حضرت ادريس(عليه السلام)
«وَاذْكُرْ فِى الْكِتَـبِ
إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا * وَ رَفَعْنَـهُ مَكَانًا عَلِيًّا»
(56)
پس از بيان سرگذشت «اسماعيل» به سرگذشت «ادريس» اشاره
مىفرمايد. ادريس جدّ پدرى نوح و نامش در تورات «اخنوخ» است.[1]
مردى خداپرست و مرضىّ خدا بوده و معلوم مىشود كه در همان دوران، جنبهى تربيت علمى
و تدريس و تدرّس داشته كه اين مرد بزرگ را از آن لحاظ ادريس ناميدهاند.[2]
بعد از اينكه صداقت و ثبات او را در ايمان و استقامتش را در عقيده بيان مىفرمايد،
به علوّ مكانى آن پيامبر اشاره مىفرمايد.
دربارهى رفعت مكانى او نظرياتى است:
1. او را در آسمانها سير دادند و قبض روح او در ملكوت اعلى
و در آسمان (بين آسمان چهارم و پنجم) انجام شد.[3]
2. پس از مرگ، رفعتى(= اسكان در بهشت) به او داده شد.[4]
3. به او مقام معنوى و رتبهى حقيقى (= رسالت) داده شد.[5]
نكتهها
دنبالهى سرگذشت حضرت زكريا، يحيى، مريم، عيسى،
ابراهيم، موسى، اسماعيل و ادريس(عليه السلام) مىفرمايد:
«أُولـئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ
اللَّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبيّينَ مِن ذُرِّيَّةِ ءَادَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنَا
مَعَ نُوح وَ مِن ذُرِّيَّةِ إِبْرهِيمَ وَ إِسْرءيلَ وَ مِمَّنْ هَدَيْنَا
وَاجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ ءَايَـتُ الرَّحْمـنِ خَرُّوا سُجَّدًا
وَبُكِيًّا» (58)
افرادى كه در آيات قبل از آنان ياد شد، كسانى بودند كه
خداوند آنان را مورد مرحمت خود قرار داد و قطع نظر از نعمتهاى دنيايى، آنان را از
نعمت ايمان برخوردار كرد و نبوّت را به آنان ارزانى فرمود.
اگر در سراسر آيات با بركت قرآن توجّه شود، هيچجا خداوند
بر انسان منّت نمىگذارد، مگر وقتى كه ارسال پيامبر را متذكّر مىشود؛ براى نمونه
مىفرمايد:
«لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى
الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا
عَلَيْهِمْ ءَايَـتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَـبَ وَالْحِكْمَةَ
وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَـل مُبِين»
[6]
وجود اين منّت، اهميّت ايمان را در برابر نعم ديگر الهى
مشخص مىكند؛ بهگونهاى كه ارزش نعمت ايمان از هر نعمتى بالاتر است. فرد بىايمان
از هر حيوان درندهاى خونآشامتر است و فرد با ايمان ارزش و احترامش از هر چيز و
هركس بالاتر است؛ هرچند ظاهراً لباسى ژوليده و قدى خميده داشته باشد.
«من النّبيّين»: حرف جَرِّ «من» در اين استعمال براى بيان
تبعيض است؛ يعنى خداوند متعال همهى مردم را به صفت نبوّت متصف نگردانيد؛ بلكه
دستهاى معيّن را به اين نعمت اختصاص داد. اين پيامبران برخى از ذرّيهى آدم و
پارهاى از ذرّيهى حضرت نوح و از افرادى بودند كه سوار كشتى شده بودند و پارهاى
از ذرّيهى ابراهيم(عليه السلام) بودند كه ادريس از بازماندگان آدم و ديگران از
بازماندگان ابراهيم بودند و همگى از افرادى بودند كه مورد هدايت خدايى و اصطفاى او
قرار گرفتند و روى اخلاصى كه در آنان سراغ مىرفت وحىو الهام الهى نصيب آنان شد.
ايمان اين دسته از افراد، به قدرى قوى و نيرومند بود كهغير خدا را نمىديدند و
نسبت به او خاضع و خاشع بودند؛ بهطورى كه هرگاه آياتخدا بر آنان تلاوت مىشد، به
حال سجده و گريه با صورت به روى زمين مىافتادند و ساجد پروردگار مىشدند و حالت
خضوع به خود مىگرفتند. آنها گريه مىكردند و چشمانشان به اشكهاى سوزان آميخته
بود؛ اشكهايى كه منشأش شوق الهى و جذبهى رحمانى بود.
* * *
فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَوةَ
وَاتَّبَعُوا الشَّهَوتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا(59)إِلاَّ مَن تَابَ وَ
ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَـلِحًا فَأُولـئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لاَيُظْلَمُونَ
شَيْــًا(60)جَنَّـتِ عَدْن الَّتِى وَعَدَ الرَّحْمـنُ عِبَادَهُ بالْغَيْبِ
إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا(61) لاَّيَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا إِلاَّ
سَلَـمًا وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا(62) تِلْكَ الْجَنَّةُ
الَّتِى نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيًّا(63)
ترجمه:
59. پس جايگزين شدند پس از آنان، جانشينانى كه نماز را
ضايع نمودند و پيروى شهوات و خواهشهاى نفس كردند؛ پس به زودى به نتيجهى گمراهى
خود خواهند رسيد.
60. مگر كسى كه ايمان آورد و توبه كند و عمل شايسته
انجام دهد؛ پس آن دسته [افرادتائب و مؤمن و عامل خير] داخل بهشت مىشوند و اندكى
ظلم نمىشوند.
61. باغستانهاى بهشت عدن و جاويدانى كه خداى بخشنده
بندگانش را به ناديده و ناپيدا وعده داده همانا وعدهى پروردگار انجام شدنى و عملى
است.
62. افراد مؤمن در جنّات عدن سخن بيهوده نمىشنوند؛ آنچه
را مىشنوند درود و سلام مىباشد. و روزىِ آنان در آن اماكن نورانى، بامداد و شب
هنگام، فراهم است.
63. اين است بهشتى كه ما به بندگان خود، كسى كه پرهيزگار
باشد، به ارث مىدهيم.
تفسير:
نگاهى به جايگاه نماز
آيات شريفهى سورهى مريم، شرح حالى از مردان راه حقّ و
اولياى خدا و پيامبرانى چون حضرت ابراهيم، عيسى و موسى(عليه السلام) را بيان كرد.
آنگاه تمام آنان را به نعمت ايمان و نبوت مخصص نمود و صفت خضوع و خشوع در برابر
آيات خدا را به آنان منسوب داشت؛ پس از آن مىفرمايد:
«فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ
أَضَاعُوا الصَّلَوةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوتِ...» (59)
دنبال آنان افرادى آمدند و جاى آنان را گرفتند كه نماز را
ضايع كردند و دنبال شهوات رفتند و همت خود را بر ارضاى شهوات خويش صرف نمودند.
در قرآن مجيد هر جا مختصر مناسبتى بوده از نماز و اهميّت آن
سخن به ميان آمده و علتش، سبب بودن نماز براى تذكر و توجّه به خداوند است؛ زيرا اگر
براى نمازگزاران، كوچكترين انحرافى پيش آيد، نماز او را متذكر مىكند. از يكى از
معصومين(عليه السلام)سؤالمىشود: پس از ايمان به خدا چه عملى از اعمال ديگر بهتر
است؟ آن حضرت، نماز را معرفى مىنمايد. از اين جهت است كه در بين تمام اعمال
ناپسند، به تضييع نماز توجّهشده است. مقصود از تضييع در آيهى شريفه، براى نماز
اهميّتى قائل نشدن و بدان وقعى ننهادن است. هرگاه نمازى در آخر وقت، نه به كيفيتى
كه سزاوار است از نمازگزارى انجام شود، آن نماز به خواننده و انجامدهندهاش
مىگويد: «ضيّعتنى ضيّعك الله؛[7]
مرا تباه نمودى، خداوند تباهت سازد!»
قهراً كسى كه با سلاح نيرومند الهى در مقابل عوامل سوء، به
پا نخيزد، به طرف پيروى از شهوات كشيده مىشود و عمرش را فانى هواهاى نفسانى
مىكند؛ در نتيجه مفهوم:
«...فَسَوْفَيَلْقَوْنَ غَيًّا»
(59)
دربارهى او مصداق پيدا مىكند.
دربارهى «غىّ» در آيه دو نظر است:[8]
1. اين كه به عذاب گرفتار مىشوند يا عذاب اخروى و يا هم
دنيوى و هم اخروى.
2. مقصود، واديى در جهنّم است كه اسمش
«غىّ» است؛ يعنى افرادى كه مضيّع نماز و پيرو
شهواتاند به آن وادى هولناك فرو مىافتند؛ ولى از آنجا كه رحمت خداوند بر غضب او
سبقت گرفته باز لطف او راه مراجعت و بازگشت را مفتوح گذارده تا افرادى كه متوجه
بيچارهگى خود مىشوند و تنبّهى براىشان پيدا مىشود، مأيوس نگردند و راه صلاح را
پيش گيرند؛ مىفرمايد:
«إِلاَّ مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ
عَمِلَ صَـلِحاً فَأُولـئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لاَيُظْلَمُونَ شَيْــًا»
(60)
هر كس تابع هواى نفس باشد و متابعت شيطان را بر رضايت خالق
ترجيح دهد، به عذاب الهى مبتلا مىشود؛ مگر اين كه از گناه خود بازگشت نمايد و توبه
كند و عمل صالح انجام دهد كه در اين وقت، سعهى رحمت الهى او را شامل شده از نعم
الهى در دنيا و بهشت جاويدان در آخرت متمتّع مىشود و به جنّات عدنى كه:
«...وَعَدَ الرَّحْمـنُ عِبَادَهُ
بِالْغَيْبِ...» (61)
خداوند بندگانش را وعده داده و بندگانش هم آنرا نديدهاند
و از انظار و تصوّراتشان پنهان است وارد مىشوند. نتيجهى توبه و عمل صالح و ايمان
صحيح آنان اين مىشود كه در آن بهشت هميشگى، گفتار بيهودهاى نمىشنوند؛ سراسر
نورانيّت است و سلامت و رزق آنان هميشگى و آماده است:
«تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِى نُورِثُ
مِنْ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيًّا» (63)
و اين نعم و مزايا نصيب كسى مىشود كه راه تقوا را پيش گيرد
و پرهيزگار باشد.
* * *
وَ مَا نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا
بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذلِكَ وَ مَا كَانَ رَبُّكَ
نَسِيًّا(64)رَبُّ السَّمَـوتِ وَالأَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ
وَاصْطَبِرْ لِعِبَـدَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا(65) وَ يَقُولُ الإِنْسَـنُ
أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا(66) أَوَلاَيَذْكُرُ الإِنْسَـنُ
أَنَّا خَلَقْنَـهُ مِن قَبْلُ وَ لَمْيَكُ شَيْــًا(67) فَوَرَبِّكَ
لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّيَـطينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ
جِثِيًّا(68) ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن كُلِّ شِيعَة أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى
الرَّحْمـنِ عِتِيًّا(69) ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بالَّذِينَ هُمْ أَوْلَى بِهَا
صِلِيًّا(70)وَ إِن مِّنكُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتًْما
مَقْضِيًّا(71) ثُمَّ نُنَجِّى الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّـلِمِينَ فِيهَا
جِثِيًّا(72) وَ إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ ءَايَـتُنَا بَيِّنَـت قَالَ الَّذِينَ
كَفَرُوا لِلَّذِينَ ءَامَنُوا أَىُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقَامًا وَ أَحْسَنُ
نَدِيًّا(73) وَ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْن هُمْ أَحْسَنُ أَثَـثًا
وَرِءْيًا(74) قُلْ مَن كَانَ فِىالضَّلَـلَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ
مَدًّا حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَ إِمَّا
السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكَانًا وَ أَضْعَفُ جُنْدًا(75)
ترجمه:
64. و ما فرود نمىآوريم، جز به فرمان پروردگارت، براى
اوست آنچه مقابل روى ماست و آنچه پشت سرِ ماست و آنچه بين آن است و پروردگارت
فراموشكار نيست.
65. [او] آفريدگار آسمانها و زمين و آنچه بين آن دو
است، مىباشد؛ پس او راپرستش كن و مقابل عبادتش با ثبات و صابر باش. آيا همنامى
براى او مىدانى؟
66. و بشر مىگويد: آيا وقتى كه مُردم به صورت زنده خارج
خواهم شد.
67. آيا اين بشر به ياد نمىآورد كه ما پيش از اين او را
آفريديم و چيزى نبود.
68. قسم به پروردگارت آنان را با شياطين محشور خواهيم
كرد؛ سپس اطراف جهنّم آنان را به صورتى انبوه و به زانو درآمده حاضر خواهيم نمود.
69. سپس از هر گروه و دسته افرادى را كه دشمنى آنان
بيشتر است با خداى رحمان جدا خواهيم كرد [و با آنان نزاع خواهيم نمود.]
70. سپس همانا ما به افرادى كه سزاوارتر چشيدن عذاب
دورخاند، داناتريم.
71. و هيچ يك از شما نيست جز اين كه وارد آتش [دوزخ]
مىشود. [اينموضوع]برپروردگار تو حتمى و انجامشدنى است.
72. سپس نجات مىدهيم افرادى را كه راه تقوا پيمودند و
افراد ظالم را در آتش و عذاب آن به حالتى متراكم و به زانو درآمده رها مىكنيم.
73. هرگاه آيات روشن ما بر مردم خوانده شود، افرادى كه
كافر شدند به افرادى كه ايمان آوردهاند مىگويند: كدام يك از دو دسته جايگاهشان
بهتر و انجمنشان نيكوتر است؟
74. و چه بسا پيش از آنان ملتهايى را هلاك نموديم كه
آنان وسايل ظاهرى و منظرهى ظاهرشان نيكوتر بود.
75. بگو: كسى كه در گمراهى است، خداوند به او مهلت مىدهد
مهلت دادنى تا اينكه آنچه را وعده داده شدهاند ببينند يا عذاب دردناك [در دنيا] و
يا عذاب قيامت؛ آن وقت خواهنددانست كه چه كسى جايگاهش بدتر و سپاهش ناتوانتر است.
تفسير:
پس از بيان سرگذشت مردمان صالح و انتهاى سخن به پيروان شهوت
و ورود افراد باتقوا در جنات عدن مىفرمايد:
«وَ مَا نَتَنَزَّلُ إِلاَّ
بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَ مَا خَلْفَنَا وَ مَا بَيْنَ ذلِكَ
وَ مَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا» (64)
دربارهى اين كه فاعل «نتنزّل» به چه افرادى برگشت مىكند،
بين مفسّران اختلاف است.
اقوال دربارهى «نازلشوندگان»
1. دستهاى از مفسران، اين جمله را نقل كلام ملائكه
مىدانند كه آن موجودات ملكوتى بيان مىدارند: ما بدون امر خداوند نازل نمىشويم؛[9]
ما موجوداتى هستيم مطيع فرمان او و تحت ارادهى او، هرطور اذن بدهد، عمل مىكنيم و
هرگونه رضاى او ايجاب كند، عامل هستيم. خداوند گذشته و آيندهى ما و آنچه بين آن دو
است مىداند و علمش احاطهى كلى به جزئيات گذشته، آينده و حال دارد.
2. پارهاى اين جمله را نقل كلام از «روحالأمين»(عليه
السلام) مىدانند كه توقفى در آمدن او و آوردن وحى ايجاد شد. پيامبراكرم(صلى الله
عليه وآله وسلم) علّت تأخير را جويا شد. عرض كرد:
«...وَ مَا نَتَنَزَّلُ إِلاَّ
بِأَمْرِ رَبِّكَ...»
[10](64)
3. تفسير ديگر، بيان حال مؤمنان است به تناسب آيات قبل، كه
آن آيات از ورود اهلجنّت به بهشت حكايت مىنمود. در اينجا مىفرمايد: نزول آنان
در منازل بهشتى و دخول آنان در جنّات عدن تحت ارادهى خداوند و امر اوست؛ هرطور
ارادهاش تعلّقگيرد، نسبت به اعمال و رفتار دنيايى خود در مراحل و مراتب بهشت
جايگير مىشوند كه خداوند از قول اينان چنين نقل سخن مىكند: «ما حقّ نزول در اين
بهشت را نداريم مگر به اذن او، خدا آنچه را الآن در آن هستيم و آنچه را قبلا در آن
بوديم و آنچه را بين اين دو مرحله است مالك است.[11]»
بيان جملهى «لَهُ مَا بَيْنَ
أَيْدِينَا وَ مَا خَلْفَنَا وَ مَا بَيْنَ ذلِكَ» قرينهاى است بر اينكه
قائلِ قول، فرشتگان نيستند؛ زيرا آنان گذشتهاى دارند و حالى؛ فاصلهاى بين زندگى
گذشته و حال آنان نيست؛ امّا براى واردشوندگان در بهشت اين فاصله هست و آن عالم
برزخ مىباشد كه مقصود از «مَا بَيْنَ أَيْدِينَا» آخرت
است و منظور از «وَ مَا خَلْفَنَا» زندگى
دنياست و هدف از «مَا بَيْنَ ذلِكَ» عالم برزخ، يعنى
زمان مردن تا حشر و نشر است.
«...وَ مَا كَانَ رَبُّكَ
نَسِيًّا» (64)
خداوند نسبت به تمام مراحلى كه موجودات طى كردهاند و طى
خواهند كرد، عليم و داناست. نسيان و فراموشى در ساحت اقدسش راه ندارد؛ متمّم اين
آيه مىفرمايد:
«رَبُّ السَّمَـوتِ وَالأَرْضِ وَ
مَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَـدَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ
سَمِيًّا» (65)
خداوندى كه هيچگونه فراموشى در ساحت مقدس او راه ندارد،
پروردگارى است كه عالم هستى و سراسر موجودات را ايجاد فرمود. او كسى است كه همه چيز
را از نيستى به صحنهى هستى آورد؛ پس به حكم عقل سزاوار است كه او را عبادت كنى و
مقابل پرستش او استقامت داشته باشى؛ زيرا نظير و همانندى براى چنين خدايى نخواهى
يافت و از نظر عقل و وجدان و فطرت فقط بايد به او متوجه و دلبسته باشى.
«وَ يَقُولُ الإِنْسَـنُ أَءِذَا
مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا» (66)
بشر خيرهسر و انسان غافل و بىخبر، آفرينش قبلى خود را
فراموش مىكند و از روى جهل خود مىگويد: آيا پس از مرگ هم عالمى است؟ از روى
استفهامى كه به انكار آميخته است مىگويد: آيا پس از مردن هم زندگى است؟ آيا اين
حرفهايى كه دربارهى قيامت بيان مىكنند، درست است؟ خداى متعال مقابل اين پرسش
انكارآميز، جوابى متقن بيان مىفرمايد:
«أَوَلاَيَذْكُرُ الإِنْسَـنُ
أَنَّا خَلَقْنَـهُ مِن قَبْلُ وَ لَمْيَكُ شَيْــًا» (67)
آيا اين بشر غافل و جاهل، آفرينش پيشين خود را به ياد
نمىآورد كه هيچ چيز نبود و خداوند به او هستى بخشيد؟ خدايى كه اين قدرت را داشته
باشد كه هيچ را هستى بخشد، اين قدرت را دارد كه به استخوان پوسيده و بر باد رفته هم
دوباره هستى بخشد و او را در سراى قيامت به مواقف حساب حاضر گرداند؛ پس از آن
حتميّتِ موضوعِ زندگىِ پس از مرگ را با قسم به ذات خود مؤكد مىفرمايد:
«فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ
وَالشَّيَـطينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا» (68)
قسم به پروردگارت كه آنان را در قيامت با شيطانها محشور
خواهيم كرد. زمانى كه محشور مىشوند به صورت اجتماعى در پيرامون آن جهنّم سوزان به
صورت متراكم و فشرده خواهند بود؛ آن وقت به حساب افراد مىپردازيم:
«ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن كُلِّ
شِيعَة أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمـنِ عِتِيًّا(69) ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ
بالَّذِينَ هُمْ أَوْلَىبِهَا صِلِيًّا» (70)
در چنين حالى كه محشور شدگان به صورت اجتماعى و فشرده در آن
محيط وحشتناك جمع شدهاند، ما به حال افرادى كه سركشى آنان به خداوند و اولياى او
بيشتر بوده، رسيدگى مىكنيم و ما اَولى هستيم كه بدانيم چه افرادى به جهنّم وارد
مىشوند.
«وَ إِن مِّنكُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا
كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَقْضِيًّا» (71)
هيچيك از شما نيست مگر اينكه وارد جهنّم مىشود. ورود در
جهنّم را براى همه با بيان جملهى «كَانَ عَلَى رَبِّكَ
حَتْمًا مَقْضِيًّا» مؤكد مىفرمايد.
دربارهى ورود در جهنّم دو نظريه است:
1. با توجّه به ظاهر آيهى شريفه، تمام مردم از بِرّ و
فاجر، صالح و طالح، نيكوكار و بدكار، متّقى و غير متّقى در آن محيط وحشتناك داخل
مىشوند؛ البته اهل تقوا از ورود خود ناراحت نمىشوند؛ زيرا فرمود:
«ثُمَّ نُنَجِّى الَّذِينَ
اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّـلِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا» (72)
سپس افرادِ با تقوا را از آن مهلكه نجات مىدهيم و
ستمكاران را در آنجا به صورتى متراكم و فشرده، رها مىكنيم و نجاتْ هميشه پس از
ورود در مهلكه است كه متّقين در جهنّم وارد شدهاند و رهايى آنان از آن محيط، نجات
آنان است.[12]
2. عدهاى ديگر بر اين عقيدهاند كه مقصود از ورود در آيهى
شريفه، ورود به حول جهنّم است؛ زيرا در آيهى قبل فرمود:
«...ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ
حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا» (68)
و دلايلى ديگر نيز بر اين ادّعا از آيات شريفهى قرآن ذكر
مىكنند؛ از جمله:
«وَ لَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ
وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ»
[13]
حضرت موسى(عليه السلام) وارد آب مدين نشد؛ بلكه ورود او به
حول ماء مدين بود.
دليل ديگر:
«إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم
مِنَّا الْحُسْنَى أُولـئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ * لاَيَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَ
هُمْ فِى مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خـلِدُونَ»
[14]
همانا افرادى كه از ما براى آنان نيكى سبقت گرفته [از پيش
وعدهى نيكو داده شدهاند]از جهنّم و عذاب آن به دورند و اثر آتش و صداى آن را
نمىشنوند و ايشان در هر چه كه بخواهند و آرزوى آن را داشته باشند، جاويدانند.
از مفهوم ضمنى اين آيات درك مىشود كه منظور از ورود، ورود
در حول جهنّم است.[15]
معتقدان به اين نظريه جواب پيروان دستهى اول را كه
مىگويند: نجات، عبارت است از رهايى پس از ابتلاى به مهلكه، به اين كيفيّت پاسخ
مىدهند:
قرار گرفتن و ورود در حول جهنّم و رؤيت آن عذاب دردناك كه
در تصور هيچ متصورى نمىگنجد، خود مهلكه است و رهايى متّقين از آن محيط، نجات به
شمار مىآيد؛ فكيف نجات![16]
«وَ إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ
ءَايَـتُنَا بَيِّنَـت قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ ءَامَنُوا أَىُّ
الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقَامًا وَ أَحْسَنُ نَدِيًّا» (73)
خداوند كريم در آيهى شريفه، مردمانى را كه تمام توجهشان به
دنيا و زر و زيور آن معطوف مىباشد متذكر شده كه هرگاه آيات مستدل و روشنِ پروردگار
بر آنان خواندهشود، از روى اُنسى كه به باطل دارند و استيحاشى كه نسبت به حقّ و
حقيقت نشانمىدهند، به افرادى كه ايمان مىآورند و راه تقوا مىسپرند، مىگويند:
وضع كداميك از ما بهتر است؟ و صورت ظاهرى كدام يك از مادو دسته نيكوتر است؟ و حال
آنكه اين شقاوت رسيدگان، خبر از پايان و سرانجام كار خود ندارند. خيال مىكنند
زندگى، همين چند روز موقّت است و بس. خداوند مقابل اين كلامشان آنان را، به
پيشينيان متوجّه مىفرمايد:
«وَ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِن
قَرْن هُمْ أَحْسَنُ أَثَـثًا وَرِءْيًا» (74)
اين افراد به پيشينيان توجّهى كنند و بنگرند كه چقدر از
ملّتهايى را كه در قرون خاليه[17]
مىزيستند و وضع ظاهرى آنان خيلى دلفريبتر و نيكوتر بود و وسايل زندگى آنان
خيرهكنندهتر بود، امّا هلاكت، گريبان آنان را گرفت و هلاكشان نموديم و امروز از
آنان اثرى ديده نمىشود.
«قُلْ مَن كَانَ فِى الضَّلَـلَةِ
فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمـنُ مَدًّا حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ إِمَّا
الْعَذَابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكَانًا وَ
أَضْعَفُ جُنْدًا» (75)
«لِيُمْدِد» امر غايب است و امر غايب افادهى تأكيد مىكند.
خداوند در جواب عكسالعمل منكران و كافران مىفرمايد: افرادى كه وسايل هدايت را رها
كردند و خود را به ضلالت كشاندند، خداوند حتماً براى آنان مهلتى قرار مىدهد و
اَمَدى معين مىفرمايد؛ امّا با سرآمدن آن مدت، ماندن مقدور نيست؛ هر چند نيم نفسى
باشد. وقتى كه مدّتشان سپرى شد، عذاب دنيا و آخرت يا عذاب آخرت را كه ديدند، آن وقت
خواهند دانست كه جايگاه چه افرادى برتر و سپاهيان چه دستهاى ضعيف و ناتوانتر است.
پرده كه برطرف شد، نتيجهى سوء اعمال خود را خواهند ديد. روزى كه راه از هر طرف
بسته است.
* * *
وَ يَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدًى وَ
البَـقِيَـتُ الصَّـلِحَـتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ مَّرَدًّا(76)
أَفَرَأيْتَ الَّذِى كَفَرَ بِــَايَـتِنَا وَ قَالَ لاَُوتَيَنَّ مَالاً وَ
وَلَدًا(77) أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمـنِ عَهْدًا(78)
كَلاَّ سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا(79) وَ
نَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَ يَأْتِينَا فَرْدًا(80) وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ
ءَالِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا(81) كَلاَّ سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ
وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا(82) أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَـطِينَ
عَلَى الْكَـفِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا(83) فَلاَتَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا
نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا(84) يَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمـنِ
وَفْدًا(85)وَ نَسُوقُ الْـمُجْرِمِينَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدًا(86)
لاَّيَمْلِكُونَ الشَّفَـعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمـنِ عَهْدًا(87)
ترجمه:
76. خداوند افرادى را كه خواهان هدايت باشند، هدايت را
[براى آنان] مىافزايد و بازماندههاى شايسته و نيكو از نظر پاداش، نزد پروردگار
نيكوتر و از لحاظ بازگشت بهتراست.
77. آيا ديدى آن كس را كه به آيات ما كافر شد و گفت:
البته مال و فرزندى داده خواهمشد.
78. آيا اين شخص، از غيب اطّلاع دارد؟ يا اينكه نزد خداى
رحمان عهد و پيمانى گرفتهاست؟
79. نه چنين است! [چنين نيست!] ما آنچه را مىگويد خواهيم
نوشت و گسترش مىدهيم و كشش مىدهيم براى او از عذاب، گسترش دادنى [=طول دادنى.]
80. آنچه مىگويد از او به ارث مىبريم و روز قيامت تنها
به پيشگاه ما مىآيد.
81. غير از خداى يگانه خدايانى اتّخاذ نمودند تا مايهى
عزّت آنان باشد.
82. اينطور نيست [ آن خدايان مايهى عزّت آنان
نمىشوند] و [روز قيامت] به پرستش آنان كفر خواهند ورزيد و بر آن افراد، ضدّى
خواهند بود.
83. آيا نديدى كه ما شياطين را بر افراد كافر فرو
فرستاديم كه آنان را برانگيزند برانگيختنى؟ [آنان را وسوسه كنند وسوسه كردنى؟]
84. پس بر آنان شتاب مكن. همانا براى آنان شماره
مىنماييم شماره نمودنى.
85. روزى كه افراد پرهيزگار را بهسوى پروردگار رحمان به
صورت جمعيتهاى محترم محشور مىگردانيم.
86. و افراد گنهكار را به سوى جهنّم مىرانيم به صورت
شتران تشنه.
87. مالك شفاعت نيستند، مگر كسى كه پيمانى نزد خداى
مهربان اتخاذ نموده باشد.
تفسير:
درجات هدايت
خداى متعال براى ارشاد مردم، وسايل و راهنمايانى در
اختيار آنان گذارد تا بااستفادهى از آن خود را از ضلالت برهانند. اگر كسى با
استفاده از ابزار مهيا شدهى خداوندى راه هدايت را برضلالت ترجيح داد و قلباً
متمايل بدان شد، خداى بزرگ هم او را در آن راه مدد مىفرمايد؛ همانگونه كه فرمود:
«وَ يَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ
اهْتَدَوْا هُدًى...» (76)
سپس مفهوم اين جمله را با جملهى:
«...وَ البَـقِيَـتُ الصَّـلِحَـتُ
خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَ خَيْرٌ مَّرَدًّا» (76)
مبيّن مىفرمايد؛ زيرا آنچه مشهود است ناپايدارى و عدم ثبات
دنياست و در نظر عقل، آنچه پاداشش بهتر و پايانش نيكوتر است، عملى صالح است كه براى
رضاى پروردگار كريم انجام شده باشد.
سؤال: آيا هدايت هم كم يا زيادىپذير است كه خداوند فرمود:
«وَ يَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدًى» ؟
پاسخ: آرى؛ هدايت قابل تشكيك است. شدّت و ضعف و درجاتى
دارد؛ زيرا هدايت عبارت است از شناسايى خدا و اولياى او. هر قدر اين شناسايى بيشتر
و كاملتر باشد هدايت هم به همان ميزان افزونتر است. حضرت ابراهيم
خليلالرحمن(عليه السلام) كسى است كه در آيات متعددى از قرآن شريف مورد تعريف قرار
گرفته و به قيامت و سراى پس از مرگ هم معتقد است و هيچگونه شك و شبههاى در باطن
ندارد، ولى براى افزونى اطمينان باطنى خود به خداى خويش عرض مىكند:
«رَبِّ أَرِنِى كَيْفَ تُحْىِ
الْمَوْتَى قَالَ أَوَ لَمْتُؤْمِن قَالَ بَلَى وَ لـكِن لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِى»
[18]
واين خود مرحلهاى از ايمان است.
مرحلهى ديگر بدان حدّ است كه حضرت على(عليه السلام)
مىفرمايد: «لو كشف الغطاء ما ازددت يقينًا»
[19] اگر پردههاى مادى و حجب ظاهرى برطرف شود بر ايمان من چيزى
افزوده نخواهد شد. ايمان آن بزرگوار به قيامت و عالم پس از مرگ به اندازهاى بوده
كه حجابهاى مادى مانع مشاهدهى آن عالم نبودند.
«أَفَرَأيْتَ الَّذِى كَفَرَ
بِــَايَـتِنَا وَ قَالَ لاَُوتَيَنَّ مَالاً وَ وَلَدًا» (77)
شأن نزول
«خبّاب بن اَرَت» مرد ثروتمندى بود. از «عاص بن وائل»
كه فرد نابكارى بود، طلبكاربود. روزى نزد عاص بن وائل آمد و طلب خود را از او
خواستار شد. عاص در جواب او گفت: «من دَينت را نمىدهم، مگر اينكه به محمّد كافر
شوى و به راه او نروى.» خبّاب هم گفت: «من نبوت محمّد را كتمان نمىكنم و به او كفر
نمىورزم تا بميرى و مبعوث شوى.» عاص بن وائل از روى مسخره گفت: «اگر من پس از مرگ
مبعوث شدم، وقتى كه مال و فرزندم به من بازگشت در آن سرا، دَينت را مىپردازم!»[20]
اين جملهها بين اين دو ردّ و بدل شد تا خداى عليم،
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را به اين آيهى شريفه متذكر فرمود:
«أَفَرَأيْتَ الَّذِى كَفَرَ
بِــَايَـتِنَا وَ قَالَ لاَُوتَيَنَّ مَالاً وَ وَلَدًا» (77)
سپس مىفرمايد:
«أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ
عِندَ الرَّحْمـنِ عَهْدًا» (78)
آيا اين شخص كه چنين سخنى را بيان مىكند، از آينده و امور
پنهان اطلاعى دارد؟ ياپيمانى با خداوند بسته كه روز قيامت همچنين تملك و توانايى
را داشته باشد؟
«كَلاَّ سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَ
نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا(79) وَ نَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَ يَأْتِينَا
فَرْدًا» (80)
نه، ابداً چنين نيست! او بداند كه هرچه بگويد و هر كلامى كه
از او صادر شود در نامهى عمل او نوشته مىشود و نتيجهى اين كلام، عذابى دردناك و
طولانى است كه در دنيا و آخرت گريبانگير او خواهد بود. و آنچه را مىگويد [از مال و
فرزند] از او به ارث خواهيمبرد و روز قيامت هم يكّه و تنها در آن محيط وحشت زا
حاضر مىشود؛ آن وقت كه راه پيش و پسى نيست، متوجّه نابكارىهاى زندگى دنيا و نبودن
راه فرار مىشود.
«وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ
ءَالِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا» (81)
افراد كافر، خداى يگانه را رها كرده، غير از او را به خدايى
مىگيرند و دوست دارند كه آن معبودهاى عاجز كه دافع ضرر از خود نيستند براى آنان
وسيلهى عزّت باشند.
عزّت را در آيهى شريفه به شفاعت تعبير مىكنند؛ زيرا قرآن
مىفرمايد: «وَ يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا
لاَيَضُرُّهُمْ وَ لاَيَنفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هـؤُلاَءِ شُفَعَـؤُنَا عِندَ
اللَّهِ»
[21]
ولى در عين حال مبيّن موضوعى ديگر است و آن اينكه افراد
خداشناس در تمام مراحل، نبايد به غير از خدا توجهى كنند و بدانند:
«العزّة للّه جميعًا»
[22] و اگر هم به اسباب توجّهى دارند فقط از نظر اسباب بودن است.
اگر انسان از نظر ضعف عقيده به اسباب و وسايل متشبّث شد، دو
صورت دارد:
يا تشبّث او به وسايلِ مشروع است و يا نامشروع و توسّل به
وسايلِ مشروع بىاشكال است؛ امّا اتكا و دلبستگى به اسباب و وسايل نامشروع با توجّه
به آيهى شريفهى:«وَلاَتَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ
ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ مَا لَكُم مِن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ
ثُمَّ لاَتُنصَرُونَ»
[23] بااشكال شديد همراه است؛ زيرا «منهىّعنه» واقع شده است.
خداى متعال براى اينكه مردم را متوجّه بىاثر بودن عملشان
نسبت به اتكاى به غيرخدا نمايد، فرموده است:
«كَلاَّ سَيَكْفُرُونَ
بِعِبَادَتِهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا» (82)
اين فكرى كه كافر در اتخاذ غير خدا مىنمايد، براى كسب عزّت
از آنان صحيح نيست؛ زيرا همين بتها و معبودها و وسايل غير از خدا، روز قيامت خود
را از افراد ستايشگر خود تبرئه مىكنند و اظهار نفرت مىنمايند و ضديّت با آنان را
آشكار مىكنند و مايهى زيان و خسران براى آنان مىباشند.
«أَلَمْتَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا
الشَّيَـطِينَ عَلَى الْكَـفِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا» (83)
آيا نديدى كه ما شيطان را به سوى كفار روانه كرديم تا آنها
را وسوسه كنند، وسوسهكردنى؟
اين تعبير به ظاهرش مأخوذ نيست و اين عاقلانه نيست كه
خداوند، دستهاى از شياطين را به اغواى كفّار مأمور كند و پس از گمراهى، آنان را
عذاب كند كه چرا چنين راهى را پيموديد؟! زيرا خداوند متعال به نيكبختى بشر اراده
فرموده؛ او را مختار آفريده و اجبارى در طاعت و معصيت نيست.
پىنوشتها: