زنا از نگاه احاديث
امام صادق(عليه السلام) فرمود:
«إنّ أشدّ النّاس عذاباً يوم القيامة رجلٌ أَقَرّ
نُطفته في رَحِم تَحرُمُ عليه؛[1]
همانا كسى روزقيامت عذابش از همهى مردم سختتر است كه نطفهى خود را در
رَحِمى كه براو حرامشده است جايگزين سازد =[زنا كند.]»
پيامبر اكرم ـ كه درود و رحمت خداوند بر او و دودمانش
باد ـ فرمود:
«فِي الزّنا خَمس خِصال: يَذهب بماء الوَجه، و يُورثُ
الفقر، و ينقصُ العمر، و يسخط الرّحمن، و يُخلّد فِي النّار، نعوذ بالله مِنَ
النّارِ؛[2] در زنا پنج
خصلت است: آبروى انسان را مىبرد؛ بيچارگى به بار مىآورد؛ عمر را مىكاهد؛ غضب
خداوند را ايجاب مىكند؛ آتش هميشگى را نتيجه مىدهد. از شرّ آتش به خدا
پناهنده مىشويم!»
و نيز از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت
شده است:
«از زنا دورى كنيد؛ همانا در آن شش خصلت است: سه خصلت
در دنيا و سه خصلت در آخرت؛ امّا سه خصلت در دنيا: آبرو ريزى؛ فقر؛ تسريع در
مرگ و سه خصلت در آخرت: سخط پروردگار؛ بدى حساب؛ خلود در آتش.[3]»
پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:
«زمانى كه زنا زياد شود، مرگ ناگهانى هم فراوان
مىگردد.[4]»
حضرت على(عليه السلام) فرمود:
«آيا شما را به زناى بزرگ خبر دهم؟! عرض كردند: آن كدام
است؟ فرمود: زناى زنى است كه در فراش شوهرش زنا مىدهد و بچّهاى پيدا مىكند و
آن را به شوهرش نسبت مىدهد! عاقبت اين زن، عذاب اليم است!»
شخص زناكار با اين عمل زشت خود «روح الإيمان»[5]
را از خود دور مىكند و اين نيروى الهى به او برنمىگردد، مگر توبه كند.
ر) امانتدار و عهد نگه دارند
«و الّذين هم لأمنتِهم و عَهْدهم رعونَ»(8)
پنجمين صفتى كه مؤمنان دارند آن است كه در ردّ امانت
خود كوشا هستند و عهد و پيمان خويش را رعايت مىكنند.
«امانت» در آيهى شريفه، مطلق است و شامل هر نوع
امانتى: اعمّ از امانات الهى و اجتماعى مىشود. اگر انسان از سرّ كسى آگاهى
دارد، مأمور به اِخفاى آن است؛ اگر آن راز را اظهار كرد، در امانت خود خيانت
ورزيده و شخص مؤمن چنين كارى را نمىكند. مالى كه نزد كسى به امانت سپرده شده،
بدون كمبود بايد به صاحبش برگرداند. معتقداتى كه از گذشتگان، آن هم معتقدات
خداپسندانه، به انسان رسيده، امانت است و بايد بدون عيب و نقص به نسل بعد
سپارد. افكار صحيح مكتب توحيد در حكم امانتى است كه گذشتگان به بازماندگان
مىدهند؛ به دليلِ:«إِنّا عَرضنا الأمانة على
السّمـوت و الأرض و الجبال فأبين أَنْ يَحملنها و أَشفقنَ منها و حملها الإنسـن
إِنَّه كان ظَلوماً جهولاً»[6]«ما
بار امانت را به آسمانها و زمين و كوهها عرضه نموديم، از حمل آن ابا كردند و
هراسانشدند! انسان آن را به دوش كشيد، همانا او ستمگرى نادان بود!»
امانت، همان بار تكليف است و جهول بودن انسان از اين
نظر است كه به اهميّتى كه معناى تكليف دارد كاملاً واقف نيست و ظلوم است؛ چون
به خود و ديگر انسانها ستم روامىدارد![7]
امّا افراد مؤمن و آنانكه كيمياى ايمان، وجودشان را
نفيس نموده است، به اهميّت تكليف و امانت، وقوف كامل دارند و به پيمان خود
وفادارند؛ چه پيمانى كه با خالق خود به حكم فطرت برقرار ساختهاند يا
پيمانهايى كه با همنوعان خود مقرّر مىسازند.
ز) از نماز محافظت مىكنند
«و الّذينَ هم على صلوتهم يُحافظونَ»(9)
صفت ششم مؤمنان، آن است كه بر اوقات نماز خود، محافظت و
نگهدارى مىكنند نماز را در وقت فضيلت آن به جاى مىآورند و سعى آنان بر اين
است كه اين فريضهى مقدّس را كه «تنهى عن
الفحشاء و المنكر»[8]دربارهاش
صادق است، به هنگام خود اقامه نمايند. هيچگاه در مواقع اختيار، نماز خود را از
اوّل وقت، تأخير نمىاندازند؛ زيرا: «الصلوة في أوّل الوقت، رضوان اللّه و في
آخر الوقت، غفران اللّه.[9]»
وقتى سخن از مغفرت و بخشش است كه پيش از آن معصيتى در
كار باشد؛ پس تأخير نماز به آخر وقت در موقع اختيار، خود معصيتى است و آن نماز،
مايهى آمرزش آن معصيت مىباشد.
«أُوْلـلـِكَ هم الورثونَ (10) الّذينَ يَرثونَ
الفردوسَ هُم فيها خلدونَ»(11)
نتيجهى خشوع در نماز، اعراض از لغو، پرداخت زكات، حفظ
پاكدامنى، اداى امانت، وفاى به عهد و محافظت بر اوقات نمازها، ارث بردن فردوس و
وارث شدن درجات عاليه و رتبههاى ولايت كه درك آن از تصوّر انسان خارج است!
اين افراد، «وارثِ» فردوس هستند؛ زيرا آن درجات رفيع،
بدون رنج و زحمت و مشقتى كه متحمّل شوند، نصيب آنان مىگردد؛ زيرا تمامش از
ناحيه لطف و فضل عميم الهى است؛ نه از جهت انجام دادن آن وظايف. هيچگاه نبايد
به انجام دادن وظايف مغرور بود. هر تكليفى كه انجام شود، مقرون به عنايتهاى
غير قابل شمارش از جانب پروردگار است؛ پس تمامش لطف و مرحمت و تفضّل است.
* * *
و لقد خلقنا الإنسـن من سللة من طين(12) ثم جعلنه نطفة
فِى قرار مكين(13)ثمّ خلقنا النّطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة
عظمًا فكسونا العظم لحمًا ثمّ أنشأنه خلقًا ءاخر فتبارك اللّه احسن الخلقين(14)
ثمّ إنّكم بعد ذلك لميّتون(15) ثمّ إنّكم يوم القيمة تبعثون(16) و لقد خلقنا
فوقكم سبع طرائق و ما كنّا عن الخلق غـفلين(17) و أنزلنا من السّماء ماء بقدر
فاسكنّه فِى الأرض و إنّا على ذهاب به لَقَـدرون(18) فأنشأنا لكم به جنّت من
نخيل و اعنب لكم فيها فوكه كثيرة و منها تأكلون(19) و شجرة تخرج من طور سيناء
تنبت بالدّهن و صبغ للأكلين(20) و إنّ لكم فِى الأنعم لَعِبرةً نسقيكم ممّا فِى
بطونها و لكم فيها منفع كثيرة و منها تأكلون(21)وعليها و على الفلك تحملون(22)
ترجمه:
12. به تحقيق ما بشر را از خلاصهى طعام و شرابى كه
اصل آن از گِل، بيرون كشيده شدهاست، آفريديم.
13. سپس اين سلاله را در قرارگاه استوار، نطفه
گردانيديم.
14. سپس آن نطفه را پارهاى خونِ بسته گردانيديم؛ پس
آن پارهى خونِ بسته را مُضْغه[=قطعهاى گوشت]آفريديم، پس آن مضغه را
استخوانهايى قرار داديم؛ پس آن استخوانها را گوشت پوشانيديم؛ پس او را
آفرينشى ديگر پديد آوريم؛ پس خير و بركت خدايى كه بهترين آفرينندگان است، دايم
و هميشگى است.
15. سپس شما پس از آن[=هنگام فرا رسيدن اجل] البتّه
مىميريد.
16. پس از آن، روز رستاخيز زنده مىشويد.
17. بهطور مسلّم بالاى سر شما هفت راه[=هفت آسمان]
آفريديم و ما از آفرينش، بىخبر نيستيم.
18. و از آسمان آبى به اندازهاى[كه صلاح دانستيم]
فروفرستاديم؛ پس آن آب را در زمين، ساكن گردانيديم و مسلّماً ما بر بردن آن آب
نيز تواناييم.
19. و به آن آب براى بهرهبردارى شما بوستانهايى از
درختهاى خرما و انگور پديدآورديم كه براى شما در اين بوستانها ميوههاى
فراوان است و از آن مىخوريد.
20. و درختى را[=درخت زيتون را پديد آورديم] كه از
كوه سينا بيرون مىآيد. آندرخت با روغن و نان و خورش براى خورندگان
مىرويد.[هم بدان چراغ توان افروخت و هم از آن نان و خورشى توان ساخت.]
21. و بىگمان براى شما در چهارپايان مايهى عبرتى
است؛ از آنچه در شكم آنهاست بهشما بنوشانيم و براى شما در آنها سودهاى بسيار
است و از گوشت آنها مىخوريد.
22. و بر آنها و بر كشتى حمل مىشويد.
تفسير:
مراحل خلقت انسان
ذات بارىتعالى پس از بيان صفات مؤمنان و نعمتهايى
كه در سراى آخرت براى پاداش اعمالشان مقدّر فرموده، افراد بشر را به مراحل
زندگى تكوينى متوجّه مىكند تا با توجّه به نقصان خود، كمال را دريابند و به
آفرينندهى خويش متوجّه شوند؛ مىفرمايد:
«وَ لَقَد خَلَقنَا الإنسـنَ مِن سُللة مِن طين»(12)
ما بشر را از سلاله[چكيده و تصفيه شدهى] خاك آفريديم.
گياه و حيوان كه منشأ غذايى بشر است با تمام تغييراتى كه در كيفيّت ظاهرى آنها
نمودار شده از خاك پديدار شده و پديدآورندهى اين تغيير و تبديل، در جميع
مراحل، ذات بارىتعالى است.
انسانِ مذكور در آيهى شريفه، از يك نظر مربوط به
كليّهى افراد بشر است و بنا به عقيدهاى ديگر مربوط به خلقت حضرت آدم(عليه
السلام) است كه او را از خاك آفريد. كليّت اوّل با آيه موافقتر است.
«ثمّ جعلنه نطفةً فِى قرار مكين»(13)
سپس آن چكيدهى خاك و گل و آن شيرهى وجودى انسان را به
صورت نطفهاى در قرارگاه استوارى ـ كه رحم مادران باشد ـ جاىگير نموديم تا
مراحل بعدى آن به ارادهى ما سپرى گردد.
«ثمّ خلقنا النّطفة علقةً...»(14)
سپس آن نطفهاى كه بر اثر آميزش از صلب پدر به رحم مادر
انتقال يافت و با تخمك مادر آميخت، به ارادهى ما به صورت «عَلَقه» درآمد.
«...فخلقنا العلقة مُضغةً...»(14)
آن علقه و خون بسته را به صورت پاره گوشتى درآورديم.
«...فخلقنا المضغة عِظماً...»(14)
سپس پاره گوشت با گذشت زمانى معيّن و محدود با ارادهى
ما به صورت استخوان درآمد.
«...فكسونا العظمَ لحماً...»(14)
سپس آن استخوان را پوششى از گوشت دربرنموديم.
«ثمّ أنشأنه خلقاً ءاخر»(14)
بعد خلقت ديگرى در جنين محبوس در رحم به وجود آورديم و
حقيقت ديگرى در او ايجاد نموديم و روحى را كه مايهى وصول او به كمالات و
معنويات است در او پديدآورديم.
«...فتبارك اللّه أحسن الخلقين»(14)
خدايى كه اين تحوّلات و تغييرات به خواست و ارادهى
قاهرهى او جامهى عمل بهخود مىپوشد، بلندپايه و خير و بركتش با ثبات و دوام
است و فقط ذات متعال اوست كه مستحقّ و سزاوار تعظيم و تكريم مىباشد و بس!
حقيقتِ آفرينش و موجود ساختن معدوم صرف، زيبندهى ذات اوست.
پايان زندگى
«ثمّ إنّكم بعد ذلك لميّتون»(15)
جنين پس از سير دورههايى در رحم مادر و استفاده از
خوراكىهايى كه دست تقدير الهى پيش از ولادتش در آن جاى تاريك آماده ساخته است،
هرگاه مشيّت خداوند تعلّقگيرد به صورت موجودى مستوى الخلقه، قدم به صحنهى
دنياى خارج از رحم مىگذارد. پيش از وارد شدنش به دنيا، قلب مادر به او رئوف
مىشود و پستانش رزق او را آماده مىسازد تا دورهاى را پس از دورهاى منقضى
سازد. آنگاه كه اجل فرا رسيد، خواهناخواه بايد اين سرا را ترك گويد و به
مكانى ديگر رهسپار گردد و بانگ الرّحيل او مايهى عبرت بينايان گردد. البتّه
اين ميهمان ناخوانده به سراغ هر كس كه از مادر زاييدهشده، خواهد آمد.
از امام صادق(عليه السلام) روايت شده است: «قال رسول
الله صلى الله عليه وآله: الموتَ! الموتَ! أَلا و لابدّ من الموت، جاء الموتُ
بما فيه، جاء بالرّوح و الرّاحة و الكرّةِ المباركة، إلى جنّة عاليه لأهلِ
دارالخلود الّذين كان لها سعيُهم و فيها رغبتُهم و قال(عليه السلام): إِذا
استحقّت ولاية الله السعادة جاء الأجل بين العينين و ذهب الأمل وراء الظّهر و
إِذا استحقّت ولاية الشّيطان و الشّقاوة جاء الأمل بين العينين و ذهب الأجل
وراء الظّهر؛[10]
نبىّاكرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: آمادهى مرگ باشيد! آمادهى مرگ باشيد!
آگاه باشيد كه از مردن چارهاى نيست. مرگ فرا مىرسد؛ با راحت و آسايش و ورود
با بركت فرا مىرسد كه انسان نيكوكار را به بهشت پرارزش مىرساند، جايى كه
هميشه براى آنان است و كوششان براى درك آن بود و رغبتشان همواره در به دست
آوردنش بود. و فرمود: هرگاه دوستى خداوند و نيكبختى براى كسى محقّق شود، مرگ
روبهروى اوست و آرزو پشت سرش[و به آرزوهاى طولانى توجّهى ندارد] و هرگاه دوستى
شيطان و نگونبختى براى كسى محقّق شود، آرزويش مقابل چشمان و مرگ و اجل پشت سر
او خواهد بود[و تمام همّش صرف آرزوهاى طولانى و دراز است و به اَجَل حتمى
توجّهى ندارد.]»
از پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلم سؤال شد: «أيّ
المؤمنين أكيس؟ قال: أكثرهم ذكراً للموت و أشدّهم له استعداداً؛[11]هوشيارى
و كياستِ كدام يك از مؤمنان بيشتر است؟
فرمود: آنهايى كه بيشتر به ياد مرگ باشند و آمادگى
بهترى مقابل مرگ كسب نمايند.»
زندگى دوباره
«ثمّ إنّكم يومَ القيمةِ تبعثونَ»(16)
پس از فرارسيدن مرگ و گذراندن عالم برزخ، روز قيامت
زنده مىشويد و براى گرفتن پاداش اعمال مبعوث مىگرديد. تحوّلات قبلى شما از
مراحل پيش از تمكّن در رحم مادران و مراتبى را كه در ارحام گذرانيديد و
راههايى را كه در زندگى پيموديد، همگى دلالتى روشن بر وجود قادر متعالى دارد،
كه همان قادر متعال شما را پس از مردن، در عالم برزخ و بعد از آن در قيامت زنده
مىكند و نسبت به درك و استعداد خود ـ كه مهيّا ساختنش به اختيار خودتان
مىباشد ـ راه كمال يا حضيض[12]
را در آن سراى، پيشمىگيريد.
پىنوشتها: