ديدگاه مفسّران
برخي مفسّران با توجّه به جملهي:
«...لَّنُحَرِقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ...»(97)
ادّعا كردهاند كه گوسالهي سامري حيوان بود.[1]
و داراي گوشت و پوست بوده و گفتهاند: سوزاندن، مخصوص چيزي است كه قابليّت سوختن
داشته باشد.
پارهاي ديگر معتقدند كه مقصود از اين جمله اين است كه آن
را ميساييم تا خاك شود و خاكش را به دريا ميريزيم و سوزاندن آن دليل قطعي نيست كه
از طلا نبوده باشد و قرآن هم تصريح دارد كه از طلا ساخته شده است. پس منظور همان
ساييدن و نابود كردن و خاكش را به دريا ريختن است.
علم خداوند
خداوند متعال در آيهي بعد، افراد را به پروردگار يگانه
متوجّه ميسازد و ميفرمايد:
«إِنَّمَا إِلـهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لاَ إِلـهَ إِلاَّ
هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيء عِلْمًا»(98)
خدايي كه شما را از نيستي به هستي آورد و عدم محض را وجود
بخشيد و آن كسي كه تمام جزئيات زندگي شما و كليهي موجودات، به قدرت بيحدّ و عين
ذات او منوط است، خدايي است كه هيچ پناهگاهي جز او نيست و هيچ عالمي جز او در زندگي
آنان دخالت ندارد. پروردگار شما خدايي است كه به هر چيزي علم دارد و همه چيز را
فراميگيرد؛ علم او عين ذات اوست؛ علم او بر همه چيز محيط است. او با علم عين ذات
خود از گذشته، حال و آينده به يك صورت، عالم است و در علم عين ذات و دانش حضوري او،
زمان گذشته و آينده دخالتي ندارد. همه چيز در علم خدا معلوم است و براي دانش او
اندازه و حدّي متصوّر نيست.
علّت اينكه در آيهي شريفه از بين تمام اوصاف ذات باري
تعالي به علم او توجّه شده، اين است كه بنياسرائيل، آن دسته كه از خداي قادر متعال
اعراض كرده بودند به گوسالهاي متوجّه شده بودند كه هيچگونه دانشي نداشت و در
مرحلهي نهايي بيفهمي واقع بود؛ به همين خاطر ميفرمايد:
خدايي قابل پرستش و سزاوار عبوديّت است كه دانا باشد و اين
صفت را داشته باشدكه:
«...وَسِعَ كُلَّ شَيء عِلْمًا»(98)
دانش او به همه چيز احاطهي كلّي داشته باشد و گوسالهي
نفهم و بيشعوري كه دافع شرّ از خود و جلبكنندهي خير به خود نيست، سزاوار پرستش
نيست.
* * *
كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ
وَ قَدْ ءَاتَيْنَـكَ مِن لَّدُنَّا ذِكْرًا(99)مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ
يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَـمَةِ وِزْرًا(100)خَـلِدِينَ فِيهِ وَ سَاءَ لَهُمْ يَوْمَ
الْقِيَـمَةِ حِمْلاً(101)يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُـجْرِمِينَ
يَوْمَئِذ زُرْقًا(102)يَتَخَـفَتُونَ بَيْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلاَّ
عَشْرًا(103)نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً
إِن لَّبِثْتُمْ إِلاَّ يَوْمًا(104)وَ يَسْـَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ
يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا(105)فَيَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا(106)لاَّتَرَي فِيهَا
عِوَجًا وَ لاَ أَمْتًا(107)
ترجمه:
99. اينگونه ما بر تو از اخبار پيشينيان بيان ميكنيم و همانا ما از نزد خود، ذكر
[=قرآن] را به تو داديم.
100. كسي كه از قرآن روي برگرداند، همانا روز قيامت حامل وزر و بار گران است.
101. در آن عذاب، جاويدان خواهند بود و بد بار گراني است كه روز قيامت به دوش
ميكشند.
102. [روز قيامت] روزي كه در صور دميده ميشود و ما افراد گنهكار را با چشمان كبود
محشور مينماييم.
103. بين خود آهسته سخن ميگويند كه درنگ نكرديد مگر ده روزي!
104. ما به آنچه ميگويند داناتريم، زماني كه بهترين آنان در روش ميگويد:
درنگنكرديد مگر يكروز.
105. دربارهي كوهها از تو سؤال ميكنند؛ پس بگو: پروردگارم آنها را ميپراكند،
پراكندني.
106. و آنها را به صورت زميني هموار درميآورد.
107. در آن [زمين] هيچ كجي و بلندي نخواهي يافت.
تفسير:
عبرت گرفتن از گذشتگان
مقصود از ذكر سرگذشت پيشينيان در قرآن شريف و تكرار آن
در مواضع متعدد اين است كه مردم زمانهاي مختلف با توجّه در احوال آنان درس عبرت
گيرند تا از آموزشگاه زندگي، بهرهي كامل برگيرند و زادي براي «يَوْمُ النُشُور»
فراهم آرند. دليل آن، آياتي متعدّد از اين كلام نفيس است كه مردم را به تدبّر در
سرگذشت گذشتگان دعوت كرده است.
خداي بزرگ، پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) را براي
ابلاغ آيات الهي برگزيد تا مردم با توجّه در آيات سعادتبخش و هدايت افزايش به راه
درست راه يابند و به ياد او افتند؛ فرمود:
«كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ اَنْبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ
وَ قَدْ ءَاتَيْنَـكَ مِن لَّدُنَّا ذِكْرًا»(99)
مقصود از ذكر در آيهي كريمه، «قرآن» است و علّتش اين است
كه وسيلهاي براي تذكّر و به ياد آمدن خدا در اذهان جويندگان حقيقت است.
اين قرآن، هادي گمشدگان وادي ضلالت و روشنيبخش
رهگمكردگان سراي ظلمت است.
«مَّنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ
الْقِيَـمَةِ وِزْرًا»(100)
افرادي كه از دستورهاي هدايت بخش اين كلام آسماني، اعراض
نمايند و طريق كفران و عناد را در پيش گيرند، براي خود بارِ گران مياندوزند كه روز
قيامت از تحمّل آن عاجزند و از سنگيني آن مينالند.
اين نتيجهي كار افرادي است كه با اطاعت نكردن اوامر قرآن،
خود را بيچاره و بدبخت ميكنند. اين دسته از افراد چون نيّت قربتي به سوي خدا در
اعمالشان ندارند، اگر كار نيكي هم انجام دهند، كارهايشان در آخرت بياثر خواهد بود؛
زيرا شرط پذيرش اعمال نيك، نيت نيك است. (حسن فعلي + حسن فاعلي)
«خَـلِدِينَ فِيهِ وَ سَاءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَـمَةِ
حِمْلاً»(101)
اين دسته از افراد در محصولي كه به دست خود كشت كردهاند،
هميشه جاودان خواهند بود و در آنجا نتيجهي كشت خود را درو ميكنند؛ چرا كه شرايط
به دوش كشيدن اين بار سنگين و گران را خود براي خويش مهيّا ساختهاند.
نفخ در صور
«يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ وَ نَحْشُرُ
الْمُـجْرِمِينَ يَوْمَئِذ زُرْقًا»(102)
روزي كه اين دسته از مردم به تبعات اعمال ناپسند خويش
گرفتار ميشوند، روزي است كه در صور دميده ميشود.
«نفخ در صور» تحوّلي است كه در موجودات به وجود ميآيد. يك
تحوّل، نمودار ميشود و نفخهاي به وجود ميآيد كه بر اثر آن، همهي موجوداتِ زنده
ميميرند و ديگر تحوّلي است كه با آن، تمام موجودات زنده ميشوند و در صحنه پرآشوب
قيامت حاضر ميگردند. ازاينرو اين تحوّل در قرآن شريف به «نفخ صور» تعبير شده است.
حال آن نفخ صور چگونه و به چه كيفيّت است؟ از وضع آن
بيخبريم و دربارهي آن چيزي نميدانيم.
صحنهي قيامت
آن وقت كه چنين تحولي ايجاد شود، گنهكاران را با
قيافهها و چهرههاي ترسآور و با چشمان كبود، در آن محيط سراسر جنجال و آميخته به
هراس ـ كه امام زينالعابدين(عليه السلام)دربارهي آن گريهها دارد ـ وارد ميشوند.
كبودي چشم در آيهي شريفه، كنايه از وضع وحشتناك آن افراد
در آن سراست؛ زيرا«يُعْرَفُ الْمُـجْرِمُونَ
بِسِيمَـهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوصِي وَالاَْقْدَامِ»
[2]
افراد مجرم با علامتهايشان شناخته ميشوند و به نواصي و
اقدام مأخوذ ميشوند.
«يَتَخَـفَتُونَ بَيْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلاَّ
عَشْرًا» (103)
افراد مجرم، زماني كه در آن محيط سراسر آشوب وارد شدند،
دربارهي زندگي دنيا كه سپري كردهاند، گفتوگو ميكنند؛ آن هم بهطور آهسته كه اين
زندگي بيدوام جز ده روزي نبوده؛ توقفمان به اين اندازه بيشتر نبوده است.
امّا اگر خوب توجّه كنند و اين مدّت زمان معيّن را با آن
زماني كه انتهايي ندارد مقياس گيرند، خواهند فهميد كه زندگي دنيا جز خواب و خيالي
نبوده است؛ همانطور كه در آيهي بعد اين خصوصيّت بيان شده است؛ ميفرمايد:
«نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ
أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلاَّ يَوْمًا»(104)
افراد داناي آنان كه راهي براي خود روشن نمودهاند و طريقي
اتخاذ نمودهاند، ميگويند كه توقّف ما در دنيا بيشتر از يك روز نبوده است.
در آيات شريفهي فوق، صحبت از قيامت و بدفرجامي
اعراضكنندگان از قرآن به ميان آمد. همزمان با بيان اين آيات، از كوهها سؤال شده
كه با پديدار شدن قيامت، وضع آن به كجا ميانجامد و اين جبال صعب و سخت با بلندي،
ارتفاع و پابرجايي خود به چه صورتي درميآيند و وضعشان به كجا ختم ميشود؟
«وَ يَسْـَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا
رَبِّي نَسْفًا(105)فَيَذَرُهَا
قَاعًا صَفْصَفًا(106)لاَّتَرَي
فِيهَا عِوَجًا وَ لاَ أَمْتًا»(107)
در آن روز كه صور دميده ميشود، همهي كوهها ريز ريز
ميشود و به صورت ريگ روان درميآيد. اين عظمت و بلندي و ارتفاع از بين ميرود و به
امر خداوند و مشيّت او كوههاي سخت و محكم در مسير باد قرار ميگيرد و فراز ونشيب
زمين به وسيلهي اين جبال، در هم فرو ميريزد و زميني هموار و مسطّح به وجود ميآيد
كه پستي و بلندي در آن مشهود نيست.
* * *
يَوْمَئِذ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِي لاَ عِوَجَ لَهُ وَ
خَشَعَتِ الاَْصْوتُ لِلرَّحْمنِ فَلاَتَسْمَعُ إِلاَّ هَمْسًا(108)يَوْمَئِذ
لاَّتَنفَعُ الشَّفَـعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِي لَهُ
قَوْلاً(109)يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لاَيُحِيطُونَ
بِهِ عِلْمًا(110)وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَي الْقَيُّومِ وَ قَدْ خَابَ مَنْ
حَمَلَ ظُلْمًا(111)وَ مَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّـلِحَـتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ
فَلاَيَخَافُ ظُلْمًا وَ لاَ هَضْمًا(112)
ترجمه:
108. در آن روز، پيروي ميكنند، دعوتكنندهي پروردگار را، كه كجي و انحرافي براي
آن نيست و صداها براي خداي رحمان خاشع است و [در آن روز] نميشنوي مگر صداي آهسته
را.
109. در آن روز، شفاعت، سودمند نيست، مگر كسي كه خداوند به او اجازه داده باشد و از
گفتارش خشنود باشد.
110. آنچه را پيش روي آنان است و آنچه را پشت سر ايشان است، ميداند و آنان احاطهي
علمي به او ندارند.
111. [در آن روز] چهرهها براي خداي زندهي پاينده، خاضع و مطيع است و كسي كه حامل
ظلم باشد زيانكار است.
112. و كسي كه در حال [دارا بودن] ايمان، كاري نيك انجام دهد، نترسد ستمي را و نه
پايمال شدن را.
تفسير:
صداي همس چيست؟
در پي آياتي كه احوال قيامت و كيفيّت مجمل آن روز
هولانگيز را بيان كرد، جهت توجّه بيشتر افراد ميفرمايد:
«يَوْمَئِذ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِي لاَ عِوَجَ لَهُ وَ
خَشَعَتِ الاَْصْوتُ لِلرَّحْمنِ فَلاَتَسْمَعُ إِلاَّ هَمْسًا»(108)
در آن روز كه كوههاي محكم، سخت، استوار و پابرجا از هم
پاشيده ميشود و به زمين هموار مبدّل ميگردد، مردم، دعوت حقّ را اجابت ميكنند و
فرمان خدا را در آن سراي پرآشوب، امتثال مينمايند و بدون اينكه سر سوزني از خود
اعمال قدرت كنند و عقيدهاي داشته باشند ـ خواه ناخواه ـ مطيع امر خدايند و صداها
در آن روز خاضع و خاشع است و از اين نواهاي فريبكار و اصوات نيرنگباز جهان مادّي
خبري نيست و تمام صداها در گلوها خفه شده است و تنها صدايي كه در آن روز شنيده
ميشود، بهگونهي «همس» است و آن هم صدايي بيجوهر يا صداي پا خواهد بود.
شفاعت
در چنين روز مصيبتباري، مردم متوجّه ميشوند كه تنها
راه اميد براي خلاصي از اين گرفتاري «شفاعت» است.
براي توجّه اذهان، كه شفاعت هم حدّ معيني دارد و افراد
مخصوصي را شامل ميشود، ميفرمايد:
«يَوْمَئِذ لاَّتَنفَعُ الشَّفَـعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ
لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِي لَهُ قَوْلاً»(109)
در آن روز وانفسا، شفاعت دربارهي افرادي سودمند است كه
رضاي خداي رحمان و اذن او بدان ضميمه شده باشد. شفاعت در آن روز وسيلهاي است كه
شامل عدّهاي از مردم ـ كه استعداد و قابليّت شفاعت داشته باشند ـ ميشود. شفيع،
مأمور خداست؛ هر چه رضاي خدا ايجاب كند، شفاعت ميكند. كسي شفاعت ميكند كه قول و
گفتار او مورد رضاي پروردگار باشد.
«يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ
لاَيُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا»(110)
در آن روز كه مردم، جهت باز پس دادن حساب عمر و نعيم الهي
در پيشگاه رحمت او حاضر ميشوند، خدا از وضع گذشته و فعلي آنها اطّلاع كامل دارد و
هيچ چيز از علم او پنهان نيست.
او به تمام رموز گذشته و حال مردم، احاطهي كامل علمي دارد؛
امّا مردم از آن اطّلاعي ندارند.
«وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَي الْقَيُّومِ وَ قَدْ خَابَ
مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا»(111)
به لحني ديگر، وضع آن روز سخت را مشخّص ميفرمايد كه همهي
افراد در آن وقت، مقابل پروردگارشان خوار و ذليلاند و از خود هيچگونه قدرت و
نيرويي ندارند. افرادي كه به خود ظلم كردند، آنان كه به ديگران ستم روا داشتند و آن
دسته از مردمان كه خود و ديگران را به ظلم خويش گرفتار كردند، در آن روز بيبهره،
مأيوس و زيانكارند.
«وَ مَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّـلِحَـتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ
فَلاَيَخَافُ ظُلْمًا وَ لاَ هَضْمًا»(112)
ولي افرادي كه اعمال صحيح انجام دادند و كارهاي شايستهي
آنان با ايمان صحيح و توجّه به خدا بود، در آن روز ترسي ندارند و ميدانند كه به
آنها ستمي روا نخواهد شد و مورد لطف خدا قرار خواهند گرفت و مشمول عذاب دردناك
اخروي نخواهند شد.
* * *
وَ كَذلِكَ أَنزَلْنَـهُ قُرْءانًا عَرَبِيًّا وَ
صَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ
ذِكْرًا(113)فَتَعَـلَي اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَ لاَتَعْجَلْ بِالْقُرْءَانِ
مِن قَبْلِ أَن يُقْضَي إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُل رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا(114)وَ
لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَي ءَادَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِي وَ لَمْنَجِدْ لَهُ
عَزْمًا(115)وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَـئِكَةِ اسْجُدُوا لأدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ
إِبْلِيسَ أَبَي(116)فَقُلْنَا يَــَادَمُ إِنَّ هـذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ
فَلاَيُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَي(117)إِنَّ لَكَ أَلاَّتَجُوعَ
فِيهَا وَ لاَتَعْرَي(118)وَ أَنَّكَ لاَتَظْمَؤُا فِيهَا وَ لاَتَضْحَي(119)
ترجمه:
113. و بدينسان قرآن را عربي فرستاديم و در آن تهديد را گونهگون نموديم.
[بهالحان مختلف مردم را از روز آخرت و عذاب آن ترسانيديم] تا اينكه تقوا
پيشهسازند يا قرآن براي آنان ذكري پديد آورد.
114. پس بلندپايه و بزرگ است خداوند كه پادشاه حقّ است. به قرآن شتاب مكن پيش از آن
كه وحياش به پايان رسد و بگو: خداوندا، دانش مرا بيفزاي.
115. همانا ما پيش از اين با آدم پيمان بستيم، پس فراموش كرد [پيمان را] و براي او
عزمي نيافتيم.
116. و به ياد آور زماني را كه به فرشتگان گفتيم: به آدم سجده كنيد. فرشتگان سجده
كردند، جز شيطان كه سرپيچي نمود.
117. پس گفتيم: اي آدم، همانا شيطان دشمن تو و همسرت ميباشد؛ پس شما را از بهشت
خارج نگرداند كه نگونبخت ميشوي.
118. همانا براي توست كه در بهشت گرسنه نشوي و برهنه نگردي.
119. و اينكه تشنه نشوي و در تابش آفتاب نماني.
تفسير:
تهديدهاي قرآن
خداي بزرگ، به دنبال وعيدهايي كه براي تذكر مردم
دربارهي روز قيامت بيان فرمود، سخن را به قرآن متوجه كرده، ميفرمايد:
«وَ كَذلِكَ أَنزَلْنَـهُ قُرْءانًا عَرَبِيًّا وَ
صَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ
ذِكْرًا»(113)
جملهي «كَذلِكَ
أَنزَلْنَـهُ قُرْءانًا عَرَبِيًّا» به
آيهي قبل معطوف است؛ آنجا كه فرمود:
«...وَ قَدْ ءَاتَيْنَـكَ مِن لَّدُنَّا ذِكْرًا»(99)
ما از نزد خود، ذكر (قرآن) را كه مايهي تذكر است، فرستاديم
و در اينجا ميفرمايد: آن ذكر را به زبان عربي فرستاديم. علّتش تكبّر اعراب در
مقابل ديگران بود كه اگر به لغت غير عرب بود، ايمان نميآوردند.
در اين قرآن، تذكّرات را به لسانهاي مختلف تكرار نموديم و
به الحان و عبارات متفاوت و تعبيرات گوناگون براي دريافت فوايد و تذكرات، بيان
نموديم.
«وَ صَرّفْنا فيه مِنَ الوَعيد»
موقعيّت نزول هر وعيد باهم فرق ميكند. اين وعيدها را به
صورتهاي گوناگون ذكركرديم؛ به دو علّت و به دو منظور:
1. «لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ» مردم
بر اثر استماع و تدبّر در آيات قرآني كه با وعيد توأم است، اهلتقوا و پرهيزگاري
شوند و راه عناد و لجاج را كنار بگذارند؛
2. «أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ
ذِكْرًا» براي آنان اعتقاد و
ايماني ثابت و استقامتي در عقيده بهوجودآورد.
«فَتَعَـلَي اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ....»(114)
اين جمله از لحاظ واقع بسيار لطيف است؛ زيرا سلطنت و
فرمانروايي سزاوار كسي است كه از هر لحاظ عالي و اعلي از همه باشد و كسي را امام
گويند كه مزيّتي بر ديگران داشته باشد و تنها خداوند بزرگ و قادر متعال است كه
سزاوار چنين درجهاي است كه از هر نظر اعلي است و اين چنين رفعت ايجاب ميكند كه
حقاً حكومت مخصوص او باشد و كسي را با ذات قهّار او قدرت همپايگي نيست.
نزول قرآن
خداوند متعال دربارهي قرآن شريف ميفرمايد:
«...وَ لاَتَعْجَلْ بِالْقُرْءَانِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَي
إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُل رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا.»(114)
نسبت به اين قسمت از آيهي شريفه دو تفسير شده است:
1. قرآن به يك باره بر سينهي مبارك پيامبر نازل شد و حضرت
به آن احاطه داشت؛ لذا هرگاه وحي الهي به واسطهي فرشته مقرّب خدا، جبرئيل، به
پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)القا ميشد، آن حضرت با اطّلاع قبلي، قرآن را پيش
از جبرئيل ميخواند؛ وحي آمد:
«وَ لاَتَعْجَلْ بِالْقُرْءَانِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَي
إِلَيْكَ وَحْيُهُ»
2. چون حضرت پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) به قرآن شريف
احاطهي قبلي داشت، مشتاق نزول وحي بود و نسبت به آن شتاب ميكرد؛ امّا از آن جا كه
ظهور آيات و القاي وحي قرآن بر پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) به مواقع معيّن
و حوادث مشخّص و اماكن و موارد مخصوص موكول بود، خداوند او را از اين شتاب با
جملهي «وَ لاَتَعْجَلْ بِالْقُرْءَانِ مِن قَبْلِ
أَن يُقْضَي إِلَيْكَ وَحْيُهُ» منع فرمود؛ زيرا
نزول آيات در موارد مخصوص، طبق شرايط معيّن نازل ميشد؛ همانندِ تحريم شراب.
پىنوشتها:
[1]. ر.ك: مجمعالبيان، ج7 ـ 8، ص47. (قول ابنعباس)