شيوهى دعا كردن
يكى از وسايلى كه مثبت پيوستگى و علقهى انسان جاهل به
خداوند عليم مىباشد، دعاست؛ اما دعايى كه درخواست مىشود، بايد مقدّم بر آن، رضاى
خالق، منظور شود؛ از او چيزى بخواهيم كه مايهى رضاى او و متضمّن صلاح ما باشد؛
زيرا ما از عواقب امور اطّلاعى نداريم؛ ممكن است بر اثر جهل خود از خداوند چيزى
بخواهيم كه انجامش به صلاح ما نباشد؛ همانگونه كه آيهى شريفه، مبيّن آن است.
دعا و مصلحت انسان
اگر هنگام ناراحتى و سختىهاى زمانه، بر اثر غيظ و خشم،
دعايى بكنيم كه برخلاف مصلحتمان باشد، اين عمل، زشت است؛ زيرا بايد هر كسى در
بوتهى امتحان نهاده شود و پس از امتحان، دار فانى را بدرود بگويد؛ مثلاً اگر همان
حين كه مرگ خود را از خدا بخواهد، اجل، گريبانش را بگيرد، خسران دنيا و آخرت، نصيبش
خواهد شد.
امام سجّاد(عليه السلام) مىفرمايد:
«ربّ احينى ما دامت الحياة خيرا لى وامتنى مادامت المماة خيرالى؛
پروردگارا! مرا زنده بدار تا وقتىكه زندگى به نفع من است و مرا بميران مادامى كه
مردن برايم بهتراست.»
او امام است و راضى به رضاى ايزد؛ زندگى تا وقتى خوب است كه
نفع انسان در آن باشد و مردن، زمانى مفيد است كه دربردارندهى منفعت او باشد؛ تا
وقتىكه روى اين عقيده، ثابت و مستقيم باشيم كه فرجام امور به دست مبدئى ديگر است،
دعايى كه او راضى نباشد، نخواهيم كرد.
ممكن است دعايى بكنيم و به اجابت نرسد؛ عدم اجابت آن نبايد
موجب حزنى در وجود ما شود؛ زيرا او به جزئيات مصالح و مفاسد امور طبق عِلم ازلى خود
داناست.
هر كس مىتواند با تجاربى كه در زندگى كسب نموده، حقيقت اين
موضوع را درك كند كه اگر بعضى از دعاهايى كه مىكند مستجاب شود، عين زيان و ضرر
اوست و مستجاب نشدن آن دعاها به نفع او تمام شده است؛ مىفرمايد:
«وَ يَدْعُ الإِنسَـنُ بِالشَّرِّ
دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ كَانَ الإِنسَـنُ عَجُولاً» (11)
گاهى انسان، تمنّاى چيزى را مىكند كه برايش مضرّ است و
خيال مىكند، خوب دعايى مىكند و انسان، طبعاً شتابزده و عجول است و از روى نادانى
خود، اثر دعايى را كه به ضررش تمام مىشود، خواهان است.
روايتى است كه مىفرمايد: «الجاهل
اذا صلّى ركعتين ينتظر الوحى؛ شخص نادان، هرگاه دو ركعت نماز بخواند، منتظر
وحى پروردگار است!!» بىخبر از اينكه عملِ آميخته به جهل او در ساحت قدس پروردگار،
بىارزش است؛ ولى او روى خيال باطل و بىخبرى خود مىخواهد با خواندن دو ركعت نماز
ـسر و پا شكسته ـ حقيقت كلى را دريابد و حال آنكه براى انجام دادن همان امر جزيى
از نعمتهاى پر ارزش خدايى بهره برده تا توانسته چنان كارى را انجام دهد.
دعا كردن و الحاح و اصرار نمودن با موضوع فوق منافات ندارد.
انسان بايد وابستگى خود را به خداوند به وسيلهى دعا به اثبات برساند؛ امّا اگر
دعايش به اجابت نرسيد، نبايد مغموم شود و يأس و قنوط[1]
به او دست دهد؛ بايد در تمام اوقات، خود را در حرز او مصون و محروس بدارد و دعاى
«ربّ لاتكلنى الى نفسى طرفة عين ابداً»[2] را
پيوسته ملحوظ دارد.
* * *
وَ جَعَلْنَا الَّيْلَ وَ النَّهَارَ ءَايَتَيْنِ
فَمَحَوْنَا ءَاية الَّيْلِ وَ جَعَلْنَا ءَايَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً
لِّتَبْتَغُوا فَضْلاً مِن رَبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ
وَالْحِسَابَ وَكُلَّ شَىْء فَصَّلْنَـهُ تَفْصِيلاً(12)
ترجمه:
12. ما شب و روز را دو نشانه [از نشانههاى خداشناسى قرار
داديم]؛ پس [با فرا رسيدن روز] نشانهى شب را برطرف كرديم و نشانهى روز را روشن
قرار داديم تا خواهان فضل و بخشش پروردگارتان باشيد و شمارهى سالها و حساب را
بدانيد؛ و هر چيزى را ما تفصيلاً و جزء جزء بيان كرديم.
تفسير:
گردش زمين به دور خود و خورشيد، موجب پيدايش شب و روز و
فصول اربعه مىشود. براى كسى كه چشم بينايى داشته باشد، سراسر وجود، سببهايى است
كه او را به خداشناسى نزديك مىكند و شب و روز نيز دو تا از ميليونها وسيلهاى است
كه به يارى آن، ايمان افرادى كه در صدد معرفت خداوند باشند، افزون مىشود.
اين است كه مىفرمايد:
«وَ جَعَلْنَا الَّيْلَ وَ
النَّهَارَ ءَايَتَيْنِ...» (12)
دو نشانهى خدا
شب و روز، دو علامت از نشانههاى خداپرستى است؛ يكى از
نظر اينكه اين دو موجود، مخلوق پروردگار است. گردش منظّم و پيدايى مرتّب آن دو بر
اثر تصادف و اتّفاق نيست؛ تماماً حساب شده و روى ميزان دقيق و مشخصى است كه عقل هر
عاقلى مقابل آن متحيّر است.
ميلياردها سال است كه اين گردش با اين نظم و ترتيب، بدون سر
سوزنى كم و زياد عملى مىشود و اختلالى جزيى در آن مشهود نگشته؛ اين نظم و ترتيب را
منظِّمى لازماست و آن، جز ذات احد و صمدى كه هستى، پرتوى از اوست نتواند بود.
«...فَمَحَوْنَا ءَاية الَّيْلِ وَ
جَعَلْنَا ءَايَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِّتَبْتَغُوا فَضْلاً مِن رَبِّكُمْ
وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ...» (12)
ما با پيدايى روز و پرتو افشانى خورشيد جهانافروز، ظلمت شب
و تاريكى آن را برطرف مىكنيم و روز را روشن قرار مىدهيم تا بتوانيد از فضل
پروردگارتان كه به حال دنيا و آخرت شما نافع است، برخوردار شويد و نفع دو جهان را
كسب نماييد؛ زيرا با وجود روشنى، بهتر مىشود از عنايات بىحد و تفضّلات بىشمار
خداوند متمتّع شد.
ديگر اينكه پيدايش شب و روز، موجب حفظ كردن حساب روز، ماه
و سال است كه واقعاً در زندگى، اثر شايانى دارد.
* * *
وَ كُلَّ إِنسَـن أَلْزَمْنَـهُ طَـئِرَهُ فِى عُنُقِهِ وَ
نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ القِيَـمَةِ كِتَـبًا يَلْقَـهُ مَنشُورًا(13)اقْرَأْ
كِتَـبَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا (14)مَنِ اهْتَدَى
فَإِنَّمَا يَهْتَدِى لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْهَا
وَلاَتَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ
رَسُولاً(15)
ترجمه:
13. ما سرنوشت [و نامهى عمل] هر انسانى را به گردن خودش
انداختيم؛ [و به او اختيار داديم تا يكى از دو راه را به اختيار خودش برگزيند] و
روز قيامت براى او نامه و نوشتهاى بيرون مىآوريم كه آن را باز و گشوده ديدار
مىكند.
14.[به او خطاب مىشود:] نامهات را بخوان؛ امروز [=روز
قيامت] تو خود، خوب حسابگرى براى خودت مىباشى.
15. كسىكه هدايت يابد، همانا براى خودش هدايت مىيابد و
كسى هم كه گمراه مىشود، گمراهىاش به زيان خودش مىباشد و هيچ به دوشْكَشندهى
گناهى، گناه ديگرى را به دوش نمىكشد و ما [هيچ ملّتى را] عذاب نمىكنيم تا پيامبرى
نفرستيم [و حجّت را بر مردم تمام نكنيم.]
تفسير:
آيات با بركت فوق، متضمّن معانى بلند و موضوعات مفصّلى است
كه به تفصيل بيانمىكنيم:
موضوع نخست: آزادى و مسئوليت انسان
خداوند، بشر را آفريد؛ وسايل هدايت را در اختيارش گذاشت
و برايش قيودى در زندگى مقدّر فرمود؛ اما به او آزادى اراده عنايت كرد و مختارش
قرار داد تا به اختيار خود، راه سعادت يا شقاوت را برگزيند؛ اگر راه سعادت را
برگزيد، به «حيات طيّبة»[3]منتهىمىشود
و اگر راه شقاوت را انتخاب كرد، عاقبتش به جهنّمى سوزان و آتشى فروزان، ختم
مىگردد؛ به اين خاطر است كه فرمود:
«وَ كُلَّ إِنسَـن أَلزَمْنَـه
طَـئِرَهُ فِى عُنُقِهِ...» (13)
ما نامهى عمل و سرنوشت هر انسانى را بر گردن خودش
انداختيم؛ او را مختار خلقكرديم؛ وسايل را در اختيارش گذارديم تا وى به اختيار خود
هر راهى را مىخواهد، انتخاب كند.
موضوع دوم: حسابرسى در نظام آفرينش
حسابرسى نتيجهى اعمال و ثمرهى كارهاى زندگى است كه در
آيهى شريفه به «كتاب» تعبير شده است؛ چنانكه مىفرمايد:
«...وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ
القِيـمَةِ كِتـبًا يَلْقَـهُ مَنشُورًا» (13)
در آن كتابِ باز و منشور، همهى كارهاى زندگى مضبوط است؛
حتى از «لحظاتاعين» و ضبط آن خوددارى نشده؛ هيچ كار كوچك و بزرگى نيست كه در آن
ثبت نشده باشد:
«لاَيُغَادِرُ صَغِيرَةً وَ لاَ
كَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصَـها»[4]
اين صحيفهى عمل چگونه است؟ آيا از سنخ عالم خودش مىباشد؟
تصوّر آن براى ما محال است كه چگونه كتابى است؛ امّا همين را مىدانيم كه چنين روزى
خواهد آمد و مردم به چنين وضعى مبتلا خواهند شد.
موضوع سوم: مسئوليت شخصى و عدل الهى
اين اصل، در پى اثبات اين است كه بشر در زندگى، هر كارى
انجام دهد، اگر خوب باشد، نتيجهى خوب و اگر بد باشد، نتيجهى بد نصيب خود ساخته.
آن كس كه هدايت شود و راه مستقيمِ ديانت را پيش گيرد، نتيجهاش متوجّه خودش مىشود
و آن كسىكه گمراه گردد و راه ضلالت و غوايت[5]
پيش گيرد نيز متحمّل نتيجهى كار خود خواهد بود. اين گفتار كه مىفرمايد:
«مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا
يَهْتَدِى لِنَفْسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْهَا...» (15)
دليل قاطع و دندانشكنى، مقابل جبرى مذهبان است كه انسان را
در كار نيك و بد مجبور مىدانند و او را فاقد اراده و اختيار محسوب مىنمايند.
اگر به او گفته شود: آيا اين عاقلانه است كه كسى را به
انجام دادن كار زشت مجبور كنند و به جهنّمش ببرند؟ دليلى ندارد.
خداوند، عادل است و در ساحت قدس او ظلم راه ندارد. از جمله
موضوعاتى كه عدلالهى را به اثبات مىرساند، اين قسمتِ آيهى شريفهى مورد بحث است
كه مىفرمايد:
«...وَ لاَتَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ
أُخْرَى وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً» (15)
معلوم است كه اين از آثار عدل و دادگرى خداوند است كه بارِ
گناه كسى را به دوش ديگرى نمىگذارد.
اگر بر ملّتى اتمامحجّت شود و ابزار هدايت در اختيار انسان
گذاشته شود و آن ملت از آن تحاشى كنند، عقلاً مستوجب عذاب و سزاوار شكنجه خواهند
بود.
* * *
وَ إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا
مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَـهَا
تَدْمِيرًا(16) وَ كَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوح وَ كَفَى
بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا(17)
ترجمه:
16. هرگاه بخواهيم [اهل] قريهاى را هلاك كنيم،
نعمتداران آنان را امر [به اطاعت و فرمانبرى] مىنماييم و آنان راه نافرمانى در
آنجا پيش مىگيرند؛ پس سزاوار عذاب الهى مىشوند و ما آنان را به هلاكت مىرسانيم
و نابود مىگردانيم.
17. و چه بسيار از ملتهايى كه پس از نوح ما آنها را به
هلاكت رسانيديم. پروردگار تو نسبت به گناهان بندگانش خوب خبير و بصيرى است. [اطّلاع
او نسبت به ذنوب بندگانش كافى است.]
تفسير:
ظاهر آيهى شريفه اين مفهوم را مىرساند كه:
ما وقتى قصد هلاكت جمعيتى كنيم و بخواهيم آنان را هلاك
نماييم، بزرگان و رؤساى آن جمعيت را به معصيت امر مىكنيم و بعد آنان را عذاب
مىكنيم.
اما حقيقتِ موضوع، غير از اين است؛ زيرا به تصريح آيات
كثيرى از قرآن مجيد ـ كه آيهى قبل از اين آيه نيز مؤيّد آنهاست ـ سعادت يا شقاوتِ
افراد به دست خودشان مىباشد و از ساحت قدس خداوند دور است كه كسى را به معصيت امر
كند و بعد هم او را عذاب كند و اين از نظر عُقلا مذموم است و كارى هم كه مذمّت عقلى
داشته باشد، از پيشگاه منزّه او صادر نخواهد شد.
مفسّران نسبت به توجيه اين موضوع به راهى كه با اصول شريعت
موافق باشد، نظرياتى ابراز داشتهاند:
يكى از آن نظريهها اين است كه افراد مترف و رؤساى قوم،
هرگاه به اختيار خود در مادّيات غرق شدند و اوامر خدايى را از ياد بردند و كلام حقّ
در وجود آنان مؤثّر نيفتاد، عقلاً محصول آن، گرفتارى به عذاب دردناك الهى است؛ يعنى
جملهى:
«...أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا
فَفَسَقُوا فِيهَا....» (16)
جواب «اذاى شرطيه» كه در صدر آيهى مذكور است، نيست؛ بلكه
صفت «قريه» است؛ يعنى صفتِ افراد قريه است به حذف مضاف؛ قريهاى كه داراى اين صفت
مىباشد كه به رؤساى آن به فرمانبردارى امر كرديم؛ امر به صلاح و انسانيّت نموديم و
آنان گوش نكردند و راه فسق و نافرمانى در پيش گرفتند و زمانى هم كه فاسق شدند،
قهراً عذاب الهى گريبانشان را مىگيرد كه در اين صورت، جوابِ اذاى شرطيه به سبب طول
سخن و قراين موجود در كلام، حذف شده است.[6]
با اين بيان، اشكال ياد شده رفع مىشود.
و اما چرا در آيهى شريفه فرمود:
«أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا» و حال آنكه گمراهان و گمشدگان، تنها آنها
نيستند؟
در پاسخ اين اشكال گفته مىشود كه مردم عموماً دو دستهاند:
يك دسته، رؤسا و سردستههاى قوم و پيشروان جمعيتاند؛
دستهى ديگر، افراد عامى و بىسوادند كه هر پرچمى به اهتزاز
درآيد، زير آن به سينه و سر مىزنند و از خود ارادهاى ندارند.
بديهى است، پيشروان و رؤسا به هر طرف توجّه كنند، حقّ باشد
يا باطل، صحيح باشد يا قبيح، دستهى دوم هم بدون اراده به دنبال آنان مىروند. اين
است كه فرمود: «أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا» ؛ ثروتمندان
هر جا روى كنند، ديگران هم تابع آنانند و خود را به تبعيّت آنها گمراه، بيچاره و
مستوجب عذاب الهى مىنمايند.
«وَ كَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ
الْقُرُونِ...» (17)
چه بسا از ملتهايى كه پيش از اسلام، بر اثر نافرمانى و خوى
عصيانگرى خود، راه نيستى را پيش گرفتند و به ارادهى قاهرهى حق، نابود گشتند؛
دستهاى به خسف[7]،
گروهى به غرق[8]،
برخى به صاعقه[9]،
بعضى به باد سخت[10]
و... انواع ديگر عذابها گرفتار شدند و تمام اينها بر اثر تمرّد و عصيان آنان
بوده است.
«...وَ كَفَى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ
عِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا» (17)
پروردگار تو نسبت به گناهانى كه بندگانش انجام مىدهند، خوب
خبير و بصيرى است و آنان را مطابق عملى كه انجام دادهاند، عقاب و شكنجه خواهد
نمود.
«لاَيَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ
ذَرَّة فِي السَّمَـوتِ وَ لاَ فِى الاَْرْضِ»[11]
هيچ چيز از علم او پنهان نيست و مقابل ذنوب مردم، عقاب
شديدى مهيّاست.
* * *
مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا
نَشَاءُ لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلَـهَا مَذْمُومًا
مَّدْحُورًا(18) وَ مَنْ أَرَادَ الاَْخِرَةَ وَ سَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَ هُوَ
مُؤْمِنٌ فَأُولـئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا(19) كُلاًّ نُّمِدُّ
هؤُلاَءِوَهؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ
مَحْظُورًا(20) انظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْض وَ لَلأَخِرَةُ
أَكْبَرُ دَرَجَـت وَ أَكْبَرُ تَفْضِيلاً(21)
ترجمه:
18. كسىكه خواستار دنيا باشد، ما براى او در دنيا آنچه
را بخواهيم [و مصلحت ايجابكند] براى كسى كه بخواهيم با شتاب مقدّر مىكنيم، سپس
[در آخرت]برايش جهنّمى قرار مىدهيم كه نكوهش شده و رانده از رحمت خدا وارد آن
مىشود.
19. و كسىكه خواهان سراى آخرت باشد و كوشش خود را
دربارهى آخرت به كار بَرَد، در حالىكه مؤمن باشد، سعى و كوشش او مورد سپاس قرار
مىگيرد [به پاداش نيك اخروى نايل مىگردد.[
20. هر كدام از دو دسته را، اين گروه و آن گروه را، مدد و
يارى مىكنيم و بخشش پروردگار تو ممنوع و بازداشته از آنان نيست.
21. نگاه كن، چگونه ما پارهاى را بر پارهاى ديگر برترى
بخشيديم [در دنيا] و همانا آخرت، داراى درجات و مراتبى بزرگتر است و برترى بيشترى
نصيب آنان خواهد شد.
تفسير:
پس از اينكه انبياى الهى راه درست و طريق نادرست را معلوم
و مشخّص كردند، هر كس كه متوجّه دنيا شود و همت خود را به اندوختههاى دنيوى مصروف
كند، خداوند، دنيا را به او عنايت مىفرمايد؛ امّا بايد بداند كه در سراى آخرت،
بهره و نصيبى نخواهد داشت و اين موضوع را هم بايد متوجّه باشد كه سر و كار خدا با
قلوب مردم است؛ او با علم غيرمحدود و عين ذات خود بر اينكه افراد، خواهان چه راهى
هستند و خواستار دنيا مىباشند يا آخرت، عالِم است؟
خداوند مىفرمايد:
«فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ
رَبَّنَا ءَاتِنَا فِى الدُّنْيَا وَ مَا لَهُ فِى الأَخِرَةِ مِنْ خَلـق * وَ
مِنْهُمْ مَن يَقُولُ رَبَّنَا ءَاتِنَا فِى الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِى الأَخِرَةِ
حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ * أُولـئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا؛[12] پارهاى
از مردم، افرادى هستند كه مىگويند: پروردگارا در دنيا به ما [نيكى و خوبى] عنايت
فرما؛ براى اين دسته از افراد، در جهان آخرت، نصيب و بهرهاى نيست و پارهاى ديگر،
افرادى هستند كه مىگويند: خدايا در دنيا نيكى و در آخرت هم نيكى عنايت فرما و ما
را از عذاب آتش حفظ نما؛ اينان افرادى هستند كه از آنچه كسب نمودند، بهره و نصيبى
خواهند داشت.»
آيهى شريفهى مورد بحث (مَن كَانَ
يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ...) به دو صورت، تفسير شده است:
1. كسىكه قلباً متوجه و متمايل به دنيا باشد و آخرت را
فداى آن گرداند، همين دنيا به او داده مىشود و در آخرت، سهمى نخواهد داشت.
2. كسىكه مقصود از عبادتش را دنيا و جلب دنيا قرار دهد،
همان دنيا به او داده مىشود و دادن دنيا به او در صورتى است كه مصلحت خدا ايجاب
كند؛ به اين دليل است كه فرموده:
«...عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا
نَشَاءُ لِمَن نُّرِيدُ...» (18)
ما در صورتىكه مصلحت بدانيم و بخواهيم، دنيا را به او
مىدهيم؛ ولى بداند كه در آخرت، بهره و نصيبى نخواهد داشت.
«...ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ
جَهَنَّمَ يَصْلَـهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا» (18)
و به جهنّم فروزانى كه برايش مهيّا ساختهايم، خوار و
سرافكنده وارد خواهد شد. امّا اگر كسى كوشش خود را در مسير آخرت قرار داد، سعى او
مورد سپاسگزارى قرارمىگيرد.
آيهى شريفه مىفرمايد:
«وَ مَنْ أَرَادَ الأَخِرَةَ وَ
سَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولـئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا»
(19)
جملهى «كَانَ سَعْيُهُم
مَّشْكُورًا» نهايت لطف و عنايت خدا را به بندگانش مىرساند؛ زيرا براى
اجراى هر وظيفهى دينى، به نِعَم بىپايان الهى نيازمند مىباشيم؛ ولى او لطيف است
و از او جز لطف و عنايت به مخلوقش، چيزى نمىرسد.
بايد دانست كه شكر و سپاس خالق، غير از مخلوق است. شكر
خالق، اظهار عنايت و مرحمت است و شكر مخلوق، طلب نعمت و افزونى نِعَم از پيشگاه
اوست.
اما مورد رحمت خدا واقع شدن، شرطى دارد و آن «داشتن ايمان»
است؛ چرا كه فرمود:«وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» ؛ در حالىكه
ايمان داشته باشد، مورد لطف و عنايت او قرار مىگيرد.
«كُلاًّ نُّمِدُّ هـؤُلاَءِ وَ
هـؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَ مَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا»
(20)
اينكه فرمود: «كُلاًّ نُّمِدُّ
هـؤُلاَءِ وَ هـؤُلاَءِ» هر كدام از دو دسته (دنياطلبان و آخرتدوستان) از
عطاى پروردگار بهرهمند مىشوند، به آن جهت است كه ظلم در دستگاه احديّت او راهى
ندارد؛ خود او فرموده است:
«أَنِّى لاَأُضِيعُ عَمَلَ عَـمِل
مِنْكُم مِن ذَكَر أَوْ أُنْثَى»[13]
او نتيجهى كار هر كس را خواهد داد؛ مرد باشد يا زن؛
سفيدپوست باشد يا سياهپوست؛ امّا اگر كسى دنيا را خواست، با در نظر گرفتن مصلحت به
او مىدهد و كسى هم كه خواهان آخرت باشد، به او داده مىشود. كسى هم كه خواستار
دنيا و آخرت باشد، هر دو به او داده مىشود و دنيا و آخرت ـ هر دو ـ را خواستن به
اين صورت است كه دنيا را در مسير آخرت قرار دهد و عمل دنياى او مرضىّ خداوند باشد.
امام صادق(عليه السلام) نسبت به پارهاى از اصحاب خود كه
داراى مكنتى بودند، مىفرمود:وقديجمعهما اللّه لاقوام[14]؛
گاهى از اوقات، خداوند به مصلحت خود، دنيا و آخرت را براى اقوامى جمع مىكند.»
امام كاظم(عليه السلام) به علىبنيقطين فرمود: «تا موقعى
كه زندهاى، آبرويت محفوظ بماند و وقتى هم كه دار فانى را بدرود گفتى، من بدون تو
وارد بهشت نشوم.»
علّت اين محبّت امام دربارهى او اين است كه او در ضمن
انجام دادن وظيفه در دربار هارون، هدفش كسب رضايت خداوند بوده است.
امام رضا(عليه السلام) به محمدبناسماعيلبنبزيع[15]
فرمود: «خداوند در دربار ظالمان، اوليايى دارد كه به وسيلهى آنان از چهرهى مؤمنان
غمزدايى مىكند و مؤمنان در حوايج خود به آنان مراجعه مىكنند.»
بعد فرمود: «خلقوا واللّه للجنّة
... فكن منهم يا محمّد؛ قسم به خداوند كه اين گروه براى بهشت آفريده شدهاند
... اى محمد، تو هم از آنان باش.»[16]
امّا بايد متوجه بود كه اين برخوردارى از نِعَم بىحد
خداوند و تمتّع از لطف عميم او به يك نسبت و به يك ميزان نيست؛ بلكه خداوند نسبت به
مصلحت خود هر اندازه كه حكمتش ايجاب كند، در اختيار بندگانش قرار مىدهد؛ زيرا
خزاين هر چيز به قدرت او وابسته است و او استفادهى از آن خزاين را به مشيّت و
ارادهى خود منوط نموده؛ ولى اين عنايات و توجّهات دنيوى هر اندازه فراوان باشد،
مقابل عطاياى دايم اخروى وزنى ندارد؛ چون آنجا ابدى و اينجا موقّت است؛ بنابراين
فرمود:
«...وَ لَلأَخِرَةُ أَكْبَرُ
دَرَجَـت وَ أَكْبَرُ تَفْضِيلاً» (21)
لاَتَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلـهًا ءَاخَرَ فَتَقْعُدَ
مَذْمُومًا مَّخْذُولاً(22) وَ قَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ
بِالْولِدَيْنِ إِحْسَـنًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ
كِلاَهُمَا فَلاَتَقُل لَهُمَا أُفّ وَ لاَتَنْهَرْهُمَا وَ قُل لَهُمَا قَوْلاً
كَرِيمًا(23) وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَّبِّ
ارْحَمْهُمَا كَمَارَبَّيَانِى صَغِيرًا(24)
ترجمه:
22. با خداوند، خداى ديگرى قرار مده [كه اگر اينكار را
انجام دهى] سرزنش شده و خوارو ذليل مىنشينى.
23. پروردگار تو حكم مىكند كه: غير از او را نپرستيد و
به پدر و مادر نيكى كنيد، هرگاه در زمان تو يكى از آن دو و يا هر دوى آنها به پيرى
[و فرسودگى] رسيدند به آنها اُفّمگو و آن دو را از نزد خود مران و با آن دو با
كلام خوش سخن بگو.
24. و براى آن دو بال رام بودن و فروتنى كه با محبت همراه
باشد، بگستر و بگو: پروردگارا، آن دو را رحمت كن، همانگونه كه مرا در كودكى تربيت
نمودند.
تفسير:
خداوند در آيات زيادى از قرآن شريف ـ با عبارات مختلف ـ
مردم را از پرستش غير ذات يگانهاش منع فرموده است. در اينجا مىفرمايد:
«لاَتَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلـهًا
ءَاخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَّخْذُولاً» (22)
خطاب، ظاهراً متوجّه پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله
وسلم) است؛ ولى در باطن تمام افراد را فرامىگيرد.[17]
شرك، گناهى نابخشودنى است و مشرك، به عذاب حتمى الهى معذّب
مىشود. انجامدادن عبادت خدا و غير خدا را منظور داشتن هم، عملى است كه عقلاً
مذموم است و انجامدهندهاش را مخذول مىنمايد.
از ذات هستى، اميد خود را قطع كردن و توجّه و اتكال به غير
او داشتن، شركى است كه بسيارى افراد را به دام خود گرفتار مىسازد. قطع اميد از
مسبّب الاسباب و تنها به وسايط، متوجه شدن، نوعى از شرك است.
اگر كسى در عبادت خود، غير خدا را منظور داشت، به دو مُهر،
مختوم خواهد شد: يكى مذمّت دنيايى و ديگرى خذلان اخروى كه هر دو در آيهى شريفه
مذكور است.
پس اگر بخواهيم غير او را پرستش نكنيم، بايد فقط اميد ما به
ذات پروردگار باشد و اگر هم به سبب و وسيلهاى متوسّل شديم، بايد فقط از اين نظر كه
سبب و وسيله است به آن بنگريم و مسبّب اصلى و مبدأ وجود را از ياد نبريم.
اين است كه فرمود: «وَ قَضَى
رَبُّكَ أَلاَّتَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ...» (23)
زيرا كسىكه واقعاً توجّهش را به سوى پايگاه هستى و
واجبالوجود متوجّه نمود و او را عبادت كرد و در عبادت خود، غير از او را منظور
نداشت، از خير دنيا و آخرت محظوظ خواهد شد.
مىفرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ
ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـلِحَـتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا؛[18] افرادى
كه ايمان بياورند و كار نيكو انجام دهند، خداى رحمان، دوستى آنان را در قلوب ديگران
جاى مىدهد.»
و مردمان به آنها متمايل مىشوند، هر چند دوستدار مسلك
آنان نباشند؛ زيرا اختيار قلوب، به قدرت خدا وابسته است.
پىنوشتها: