جرعه ای از زلال قرآن ، جلد ۳

آيت الله ميرزا ابوالقاسم محمدی گلپايگانی ‌(ره)

- ۱۶ -


تفسير سوره‌ى فرقان

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

تَبَارَكَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِى لِيَكُونَ لِلْعَــلَمِينَ نَذِيرًا(1)الَّذِى لَهُو مُلْكُ السَّمَـوَ‌تِ وَ‌الاَْرْضِ وَ‌لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَ‌لَمْ يَكُن لَّهُو شَرِيكٌ فِى الْمُلْكِ وَ‌خَلَقَ كُلَّ شَىْء فَقَدَّرَهُو تَقْدِيرًا(2) وَ‌اتَّخَذُواْ مِن دُونِهِى ءَالِهَةً لاَّ‌يَخْلُقُونَ شَيْـًا وَ‌هُمْ يُخْلَقُونَ وَ‌لاَ‌يَمْلِكُونَ لاَِنفُسِهِمْ ضَرًّا وَ‌لاَ نَفْعًا وَ‌لاَ‌يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَ‌لاَ حَيَوةً وَلاَ نُشُورًا(3) وَ‌قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَـذَآ إِلاَّ إِفْكٌ افْتَرَلـهُ وَ‌أَعَانَهُو عَلَيْهِ قَوْمٌ ءَاخَرُونَ فَقَدْ جَآءُو ظُـلْمًا وَ‌زُورًا(4)وَ‌قَالُواْ أَسَـطِيرُ الاَْوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِىَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ‌أَصِيلاً(5) قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِى يَعْلَمُ السِّرَّ فِى السَّمَـوَ‌تِ وَ‌الاَْرْضِ إِنَّهُو كَانَ غَفُورًا رَّحِيًما(6) وَ‌قَالُواْ مَالِ هَـذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَ‌يَمْشِى فِى الاَْسْوَاقِ لَوْلاَ أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُو نَذِيرًا(7) أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كَنزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُو جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا وَ‌قَالَ الظَّــلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَّسْحُورًا(8) انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُواْ لَكَ الاَْمْثَـلَ فَضَلُّواْ فَلاَ‌يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً(9) تَبَارَكَ الَّذِى إِن شَآءَ جَعَلَ لَكَ خَيْرًا مِّن ذَ‌لِكَ جَنَّـت تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَـرُ وَ‌يَجْعَل لَّكَ قُصُورَما(10)

ترجمه:

به نام خداوند بخشنده‌ى مهربان
1. بزرگ است بركات خدايى كه قرآن را بر بنده‌اش نازل فرمود تا براى جهانيان ترساننده‌باشد.
2. آن خداى كه حكومت آسمان‌ها و زمين مخصوص اوست و فرزندى اتّخاد ننموده[و‌فرزندى ندارد]و در حكومت و اُلوهيّت براى او همتايى نيست و هر چيز را او ايجاد كرد و اندازه‌گيرى نمود؛ اندازه‌گيرى نمودنى.
3.[ افراد كافر و مشرك] غير از خدا، خدايانى اتخاد نمودند كه[آن خدايان] توانايى آفريدن چيزى را ندارند و خود مخلوق مى‌باشند و براى خود مالك زيان و نفع و مرگ و زندگى و حيات پس از مرگ نيستند.
4. افراد كافر[درباره‌ى قرآن] گفتند: كه اين قرآن نيست مگر دروغى كه آن را از روى افترا[به‌خدا]نسبت مى‌دهد و افرادى ديگر او را بر تدوين آن كمك كردند؛ همانا[با گفتن اين كلام]ستم و ناروايى آوردند.
5‌.[و دسته‌اى ديگر] گفتند: اين قرآن افسانه‌هاى پيشينيان است كه آن‌ها را نوشته و بر او بامداد و شامگاه خوانده مى‌شود.
6‌.[ اى پيامبر] بگو: اين قرآن را كسى نازل فرموده كه پنهانى آسمان‌ها و زمين را مى‌داند؛ همانا او آمرزگار و مهربان است.
7.[افراد معاند] گفتند: اين چه پيامبرى است كه غذا مى‌خورد و در بازارها راه مى‌رود؟ چرا بر او فرشته‌اى نازل نشد تا به همراهى او ترساننده باشد؟
8‌. يا بر او گنجى إلقا شود يا براى او بهشتى[و باغستانى] باشد كه از آن بخورد! افراد ستمگر[به نفس خود و ديگران] گفتند: شما پيروى نمى‌كنيد مگر مردى افسون شده را.
9. بنگر اى پيامبر كه چگونه براى تو مثال‌ها زدند و در نتيجه گمراه شدند و نتوانند راهى[به‌سوى حق پيدا كنند.]
10. بزرگ است بركات خدايى كه هرگاه مشيّتش تعلّق گيرد براى تو بهتر از اين قرار‌مى‌دهد[‌=‌بهتر از آنچه معاندان پيشنهاد كردند]باغستان‌هايى كه از زير درختانش رودهايى جريان داشته باشد[و هرگاه بخواهد] براى تو كاخ‌هايى قرار مى‌دهد.

