تو را جز بشارت دهنده و بيم دهنده
براى همه مردم نفرستاديم ، ولى بيشتر مردم نمى دانند.
هـمـچـنـيـن مـى تـوان گـفـت : 1 ـ پـيام الهى آنچه را نياز بشر است عرضه كرده و از
ويژگيهاى مـنـحـصـر بـه فـردى بـرخـوردار اسـت كـه در پـيـامـهاى ديگر يافت نمى شود
و ديگران هرچه بـگـويـنـد، هـمـسـنـگ آن نـخـواهـد شـد. 2 ـ پـيـام خـدا حـق اسـت و
اگـر كـسى جز آن چيزى بياورد، بـاطـل و يـاوه است ، پس اين پيام الهى است كه همه
جايى ، همگانى و همه گاهى ، پايدار خواهد ماند!
ج ـ كارآيى
گستره نفوذ معنوى پيام ، مى تواند محك ارزشمندى آن محسوب شود. به اين معنا كه هر چه
پيام از مـحـتـواى بـهـتـرى بـرخوردار باشد، كاربرد و نفوذ بيشترى خواهد داشت و با
دلايلى كه در بـخـشـهـاى پـيـش آورديـم ، نـشان داديم كه پيام الهى داراى غنى ترين
محتواست و از نظر مبدأ و ويژگيهاى متعدد، منحصر به فرد است و در نتيجه كاربردى سريع
، عميق و گسترده نيز خواهد داشت كه در دو بعد افقى و عمودى قابل بررسى است .
1 ـ كـاربـرد افـقـى : مـنـظـور از كـاربـرد افـقـى ، گستره نفوذ پيام در زمان و
مكان است كه در سـطـوح مـخـتلف جامعه ها و اقشار گوناگون مردم ، جريان مى يابد؛
پيام اسلام به طور برق آسـا در كـمـتـر از يـك ربـع قـرن ، هـمه شبه جزيره عربستان
را تحت تأ ثير خويش قرار داد و رسـول اكـرم (ص ) در سـالهـاى آخـر عـمـر بـه دعـوت
ديـگـر نـقـاط دنـيـا هـمـّت گـمـاشـت و با ارسال نامه و اعزام نماينده ، جهانى شدن
اسلام را آغاز كرد و خداوند نيز به او چنين نويد داد:
(اِذا جأَ نَصْرُاللّهِ وَالْفَتْحَُ وَ رَأَيْتَ النّاسَ يَدْخُلُونَ فى دينِ
اللّهِ اَفْواجاً)(95)
هنگامى كه يارى خدا و پيروزى فرا رسد و بينى كه مردم گروه گروه وارد دين خدا مى
شوند.
ايـن پـيـش بـينى قرآن ، خيلى سريع تحقق يافت و اسلام در شرق و غرب عالم درخشيد و
امروزه كمتر كشورى يافت مى شود كه پيام اسلامى در آنجا راه نيافته باشد:
جـهـان اسـلام قـريب به 35 ميليون كيلومتر مربع وسعت دارد و بيش از يك ميليارد نفر
متعلق به اردوگاه اسلام هستند. قريب به 100 بندر مهم و استراتژيك جهان متعلق به
دنياى اسلام است . ايـن سـرزمـيـن كـه مـهـد و زيـسـتـگـاه انـسان مسلمان شناخته مى
شود، از بنادر پنيانك و كوچينگ و جـاكـارتـا و سـورابـايا و سمارانگ در اقيانوس هند
و درياى چين گرفته تا بنادر چيتاگونك ، كـراچـى ، ابـوظـبـى ، دارالسلام ، استانبول
، تونس ، بصره ، ظهران ، كوناكرى ، طرابلس ، مـسـقـط، دوحـه ، آبـادان ، مـورونـى ،
بـانـجـول ، اسـكـنـدريـه ، زاگرس ، عدن و بالاخره بنادر كـازابـلانـكـا، طـنـجـه ،
نـواكـشـوت و دوان در سـواحـل اقـيـانـوس اطلس و درياى مديترانه امتداد دارد.(96)
2 ـ كـاربـرد عـمـودى : مـراد از كـاربـرد عـمـودى پـيـام ، مـيـزان نـفـوذ آن در
اعـمـاق فـكـر و دل انـسـانـهـا و تأ ثير آن در انديشه و عمل جامعه هاست كه بدون
ترديد، پيام الهى در اين بعد نـيـز مـقـام نخست را به خود اختصاص داده و عميقترين
اثر را در جامعه بشرى برجاى گذاشته و هـمـه تـمـدّنها را مرهون خويش ساخته است .
نفوذ بى وقفه پيام الهى بر جان انسانها، از بدو پـيـدايـش تـاكـنـون و تـا ابد،
بسان آفتاب نيمروز زبانزد خاص و عام است و جز خفّاشان نمى تـوانـند آن را انكار
كنند. تاريخ گواه است كه پيام خدا آنچنان در دلها تأ ثير گذاشته كه از وحـشـى
تـريـن انـسـانها، ملّتى متمدّن ، با فرهنگ ، ايثارگر، فداكار، با معنويت ، بلند
همّت و سلحشور ساخته و آنان را از خاك به خدا رسانده است و به تعبير قرآن مجيد، از
دوزخ به بهشت برين برده است :
(وَاذْكـُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ اِذْ كُنْتُمْ اَعْدأً فَاَلَّفَ بَيْنَ
قُلُوبِكُمْ فَاَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ اِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى شَف احُفْرٍَْ
مِنَ النّارِ فَاَنْقَذَكُمْ مِنْها...)(97)
و نعمت خدا را بر خود به ياد آوريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او ميان دلهاى شما
الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او برادر شديد! و شما بر لب حفره اى از آتش بوديد،
خدا شما را از آن نجات داد.
