تفسير الميزان جلد ۵
علامه طباطبايي رحمه الله عليه
- ۳۲ -
سلمان عرضه داشت
: يا رسول الله آيا چنين روزگارى بر مؤ منين خواهد گذشت ؟ فرمود: آرى به آن خدائى
كه جانم به دست او است اى سلمان در اين هنگام چيزى از مشرق مى آورند و چيزى از مغرب
تا امت اسلام را سرپرستى كنند، در آن روز واى به حال ناتوانان امت من ، از شر شرقى
و غربيها و واى به حال آن شرقيان و غربيان از عذاب خدا، آرى نه صغيرى را رحم ميكنند
و نه پاس حرمت كبيرى را دارند و نه از هيچ مقصرى عفو مى كنند، اخبارشان همه فحش و
ناسزا است ، جثه آنان جثه و بدن آدميان است ولى دلهاشان دلهاى شياطين .
سلمان عرضه داشت : يا رسول الله آيا چنين روزى خواهد رسيد؟ فرمود: آرى به آن خدائى
كه جانم به دست او است اى سلمان ، در اين هنگام مردان به مردان اكتفا مى كنند و
زنان به زنان و همانطورى كه پدر و اهل خانواده نسبت به دختر غيرت به خرج مى دهند
نسبت به پسر نيز غيرت به خرج مى دهند، مردان به زنان شبيه ميشوند و زنان به مردان و
زنان بر مركب ها سوار مى شوند كه از طرف امت من لعنت خدا بر آنان باد.
سلمان از در تعجب پرسيد: يا رسول الله آيا چنين وضعى پيش مى آيد؟ فرمود: آرى به آن
خدائى كه جانم به دست او است اى سلمان ، در اين هنگام مساجد طلا كارى و زينت مى شود
آنچنان كه كليساها و معبد يهوديان زينت مى شود، قرآنها به زيور آلات آرايش و
مغازهها بلند وصفها طولانى ميشود اما با دلهائى كه نسبت به هم خشمگين است و
زبانهائى كه هر يك براى خود منطقى دارد.
سلمان پرسيد: يا رسول الله آيا اين وضع پيش مى آيد؟ فرمود: آرى به آن خدائى كه جانم
به دست او است ، در آن روز مردان و پسران امت من با طلا خود را مى آرايند و حرير و
ديبا ميپوشند و پوست پلنگ كالاى خريد و فروش ميگردد.
سلمان پرسيد: يا رسول الله آيا اين نيز واقع خواهد شد؟ فرمود: آرى به آن خدائى كه
جانم به دست او است ، اى سلمان در آن روز ربا همه جا را ميگيرد و يك عمل آشكار
ميشود و معاملات با غيبت و رشوه انجام ميشود و دين خوار و دنيا بلند مرتبه ميشود.
سلمان گفت : يا رسول الله آيا اين نيز واقع خواهد شد؟ فرمود: آرى به آن خدائى كه
جانم به دست او است اى سلمان در اين هنگام طلاق زياد ميشود و هيچ حدى جارى نميگردد
و البته خداى تعالى از اين بابت هرگز متضرر نميشود.
سلمان عرضه داشت : يا رسول الله آيا اين نيز واقع خواهد شد؟ فرمود: آرى به آن خدائى
كه جانم به دست او است اى سلمان در اين زمان كنيزان آوازه خوان و نوازنده پيدا
ميشوند و اشرار امت من بر امت ، ولايت و حكومت ميكند.
سلمان پرسيد: يا رسول الله آيا چنين وضعى خواهد شد؟ فرمود: آرى به آن خدائى كه جانم
به دست او است اى سلمان در اين موقع اغنياى امت من صرفا به منظور گردش و تفريح به
حج ميروند و طبقه متوسط براى تجارت و فقرا به منظور خودنمائى و ريا حج ميروند، در
اين هنگام است كه اقوامى قرآن را براى غير خدا مى آموزند و آن را نوعى مزمار و آلت
موسيقى اتخاذ ميكنند، اقوامى ديگر به تعلم فقه اسلامى ميپردازند اما براى غير خدا
در آن روزگار زنا زادگان زياد ميشوند با قرآن آوازه خوانى ميكنند و بر سر دنيا سر و
دست ميشكنند.
سلمان عرضه داشت : يا رسول الله آيا چنين وضعى خواهد شد؟ فرمود: آرى به خدائى سوگند
كه جانم به دست او است اى سلمان اين وقتى است كه حرمتها و قرقها شكسته شود و مردم
عالما و عامدا در پى ارتكاب گناه باشند و اشرار بر اخيار مسلط شوند، دروغ فاش و بى
پرده و لجاجتها ظاهر گردد و فقرا فقر خود را علنى كنند، مردم در لباس به يكديگر
مباهات كنند و باران در غير فصل ببارد و مردم شطرنج و نرد و موسيقى را كارى پسنديده
بشمارند و در مقابل امر به معروف و نهى از منكر را عملى نكوهيده بدانند تا آنجا كه
يك فرد با ايمان ذليل ترين و منفورترين فرد امت شود و قاريان عابدان را ملامت كنند
و عابدان قاريان را اين مردمند كه در ملكوت آسمانها رجس و نجس ناميده ميشوند.
سلمان از در تعجب پرسيد: يا رسول الله آيا چنين وضعى پيش مى آيد؟ فرمود: آرى به آن
خدائى كه جانم به دست او است اى سلمان در اين هنگام است كه توانگر هيچ دلواپسى جز
فقير شدن ندارد، حتى يك سائل در طول يك هفته يعنى بين دو جمعه سؤ ال ميكند و احدى
نيست كه چيزى در دست او بگذارد.
سلمان باز پرسيد: يا رسول الله آيا چنين روزگارى خواهد رسيد؟ فرمود: آرى به آن
خدائى كه جانم در دست او است اى سلمان در اين زمان رويبضة تكلم ميكنند، پرسيد: يا
رسول الله پدر و مادرم فداى تو، رويبضه چيست ؟ فرمود: چيزى و كسى به سخن در مى آيد
و در امور عامه سخن ميگويد كه هرگز سخن نمى گفت ، در اين هنگام است كه مردم ، ديگر
زياد زنده نميمانند ناگهان زمين نعرهاى ميكشد و هر قومى چنين ميپندارد كه زمين تنها
در ناحيه او نعره كشيد 340 بعد تا هر زمانى كه خدا بخواهد همچنان ميمانند و سپس
واژگونه ميشوند و زمين هر چه در دل دارد بيرون ميريزد - و خود آن جناب فرمود: يعنى
طلا و نقره را - آنگاه با دست خود به ستونهائى كه در آنجا بود اشاره نموده و فرمود
مثل اين ، ولى در آن روز ديگر نه طلائى
فائده دارد و نه نقرهاى ، اين است معناى آيه : (فقد
جاء اشراطها - علامتهايش بيامد).
روايتى مشروح از امام صادق عليه السلام در همين باره
و در روضه كافى از محمد بن يحيى از احمد بن محمد از بعضى اصحابش و نيز على بن
ابراهيم از پدرش از ابن ابى عمير روايت كرده اند كه اين دو نفر يعنى احمد بن محمد
در آن حديث و ابن ابى عمير در اين حديث از محمد بن ابى حمزه از حمران روايت كرده كه
گفت : امام صادق (عليه السلام ) ( در مجلسى كه صحبت از قدرت و شوكت آنها و فقر و بد
حالى شيعه ميشد) فرمود: من در روزى كه ابو جعفر منصور دوانيقى با موكب سلطنتى خود
حركت ميكرد با او بودم او بر اسبى سوار بود كه جمعى از خدم و سوارگانش همراهش بودند
و جمعى ديگر از پشت سر مى آمدند و من بر الاغى سوار بودم و دوش به دوش او ميرفتم .
به من گفت : يا ابا عبد الله به راستى جا دارد كه به خاطر سلطنت و نيروئى كه خدا به
ما داده و عزتى كه ارزانى داشته خوشحالى كنى و به مردم نگوئى كه شما و اهل بيت شما
سزاوارتر از ما به اين سلطنت بوديد، زيرا اگر چنين حرفى را بزنى ما را هم عليه خودت
و هم عليه مردم تحريك كرده اى .
فرمود: من گفتم : چه كسى از من چنين گزارشى به تو داده ؟ هر كس كه بوده دروغ گفته ،
منصور گفت : آيا سوگند ميخورى كه چنين حرفى را نزدهاى ؟ ميفرمايد: به او گفتم :
مردم ساحرند، يعنى دوست ميدارند قلب تو را عليه من برنجانند، اين تو هستى كه بايد
اختيار گوش خودت را داشته باشى ، هر چه آنها گفتند نپذيرى ، براى اينكه احتياج ما
به تو بيشتر است از احتياج تو به ما، آنگاه به من گفت : هيچ يادت مى آيد آن روزى را
كه من از تو پرسيدم : آيا ما به سلطنت ميرسيم ؟ تو گفتى : بله سلطنتى طولانى و
گسترده و نيرومند و لايزال در سلطنت خود در مهلت و آسايشيد و در دنيايتان در وسعت و
فراخى تا آنكه در ماه حرام و در بلد حرام دست خود به خون ما بيالائيد امام
ميفرمايد: فهميدم كه او جريان را به ياد دارد گفتم : بله ولى اميد است خداى عز و جل
تو را حفظ كند و من هم آن روز در آن سخن شخص تو منظورم نبود بلكه حديثى بود كه
برايت نقل كردم البته ممكن است آن كسى كه دست خود به خون ما بيالايد شخصى از اهل
بيت تو باشد چون سخن من بدينجا رسيد ساكت شد و چيزى به من نگفت ، بعدا كه به منزل
آمدم يكى از دوستان با جمعيتى نزد من آمدند، آن دوست به من گفت : فدايت شوم تو را
در مركب ابو جعفر ديدم در حالى كه بر الاغى سوار بودى و او بر اسب سوار بود، سرش را
به سوى تو خم ميكرد و با تو سخن ميگفت كانه ميخواست زير دست شدن تو را مجسم كند، در
دلم گفتم : (يا للعجب
) اين حجت خدا بر خلق است كه صاحب واقعى اين سلطنت و شوكت است و كسى است
كه همه سلاطين عالم بايد به او اقتدا كنند و اين ديگرى مردى ستمگر و قاتل اولاد
انبيا و مردى خونريز است ، خون بى گناهانى را به زمين ميريزد كه خدا دوست ندارد، آن
وقت او در موكب سلطنتى قرار گرفته و تو بر الاغى سوارى ، اين فكر مرا گرفتار شبهه
كرد به حدى كه بر دين و جانم ترسيدم .
امام (عليه السلام ) فرمود: بدو گفتم اگر حشمت و خدمى را كه من داشتم و آن فرشتگانى
را كه از پيش رو و پشت سر من در حركت بودند ميديدى سلطنت منصور از نظرت ميافتاد و
آن را
حقير و پشيز ميشمردى ، دوستم چون اين بشنيد گفت : الان دلم آسوده شده .
و سپس پرسيد: اينها تا كى سلطنت خواهند كرد؟ و چه زمانى امت اسلام از شر اينها راحت
ميشود؟ در پاسخش گفتم : مگر تو نميدانى كه براى هر چيزى مدتى است ، گفت : چرا
(ميدانم ) گفتم : اگر بدانى كه وقتى اين امر تحقق يابد از چشم بر هم زدن هم سريعتر
خواهد بود آن وقت علمت تو را نفع ميدهد؟ آرى اگر حال اين قوم كه نزد خدا دارند را
بدانى و بدانى كه چه حالى دارند آن وقت بغض و دشمنيت نسبت به آنان به نهايت درجه
ميرسد، اگر تو و تمامى اهل زمين سعى كنيد كه حال آنان را شديدتر از آنچه دارند
بكنيد هرگز نخواهيد توانست پس شيطان تو را دست نيندازد كه عزت از آن خدا و رسول و
مؤ منين است ولى منافقين نميدانند.
آيا نميدانى كه هر كس منتظر امر ما باشد و بر اذيتها و ترسها كه امروز ميبيند صبر
كند، فردا در زمره ما خواهد بود، پس هر زمان ديدى حق مرده و اهلش از بين رفتهاند و
جور و ستم همه جا را فرا گرفته و قرآن كهنه شده و چيزهائى در آن پديد آمده كه در آن
نيست و ديدى كه قرآن طبق هوا و هوسها توجيه و تفسير ميشود و ديدى كه دين وارونه شده
، آنچنانكه كاسه وارونه ميشود( در نسخه بدل آمده : آنچنان كه آب وارونه ميشود) و
ديدى كه اهل باطل بر اهل حق آقائى و سرورى ميكنند و ديدى كه شر ظاهر گشته و از آن
نهى نميشود بلكه از اهل شر دفاع ميشود و ديدى كه فسق علنى شده و مردان با مردان و
زنان با زنان اكتفا ميكنند و ديدى كه مؤ من سكوت كرده ، چون گفتارش پذيرفته نميشود
و ديدى كه فاسق دروغ ميگويد و پذيرفته ميشود و كسى دروغ و افتراى او را رد نميكند و
ديدى كه صغير بزرگتران را تحقير ميكنند و ديدى كه قطع رحم همگانى شده و ديدى كه
وقتى كسى را به فسق ميستايند خود او ميخندد و سخن گوينده را رد نميكند و ديدى كه به
پسر همان را ميدهند كه به زن ميدهند و ديدى كه زنان با زنان ازدواج ميكنند و ديدى
كه مدح و ثنا بسيار شده و ديدى كه مرد مال خود را در غير راه اطاعت خدا انفاق ميكند
و كسى نيست كه او را نهى كند و دست او را بگيرد و ديدى
كه مردم وقتى مؤ من را مى بينند كه در حال اجتهاد و تلاش است ، پناه به خدا ميبرند
از اينكه مثل او باشند و ديدى كه همسايه ، همسايهاش را مى آزارد و كسى نيست جلويش
را بگيرد و ديدى كه كافر وقتى وضع رقت بار مؤ من را ميبيند از وضع خود خوشحالى
ميكند و چون فساد را در پهناى زمين گسترده ميبيند مسرور ميشود و ديدى كه شرابهاى
گوناگون علنا نوشيده ميشود و مردمى بر سفره شراب جمع هستند كه از خداى عز و جل هيچ
پروائى ندارند و ديدى كه امر به معروف زايل شده و ديدى كه فاسق در اعمالى كه خدا
دوست ندارد نيرومند و مورد حمايت و مدح قرار ميگيرد و ديدى كه دارندگان آيات ( در
نسخه ديگر آمده دارندگان آثار ) مورد تحقير واقع ميشوند و هر كسى هم آنان را دوست
بدارد تحقير ميشود و ديدى كه راه خير بسته شده و راه شر باز و پر رهرو است و ديدى
كه خانه كعبه معطل مانده و مردم از رفتن به زيارت آن نهى ميشوند و به ترك آن تشويق
و مامور ميگردند و ديدى كه هر كس به ديگرى ميگويد آنچه را كه خود نكرده و ديدى كه
مردان خود را براى مردان چاق ميكنند و زنان براى زنان ( يا خود را آنطور وانمود
ميكنند كه نيستند ) و ديدى كه مرد از راه ما تحت خود روزى به دست مى آورد و زن از
راه فرجش .
و ديدى كه زنان براى خود مجالس ترتيب ميدهند آنچنان كه مردان تشكيل ميدهند و ديدى
كه در دودمان بنى العباس عمل لواط و زن شدن مردان شايع و علنى گشته و به همين منظور
خود را خضاب ميكنند و شانه ميزنند آنچنان كه زنان براى شوهر خود شانه ميزنند و
مردان مالها به خاطر فروج خود خرج ميكنند و چند نفر بر سر يك مرد تنازع ميكنند و بر
سر او، اين عليه آن ديگرى و آن عليه اين غيرت به خرج ميدهد.
و ديدى كه صاحب مال محترمتر از مؤ من است و ربا علنى معامله ميشود و كسى سرزنش
نميكند و ديدى كه زنان به خاطر دادن زنا ستايش ميشوند و زن شوهرش را در عمل لواط با
مردى ديگر كمك و همكارى ميكند و ديدى كه در نظر اكثريت مردم بهترين خانوادهها آن
خانوادهاى است كه زنان را بر كار فسق كمك ميكنند.
و ديدى كه مؤ من همواره در اندوه و تحقير شده و خوار است و ديدى كه بدعتها و زنا
علنى شده و مردم را ديدى كه با شاهدى كه به دروغ شهادت ميدهد به يكديگر تجاوز
ميكنند و ديدى كه حرام حلال و حلال تحريم شده است و ديدى كه هر كس دين را با رأ ى و
نظر خود براى خود توجيه ميكند و كتاب خدا و احكامش تعطيل شده .
و ديدى كه در ارتكاب گناه از تاريكى شب استفاده نميشود بلكه در روز روشن گناه
ميكنند و ديدى كه مؤ من جز با قلبش نميتواند منكر را انكار كند و ديدى كه مال بسيار
هنگفت در راه خشم الهى خرج ميشود و ديدى كه واليان ولايت و سرپرستى مردم را قباله
كسى بدانند كه قدرتش بيشتر است و ديدى كه محرم به محرم خود اكتفا كند و با او
ازدواج نمايد و ديدى كه مردم به صرف تهمت و بر اساس مظنه كشته ميشوند و ديدى كه
مردم بر سر عشق ورزيدن به يك پسر با يكديگر به ملاك غيرت ميستيزند و حتى بر سر اين
عشق جان و مال فدا ميكنند.
و ديدى كه مردم كسى را كه شهوت خود را با رفتن نزد زنان خاموش ميكند سرزنش مينمايند
و ديدى كه مرد با زنا دادن همسرش پول در مى آورد و زندگى ميكند با علم به اينكه
او زنا ميدهد و حتى بر اين كار او نظارت دارد و ديدى كه زن قاهر و مسلط بر شوهرش
ميشود و بر خلاف ميل او كارها ميكند و عليه او پولها خرج ميكند و ديدى كه مرد همسر
و دختر - كنيز - خود را كرايه ميدهد و به طعام و نوشيدنى پست راضى ميشود و اگر ديدى
كه سوگند به دروغ به خداى عز و جل بسيار و شايع شده و ديدى كه قمار علنى و آشكار
گشته و ديدى كه شراب علنا فروخته ميشود و كسى از آن منع نميكند و ديدى كه زنان
مسلمان ناموس خود را به اهل كفر ميدهند.
و ديدى كه لهو و لعب و رقص و آوازه خوانى علنى شده ، مسلمانان از آن عبور ميكنند و
احدى ، احدى را منع نميكند و احدى جراءت بر منع آن ندارد و ديدى كه افراد شريف و
آبرومند به وسيله كسانى كه از قدرت آنان ميترسند توهين شده و خوار ميشوند و ديدى كه
نزديك ترين افراد به درگاه واليان آن كسى است كه با بد گوئى به ما اهل بيت آن
واليان را مدح ميگويند و ديدى كه شنيدن صوت قرآن بر مردم سنگينى ميكند و در مقابل
شنيدن آوازهاى باطل برايشان آسان و خفيف است .
و ديدى كه همسايه را از ترس زبانش احترام ميكنند و ديدى كه راستگوترين مردم دروغ
سازانند و ديدى كه شر علنى و بازار سخن چينى رايج شده و ديدى كه بغى و ستم آشكار
گشته و ديدى كه غيبت كردن نوعى ملاحت و خوش اخلاقى تلقى ميشود و مردم يكديگر را به
خاطر آن بشارت ميدهند و ديدى كه حج و جهاد جنبه غير خدائى به خود ميگيرد و ديدى كه
سلطان به خاطر كافر،مؤ من را توهين نموده و خوار ميسازد و ديدى كه خرابى بر عمران
مسلط شده و ديدى كه زندگى يك فروشنده از راه خيانت در كيل و وزن اداره ميشود و ديدى
كه خونريزى يك امر آسان و پيش پا افتاده تلقى ميشود.
و ديدى كه اگر كسى به طلب رياست برميخيزد عوضش تنها دنيا است و خود را مردى بد زبان
معرفى ميكند تا كسى جرأ ت اعتراض كردن نداشته باشد و نيز امور به او نسبت
داده ميشود و ديدى كه به نماز بى اعتنائى ميشود و ديدى كه ثروتمند مال بسيارى نزدش
جمع شده و از روزى كه مشغول جمع آورى آن شده ، زكاتش را نداده و ديدى كه ميت را از
قبرش بيرون ميكشند و آزارش داده ، كفنهايش را ميفروشند و ديدى كه هرج و مرج بسيار
شده و ديدى كه افراد در صبح و عصر مست هستند و هيچ اهتمامى به وضع مردم ندارند و
ديدى كه با چهار پايان جماع ميكنند و ديدى كه چهار پايان به جان يكديگر ميافتند و
يكديگر را پاره ميكنند.
ديدى كه مرد به نماز خانهاش ميرود و بر ميگردد در حالى كه جامههايش را ربودهاند و
ديدى كه دلهاى مردم قساوت و چشمهاشان خشك شده و ذكر خدا بر آنان سنگين مى آيد و
حرام خوارى علنى گشته و بر سر آن از يكديگر پيشى ميگيرند و ديدى كه نمازگزار اگر به
نمازخانه ميرود براى آن است كه خود را به مردم نشان دهد، مردم او را ببينند كه نماز
ميخواند و اگر ديدى كه فقيه براى غير هدف دين تفقه ميكند، يعنى به اين منظور فقه
ميخواند كه دنيا و رياست به دست آورد و ديدى كه مردم به سوى آن كسى ميشتابند كه
غالب باشد و خلاصه هر يك از دو طرف نزاع غلبه كند مردم با او باشند، چه غلبهاش حق
باشد و چه باطل .
و ديدى كه طالب حلال مورد مذمت و سرزنش و طالب حرام مورد مدح و احترام قرار گيرد و
ديدى كه در دو حرم كعبه و مدينه كارهائى صورت ميگيرد كه خدا دوست نميدارد و هيچكس
جلوگير آنان نيست و حتى بين آنان و آن عمل زشت كسى حائل نميشود و ديدى كه در دو حرم
شريف ساز و آواز علنى ارتكاب ميشود و ديدى كه افرادى سخن از حق ميگويند و امر به
معروف و نهى از منكر ميكنند ولى از پاى خطابهاش كسى برميخيزد در حالى كه خود را خير
خواه و دلسوز او ميداند از در خير خواهى و نصيحت ميگويد: خدا از تو نخواسته كه اين
حرفها را بزنى و ديدى كه مردم در اقتداى به اهل شر به يكديگر هم چشمى ميكنند و ديدى
كه راههاى خير از رهرو خالى است و احدى به آن راه نميرود.
و ديدى كه جنازه را به اهتزاز در مى آورند و كسى از اين عمل ناراحت نميشود و ديدى
كه هر سالى كه ميگذرد بدعتهاى بيشترى از سال قبل باب شده و شر بيشترى پيدا ميشود و
ديدى كه خلق و جمعيتها جز اغنياء را پيروى نميكنند، ديدى كه حاجت محتاج را در برابر
مسخره كردن او و خنديدن به او بر آورده ميكنند و ترحمشان براى غير رضاى خدا است و
ديدى كه آيات آسمانى الهى رخ ميدهد ولى كسى از آن نميترسد و ديدى كه مردم با يكديگر
جفتگيرى ميكنند، آنطور كه چهار پايان ميكنند و كسى اين عمل را زشت ندانسته و اگر
زشت بداند از ترس مردم نهى نميكند و ديدى كه افراد اموال بسيار در غير راه خدا
انفاق
ميكنند ولى در راه خدا از انفاق مالى اندك مضايقه ميكنند و اگر ديدى كه رنجاندن و
عقوق پدر و مادر علنى و خوار شمردن آنان شايع شده و در نظر فرزندان بدترين مردم
تلقى ميشوند، حتى فرزند خوشحال ميشود از اينكه بر پدر و مادرش تهمت زده شود و ديدى
كه زنان بر حكومت و سلطنت چيره شدهاند و بر هر امرى كه هوا و هوس آنان را تامين كند
مسلط گشتهاند.
و ديدى كه فرزندان به پدر و مادر خود افتراء ميبندند و پدر و مادر خود را نفرين
ميكنند و از شنيدن خبر مرگشان خوشحال ميشوند و اگر ديدى كه وضع به اينجا كشيده كه
اگر شخصى روزى بر او بگذرد كه در آن روز مرتكب گناه بزرگى نشود، فسق و فجورى انجام
ندهد، كمفروشى و خيانتى ننمايد، به حرامى دست نيافته و يا شراب مسكرى ننوشد، در غم
و اندوه فرو ميرود و ميپندارد كه آن روز او به بطالت گذشته و يك روز از عمرش ضايع
شده است و ديدى كه سلطان خوردنيها را احتكار ميكند و ديدى كه اموال ذوى القرباى
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و صلم ) در ناحق تقسيم ميشود و با آن اموال قمار
ميكنند و شراب مينوشند.
و ديدى كه با شراب خود را معالجه ميكنند و براى مريض تعريف و توصيف ميكنند كه فلان
شراب براى تو بسيار نافع است و از شراب شفا ميطلبند و اگر ديدى كه مردم در ترك امر
به معروف و نهى از منكر و ترك اعتقاد به وجوب آن با هم برابرند و ديدى كه باد به
بيرق منافقين و اهل نفاق ميوزد، ولى بيرق اهل حق حركتى ندارد و ديدى كه مؤ ذنها و
نمازخوانها در برابر مزد اذان ميگويند و نماز ميخوانند.
و ديدى كه مسجدها پر است از مردمى كه از خدا نميترسند در آنجا جمع شدهاند، براى
غيبت و خوردن گوشت اهل حق و در آن از خوبيهاى شراب مسكر، سخن ميگويند و ديدى كه
پيشنمازى مست بر مردم نماز ميخواند، در حالى كه نميفهمد چه ميخواند و كسى هم او را
ملامت نميكند بلكه اگر مست شود مردم از ترس ، احترامش ميكنند و او را وا گذاشته ،
تعقيبش نميكنند و بلكه معذورش ميشمارند و اگر ديدى كه فردى را دارند به صلاح و
خوبى مدح و ثنا ميكنند كه اموال ايتام را ميخورد و ديدى كه قاضيان به خلاف آنچه خدا
دستور داده قضاوت ميكنند و ديدى كه واليان به انگيزه طمع ، افراد خائن را امين خود
ميسازند.
و ديدى كه واليان ميراث ( به جاى اينكه ارث را كما فرض الله و طبق فرمان خدا در بين
ورثه تقسيم كنند ) تنها به وارثى ميدهند كه اهل فسق و جرأ ت بر خداى تعالى باشد، (
رشوه و حق و حساب خود را از او ميگيرند ) و او را آزاد ميگذارند تا با حق ساير ورثه
هر كارى كه خواست بكند و ديدى كه در منبرها مردم را به تقوا امر ميكنند ولى خود
گويندگان به آنچه ميگويند عمل نميكنند و ديدى كه نماز در اوقاتش خوانده نميشود، به
اول وقت خواندن
اهميتى نميدهند و ديدى كه صدقهها به سفارش و شفاعت داده ميشود و در آن رضاى خدا
مقصود نيست و بلكه به اين جهت داده ميشود كه مردم از او طلب ميكنند و اگر ديدى كه
مردم در شكم و شهوت آزادند، باكى ندارند از اينكه چه ميخورند و چه نكاح ميكنند و
ديدى كه دنيا به مردم روى آورده .
و ديدى كه شعائر دين كهنه و بر افتاده ، در چنين روزگارى بر حذر باش ، و براى
درخواست نجات از خدا به خدا متوسل شو و بدان كه مردم در چنين روزگارى غرق در سخط
الهى هستند و اگر خداى تعالى مهلتشان داده ،
از اين كار منظورى دارد و تو منتظر تحقق آن منظور باش و كوشش كن تا خداى عز و جل تو
را در وضعى ببيند كه خلاف وضع مردم باشد تا اگر عذاب در آنان نازل شود تو زودتر به
رحمت خداى تعالى برسى و اگر عذابشان تاخير بيفتد آنها مبتلا شوند و تو از آنچه آنها
در آن هستند بيرون شده باشى يعنى تو مثل آنان بر خداى عز و جل جرأ ت نكرده باشى و
بدان كه خداى تعالى اجر نيكوكاران را ضايع نميسازد و رحمت خدا به نيكوكاران نزديك
است .
مؤ لف : در اين باره اخبار بسيار ديگر از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و صلم ) و
امامان اهل بيت آن جناب ( عليهم السلام و الصلات ) به يادگار مانده كه اين دو حديث
كه ما نقل كرديم از نظر معنا جامعترين آنها است و احاديث ( آخر الزمان ) در حقيقت
شكفته و تفصيل آن كلياتى است كه آيه شريفه مورد بحث يعنى آيه :
(يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف ياتى الله بقوم يحبهم و
يحبونه اذلة على المؤ منين اعزة على الكافرين يجاهدون فى سبيل الله و لا يخافون
لومة لائم ...) بر آن دلالت داشت و خدا
داناتر است .
|