احمد (ص)موعود انجيل

آيت الله شيخ جعفر سبحاني

- ۹ -


پرسش هايي در مورد فارقليط و پاسخ آنها

دلايل و قراين زيادي روشن ساخت كه منظور از فارقليط در آيات انجيل - كه حضرت مسيح از آمدن او بشارت داده است - پيامبر موعود جهانيان است، وهرگز نمي توان آن را به روح القدس، همان طور كه مفسران انجيل مدعي هستند، تفسير نمود.
اخيراً يكي از نشريات مسيحي پرسش هايي را به صورت اعتراض و انتقاد از نظر كساني كه فارقليط را به پيامبر موعود تفسير كرده اند مطرح نموده است، در صورتي كه محققان اسلامي از ساليان دورى، به اين پرسش ها پاسخ هاي قطعي گفته اند ولي مبلغان مسيحي حالا به فكر زنده كردن آنها افتاده اند.
مرحوم فخر الاسلام در كتاب ارزشمند خود انيس الاعلام(1) به تمام اين پرسش ها پاسخ گفته و اين كتاب 83 سال پيش در تهران چاپ شده است. اكنون ما اين سؤالات را يك يك طرح نموده و به آنها پاسخ مي دهيم:.
پرسش اول.
حضرت مسيح صريحاً مي فرمايد، پارقليط روح راستي است و اين آيه نمي تواند مربوط به حضرت محمد باشد؛ زيرا او انسان بوده نه روح.
پاسخ.
لفظ روح، همان طور كه در روح القدس استعمال مي شود، در مطلق انساني كه داراي روح - اعم از راستي و ضلالت - است نيز به كار مي رود و استعمال لفظ روح در معناي دوم در كتب عهدين زياد است از باب نمونه، در نامه اول يوحنا چنين آمده است:.
اي محبوبان، هر روح را باور ننماييد، بلكه ارواح را بيازماييد كه آيا از خدا هست يا نه؛ زيرا پيامبران دروغگو در جهان زياد پيدا شده اند و از اين جا مي شناسيم روح خدا را. هر روحي كه به عيساي مسيح مجسم شده، از خداست و هر روحي كه عيساي مجسم شده را انكاركند از خدا نيست و هم چنين است آن روح مخالف مسيح (دجال) كه شنيده ايد مي آيد و الان هم در جهان است. ما از خدا هستيم و هركه خدا را مي شناسد، سخن ما را مي شنود و آن كه از خدا نيست به ما گوش نمي گيرد. روح حق و روح ضلالت را از اين تميز مي دهيم.(2).
اين جمله ها حاكي است كه استعمال روح درغير روح القدس شايع است و ذيل آيه صريحاً مي رساند كه هركس به حق و راستي دعوت كند، او روح حق است و هركس به ضلالت و گمراهي دعوت نمايد او روح ضلالت است.
بنابراين اگر به پيامبر موعود (روح راستى) گفته شده است براي اين است كه او مردم را به راستي و حقيقت دعوت خواهد نمود. و اين نوع تعبير در ميان ملل جهان آن چنان زياد است كه پس از دقت، جاي ترديد براي كسي باقي نمي ماند.
پرسش دوم.
حضرت مسيح، فارقليط را چنين معرفي كرد كه، جهان نمي تواند او را قبول كند؛ زيرا كه او را نمي بيند و نمي شناسد در صورتي كه هزاران نفر حضرت محمد را ديدند و شناختند.
پاسخ.
مقصود از ديدن در اين جا معرفت و شناسايي با ديده دل است و هرگز چنين معرفتي از ناحيه مسيحيان درباره پيامبر اسلام انجام نگرفت و يك چنين استعمال در ميان مردم، حتي خود عهدين فراوان ديده مي شود از باب نمونه:.
