دعوت به سوي پروردگار
«لِكُلِّ أُمَّة جَعَلْنَا مَنْسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ
فَلاَيُنَـزِعُنَّكَ فِي الأَمْرِ وَادْعُ إِلَي رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلَي هُدًي
مُّسْتَقِيم»(67)
ذات باريتعالي از زمان خلقت بشر، راه نبوت و رسالت را گشود
و با فرستادن برگزيدگاني، طريق هدايت را به مردم ارائه فرمود. هر ملّتي در هر
زماني، مبشّر و نذيري داشتند كه آنان را به راه راست رهبري ميكرد و از عقاب الهي
ميترساند. در اينجا به آن سنّت عامّه با جملهي:
«لِكُلِّ أُمَّة جَعَلْنَا مَنْسَكًا...»(67)
اشاره ميفرمايد كه در هر دوره و زمان براي هر ملّتي مكان
عبادت و مذبح و پرستشي قرار داديم كه آنان وظيفهي خود را انجام ميدادند. پس با
اين وصف نبايد افراد مشرك با تو در امر دين منازعه و جدال كنند.
نهي، متوجّه مشركان است و براي بازداشتن آنان از اين نزاع و
جدالي است كه مينمودند. آنها به مسلمانان اعتراض ميكردند كه چرا آنچه را خدا
كشته است (مردار) حرام است؟ و آنچه را شما كشتهايد، حلال و استفادهي از آن جايز؟
آيهي شريفه در هر حكم الهي از طرف او توسّط پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) بيان
ميشود «اطلاق» دارد و مردم اين حقّ را ندارند كه بتوانند در مقابل احكام از خود
عقيدهاي ابراز دارند و مؤسّس حكم باشند. وظيفهي پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)
دعوت مردم به راه حقّ و حقيقت است. او مكلّف است كه مردم را به راهي كه سعادتشان در
آن است، هدايت و دعوت كند. اگر مردم گفتار پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) را
شنيدند، به نفع خودشان كار كردهاند و اگر نشنيدند:
«وَ إِن جَـدَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا
تَعْمَلُونَ»(68)
و راه جدال و ستيزهجويي در پيش گرفتند و از نزاع و خِصام
خود دستبردار نشدند، بايد آنان را متوجّه قضاي الهي و داوري او نمود كه:
«اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَـمَةِ فِيما
كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ»(69)
حاكم اصلي در روز قيامت و سراي آخرت خداست و آن پايگاه
رفيع، ارزش اعمال بندگان را در آن روز مشخّص ميفرمايد و به اختلافات بيمورد
كافران فيصله ميدهد و اين داوري و فيصلهي امور از ساحت قدس الهي و پيشگاه
پروردگاري است كه:
«...يَعْلَمُ مَا فِي السَّماءِ وَالأَرْضِ...»(70)
آنچه در آسمانها و زمين و زير و بالاي وجود است، از علم
عين ذات او خارج نيست؛ هيچ چيز از علم او خارج نيست، همه چيز را ميداند و به همه
چيز احاطهي كلّي دارد. تمام آنچه به صورت علم باشد، در لوح محفوظ، مضبوط است و از
قدرت او بيرون نخواهد بود و از آن گذشته، انجام دادن اين كار بر او كه تمام حوادث
را از آغاز تا پايان ميداند، بسيار سهل و آسان است؛ زيرا با عبارت:
«...إِنَّ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرٌ»
اين حقيقت درك ميشود كه ثبت و ضبط امور به نسبت قدرت خدا
هيچ است و به محض تعلّق اراده، موجود ميشود.
* * *
وَ يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْيُنَزِّلْ بِهِ
سُلْطَـنًا وَ مَا لَيْسَ لَهُم بِهِ عِلْمٌ وَ مَا لِلظَّـلِمِينَ مِن نَّصِير(71)
وَ إِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ ءَايَـتُنَا بَيِّنَـت تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ
كَفَرُوا الْمُنكَرَ يَكَادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ
ءَايَـتِنَا قُلْ أَفَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرّ مِن ذلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ
الَّذِينَ كَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ(72)يَـأَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ
فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَنيَخْلُقُوا
ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِن يَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَيْـًا
لاَّيَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ(73)مَاقَدَرُوا
اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِي عَزِيزٌ(74) اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ
الْمَلَـئِكَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ(75)
يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ إِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ
الأُمُورُ(76)
ترجمه:
71. و افراد كافر غير از خداي يكتا چيزي را ميپرستند كه
خدا به پرستش آن دليلي نفرستاده وچيزي را كه به پرستش آن دانشي [و استدلالي]
ندارند [ميپرستند] و براي ستمكاران هيچ ياوري نيست.
72. و چون آيات ما را در حاليكه روشن و مستدلّ است بر
آنان بخوانند، علامت كراهت و انكار را در چهرهي آنان كه كافر شدند، ميشناسي؛
نزديك است كه حمله كنند، بر كساني كه آيههاي ما را برايشان ميخوانند؛ بگو: آيا
شما را به چيزي كه آن چيز [در نظر شما]مكروهتر از اين آيات باشد، آگاهتان كنم؟ آن
چيز، آتش است كه خدا كافران را به آن وعدهداده و دوزخ، بد بازگشتگاهي است.
73. اي مردم، مَثَلي زده شده است، پس گوش به آن فرا
داريد؛ به راستي آنان را كه جز خداي يكتا ميپرستيد، نميتوانند مگسي را بيافرينند؛
هرچند با يكديگر اجتماع كنند و اگر مگس، چيزي را از اصنام بربايد قدرت ندارند كه آن
چيز را از مگس بگيرند؛ طالب و مطلوب [هر دو] ناتوانند.
74. خداي را چنانكه حقّ تعظيم اوست، نشناختند؛ زيرا خدا
تواناي غالب است.
75. خداوند از فرشتگان، فرستادگاني برميگزيند و از مردم
[پيغمبران را برگزيد تا آنچه بهايشان رسيده تبليغ كنند]؛ همانا خداوند، شنواي
بيناست.
76. آنچه را در پيش آدميان است [از احوال روز رستاخيز] و
آنچه را پس از ايشان است ميداند و كارها به سوي خدا بازگردانيده شود.
تفسير:
كفار و رفتار افكار نادرست
عبوديّت و پرستش، طبيعتي است كه در نهاد افراد به دست
قادر هستي سرشته شده و هر كس به سوي آن سوق داده ميشود. اگر افراد بشر، طريقي را
كه فطرت اوّليهي آنان صحيح به حساب ميآورد از دست ندهند و از آن راهي كه به سپري
نمودن آن مأمور هستند منحرف نشوند، به راه هدايت، راهنمايي ميشوند و وجههي پرستش
را به سوي خداي يگانه متوجه ميسازند؛ امّا اگر بر اثر پيروي از دستورهاي شيطاني از
راه صحيح و صراط مستقيم انحراف پيدا كنند، با سير هر قدم در راه غيرمستقيم، خويش را
به وادي هلاكت نزديكتر ساخته تا وقتي كه نابودي واقعي خود را ببينند.
در چند آيهي مورد بحث خداي متعال از بياستدلالي كافران
نسبت به پرستش بتها و عدم قدرت آنان بر دفع مكروهي از خود سخن ميگويد:
«وَ يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْيُنَزِّلْ بِهِ
سُلْطَـنًا...»(71)
افراد كافر، خداي واحد متعال را رها ميكنند و بتهايي را
ميپرستند و توجّه به پرستش موجوداتي ميكنند كه براي اين عمل، دليل و برهاني به
همراه ندارند و اگر سؤالي از آنان بشود، نسبت به آن پرستش، پاسخ قانعكنندهاي در
دست نخواهند داشت:
«...وَ مَا لَيْسَ لَهُم بِهِ عِلْمٌ...»(71)
و از روي بيدانشي و عدم بينش، آنها را ميپرستند:
«...وَ مَا لِلظَّـلِمِينَ مِن نَّصِير»(71)
اين افراد با اين وضع به خود ستم ميكنند و با اين عمل ياري
آن قدرت بيپايان را از خود دور ميكنند و زماني كه او ياور آنان نباشد، ياري
ديگران هم هيچگونه اثري نخواهدداشت.
«وَ إِذَا تُتْلَي عَلَيْهِمْ ءَايَـتُنَا بَيِّنَـت
تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنكَرَ...»(72)
هرگاه آيات روشن و دلايل بيناكنندهي خداشناسي بر آنان
تلاوت شود، نشانهي انكار از چهرههاي منحوسشان نمودار ميگردد و براي بيننده انكار
آنان مشهود ميشود.
«...يَكَادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ
عَلَيْهِمْ ءَايَـتِنَا...»(72)
و اگر قدرت پيدا كنند، ميخواهند به تلاوتكنندگان آيات
خداشناسي حملهور شوند و با شنيدن آياتي كه فطرت، زشت باطني آنان را منفور محسوب
ميدارد و اعمال ظاهريشان را مذموم ميشمارد، انكاري شديد در وجودشان نمودار
ميشود و در آتش غضب خود ميسوزند تا يك روز آن آتش، ريشهي جانشان را بسوزاند و به
آتش فروزاني كه خداوند وعده داده كه آن آتش، نصيب كافران باشد، مبتلا شوند و به آن
بازگشتگاه ناشايست و بدي كه خودشان براي خويشتن ذخيره ديدهاند، رانده شوند.
در آيهي بعد، ذات پروردگار با بيان مَثَلي، ضعف و ناتواني
بتهايي را كه كافران، خويشتن را سرگرم پرستش آنها كرده بودند، بيان ميفرمايد:
اثبات ناتواني بتها در يك مثل
«يَـأَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا
لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَنيَخْلُقُوا ذُبَابًا
وَلَوِاجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن يَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَيْـًا لاَّيَسْتَنقِذُوهُ
مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ»(73)
اي مردم! اي افرادي كه با پيروي از اوامر شقاوتبار شيطان و
نفس امّاره، خود را گمراهكرديد و در نتيجه از ياري خدا محروم شديد و خويشتن را
متعبّد بتان بيمقدار نموديد، مثالي زده شده، به آن گوش فرا دهيد!
همانا خداياني را كه به پرستش آنها دلخوش هستيد و در و
ديوار كعبه را به آن آلودهايد، توانايي اين را ندارند كه حتّي يك مگس بيافرينند!
از آن بالاتر اگر آن مگسهاي كوچك از زعفرانهايي كه بر بتان شما خشكيده، چيزي اندك
و ذرّهاي بيمقدار بربايند، آن خدايان، قدرت گرفتن آن ذرّهي بيمقدار را از آن
مگس ضعيف و بيمقدار نخواهندداشت. هم طالب، ضعيف است و هم مطلوب. هم مگس رباينده
ناتوان است و هم بتي كه معبود شماست. متوجه باشيد كه موجوداتي ضعيف و ناتوان را
ميپرستيد كه از هيچ لحاظ سزاوار پرسش نخواهند بود.
اينكه اين گروه گمراه، افرادي غير از خدا را در زندگي خود
مؤثّر ميدانند براي اين است كه:
گمراهي در نتيجهي خداناشناسي
«مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ...»(74)
خداي يگانه و بيهمتاي متعال را آنگونه كه سزاوار شناسايي
او بود، نشناختند و ارزش او را درك نكردند. آن پايگاهي كه هستي، زاييدهي قدرت
بيحدّ اوست، هم قوي و هم عزيز است و حكم او بر همه چيز غالب خواهد بود.
او پروردگاري است كه:
«اَللّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَـئِكَةِ رُسُلاً وَ مِنَ
النَّاسِ...»(75)
براي نجات بشر از غرقگاه ضلالت و براي رهايي او از مراحل
هلاكت، از فرشتگان و مردم، افرادي را به عنوان رسولان برميگزيند تا بار سنگين
رسالت را به دوش گيرند و راهنماي گمشدگان واقع شوند:
«...إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ»(75)
او به اقوال بندگان سميع و به افعالشان بيناست و به مصالح
امور مخلوقين كاملا آشنا و خبير است:
«يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ...»(76)
و آنچه را در مجراي زندگي موجودات است ميداند؛ گذشته و
آينده و حال در علم عين ذات او يكي است.
«...وَ إِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ»(76)
بازگشت تمام امور به سوي او خواهد بود و مطابق با مصلحت خود
حكم خواهد فرمود.
* * *
يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا
وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ(77) وَ
جَـهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَـكُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ
فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَهِيمَ هُوَ سَمَّـكُمُ
الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ وَ فِي هـذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ
وَ تَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَي النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ
الزَّكَوةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَـكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَي وَ
نِعْمَ النَّصِيرُ(78)
ترجمه:
77. اي كساني كه ايمان آوردهايد! ركوع و سجود به جاي
بياوريد و پروردگار خويش را بپرستيد و كار نيك انجام دهيد تا رستگار شويد.
78. در راه خداي متعال پيكار كنيد؛ جهاد كردني كه سزاوار
او باشد. او شما را برگزيد و در اين دين براي شما هيچ دشواري ننهاده؛ كيش پدرتان
ابراهيم را [پيروي كنيد.] خداوند شما را پيش از اين و در اين قرآن، مسلمان نام
نهاده است تا پيغمبر [در روز رستاخيز] بر شما گواه باشد و شما نيز بر مردم گواه
باشيد؛ پس نماز را به پاي داريد و زكات بدهيد و به خدا تمسّك بجوييد؛ او صاحب
اختيار شما است؛ پس او نيكو سرپرست و خوب مددكاري است.
تفسير:
دستورات خداوند به مؤمنان
خداي متعال پس از اين كه بشر خيره سر را به ضعف خود و
بتاني كه پرستش آن را امري با ارزش به حساب ميآورد، متذكر شد و ارجاع كليّهي امور
را به ذات خويش بيان فرمود، جهت ازدياد نيروي ايمان افراد مؤمن و توجه آنان به
وظايف خويش ميفرمايد:
«يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا
وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لعلّكم تفلحون»(77)
اي افرادي كه گوهر پرارزش ايمان و نشانهي گرانبهاي گرايش
بهسوي خدا نصيب شما شده و بر پيشانيهايتان نقشبندي شده، نماز را كه ركن دين و
عماد اسلام است و خيمهي دين به وجود آن برپا ميشود، به پاي داريد و تنها خداي را
بپرستيد و در انجامدادن كار نيك و عمل مرضي خداوند و وظايف عبادي و اجتماعي كوشا
باشيد و عامل مكارم اخلاق و محاسن نيك باشيد؛ در اين اعمال مرز دين را منظور داريد:
«...لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»(77)
تا با اجراي اين اعمال، رستگاري دو جهان را نصيب خويشتن
نماييد. پس از انجامدادن وظايف عبادي و اجتماعي، وظيفهي بزرگتر، جهاد كه عماد
اجتماعات بر آن استوار است را به جاي آوريد:
«وَ جَـهِدُواْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ...»(78)
در راه خدا جهاد كنيد، آنگونه كه سزاوار جهاد در راه او
باشد.
جهاد مذكور در آيهي شريفه، عامّ است و شامل پيكار با اعدا
و جهاد با نفس طاغي و سركش و نيز شامل هر چيزي كه مايهي پيشبرد مقاصد اسلامي و
اهداف ديني است، ميشود. و اما مقصود از:
«...حَقَّ جِهَادِهِ...»(78)
اين است كه در انجام دادن هر كاري خلوص نيّت و اخلاص عمل را
از ياد نبريد و بدانيد كه آن كار براي جلب رضاي خداست؛ غير او را منظور نداريد و جز
او را مؤثّر نشماريد.
به تبع اين جمله، بياني ميفرمايد كه اشاره است به عنايتي
بزرگ و با ارزش كه درك ارزش آن از قوهي افراد خارج است و آن اينكه:
«...هُوَ اجْتَبَـكُمْ...»(78)
خدا بود كه نعمت ايمان را به شما بخشيد و شما را از بين امم
به نعمت اسلام برگزيد و مخصوص اسلاميّت گردانيد. حدّ فارق بين حقّ و باطل ايمان است
و ارزش افراد هم به آن مقياس سنجيده ميشود، ايمان نعمتي است كه در پرتو آن همه چيز
هست و با عدم آن هيچ چيز نيست:
«...وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج»(78)
در دين بر شما مشقّتي قرار نداد. هر عملي را كه شما به
انجام دادن آن مكلّف هستيد، مطابق با قدرت و استعداد شماست. بخش آسان آن را
برايتان تكليف كرد كه براي اجراي آن در مشقّت نباشيد:
«...ملَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرهِيمَ...»(78)
يعني «اِتَّبِعوُا مِلَّةَ اَبيكُمْ إبْرهيم»
پيرو آيين پدر خود ابراهيم باشيد.
امّا به چه علّت حضرت ابراهيم(عليه السلام) براي مسلمانان
در حكم «پدر» معرّفي شده است؟ دو بيان در تأويلش وجود دارد:
1. حضرت ابراهيم(عليه السلام) را شيخالأنبياء و پدر
نبياكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) مينامند. پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله
وسلم)هم پدر معنوي مردم است، پس حضرت ابراهيم(صلي الله عليه وآله وسلم) پدر معنوي
ماست.
2. احترام حضرت ابراهيم(عليه السلام) بر مسلمانان مانند
احترام پدرانشان لازم است.
«...هُوَ سَمَّـكُمُ الْمُسْلِمِينَ...»(78)
او شما را پيش از اين مسلمان ناميد.
در اينكه مرجع ضمير «هو» ذات
باري است يا حضرت ابراهيم(عليه السلام)، دو نظر است؛ امّا ارجاع ضمير به ذات
باريتعالي ارجح است:
«...لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَ
تَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَي النَّاسِ...»(78)
پيامبر شاهد مؤمنان بر اعمال و اطاعتشان است؛ او شهادت خود
را ميدهد، افراد مؤمن هم شاهد بر مردم هستند، شهادت مؤمنان بر مردم به دو كيفيت
است:
1. مؤمنان شاهد امتهاي گذشته هستند و معرّف مؤمن و كافر
بعد از خويش نيز ميباشند.
2. فقط شاهد طبقات بعد ميباشند و در صحنهي قيامت، شهادت
خود را ميدهند.
اكنون كه اين لياقت به شما افراد مؤمن و پيرو واقعي اسلام
عطا شد كه شاهد مردم باشيد:
«...فَأَقِيمُوا الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ الزَّكَوةَ
وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَـكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَي وَ نِعْمَ
النَّصِيرُ»(78)
نماز را كه ركن دين است به پاي داريد و زكات را كه مايهي
پذيرش نماز است بدهيد و ارتباط خود را با خداي خود قطع مكنيد و تمسك خويش را از حبل
متين و عروهي محكم الهي مبريد و از جهاد و كوشش در راه او به هر نحوي كه ممكن است
خودداري نكنيد؛ زيرا صاحب اختيار واقعي و مالك حقيقي خداست و بهترين مالك و ياور او
خواهد بود و غير از او هيچگونه مؤثري يافت نميشود.