همينطور زنجيرهاى بردگى و وابستگى را در تمام زمينه ها گسست ، به آنان آزادگى بخشيد
و در جايگاه رفيع انسانيت نشاند:
(... يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ
لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ
اِصْرَهُمْ وَالاَْغْلالَ الَّتى كانَتْ عَلَيْهِمْ...)(98)
(پـيـامـبـر الهـى ) آنـان را بـه خـوبـى فـرمـان مـى دهـد و از زشتى باز مى دارد و
پاكيزه ها را بـرايـشـان حـلال مى شمرد و ناپاكيها را تحريم مى كند و بار گران و
زنجيرهايى را كه بر آنها بود (از دوش و گردنشان ) برمى دارد.
اين قدرت اعجازگر پيام الهى ، وصف جدانشدنى آن است و تا قيامت همراه اوست همانگونه
كه در عـصـر كـنـونـى ، مـلّت شـريـف و مـسـلمـان ايران را چنان تحت تاثير قرار داد
كه در برابر همه قـدرتـهـاى شـيـطـانـى دنـيـا شوريدند و انقلابى عظيم و اسلامى را
در آستانه پانزدهمين قرن تـولد اسـلام عـزيـز بـه پـيـروزى رسـانـدند و گوشه اى از
نفوذ تندرآساى پيام خدا را به جهانيان نشان دادند و رهبر كبير انقلاب و بنيانگذار
جمهورى اسلامى در اين باره فرمود:
آنـچـه كـه شـمـا مـلّت شـريـف و مـجـاهـد بـراى آن بـه پـا خـاسـتـيـد و دنـبـال
مـى كـنـيـد و بـراى آنـان جـان و مـال نـثـار كـرده و مـى كـنـيـد و والاتـريـن و
بالاترين و ارزشـمـنـدتـريـن مـقـصـدى اسـت و مـقـصـودى اسـت كـه از صـدر عـالم در
ازل و از پـس اين جهان تا ابد عرضه شده است و خواهد شد و آن مكتب الوهيت به معنى
وسيع آن و ايـده تـوحـيـد بـا ابـعـاد رفـيع آن است كه اساس خلقت و غايت آن در
پهناور وجود و در درجات و مـراتـب غـيـب و شـهـود است و آن در مكتب محمّدى (ص ) به
تمام معنى و درجات و ابعاد متجلّى شده و كـوشـش تمام انبيأ عظام عليهم سلام اللّه و
اوليأ معظّم سلام الله عليهم براى تحقّق آن بوده و راهـيـابـى بـه كمال مطلق و جلال
و جمال بى نهايت جز با آن ميسّر نگردد، آن است كه خاكيان را بـر مـلكـوتـيـان و
بـرتـر از آنـان شـرافـت داده و آنـچـه بـراى خـاكـيـان از سـيـر در آن حـاصـل مـى
شـود بـراى هـيـچ مـوجـودى در سـراسـر خـلقـت در سـرّ و عـلن حاصل نشود.(99)
بـدون تـرديـد چـنـيـن كاربردى ، مرهون علل و انگيزه هاى متعددى است كه به پيام ،
مبدأ ، مبلّغ ، زمان و مكان و... پيوند دارد كه برخى را از نظر گذرانديم و برخى را
كه در وجود پيام نهفته است تحت عنوان انگيزه هاى نفوذ، تبيين مى كنيم .
علل و انگيزه هاى نفوذ
اضـافـه بر آنچه ياد شد، مزاياى بى شمار ديگرى در پيام الهى نهفته است كه آن را از
نفوذ شـگـفـت انـگـيـزى بـرخـوردار مـى سـازد، نـفـوذى كـه بـا هـيـچ پـيـام
ديـگـرى قابل مقايسه نيست ؛ در ميان انسانها پرنفوذترين پيامها از آنِ نوابغ و
دانشمندان است ولى آنها اوّلاً از رشته تخصصى خود فراتر نمى روند و ثانياً با زبان
خاصّ خود سخن مى گويند كه تـنـهـا آشـنـايـان بـا زبـان پـيـامـشـان را دريـافـت
مـى كـنـنـد. ديـگـر ايـنـكـه حـداكـثـر در عـقـل مـخـاطـبـان خـود نـفـوذ مـى
كـنـنـد. امـّا پـيـام الهـى قـلمـرو عقل را درمى نوردد و وارد سرسراى دل مى شود و
آن را تسخير مى سازد، يعنى در عمق روح بشر وارد مـى شـود، هـمـه احـسـاسات بلكه همه
وجود او را در اختيار مى گيرد و در راه حقيقت به حركت درمى آورد.(100)
برخى از علل و انگيزه ها را در زير بيان مى كنيم .
1 ـ قابليت استدلال
پـيـام الهى همواره عقل آدمى را مورد خطاب قرار مى دهد و از انسانهاى خردپيشه مى
خواهد كه به مـحـتـوايـش بـيـنـديـشـنـد و در اسـتـدلال و برهانى كه ارائه مى دهد
تدبّر كنند، سپس عالمانه و آگاهانه آن را بپذيرند؛ از اين رو، نخست فرمود:
(قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَُّْ الْبالِغَُْ...)(101)
بگو: خدا، دليل رسا و قاطع دارد.
در مـرحـله بـعـد فرمود ما برهان و دليل قاطع خود را براى شما مطرح كرديم تا
كوركورانه و بدون حجت و دليل ، پايبند به دين نشويد:
(يا اَيُّهَا النّاسُ قَدْ جأَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ اَنْزَلْنا
اِلَيْكُمْ نُوراً مُبيناً)(102)
اى مـردم ! بـراى شـمـا از سـوى پـروردگـارتـان دليلى روشن آمد و نور آشكارى به
سويتان نازل كرديم .
نـور آشـكار، قرآن مجيد است و برهان به قرآن و پيامبر اكرم (ص ) تفسير شده
(103) كه در هر صورت مطلب بالا را تأ ييد مى كند.
و چـون خـود، مـسـتـدل و مـنـطـقـى سـخـن مـى گـويـد و هـرگـز وهـم و گـمـان و
شـايـد و احـتمال و مانند آن را مبناى پيام قرار نمى دهد، از مخالفان خويش نيز مى
خواهد كه در مقام بحث و احـتـجـاج ، مـسـتـدل سـخـن بـگـويـنـد و بـراى ادّعـاى
خـود، بـرهـان اقـامـه كـنـنـد؛ بـه طـور مثال ، به منكران توحيد مى گويد:
(... اَ اِلهٌ مَعَ اللّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ)(104)
آيـا مـعـبـودى هـمـراه خـداسـت ؟ بـگـو: اگـر راسـت مـى گـويـيـد، دليل خود را
بياوريد.
هـمـچـنـيـن در آيـات متعددى ، از تعقّل ، تفكّر، تدبّر، خردمندان ، يقين ، عالمان
و مانند آن سخن مى گـويـد كـه ثـابـت مـى كند پيام الهى بر علم و استدلال پايه ريزى
شده و پرواضح است كه خردمندان را به خود جذب مى كند و عقل و انديشه آنان را در
اختيار خود مى گيرد، از اين رو:
سـراسـر كـتـاب و سـنـّت را تـفـكـّر و اسـتـدلال تـامّ عـقـلى تـشـكـيـل مـى دهـد؛
آنـچـه مـربـوط بـه تـعـبـّد اسـت ، غـيـرمـسـتـقـيـم بـه عـقـل مـبـرهـن بـرمـى
گـردد و آنـچـه مـربـوط بـه تـعـقـل اسـت (اصول و معارف اوّليه دين ) با براهين
عقلى ، تماس مستقيم دارد.(105)
2 ـ مطابقت با فطرت
(انـسـان يـك پـايـگـاه آزاد انـديـشـه دارد كـه مـى تـوانـد از هـر تـأ ثـيـرى
خـود را مستقل نگه دارد كه از آن در زبان اسلام به (فطرت ) تعبير شده است .)(106)
مبدأ پيام دينى ، كسى جز آفريدگار هستى نيست كه فطرت آدمى نيز يكى از آفريده هاى
اوست . خداوند با شناخت دقيقى كه از فطرت دارد، مى داند كه پايگاه صادق و قابلى است
كه انسان را از درون به پذيرش پيام الهى برمى انگيزد و او را وادار مى سازد كه با
تمام وجود به آن پـاسـخ مـثـبت دهد، اطاعتش نمايد و با جان و دل حمايتش كند و حتى
خميره فطرت آدمى را با روح پيام خود يعنى توحيد، عجين كرده و فرموده است :
(فـَاَقـِمْ وَجـْهَكَ لِلدّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتى فَطَرَ النّاسَ
عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِكَ الدّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ اَكْثَرَ
النّاسِ لا يَعْلَمُونَ)(107)
پـس روى خـود را مـتـوجّه آيين پاك گردان ، اين فطرتى است الهى كه خداوند انسانها
را بر آن آفريده ، دگرگونى در آفرينش خدا نيست ، اين است آيين استوار ولى بيشتر
مردم نمى دانند!
از اين رو انسانهاى پاك فطرت ، كمترين مقاومتى در برابر پيام الهى از خود نشان نمى
دهند و بـه مـحـض شـنـيـدن آن درمـى يـابـنـد كـه بـا سـرشـتـشـان هـمـاهـنـگ اسـت
، بـه هـمـيـن دليـل پـنـجـره دل را بـه سـويـش مـى گـشـايـنـد و بـا شـوق از آن
استقبال مى كنند؛
(وَ اِذا سَمِعُوا ما اُنْزِلَ اِلَى الرَّسُولِ تَرى اَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ
الدَّمْعِ مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا امَنّا فَاكْتُبْنا
مَعَ الشّاهِدينَ)(108)
و هـر زمـان آيـاتـى را كـه بـر پـيـامـبـر(ص ) نازل شده ، بشنوند، چشمهايشان را مى
بينى كه بخاطر حقيقتى كه دريافته اند (از شوق ) اشك مى ريزند؛ آنها مى گويند:
(پروردگارا ايمان آورديم ، پس ما را با گواهان (و شاهدان حق ، در زمره ياران پيمبر)
بنويس !
و در مـرحله بالاتر، چنان در برابر پيام خدا رام و خاضع مى شوند كه جسم و جان خويش
را در اخـتـيـارش مـى نـهـنـد و از درون و بـرون ، بـا انـديـشـه و عمل با او همنوا
مى شوند؛
(اَللّهُ نَزَّلَ اَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِىَ تَقْشَعِرُّ
مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلينُ جُلُودُهُمْ وَ
قُلُوبُهُمْ اِلى ذِكْرِ اللّهِ ذلِكَ هُدَى اللّهِ يَهْدى بِهِ مَنْ يَشأُ...)(109)
خداوند، بهترين سخن را نازل كرده ، كتابى كه آياتش (در لطف و زيبايى و عمق و محتوا)
همانند يـكـديـگـر اسـت ؛ آيـاتـى مكرّر دارد (با تكرارى شوق انگيز) كه از شنيدن آن
، لرزه بر اندام كـسـانـى كـه از پروردگارشان مى ترسند مى افتد، سپس برون و
درونشان نرم و متوجه ذكر خدا مى شود؛ اين هدايت الهى است كه هر كس را بخواهد با آن
راهنمايى مى كند.
3 ـ پاسخ به نيازها و احساسات
بـراى ايـنـكـه مـحـتـواى يـك پـيـام غنى و نيرومند باشد، بايد با احساسات بشر
انطباق داشته بـاشـد؛ انـسـان كانونى دارد غير از كانون عقلى و فكرى ، به نام كانون
احساسات ، كه آن را نـمـى تـوان نـاديده گرفت . توافق و هماهنگى با احساسات و تا
حدّى اشباع احساسات عالى و رقـيـق بـشر، و نيز هماهنگى با نيازهاى زندگى و نيازهاى
عملى و عينى بشر، از ديگر شرايط غـنـى بودن محتواى يك پيام است . اگر پيامى با
نيازهاى طبيعى بشر ضدّيت داشته باشد نمى تواند موفق باشد.(110)
پـيـام خـدا بـه احـساسات و نيازهاى عاطفى بشر به نيكوترين وجه پاسخ داده و به
تقويت يا تصحيح يا تعديل آنها پرداخته است . به طور مثال ؛ پيوند ميان پدر و مادر و
فرزند، بسيارى قـوى و ناگسستنى است و از سوى اسلام در حدّ عالى به رسميت شناخته شده
و حتى در شش آيه قـرآن ، احـسان به پدر و مادر به طور جدّى مورد سفارش خدا قرار
گرفته و در برخى از آنها پس از توحيد و پرستش الهى بلافاصله به احسان به پدر و مادر
پرداخته است مانند:
(وَاعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ
اِحْساناً...)(111)
خدا را بپرستيد و هيچ چيز را همتاى او قرار ندهيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.
صـله رحـم ، نـوعـدوسـتـى ، يـتـيـم نـوازى ، روابـط حـسنه ، انفاق و احسان ،
ايثار، دستگيرى از درماندگان ، تحكيم روابط خانوادگى ، ميهمان نوازى و دهها مقوله
ديگر اخلاقى كه پيام الهى بر آن تأ كيد كرده ، هر يك به نوعى ، عواطف و احساسات
مردم را اشباع مى كند و حضور يكايك آنـهـا در زنـدگـى انـسـانها ضرورى و اجتناب
ناپذير است و طرح و تقويت آنها در پيام الهى ، سـبـب مـى شـود كـه مـردم آن را در
عـيـنـيت زندگى خود بيابند و ضرورت دين را به طور ملموس احساس كنند. به داستان زير
توجه فرماييد؛
زكـريـا پسر ابراهيم مى گويد: من مسيحى بودم و با شنيدن آيه اى از قرآن مسلمان شدم
، سپس در مـراسـم حـج شـركت كردم و خدمت امام صادق (ع ) رسيدم ، آن حضرت برايم دعا
كرد و فرمود: (بـه مادرت نيكى كن و اگر از دنيا رفت ، خودت او را تجهيز نما.) من پس
از بازگشت از سفر حـجّ، بـيـش از گـذشـته نسبت به مادر پير و نابينايم مهربانى و
خدمت كردم به طورى كه سبب شـگـفـتـى او شـد و از مـن پـرسـيـد: چه سبب شده كه پس از
اين مسافرت اينچنين كمر به خدمت من بـسـتـه اى ؟ گـفـتم : فرزند پيامبر اسلام به من
چنين سفارش كرده است . گفت : او پيامبر است . گفتم : نه ، پسر پيامبر است . گفت :
اين گونه سفارشها كار پيامبران است . سپس گفت : پسرم ! ايـن ديـنـى كـه تـو اخـتيار
كرده اى . بهترين دين است ، آن را به من نيز بياموز! من شهادتين و نـمـاز را بـه او
يـاد دادم و او پـس از خـوانـدن نـمـاز ظـهـر، عـصـر، مـغـرب و عـشـا از دنـيـا
رفـت .(112)
امـثـال ايـن گـونـه داسـتـانـهـا در طـول تـاريـخ اسـلام ، بـويـژه صـدر اوّل ،
فراوان اتفاق افتاده و امروزه نيز موج اسلام گرايى ، دلهاى بيقرارى را به سوى اسلام
جذب كرده و روز به روز بر شتاب آن افزوده مى شود به گونه اى كه خواب دشمنان اسلام ،
بـخـصوص استكبار جهانى را آشفته كرده است و آنان را مجبور ساخته كه پيرامون اين دين
حيات بـخـش و شـورآفـريـن بـه تـحـقـيـق و تـجديد نظر بپردازند، اين بحث مجالى وسيع
و تحقيقى گـسـترده مى طلبد كه از گنجايش اين نوشتار خارج است ، در اينجا تنها به يك
مورد بسنده مى كنيم :
بـا پـيـش بـيـنـى ايـن كـه ممكن است تا سال 2000 نيمى از جمعيت جهان مسلمان باشد،
برخى از دانـشـكـده هـاى مـديـريـت آمـريـكـا بـه طـرح ريـزى اسـتـراتـژيـك در
قـبـال ايـن مـسـأ له پـرداخـتـه انـد؛ روزنـامـه وال اسـتـريـت ژورنـال نـوشـتـه
اسـت بـسـيـارى از دانشكده هاى مديريت بازرگانى آمريكا بويژه دانشكده هاى معروف
هاروارد، يل و كلمبيا از زمان پيروزى انقلاب اسلامى توجّه غير مترقّبه و بى سابقه
اى بـه مـسـائل اسـلامـى و بـررسـى مـسـائل بـيـن المـللى بـا تـوجـه بـه تـجـديـد
حـيات اسلام ، مـبـذول داشـتـه و واحـدهـاى درسـى ويـژه اى را صـرفـاً بـه
تـحـقـيـق و بـررسـى مسائل اسلامى اختصاص داده اند.(113)
پيامگزار
تعريف
داعيه در لغت چنين معنى شده است .
(اَلدّاعـِيَُْ الَّذى يـَدْعـُو اِلى دينٍ اَوْ فِكْرٍ)(114)؛
دعوتگر كسى است كه مردم را به آيين يا تفكّرى مى خواند و در تعريف اصطلاحى آن گفته
اند:
پيام دهنده ، فرد يا گروه يا نهادى است كه سعى دارد فكر، عقيده يا رفتارى را با
ابزار خاص بـه ديـگـران مـنـتـقـل نـمـوده و بـديـن وسـيـله در مـخـاطـب يـا
مـخـاطـبـيـن دگـرگـونـى ايـجـاد كند.)(115)
نويسنده ديگرى باتوجه به انواع و ابزار پيام رسانى ، پيام رسان را چنين تعريف كرده
است :
اوّلين عامل تشكيل دهنده يك ارتباط، دهنده اطلاعات و يا دهنده پيام است ؛ معلّم ،
سخنران ، نويسنده ، واعـظ، خواننده ، هنرمند، هنرپيشه ، نقّاش ، مجسّمه ساز،
دكوراتور، گوينده تلويزيون ، همگى از جـمـله پـيـام دهـندگانى هستند كه بطور مستقيم
يا غير مستقيم سعى دارند در قالبهاى مختلفى پيام خويش را به گيرندگان خود ارائه
نمايند.(116)
جايگاه مبلّغ
نـظـر بـه اهميّت فراوان تبليغ دينى در راهنمايى رساندن انسانها به اهداف آفرينش ،
طبيعى اسـت كـه پـيـام رسـان ديـنـى از جايگاه بلندى برخوردار باشد. همانگونه كه
پيشتر ياد شد، نـخـسـت خود خداوند در چنين جايگاهى قرار دارد و در مرحله اجرا اين
نقش عظيم و ارزنده را برعهده برگزيدگان خود قرار داده و فرموده است :
(اِنَّ اللّهَ اصْطَفى ادَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ اِبْراهيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى
الْعالَمينَ)(117)
خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برترى داد.
هـمچنين آنان را در رفيعترين جايگاهها قرار داد كه همواره نام و ياد او را به
ديگران بياموزند و زمين و زمان را با عطر دل انگيزش بياميزند؛
(فـى بـُيـُوتٍ اَذِنَ اللّهُ اَنْ تـُرْفـَعَ وَ يـُذْكـَرَ فـيـهـَا اسـْمـُهُ
يـُسـَبِّحُ لَهُ فـيـهـا بـِالْغـُدُوِّ وَالاْ صالِ)(118)
در خانه هايى كه خداوند اجازه داده رفيع باشند و نامش در آنها برده شود و صبح و شام
در آنها تسبيح او گويند.
آنگاه آن برگزيدگان معصوم را به ابلاغ پيام خويش برانگيخت ؛
(... جأَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْكِتابِ
الْمُنيرِ)(119)
پيامبرانِ امّتها، با دلايل روشن و كتابهاى پند و اندرز و كتاب نورانى نزد آنان
آمدند.
و ايمان به آنان را همچون ايمان به خود، لازم و ضرورى شمرد و فرمود:
(... فَامِنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ اِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ
اَجْرٌ عَظيمٌ)(120)
پـس بـه خـدا و پـيـامـبـرانـش ايـمـان بـياوريد و اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه
كنيد، پاداش بزرگى خواهيد داشت .
و در نـهـايـت ، اطـاعـت و سـركشى از فرمان آنان را همچون پيروى و نافرمانى از خويش
دانست و فرمود:
(مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطاعَ اللّهَ وَ مَنْ تَوَلّى فَما اَرْسَلْناكَ
عَلَيْهِمْ حَفيظاً)(121)
كـسـى كـه از پـيـامـبـر اطـاعـت كـند، از خدا اطاعت كرده و هر كس سرباز زند، تو
را نگهبان آنان نفرستاديم .
چنين جايگاهى مختصّ مبلّغان معصوم و بلاواسطه است كه پيام الهى را از راه وحى
دريافت مى كنند و اهميّت اين جايگاه نيز از زواياى متعددى قابل بررسى است كه برخى
را به اختصار بيان مى كنيم .
الف ـ ارتباط ملك و ملكوت
بـدون ترديد انسانهاى عادى ـ گرچه از نبوغ و دانش فراوان هم برخوردار باشند ـ
شايستگى دريـافـت وحـى و ارتـبـاط مـستقيم با عالم ملكوت را ندارند و اين موهبت
عظيم به سبب وجود مبلّغان مـعـصـوم نـصـيـب بـشـريت شده است و انسان از اين رهگذر
به درياى بى پايان معارف الهى راه يافته و با شناخت عالم معنا براى سعادت واقعى
خويش از آنجا الهام گرفته و زندگى مادّى و معنوى خود را بدان سو جهت داده است .
ب ـ هويت يابى ملّتها
ميزان ارزش افراد و جامعه ها به اعتقاد و آرمان آنان ، بستگى دارد. به تعبير امام
على (ع ):
(قيمَُْ كُلِّ امْرٍِ ما يُحْسِنُهُ)(122)
ارزش هر شخصى به چيزى است كه آن را نيكو مى شمارد.
در جـامـعـه اسـلامـى ، ايـن اعـتـقـاد و آرمـان ، از مـبـدأ پـيـام ـ اللّه ـ
تـوسـّط مـبـلّغـان اصـيـل بـه مـردم ابـلاغ و القـا مـى شود، پس شكل گيرى ،
موجوديت و دوام جامعه اسلامى نتيجه تلاش و نقش ارزنده مبلّغان الهى است ، به تعبير
حجْالاسلام غزالى :
(اِنَّ تَكْوينَ الدُّعاِْ بِمَعْنى تَكْوينِ الاُْمَِّْ)(123)
موجوديت مبلّغان به معناى شكل گيرى ملّت است .
پـيـام رسـان الهـى بـا ابـلاغ پيام ، انديشه ها را شكوفا مى سازد، مرزهاى مادّه
پرستى را مى شكند، افقهاى جهان بى نهايت را در چشم انداز خردمندان قرار مى دهد و
توان و استعدادهاى نهفته و بـالقـوه آنـان را فـعـليـت مـى بـخـشـد و در نتيجه
هويّت جديد و واقعى ملّت را به او باز مى گرداند. امير مؤ منان (ع )، اين نقش اساسى
رسول اكرم (ص ) را چنين ترسيم مى كند:
(اِنَّ اللّهَ بـَعـَثَ مُحَمَّداً(ص ) وَ لَيْسَ اَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ
كِتاباً وَ لا يَدَّعى نُبُوًَّْ فَساقَ النّاسَ حـَتـّى بـَوَّأَهـُمْ
مـَحـَلَّتـَهـُمْ وَ بـَلَّغـَهـُمْ مـَنـْجـاتـَهـُمْ فـَاسـْتـَقـامـَتْ
قـَنـاتـُهـُمْ وَاطـْمـَأَنَّتـْ صَفاتُهُمْ)(124)
خداوند، محمد(ص ) را در حالى به پيامبرى برانگيخت كه هيچ فردى از عرب خواندن نمى
دانست و ادّعـاى پـيـامـبـرى نـمـى كـرد؛ پيامبر، مردم را رهبرى كرد تا آنان را به
جايگاه شايسته شان نشانيد و به مرز رهايى و آزادگى رسانيد، پس كارهايشان قوام يافت
و بنيادشان استوار گشت .
هويّتى كه مبلّغ الهى به ملّت مى بخشد، با فرجام نهايى آنان گره مى خورد و حتى در
سراى آخرت نيز با همان نشان و هويت شناخته مى شود. قرآن مجيد مى فرمايد:
(يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ...)(125)
روزى كه هر گروهى را با پيشوايشان مى خوانيم .
ج ـ اتمام حجت
عـالم آخـرت و پـاداش و جـزاى الهـى بـراسـاس تـكـليـف و اعـمـال انـسـانـهـا بـنـا
شـده و تـكـليـف نـيز نتيجه ابلاغ پيام و اتمام حجت از سوى خدا نسبت به انـسـانهاست
كه توسط پيام رسانان دينى انجام مى پذيرد. پس وجود مبلّغان الهى ، حجّت او را بـر
مـردم مـحـقـّق مى سازد و مسأ له پاداش و جزا را معنا مى دهد و خداوند در روز قيامت
براساس گفتار و تبليغ آنان به حساب مردم رسيدگى مى كند، چنان كه فرمود:
(وَ لَوْ اَنّا اَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْلا
اَرْسَلْتَ اِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ اياتِكَ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَذِلَّ وَ
نَخْزى )(126)
اگـر مـا آنـان را پـيـش از آن (كـه قـرآن را بـفرستيم ) با عذابى هلاك مى كرديم
(در قيامت ) مى گـفـتـند: پروردگارا چرا پيامبرى براى ما نفرستادى تا از آيات تو
پيروى كنيم پيش از آنكه خوار و رسوا شويم .
د ـ اسوه بودن
پـيـام آوران الهـى بـه گـفـتـه هـاى خويش پيش از ديگران ايمان مى آورند و بيش از
همه بدانها عـمـل مـى كـنـنـد و در واقـع آنـچـه را بـاور دارنـد و بـدان عمل مى
كنند، به ديگران نيز مى آموزند و از آن تبليغ مى كنند و با عينيت بخشيدن به ذهنيت
خود، نمونه عملى انديشه و باور خويش را به نمايش مى گذارند و بدين وسيله راه گرايش
و توجه مردم را نسبت به پيام الهى آسان مى سازند. از اين رو (انسان ) بودن
فرستادگان در سيستم پيام رسانى الهى يك اصل است و خداوند هيچ گاه فرشته يا موجود
ديگرى را به عنوان پيامبر خـود بـه سـوى مـردم گـسـيل نداشته است بلكه همه انسان
بوده اند با همه نيازهاى انسانى كه مـانـنـد ديـگران به دنيا مى آمدند، غذا مى
خوردند و مى آشاميدند، راه مى رفتند و مى خوابيدند و پـس از مـدتى نيز از دنيا مى
رفتند، در غير اين صورت نمى توانستند الگو و سرمشق انسانها باشند و مردم نيز پيام
آنان را نمى پذيرفتند. حتى در قرآن مى خوانيم :
(وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما
يَلْبِسُونَ)(127)
اگـر فـرسـتاده خويش را فرشته اى قرار مى داديم حتماً او را به صورت مردى درمى
آورديم و آنچه را آنان مشتبه مى كردند، بر خودشان مشتبه مى ساختيم .
قـرآن ضـمـن آنـكـه در آيات متعددى به جنبه بشرى فرستادگان الهى تأ كيد مى كند،
موضوع اسـوه بـودن آنـان را بـه عـنـوان يـك اصـل تـبـليـغـى و قـابـل پـيـروى
مـطـرح مـى كـنـد.بـه عـنـوان مـثـال : حـضـرت ابـراهـيـم (ع ) و هـمـراهـان او را
سمبل توحيد و بت شكنى و سرمشق موحّدان معرفى مى كند تا با الگوگيرى از سخن و سيره
او با همه مظاهر شرك و بت پرستى مبارزه كنند و موحّد واقعى گردند:
(قـَدْ كـانـَتْ لَكـُمْ اُسـْوٌَْ حـَسـَنٌَْ فـى اِبـْراهـيـمَ وَالَّذينَ مَعَهُ
اِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ اِنّا بُرَ آؤُا مِنْكُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ
دُونِ اللّهِ كَفَرْنا بِكُمْ...)(128)
در زنـدگـى حـضرت ابراهيم و همراهان او براى شما سرمشق نيكويى هست چون به قوم (مشرك
) خود گفتند: ما از شما و آنچه غيرخدا مى پرستيد بيزاريم ، ما نسبت به شما كافريم .
اسـوه بـودن ، حـضـرت ابـراهـيـم در عمل ، با رساندن پيام توحيدى او توأ م است و او
به همان انـدازه كـه از تـوحـيـد و نـفـى شـرك سـخـن مـى گـويـد، در عمل موحّد است
و از غير خدا بيزارى مى جويد.
1 / 2 ـ مبلّغ ، جانشين پيامبر
پس از پيامبران و مبلّغان معصوم ، انسانهاى وارسته ، دلسوخته ، خداجو و حق طلب ،
وظيفه خطير تـبـليغ دينى را به عهده مى گيرند و عمر گرانمايه خويش را وقف ارشاد و
راهنمايى بندگان خـدا بـه سـوى او مـى كـنند؛ اينان در واقع جانشينان پيامبران در
زمان غياب آنانند كه تداوم خط اصيل نبوّت را تضمين مى كنند و ارتباط امّت با دين
الهى را حفظ و تقويت مى نمايند و سخن نغز رسول گرامى (ص ) مشعر به همين معناست كه
فرمود:
(اِنَّ الْعُلَمأَ وَرَثَهُ الاَْنْبِيأِ)(129)
براستى دانشمندان ، وارثان پيامبرانند.
عـالمـان ربـّانى ، معارف بلند دينى و ايمان و اعتقاد خويش را از پيامبر و امامان
معصوم (ع ) به ارث مى برند و بسان مشعلهاى فروزان فرا راه امّت اسلامى قرار مى
گيرند و همان گونه كه رسول اكرم (ص ) با اذن خدا مردم را از تاريكيها به سوى نور مى
برد:
(كِتابٌ اَنْزَلْناهُ اِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ
بِاِذْنِ رَبِّهِمْ...)(130)
مـبـلّغـان راسـتـيـن نـيـز بـا ابـلاغ پـيـام الهـى ، مـردم را از وادى جـهل و
تاريكى به سوى نور ولايت و معارف اهل بيت (ع ) رهنمون مى كنند و حضرت على (ع ) مى
فرمايد:
پـاداش چـنـيـن كـارى تـاجـى از نـور اسـت كـه در روز قـيـامـت بـر سـر اوسـت و
چـشـمـان اهـل مـحـشـر را خيره مى سازد و منادى ندا مى كند: اى بندگان خدا! اين
دانشمند، يكى از شاگردان آل محمّد(ص ) است ؛ هر كس در دنيا به دست او از حيرت
نادانى نجات يافته ، به نور او تمسّك جويد تا وى را از تاريكى اين عرصه به سوى بهشت
ببرد.(131)
آنـان رفـيـقـان پـيـامـبـر در بـهـشـت خـواهـنـد بـود. دعـاى خـيـر رسول اكرم (ص )
نيز همواره بدرقه راه آنان است .
يك روز آن حضرت سه بار فرمود:
(اَللّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفائى )
خدايا! جانشينان مرا رحمت كن !
پرسيدند: اى فرستاده خدا! جانشينان شما چه كسانى هستند؟ پاسخ داد:
(آنـان كـسـانـى هـسـتـنـد كـه پـس از مـن خـواهـنـد آمـد و سـخـن و سـيـره مـرا
بـازگـو كـرده ، تحويل مردم خواهند داد.)(132)
يارى خداوند نيز شامل حال پيامبران و پيروان آنان است :
(اِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَالَّذينَ امَنُوا فِى الْحَيوِْ الدُّنْيا وَ يَوْمَ
يَقُومُ الاَْشْهادُ)(133)
براستى ، ما پيامبران خود و كسانى را كه ايمان آورده اند، در زندگى دنيا و (در آخرت
) روزى كه گواهان به پا مى خيزند، يارى مى دهيم !
مـبـلّغـان الهـى نـيـز مـادامى كه به وظيفه خطير تبليغ اهتمام ورزند، از سوى
خداوند، تأ ييد مى شـونـد؛ چنين تأ ييدى ممكن است به شكل موفّقيت ، گيرايى سخن ،
نفوذ كلمه ، آمادگى اسباب و وسـائل پـيشرفت كار و مانند آن باشد، يا در قالب
امدادهاى غيبى ، چنان كه امام صادق (ع ) به هشام بن حكم ـ آن عالم برجسته اى كه با
دانش و زبان خويش ، اسلام راستين را تبليغ مى كرد ـ فرمود:
(يا هُشامُ لا تَزالُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ ما نَصَرْتَنا بِلِسانِكَ)(134)
اى هشام ! مادامى كه با زبانت به ما مدد مى رسانى ، به وسيله روح القدس تأ ييد مى
شوى !
و آن مـبـلّغ راسـتين گفته است : با اطمينان به اين سخن امام ، هيچ گاه در بحث و
مناظره در نماندم .(135)
زيـرا مـبـلّغـان ، سـربـازان جـهـادگـر و پـرتـلاشى هستند كه در ميدانهاى جهاد
تبليغى به مصاف خصم دين مى روند و خداوند به آنان چنين وعده داده است :
(وَالَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ اِنَّ اللّهَ لَمَعَ
الُْمحْسِنينَ)(136)
آنـهـا كـه در راه ما جهاد كنند، قطعاً به راههاى خود هدايتشان خواهيم كرد و خداوند
همراه نكوكاران است .
ويژگيها
با توجه به جايگاه رفيع و نقش ارزنده اى كه مبلّغان الهى در راهنمايى قافله بشرى
برعهده دارنـد، وظـيـفه خطير و پراهميّت آنها ايجاب مى كند كه از شايستگى و
برازندگى خاصّى نيز بـرخـوردار باشند تا بتوانند به نحو احسن ، رسالت خويش را به
انجام رسانند و به اهداف ارزشـمـند پيامگزارى نائل آيند. آنچه در پى مى آيد، برخى
از شرايط و ويژگيهايى است كه وجـود آنـهـا در پـيـامـگزاران الهى ضرورى است و نبود
يا كمبود هر يك از آنها به كارآيى پيام رسانى زيان مى رساند.
1 / 3 ـ آگاهى و بصيرت
مـبـلّغ پـيش از هر اقدام تبليغى بايد نسبت به پيام ، آگاهى عميق داشته باشد، آن را
با فكر و دل بـاور كـند، به حقانيّتش پى ببرد، سپس به تبليغ آن بپردازد. قرآن مجيد
در اين باره به پيامبر(ص ) مى فرمايد:
(قـُلْ هـذِهِ سـَبـيـلى اَدْعـُوا اِلَى اللّهِ عـَلى بـَصيرٍَْ اَنَا وَ مَنِ
اتَّبَعَنى وَ سُبْحانَ اللّهِ وَ ما اَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ)(137)
بـگـو، ايـن راه مـن اسـت ! مـن و پيروانم با بصيرت كامل (مردم را) به سوى خدا دعوت
مى كنيم ، خداوند منزّه است و من از مشركان نيستم .
قـسـمـت نـخـست با صراحت اعلام مى كند كه رهبر بزرگ اسلام نسبت به پيامى كه ابلاغ
مى كند بصيرت كامل دارد و به آنچه يقين كرده ، دعوت مى كند و بدون علم و آگاهى سخن
نمى گويد: