است![2]
ـ مقابل پيشگاه با عظمت خداوند، فروتن باشد.
ـ هنگام نماز، چشم خود را فرو بندد و از اينكه شيطان
توجّه او را از مبدأ هستى منصرف سازد، ترسان باشد.
ـ موقع نماز، چشم خود را از جاى سجده برندارد تا حضور
قلبى كه مستعدّ درك آن است به او دست دهد.
ـ در نماز، با اعضاى بدنش بازى نكند.
روزى نبىّاكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مردى را ديد
كه موقع خواندن نماز با ريش خود بازىمىكرد. آنحضرت فرمود:
«أما إنّه لو خشع قلبه لخشعت جوارحه؛[3]
همانا او اگر قلبش خاشع بود، اعضايش هم خاشع مىشد.»
در اين بيان، دلالتى است بر اينكه فكر و اعضاى شخص
نمازگزار بايد متوجّه خدايش باشد.
ـ شخص نمازگزار، سعى كند كه توجّه خود را از آغاز تا
پايان نماز به چيزى ديگر معطوف نكند و حضور قلبش را با التفات به چيزى ديگر
برطرف نكند و در نماز بهفكر گمگشتههاى خود نيفتد.
ـ خشوع در نماز، مستلزم چهار چيز است:
الف) «اليقين التمام؛ اطمينان كامل به ذات بارىتعالى.»
ب) «إعظام المقام؛ بزرگ محسوب داشتن مقام.» بداند كه
امر بزرگى از امور دينى را كه ركن و پايه و زيربناى امور ديگر است، به جاى
آورد.
ج) «إِخلاص المَقال؛ در گفتار خود و انجام فريضهاش
مخلص باشد» و جز خدا را در گفتار خويش منظور ندارد. به خلاف بعضى از صوفيان كه
در موقع خواندن نماز فكر خود را به تصوير مرشد و جز آن معطوف مىدارند.
د) «جَمع الهِمّة؛ تمام همّت خود را مصروف به اداى نماز
بدارد.»
ـ «مالك بن دينار» ـ يكى از عرفا و روشندلان ـ گفته
است:
«خدمت امام سجاد(عليه السلام) بودم، يك نفر آمد و از آن
حضرت پرسيد:
آيا مىدانى چطور نماز بخوانى؟
من به او حمله كردم و خواستم او را بزنم.
حضرت جلوى مرا گرفت و فرمود: عالم بايد حليم و مهربان
باشد و به آن شخص فرمود: بلى مىدانم.
او عرض كرد: قبل از نماز چند چيز بر تو واجب است؟
فرمود: هفت چيز:
1. نيّت؛
2. طهارت؛
3. پوشيدن عورت؛
4. پاكى محلّ سجده؛
5. شناختن وقت؛
6. پاك بودن لباس؛
7. توجّه به قبله.
عرض كرد: به چه نيّت از خانه بيرون مىآيى؟
فرمود: به نيّت زيارت خانهى خدا.
عرض كرد: به چه نيّت، وارد مسجد مىشوى؟
فرمود: به نيّت عبادت.
عرض كرد: به چه نيّت، نماز را به پاى مىدارى؟
فرمود: به نيّت خدمت.
عرض كرد: به چه نيّت، اين خدمت را انجام مىدهى؟
فرمود: به نيّت انجام دادن وظيفهى عبوديّت در حال
اقرار به وحدانيّت.
عرض كرد: با چه كيفيّت وارد نماز مىشوى؟
فرمود: با انجام دادن سه واجب و يك سنّت[مستحبّ] كه آن
سه واجب، يكى توجّه به قبله وديگرى نيّت و سوّمى تكبيرةالاحرام است، ولى دست
برداشتن در موقع تكبير، سنّتاست.
عرض كرد: چند تكبير بايد گفت؟
فرمود: نود و پنج تكبير، كه پنج تاى از آن واجب و بقيّه
سنّت است.
عرض كرد: با چه چيز وارد نماز مىشوى؟
فرمود: با تكبير.
عرض كرد: برهان نماز چيست؟
فرمود: قرائت.
عرض كرد: خشوع در نماز چيست؟
فرمود: نظر كردن به جاى سجده.
عرض كرد: تحريم نماز چيست؟
فرمود: تكبير.
عرض كرد: تحليلش كدام است؟
فرمود: تحليل نماز، سلام آن است.[سلام آخر]
عرض كرد: جوهر نماز كدام است؟
فرمود: تسبيحات.
عرض كرد: شعار نماز كدام است؟
فرمود: تعقيب بعد از نماز.
عرض كرد: تكميل نماز به چيست؟
فرمود: به صلوات بر محمّد و آلمحمّد.
عرض كرد: وسيلهى قبول نماز چيست؟
فرمود: ولايت و محبّت ما اهلبيت و برائت از دشمنان ما.
عرض كرد: محبّت را تمام كردى.»
با توجه به سخنان پيشين خشوع در نماز كه مرزوق مؤمنان
است، نمودار مىشود.
ب) از لغو اعراض مىكنند
«وَ الَّذينَ هُم عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»(3)
صفت دومى كه در اهل ايمان هست و بدان ميزان، سنجيده
مىشوند اين است كه از لغو و كار بيهوده اعراض مىكنند.
مقصود از لغو، مطلق هر كار بيهوده و بدون فايده است.
انجام دادن هر كار بدون بهره اعمّ از بهرهى دنيايى يا اخروى، در نظر مؤمنان،
منفور است.
كار لَغو به «غِناء» نيز تأويل شده است. غِناء يا
موسيقى هم بيمارى خطرناكى است كه طبق تحقيق روانكاوان، اثر سوء آن بر دستگاه
عصبى مشخّص و با پيشرفت دامنهى دانشهاى مادّى پرده از روى اسرار آن برداشته
شده است. امروزه علّت اغلب بيمارىهاى روانى را غِناء و موسيقى مىدانند.
بهاينعلت است كه در دين اسلام ـ كه خاتم تمام اديان
است و روزى تمام جهان را ازپرتو نور خود روشـن خواهـد سـاخـت ـ موضوع غناء و
تغنّى به شدّت نهى شدهاست.
حرمت موسيقى از منظر احاديث
1. «عن أبيعبدالله(عليه السلام) قال: سأله رجل عن
بيع الجواري المُغنيات، فقال: شراؤهنَّ وبيعهنَّ حرام و تعليمهنَّ كفر و
استماعهنَّ نفاق؛[4] مردى
از امام صادق(عليه السلام)دربارهى خريدوفروش كنيزان آوازهخوان سؤال كرد.
حضرت فرمود: خريد و فروش آنان حرام و ياددادن موسيقى و آوازهخوانى به آنان
كفر و شنيدن نواى آنان نفاق است.»
2. امام صادق(عليه السلام) فرمود: «المغنّيةُ ملعونةٌ،
ملعونٌ مَن أَكَلَ كَسْبَها[5][أَجْرُ
المُغَنّى و المغنّيةِ سُحْتٌ]؛ زن آوازهخوان از رحمت خداوند دور است؛ كسى كه
از كسب او ارتزاق كند از رحمت پروردگار دور است.[پاداشى را كه زن و مرد
آوازهخوان در اِزاى عمل خود مىگيرند، حرام است].»
3. شخصى وصيّت كرده بود كه كنيزان مغنّيهاش را بفروشند
و يك سوّم پولش را خدمت امام موسى كاظم(عليه السلام) ببرند. پول فروش آنها،
سيصد هزار درهم شد؛ آن را خدمت حضرت بردند. آن حضرت قبول نكرد و فرمود: «إنّ
هذا سُحت»[6] و[نيز]
فرمود: «تعليمدادنشان كفر و استماع از آنان نفاق و ثَمن آنها حرام مىباشد.»[7]
4. از امام صادق(عليه السلام) درباره ى تفسير آيهى:
كه صفت مخصوص مؤمنان
است، واقف مىشويم.
ج) زكات مىپردازند
«وَ الَّذينَ هُم لِلزَّكَوة فعِلُونَ»(4)
صفت سومى كه در اهل ايمان وجود دارد و مايهى رستگارى
دو جهان آنان مىشود، پرداخت زكات است.
در اهميّت زكات، همين بس كه در اكثر آيات شريفهى قرآن
كه از ركن دين و قِوام ديانت يعنى «نماز» سخن به ميان آمده به تَبَع آن از
پرداخت زكات هم نام برده شده است. زكات، عِدْل نماز است؛ چرا كه به دنبال
[13]واى
بر افراد مشرك! آنهايى كه زكات نمىدهند و ايشان به قيامت كافرند.»
تعجب اينجاست كه شخص «مانع الزّكوة» با اين عمل
ناشايست و حرام خود، عقيدهاش به سراى آخرت هم متزلزل و روز قيامت را در عمل،
منكر مىشود!
نپرداختن زكات از منظر روايات
1. از حضرت امام باقر(عليه السلام) روايت شده كه آن
حضرت فرمود: «إنّ اللّه تبارك و تعالى قرن الزّكاة بالصّلاة فقال: أقيموا
الصّلاة و ءاتوا الزّكاة فمن أقام الصّلاة و لميؤت الزّكاة فكأنّه لميقم
الصّلاة؛[14] همانا
خداوند بلند پايه و متعال، زكات را قرين نماز نموده است و فرموده: نماز را به
پاى داريد و زكات را بدهيد، پس كسى كه نماز را به پاى دارد و زكات را ندهد مثل
اين است كه نماز را به پاى نداشته است.»
2. از حضرت امام صادق(عليه السلام) روايت شده كه فرمود:
«صلاة مكتوبة[=صلاةفريضة]خيرٌ من عشرين حِجّة، و حِجّة خيرٌ من بيت مملوّ
ذهباً ينفقه[يتصدّق به]في برّ حتّى ينفد ثمّ قال: ولاأفلح من ضيّع عشرين بيتاً
من ذهب بخمسة و عشرين درهماً، فقلت: ما معنى خمسةوعشرين درهماً؟ قال: من منع
قيراطاً من الزّكاة وقفت صلاته حتّى يزكى؛[15]
يك نماز واجب از بيست حجّ، بهتر است و يك حجّ از يك خانهى پر از طلا كه آن را
شخصى در راه خدا انفاق كند تا پايان پذيرد بهتر است. سپس فرمود: رستگار نمىشود
كسى كه بيست خانهى پر از طلا را مقابل بيست و پنج درهم ضايع كند[و خويشتن را
از درك ثواب انفاق بيست خانهى پر از طلا در راه خداوند، محرومكند.]»
راوى مىگويد: عرض كردم: مقصود از بيست و پنج درهم
چيست؟ فرمود: كسى كه يك قيراط[16]
از زكات را ندهد، نمازش قبول نمىشود تا زكات خود را بپردازد.»
3. از حضرت امام باقر(عليه السلام) روايت شده كه فرمود:
«بينما رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) فِي المسجد
إذ قال: قم يا فلان! قم يا فلان! قم يا فلان! قم يافلان! حتّى أخرج خمسة نفر،
فقال: اخرجوا من مسجدنا لاتصلّوا فيه و أنتم لاتزكّون؛[17]
زمانى كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در مسجد بود، فرمود: فلانى
برخيز! فلانى برخيز! فلانى برخيز، فلانى برخيز تا پنج نفر را از مسجد خارج كرد.
سپس فرمود: از مسجد ما خارج شويد و در آن، نماز مگزاريد؛ زيرا زكات نمىدهيد.»
4. از ابوبصير روايت شده كه گفت:
«سمعت أباعبداللّه(عليه السلام) يقول: من منع الزّكاة
سأل الرّجعة عند الموت؛ و هو قول الله عزّوجلّ: حتّى إِذا جاء أحدهم الموت قال
ربّ ارجعون * لعلّى أعمل صلحاً فيما تركت؛[18]
شنيدم حضرتصادق(عليه السلام) مىفرمود: كسى كه زكات نپردازد، هنگام مرگ،
خواهان رجعت مىشود و رجعت هم گفتار خداى ارجمند و بلند پايه است كه فرمود:
...خدايا مرا برگردان تا كارهاى نيكى را كه ترك كردم، انجام دهم.[19]»
امّا جواب اين سؤال و درخواست، نداى «كلاّ»[20]
خواهد بود!!!
د) پاكدامنانند
«والّذين هم لفُروجهم حفظون(5) إلاّ على أزوجهم أو
ما ملكت أيمنهم فإنّهم غير ملومينَ(6)فمَنابتغى وراء ذلك فأُوْلـلـِكَ هم
العادونَ»(7)
صفت چهارمى كه با جمع صفات ديگر، مايهى فلاح و رستگارى
اهل ايمان است، محافظت فروج از وقوع در امر مذموم زناست.
زن و مرد مسلمان براى رعايت حدود اسلامى مأمور به اداى
وظايفى مىباشند؛ يكى از آن وظايف ـ كه متأسفانه امروزه پايمال هواهاى نفسانى
شده، به گونهاى كه پيشرفت آن، اجتماعات را به مهالك مىكشاند ـ محافظت خويش از
گرفتار شدن بهاطفاء[21]
شهوت از راه غير معقول و غير مشروع آن است كه به انحاى مختلف در اجتماعات،
چهرهى منحوسش را نمودار ساخته است.
اساساً هر نيرويى را كه به دست قادرِ متعال در نهاد
موجودات قرار داده شده، درصورتى كه از حدّ خود متجاوز نباشد، مايهى سعادت و
نيكبختى خواهد بود. نيروى شهوت، غضب و... هر يك به جاى خود، جهت حفظ اركان
زندگى آدمى بسيار با ارزش است؛ امّا مشروط بر اين كه از حدود و ثغور[22]
آن تجاوز نكند.
خداى منّان، نيروى شهوت را جهت بقاى نسل در نهاد
موجودات گذارد؛ منتها در انواع حيوانات در موقع معيّنى از سال پديدار مىگردد و
پس از بارور شدن ماده، توسّط حيوان نر، آن تمايل از بين مىرود؛ فقط انسان است
كه به پيروى از اوامر عقل و شرع بايد اين نيرو را مهار كند كه اگر مهار كرد و
حدودش را رعايت نمود به صفت
«والّذين هم لفروجهم حفظون»(5)
متّصف مىگردد؛ امّا اگر خداى نكرده، شهوت او بر عقل و
نيروى خِرَدش پيروز شد، بر اثر گرفتارى به زنا، بيچارگى دو جهان نصيبش خواهد
شد.