تفسير الميزان جلد ۵
علامه طباطبايي رحمه الله عليه
- ۵ -
و در شرح ماجرا
گفته است : بعد از آنكه مشركين قريش و پيروان آنان از مكه بيرون شدند تا نگذارند
لشگر اسلام به كاروان ابوسفيان و ساير قريشيان حمله كنند و علاوه بر اين اگر
توانستند دستبردى بزنند، و آنچه مسلمانان در روز نخله از آنان گرفته بودند
بازستانند، جمعى از جوانانى كه (در باطن مسلمان بودند) را به اجبار همراه خود كردند
و در سر چاه بدر به اينكه انتظار آن نداشتند با لشكر اسلام برخورد نموده وآن چند
نفر كه نامشان برده شد، از اسلام برگشتند و در بدر كشته شدند0 مؤ لف : روايات قريب
به اين معانى از طرق عامه بسيار است ، و اين روايات هر چند كه از ظاهرش بر مى آيد
كه جنبه تطبيق دارد، و ليكن تطبيق خوبى است . و از مهمترين نكته هائى كه از اين
روايات و همچنين بعد از تدبر و دقت از آيات اين داستان استفاده مى شود، اين است كه
قبل از هجرت و بعد از آن در مكه نيز منافقين بوده اند و اين نكته بسيار مهم است و
در آينده نزديك كه ان شاء اللّه العزيز در باره حال منافقين بحث خواهيم كرد، به درد
ما مى خورد.
راوايتى در شاءن نزول (و من يخرج من بيته مهاجرا الى
اللّه رسوله ثم يدركه
الموت...)
و باز در همان كتاب است كه ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم ، از ابن عباس روايت
كرده اند كه گفت : در مكه مردى از قبيله بنى بكر بود بنام ضمره ، و اين مرد بيمار
بود. به اهل بيتش گفته بود: مرا از مكه بيرون ببريد، زيرا گرماى هوا مرا آزار مى
دهد. پرسيدند تو را به كدام طرف ببريم ؟ با دست خود اشاره كرد، به طرف راه مدينه .
اهل بيتش او را از مكه بيرون آوردند. سر چند كيلومترى مكه از دنيا رفت . و آيه
شريفه :(
و من يخرج من بيته مهاجرا الى اللّه و رسوله ثمّ يدركه الموت ... در شاءن او نازل
شد.
مؤ لف : روايات در اين معنا بسيار است ، اما در اينكه نام آن شخص ضمره بوده يا چيز
ديگر - اختلاف شديدى دارند. در بعضى آمده : ضمره بن جندب بود. و در بعضى ديگر آمده
: اكثم بن صيفى بود، و در بعضى آمده : ابو ضمره بن عيص زرقى بود. و در بعضى ديگر
آمده : ضمره بن عيص از بنى ليث بود. و در بعضى آمده : جندع بن ضمره جندعى بود. و در
بعضى ديگر آمده : آيه شريفه در حق خالد بن حزام نازل شد كه به عزم مهاجرت بسوى حبشه
از مكه بيرون آمد، و در بين راه مار او را گزيد و از دنيا رفت .
رواياتى درباره معناى مستضعفين
و در بعضى از روايات كه از ابن عباس نقل شده آمده كه او اكثم بن صيفى بوده راوى
حديث گفته : من از ابن عباس پرسيدم ، پس جريان ليثى كجا و در چه زمان اتفاق افتاد
؟ در پاسخ گفت : اين جريان مدتى قبل از جريان ليثى اتفاق افتاد و اين آيه هم خاص
است و هم عام .
مؤ لف : منظور ابن عباس اين بوده كه آيه شريفه در خصوص اكثم نازل شده ، و در غير او
عموميت يافته است . و حاصل كلام اين شد كه سه نفر از مسلمانان هنگام هجرت كردن در
بين راه از دنيا رفته اند، و آن سه نفر عبارتند از: اكثم بن صيفى ، و ليثى ، و خالد
بن حزام . و اما اينكه آيه شريفه در حق كداميك از آنان نازل شده ، ظاهرا روايات در
اين باره فرقى ندارند كه همه در صدد تطبيق آيه با ماجرائى خاص بوده اند0 و در كافى
از زراره روايت كرده كه گفت : من از امام باقر ابى جعفر (عليه السلام ) از معناى
عنوان مستضعف پرسيدم ، فرمود: مستضعف كسى است كه چاره اى جز كافر شدن ندارد و كافر
مى شود چون راهى به سوى ايمان ندارد. نه مى تواند ايمان بياورد، و نه مى تواند كافر
شود.
يكى از مستضعفين ، كودكانند. و يكى ديگر مردان و زنانى هستند كه عقلشان مثل عقل
كودكان است و قلم تكليف از آنها برداشته شده است .
مؤ لف : و اين حديث بطور مستفيض يعنى بطرق بسيار زياد از زراره نقل شده هم كلينى
آنها را آورده ، هم صدوق ، و هم عياشى و همه اينها به چند طريق از او نقل كرده اند.
و در همان كتاب به سند خود از اسماعيل جعفى روايت كرده كه گفت : من از امام ابى
جعفر (عليه السلام ) پرسيدم آن دينى كه بشر و بندگان خدا نمى توانند در باره آن
جاهل باشند چيست ؟ حضرت فرمود: دين دامنه وسيعى دارد و آنطور كه مردم پنداشته اند
دشوار نيست . و ليكن خوارج - يعنى پيروان خوارج نهروان - خودشان از نادانى بر خود
تنگ گرفتند. عرضه داشتم ، فدايت شوم ، اجازه مى دهى من آن دينى كه به آن معتقدم را
بر شما عرضه كنم ؟
فرمود: بله .
عرض كردم : شهادت مى دهم به اينكه معبودى جز اللّه تعالى نيست و اينكه محمد بنده او
و فرستاده او است . و بدانچه آن جناب از نزد خداى تعالى آورده اقرار دارم و شما اهل
بيت را دوست مى دارم و به ولايت شما معتقدم ، و از دشمنان شما و هر كس كه بر شما
مسلط شد و بر شما تفوق و امارت كرد و هر كس كه به شما در حقتان ظلم روا داشت بيزارم
. امام (عليه السلام ) فرمود: به خدا سوگند تو هيچ چيز از امر دين را جاهل نيستى و
اين دينى كه تو بر من عرضه كردى به خدا سوگند همان دينى است كه ما به آن معتقديم ،
پرسيدم آيا كسى كه به اين امر و اين معتقدات معرفت ندارد، از مواخذه و عقاب خدا جان
سالم بدر مى برد؟ فرمود: احدى از آنها سالم نمى ماند مگر مستضعفين . پرسيدم :
مستضعفين چه كسانيند؟ فرمود: زنان و اولاد شما.
آنگاه - بعنوان شاهد - فرمود: مثلا نظر شما در باره ام ايمن چيست ؟ من شهادت مى دهم
به اينكه او از اهل بهشت است . با اينكه آن معرفت و آن اعتقاداتى كه شما داريد او
نداشت .
و در تفسير عياشى از سليمان بن خالد، از امام ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده
كه گفت : من از آن حضرت از مستضعفين پرسيدم ، فرمود: زنان بلهاء - چشم و گوش بسته -
كه در پس پرده حجاب خود قرار دارند، و خادمه - بى سواد و جاهل - كه اگر بگوئى نماز
بخوان ميخواند، و اگر نگوئى نمى خواند - و خلاصه اينكه چشمش به دهان تو است خودش
استقلال فكرى ندارد - و برده اى كه جلب كرده اى ، كه او نيز استقلال فكرى ندارد و
جز آنچه تو به او بگوئى چيزى نمى فهمد، و همچنين پير فرتوتى كه هوش و حواس خود را
از دست داده و دختر و پسر خرد سالى كه به حد بلوغ نرسيده اند، اينها همه مست ضعفند.
و اما مرد گردن كلفت - يعنى سالم و نيرومند - كه مى تواند در مسائل زندگى با خصم
خود بگو مگو كند و شخصا بخرد و بفروشد. آيا تو مى توانى بعنوان يارى و طرفدارى
بگوئى اين بنده خدا مستضعف است ؟ هرگز، نه تو مى توانى چنين دلسوزى بكنى و نه او
نزد خدا استحقاق چنين احترامى دارد.
و در كتاب معانى الاخبار، از سليمان ، از امام صادق (عليه السلام ) روايت آمده كه
در تفسير آيه مورد بحث فرموده : اى سليمان ، در ميان اين مستضعفين كسانى هستند كه
گردنشان از تو گوشت دارتر است ، مستضعفين كسانى هستند كه روزه مى گيرند، و نماز مى
خوانند و شكم و شهوت خود را از حرام نگه مى دارند، و حق را در غير ما نمى
دانند،كسانى هستند كه به شاخه هاى شجره نبوت دست آويخته اند، اينها هستند كه مادامى
كه چنگ به شاخه ها دارند و آنان را مى شناسند، اميد است خدا از آنان عفو فرمايد،اگر
عفو فرمايد به رحمت خود عفو فرموده ، و اگر عذابشان كند به گمراهى خود آنان عذابشان
كرده است .
مؤ لف : اينكه فرمود: ( حق را در غير ما
نمى دانند...) منظور اشاره به مذهب ناصبى
ها است كه با اهل بيت (عليهم السلام ) دشمنى دارند و يا تقصيرى كه كار را به نصب
بكشاند، همچنانكه روايات بعدى نيز بر اين معنا دلالت دارد.
و در همان كتاب ، از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه مستضعفين را چند قسم
كرده كه بعضى مخالف بعضى ديگرند، و هر كس از اهل قبله ناصب و دشمن اهل بيت نباشد
او مستضعف است .
و نيز در همان كتاب و در تفسير عياشى از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه در
تفسير آيه مورد بحث فرموده :( لا
يستطيعون حيلة ) يعنى نمى توانند براى
نجات خود از نصب و دشمنى اهل بيت چاره اى بينديشند،(
و لا يهتدون سبيلا) يعنى هيچ راهى به سوى
حق نمى يابند، تا قدم در آن راه نهند، اينگونه افراد ناصبى كه در اعتقاد باطل خود
تقصيرى ندارند، اگر به اعمال حسنه و اجتناب از محرمات الهى داخل بهشت شوند بارى به
منازل ابرار نمى رسند.
و در تفسير قمى از ضريس كناسى از امام ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت :
به امام (عليه السلام ) عرضه داشتم : فدايت شوم ، كسانى كه معتقد به توحيد و نبوت
محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) هستند ولى گناهكارند و هم در حين مرگ امامى
براى خود نمى شناسند، و به ولايت شما معتقد نيستند چه وضعى خواهند داشت . امام
(عليه السلام ) ما اينهائى كه تو گفتى بعد از مردن در همان قبر و گودال خود هستند و
از آنجا بيرون نمى آيند، بله اگر اعمالى صالح داشته باشند و اظهار دشمنى با اهل بيت
نكرده باشند، از همان زير زمين كانالى بر ايشان كشيده مى شود تا از آن كانال به
بهشتى كه خدا آن را در مغرب خلق كرده ، در آيند. روح اينگونه افراد از آن حفره به
آن بهشت داخل مى شود. و تا روز قيامت در آنجا مى مانند، تا خداى را ديدار نموده ،
به حسنات و گناهانشان حسابرسى شود، يا به بهشت بروند و يا به دوزخ . اينها هستند كه
( مرجون لامر اللّه ) و
(منتظر فرمان خدايند) آنگاه
فرمود: و مستضعفين يعنى ابلهان و اطفال خردسال و اولاد مسلمانان كه به حد بلوغ
نرسيده اند ، نيز همين وضع را دارند.
و اما ناصبين از اهل قبله ، وقتى مردند از همان گودالشان راهى به سوى جهنم بر ايشان
باز مى شود كه خداى تعالى آن جهنم را در مشرق آفريده ، در آنجا زبانه ها و جرقه ها
و دود آتش داخل مى شود، و زبانه اى از آتش همواره در آنجا هست ، تا قيامت بپا شود،
و يكسره به سوى جهنم روانه گردند.
و در خصال از امام صادق (عليه السلام ) از پدرش ، از جدش ، از على (عليه السلام )
روايت كرده كه فرمود: براى بهشت هشت در است : درى است كه از آن انبيا و صديقين داخل
مى شوند. و درى ديگر است كه از آن شهدا و صالحان داخل مى شوند، و پنج در از آنها
مخصوص شيعيان و دوستداران ما است تا آنجا كه فرمود: و درى ديگر است كه ساير
مسلمانان و گويندگان ( لا اله الا اللّه
) از آن داخل مى شوند. البته به شرطى كه در دل به سن گينى يك ذره بغض و
دشمنى با ما اهل بيت نداشته باشند.
و در معانى الاخبار و تف سير عياشى از حمران روايت كرده كه گفت : از امام صادق
(عليه السلام )، از كلام خداى عزّوجلّ پرسيدم كه مى فرمايد:(
الا المستضعفين ) فرمود: مستضعفين
عبارتند از كسانى كه در تحت ولايت اسلام قرار دارند. پرسيدم كدام ولايت ؟ فرمود:
آگاه باش كه منظور از اين ولايت ، ولايت در دين نيست (چون كسانى كه داراى ولايت
دينى هستند، يعنى دين خود را از اولياى دين گرفته و در دين از آنان پيروى مى كنند
مستضعف نيستند) بلكه منظور ولايت در نكاح و ارث بردن از يكديگر و مخالطت است . (و
خلاصه كلام اينكه منظور كسانى است كه بر حسب ظاهر مسلمان شمرده شده و مسلمانان بايد
با آنان معامله اسلام بكنند و با آنان ازدواج كنند ، و ارث بدهند و ارث ببرند، و
آميزش اسلامى داشته باشند، ولى بر حسب واقع مسلمان نيستند چون به علت كمبود در
معرفت ، عقايد اسلامى را ندارند). اينطور افراد، نه مومنند، و نه كافر، و كارشان با
خداست تا با آنان چه معامله اى بكند.
مؤ لف : اينكه فرمود: كارشان با خداست اشاره است به آيه شريفه كه مى فرمايد:
(
و آخرون مرجون لامر اللّه اما يعذّبهم و اما يتوب عليهم
).
و مطالبى كه مربوط به اين بحث است ، به زودى مى آيد. ان شاء اللّه .
و در نهج البلاغه امام امير المؤ منين ( عليه السلام ) فرموده : عنوان استضعاف بر
كسى كه حجت خدا به گوش او رسيده و گوش او آن را شنيده و عقلش آن را درك كرده صادق
نيست و اطلاق نمى شود.
و در كافى ازامام كاظم (عليه السلام ) روايت آمده كه شخصى از آن جناب از ضعفاء
پرسيد. امام (عليه السلام ) در پاسخ نوشت : ضعيف كسى است كه حجت خدا به او نرسيده
باشد و آراءو عقايد مختلف را تشخيص ندهد. و اما اگر فهم كسى اين مقدار باشد كه حق
را از باطل تميز داده ، اختلاف را تشخيص بدهد، او مستضعف نيست .
و در همان كتاب است كه شخصى از امام صادق (عليه السلام ) پرسيد: چه مى فرمائى در
باره مستضعفين ؟ حضرت ، حالتى چون وحشت زده ها بخود گرفت ، و فرمود: مگر شما مستضعف
سراغ داريد؟ مستضعف كجا پيدا مى شود ؟ بخدا سوگند دين شما كه همان مذهب حق است ،
همه اقطار را گرفت ، و معارف آن دست به دست به همه جا حتى در پستوى خانه زنان رسيد
و زنان سقّا در راه مدينه راجع به آن بحث و گفتگو مى كنند.
و در معانى الاخبار از عمربن اسحاق روايت كرده كه گفت : شخصى از امام صادق (عليه
السلام ) پرسيد: حد مستضعف كه خداى تعالى از آنان سخن گفته چيست ؟ فرمود: كسى كه
نتواند حتى يك سوره از قرآن را بخواند. با اينكه خداى تعالى قرآن كريمش را طورى
قرار داده كه همه بتوانند آن را بخوانند و سزاوار نيست كسى نتواند آن را بخواند.
مؤ لف : در اين ميان غير آنچه ما آورديم ، روايات ديگرى نيز هست . و ليكن آنچه ما
آورديم جامع مطالبى است كه در همه روايات اين باب است . و اين روايات هر چند در نظر
ابتدائى با هم مختلفند، و ليكن با قطع نظر از خصوصياتى كه در بيانات آنها هست از
نظر مدلول و معنا با هم متفقند و اختلافى كه در آنها هست بر حسب مراتب استضعاف است
. و اطلاق آيه هم به آن بيانى كه گذشت ، همان معناى جامع و مورد اتفاق را مى فهماند
و آن عبارت است از اينكه كسى راه به سوى حق نبرد، و در اين راه نبردنش هيچ تقصيرى
نداشته باشد.
آيات 104 101 نساء
و اذا ضربتم فى
الارض فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصّلواة ان خفتم ان يفتنكم الذين كفروا ان
الكفرين كانوا لكم عدوا مبينا(101) و اذا كنت فيهم فاقمت لهم الصلوة فلتقم طائفه
منهم معك و لياخذوا اسلحتهم فاذا سجدوا فليكونوا من ورائكم و لتات طائفة اخرى لم
يصلوا فليصلوّا معك و لياخذوا حذرهم و اسلحتهم ودّ الّذين كفروا لو تغفلون عن
اسلحتكم و امتعتكم فيميلون عليكم ميلة واحدة و لا جناح عليكم ان كان بكم اذى من مطر
او كنتم مرضى ان تضعوا اسلحتكم و خذوا حذركم ان اللّه اعدّ للكفرين عذابا مهينا
(102) فاذا قضيتم الصّلوه فاذكروا اللّه قيما و قعودا و على جنوبكم فاذا اطماننتم
فاقيموا الصلوة ان الصلوة كانت على المؤ منين كتبا موقوتا(103) و لا تهنوا فى
ابتغاء القوم ان تكونوا تالمون فانّهم يالمون كما تالمون و ترجون من اللّه ما لا
يرجون و كان اللّه عليما حكيما(104)
|
.
ترجمه آيات
و چون به سفر مى رويد و بيم آن داريد كه كفار شما را گرفتار سازند گناهى بر شما
نيست كه نماز را شكسته بخوانيد، چون كفار دشمن آشكار شمايند (101) و چون خود تو اى
پيامبر در بين آنان باشى و بخواهى نماز جماعت بخوانى ، همه يكباره به نماز نايستند،
بلكه عده اى از مؤ منين باتو به نماز بايستند و اسلحه خويش برگيرند و چون سجده
كردند نماز خود تمام كنند و پشت سر شما بايستند، طايفه دوم كه نماز نخوانده اند
بيايند، و با تو نماز بخوانند و حتما اسلحه خويش با خود داشته باشند، چون آنها كه
دچار بيمارى كفرند، خيلى دوست مى دارند شما از اسلحه و بار و بنه خود غافل شويد و
يكباره بر شما بتازند، بله اگر بخاطر باران يا بيمارى حمل اسلحه برايتان دشوار بود
مى توانيد اسلحه را زمين بگذاريد، اما به شرطى كه احتياط خود را از دست ندهيد، كه
خدا براى كافران عذابى خوار كننده آماده كرده است (102).
و چون نماز را تمام كرديد در هر حال چه ايستاده و چه خفته و چه به پهلو خدا را به
ياد آوريد - اين نماز شكسته مخصوص حالت خوف است - پس همينكه ايمن شديد نماز را تمام
بخوانيد، كه نماز واجبى است كه بايد مؤ منين در اوقات معين انجام دهند (103).
در تعقيب كفار سستى نكنيد، چون اگر شما رنج مى بريد، آنان نيز مانند شما رنج مى
برند. با اين تفاوت كه شما از خدا اميد پاداش داريد و آنان ندارند و علم و حكمت
كار خدا و صف ت اوست (104).
بيان آيات (مربوط به نماز خوف و حكم نماز مسافر)
در اين آيات نماز خوف و نماز شكسته در سفر تشريع شده ، و منتهى مى شود به ترغيب مؤ
منين به اينكه مشركين را تعقيب كنند و در جستجوى آنان باشند و اين آيات مرتبط و
متصل به آيات قبل است ، چون گفتيم سخن از نماز خوف دارد كه مربوط به ميدانهاى جنگ
است و سخن از شكستن نماز در سفر دارد كه آن نيز بى ارتباط با جنگ نيست . چون جهاد
غالبا مستلزم مسافرت است ، آيات قبل هم درباره جهاد سخن مى گفت و متعرض شؤ ون مختلف
آن بود.
و اذا ضربتم فى
الارض فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصلوة ...
|
كلمه (جناح
) هم به معناى گناه است ، وهم حرج و تنگنائى ، و هم عدول كردن و كلمه
قصر به معناى نقص و كوتاه كردن نماز است .
در مجمع البيان گفته : درباره شكستن (قصر)
نماز سه نوع تعبير هست : يكى ثلاثى مجرد (قصر
الصلوة -) نماز را شكست كه اصطلاح قرآن
است . و يكى باب تفعيل كه گفته مى شود: قصرت الصلوة تقصيرا - نماز خود را شكستم چه
شكستنى و يكى ديگر باب افعال كه گفته مى شود: (اقصرت
الصلوه اقصارا).
و معناى آيه شريفه اين است كه هر گاه به سفر رفتيد، مانعى از حرج و اثم نيست كه
چيزى را از نماز كم كنيد0 و عبارت (مانعى
از حرج و گناه نيست ) ظاهر در جواز است
يعنى مى توانيد نماز را شكسته بخوانيد و اين ظاهر منافات ندارد كه آيه شريفه در
سياق وجوب آمده باشد.
خلاصه از نظر سياق دلالت بر وجوب كند، و از آن استفاده شود كه بايد نماز را بشكنيد،
بطورى كه اگر تمام بخوانيد نمازتان باطل است .
همچنان كه در آيه شريفه : (انّ الصّفا و
المروة من شعائر اللّه فمن حجّ البيت او اعتمر فلا جناح عليه ان يطّوّف بهما)
با اينكه سعى بين صفا و مروه از واجبات حج و عمره است .
علت اينكه گفتيم منافات ندارد، اين است كه مقام آيه شريفه مقام تشريع حكم است و در
آن صرف كشف از اينكه چنين حكمى هست كافى است ، و لازم نيست كه در اين مقام همه جهات
و خصوصيات حكم بيان شود. (مى خواهد بفرمايد: نماز در سفر شكسته است و سعى بين صفا و
مروه تشريع شده ، اما آيا به نحو وجوب است يا غير وجوب از اين جهت ساكت است ، چون
در مقام بيان اين خصوصيات نيست ). همچنانكه نظيراين تعبير را درباره روزه واجب
آورده ، فرموده :( و ان تصوموا خير لكم .)
ان خفتم ان
يفتنكم الّذين كفروا...
|
كلمه (فتنه
) هر چند كه معانى بسيار مختلفى دارد، و ليكن آنچه از اطلاق آن در قرآن
در خصوص كفار و مشركين معهود است ، شكنجه است ، يعنى كشتن و زدن و امثال اينها.
قرائنى هم كه در كلام است اين معنا را تاييد مى كند.
پس معناى آيه اين است كه اگر از كفار ترسيديد كه شما را شكنجه كنند و مورد حمله
قرار دهند و به قتل برسانند، مى توانيد نماز را به صورت نماز خوف بخوانيد.
و در جمله مورد بحث قيد و يا شرط است براى جمله (فلا
جناح عليكم ...) و مى فهماند كه ابتداء
شكستن نماز براى خوف فتنه و ترس از دشمن تشريع شد، و اين خصوصى بودن مورد، منافات
ندارد با اينكه براى بار دوم بطور عموم و براى همه سفرهاى مشروع تشريع شود. هر چند
كه پاى خوف در ميان نباشد. آرى ، كتاب خدا يك قسم از نماز شكسته را بيان مى كند و
سنت رسول اللّه آن را براى همه صور، عمومى مى سازد، كه ان شاء اللّه رواياتش بزودى
مى آيد.
و اذا كنت فيهم
... و لياخذوا حذرهم و اسلحتهم
|
اين آيه شريفه كيفيت نماز خوف را بيان مى كند و خطاب را متوجه رسول خدا (صلى اللّه
عليه و آله ) مى نمايد و او را امام جماعت فرض مى كند (مى فرمايد تو نماز را براى
لشكر اقامه مى كنى ، نيمى از لشكر با تو در نيمى از نماز شركت مى كنند و مى روند،
نيمى ديگر به جماعت مى ايستند). و اين در حقيقت از قبيل بيان حكم در قالب مثال است
تا بيان براى شنونده واضح تر شده ، و در عين حال مختصرتر و زيباتر از كار درآيد.
پس مراد از اينكه فرمود:( اقمت لهم
الصلوة خصوص نماز جماعت است ، و مراد از جمله :(
فلتقم طائفه منهم معك ) برخاستن طايفه اى
از لشكريان اسلام به نماز با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) بنحو اقتدا است كه
اين طايفه ماءمورند اسلحه خود را با خود داشته باشند، و مراد از اينكه فرمود:
(فاذا سجدوا...) اين است كه
وقتى طايفه اول سجده آخر نماز را بجا آوردند و نماز را تمام كردند، در پشت سر طايفه
ديگر قرار بگيرند.
و همچنين مراد از جمله :( و لياخذوا
حذرهم و اسلحتهم ) اين است كه طايفه دوم
كه مى خواهند با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نماز بخوانند، نيز اسلحه
خود را با خود داشته باشند.
در حال نماز، جنگ افزارهايتان را همراه داشته باشيد و
جانب احتياط را بگيريد
تاغافلگير نشويد
و معناى آيه - و خدا داناتر است - اين است كه وقتى تو (رسول خدا (صلى اللّه عليه و
آله وسلم ) در جنگ همراه مسلمانان باشى ، و حال ، حال خوف بوده باشد، و بخواهى براى
مسلمانان اقامه نماز كنى ، يعنى با آنان نماز جماعت بخوانى ، همه آنان يكباره داخل
نماز نشوند، بلكه طايفه اى از آنان با تو به نماز بايستند، و به تو اقتدا كنند ، و
در حال نماز اسلحه خود را بردارند، و معلوم است كه طايفه اى ديگر مواظب اين طايفه و
اثاث آنان هستند تا به سجده بروند و نماز را تمام كنند، و در پشت سر شما در جاى
طايفه دوم قرار گيرند، آن وقت طايفه دوم در حالى كه آنها نيز سلاح رابا خود دارند
مى آيند و به نماز مى ايستند.
و اگر كلمه (طايفه
) را كه مونث مجازى است ، توصيف كرد به كلمه
(اخرى ) مونث كلمه
(آخر) و در عين حال ضمير جمع
مذكر به طايفه برگردانده ، با اينكه ممكن بود ضمير مونث برگرداند و بفرمايد: و
(لتاخذ اسلحتها) بطورى كه
گفته اند براى اين بود كه هم رعايت جانب لفظ را كرده باشد و هم رعايت جانب معنا را
(از نظر لفظ صفت موصوف مونث را مونث آورده ، و از نظر لفظ
(هم ) را به طايفه برگردانيده
. چون معناى طايفه ، جماعتى از مردم است ).
و در جمله : (و لياخذوا حذرهم و اسلحتهم
) (و حتما احتياط خود و سلاح
خود بر گيرند) نوعى استعاره لطيف بكار
رفته ، چون بطورى كه گفته اند: حذر و احتياط را آلت براى دفاع شمرده ، همانطور كه
سلاح ، گرفتنى و برداشتنى است ، احتياط را هم گرفتنى شمرده است .
ودّ الّذين
كفروا لو تغفلون ... ميلة واحدة
|
اين جمله در مقام بيان علت حكمى است كه در اول آيه در مورد كيفيت نماز خوف بيان
كرد، مى فرمايد: اينكه گفتيم اينطور نماز بخوانيد و نماز خوف را براى شما تشريع
كرديم علتش اين است كه كفار بسيار دوست مى دارند شما با سرگرم شدن به نماز از اسلحه
و ساز و برگ خود غفلت كنيد و با يك حمله بر شما بتازند.
اين جمله بيانگر تخفيفى ديگر در كيفيت نماز خوف است ، و آن اين است كه گاه مى شود
كه يا بخاطر باران و يا بيمارى ، حمل اسلحه در نماز مشكل مى شود، مى فرمايد: اگر به
اين جهات كه گفته شد از حمل اسلحه ناراحت مى شوند، حرجى بر آنان نيست كه بدون اسلحه
نماز بخوانند اما به شرطى كه احتياط داشته باشند، و از كفار غفلت نورزند، چون كفار
همه اهتمامشان به غافلگير كردن آنان است .
فاذا قضيتم
الصلوة فاذكروا اللّه قياما و قعودا و على جنوبكم ...
|
دو كلمه (قيام
) و(قعود)
هم ممكن است جمع قائم و قاعد باشند و هم اينكه مصدر باشند، و در هر حال در اين آيه
شريفه حال از ذكر خدايند.
و همچنين جمله :(على جنوبكم
) كه آن نيز حال است ، و آوردن اين سه حال كنايه است از استمرار ذكر،
بطورى كه همه احوال را فرا گيرد. (مى فرمايد: وقتى نمازتان تمام شد بطور دائم و در
همه احوال خداى تعالى را بياد آوريد.)
فاذا اطماننتم
فاقيموا الصّلوة
|
مراد به (اطمينان
) استقرار است و چون جمله مورد بحث در مقابل جمله :
( و اذا ضربتم فى الارض ...)
قرار گرفته ، از ظاهر آن بر مى آيد كه مراد به اين استقرار، برگشتن از سفر جنگ به
وطن است ، سياق هم اين معنا را تاييد مى كند، و بنابراين مراد به اقامه نماز در وطن
، نشكستن آن و تمام خواندن آن است ، زيرا تعبير از نماز خوف به نماز شكسته اشاره اى
به اين معنا دارد.
ان الصلوة كانت
على المؤ منين كتابا موقوتا
|
كتابت كنايه است از واجب بودن و واجب كردن ، مى فرمايد: نماز بر مؤ منين نوشته و
واجبى است داراى وقت نظير آيه شريفه : (كتب
عليكم الصّيام كما كتب على الّذين من قبلكم
)
و كلمه (موقوف
) از ماده وقت است ، وقتى گفته مى شود: (وقت
كذا) معنايش اين است كه براى فلان امر
فلان وقت را معين كردم .
بنابراين از ظاهر لفظ آيه بر مى آيد كه نماز از همان اول تشريع ، فريضه اى داراى
وقت بوده كه بايد هر نمازى را در وقت خودش انجام داد.
نماز در هيچ حالى ساقط نمى شود
ولى ظاهرا وقت در نماز، كنايه باشد از ثبات و عدم تغير و خلاصه كلام اينكه ظاهر لفظ
منظور نيست ، و نمى خواهد بفرمايد نماز فريضه اى است داراى وقت بلكه مى خواهد
بفرمايد: فريضه اى است لا يتغير و ثابت و بنابراين اطلاق موقوت بر كلمه كتاب ،
اطلاق ملزوم بر لازمه چيزى است . و مراد از كتاب موقوت ، كتابى مفروض و ثابت و غير
متغير است . مى خواهد بفرمايد: نماز به حسب اصل ، دگرگونگى نمى پذيرد، پس در هيچ
حالى ساقط نمى شود، اگر ما اين معنا را ترجيح داديم براى اين است كه معناى اول كه
در بدو نظر از ظاهر لفظ آيه به ذهن مى رسد ، با مضمون جمله هاى قبلى نمى سازد، چون
مضمون آن جمله ها احتياج به آن نداشت كه متعرض موقوت بودن نماز بشود، و بفرمايد
نماز وقتى معين دارد، علاوه براينكه جمله :(
ان الصلوة ...) در مقام بيان علت جمله :(
فاذا اطماننتم فاقيموا الصلوة است . و معلوم است كه ظاهر اين تعليل اين است كه مراد
از موقوت بودن نماز ثابت بودن آن و ساقط نشدنش در هيچ حالى از احوال و مبدل نشدنش
به چيز ديگر است ، مى فرمايد: نماز نه ساقط مى شود، و نه مانند روزه به چيز ديگر
نظير كفاره مبدل و عوض مى شود.
و لا تهنوا فى
ابتغاء القوم ...
|
كلمه (وهن
) به معناى ضعف است . و كلمه (ابتغاء)
به معناى طلب ، و كلمه ( الم
)
به معناى درد و ناراحتى و به تعبير كوتاه ، مقابل لذت است .
و جمله :( و ترجون من اللّه ما لا يرجون
) حال از ضمير جمع غائبى است كه در كلمه
(تهنوا)
نهفته است . و معناى جمله اين است كه : حال دو طايفه يعنى شما مسلمانان و طايفه
كفار از نظر ناراحتى يكسان است . همانطور كه شما ناراحت مى شويد آنها نيز مى شوند،
و شما حال بدترى از حال دشمنان خود نداريد، بلكه شما مرفه تر و خوشبخت تر از
كفاريد.براى اينكه شما از ناحيه خدايتان اميد فتح و ظفر و اميد مغفرت داريد. براى
اينكه او ولى مؤ منين است . و شما نيز از مؤ منين هستيد. و اما دشمنان شما مولائى
ندارند و اميدى كه دلگرمشان كند از هيچ ناحيه اى ندارند. و در نتيجه در عمل خود
نشاط ندارند و كسى نيست كه رسيدن آنان به هدف را ضمانت بكند، و خداى تعالى داناى به
مصالح است . و در امر و نهيى كه مى كند حكيم است .
بحث روايتى
(رواياتى در ذيل آيات گذشته مربوط به نماز خوف و نماز
مسافر و وقت
نمازهاىواجب )
در تفسير قمى است كه آيه نماز خوف وقتى نازل شد كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله
) به سوى حديبيه حركت كرد، تا به مكه برود، و چون خبر به قريش رسيد، خالد بن وليد
را با دويست سوار به استقبال رسول خدا فرستادند، و او همه جا بر سر كوهها مى رفت و
خود را به لشكر اسلام و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نشان مى داد. تا آنكه در
يكى از قسمتهاى راه هنگام ظهر رسيد، و بلال اذان گفت ، و رسول خدا (صلى اللّه عليه
و آله ) با لشكرش نماز خواند0 خالد بن وليد به همراهان خود گفت : چه خوب است كه هم
اكنون كه لشكريان اسلام مشغول نمازند، بر آنان بتازيم . چون اگر اين فرصت را از دست
ندهيم به هدف خود مى رسيم . زيرا من مى دانم كه مسلمانان نماز را نمى شكنند،
بنابراين ساعتى ديگر كه هنگام نماز ديگرشان است ، فرا مى رسد و آن نمازى است كه از
نور چشم ، بيشتر آن را دوست دارند. همينكه داخل نماز شدند، بر آنان حمله مى كنيم .
در اين هنگام جبرئيل بر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نازل شد، و دستور نماز
خوف را آورد، كه خداى تعالى مى فرمايد: و اذا كنت فيهم ..
و در مجمع البيان در ذيل آيه :( و لا
جناح عليكم ان كان بكم اذى من مطر...)
گفته است : اين آيه وقتى نازل شد كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) در عسفان بود
و مشركين در ضجنان قرار داشتند، هر يك در جاى خود توقف كرده بودند، و رسول خدا (صلى
اللّه عليه و آله ) با اصحابش نماز ظهر را با تمام ركوع و سجودش خواند، مشركين
تصميم گرفتند، در حال نماز بر مسلمين حمله ببرند، بعضى گفتند مسلمانان نمازى ديگر
دارند كه از اين نماز در نظرشان محبوبتر است ، و منظور آنان نماز عصر بود. مشركين
تصميم گرفتند كه در هنگام نماز عصر حمله كنند، ولى خداى عزّوجلّ اين آيه را فرستاد.
و در نتيجه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نماز عصر را به طريق نماز خوف خواند و
همين معنا باعث شد كه خالد بن وليد مسلمان شود (تا آخر داستان ).
حكايت عورث بن حارث و برخورد او با رسول خدا (ص )
و در همان كتاب است كه ابوحمزه - ثمالى - در تفسير خود گفته است : رسول خدا (صلى
اللّه عليه و آله ) با قبيله بنى انمار جنگيد و آنها را شكست و فرارى داد. و كودكان
و اموال را ضبط كرد، و در حالى كه احدى از دشمنان به چشم نمى خوردند، رسول خدا (صلى
اللّه عليه و آله ) و مسلمانان پياده شده ، اسلحه خود را بزمين گذاشتند، در اين
لحظه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) از لشكريان دور شد و براى قضاى حاجت به نقطه
اى رفت ، در حالى كه سلاحى با خود نداشت و بين آن جناب و لشكريانش بيابانى فاصله
بود. بيابانى ناهموار و پست و بلند كه مسلمانان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله )
را نمى ديدند و باران هم نم نم شروع به باريدن كرد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله
) زير سايه درختى نشست . يكى از لشكريان دشمن بنام غورث بن حارث محاربى آن جناب را
ديد و يارانش نيز ديدند و غورث را تشويق كردند به اينكه رسول خدا را به قتل برساند.
غورث گفت : خدا مرا بكشد اگر او را نكشتم . پس از كوه سرازير شد در حالى كه شمشير
خود را برهنه كرده بود و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) از آمدن او بى خبر
بود، يك وقت خبردار شد كه غورث با شمشير كشيده بالاى سرش حاضر شده بود و مى گفت :
اى محمد امروز چه كسى تو را از شرّ من حفظ مى كند؟! رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله
) فرمود: اللّه ، همين كه آن جناب ، اسم جلاله را به زبان آورد غورث دشمن خدا با
صورت به زمين افتاد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) برخاست و شمشير او را
گرفت و فرمود: اى غورث چه كسى مى تواند اكنون مانع من از كشتن تو شود؟ غورث گفت :
هيچ كس نيست . فرمود: آيا شهادت مى دهى به اينكه معبودى به جز خداى تعالى نيست . و
اينكه من بنده و فرستاده اويم ؟ غورث گفت : نه ، و ليكن عهد مى بندم كه ديگر تا ابد
با تو جنگ نكنم و هيچ دشمنى را عليه تو كمك ننمايم . رسول خدا (صلى اللّه عليه و
آله ) شمشيرش را به او داد غورث گفت : بخدا سوگند كه تو بهتر از منى . آن جناب
فرمود: آخر من به اينگونه صفات ستوده سزاوارتر از توام .
غورث به طرف ياران خود رفت . پرسيدند: ما تو را ديديم كه با شمشير بالاى سر او
ايستاده بودى ، پس چرا او را نكشتى ؟ گف ت : خدا نگذاشت ، من شمشير را بلند كردم كه
بر او فرود آورم ، نفهميدم چه كسى پس گردنى به من زد، بطورى كه با صورت به زمين
افتادم و شمشير نيز از دستم افتاد و قبل از آنكه من شمشير را بردارم ، محمد (صلى
اللّه عليه و آله ) آن را برداشت ، و چيزى نگذشت كه باران قطع شد و آب باران در
بيابان به جريان افتاد، و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) متوجه اصحاب خود شد و
جريان را براى آنان شرح داد و اين آيه را برايشان خواند:
(ان كان بكم اذى من مطر...).
نماز خوف و مساءئل مربوط به آن از لسان ائمه اطهار
عليهما السلام
و در فقيه به سند خود از عبدالرحمان بن ابى عبداللّه از امام صادق (عليه السلام )
كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) در جنگ ذات الرقاع با اصحاب خود
به نماز ايستاد، به اين صورت كه اصحاب را دو قسمت كرد، يك دسته را پيش روى دشمن
قرار داد و با دسته ديگر نماز خواند او تكبير گفت ، آنان نيز گفتند، آن جناب حمد و
سوره خواند و آنان ساكت بودند، او ركوع كرد، آنان نيز ركوع كردند، او سجده كرد،
آنان نيز سجده كردند0 سپس رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) براى ركعت دوم
بپا خاست و ديگر چيزى از حمد و سوره ركعت دوم ران خواند تا اصحاب خودشان حمد و سوره
خواندند و ركعت دوم را تمام كردند و به يكديگر سلام دادند، و به طرف لشكريان رفته و
در برابر دشمن ايستادند و دسته دوم كه تاكنون در برابر دشمن ايستاده بودند آمدند و
پشت سر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) ايستاده ، آن جناب تكبير گفت ، آنان
نيز گفتند و سكوت كردند. رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) حمد و سوره خوانده
و به ركوع رفت ، آنان نيز ركوع كردند، آن جناب سجده كرد آنان نيز سجده كردند، آنگاه
رسول خدا نشست و تشهد خواند و به ايشان سلام داد. آنان برخاستند و يك ركعت
باقيمانده خود را خوانده ، در آخر به يكديگر سلام دادند و اين همان نماز خوفى است
كه خداى تعالى در آيه شريفه :( و اذا كنت
فيهم فاقمت لهم الصلوة ... كتابا موقوتا)
پيامبر گراميش را به خواندن آن دستور داده است .
امام (عليه السلام ) سپس فرمود: كسى كه بخواهد نماز مغرب را با جمعى به طريق نماز
خوف بخواند، بايد يك ركعت را با طايفه اول بخواند (و بايستد تا آنان دو ركعت ديگر
را خود بخوانند و سلام دهند و در جاى طايفه دوم قرار بگيرند ) آنگاه ركعت ديگرش را
با طايفه دوم بخواند (تا آخر حديث ).
و در تهذيب به سند خود از زراره روايت كرده كه گفت : از امام باقر ابى جعفر (عليه
السلام ) از نماز خوف و نماز سفر پرسيدم ، كه آيا هر دو شكسته مى شود؟ فرمود: بلى و
نماز خوف به شكسته شدن سزاوارتر از نماز سفر است ، چون در سفر، خوفى در بين نيست .
رواياتى در ذيل آيه (فليس عليكم جناح اءن تقصروا من
الصلاة )
و در كتاب فقيه شيخ صدوق (عليه الرحمه ) به سند خود از زراره و محمد بن مسلم روايت
كرده كه هر دو گفتند: به امام باقر ابى جعفر(عليه السلام ) عرضه داشتيم : چه مى
فرمائيد درباره نماز در سفر؟ چگونه بايد آن را خواند ؟ و چند ركعت بايد خواند؟
فرمود: خداى عزّوجلّ مى فرمايد: ( و اذا
ضربتم فى الارض فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصلوة
) و به حكم اين آيه شكستن نماز در سفر واجب شد، همانطور كه تمام خواندنش
در حضر (منزل ) واجب است .
مى گويند: عرضه داشتيم : آيه شريفه نفرموده كه (افعلوا
چنين كنيد بلكه فرموده :
(حرجى بر شما نيست اگر نماز را بشكنيد)،
و اين عبارت وجوب را نمى رساند، بلكه مى رساند كه مسافر مى تواند نماز را بشكند.
جناب عالى چگونه وجوب را از آن استفاده كرديد و مى فرمائيد: شكستن نماز در سفر واجب
است ، همانطور كه تمام خواندنش در حضر واجب است ؟.
حضرت در پاسخ فرمود: مگر خداى عزّوجلّ نفرموده :(
انّ الصّفا و المروة من شعائر اللّه فمن حجّ البيت او اعتمر فلا جناح عليه ان
يطّوّف بهما) با اينكه مى دانيد كه طواف
بين صفا و مروه واجب است ، چون هم خداى تعالى آن را در كتابش ذكر كرده و هم پيامبرش
آن را عمل كرده ، تقصير در نماز سفر نيز همينطور است . هم خداى تعالى در كتاب مجيدش
ذكر كرده و هم رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) عملا آن را پياده كرده است .
مى گويند: عرضه داشتيم : حال اگر كسى در سفر، چهار ركعتى بخواند، بايد اعاده كند يا
نه ؟ فرمود: اگر آيه تقصير را خوانده و برايش تفسير شده و با اين حال چهار ركعتى
خوانده ، بايد نمازش را دوباره بخواند، و اگر نخوانده و يا اگر خوانده معنايش را
نفهميده ، اعاده بر او لازم نيست .
و نمازها همه اش در سفر دو ركعتى است ، همه نمازها الا نماز مغرب ، كه در سفر نيز
سه ركعت است و شكسته نمى شود، چون رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) آن را در سفر و
حضر سه ركعتى باقى گذاشت . (تا آخر حديث )
و در درالمنثور است كه ابن ابى شبيه در وعبدبن حميد و مسلم وابوداود، و ترمذى نسائى
وابن ماجه و ابن جارود و ابن خزيمه و طحارى و ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم و
نحاس (در ناسخ خود) و ابن حبان همگى از يعلى بن اميه روايت آورده اند كه گفت : من
از عمر بن خطاب پرسيدم : آيه شريفه :(
ليس عليكم جناح ان تقصروا من الصّلوه ان خفتم ان يفتنكم الّذين كفروا)
شكستن نماز را مخصوص خوف دانسته و امروز مردم خوفى ندارند، ديگر چرا بايد نماز را
شكسته بخوانند؟
معمر گفت : من نيز همين تعجب تو را كردم و علت آن را از رسول خدا (صلى اللّه عليه و
آله ) جويا شدم . فرمود: تعبير به ( لا
جناح عليكم )
براى اين است كه بفهماند اين حكم تصدق و ارفاقى است از ناحيه خدا به شما مسلمين . و
اما اينكه واجب است نماز شكسته شود براى اين است كه قبول تصدق خدا واجب است ، پس
صدقه خدا را قبول كنيد (و در سفر نماز را تمام نخوانيد).
و در همان كتاب است كه عبدبن حميد و نسائى و ابن ماجه و ابن حبان و بيهقى در كتاب
سنن خود از اميه بن عبد اللّه بن خالد بن اسد روايت آورده كه از پسر عمر پرسيده است
: آيا به نماز شكسته راى مى دهى ؟ با اينكه ما تنها نماز خوف را در قرآن مى بينيم و
اما نماز مسافر را نمى يابيم . پسر عمر گفت : اى برادر زاده ، خداى تعالى محمد (صلى
اللّه عليه و آله ) را وقتى فرستاد كه ما هيچ چيزى نمى دانستيم ، ناگزير ما آنچه مى
كنيم ، طبق عمل رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) مى كنيم ، بايد ببينيم آن جناب چه
مى كرده و شكستن نماز در سفر سنتى است كه آن را رسول خدا باب كرده است .
و در همان كتاب است كه ابن ابى شيبه و ترمذى (وى حديث را صحيح دانسته ) و نسائى از
ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : ما در بين راه مكه و مدينه نماز را شكسته خوانديم
با اينكه ايمن بوديم و هيچ خوفى نداشتيم . و نيز در همان كتاب آمده كه ابن ابى شيبه
و احمد و بخارى و مسلم و ابو داود و ترمذى و نسائى از حارثه بن وهب خزاعى روايت
كرده اند كه گفت : من نماز ظهر و عصر را در منا با جمعيتى بسيار زياد و با امنيتى
كامل به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) اقتدا كردم ، و آن جناب دو ركعتى
خواند.
دو روايت در معناى (ان الصلوة كانت على المؤ منين كتابا
موقوتا)
و در كافى به سند خود از داود بن فرقد روايت كرده كه گفت : من از امام صادق (عليه
السلام ) از معناى آيه :( انّ الصّلوة
كانت على المؤ منين كتابا موقوتا) پرسيدم
فرمود:( كتاباا موقوتا به معناى كتاب
ثابت است و اگر اندكى نماز را جلوتر و عقب تر خوانده باشى ضررى به تو نمى رساند،
مادامى كه سر به اضاعه نماز در نياورد و مصداق آيه :(
اضاعوا الصّلوة و اتّبعوا الشّهوات فسوف يلقون غيا)
واقع نشده باشى .
مؤ لف : اين روايت اشاره به اين معنا دارد كه نمازهاى پنجگانه از نظر وقت موسّع اند
و هر يك وقتى ممتد دارد، رواياتى ديگر نيز بر اين معنا دلالت دارد. و در تفسير
عياشى از محمد بن مسلم ، از يكى از دو امام باقر و صادق (عليهما السلام ) روايت
كرده كه درباره نماز مغرب در سفر فرمود: اگر ساعتى تاءخير بيفتد ترك نمى شود، اگر
بخواهى مغرب و عشا را در زمان عشا مى خوانى و اگر بخواهى مى توانى ساعتى به دنبال
كارت بروى تا شفق از بين برود - آن وقت بخوانى . چون رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله
و سلم ) نيز نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را با هم خواند و گاهى زودتر، يعنى اول
وقت مى خواند و گاهى تاخير مى انداخت .
خداى تبارك و تعالى نيز كه مى فرمايد:(
انّ الصّلوة كانت على المؤ منين كتابا موقوتا منظورش همين است كه نماز وقتى وسيع
دارد و جز اين منظورى ندارد زيرا اگر آنطور بود كه اهل تسنن ادعا مى كنند، هرگز
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) آنطور كه در بالا نقل كرديم نماز نمى خواند، يعنى
نماز را از وقتش تاخير نمى انداخت . چون رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) از هر ك
س ديگرى عالم تر و باخبرتر به احكام دين است . و اگر آنطور كه آنها مى گويند
بهتربود محمد رسول اللّه به آن دستور مى داد.
در جنگ صفين هم مردمى كه در ركاب اميرالمؤ منين (عليه السلام )، بودند نظير جريان
زمان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) پيش آمد، مردم نماز ظهر و عصر و مغرب و
عشا را نتوانستند بخوانند، حضرت دستور داد، سواره ها و پياده ها به جاى نماز تكبير
بگويند و لا اله الا اللّه و تسبيح به زبان آورند و آنگاه آن حضرت تمسك كردند به
كلام خداى عزّوجلّ كه مى فرمايد:( فان
خفتم فرجالا او ركبانا) مردم به دستور
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) چنين كردند.
مولف : روايات بطورى كه ملاحظه مى كنيد با بيان سابق ما موافق است 0 و اين روايات
نمونه اى بود از رواياتى كه در اين باب آمده ، و گرنه روايات وارده در اين باب از
طرق شيعه و سنى و مخصوصا از طرق ائمه اهل البيت (عليهم الصلوه و السلام ) بسيار
زياد است .
اين را نيز بايد دانست كه از طرق اهل سنت رواياتى ديگر وارد شده كه مخالف با روايات
گذشته است و در عين حال خود آنها با يكديگر نيز مخالفند و بررسى آن روايات و ساير
رواياتى كه كيفيت نماز خوف را و مخصوصا نماز شكسته در سفر را بطور كلى بيان مى كند
جايش در علم فقه است و از موضوع بحث تفسير ما خارج است 0
و در تفسير قمى در ذيل آيه :( و لا تهنوا
فى ابتغاء القوم ...) گفته است : اين آيه
عطف است بر آيه سوره آل عمران كه مى فرمايد:(
ان يمسسكم قرح فقد مس القوم قرح مثله ...)
و به آن نظر دارد و ما در آنجا سبب نزول آيه را بيان كرديم 0
آيات 126 105 نساء
انا انزلنا اليك
الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما ارئك اللّه و لا تكن للخائنين خصيما(105) و
استغفراللّه ان اللّه كان غفورا رحيما(106) و لا تجادل عن الذين يختانون انفسهم ان
اللّه لا يحب من كان خوانا اثيما(107) يستخفون من الناس و لا يستخفون من اللّه و هو
معهم اذ يبيتون ما لا يرضى من القول و كان اللّه بما يعملون محيطا(108) هاانتم
هولاء جادلتم عنهم فى الحيوة الدنيا فمن يجادل اللّه عنهم يوم القيمه ام من يكون
عليهم وكيلا(109) و من يعمل سوءا او يظلم نفسه ثم يستغفر اللّه يجد اللّه غفورا
رحيما(110) و من يكسب اثما فانما يكسبه على نفسه و كان اللّه عليما حكيما(111) و من
يكسب خطيئة او اثما ثم يرم به بريئا فقد احتمل بهتانا و اثما مبينا(112) و لو لا
فضل اللّه عليك و رحمته لهمت طائفة منهم ان يضلوك و ما يضلون الا انفسهم و ما
يضرونك من شى ء و انزل اللّه عليك الكتاب و الحكمه و علمك ما لم تكن تعلم و كان فضل
الله عليك عظيما(113) لا خير فى كثير من نجويهم الا من امر بصدقة او معروف او اصلح
بين الناس و من يفعل ذلك ابتغاء مرضات اللّه فسوف نؤ تيه اجرا عظيما(114) و من
يشاقق الرسول من بعد ما تبين له الهدى و يتبع غير سبيل المؤ منين نوله ما تولى و
نصله جهنم و ساءت مصيرا(115) ان اللّه لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن
يشاء و من يشرك باللّه فقد ضل ضلالا بعيدا(116) ان يدعون من دونه الا اناثا و ان
يدعون الا شيطانا مريدا(117) لعنة اللّه و قال لاتخذن من عبادك نصيبا مفروضا(118) و
لا ضلنهم و لا منينهم و لامرنهم فليبتكن اذان الانعم و لامرنهم فليغيرن خلق اللّه و
من يتخذ الشيطان وليا من دون اللّه فقد خسر خسرانا مبينا(119) يعدهم و يمنيهم و ما
يعدهم الشيطان الا غرورا(120) اولئك ماوئهم جهنم و لا يجدون عنها محيصا(121) و
الذين ءامنوا و عملوا الصلحت سند خلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا
وعد اللّه حقا و من اصدق من اللّه قيلا (122) ليس بامانيكم و لا امانى اهل الكتب من
يعمل سوءا يجز به و لا يجد له من دون اللّه وليا و لا نصيرا(123) و من يعمل من
الصالحات من ذكر او انثى و هو مومن فاولئك يدخلون الجنه و لا يظلمون نقيرا(124) و
من احسن دينا ممن اسلم وجهه لله و هو محسن و اتبع ملة ابراهيم حنيفا و اتخذ اللّه
ابراهيم خليلا(125) ولله مافى السموات و ما فى الارض و كان الله بكل شى ء
محيطا(126).
|
ترجمه آيات
ما اين كتاب رابه حق به تو نازل كرديم ، تا در بين مردم طبق آنچه تعليمت داديم حكم
كنى .پس طرف خيانتكاران را مگير (105)0
و از خدا طلب مغفرت كن كه مغفرت و رحمت كار خداست (106)0
و از آنهائى كه به خويشتن خيانت مى كنند، دفاع مكن كه خدا كسى را كه خيانتگر و گنه
پيشه باشد دوست ندارد (107)0
چون اين گروه از مردم شرم دارند، ولى از خدا حيا نمى كنند با اينكه خدا همه جا با
آنان است و آن زمان كه سخنانى خلاف رضاى او مى پردازند حاضر است و دانائى خدا
بدانچه مى كنند صفت اوست (108)0
گيرم شما اشخاصى از ايشان دفاع كرديد - كه كرديد - و گيرم دفاعتان در دنيا كه نزد
خدا ارزشى ندارد سودى به حال آنان داشته باشد، در آخرت چه مى كنند، آيا در آنجا هم
وكيل مدافعى دارند؟!(109)0
بلى ، كسى كه احيانا عمل بدى مى كند و يا به خود ستم روا مى دارد و سپس از خدا طلب
مغفرت مى كند، خدارا آمرزگار و رحيم مى يابد(110)0
و هر كس قلب خود را با ارتكاب گناه آلوده سازد، دودش به چشم خودش مى رود و علم و
حكمت از طرف خدا است (111)0
و كسى كه خود مرتكب خطائى يا گناهى مى شود، سپس آن را به گردن بى گناهى مى اندازد
بهتان و گناهى آشكار گردن گرفته است (112)0
و اگر فضل خدا و رحمتش از تو دستگيرى نمى كرد چيزى نمانده بود كه طايفه اى از كفار
تو را گمراه كنند هر چند كه جز خودشان را گمراه نمى كنند و خردلى به تو ضرر نمى
زنند چون خدا كتاب و حكمت بر تو نازل كرده و چيرهائى به تو آموخته كه نه مى دانستى
و نه مى توانستى بدانى و فضل خدا بر تو بزرگ بود(113)0
در بيشتر سخنان بيخ گوشى شان هيچ چيزى نيست ، مگر آنكه سفارش به صدقه دادنى يا
نيكوئى كردنى يا اصلاحى بين مردم باشد، و هر كس به منظور جلب رضاى خدا چنين كند
پاداشى بزرگ مى دهيم (114)0
و هر كس بعد از آنكه حق برايش روشن شد مخالفت رسول كند و روشى غير راه مؤ منين
اتخاذ نمايد، وى را به همان وضعى كه دوست دارد واگذاريم و به جهنم در آريم كه چه بد
سرانجامى است (115)0
خدا به هيچ وجه نمى بخشد كه به او شرك آورند، و گناهان كوچكتر از آن را از هر كس
بخواهد مى بخشد و هر كه به خدا شرك بورزد به گمراهى افتاده است (116)0
مشركين جز جماداتى بى اثر و اثر پذير را نمى خوانند و در واقع جز شيطانى سركش را
نمى پرستند (117)0
كه خدا لعنتش كرده ، او در روز نخست گفته بود: از بندگانت سهمى معين خواهم گرفت
(118)0
و گمراهشان مى كنم و آرزومندشان مى سازم و وادارشان مى كنم ، تا به عنوان تحريم
گوشت حيوانات حلال گوشت گوش آنها را بشكافند و دستورشان مى دهم تا خلقت خدا را
دگرگون سازند، - اين است دعوت شيطان - و هر كس به جاى خدا، شيطان را دوست بگيرد،
زيانى آشكار كرده (119)0
وعده شان مى دهد، آرزومندشان مى كند، و جز فريب به ايشان وعده نمى دهد(120)0
اينان جايشان جهنم است و از آن گريزگاهى نمى يابند (121)0
و آن كسان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردند به بهشت هائى داخلشان خواهيم كرد
كه در دامنه آنها جويها روان است و در آن جاودانند اين وعده خداست ، و كيست كه گفته
اش از كلام خدا راست تر باشد(122)0
داشتن احترام به درگاه خداوند نه به دلخواه شماست و نه به آرزوى اهل كتاب هر كس
گناهى كند بدان كيفر داده مى شود و سواى خدا براى او يار و ياورى يافت نخواهد
شد(123)0
و هر كس از زن و مرد كارهاى شايسته كند، به شرطى كه ايمان داشته باشد، به بهشت داخل
مى شود و حتى به قدر پوسته هسته خرما ستم نمى بيند (124)0
كيست كه دين وى از آنكه به جان مطيع خدا شده و نيكوكار است و آئين معتدل ابراهيم را
پيروى كرده ، خوبتر باشد؟ در حالى كه خدا ابراهيم را دوست خود گرفته است (125)0
آنچه در آسمانها و زمين است از خداست و خدا به همه چيز احاطه دارد (126)0
بيان آيات
بيان آهنگ كلى اين آيات و زمينه نزول آنها
آنچه دقت و تدبر در اين روايات به ما افاده مى كند اين است كه اين آيات سياقى واحد
دارند و در يك زمينه سخن دارند، و آن توصيه به عدل در داورى ، و نهى از اين است كه
قاضى در قضاى خود به يكى از دو طرف دعوى متمايل بشود0 و حاكم در حكم راندنش به سوى
مبطلين گرايش يابد و بر صاحبان حق جور كند، حال مبطل هر كه مى خواهد باشد، و محق هر
كه مى خواهد باشد0
|