از اين جهت با اينها به امثال سخن مي گويم كه مي نگرند و نمي بينند، و شنوا هستند و نمي شوند ونمي فهمند و در حقّ ايشان تمام مي شود نبوت اشعيا كه مي گويد: پيوسته خواهيد شنيد و نخواهيد فهميد، نظر كرده و خواهيد نگريست ونخواهيد ديد.(3).
هم چنين مقصود از (نشناختند) معرفت و شناخت كامل است و چنين (شناخت) كاملي به پيامبر اسلام در سطح جهاني و عمومي صورت نپذيرفت و چنين استعمالي در همه زبان ها و خود اناجيل زياد است؛ مثلاً تصريح مي كند كه، كسي پسر (مسيح) را جز خدا نشناخت در صورتي كه مسيحيان او را شناختند آن جا كه مي فرمايد: غير از پدر هيچ كس پسر را نمي شناسد.(4).
به او گفتند: پدر تو كجاست عيسي جواب داد: نه مرا مي شناسيد و نه پدرم را. هرگاه مرا مي شناختيد هرآينه پدرم را نيز مي شناختيد.(5).
بنابراين منظور از اين كه (جهان، فارقليط را نمي بيند) يعني حقيقت او را درك نمي كند و نمي شناسد و به او معرفت كامل پيدا نمي كند.
پرسش سوم.
روي سخن حضرت مسيح در اين وعده ها با حواريون است، در صورتي كه حضرت محمدق حدود 600 سال بعد از حضرت مسيح به دعوت برخاست و در آن زمان كسي ازحواريون باقي نمانده بود.
پاسخ.
طرف خطاب اگر چه حواريون بوده، ولي مقصود اصلي و واقعي از خطاب، امت حضرت عيسي است.
تمام مصلحان و سخنوران جهان در گفتار خود از اين روش پيروي مي كنند. آنان اگر چه خطاب خود را متوجه حاضران در جلسه سخن مي نمايند، ولي در حقيقت خطاب متوجه عموم بشر و كساني است كه شايستگي پيروي از گفتار آنان را دارند و در خود انجيل اين نوع خطاب زياد است آن جا كه مي گويد:.
(و نيز شما را مي گويم بعد از اين پسر انسان را خواهيد ديد كه بر دست راست قدرت نشسته بر ابرهاي آسماني مي آيد).(6).در صورتي كه همه آن كساني كه طرف خطاب حضرت مسيح بودند احدي از آنها اين وضع را مشاهده نكرد، بلكه 1982 سال گذشته و هنوز كسي از پيروان حضرت مسيح اين وضع را نديده است.
نتيجه اين كه، خطاب پيامبران و مصلحان و سخنوران عالي قدر متوجه عموم بشر است گرچه روي سخن در جلسه خطاب، با چند نفر بيش نباشد.
پرسش چهارم.
آخرين پرسش اين است كه حضرت مسيح درباره فارقليط چنين گفت: (او نزد شما مي ماند و در شما خواهد بود). آيا حضرت محمد(ص)مي توانست در شخصي بماند نه، زيرا يك نفر مي تواند با كسي باشد اما نمي تواند در كسي بماند.
پاسخ.
منظور از اين كه در شما مي ماند؛ يعني آيين او براي ابد در ميان شما مي ماند و آيين او منسوخ نمي شود و هرگز اين نوع شبهات كودكانه نمي تواند از ظهور آيات درباره پيامبر موعود با در نظر گرفتن آن همه قراين بكاهد.
مرحوم فخرالاسلام، كه مدت ها يكي از مبلغان ورزيده مسيحيان بود، درباره علت گرايش خود به اسلام مطلب قابل توجهي را نقل مي كند و ما خلاصه گفتار او را در اين جا مي آوريم. وي مي نويسد: پس از مسافرت هاي زياد براي تحصيل معارف مسيحى، خدمت يكي از كشيشان، بلكه مطران والامقام از فرقه كاتوليك رسيدم كه درقلوب كاتوليك ها، مقام و موقعيتي بزرگ داشت و از سلاطين و اشراف و اعيان آن فرقه، هداياي گرانبهايي براي او مي آمد و قريب پانصد نفر در مجلس درس او حاضر مي شدند. علاوه بر اين، گروهي از دختران تارك دنياي مسيحيان، در محضر او كسب كمال مي نمودند. او علاقه و اطمينان خاصي به من داشت و كليد همه جا را در اختيار من مي گذارد، جز كليد اتاق كوچكي كه پيش خود نگاه مي داشت.