تفسير:

قريب چهارده قرن پيش آن گاه كه افتخار و مباهات به شعر و شاعرى و اُرجوزه‌هاى ادبى در خطّه‌ى عربستان از دلايل پيشرفت و شرافت قوم و قبيله‌اى محسوب مى‌شد و فصاحت و بلاغت تنها عامل وجاهت مردمى منظور بود، قرآن‌مجيد با بلاغت و فصاحتى كه رتبه‌اش از اذهان بُلَغا و گويندگان خارج بود، بيانى‌آورد كه عموم پيشوايان سخنورى آن زمان و زمان‌هاى بعد تا قيامت از آوردن مانند آن حتّى ده سوره و يا سوره‌اى عاجز ماندند. نخستين راهى كه پس از ايمان‌نياوردن خود در پيش گرفتند، بيان سخنانى بود كه عقل هر ذى‌شعورى به بى‌اساسى آن اعتراف دارد.

قرآن و انذار مردم

خداى متعال در آياتى متعدد از قرآن شريف، مراتب انكار مشركان و پاسخ گفته‌هايشان را بيان مى‌فرمايد.
در ابتداى سوره‌ى مباركه‌ى فرقان پس از بيان صفت خاصه‌ى آن ذات بزرگوار، كه وجودش مايه‌ى بركت و بركات او فوق تصور است و آن قدر عظمت‌دار است كه فوق ادراك مدركان است، مى‌فرمايد:
«...‌نَزَّلَ الفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ‌...»(1)
قرآن را كه فارق حق و باطل و جدا كننده‌ى آن دو از يكديگر است بر بنده‌اش ـ‌محمد‌(صلى الله عليه وآله)‌ـ فرو فرستاد.
«...‌لِيَكُونَ لِلْعَــلَمِينَ نَذِيرًا»(1)
تا بدان وسيله‌ى هدايت بخش، مردم را از بدى عاقبت و بد فرجامى‌اعمال ناشايست بترساند و جميع مكلفّان را با آن نور تابناك منوّر گرداند.
صفت تَبارَكَ كه خاص ذات بارى تعالى است از جهت بركات او كه فوق ادارك است با نعمت و بركت نزول قرآن تناسب تام دارد؛ زيرا قرآن، عامل و موجد ايمان است و ايمان فوق نعمت‌ها و ارزشش بالاترين است.
وسيله‌ى آشنايى مخلوقات با خالق يكتا، آن هم تنها وسيله‌اى كه از تطاول اغراض مصون مانده است، درك مصالح و مفاسد امور به وسيله‌ى قرآن است كه اگر اين مِنهاج نبود وصول به درجات عاليه‌ى ايمان هم محال مى‌نمود؛ پس بالاترين نعمت‌هاست.

صفات خداوند

آيات بعدى به وصف ذات اقدس او اشاره كرده است و مى‌فرمايد:
«الَّذِى لَهُ مُلْكُ السَّمَـوَتِ وَ الأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا و لَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِى الْمُلْكِ و خَلَقَ كُلَّ شَىْء فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا»(2)
آن خدايى كه نازل كننده‌ى قرآن بر پيامبرش ـ محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) ـ مى‌باشد، پروردگارى است كه عالم هستى را ايجاد كرد؛ سلطنت آسمان‌ها و زمين اختصاص به او دارد؛ فرزندى نگرفته؛ همتايى در حكومت بر هستى براى او نيست؛ كليه‌ى عالم آفرينش، زاييده‌ى قدرت بى‌كران اوست؛ اوضاع هستى رابه نحوى مقدر و منظم فرموده كه تصورش هم محال است و تجاوز از نظم و ترتيبى كه قدرت لايزال او معين فرموده، غير ممكن خواهد بود. هر موجودى به نظم منظم خود در حركت است و تا مهلت معين به سير خود ادامه خواهد داد. پروردگارى كه چنين نظم و ترتيب را در جهان هستى نمودار ساخت، سزاوار پرستش و مستحق عبوديت است؛ اما مردم مشرك و كفار از روى عناد و از‌دست‌دادن استعداد قوّه‌ى توحيد،
«و اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ ءَالِهَةً‌...»(3)

ويژگى‌هاى بت‌ها

خداى يگانه را رها كردند و به اصنام و اوثانى توجه كردند و خدايانى را پرستيدند كه قدرت آفرينش نداشته و ندارند:
«...‌وَ هُمْ يُخلَقُونَ‌...»(3)
و خودشان هم مخلوق و مصنوع‌اند؛
«...‌و لايَمْلِكُونَ لأَنفُسِهِمْ ضَرًّا و لاَ نَفْعًا‌...»(3)
و توانايى دفع ضرر و جلب منفعت هم براى خود ندارند؛
«...‌وَلاَيمْلكون موتًا و لاَ حَيوةً و لا نُشُورًا»(3)
و قدرت ميراندن و زنده كردن و برگرداندن پس از مرگ را نيز ندارند.
عقل سليم حكم مى‌كند كه معبودان چنينى، لايق پرستش نيستند. تنها خداى متعال است كه شايسته‌ى پرستش است نه جز او.

گفته‌هاى كفّار درباره‌ى قرآن و پيامبر(صلى الله عليه وآله)

سپس كلام مشركان و معاندان را مقابل قرآن شريف، بيان مى‌كند:
«وَ‌قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَـذَآ إِلاَّ إِفْكٌ افْتَرَلـهُ وَ‌أَعَانَهُو عَلَيْهِ قَوْمٌ ءَاخَرُونَ‌...»(4)
افراد كافر كه راه ايمان آوردن را برخود مسدود نموده بودند و با عناد، استعدادِ هدايت را از دست داده بودند، قرآن منُزَل از ساحت الهى را افترايى محسوب داشتند كه نبىّ‌اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) از نزد خود ساخته و بر مردم القا مى‌كند و دسته‌اى از يهود و اهل كتاب را كمك كار او در اين افترا دانستند.
«...‌فَقد جاءُو ُظـلْمًا وَ‌زُورًا»(4)
اين بيان و اين طرز سخن از منكران و كافران كه قرآن را ساخته‌ى دست بشرى دانستند و حال آن‌كه خودشان كه امراى كلام و سخنورى بودند از آوردن سوره‌اى مانند آن عاجز ماندند؛ در حين عجز، چنين سخنى را گفتن، نماينده‌ى ظلم و دروغ آنان است.
آنها درباره‌ى كلام آسمانى نظرى ديگر ابراز نمودند:
«...‌و قالُوا أسطِيرُ الأوَّلينَ اكْتَتَبَهَا‌...»(5)
و گفتند: اين قرآن، افسانه‌هاى پيشينيان و سرگذشت‌هاى آنان است كه از روى كتاب‌هايشان نسخه بردارى و استنساخ كرده است:
«...‌فَهِىَ تُمْلَى عليه بُكْرَةً وَ‌أصيلاً»(5)
و بامدادان و شامگاهان بر او املا مى‌شود تا آن را حفظ كرده و براى مردم ايراد كند.
اين سخنان را درباره‌ى پيامبر بيان كردند و حال آن‌كه خودشان ايمان داشتند كه «محمّد» داراى مقام نويسندگى نيست. نخست گفته‌هاى او را مفتَريات به حساب آوردند بعد گفتند: از نوشته‌هاى پيشينيان استنساخ كرده است!
«قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِى يَعلم السّرَّ فِى السَّمَـوَ‌تِ وَ‌الاَْرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُورًا رَّحِيًما»(6)
بگو: نازل كننده‌ى قرآن، خدايى است كه عالم الخفيّات است. «يعلم خائنة الأعين و‌ما‌تُخْفِى الصّدور»[1]درباره حضرتش صادق است و بس. پنهان و آشكار در علم عين ذات او يكى است. گذشته و آينده و حال در مقابل علم غير محدود او به يك كيفيت است. آن خدايى كه رحمتش بر هر چيزى وسعت دارد[2] و گناه بندگان را مى‌آمرزد، مُنزِّل قرآن است.
پس از آن كلام مشركان و افراد كافر را در برابر وجود پيامبر نقل مى‌كند و مى‌فرمايد:
«و قَالُوا مالِ هـذَا الرَّسُولَ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَ‌يَمْشِى فِى الأَسْواقِ‌...»(7)
افراد كافر گفتند: اين چه فرستاده‌اى است كه غذا مى‌خورد و در بازارها راه مى‌رود، همان‌گونه كه ما غذا مى‌خوريم و در خيابان‌ها راه مى‌رويم؟! به زعم باطل خود مى‌پنداشتند كه پيغمبر نبايد؛ غذا بخورد و در بازارها راه برود و مردمان برطرف‌كننده‌ى احتياجاتش باشند.
«...‌لولا أُنزل إِلَيْه ملكٌ‌...»(7)
مى‌گفتند: چرا بر او فرشته‌اى نازل نشد كه كمك كار او در تخويف و انذار مردمان باشد؟
«أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كَنزٌ‌...»(8)
يا چرا گنج و مال و ثروتى كلان در اختيارش قرار داده نشد؟
«...‌أو تكون له جنّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا‌...»(8)
يا چرا براى او باغستانى نمى‌باشد كه از ميوه‌ى آن ارتزاق نمايد و ما هم از مال و ثروت و باغستان او بخوريم و پيروى‌اش نماييم؟ اين حرف‌ها را از پيش خود مى‌گفتند و خيال مى‌كردند كه واقعاً چنين كلماتى كه بيان مى‌كنند استدلالى است و با چنين سخنانى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را مى‌كوبند. سپس به افراد مؤمن و پيروان نبى‌اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)مى‌گفتند:
«...‌إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَّسْحُورًا»(8)
شما با اين عمل خود، به گفتار «محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)» گرويده‌ايد و پاسخگوى او در دعواتش شده‌ايد و پيروى او را گردن نهاده‌ايد. پيروى نمى‌كنيد مگر فردى سحر شده و انسانى جن‌زده را! كه «العياذ باللّه» از روى افسونى كه شده مشاعرش را از دست داده و چنين سخنانى را بيان مى‌كند!

توجّه خداوند به پيامبر

خداوند پس از نقل كلام باطل معاندان، خطاب به پيامبر مى‌فرمايد:
«انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الأَمْثَـلَ فَضَلُّوا‌...»(9)
بنگر چگونه احتمالاتى درباره‌ى تو دادند؟ زمانى تو را مسحور خواندند؛ گاهى تو را محتاج گفتند و برايت گنج و باغستان طلب كردند و زمانى هم ناقصت به حساب آوردند و برايت فرشته‌اى ياور خواهان شدند؛ نتيجه‌ى اين حرف دور از حقيقت اين شد كه «ضَلُّوا»، راه هدايت را از دست دادند و به بيراهه و گمراهى رفتند.
«...‌فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً»(9)
و راه بازگشت به سوى حق را هم ندارند، چون استعدادش را از دست دادند.
«تَبَارَكَ الَّذِى إِن شَاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْرًا مِّن ذلِكَ جَنَّـت تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الأنْهَـرُ و يَجْعَل لكَ قُصُوراً»(10)
عظيم است و بزرگ و صاحب بركات لايتصوّر آن خدايى كه هرگاه اراده‌اش تعلق گيرد براى تو بهتر از اين باغستان‌هايى قرار مى‌دهد كه از زير درختانش رودهايى در جريان باشد و هرگاه مشيتش اقتضا كند كاخ‌هايى چشم‌گير و قصورى مشيّد و برافراشته برايت مى‌نهد.
درباره‌ى جمله‌ى:
«...‌إِن شَآءَ جَعَلَ لَكَ خَيْرًا مِّن ذلِكَ‌...»(10)
دو نظر بيان شده است:
1. هرگاه اراده‌ى خدا تعلق گيرد بهتر از اين‌هايى كه مى‌گفتند: (گنج، باغستان، همكارى فرشته) در دنيا به تو عنايت مى‌كند.[3]
2. هرگاه مشيت الهى تعلق گيرد (كه البته تعلق گرفته است) بهتر از آنچه پيشنهاد كردند در آخرت به تو مى‌دهد[4].
ممكن است هر دو جنبه را شامل شود.
* * *

بَلْ كَذَّبُواْ بِالسَّاعَةِ وَ‌أَعْتَدْنَا لِمَن كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيرًا(11) إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّكَانِم بَعِيد سَمِعُواْ لَهَا تَغَيُّظًا وَ‌زَفِيرًا(12)وَ‌إِذَآ أُلْقُواْ مِنْهَا مَكَانًا ضَيِّقًا مُّقَرَّنِينَ دَعَوْاْ هُنَالِكَ ثُبُورًا(13)لاَّ‌تَدْعُواْ الْيَوْمَ ثُبُورًا وَ‌حِدًا وَ‌ادْعُواْ ثُبُورًا كَثِيرًا(14) قُلْ أَذَ‌لِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَآءً وَ‌مَصِيرًا(15)لَّهُمْ فِيهَا مَا يَشَآءُونَ خَــلِدِينَ كَانَ عَلَى رَبِّكَ وَعْدًا مَّسْـُولاً(16) وَ‌يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَ‌مَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ ءَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِى هَـؤُلاَءِ أَمْ هُمْ ضَلُّواْ السَّبِيلَ(17) قَالُواْ سُبْحَـنَكَ مَا كَانَ يَنمـبَغِى لَنَآ أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِكَ مِنْ أَوْلِيَآءَ وَ‌لَـكِن مَّتَّعْتَهُمْ وَ‌ءَابَآءَهُمْ حَتَّى نَسُواْ الذِّكْرَ وَكَانُواْ قَوْمَما بُورًا(18) فَقَدْ كَذَّبُوكُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِيعُونَ صَرْفًا وَ‌لاَ نَصْرًا وَ‌مَن يَظْـلِم مِّنكُمْ نُذِقْهُ عَذَابًا كَبِيرًا(19) وَ‌مَآ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِى الاَْسْوَاقِ وَ‌جَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْض فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَ‌كَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا(20)

ترجمه:

11. بلكه افراد كافر روز قيامت را تكذيب كردند و براى كسى كه روز قيامت را تكذيب كند آتش سوزانى را آماده نموده‌ايم.
12. هرگاه آن آتش سوزان[دوزخ] آنان را از جايگاهى دور ببيند[‌=‌افراد كافر حالت خشم و خروش آن را درك مى‌كنند.]
13. هرگاه به مكان تنگى از آن افكنده شوند، در حالى كه به هم فشرده‌اند، در آن جا خواهان مرگ و هلاكت مى‌شوند.
14.[به آنان گفته مى‌شود:] خواهان يك مرگ و هلاكت مباشيد؛ خواستار مرگى فراوان باشيد.
15. بگو: آيا اين[گنج و بوستان‌هاى دنيا] بهتر است يا بهشت جاودانى كه پرهيزگاران را وعده داده‌اند كه آن بهشت دايمى براى ايشان پاداشى و بازگشتگاهى است.
16. براى ايشان است در آن جا هر چه بخواهند در حالى كه همواره در آن جا مى‌مانند[‌=‌اعطاى اين نعيم هميشگى به آنان] وعده‌اى است خواسته شده كه به عهده‌ى پروردگار تو مى‌باشد[و خدا وعده‌ى خود را عملى مى‌سازد.]
17. به خاطر بياور روزى را كه خداى متعال مشركان و هر چه را سواى خداى يكتا مى‌پرستند محشور مى‌كند. پس از آن گويند: آيا شما اين بندگانم را گمراه كرديد، يا ايشان خود راه را گم كردند؟
18.[معبودان باطل] گويند: خدايا، تو[از نقص و احتياج و دارا بودن شريك] منزّهى. ما را سزاوار نيست كه به جز تو دوستانى بگيريم وليكن تو ايشان و پدرانشان را كاميابى دادى تا اين كه ياد كردن تو را فراموش كردند و اين گروه[در نظام تقدير و حكم الهى]قومى هلاك شده بودند[كه به اختيار خود به اين مهالك گرفتار آمدند.]
19.[به گمراهان خطاب مى‌شود:] همانا خدايانتان آنچه را مى‌گفتيد: تكذيب كردند پس نمى‌توانيد[عذاب را از خود] دفع كنيد و توانايى يارى يكديگر را[هم] نداريد؛ هر كه از شما ستم كند، او را عذابى بزرگ بچشانيم.
20. و ما پيش از تو هيچ پيمبرى نفرستاديم، جز آن كه ايشان بى شك غذا مى‌خوردند و در بازارها راه مى‌رفتند و برخى از شما را وسيله‌ى آزمايش برخى ديگر قرار داديم؛ آيا صبر مى‌كنيد؟ و پروردگار تو بيناست.

تفسير:

علت انحراف معاندان و سرنوشت آنان

علت اصلى انحراف افراد منحرف و آن‌هايى كه حقيقت را در نهايت آشكارى‌اش انكار مى‌كنند، بى‌اعتقادى آنان نسبت به مبدأ و معاد است. مبدأ و معاد دو اصل محكم و دو زيربناى اساسى ايمان است. اين دو اصل كه در قلب انسان استقرار يابد، اصول ديگر خود به خود مستقر مى‌شوند.
خداى متعال در آيات مباركه مورد بحث پس از نقل كلام كافران مى‌فرمايد:
«بَلْ كَذَّبُوا بِالسّاعَةِ‌...»(11)
ريشه‌ى تمام اين حرف‌هاى بى‌اساس، تكذيب روز قيامت است و خود به خود معلوم‌است كه تكذيب معاد با بى‌اعتقادى به مبدأ هم توأم مى‌باشد. بى‌اعتقادى به روز‌جزا سبب شده كه هر چه بخواهند بيان كنند؛ غافل از آن كه عاقبت سوئى در‌انتظارشان است. و سعير و آتش ملتهب دوزخ، مهياى سوزاندن آنان مى‌باشد؛ آن هم آتشِ فروزانى كه:
«إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّكَانِ بَعِيد سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظًا وَ‌زَفِيرًا»(12)
هرگاه از فاصله‌اى دور، مسير يك سال راه، آنان را نبيند، نشانه‌هاى خشم و خروش آتش، آنان را به خود جلب مى‌كند.
«و إِذَا أُلقُوامنها مكانًا ضَيِّقًا مقَرَّنينَ‌...»(13)
و هرگاه در آن آتش ملتهب و فروزان كه آثار غيظ و خروش از آن نمودار است، افكنده‌شوند، ضيق مكان هم بر كثرت عذاب مى‌افزايد و در حالى كه دست و پايشان به قيود و سلاسل مقيد است و يا توأم و قرين با شياطينند، در آن مكان دهشتزاى مى‌باشند.
«...‌دَعَوا هنالِكَ ثُبُورًا»(13)
آن وقت در چنان حالتى صداى واويلا واثبورا از آنان بلند مى‌شود؛ ولى افسوس كه واويلا گفتن فايده‌اى ندارد و گريز از آن عذاب دايم را مناصى نيست. اين است كه از سوى فرشتگان مورد خطاب واقع مى‌شوند:
«...‌لا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُورًا وحِدًا وادْعُوا ثُبُورًا كَثِيرًا»(14)
امروز كه روز درويدن نتيجه و اَخذ محصول عمر گذشته است، يك دفعه واويلا و واثبورا مگوييد؛ بلكه با شروع قيامت، واويلا گفتن شما هم شروع گشت و ابتداى واثبورا گفتن است و اين داد و فريادها به حال شما مفيد نخواهد بود.

سرنوشت پرهيزگاران

اين بود نمونه‌اى از وضع گمراهان و مكذبان قيامت در آن محيط وحشت‌آور و اما سرانجام پرهيزگاران و آن‌هايى كه ترس از عذاب دوزخ از وقوع در معاصى و مهالك محفوظشان داشت، به بهشت جاويدان منتهى مى‌شود كه:
«لهم فِيهَا مَا يَشَاءُونَ خَــلِدِينَ‌...»(16)
هر چه بخواهند به‌طور هميشگى، زمانى كه انتهايى ندارد، در اختيارشان گذارده مى‌شود و از تمام وسايل مفرح روح متمتع‌اند و بالاترين نعمت اين كه از چنان عذابى ايمن و آسوده‌اند:
«قُل أَذ‌لِكَ خَيرٌ أَم جَنَّةُ الْخُلْدِ‌...»(15)
آيا عاقلانه است كه انسان بر اثر پيروى هواى نفس، آن هم به مدتى محدود و اندك، چنان نعمتى را از دست بدهد و خويشتن را به كام مهيب دوزخ بيندازد؟ آيا وجدان سليم چنين حكمى را مى‌كند كه انسان براى لذتى بى‌دوام و آنى، خود را از وعده‌ى تخلف ناپذير الهى و عطاهاى غير مجذوذ او و سعادت هميشگى كه انفصالى در آن نيست، محروم بدارد و به شهيق و زفير و تغيظ آتش فروزان مبتلا سازد؟

كيفيت حشر مشركان

پس از اين مقايسه، در آن محيط سخن متوجه مشركان و معبودهاى آنان مى‌شود:
«و يَوْمَ يَحْشُرهم و ما يَعْبُدُون مِن دُونِ اللَّهِ‌...»(17)
روز قيامت را متذكر مردم شو كه خداوند افراد منحرف و معبودان خود را كه غير از خدا مى‌پرستيدند، محشور مى‌گرداند؛ گوساله‌پرستان و گوساله را، بت‌پرستان و اصنام و اوثانشان، پرستندگان عيسى و عُزير و آن بزرگواران، مؤثر‌دانندگان غير خدا و مؤثر‌دانسته‌هايشان همه و همه را جمع‌آورى و محشور مى‌فرمايد.
«...‌فَيَقول‌...»(17)
سپس خطاب مى‌شود به آن موجوداتى كه مورد پرستش واقع شده بودند:
«...‌ءَأنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادى هـؤلاء‌...»(17)
آيا شما اين بندگان مرا گمراه كرديد و به بيچارگى سوق داديد؟
«...‌أَمْ هُمْ ضَلُّواالسَّبيلَ‌»(17)
يا خودشان وسايل گمراهى خويش را فراهم ساختند؟
آن اصنام و اوثان به نيروى پروردگار به نطق درآمده، هم نوا با ناطقان از معبودان گويند:
«...‌.سبحـنَكَ ما كَانَ يَنـبَغى لَنَا أَن نَتَّخِذَ مِن دُونِكَ مِن أَوليَاءَ‌...»(18)
پروردگارا! تو از داشتن شريك منزّه هستى و از اين كه معبود مؤثرى غير از تو باشد، مبرّايى؛ سزاوار پرستش، ذات يگانه‌ى توست. ما را سزاوار آن نبود كه مردم را به عبادت خود دعوت كنيم و باعث شويم كه مؤثرى جز تو به حساب آورند.
«...‌ولكِن مَتَّعْتَهم و ءَابَآءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ‌...»(18)
بلكه نعمت‌هاى بى‌پايان و غير محدود و لايحصاى تو بود كه باعث فراموشى آنان شد و گوش به تذكراتت ندادند.
«...‌و كانوا قومًا بُورًا»(18)
و نتيجه‌ى فراموشى تذكرات، هلاكت آنان شد.
استفاده از نعمت‌هاى الهى در غير راه هدايت، موجب گمراهى آنان شد. به اختيار خود راه ضلالت را بر هدايت ترجيح دادند و نعمت خدا را در غير موردش صرف كردند؛ نه‌اين‌كه «العياذ باللّه» خدا آنان را گمراه كرده باشد.
با اين پاسخى كه در پى آن استفهام تقريرى داده شد، متعبدان به باطل از طرف ذات ذوالجلال مورد خطاب واقع مى‌شوند:
«فَقَد كَذَّبُوكُم بِمَا تَقولُونَ‌...»(19)
اى عبادت كنندگان به باطل كه خداى يگانه را رها كرديد و غير خدا را پرستيديد، معبودان شما از چنين اتّخاذى برائت مى‌جويند و گفتار شما را درباره‌ى اتخاذ آنان جهت عبوديت تكذيب مى‌كنند.
«...‌فَما تَستطيعونَ صَرْفًا‌...»(19)
شما را قدرت اين نيست كه از عذاب دوزخ جلوگيرى كنيدو آنان را هم توانايى اين نيست كه عذاب دردناك دوزخ را از شما منع كنند.
«...‌و مَن يظْـلم مِنكُم نُذِقْهُ عذابًا كبيرًا»(19)
هر كسى راه ظلم و ستم را پيش گيرد به عذاب بزرگ گرفتار مى‌شود. اين جمله كليت دارد و شامل هر كسى و هر ظلمى مى‌شود؛ اعم از ظلم به نفس و ظلم به غير. عدم اطاعت از خداوند «ظلم» است. هر كسى نافرمانى خدا را شيوه‌ى خود قرار دهد، ظالم و نتيجه‌ى ظلم، چشيدن عذاب دردناك است. مخالفت با اوامر خداوند، موجب بالاترين خسارات به انسان است و اين خود «عذاب كبير» است كه انسان به كوشش و فعاليت خويش حداكثر بلايا و مصايب را براى خود تهيه نمايد و از آن نِعم جاويدان، خويشتن را محروم‌سازد.
سپس در جواب آنان كه گفتند:
«...‌مَالِ هذا الرّسول يَأكُل الطَّعَامَ وَيمشى فِى الاَْسْوَاقِ‌...»(7)
خطاب به پيامبر گرامى‌اش مى‌فرمايد:
«و مَا أَرْسَلنا قَبْلَكَ مِنَ المرسلينَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَيَأْكُلونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِى‌الاَْسْوَاقِ‌...»(20)
فرستادگان قبل از تو و پيامبرانى كه پيش از تو بودند، نيز غذا مى‌خوردند و در بازارها بين انبوه اجتماعات راه مى‌رفتند؛ زيرا پيامبران براى هدايت اجتماعات آمده‌اند و هميشه در امّ القراى هر نقطه پرتو هدايت‌بخش آنان تابيدن مى‌گرفته است. به اين افراد منحرف و لجوج بگو: پيشينيان هم همين‌گونه بودند پس اين اشكالى نيست كه بتواند بار مسؤليت شما را سبك نمايد.
«...‌وَجَعَلنا بَعضَكُمْ لِبَعْض فِتْنَةً‌...»(20)

پى‏نوشتها:‌


[1] . «خيانت چشم‌ها [دزديده نگريستن] و آنچه را سينه‌ها پنهان مى‌دارند، مى‌داند». (غافر‌/‌19)
[2] . اشاره به آيه‌ى 156 سوره‌ى اعراف: «و رحمتى وسِعت كل شىء»
[3] . ر ك: مجمع البيان، ج 7 ـ 8‌، ص 254.
[4]. همان.