جرعه ای از زلال قرآن ، جلد ۲

آيت الله ميرزا ابوالقاسم محمدی گلپايگانی ‌(ره)

- ۱۷ -


تفسير سوره‌ي حج

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
يَـأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيءٌ عَظِيمٌ(1) يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَة عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْل حَمْلَهَا وَتَرَي النَّاسَ سُكَـرَي وَمَاهُم بِسُكَـرَي وَ لَـكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ(2) وَ مِنَ النَّاسِ مَن يُجَـدِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْم وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَـن مَّرِيد(3) كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَي عَذَابِ السَّعِيرِ(4)

ترجمه:

به نام خداوند بخشنده‌ي مهربان
1. اي مردم، از عذاب پروردگار خويش بترسيد، به راستي زلزله‌ي [زمين] در روز رستاخيز چيزي بزرگ است.
2. روزي كه هر زن شيرده آن زلزله را ببيند، از آن فرزندي كه او را شير دهد بي‌خبر شود و [نيز] هر زن باردار بار خويش را بنهد و مردم را در آن روز از ترس و وحشت، مانند افراد مست مي‌بيني و حال آن‌كه مست نيستند؛ ليكن عذاب خدا سخت است.
3. و پاره‌اي از مردم، بدون دانش درباره‌ي [توحيد و قدرت] خدا جدال مي‌كنند و هر شيطان گمراه و سركشي را پيروي مي‌نمايند.
4. خدا بر آن شيطان مقدّر فرموده است كه هر كه او را دوست بدارد، به يقين گمراهش مي‌كند و او را به‌سوي عذاب آتش سوزان رهبري مي‌كند.

تفسير:

شأن نزول

درباره‌ي دو آيه‌ي اوّل بيان شده است: موقع شب در غزوه‌ي «بني‌المصطلق» بر پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) نازل شد. پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) اين دو آيه را بر مسلمانان تلاوت فرمود؛ همگي از شدّت خوف از عذاب خداوند، آن شب را تا صبح به حال گريه سپري كردند. صبح كه شد، دنبال اعمال خود نرفتند و خيمه‌اي نزدند و با حال گريه بودند. پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)فرمود: «آيا مي‌دانيد آن روز چه روزي است؟» گفتند: «خدا و پيامبرش داناترند» فرمود: «آن روز، روزي است كه خداي عزّوجلّ به آدم ابوالبشر مي‌فرمايد: فرزندان خود را به سوي جهنّم سوق ده؛ او به امتثال امر الهي مي‌پردازد و از هر هزار نفر، نهصد و نود و نه نفر را به‌سوي جهنّم سوق مي‌دهد و يك نفر را به‌سوي بهشت.»
اين گفتار بر مسلمانان بزرگ آمد و گريستند و عرض كردند: «ناجي در آن روز كيست؟» فرمود: «جمعيّت‌هاي زيادي هستند كه از ملّت من نيستند و شما در بين ملل ديگر مانند موي سفيد بر گاو سياهي هستيد و من اميدوارم كه يك چهارم اهل‌بهشت شما باشيد.» مردم تكبير گفتند. فرمود: «آرزو دارم كه يك سوم اهل‌بهشت شما باشيد.» مردم تكبير گفتند. فرمود: «آرزومندم كه دو سوم اهل‌بهشت شما باشيد.»[1]
امّا درك تمام اين مراحل منوط به عمل صالح و خداپسندانه است.

سختي عذاب قيامت

«يَـأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيءٌ عَظِيمٌ»(1)
خطاب در آيه‌ي شريفه عام است و عموم مكلفان را از زمان نزول تا زمان پايان يافتن دنيا شامل مي‌شود. مخاطب، عموم مردم‌اند كه همه بايد از عذاب و شكنجه‌اي كه دنبال اعمالشان است و عدل خداوند آن‌را مقدر فرموده، ترسان باشند و از زماني كه آثار قيامت نمودار مي‌شود و زلزالي در جهان هستي پديدار مي‌شود، خوفناك باشند؛ زيرا آن زلزله واقعاً بزرگ و سخت است.
«يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَة عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْل حَمْلَهَا وَ تَرَي النَّاسَ سُكَـرَي وَ مَا هُم بِسُكَـرَي وَ لَـكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ»(2)
ترس از شدّت عذاب در آن روز به قدري است كه زن شيرده، بچّه‌ي شيرخوار خود را فراموش مي‌كند و آن محبّت مادرانه به دست فراموشي گذارده مي‌شود. سختي عذاب به اندازه‌اي است كه هر زن باردار بار خود را فرو مي‌گذارد. مردم از ترس عذاب به حال مست مشاهده مي‌شوند؛ آن‌ها مست نيستند، امّا عذاب خدا سخت است؛ يعني كثرت بيچارگي و سرگرداني در آن روزِ مهيب، آن اندازه است كه زن شيرده، فرزند دلبند خود را از ياد ببرد و زن باردار بار خود را بر زمين بگذارد و مردم را در آن روز از شدّت عذاب مست ببيني جا دارد؛ زيرا عذاب خدا سخت است.

ولايت علي (عليه السلام) و نجات از آتش قيامت

در آن مكان سراسر آشوب و در آن روز آميخته به وحشت و دهشت، متمسَّكي كه نجات ما را فراهم كند، نعمت ولايت خاندان گرامي پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) است. اين موضوع از بيان پيشوايان ارجمند ثابت شده است؛ مؤيد تمام بيانات، كلام مطابق با واقع پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) است كه به طرق زيادي از خاصّه و شايد از عامه نيز بيان شده است كه: علي(عليه السلام) قسيم جنّت و‌نار‌است.[2]
اكنون براي تذكّر، گفتاري مستدل از امام صادق(عليه السلام)، به نقل از «مفضل‌بن‌عمر» ـ‌يكي از شاگردان مكتب جعفري ـ نقل مي‌كنيم.
«عن المفضّل بن‌عمر، قال: قلت: لأبي‌عبدالله(عليه السلام): بما صار علي بن‌ابي‌طالب قسيم الجنّة و النّار؟ قال: لأنّ حبه ايمان و بغضه كفر و انّما خلقت الجنّة لأهل الايمان و خلقت النّار لأهل الكفر فهو(عليه السلام) قسيم الجنّة و النّار لهذه العلّة، فالجنّة لايدخلها الاّ اهل محبته و النّار لايدخلها الاّ اهل بغضه.
قال المفضّل: قلت: يابن رسول‌الله، فالانبياء و الاولياء هل كانوا يحبّونه و اعدائهم كانوا يبغضونه؟
قال: نعم، قلت فكيف ذلك؟ قال: اما علمت انّ النّبي(صلي الله عليه وآله وسلم) قال يوم خيبر لأعطينّ الرّاية غدا رجلا يحبّ الله و رسوله و يحبّه الله و رسوله ما يرجع حتّي يفتح الله علي يده؟ قلت: بلي. قال: اما علمت انّ رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم) لمّا اوتي بالطّائر المشوي قال: اللّهم إيـتني باحبّ خلقك اليك يأكل معي هذا الطّائر و عني به عليّا(عليه السلام)؟ قلت: بلي، قال: هل يجوز ان لايحبّ انبياءالله و رسله و اوصيائهم(عليهم السلام) رجلا يحبّه الله و رسوله و يحب الله و رسوله؟ فقلت له: لا. قال: فهل يجوز ان يكون المؤمنون من اممهم لايحبّون حبيب الله و حبيب رسوله و انبيائه(عليهم السلام)؟ قلت: لا. قال: فقد ثبت انّ جميع انبياء الله و رسوله و جميع الملائكة و جميع المؤمنين كانوا لعلي‌بن‌ابي‌طالب، محبّين و ثبت انّ اعدائهم المخالفين لهم كانوا لهم و لجميع اهل محبّته مبغضين. قلت: نعم. قال: فلايدخل الجنّة الاّ من احبّه من الاوّلين و الآخرين، فهو اذن قسيم الجنّة و النّار، قال المفضّل‌بن‌عمر: فقالت له: يابن رسول‌الله فرّجت عنّي فرّج الله عنك؛[3]
به حضرت صادق(عليه السلام) عرض كردم: به چه دليل علي‌بن‌ابي‌طالب(عليه السلام) قسيم بهشت و دوزخ شد و او را قسيم جنّت و نارش گويند؟ فرمود: براي اين‌كه دوستي او ايمان و دشمني او كفر است و بهشت براي اهل‌ايمان آفريده شده است و آتش براي اهل كفر. پس علي(عليه السلام) به اين علّت قسيم بهشت و جهنم است و وارد بهشت نمي‌توان شد، مگر با محبّت و دوستي او و داخل آتش نمي‌شوند، مگر افرادي كه با او دشمني‌دارند.
مفضّل گفت: عرض كردم: يابن رسول‌الله، پيامبران و دوستداران خدا آيا علي(عليه السلام) را دوست مي‌داشتند و دشمنان آنان او را دشمن مي‌داشتند؟ فرمود: آري. عرض كردم: چگونه است آن؟ فرمود: آيا ندانسته‌اي كه پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) روز جنگ خيبر فرمود: فردا منشور و پرچم را به مردي خواهم داد كه او خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و پيامبرش او را دوست دارند و برنمي‌گردد مگر اين‌كه خداوند به دست او فتح و پيروزي نصيب گرداند؟ عرض كردم: چرا. فرمود: آيا ندانسته‌اي كه پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) را زماني كه مرغ بريان آوردند به خداي خود عرض كرد. پروردگارا بهترين و دوستدارترين خلقت را نزد من فرست تا با من اين مرغ را تناول كند و مقصودش از ذكر اين جمله، علي(عليه السلام) بود؟ عرض كردم: چرا. فرمود: آيا جايز و سزاوار است كه پيامبران خدا و فرستادگان او و جانشينان آنان مردي را دوست نداشته باشند كه خدا و پيامبرش او را دوست دارند و او خدا و پيامبرش را دوست دارد؟ عرض كردم: نه. فرمود: آيا سزاوار است كه مؤمنان از ملت‌هاي گذشته، كسي را كه خدا و پيامبر و فرستادگان او دوستش دارند، دوست نداشته باشند؟ عرض كردم: نه. فرمود: پس ثابت شد كه تمام پيامبران خدا و فرستادگان او و تمام فرشتگان و همه‌ي مؤمنان، دوستدار علي‌بن‌ابي‌طالب بودند و ثابت شد كه مخالفان آنان هم دشمن او و تمام دوستانش بودند. عرض كردم: بلي. فرمود: پس وارد بهشت نمي‌شود مگر كسي كه دوستدار او باشد از گذشتگان و آيندگان و در اين‌صورت او قسيم بهشت و دوزخ است. مفضّل گويد: عرض كردم: يابن رسول‌الله، راه فرجي براي من ايجاد فرمودي خداوند برايت گشايشي مقدّر فرمايد.»
پس از اين‌كه سختي عذاب قيامت را متذكر شد، جهت اين‌كه مردم خود را با وسايل سعادت‌بخش مأنوس كنند و انسي به امور غير معنوي نداشته باشند و از دشمن سرسخت خود برحذر باشند، فرمود:
«وَ مِنَ النَّاسِ مَن يُجَـدِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْم وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَـن مَّرِيد(3)كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْدِيهِ إِلَي عَذَابِ السَّعِيرِ»(4)
پاره‌اي از مردم، مقابل دعوت سعادت‌بخش پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) و پيام حيات‌بخش واقعي خداي جهان‌آفرين، از روي بي‌دانشي و عدم علم، راه مجادله و ستيز در پيش مي‌گيرند و تابع هر شيطان مضلّ و گمراه‌كننده مي‌شوند و پيرو اغوا و اضلال او مي‌گردند. اين شيطان كه دشمني او از روز آفرينش حضرت آدم(عليه السلام) با‌او و فرزندانش مشخص و مبين‌شد، دوستان و متابعانش را به گمراهي مي‌كشاند و به عذاب فروزان جهنم سوق‌مي‌دهد.
*  *  *
يَـأَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْب مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَـكُم مِن تُرَاب ثُمَّ مِن نُّطْفَة ثُمَّ مِنْ عَلَقَة ثُمَّ مِن مُّضْغَة مُّخَلَّقَة وَ غَيْرِ مُخَلَّقَة لِنُبَيّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِي‌الأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَي أَجَل مُّسَمًّي ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَ مِنكُم مَّن يُتَوَفَّي وَ مِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَي أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلاً يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْم شَيْـًا وَ تَرَي الأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْج بَهِيج(5) ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ يُحْي الْمَوْتَي وَ أَنَّهُ عَلَي كُلِّ شَيء قَدِيرٌ(6) وَ أَنَّ السَّاعَةَ ءَاتِيَةٌ لاَّ رَيْبَ فِيهَا وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَن فِي الْقُبُورِ(7) وَ مِنَ النَّاسِ مَن يُجَـدِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْم وَ لاَ هُدًي وَ لاَ كِتَـب مُنِير(8) ثَانِي عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْي وَ نُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَـمَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ(9)ذلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّـم لِلْعَبِيدِ(10)

ترجمه:

5‌. اي مردم، اگر شما از برانگيختن خلق در شك و ترديد هستيد [به حال اوّل خود نظر افكنيد]ما به‌يقين شما را از خاك آفريديم، پس از آن از نطفه، بعد از آن از خون بسته شده، بعد از آن از پاره‌اي گوشتْ تمام <[=كامل]خلقت و ناتمام، تا براي شما [حكمت و قدرت خويش را] بيان كنيم و هرچه مشيّت ما تعلّق گيرد در رحم‌ها قرار مي‌دهيم تا هنگامي نام برده شده [=معين] سپس شما را كودكي بيرون آوريم، بعد از آن تا به كمال قوت خود برسيد و پاره‌اي از شما كسي است كه مي‌ميرد و از ميان شما كسي است كه به زبون‌ترين دوران عمر برمي‌گردد [مي‌رسد] تا آن‌كه از پس دانستن چيزي نداند [آنچه در جواني مي‌دانست فراموش كند] و زمين را در آن‌حال كه خشك است مي‌بيني و چون آب را بر آن فرو فرستيم آن زمين به گياه جنبش كند و به وقت برآمدن گياه بلند گردد و از هر صنف نباتات تر و تازه بروياند.
6‌. اين آثار، نشانه‌ي آن است كه ذات پروردگار و وجود او حق و ثابت است و براي آن است كه او مردگان را زنده مي‌كند و براي آن است كه او به همه‌ي چيزها تواناست.
7. [و اين‌ها نشانه است بر] اين‌كه رستاخيز آينده [و انجام شدني] است؛ ترديدي در آمدن آن نيست و اين‌كه خدا كساني را كه در گورها هستند زنده مي‌كند.
8‌. و از [ميان] مردم كسي است كه درباره‌ي خدا بدون دانشي و بدون هدايتي و بدون كتاب روشني مجادله مي‌كنند.
9. جانب خويش را از تكبّر منحرف مي‌كند تا مردم را از خدا گمراه كند؛ براي او در دنيا رسوايي است و روز رستاخيز، عذاب آتش سوزان را به او مي‌چشانيم.
10. اين [پاداش و شكنجه] براي آن عمل‌هايي است كه به دست خويش فرستاده‌اي؛ همانا خداوند نسبت به بندگان ستم‌كننده نيست.

تفسير:

بازگشت به سراي باقي

يكي از موضوعات كه در قرآن شريف نسبت به آن به الحان مختلف تأكيداتي شده و جهت تنبّه مردمان، تذكراتي گوناگون داده شده است، موضوع معاد و بازگشت به سراي پس از مرگ و زندگي بعد از اين جهان است.
در آيه‌ي كريمه‌ي مورد بحث، خداوند از دو راه، بشر را به حتميّت اين موضوع متوجه فرموده است:
توجه دادن او به مراحلي كه پشت سر گذاشته تا به صورت كامل امروزي درآمده و متوجه ساختن او به مراحلي كه پس از اين در همين زندگي مادي پشت سر خواهد گذاشت؛ پديداري اين مراتب از قدرت بي حدّي حكايت مي‌كند كه توانايي دارد استخوان‌هايي را پس از گذشت هزاران و ميليون‌ها سال، دوباره حيات و هستي بخشد و جهت باز پس دادن حساب، حاضر نمايد؛ مي‌فرمايد:
«يـَأيّها النّاس إن كنتم في رَيْب مِنَ البعثِ فَإنّا خَلَقْنـكُم من تراب ثُمَّ من نُطْفَة ثُمَّ من عَلَقَة ثمّ من مضغة مُخَلَّقَة و غير مُخَلَّقَة لِنُبيّنَ لكم و نقرُّ ما في الأرحام ما نشاء إلَـي أجل مسمًّي ثمّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثمّ لِتَبْلُغُواْ أشُدّكم و منكم مَنْ يُتَوَفّي و منكم مَنْ يُرَدُّ إلـي أرْذَلِ العُمُرِ لِكَيْلاً يَعلم مِن بَعْدِ علم شَيْـًا‌...»(5)
خطاب آيه، عام است و تمام مكلفان و افرادي را كه درباره‌ي وقوع زندگي پس از مرگ، شبهه‌اي دارند، شامل است. مي‌فرمايد: اي مردم، اگر درباره‌ي برانگيخته شدن پس از مرگ و زنده شدن در جهان ديگر در شك و ترديد مي‌باشيد، به گذشته‌ي خود بنگريد. اين تحولاتي كه در گذشته‌ي شما انجام شده و پاره‌اي محسوس و برخي نامحسوس بود، دليل باهري بر وجود قدرت بي‌پايان و مبدأ قادري است كه اين تحولات و تغييرات در پرتو اراده و مشيّت او انجام شده است.
ما شما و پيشينيانتان را از خاك آفريديم. آفرينش شما از خاك به اين‌گونه بوده است:
نطفه‌اي كه وجود شما از آن تشكيل شده، مراتبي را در عوالم جمادي، نباتي و حيواني طي كرده تا به صورت نطفه در پشت پدران جاي گرفته است. پس از آن (و‌براساس محبت زناشويي كه خداوند عطا كرده) نطفه‌اي از صلب مرد در رحم زن جاي گرفته است. چه قدرتي باعث شد كه يك ذرّه‌ي از يك قطره در رحم فعاليّت كند و خود را به تخمك برساند و با او سازش پيدا نمايد و تركيب پيدا كند و علقه شود؟ همين‌طور با هدايت تكويني آن قدرت بي‌حدّ، اين نطفه سير تكاملي خود را در دنياي رحم سپري مي‌كند و مضغه مي‌گردد و پس از آن، حيات در او ايجاد مي‌شود و به مشيّت خداوند صورت‌بندي مي‌شود و پس از طي مراحل و ايّامي به صورت طفلي كامل يا غير كامل، به جهان قدم مي‌گذارد. انسان بايد بينديشد كه سير كدام‌يك از اين مراحل به خواست خود جنين و يا به اراده‌ي پدر و مادر و يا جز آنان بوده است؟
طفل كه به دنيا مي‌آيد توانايي انجام دادن كاري را ندارد و حتي وزش نسيمي به بدنش گريه‌ي او را سر مي‌دهد. پستاني كه مي‌مكد، گريه‌اي كه سر مي‌دهد و‌...‌. را در مكتب تكوين آموخته و از اراده‌ي قهّار الهي درس ادامه‌ي عمر را فرا گرفته است.
سير راه‌هاي زندگي يكي پس از ديگري شروع مي‌شود. از طفوليّت به جواني و از جواني بر پيري و از پيري به فرسودگي منتهي مي‌شود. تازه به انتهاي عمر كه رسيد حالت سستي و خمودي به او دست مي‌دهد و قدرت علمي از او مسلوب مي‌شود و پس از دانستن، چيزي درك نمي‌كند و موضوعي درنمي‌يابد.
شخصي كه داراي فطرتي سليم است، مقابل اين تغييرات و تغيّرات چه مي‌گويد؟ آيا تمامي اين مراحل، مبيّن وجود قدرتي بي‌حدّ نيست؟ پروردگاري كه اين مراحل را به وجود آورد و انساني كامل از خاك آفريد و از نطفه‌اي ناچيز (آن هم از يك ذرّه‌ي آن قطره) انساني كامل آفريد، قادر نخواهد بود استخوان‌هايي را كه پوسيده و از هم پاشيده، پس از مرگ، حيات بخشد و در سراي ديگر جهت حساب حاضر كند؟ بديهي است كه پاسخ اين پرسش قطعاً مثبت خواهد بود؛ آن هم از نهاد زنده‌دلان و روشن ضميراني كه قلوب پاكشان را غبار ضلالت، كَدِر ننموده باشد.
باز هم جهت تنبّه و تذكر، اذهان را متوجّه موضوعي ديگر مي‌كند و مي‌فرمايد:
«...‌وَ تَرَي الأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْج بَهِيج»(5)
زمين سياه و بي‌جنبش را كه ظاهراً اثر حياتي در آن مشاهده نمي‌شود، مي‌بيني؛ امّا همين خاك سياه و بي‌حركت بر اثر نزول باران و جريان آب حيات‌بخش بر روي آن، اهتزاز و جنبشي پيدا مي‌كند و بالا مي‌آيد و گياهان سبز و روح‌بخشي از هر صنف مي‌روياند.
اين دو مثال كه هر يك در عالم خود وسيله‌ي تذكّري براي پندگيرندگان و متفكران است دليل بارزي بر حقانيّت خداست:
«ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ يُحْي الْمَوْتَي وَ أَنَّهُ عَلَي كُلِّ شَيء قَدِيرٌ»(6)
پروردگاري كه جهان هستي را پديدار كرد، حق است و سير تمام اين مراحل، دليل است بر اين‌كه به اراده‌ي خداوند متعال، زندگي پس از مرگ، حتمي است و اوست كه به مشيّت خود، مردگان را زنده مي‌گرداند. اين مراحل، خواه ناخواه طي شد، مرحله‌ي پس از آن هم طي خواهد شد و اين از جهت آن است كه قدرت خداوند، احاطه‌ي تامّ و تمام بر انجام دادن هر كاري دارد و اراده‌اش به هر عملي تعلّق گيرد، نسبت به اجرايش قادر خواهد بود.
«وَ أَنَّ السَّاعَةَ ءَاتِيَةٌ لاَّ رَيْبَ فِيهَا وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَن فِي الْقُبُورِ»(7)
روز قيامت، آمدني و انجام شدني است. منكران را خوش آيد يا خوش نيايد، آن روز هول‌انگيز ـ كه وصفش در آغاز سوره گذشت ـ واقعيّت پيدا خواهد كرد و هيچ‌گونه شبهه و ترديدي در آن نخواهد بود و خفتگان از قبرهايشان به اراده‌ي خدا برانگيخته خواهند شد تا حساب عمر خود را پس دهند.

پى‏نوشتها:‌


[1]‌. ر.ك: مجمع‌البيان، ج‌7 ـ 8‌، ص‌112.
[2]‌. بحارالانوار، ج‌38، ص‌95، ح‌11.
[3]‌. بحارالانوار، ج‌39، ص‌194، ح‌5‌.