روزي نقاهت، استاد را از شركت در مجلس درس بازداشت و به من دستور داد كه به جلسه درس بروم و اعلام كنم درس، به دليل عارضه استاد تعطيل است.
وقتي من در جلسه درس با شاگردان رو به رو شدم ديدم محور بحث آنها درباره لفظ (فارقليط) است كه انجيل يوحنا از آمدن آن در باب هاي 14 و 16 و 15 خبر داده است. من پس از استماع سخنان و مذاكرات آنان به حضور استاد بازگشتم و او را از مذاكره و نظريات مختلف آنان پيرامون لفظ (فارقليط) آگاه ساختم. او از من پرسيد: شما چه نظري را انتخاب كرده ايد گفتم: من نظر فلان مفسر را. او گفت: شما تقصير نداريد، ولي تفسير اين لفظ را در اين زمان جز، گروه قليلي كه در معارف مسيحي راسخ و استادند، كسي نمي داند. من فوراً خود را به پاهاي استاد افكندم و درخواست كردم كه مرا از حقيقت اين لفظ آگاه سازد. در اين لحظه اشك در ديدگان استاد بزرگوار حلقه زد و شروع به گريه كرد و گفت: من حاضرم اين حقيقت را براي تو فاش كنم، ولي اگر در حيات من، آن را به ديگران بازگو كنى، مقدمات قتل مرا فراهم نموده اى. من به او اطمينان دادم. او گفت: اين اسم از اسماي مبارك پيامبر اسلام است و به معناي احمد و محمد است، سپس كليد آن اتاقي را كه هرگز در اختيار من نمي گذاشت، به من داد و گفت: درِ فلان صندوق را بازكن و آن دو كتاب را بياور. من هر دو كتاب را نزد استاد آوردم. اين دو كتاب به خط يوناني و سرياني قبل از ظهور پيامبر اسلام، با قلم بر پوست نوشته شده بود و هر دو كتاب لفظ (فارقليط) را به معناي احمد ومحمد ترجمه كرده بودند.
استاد افزود: علما و مفسران انجيل پيش از بعثت پيامبر اسلام، در اين كه فارقليط به معناي احمد و محمد است اختلافي نداشتند، ولي پس از ظهور آن شخصيت بزرگ، براي حفظ مقام و موقعيت خود معناي ديگري براي اين لفظ اختراع نمودند و از سبك و ترتيب آيات انجيل معلوم است، كه هرگز منظور از آن، (وكالت)، (شفاعت)، (تسلى) و (روح نازل دريوم الدار) نيست؛ زيرا آن حضرت، آمدن فارقليط را مشروط به رفتن خود كرده است و از اين جمله پيداست كه فارقليط صاحب شريعت است و اجتماع دو نبي صاحب شريعت، در يك زمان صحيح نيست.
مرحوم فخرالاسلام، قراين ديگري را - كه قبلاً يادآوري شد و دلالت مي كنند كه منظور از فارقليط، احمد است - از استاد خود نقل كرده و اضافه مي كند: من از استاد پرسيدم كه درباره آيين مسيحيت چه مي گوييد گفت: آيين مسيح منسوخ است. گفتم: راه نجات و آييني كه ما را به رضاي خدا برساند كدام است!.
گفت: منحصر است در پيروي از شريعت محمدق. گفتم: پيروان وي اهل نجاتند سه مرتبه گفت: بلي واللّه: گفتم: شما چرا از اين آيين پيروي نمي كنيد.
گفت: من در باطن مسلمانم ولي اگر به اسلام تظاهر كنم، مسيحيان نقشه قتل مرا ريخته و تا مرا نكشند دست از من بر نمي دارند و اگر من به كشورهاي اسلامي پناه ببرم، به وسايلي بر من دست مي يابند و خون مرا مي ريزند.
در اين لحظه اشك در ديدگان من حلقه زد و آن گاه با صداي بلند گريستم. استاد نيز گريست. گفتم: اي پدر روحانى، اجازه مي دهيد كه من در آيين اسلام داخل شوم! گفت: نجات مي خواهي بايد دين اسلام را بپذيري و من در باطن از پيروان اسلام هستم و من تو را دعا خواهم كرد مشروط بر اين كه شاهد باشي كه من در باطن مسلمان هستم، نه تنها من چنين هستم، بلكه گروهي از كشيشان در اين عقيده با من موافق هستند.
مرحوم فخرالاسلام در كتاب خود، دنباله داستان را به طرز جالبي نقل كرده و مي نويسد:.
رؤيت آن دو كتاب و بيانات استاد دلم را روشن ساخت ومحبت خاتم پيامبران، بر من غالب و پيروز شد. دنيا و رياست پنج روزه و خويشاوندان و بستگان، مرا در دوري از آن محيط مانع نگرديد. مبلغي از استاد گرفتم و آن چه داشتم همه را در آن نقطه ترك گفتم، جز سه جلد كتاب كه آنها را همراه خود آوردم و پس از زحمات زياد و طي مسافت ها، وارد شهر (اروميه) شدم. همان شب، براي تشرف به اسلام در خانه مرحوم شيخ حسن مجتهد رفتم. كلمه طيبه توحيد و اقرار به رسالت خاتم پيامبران را به زبان جاري ساختم و ضروريات آيين اسلام را از او آموختم و همه را به خط سرياني نوشتم كه فراموش ننمايم و از محضر وي درخواست نمودم كه كسي را از اسلام من آگاه نسازد؛ زيرا ممكن است از طرف خويشاوندان و دستگاه مسيحيت، مورد ايذا واقع شوم. سپس به حمام رفتم و غسل توبه از شرك به جا آورده و مجدداً كلمه اسلام را به زبان جاري نمودم. الحمدللّه الذى هدانا لهذا و ما كنا لنهتدي لولا أن هدانا اللّه.
پس از مراسم ختان و بهبودي كامل، مشغول فرا گرفتن قرآن و تحصيلات معارف اسلامي گرديدم و براي تكميل مراتب، عازم عتبات عاليات شده و از محضر اساتيد آن جا بهره مند شدم....(7).


پى‏نوشتها:

1. ج‏2، ص‏88 - 109.

2. نخستين رساله يوحنا، باب چهارم، جمله 1 - 7 به نقل از:عهد جديد، چاپ لندن 1837م.
3. انجيل متى، باب 13، جمله 14-13.
4. همان، باب 11، جمله 27.
5. انجيل يوحنا، باب 8، جمله 19.
6. انجيل متى، باب 26، جمله 64.
7. انيس الاعلام، ج‏1، ص‏4 و ج‏2، ص‏161. مرحوم فخرالاسلام از افراد ارزنده اي بود كه در پرتو اطلاعات وسيع، از طريق تشكيل جلسات مناظره با كشيشان و تأليف كتاب به جهان اسلام خدمات بزرگي انجام داده است. وي علاوه بر كتاب انيس الاعلام كه غني ترين منبع در رد مسيحيت كنوني است، كتاب هايي به نام بيان الحق، برهان المسلمين وتعجيز المسيحيّين، طبع و نشر نموده است. متأسفانه از اين مبلغ نامي اسلامي شرح حال جامعي در دست نيست، حتي تاريخ وفات او به طور دقيق معين نيست و از سرنوشت او در پايان عمر اطلاعي نداريم.