مـخـاطـب اصـلى پـيـام جـاويـد الهـى
(نـاس ) هـسـتـنـد كـه معادل واژه (مردم ) است و شامل همه اقشار اعمّ از زن و مرد،
سياه و سفيد، دارا و ندار، زرد و سرخ ، عالم و جاهل ، شرقى و غربى ، در طول تاريخ
تا قيامت مى گردد مبلّغ الهى بدون هيچ گونه تـبعيضى بايد پيام الهى را در حد توان
خويش به گوش آنان برساند و مجاز نيست آن را به گروهى خاص اختصاص دهد و ديگران را
از آن محروم سازد، چنان كه قرآن مجيد يكى از فلسفه هاى پيام الهى را بيم دادن اهل
عالم دانسته و فرموده است :
(تَبارَكَ الَّذى نَزَّلَ الْفُرقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ
نَذيراً)(278)
زوال نـاپـذيـر و پـربـركـت اسـت كـسـى كـه قـرآن را بـر بـنـده اش نازل كرد تا بيم
دهنده جهانيان باشد.
هـمـيـن طور وجود پربركت رسول اكرم (ص ) براى همه عالم تا قيامت ، رحمت و مايه خير
و نيكى است :
(وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلاّ رَحْمًَْ لِلْعالَمينَ)(279)
ما تو را جز رحمت براى عالميان نفرستاديم .
پيام اين پيامبر نيز به تبعيت از خودش ، براى همه جهان ، مايه خير و رحمت است و
پيامبران اين پيامبر نيز بايد همه اقشار جامعه جهانى را زير پوشش تبليغى خويش
بگيرند و پيام رسانى بـه بـرخـى ، آنـان را از بـرخـى ديـگـر غـافـل نـسـازد. بـراى
جـهـان شـمـول كـردن پـيـام و مـصـونـيـت بـخـشـيـدن بـه آن ، مـبـلّغ بـايـد در
بـرابـر عوامل كاناليزه كردن يا بلوكه شدن خود و پيام ، به شدّت مقاومت كند.
عوامل گروه گرايى :
اين عوامل به دو دسته درونى و برونى تقسيم مى شود:
الف ـ عوامل درونى : احساسات ، تعصّبات قومى و ميهنى ، ترس ، وابستگيهاى مادى و...
از جمله عـوامـلى اسـت كه مبلّغ را از درون به درجا زدن ، محدود نگرى و صرف نظر
كردن از فراگيرى پـيام فرا مى خواند، به همين دليل ، قرآن مجيد نسبت به چنين عواملى
به مناسبتهاى مختلف هشدار داده و پـيـروان خـويـش را از تـسـليـم شـدن در بـرابـر
آنـهـا بـرحـذر داشـتـه اسـت . بـه طـور مـثـال ؛ به كسانى كه به بهانه هاى درونى
بها داده و از زير بار وظيفه خطير جهاد در راه خدا شانه خالى مى كنند، مى فرمايد:
(قُلْ اِنْ كانَ اباؤُكُمْ وَ اَبْناؤُكُمْ وَ اِخْوانُكُمْ وَ اَزْواجُكُمْ وَ
عَشيرَتُكُمْ وَ اَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارٌَْ تـَخـْشـَوْنَ كـَسـادَهـا
وَ مـَسـاكـِنُ تـَرْضـَوْنـَهـا اَحـَبَّ اِلَيْكُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ
جِهادٍ فى سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّى يَأْتِىَ اللّهُ بِاَمْرِهِ وَاللّهُ لا
يَهْدِى الْقَوْمَ الْفاسِقينَ)(280)
بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طايفه شما و ثروتهايى كه به چنگ
آورده ايد و تجارتى كه از كساد شدنش مى ترسيد و خانه هايى كه به آن علاقه داريد، در
نظرتان از خـداوند و پيامبرش و جهاد در راه او محبوبتر است ، پس منتظر باشيد كه
خداوند عذابش را بر شما فرود آورد و خداوند گروه فاسقان را هدايت نمى كند.
تـعـصـّب قـومـى و مـيـهـنـى نـيز كه عامل محصور شدن پيام الهى در محدوده قبيله ،
نژاد يا كشور خـاصـّى مـى شـود، از نـظـر اسـلام نكوهيده و مردود است و برترى نژادى
يا اقليمى ، جايى در اسـلام نـدارد و هـيـچ كـس مجاز نيست پيام خدا را در
چهارچوبهاى تنگ ملّى گرايى و نژادپرستى مـحـدود نمايد يا دم از (پان عربيسم )، (پان
ايرانيسم )، (پان تركيسم ) و مانند آن بزند زيرا اسلام ، دين بدون مرز، فراملّيتى و
جهانى است در تاريخ آمده است :
روزى سـلمـان فـارسـى در مـجلس پيامبر(ص ) حضور يافت ، مردم مقدمش را گرامى داشتند
و به خاطر كهولت سن ، فضل و دانش و نزديكى به پيامبر(ص ) او را در صدر مجلس جاى
دادند و از او تجليل به عمل آوردند. در اين اثنا عمر وارد مجلس شد و با ديدن اين
وضع به عنوان اعتراض گـفـت : (ايـن فـرد عـجـم كـيـسـت كـه در مـيـان عـرب جـا بـاز
كـرده و صـدرنـشـيـن شـده اسـت ؟) رسول خدا(ص ) با شنيدن اين سخنان ، بر منبر قرار
گرفت و فرمود:
(اِنَّ النـّاسَ مـِنْ آدَمَ اِلى يـَوْمـِنـا هـذا مـِثْلُ اَسْنانِ الْمُشْطِ؛ لا
فَضْلَ لِلْعَرَبِىِّ عَلَى الْعَجَمِىِّ وَ لا لِلاَْحْمَرِ عَلَى الاَْسْوَدِ
اِلاّ بِالتَّقْوى ...)
مـردم ، از حـضـرت آدم (ع ) تا امروز، مثل دانه هاى شانه (يكسان )اند؛ عرب بر عجم و
سرخ بر سياه هيچ امتيازى ندارد مگر به سبب تقوا.
آن گـاه پـس از اعـلام ايـن قـاعـده كـلّى بـه دفـاع از سـلمـان فـارسـى پـرداخـت و
بـرخـى از فضائل او را براى حاضران بازگو كرد.(281)
ب ـ عوامل برونى : اين دسته عوامل ، مبلّغ را از خارج ، تحت فشار قرار مى دهند تا
دامنه پيام خدا را محدود كند و به ارشاد و هدايت گروه ، قبيله ، قشر يا كشور خاصى
بسنده نمايد يا برخى از پـيـامـهـا را تـبـليـغ كـند و از طرح برخى خوددارى نمايد.
حاكمان هواپرست ، مرفّهان بى درد، مـسـتـكـبـران مـادّه گـرا، خـشـكـه مـقـدسـان
كـج فـهـم از جـمـله عـوامـل فـشـارى هـسـتـنـد كـه بـا تـطـمـيـع ، تـهـديـد،
تـبـعـيـد، قـتـل و شـكـنـجـه درصـدد مـانـع تـراشـى در كـار تـبـليـغ بـرمـى
آيـنـد و بـا لطـايـف الحـيـل مـى كـوشند تا از انتشار پيام الهى جلوگيرى كنند و از
فعّاليتهاى مبلّغان بكاهند يا به طور كلى جلو آنان را سدّ كنند.
مرفّهان بى درد، حضرت نوح (ع ) را در فشار گذاشتند كه از مستضعفان مؤ من ، روى
برتابد و آنـان را طرد كند تا به او ايمان آورند ولى آن پيامبر بزرگ ، با تمام نيرو
در برابر آنها ايستاد و با شجاعت اعلام كرد:
(... وَ مـا اَنـَا بـِطـارِدِ الَّذيـنَ امـَنـُوا اِنَّهـُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ
وَ لكِنّى اَريكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونََ وَ يا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنى مِنَ اللّهِ
اِنْ طَرَدْتُهُمْ اَفَلا تَذَكَّرُونَ)(282)
و من ، آنها را كه ايمان آورده اند (به خاطر شما) طرد نمى كنم ؛ چرا كه آنان
پروردگارشان را مـلاقـات خـواهـند كرد، ليكن شما را گروهى جاهل مى بينم . اى ملّت
من ! اگر من آنان را طرد كنم ، چه كسى در برابر خدا ياريم خواهد كرد؟ آيا به خود
نمى آييد؟
چـنـيـن پـيـشنهاد ابلهانه اى را مترفان قريش نيز مطرح كردند و به پيامبر اسلام (ص
) گفتند، اگر افراد مستضعفى چون صهيب ، خباب ، بلال ، عمّار و مانند اينها را طرد
كنى ، ما گردت جمع شـده ، ايـمان مى آوريم .(283)
قرآن مجيد براى مقابله با اين پيشنهاد به پيامبر(ص ) چنين رهنمود داد:
(وَ لا تَطْرُدِ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدوِْ وَالْعَشِىِّ يُريدُونَ
وَجْهَهُ ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَىٍْ وَ ما مِنْ حَسابِكَ عَلَيْهِمْ
مِنْ شَىٍْ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظّالِمينَ)(284)
و كـسانى را كه صبح و شام پروردگارشان را مى خوانند و او را مى خواهند، از خود دور
مكن نه چـيـزى از حـساب آنها بر توست و نه چيزى از حساب تو بر آنهاست ، اگر آنها را
طرد كنى از ستمگران خواهى بود!
آن حـضـرت نيز طبق همين رهنمود، مؤ منان واقعى را ـ از هر رنگ و نژادى بودند ـ بر
اشراف مكّه و مترفان قريش ، برترى داد. هجرت تاريخى و سرنوشت ساز آن حضرت و ديگر
مسلمانان نيز كـمـك شـايانى به خروج اسلام از تنگناهاى ياد شده است و مى توان گفت
(هجرت ) در سياست فرا ملّيتى تبليغ ، نقشى كليدى دارد و خداوند آن را فراروى همه
مسلمانان و مبلّغان نهاده تا بر گسترش هر چه بيشتر و بهتر آيين خدا و اجراى آن در
هر كجاى زمين اقدام كنند و هرگز خود را در مـحـدوده هـاى جغرافيايى و ملّى محصور
نسازند و امروزه كمتر نقطه اى از زمين را مى توان يافت كـه از نـعـمـت مـسـلمـانـى
مـحروم باشد و بسيار روشن است كه گسترش فراگير اسلام ، مرهون تـلاش خـسـتـگـى
نـاپـذيـر و مـهـاجـرت مـسـلمـانـان و مـبـلّغـان در طـول سـاليـان مـتـمـادى بـوده
و ادامـه آن نـيـز در عـصـر كـنـونـى و پـس از آن بـه سـبـب هـمـيـن عامل خواهد
بود.
هـمـچـنـيـن گـفـتـنى است كه گسترش موج اسلام خواهى و طنين كفرشكن اصولگرايى اسلامى
كه امروزه خواب خوش استكبار را آشفته كرده ، همين طور طرفدارى ميليونى مسلمانان
جهان در اقصى نقاط گيتى از انقلاب شكوهمند اسلامى ، نشانه تفكّر و اقدامات
فراملّيتى معمار بزرگ انقلاب ـ حـضـرت امـام خـمـيـنـى (ره ) ـ اسـت كـه اسـلام و
انـقـلاب اسـلامـى را دواى درد هـمـه مـلل جـهـان مـى دانـست و رسالت تبليغ آن را
نيز به نكويى انجام داد و به پيروان اسلام ناب محمّدى (ص ) نيز چنين گفت :
از خـداوند متعال مى خواهم كه مسلمانان جهان را براى به پا داشتن سنت انبيأ عظام
بيدار فرمايد و در راه حصول هدف انبيا ـ كه فرزندان و عزيزان خود را فداى آن مى
نمودند ـ بسيج نمايد تا بـا هـمـّت هـمـگـان ، پـرچـم تـوحـيـد در فـضاى سراسر جهان
به اهتزاز درآيد و دست قدرتهاى چپاولگر از بلاد مسلمين و مستضعفين كوتاه گردد.(285)
2 / 4 ـ كتمان حق
چـنـان كـه پـيشتر ياد كرديم ، اساس آفرينش بر حق و حقيقت استوار است و هرگونه
انحراف از مـسـيـر حـق و باطل گرايى و حق پوشى ، با ناموس جهان هستى در تضاد است
و مبلّغ پيام الهى هرگز مجاز نيست در عمليات پيام رسانى ـ كه برقرارى ارتباط ميان
حق مطلق و بندگانش است ـ حق را كتمان كند يا آن را با باطل بياميزد. چنين كارى
رهزنى آشكار است و دين و خرد آن را زشت مى شمارد و محكوم مى كند.
خردمندان عالم اتفاق نظر دارند كه پيام گزار بايد در ارتباط دادن ميان پيام گير و
مبدأ پيام ، نهايت صداقت و امانت را به كاربرد و همه توان خود را در هر چه بهتر و
روشنتر رساندن پيام بـروز دهـد و در اين راستا موانع راه را برطرف كند و زمينه هاى
دريافت پيام را آماده سازد و با اسـتـفـاده از بـهـتـريـن ابـزار پـيـام رسـانـى ،
بـه تـبـليـغ پـيـام اقـدام نـمـايـد. اهـمـال و مـسـامـحـه در هـر يـك از امـور
يـاد شـده كـارى نـاپـسـنـد و دور از شـأ ن عـقـل اسـت بـويـژه اگـر مـبـلغ بـعـمـد
بـخـواهـد در پـيـام رسـانـى اخلال كند و پيام را ـ چنان كه شايسته است ـ به پيام
گيران نرساند چنين مسامحه اى گرچه از مـوضـع ضـعـف و انـفعال نيز انجام پذيرد، عين
حماقت است ، همان طور كه سرور حق گويان و حق پويان عالم ، امام على (ع ) مى فرمايد:
(مَنِ اسْتَحْيى مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ فَهُوَ اَحْمَقُ)(286)
هر كس از گفتن حق ، منفعل شود، بى خرد است .
پـيـام رسـان بـه هر دليلى كه حق را كتمان كند و از اظهار آن باز ايستد، علاوه بر
اينكه كارى نـابـخـردانه مرتكب شده ، به طور قطع دچار خسران گشته و زيانى كه از اين
رهگذر نصيب او مى شود با هيچ قيمتى جبران نخواهد شد، همان امام همام مى فرمايد:
(اَخْسَرُ النّاسِ مَنْ قَدَرَ عَلى اَنْ يَقُولَ الْحَقَّ وَ لَمْ يَقُلْ)(287)
زيانكارترين مردم كسى است كه توانايى بر گفتن حق را بيابد ولى حق را نگويد.
ديدگاه قرآن
قـرآن مـجـيـد بـر رسـانـدن صـريـح پـيام الهى تأ كيد دارد و حتّى آن را پيمانى نقض
ناشدنى دانسته مى فرمايد:
(وَ اِذْ اَخـَذَ اللّهُ مـيـثـاقَ الَّذيـنَ اُوتـُوا الْكـِتـابَ
لَتـُبَيِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرأَ ظُهُورِهِمْ
وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ)(288)
هـنـگامى كه خدا، از كسانى كه كتاب (آسمانى ) به آنان داده شده ، پيمان گرفت كه
حتماً آن را بـراى مـردم تـبـيـيـن نـمـايـيـد و كتمان نكنيد، ولى آنها آن را پشت
سر افكندند و به بهاى كمى فروختند و چه بهاى بدى به دست آوردند!
قـسـمـت نـهـايى آيه اين حقيقت تلخ را يادآور مى شود كه برخى از پيامگزاران به رغم
رسالت تبليغ ، از بيان واقعيتها شانه خالى مى كنند و به انگيزه هاى پست مادّى ، حق
را دگرگون مى كنند و با شكستن پيمان الهى ، حق را با بهاى ناچيزى سودا مى كنند.
در آيـه اى ديـگر اعلام مى دارد كه زشتى و محكوميت اين گونه كسان ، زمانى آشكارتر
مى شود كه آنان ، دانسته و بعمد دست به كتمان حق مى زنند:
(اَلَّذيـنَ اتـَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ اَبْنأَهُمْ وَ
اِنَّ فَريقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ)(289)
كـسـانـى كـه كـتـاب (آسـمـانى ) به آنان داده ايم ، او را همچون فرزندان خود مى
شناسند ولى جمعى از آنان ، حق را آگاهانه كتمان مى كنند.
سـپـس بـه واقعيت كار آنان و متاع پستى كه در برابر فروش حق به دست مى آورند
پرداخته و فرموده است :
(اُولئِكَ أ لَّذيـنَ اشـْتـَرَوُا الضَّلالََْ بـِالْهـُدى وَالْعـَذابَ
بـِالْمـَغـْفـِرَِْ فـَمـا اَصـْبـَرَهـُمْ عـَلَى النّارِ)(290)
ايـنان ، همانهايى هستند كه گمراهى را به (ازاى ) هدايت و عذاب را به (بهاى ) آمرزش
، خريده اند راستى چقدر در برابر عذاب دوزخ شكيبا هستند!
انگيزه هاى كتمان
بـدون تـرديـد فاصله گرفتن از جاده مستقيم حق طلبى و حق گويى ، بر اثر انگيزه هاى
پست مـادّى صـورت خـواهـد گـرفـت و صحنه گردان باطل گرايى و مادّه پرستى نيز چيزى
جز نفس امّاره و شيطان وسوسه گر نخواهد بود؛ مبلّغى كه از مقام رفيع امانت و صداقت
سقوط مى كند و خـشـنـودى و رضـايـت الهى را با خشم و غضب او مبادله مى نمايد، به
طور قطع از عالم معنويت و ايـمـان واقـعـى بـريـده ، در دام رذالت و حـقـارت
دنـيـاگـرايـى گـرفـتـار شـده اسـت و عـوامـل اغـواگـرى چـون ، شـيـطـان ،
دنـيـاطـلبـى ، حـسـادت ، حـمـاقـت و... او را بـه چـاه ويل حق پوشى پرتاب نموده
است :
1 ـ وسـوسـه شـيـطـان : امـام حـسـن عـسـگـرى (ع )، طـى نـامـه اى كـه در پـاسـخ
بـه مـسـائل اعـتـقـادى نوشته ، ضمن تبيين فلسفه حكيمانه بعثت پيامبران و اينكه آن
بزرگواران در حـال ضـعـف و قوّت هرگز از بيان حقايق الهى شانه خالى نكردند، به
دخالت شيطان در ايجاد انگيزه حق پوشى تصريح كرده ، مى فرمايد:
(... وَ طـَبـَقٌَْ اسـْتـَحـْوَذَ عـَلَيـْهـِمُ الشَّيـْطـانُ؛ شـَأْنـُهـُمُ
الرَّدُّ عـَلى اَهـْلِ الْحـَقِّ وَ دَفـْعِ الْحـَقِّ بِالْباطِلِ...)(291)
شـيـطـان بر گروهى چيره گشته (در نتيجه :) كار آنان ، مانع تراشى در برابر حق پويان
و نابودى حق به وسيله باطل است .
2 ـ دنـيـاطـلبـى : فـروخـتـن كـتـاب الهـى بـه بـهـاى اندك و پست مادّى ـ كه در
آيه 187 سوره آل عـمـران ، ذكـرش رفـت ـ انـگـيـزه ديـگـر كـتـمـان حـق و
پـيـمـودن وادى هـولنـاك باطل است .
3 ـ حسادت : گرم شدن تنور رذائل اخلاقى بويژه با هيزم حسد، آدمى را از هستى ساقط مى
كند و تعادل روحى او را آشفته مى سازد و به كارهاى ابلهانه اى از جمله خيانت در
پيام الهى وادارش مـى كـنـد. قـرآن مـجـيـد در آيـه 54 سـوره نـسـأ بـه ايـن عامل
اشاره كرده و حضرت امام عسكرى در ادامه سخن پيشين فرموده است :
(... حَسَداً مِنْ عِنْدِ اَنْفُسِهِمْ...)(292)
(انـگـيـزه ديـگـر بـاطـل گـرايـى ) حـسـدى اسـت كـه بـاطـل گـرايـان در دل دارند.
4 ـ حـماقت : بى خردى ، مخالفت با عقل و منطق ، انگيزه ديگرى است كه انسان را به
دست بردن در پيام خدا وامى دارد و دنيا و آخرت او را ويران مى كند، در حديثى كه از
امام على (ع ) در ابتداى اين بحث آورديم ، به اين انگيزه تصريح شده است .
5 ـ يـهوديّت : انديشه شيطانى برترى طلبى سبب شده كه قوم لعنت شده ـ و نه برگزيده ـ
يـهـود، دست به هر جنايت و رذالتى بيالايد، از جمله با كتمان حق و حقيقت ، افكار
عمومى جهان را بـه سـوى سـود خـويـش مـنـحـرف سـازد و بـه خـيـال خـام خـود
زمـيـنـه تـشـكيل حكومت جهانى يهود را فراهم نمايد. امام صادق (ع ) ضمن تصريح به
اين كار شيطانى يهود، انگيزه كتمان حق را نوعى يهودى گرى و تشبّه به آن قوم لعنت
شده دانسته ، مى فرمايد:
(... كـُلُّ مـَنْ كـَتـَمَ حـَقـّاً بـَعـْدَ عِرْفانِهِ اَوْ اَنْكَرَ ما لَمْ
يُوافِقْ هَواهُ وَ قيلَ ما يُوافِقُهُ فَلَهُ عِرْقٌ مَنَ التَّهَوُّدِ)(293)
هـر كـس حقّى را پس از شناختن پنهان كند يا آنچه را موافق خواسته اش نيست انكار
نمايد و آنچه را موافق هواى نفسش باشد بپذيرد، رگى از يهوديت دارد!
فرجام حق پوشى
مـانـع تـراشـى مـيـان ارتـباط خدا با خلق و منحرف ساختن انسانها از صراط مستقيم ،
ستمگرانه تـرين كارى است كه از آدمى سر مى زند و هر چه دامنه حق پوشى و محروم كردن
آفريدگان از پـيـام الهـى بـيـشـتـر باشد، زشتى و كيفر آن نيز بيشتر خواهد. قرآن
مجيد كيفرهاى دردناكى را براى كاتمان حق در نظر گرفته كه عبارتند از:
الف ـ لعنت الهى :
(اِنَّ الَّذيـنَ يـَكـْتـُمـُونَ مـا اَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَالْهُدى مِنْ
بَعْدِ ما بَيِّناهُ لِلنّاسِ فِى الْكِتابِ اُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَ
يَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ)(294)
كـسـانـى كـه دلايـل روشن و (وسيله ) هدايتى را كه نازل كرده ايم ، بعد از آنكه در
كتاب براى مردم بيان نموديم ، كتمان كنند، خدا آنان را لعنت كند و لعنت كنندگان نيز
آنان را لعنت كنند.
ب ـ محروميت از عنايات خدا:
(اِنَّ الَّذيـنَ يـَكـْتـُمُونَ ما اَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ
بِهِ ثَمَناً قَليلاً اُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ فى بُطُونِهِمْ اِلا النّارَ وَ لا
يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَِْ وَ لا يُزَكّيهِمْ...)(295)
كـسانى كه آنچه را خدا از كتاب نازل كرده ، كتمان مى كنند و آن را به بهاى اندك مى
فروشند جـز آتـش ، چـيـزى نـمـى خـورند و خداوند، روز قيامت با آنان سخن نمى گويد و
آنان را پاكيزه نمى كند.
ج ـ عذاب دردناك : آنچه ياد شد فرجام سياه و نكبت بار حق پوشان را به روشنى ترسيم
كرد و آشكار ساخت كه باطل گرايان علاوه بر اينكه به مقاصد شوم و شيطانى خويش دست
نخواهند يافت و خداوند اجازه نخواهد داد كه پيام حياتبخش و آسمانى او بازيچه دست
نابخردان دنياگرا گردد، آنان با خوردن آتش سوزناكى كه با فروش پيام الهى به بهاى
اندك ، به كام خويش مـى ريـزنـد، همچنين همواره با پليدى و نكبت به زندگى ناپاك خود
ادامه مى دهند و در واقع با چـنـين اقدامى ، به آتشين شدن جايگاه ابدى خود كمك كرده
، و در نهايت در دوزخ خشم خدا تا ابد خواهند سوخت . از اين رو در انتهاى همان آيه
فرمود:
(وَ لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ)
آنان را عذابى دردناك است .
3 / 4 ـ عوام زدگى
وظـيـفـه خـطـيـر مـبـلّغ ، دريـافـت صـحـيـح پـيـام از مـبـدأ ، ايـمـان و عـمـل
بـه آن و ابـلاغ درست آن به پيامگيران است و در اين سه مرحله بايد با صداقت و درستى
عـمـل كـنـد و در هـيـچ مـرحـله اى اخـلال بـه وجـود نـيـاورد و اجـازه نـدهـد كـه
ديـگـران نـيـز در آن اخلال كنند.
مـخـاطبان مبلّغ را به طور معمول ، سه گروه تشكيل مى دهند: مؤ من ، كافر و كافر مؤ
من (كه به برخى از پيامها ايمان مى آورد و به برخى كافر مى شود.)(296)
گروه نخست ، مطيع و يـاور مـبـلغ اند و همراه او به اجرا و تقويت پيام همت مى
گمارند ولى گروه دوم و سوّم ، مانع راه و مشكل آفرينند و يكى از مشكلات اساسى تبليغ
تلاش آنها براى تأ ثيرگذارى در مبلّغ و مـنـحـرف سـاختن او و تغبير و تحريف پيام به
نفع خويش است . كار اينان به آنجا مى رسد كه حتّى مى خواهند به خدا دين و آيين
بياموزند! به اين آيه توجه كنيد:
(قُلْ اَتُعَلِّمُونَ اللّهَ بِدينِكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ ما فِى السَّمواتِ وَ ما
فِى الاَْرْضِ...)(297)
بگو: آيا آيين خود را به خدا مى آموزيد در حالى كه خدا آنچه در زمين و آسمانهاست مى
داند؟
و در مـرحله پايين تر، تلاش مى كنند كه به شكلى در مبلّغ و دستگاه پيامگزارى نفوذ
كنند و آن را بـه نـفـع اغـراض و اهـداف پـليـد خـويـش تـغـيـيـر دهـنـد و
نـظـريـات خـود را بـر آن تحميل كنند اينان هواپرستان غافلى هستند كه مبلّغ بايد
همواره از ترفندهايشان برحذر باشد و بـا قـاطعيت و صلابت در برابرشان بايستد و تنها
حكم خدا را اجرا كند و پيام او را به نحو احسن ابلاغ نمايد. قرآن مجيد در دو آيه به
پيامبر(ص ) چنين رهنمود مى دهد:
(وَاتْلُ ما اُوحِىَ اِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ
لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِمُلْتَحَداًَ ... وَ لا تُطِعْ مَنْ اَغْفَلْنا قَلْبَهُ
عَنْ ذِكْرِنا وَاتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ اَمْرُهُ فُرُطاً)(298)
آنچه كه از كتاب پروردگارت به تو وحى شده ، تلاوت كن ، هيچ چيز سخنان او را دگرگون
نـمـى سـازد و هـرگـز پـنـاهـگـاهـى جـز او نـمـى يـابى ... و از كسى كه قلبش را از
ياد خويش غافل كرديم و از هواى نفسش پيروى كرد و كارهايش افراطى است ، پيروى نكن .
و نيز مى فرمايد:
(اِنـّا نـَحـْنُ نـَزَّلْنـا عـَلَيـْكَ الْقـُرانَ تـَنـْزيـلاًَ فـَاصـْبـِرْ
لِحـُكـْمِ رَبِّكَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ اثِماً اَوْ كَفُوراً)(299)
مسلّماً ما قرآن را بر تو نازل كرديم . پس بر (تبليغ و اجراى ) حكم پروردگارت شكيبا
باش و از هيچ گنهكار و كافرى اطاعت نكن .
گـفـتـنـى اسـت كـه هـمـه پـيـام آوران مـعـصوم ، با جدّيت و قاطعيت در برابر (سنگ
اندازى )هاى انـحـرافـى عـوام ، اعـم از مـسـتكبران ، شيطان ، خشكه مقدسان و پيروان
كج فهم و لجوج ، مقاومت كـردنـد و هرگز در برابر خواسته هاى ناحق آنان ، تسليم
نشدند و كمترين تغييرى در تبليغ پـيـام و عـمـل و اجـراى آن ايـجـاد نـكردند و
خداوند، همه آنان را در برابر القائات شيطان ، مدد فرمود:
(وَ مـا اَرْسـَلْنـا مـِنْ قـَبـْلِكَ مـِنْ رَسـُولٍ وَ لا نـَبـِى اِلاّ اِذا
تـَمـَنّى اَلْقَى الشَّيْطانُ فى اُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللّهُ ما يُلْقِى
الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللّهُ اياتِهِ وَاللّهُ عَليمٌ حَكيمٌ)(300)
هـيـچ پـيـامبرى را پيش از تو نفرستاديم جز اينكه هرگاه آرزو مى كرد (و طرحى براى
پيشبرد اهداف الهى خود مى ريخت ) شيطان در آن اخلال مى كرد ولى خداوند القائات
شيطان را خنثى مى كرد سپس آيات خويش را استحكام مى بخشيد و خداوند بسيار دانا و
حكيم است .
بـهـترين راه زدودن آفت عوام زدگى ، (حق محورى ) است و مبلّغ بايد در همه صحنه ها و
ميدانها، دسـتـورالعـمل و شاخص عملياتى خويش را (حق ) قرار دهد و عوام و عوام زدگان
را به گرد آن فراخواند و تسليم جوّ آنها نشود. چنان كه امير مؤ منان (ع ) به (حارث
بن حوط) ـ كه تحت تأ ثير ظاهر عوام فريبانه آشوبگران جنگ جمل قرار گرفته بود ـ
فرمود:
(تـو فـريب خورده اى ! دين خدا به وسيله اشخاص (ظاهرالصلاح ) شناسايى نمى شود بلكه
بـا شـاخـص حـقّ، مـعـرّفـى مـى شـود؛ تـو حـق را بـشـنـاس ، طـرفـدارانـش را نيز
خواهى شناخت .)(301)
پيام گيرنده
سـومـيـن ركن تبليغ ، (مخاطب ) يا (پيام گيرنده ) است
كه با نبود او، تبليغ و پيام رسانى مـعـنـى نخواهد داشت ؛ پيام گزار همواره به سوى
پيام گير مى رود تا با عمليات تبليغى ، او را در افـكـار و عـقـايد خويش شريك سازد
و با خود همراه كند، اگر مبلّغ ، مخاطبى نيابد و با او ارتباطى برقرار نسازد، بدين
معناست كه تبليغى صورت نگرفته و مُبلّغ ، كارى انجام نداده است .
ضرورت شناخت پيام گيرنده
ارتـبـاط مـيـان مـبـلّغ و مـخـاطـب هـمواره از راه فكر و انديشه برقرار مى شود كه
عاليترين نوع ارتباط انسانى است و شناخت نسبى طرفين از يكديگر، نخستين لازمه چنين
ارتباطى به شمار مى رود و مبلّغى كه بدون شناخت مخاطب ، دست به تبليغ مى زند، در
واقع ، تير در تاريكى افكنده و نبايد در انتظار به هدف نشستن آن بنشيند. شناخت
مخاطب ، شرط اساسى موفقيت در تبليغ است و عقل و حكمت بر ضرورت آن تأ كيد دارند.
قـرآن مـجـيـد، شـنـاخـت مـخـاطـب را از سـوى پيامبران به طور تلويحى بيان كرده و
برخوردهاى گـونـاگـون آنـان بـا مـلتـهـاى مـخـتلف و در زمان و مكان متفاوت ، نشانه
شناخت آنان است كه در سراسر قرآن به وضوح نمايان است و به تعبير قرآنى (همزبانى )
ويژگى همه پيامبران اعـزامـى از سـوى خـدا بـوده تـا پـيـامـبـر و امـّت به آسانى
موقعيت يكديگر را درك كنند، زبان هـمـديـگـر را بـفـهـمـند و ارتباط كامل و واقعى
فكرى با هم برقرار كنند و عمليات تبليغى به راحتى انجام پذيرد. از اين رو مى
فرمايد:
(وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ اِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ...)(302)
ما هيچ پيامبرى را جز به زبان ملّتش اعزام نكرديم تا (پيام ما را) براى آنان تبيين
كند.
وجـود هـمـزبـانـى بين پيامبر و امّت ، لازمه درمان دردهاى فرهنگى جامعه است چرا كه
پيامبران ، سـِمـَت طبيب فرهنگى را نسبت به مردم خود دارند. منظور از زبان در اينجا
(آيه بالا) تنها لهجه يـا لغـت نـيـسـت بـلكه منظور، فرهنگ مردم است . پيامبر بايد
نقاط ضعف و قدرت امّت را بداند و سـوابـق (او) نـيـز بـايـد پـيـش آن مردم روشن
باشد؛ يك انسان ناشناس نمى تواند پيامبر امّت ناشناخته باشد.(303)
بـرايـن اسـاس ، مـبـلّغـان پـيـام الهـى بـايـد در ابعاد جامعه شناسى ، روان شناسى
، تاريخ ، جـغـرافـيـا، مـحـيـط، فـرهـنـگ ، آداب و رسوم ، نيازمنديهاى مادّى
ومعنوى ، وضعيت روحى و روانى مخاطبان و دهها پديده ديگر، اطلاعات كافى داشته باشند
تا عمليات تبليغى آنان ، موفق شود.
در ايـنـجـا بـه ايـن نـتـيـجـه مـى رسـيـم كـه مـبـلّغ ، بـايستى پيش از شروع به
تبليغ ، براى امثال اين پرسشها، پاسخ قانع كننده داشته باشد:
مخاطب كيست ؟
سطح ايمان و آگاهى او چقدر است ؟
از نظر روانى و اجتماعى در چه موقعيتى قرار دارد؟
به چه نياز دارد و ظرفيت پذيرش او چقدر است ؟
و... .
محورهاى فوق را به اختصار بيان مى كنيم .
1 ـ مخاطب كيست ؟
مـنظور از (كيستى )، جنسيت و سن مخاطبان است ؛ مبلّغ بايد بداند كه مخاطبان او مرد
هستند يا زن يـا هـر دو. هـمـيـن طـور بايد بداند كه مخاطبان در چه گروه سنى قرار
دارند؛ كودك ، نوجوان ، جوان يا بزرگسال ؟ دانستن اين موضوع ، به تفكيك و چينش صحيح
پيام ، كمك شايانى مى كند و سبب كارآيى و نفوذ هر چه بيشتر آن مى شود.
يكى از امتيازهاى ارزنده پيام الهى همين است كه مبدأ پيام ، داناى آشكار و نهان
جهان هستى است و هـيـچ مـوجودى از حيطه علم او خارج نيست و با چنين علمى ، براى
انسانها پيام مى فرستد؛ او به خوبى مى داند كه چه كسى در چه موقعيتى و در چه سن و
سالى ، به چه پيامى نياز دارد و به هـمـيـن دليـل ، براى افراد و گروههاى گوناگون ،
پيام مخصوص دارد، همان گونه كه براى موضوعات مشترك بين زن و مرد و كودك و كهنسال
پيام مشترك فرستاده است . مبلّغ نيز بايد خود را با مبدأ پيام هماهنگ كند و با
شناخت مخاطبان ، پيامى مناسب به آنها بدهد:
دامن پر خاك ما چون طفلكان
در نظرمان خاك ، همچون زرِّ كان
طفل را با بالغان نبود مجال
طفل را حق كى نشاند با رجال ؟(304)
مـبـلّغ بـايـد با جدا كردن و متمايز ساختن مخاطبان ، با آنان ، با زبان خودشان ،
سخن بگويد، پـيـام مـفـيـد بـه حـال هـر گـروه را بـه آنـان بـرسـانـد؛ مـسائل زنان
را با مردان و امور مردانگى را با زنان در ميان نگذارد، با كودكان از سكرات مرگ
سـخـن نـگـويد و با پيران از ايّام كودكى و بازيهاى كودكانه نگويد و به جوانان از
نشاط و كـار و خـودسـازى و آينده نگرى و استقلال و... سخن بگويد تا حسّ قهرمان
پرورى ، اعتماد به نفس ، استقلال شخصيت و مانند آن را در آنان زنده و تقويت كند و
باور كنند كه گفته هاى مبلّغ با خواسته هاى فطرى و طبيعى شان هماهنگ است و معارف
الهى ، تنها منبعى است كه براى برنامه ريـزى زنـدگـى مـى توان به آن اعتماد كرد،
چنان كه (اصحاب كهف ) جوانانى بودند كه با دريافت صحيح پيام الهى ، به همه عادات و
رسوم بت پرستى پشت پا زدند و هرگونه خطرى را به جان خريدند و با پناه بردن به كوه و
بيابان تصميم گرفتند به هر قيمتى كه شده ، ايمان خويش را حفظ كنند و هرگز به آيين
بت پرستى برنگردند.(305)
2 ـ سطح ايمان و آگاهى
دست پر قدرت آفرينش ، انسانها را از نظر شكل ، زبان ، فرهنگ ، ضريب هوشى ، انديشه
و... بـه گـونـه هـاى مـختلف آفريده و قرآن مجيد اين گوناگونى را نشانه توحيد معرفى
كرده و فرموده است :
(وَ مـِنْ ايـاتـِهِ خـَلْقُ السَّمـواتِ وَالاَْرْضِ وَاخـْتـِلافُ
اَلْسـِنـَتـِكـُمْ وَ اَلْوانـِكُمْ اِنَّ فى ذلِكَ لاَ ياتٍ لِلْعالِمينَ)(306)
و از نـشـانـه هاى او آفرينش آسمانها و زمين و گوناگونى زبانها و رنگهاى شماست ، در
اين ، نشانه هايى براى آگاهان است .
يكى از آن نشانه هايى كه عالمان بايد در آن بينديشند تفاوت انديشه ها و گوناگونى
سطح فـكـر، ايـمـان و آگـاهـى افـراد اسـت و مـبلّغان بايد با اطّلاع كافى از اين
تفاوتها به تبليغ مـبـادرت ورزنـد. آيـات بـسـيـارى از قـرآن مجيد به بيان اين
تفاوتها اشاره كرده كه مى تواند راهـگـشاى مبلّغان باشد. همين طور در روايات اسلامى
نيز مورد تصريح و تأ كيد قرار گرفته است كه برخى از آنها را در زير مى آوريم .
1 / 2 ـ آيات
مـى تـوان گـفـت ، قرآن مجيد مخاطبان پيام الهى را به سه گروه ؛ مثبت عادى و منفى
تقسيم كرده اسـت ؛ ايـن تـقـسيم بندى ، كلّى و ابتدايى است و هر يك از گروهها
زيرمجموعه هاى بيشمارى را تحت پوشش خويش دارند.
الف ـ گـروه مـثـبـت : ايـنـان مـخـاطـبـانـى هـسـتـنـد كـه بـه عـلت داشـتـن عـقـل
سـليـم ، دل پـاك ، فـطـرت سـالم ، نـجـابـت خانوادگى و مانند اينها، زمينه مناسبى
براى پـذيرش پيام دارند و به محض شنيدن ، به آن ايمان مى آورند. آيات زير، پيرامون
اين گروه است :
(وَ اِذا سـَمِعُو ما اُنْزِلَ اِلَى الرَّسُولِ تَرى اَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ
الدَّمْعِ مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا امَنّا فَاكْتُبْنا
مَعَ الشّاهِدينَ)(307)
و هـرگـاه آنـچـه را كـه بـه سـوى پـيامبر فرود آمده ، بشنوند، چشمهايشان را مى
بينى كه (از شـوق ) اشـك مى ريزد به خاطر حقيقتى كه دريافته اند. آنها مى گويند:
(پروردگارا! ايمان آورديم پس ما را با گواهان بنويس .
(اَللّهُ نَزَّلَ اَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِىَ تَفْشَعِرُّ
مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلينُ جُلُودُهُمْ وَ
قُلُوبُهُمْ اِلى ذِكْرِ اللّهِ...)(308)
خداوند، بهترين سخن را نازل كرده ؛ كتابى كه آياتش (در لطف و زيبايى و عمق و محتوا)
همانند يـكـديـگـر اسـت ، آيـاتـى مـكـرّر دارد كـه از شـنـيـدن آن ، لرزه بر اندام
كسانى مى افتد كه از پروردگارشان مى ترسند، سپس برون و درونشان متوجه ياد خدا مى
شود.
(اِنَّ فى ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ اَوْ اَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ
شَهيدٌ)(309)
در اين ، تذكّرى است براى كسى كه عقل دارد يا گوش فرا دهد در حالى كه حاضر باشد.
ب ـ گـروه عـادى : ايـن طـايـفـه ، اكـثـريـت مـخـاطـبـان را تـشـكـيـل مـى دهـنـد
و بـا تـبـليـغـات مـتـعـارف و پـى در پـى ، كـم و بـيـش بـه سـوى حـق مـتـمـايـل
مـى شـونـد و تـا حـدّ قـابـل قـبـولى ، بـه مـعـارف الهـى پـايـبـنـد مـى شـونـد و
بدان عمل مى كنند ولى ايمان و عمل آنان ، سطحى است و از عمق كمى برخوردار است و
همواره بايد زير پوشش تبليغى قرار بگيرند و با پيامهاى مناسب و بموقع ارشاد و
راهنمايى شوند. اينان به دليل اينكه اكثريت و پيكره امّت را تشكيل مى دهند، بيشترين
حجم تبليغاتى را نيز متوجه خود مى كـنـنـد و بـسيارى از آيات قرآنى نيز آنها را
مورد خطاب قرار داده است و خطابهايى چون ، (يا ايها الناس ) و (يا ايها الذين
امنوا) بيش از آنكه متوجه گروههاى (الف و ج ) باشد، متوجه اينهاست . مى توان گفت
آيات زير وضعيت ايمان و آگاهى اين گروه را تبيين كرده است :
(وَ مـا اَرْسـَلْنـاكَ اِلاّ كـافًَّْ لِلنـّاسِ بـَشـيـراً وَ نـَذيـراً وَ
لكـِنَّ اَكـْثـَرَ النـّاسِ لا يَعْلَمُونَ)(310)
ما تو را جز بشارت دهنده و بيم دهنده براى همه مردم نفرستاديم و ليكن بيشتر مردم
نمى دانند.