جرعه ای از زلال قرآن ، جلد ۲

آيت الله ميرزا ابوالقاسم محمدی گلپايگانی ‌(ره)

- ۱۸ -


عاقبت هولناك باطل گرايان

«وَ مِنَ النَّاسِ مَن يُجَـدِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْم وَ لاَ هُدًي وَ لاَ كِتَـب مُنِير»(8)
پاره‌اي از مردم براساس پيروي از هواهاي نفساني باطل و خيالات موهوم خود جهت گمراه كردن عوام و افراد ضعيف‌الاراده، درباره‌ي مبدأ و معاد، راه جدال و ستيز را در پيش مي‌گيرند؛ و حال آن‌كه در سير اين راه پر خطر، نه علم و دانشي دارند؛ نه راهنمايي و نه دليل روشني؛ زيرا اثبات هر چيز به احاطه لازم نياز دارد و اين بي‌خبران را توانايي احاطه بر درك موضوعات معنوي، آن هم درباره‌ي مبدأ و معاد، نيست. به اين خاطر است كه راه جاهلانه در پيش مي‌گيرند و وسيله‌ي گمراهي مردم را فراهم مي‌كنند.
«ثَانِي عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْي وَ نُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَـمَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ»(9)
با طرز متكبّرانه‌اي در اجتماع راه مي‌رود تا با اعمال عوام فريب خود، مردم را از راه حقيقت، منحرف سازد. نتيجه‌ي اين اعمال او در دنيا رسوايي و در آخرت، عذاب دردناك و آتش سوزان جهنّم خواهد بود.
باطل‌گرايان تنها چند روزي مهلت دارند يكه‌تازي كنند: «جولة الباطل ساعة»؛ چند روزي بر اثر پشت هم‌اندازي و مكر و خدعه، افراد ساده‌دل را مي‌فريبد، امّا زود باطن اعمال‌شان نمودار مي‌شود و به بيچارگي و رسوايي اعمال خود گرفتار مي‌شوند. عذاب دردناك آتش بدان جهت است كه: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة شَرًّا يَرَه» [1]
«ذلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّـم لِلْعَبِيدِ» (10)
آن وقت در آن سراي پرآفت و مخافت به اين دسته از بي‌دانشان كه با نابكاري‌هاي خود، مردم را گمراه كرده‌اند و مقابل نتايج اعمال خود واقع شده‌اند، خطاب مي‌شود كه اين همان آثار اعمالي است كه در دنيا انجام داده‌ايد. بدانيد كه ذات پروردگار، سرِ سوزني، نسبت به بندگانش ظالم نيست و ظلمي نخواهد كرد.
*  *  *
وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْف فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالأَخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ(11)يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَيَضُرُّهُ وَ مَا لاَيَنفَعُهُ ذلِكَ هُوَ الضَّلَـلُ الْبَعِيدُ(12)يَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَي وَ لَبِئْسَ الْعَشِيرُ(13) إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـلِحَـتِ جَنَّـت تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَـرُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ(14) مَن كَانَ يَظُنُّ أَن لَّن‌يَنصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالأَخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَب إِلَي السَّمَاءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ مَا يَغِيظُ(15)وَ كَذلِكَ أَنزَلْنَـهُ ءَايَـت بَيِّنَـت وَ أَنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يُرِيدُ(16) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّـبِـِينَ وَالنَّصَـرَي وَالْمـَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَـمَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيء شَهِيدٌ(17)

ترجمه:

11. پاره‌اي از مردم خداي را بر حرف [شك و ترديد] مي‌پرستند. هر گاه خيري به او رسد به آن آرام مي‌گيرد [و ثبات در دين به خرج مي‌دهد] و اگر بلايي به وي رسد از شكّ خود به شرك باز مي‌گردد. در دنيا و آخرت [اين فرد]زيان‌كار است؛ اين همان زيان آشكار‌است.
12. غير از خداي يكتا، خداياني را مي‌خواند كه زياني براي او نخواهند داشت و خداياني را مي‌خواند كه به او سودي نمي‌رسانند؛ اين همان گمراهي دور است.
13. بي‌گمان كسي را مي‌خواند كه زيانش نزديك‌تر از سودش مي‌باشد و البته [بت،] بد ناصري است و بد معاشري مي‌باشد.
14. به‌طور مسلم، خداوند كساني را كه ايمان آورده و كردار شايسته انجام داده‌اند، در بوستان‌هايي مي‌آورد كه نهرها از زير [درختان] آن روان است و قطعاً خدا هرچه را بخواهد انجام مي‌دهد.
15. كسي كه مي‌پندارد، خدا پيغمبر را در دنيا و آخرت ياري نمي‌كند، پس بايد ريسماني به سوي آسمان بكشد، سپس ببُرد. [رسَني به سقف بياويزد و خود را بر آن حلق‌آويز كند، پس آن رَسن را ببرد تا بر زمين افتد و بميرد]پس بنگرد آيا نيرنگش كارهاي پيغمبر را كه وسيله‌ي خشم او شده بود، مي‌بَرد؟
16. و همچنين قرآن را در آن حال كه دليل‌هاي روشن است فرو فرستاديم، خدا هر كه را بخواهد [به دين حقّ]راهنمايي مي‌فرمايد.
17. آنان كه ايمان آوردند و آنان كه يهودي شدند و ستاره‌پرستان و ترسايان و گبران و آنان كه شرك ورزيدند [=بت‌پرستان] به‌طور مسلّم، خدا روز رستاخيز ميان ايشان جدايي مي‌افكند. بي‌گمان خدا به همه چيز گواه است.

تفسير:

نشانه‌هاي غير‌مؤمنان

پس از بيانات عالي از جهت تمثيل قيامت و حتميّت آن، اذهان را متوجه بي‌ثباتي ايمان افرادي مي‌فرمايد كه دين را تا زماني دوست دارند و خود را پيرو آن قلمداد مي‌كنند كه به هواهاي مادّي خود برسند؛ امّا هرگاه نتوانند از نظر ظاهر، اشباع شوند به وضع پيشين خود كه شرك و بت‌پرستي بود، برمي‌گردند. مي‌فرمايد:
«وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْف فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَ الأَخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ»(11)
پاره‌اي از مردم، خدا را بر «حرف» پرستش مي‌كنند. كنايه از اين‌كه ايمان آنان ثبات و استقلالي ندارد و اين بدان جهت است كه حرف، وجود استقلالي ندارد و تنها ايجاد صوت است. پس ايمان اين دسته از افراد هم مثل حروف استقرار و بقايي ندارد اين افراد تا آن‌جا كه به خواسته‌هاي دنيوي خود برسند، افرادي ديندار و هواخواه شريعت‌اند، امّا در صورتي كه به آزمايش و امتحاني گرفتار شوند، دوباره به وضع قبلي خود بازمي‌گردند. نتيجه‌ي اين‌گونه ايمان آوردن، زيان و خسران دنيا و آخرت است و واقعاً هم زيان آشكار همين است؛ زيرا نه دنيا دارند و نه آخرت؛ آخرتي كه ارزش دنيا در برابر آن هيچ خواهد‌بود.
«يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَيَضُرُّهُ وَ مَا لاَيَنفَعُهُ ذلِكَ هُوَ الضَّلَـلُ الْبَعِيدُ»(12)
اين دسته از افراد، در پرستش، متوجّه غير خدا مي‌شوند و از روي نفهمي و عدم علم، موجودي را كه نه نافع است و نه ضارّ عبادت مي‌كنند. يا موجودهايي را مي‌پرستند كه در حين اين‌كه نافع نيستند، ضارّ هم هستند. ضرر داشتن آنان از اين جهت است كه متعبّدان خود را از فوايد معنوي محروم مي‌سازند و با اين عمل، پيروان خود را از وصول به منافع واقعي بازمي‌دارند.
در زندگي به غير خدا متكّي بودن، آن هم براي منفعت خيالي، همين‌گونه است. حكم خدا را بر اثر تشبّث به ظالم، پشت سر گذاردن عبادت اوست؛ زيرا آثار هر چيزي در اعمال و رفتار مشخص مي‌شود و شخص مطيع ظالم و مرجّح قول او بر دستور خداوند، او را پرستيده و از راه توحيد و يكتاپرستي منحرف شده است.
«يَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَي وَ لَبِئْسَ الْعَشِيرُ»(13)
افرادي كه به غير خدا تمسك مي‌جويند و فرمان ديگران را بر اوامر او و پيامبرش(صلي الله عليه وآله وسلم)ترجيح مي‌دهند، با عمل خود، ضرر بيشتري را متوجه خود مي‌كنند و غيرخدا را كه ضررش نزديك‌تر از سودش مي‌باشد درخواست مي‌كنند و با اين عمل خود، سرپرست و همدم بدي را اتّخاذ مي‌نمايند؛ زيرا نتيجه‌ي اين نوع دوستي، سوق داده شدن به سوي ضلال و گمراهي خواهد بود.
«إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـلِحَـتِ جَنَّـت تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَـرُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ»(14)
امّا مقابل افرادي كه خدا را بر حرف مي‌پرستند و در زندگي موقّت مادّي، غير خدا را به دوستي مي‌گيرند، افرادي هستند كه با ايمان و عمل صالح، خود را با خواست پروردگار، در باغستان‌هايي جاي مي‌دهند كه از زير درختان آن رودهايي در جريان است. وضع اين نعمت بزرگ، مناسب با عالم خود است و با آن سنخيّت تامّ و تمام دارد.
«مَن كَانَ يَظُنُّ أَن لَّن‌يَنصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالأَخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَب إِلَي السَّمَاءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ مَا يَغِيظُ»(15)
درباره‌ي اين آيه‌ي شريفه نظرياتي بيان شده است:[2]
نخست: اگر كسي گمان مي‌برد كه خدا، پيامبرش را در دنيا و آخرت ياري نمي‌كند، ريسماني از آسمان (سقف) خانه‌اش بياويزد و خود را بدان حلق‌آويز كند و‌سپس آن ريسمان را قطع كند و ببيند كه اين حيله، غصّه‌ي دروني‌اش را برطرف مي‌كند يا نه؟! (مثل اين‌كه اشخاص در برابر شخصِ حسودِ بدگمان مي‌گويند: برو خودت را دار بزن!)
دوم: اگر كسي گمان مي‌كند كه خدا، محبوب خود، حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله وسلم) را در دنيا و آخرت، با عنايت خود مدد و ياري نمي‌كند، ريسماني از آسمان بياويزد و به آسمان برود و عنايت خدا را از پيامبرش قطع كند! حال آن كه اين قدرت از او سلب شده است؛ پس بايد در حسد خود بسوزد و با آن درد جانكاه دروني‌اش بسازد.
سوم: كسي كه اميدش از خدا قطع شود و نسبت به پروردگار رحمان نااميد گردد و گمان كند كه خداوند او را در دنيا و آخرت ياري نخواهد كرد، ريسماني از سقف خانه‌اش بياويزد و خود را به آن حلق‌آويز كند؛ سپس آن ريسمان را قطع كند، ببيند آيا اين حيله و چاره‌انديشي غصّه‌اش را زايل مي‌كند يا نه؟!
كنايه از اين‌كه اگر انسان از هر سبب و وسيله‌اي نااميد شود، به خداي رحمان اميدوار مي‌شود؛ ولي اگر «العياذ باللّه» اميدش از خدا قطع شود، راه چاره‌ي او مسدود است و بايد خود را به دار بياويزد، ببيند رفع نگراني‌اش مي‌شود يا نه؟!
چهارم: علي‌بن‌ابراهيم(رحمه الله) تعبير ديگري در اين باره بيان مي‌كند؛ مي‌گويد: كسي كه اطمينان ندارد كه خداوند، او را مورد رحمت قرار دهد، دليلي را بين خود و خدا به‌دست آورد. به بيان علي‌بن‌ابراهيم، سبب در آيه‌ي شريفه به معناي دليل است؛ به شهادت آيه‌اي كه مي‌فرمايد: «فَأتْبَعَ سَبَبًا» [3]، «ثُمَّ أتْبَعَ سَببًا» [4] و در اين‌جا معنا چنين است: «راهي با خدا باز كند، سپس تمييز دهد كه با اين تدبير، رفع نگراني‌اش مي‌شود يا نه؟»
در آيه‌ي شريفه «لِيقْطَع» به معناي «ليميّز»مي‌باشد؛ به شهادتِ: «وَ قَطَّعْنـهُمْ اثْنَتَي عَشْرَةَ أسباطًا؛[5] اَي مَيَّزْناهم»[6] و اين معنا موافق‌تر است.
«وَ كَذلِكَ أَنزَلْنَـهُ ءَايَـت بَيِّنَـت وَ أَنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يُرِيدُ»(16)
آيات قرآن، سراسر دلايلي روشن است كه جبرئيل بر پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله وسلم)وحي كرده و افرادي را كه استعداد هدايت داشته باشند و قلب خود را با حجاب هواهاي شيطاني مستور نكرده باشند، راهنمايي مي‌كند و آنان را به راه سعادتي كه خداوند به وسيله‌ي پيامبرش به مردم ارائه داده، هدايت مي‌كند.
«إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّـبِـِينَ وَالنَّصَـرَي وَالْمـَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَـمَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيء شَهِيدٌ»(17)
در اين آيه‌ي كريمه به مناسبت آيه‌ي قبل بيان مي‌فرمايد: افراد مؤمن، يهوديان، ستاره‌پرستان، نصارا و مجوس و آنان كه راه شرك و بت‌پرستي را پيمودند، توقّفگاهشان در روز رستاخيز خواهد بود و خداوند در آن روز بين آنان حكم و داوري مي‌فرمايد؛ به اين وصف كه افراد پيرو حقّ را از اهل باطل جدا مي‌كند و بين آنان از لحاظ درجات فاصله ايجاد مي‌كند.
اين سرگذشت‌ها بيدار باشي است براي افرادي كه قلوبشان از ياد خدا غافل شده و توجّهي به آن سراي حتمي‌الوقوع ندارند. آنان و ديگران بدانند كه خداوند بر هر چيز گواه و شهيد است.
*  *  *
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّمَـوَتِ وَ مَن فِي الأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَ كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ وَ كَثيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَ مَن يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُكْرِم إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ(18)هـذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِن نَّار يُصَبُّ مِن فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِيمُ(19) يُصْهَرُ بِهِ مَا فِي بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ(20) وَ لَهُم مَّقَـمِعُ مِنْ حَدِيد(21) كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمّ أُعِيدُوا فِيهَا وَ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ(22) إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـلِحَـتِ جَنَّـت تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَـرُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَب وَ لُؤْلُؤًا وَ لِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ(23)وَ هُدُوا إِلَي الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلَي صِرَطِ الْحَمِيدِ(24)

ترجمه:

18. آيا نديدي كه هر كه در آسمان‌ها و هر كه در زمين است و مهر و ماه و ستارگان و كوه‌ها و درختان و جنبندگان و بسياري از مردم، براي خدا سجده مي‌كنند؟ و بسياري [كه از سجده‌ي خداوند سرپيچيدند] عذاب بر آنان سزاوار شد و كسي را كه خدا خوار گرداند، براي او هيچ گرامي دارنده‌اي نيست، البته خدا آنچه را مي‌خواهد انجام مي‌دهد.
19. اين دو گروه [مؤمن و كافر] دشمن يكديگرند كه در دين پروردگار خويش ستيزه‌كردند؛ در نتيجه آنان كه كافر شدند براي ايشان جامه‌هايي از آتش، بريده شده؛ در آن حال كه از بالاي سرهاي ايشان آب جوشان ريخته مي‌شود.
20. كه به آن حميم [=آب جوشان] آنچه در شكم‌هاي ايشان باشد با پوست‌هايشان گداخته شود.
21. و براي ايشان گُرزهايي از آهن است.
22. هرگاه بخواهند كه از شدّت اندوه از آتش بيرون آيند، در آن بازشان گردانند [و به آنان گفته شود:]مرارت عذاب سوزان را بچشيد.
23. همانا خداوند آنان را كه ايمان آوردند و كارهاي شايسته انجام دادند به بوستان‌هايي كه نهرها از زير [درختان]آن روان است درمي‌آورد و در آن‌جا دستبندهايي از طلا و مرواريد را به خود زيور مي‌گيرند و لباس ايشان در آن‌جا ابريشم خالص است.
24. و مؤمنان به‌سوي گفتار پاكيزه راهنمايي شده‌اند و به‌سوي راه خداوندِ ستوده رهبري‌شده‌اند.

تفسير:

قرآن مجيد، قانون هميشگي الهي در بين مردم و آخرين كتاب آسماني‌اي است كه جوامع انساني را به سعادت و نيكبختي رهنمون مي‌كند. قرآن در مواضعي متعدد به تناسب بيان، اذهان را به خضوع و تذلّل موجودات در برابر امر قاهر آفريدگار توجّه داده است. در قسمت مورد بحث هم مي‌فرمايد:
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّمَـوتِ وَ مَن فِي الأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَ كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ وَ كَثيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ‌...»(18)
آنچه در عالم هستي است و زير و بالاي وجود را تشكيل داده است، اعم از: خورشيد، ماه، ستارگان، كوه‌ها، درختان، جنبندگان و گروه زيادي از مردم، پروردگارشان را سجده مي‌كنند. البته سجده‌ي موجودات، همان تذلل تكويني است؛ ولي انسان علاوه بر سجده‌ي تكويني، سجده‌ي تشريعي هم دارد.

اقسام سجده

به تناسب بحث بايد متذكّر شد كه سجده بر دو قسم است:
1. سجده‌ي تكويني: مقصود همان ادامه دادن به نظم خاصي است كه قدرت باري‌تعالي در نظام موجودات نمودار ساخته است و هر يك به وظيفه‌اي كه مشيّت الهي براي‌شان مقدّر فرموده، آشنايند و توانايي تخلّف از آن را ندارند. تمامي موجودات، خاضع و خاشع و مطيع پروردگارند و راهي را كه به سير در آن مأمور شده‌اند طي مي‌كنند.
2. سجده‌ي تشريعي: اين نوع سجده، شامل مكلفان است كه دستورهاي سعادت‌بخش شرع براي‌شان واجب شمرده شده است.
در آيه‌ي شريفه توجّه به هر دو قسم شده است؛ امّا در انجام دادن سجده‌ي تشريعي عده‌اي از مكلّفان، شانه تهي مي‌كنند و وسايل بيچارگي و بدبختي خود را فراهم مي‌سازند و خويشتن را خوار و ذليل اعمال خويش مي‌نمايند و با تمهيد وسايل اهانت خود، رحمت واسعه‌ي پروردگار را از خويشتن دور مي‌كنند و با دوري از رحمت خداوند:
«...‌فَما لَهُ مِنْ مُكْرِم‌...»(18)
گرامي‌دارنده‌اي برايش نخواهد بود.
«...‌إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ»(18)
خداوند در انجام دادن هر كاري كه مصلحت و مشيّتش تعلق گيرد، قادر مي‌باشد و آن كار، انجام شدني است.
عزيز واقعي كسي است كه خدا او را عزّت بخشيده باشد و ذليل واقعي كسي است كه بر اثر اعمال نارواي خود، عزّت الهي را از خويشتن، سلب كرده باشد.

حق گرايان و باطل گرايان و عاقبت آنان

«هـذَانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِن نَّار يُصَبُّ مِن فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِيمُ»(19)
پس از بيان سجده‌ي كليّه‌ي موجودات در مقابل فرمان الهي، به اختلاف مردم از نظر خواسته‌ها و عقايدشان اشاره مي‌فرمايد:
«دو فرقه‌ي حق و باطل درباره‌ي پروردگارشان خصومت نمودند.»
به نظر پاره‌اي از مفسّران، مقصود از اين دو فرقه، مسلمانان و يهوديان مي‌باشند.
يهود خود را برتر از مسلمانان به حساب مي‌آوردند؛ از نظر قِدْمَت دينشان و تقدّم زماني پيامبرشان بر پيامبراسلام. مسلمانان نيز خود را به لحاظ ايمان آوردن به كتاب خود و كتاب آنان و پيامبر خود و پيامبر آنان، برتر مي‌دانستند.
به هر صورت، در آيه‌ي شريفه، سرانجام كار افرادي كه به آفريدگار خود كافر شدند و راه عناد را پيش گرفتند بيان شده؛ كه براي آنان لباس‌هايي از آتش دوخته شده است؛ كنايه از اين‌كه آتش دوزخ در خود آنان است و آنان را احاطه مي‌كند؛ همان‌گونه كه لباس، بدن را احاطه مي‌نمايد. عذابي ديگر كه با كفر خود، نصيب خويشتن مي‌كنند آب جوشاني است كه نوشيدنش بطون آنان را از هم مي‌پاشد و با ريخته شدن آن از بالاي سرشان پوست بدنشان گداخته مي‌شود.
«يُصْهَرُ بِهِ مَا فِي بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ»(20)
به وسيله‌ي آن آب جوشاني كه از سنخ عالم خود مي‌باشد، اعضاي كفّار و پوست‌هاي بدنشان گداخته مي‌شود و پوست بدنشان مذاب مي‌شود.
«وَ لَهُم مَّقَـمِعُ مِنْ حَدِيد»(21)
و براي گروه كافران در آن مكان هراس‌آور و آميخته به وحشت، گرزهايي از آهن است كه اين عذاب هم مانند عذاب‌هاي ديگر از سنخ عالم خودش مي‌باشد و هيچ مناسبتي با جهان مادّي ندارد.
«كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمّ أُعِيدُوا فِيهَا وَ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ»(22)
هرگاه بخواهند از آن موضع وحشتناك كه سراپا، اندوه و غم است خارج شوند، با همان عذاب‌ها برگشت داده مي‌شوند و در آن مكان خوفناك از عذاب دردناكي كه خودشان براي خويشتن تهيّه ديده‌اند، مي‌چشند و به آنان گفته مي‌شود: «عذاب آتش را بچشيد.»
امّا مقابل اين دسته‌ي بيچاره، افرادي هستند كه نفس گمراه كننده نتوانست آنان را مهار‌كند و طوق بيچارگي بر اعناقشان بيفكند؛ آن افراد، مؤمنان و انجام دهندگان عمل‌صالح‌اند؛ مي‌فرمايد:
«إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـلِحَـتِ جَنَّـت تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَـرُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَب وَ لُؤْلُؤًا وَ لِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ»(23)
خداوند افرادي كه ايمان بياورند و به وحدانيّت پروردگار اقرار نمايند و ايمانشان با عمل مخلصانه و نيّت با خلوص همراه باشد، به بهشت‌هايي وارد مي‌سازد كه از زير درختان آن، رودهايي در جريان است و از زيورهاي بهشتي كه در دنيا مردان از استعمالش ممنوع بودند، زينت داده مي‌شوند.
«وَ هُدُوا إِلَي الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلَي صِرَطِ الْحَمِيدِ»(24)
اين دسته از مردم كه در زندگي موقّت مادّي، فريبندگي ظواهر دنيا آنان را مشعوف نساخت، در آن مكان سراسر رحمت ـ كه آن هم به عالم خودش مربوط است ـ از تحيّات ملائكه و درودهاي يكديگر برخوردار مي‌شوند و راهنمايي و رهبري مي‌گردند و به راه پروردگاري كه مستحق حمد و ستايش است، راهنمايي مي‌شوند.
*  *  *
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَـهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَـكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَ مَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَاد بِظُلْم نُذِقْهُ مِنْ عَذَاب أَلِيم(25) وَإِذْ بَوَّأْنَا لاِِبْرَهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَن لاَّتُشْرِكْ بِي شَيْـًا وَ طَهِّرْ بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ(26)وَ‌أَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَ عَلَي كُلِّ ضَامِر يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجّ عَمِيق(27)لِيَشْهَدُوا مَنَـفِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّام مَعْلُومَـت عَلَي مَا رَزَقَهُم مِن بَهِيمَةِ الأَنْعَـمِ فَكُلُوا مِنْهَا وَ أَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ(28) ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ(29) ذلِكَ وَ مَن يُعَظِّمْ حُرُمَـتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ عِندَ رَبّهِ وَ أُحِلَّتْ لَكُمُ الأنْعَـمُ إِلاَّ مَا يُتْلَي عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأَوْثَـنِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ(30)حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَ مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَان سَحيق(31) ذلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعَـئِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَي الْقُلُوبِ(32)لَكُمْ فِيهَا مَنَـفِعُ إِلَي أَجَل مُسَمًّي ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَي الْبَيْتِ الْعَتِيقِ(33)

ترجمه:

25. آنان كه كافر شدند و [مردم را] از راه خدا و مسجدالحرام كه آن‌را براي همه‌ي مردم نهاديم كه در آن مقيم و مسافر يكسان است [در روز حديبيّه] باز مي‌دارند [عذابشان‌مي‌كنيم] و هر كه بخواهد در حرم، به ستم متمايل شود و از حقّ منحرف گردد، او را از عذاب دردناك مي‌چشانيم.
26. [اي رسول!] به خاطر بياور زماني را كه ما براي ابراهيم، جاي خانه‌ي كعبه را تعيين‌كرديم [و به طريق وحي به او گفتيم:] اين‌كه، هيچ چيز را شريك من قرار مده و خانه‌ي مرا [از بتان و از هر نجاستي] براي طواف‌كنندگان و مجاوران و ركوع‌كنندگان و سجده‌كنندگان پاك ساز.
27. در ميان مردم به حجّ بانگ برآور [و اعلان حجّ كن] تا پيادگان و سواران بر اشتران لاغري كه از راه دور مي‌آيند به سوي تو بيايند.
28. تا سودهايي كه براي ايشان آماده است بنگرند [و دريابند] و نام خداي را در روزهاي معيّن بر [ذبح]آنچه خدا روزي‌شان كرده از زبان‌بسته‌ها [چهارپايان] ببرند؛ پس از آن قرباني بخوريد و به محنت‌كشيده‌ي تنگدست بخورانيد.
29. سپس چرك‌هاي خويش را [به سر تراشيدن و گرفتن ناخن و مانند آن] برطرف كنند و آنچه را به نذر بر خويشتن واجب كردند به اتمام برسانند و گِرد خانه‌ي كهن طواف كنند. [طواف نسا انجام دهند.]
30. [مناسك و اعمال مخصوصه‌ي حجّ] اين است؛ هر كه احكام خداي را بزرگ شمارد، پس آن براي او نزد پروردگارش بهتر است و چهارپايان براي شما حلال است، مگر آنچه براي شما خوانده مي‌شود؛ پس از پليدي بتان دوري كنيد و از گفتار دروغ اجتناب نماييد.
31. در حالي‌كه براي رضاي خدا از همه‌ي اديان به دين حقّ، توجّه كنيد به خداي يكتا مشرك نباشيد و كسي كه به خداي يگانه شرك آورد پس گويا از آسمان [بر روي زمين]درافتاده است؛ در‌نتيجه مرغان [مردارخوار] او را بربايند يا باد او را به جايي دور بيفكند.
32. [امر حجّ و اعمال آن] اين است و هر كه نشانه‌هاي دين خدا را بزرگ شمرد جدّاً آن تعظيم و بزرگ شمردن، از پرهيزگاري دل‌هاست.
33. براي شما در آن شعائر تا مدّتي معيّن، سودهايي است؛ پس محلّ [نحر] آن شتران نزد خانه‌ي قديم است.

تفسير:

مبارزه بين حقّ و باطل هميشه بوده و مظاهر آن در زندگي افراد دوره‌هاي مختلف، نمودار شده است. زماني باطل، جولان داشته، امّا تحركش يك ساعته و خيلي كم دوام بوده و هست؛ امّا حقيقت با تمام مشكلاتي كه در راه پيشرفتش مي‌باشد، همه وقت پيروز است و فريبندگي‌هاي ظاهري، نمي‌تواند از پيروزي‌اش بكاهد.
در روزگار پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله وسلم)‌، افرادي لجوج و معاند پيدا شدند كه از پذيرش دستورهاي سعادت بخش اسلام شانه تهي كردند و خار راه پيشرفت اسلام و اسلاميان شدند و مردم را از ورود به مسجدالحرام منع كردند، امّا اين ممنوعيّت طولي نكشيد و به پيروزي مسلمانان و فتح مكّه به دست مسلمين خاتمه يافت. خداوند مي‌فرمايد:
«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَـهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَـكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَ مَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَاد بِظُلْم نُذِقْهُ مِنْ عَذَاب أَلِيم»(25)
افرادي كه به پيروي از افكار ناصحيح، راه كفر و بت‌پرستي در پيش گرفتند و مردم را از حركت در طريقي كه رضاي پروردگار در آن است، مانع مي‌شوند و آنان را از ورود به مسجدالحرام ـ كه تمام افراد دور و نزديك، شهري و چادرنشين مقابل آن يكسانند و ما تمام را برابر قرار داديم، مقابل استفاده از اين مكان مقدّس ـ مانع مي‌شوند و در اين مكان ـ كه جهت پرستش و خداشناسي ايجاد شده ـ اراده‌ي ظلم مي‌نمايند، آنان را از عذاب دردناكي كه تصورّش هم از ذهن متصورّان دور است، مي‌چشانيم.

پى‏نوشتها:‌


[1]‌. «و هر كه همسنگ ذرّه‌اى بدى كند، آن را ببيند.» (زلزال/8)
[2]‌. ر.ك: مجمع‌البيان، ج‌7 ـ 8‌، ص‌120.
[3]‌. كهف/85‌.
[4]‌. كهف/89‌.
[5]‌. اعراف/160.
[6]‌. تفسير القمى، ابوالحسن على‌بن‌ابراهيم قمى، ج‌2، ص‌55 / البرهان، ج‌3، ص‌860‌.