سخن و سكوت
سخن گفتن آدمى، از دو ديدگاه، شايان دقت و توجه
است. يكى از نظر طبيعت سخن و اين كه نيروى تكلم از عوامل تعالى و تكامل انسان است،
و آن ديگر، از جهت اخلاق و اين كه اگر سخن ناروا و گناه آلود باشد، سكوت مايه
مصونيت از گناه موجب رستگارى و سعادت است.
بنابر اين، رواياتى كه نطق و بيان را مهم شمرده
و آن را در رديف عقل به حساب آورده، ناظر به نيروى تكلم و آفرنيش اين سرمايه گران
قدر، در وجود آدمى است و رواياتى كه سكوت و لب فروبستن را مهم شمرده و آن را از
عوامل نجات به حساب آورده، ناظر به تربيت اخلاقى و مصون داشتن زبان از گناه و
ناپاكى است.
سئل على بن الحسين عليهما
السلام عن الكلام و السكوت ايهما افضل فقال لكل واحد منهما آفات فاذا سلما من
الافات فالكلام افضل من السكوت قيل كيف ذلك يابن رسول الله قال لان الله عزوجل
مابعث الانبياء و الاوصياء بالسكوت انما بعثهم بالكلام و لا استحقت الجنه بالسكوت و
لا استوجب و لايه الله بالسكوت و لا توقيت النار بالسكوت انما ذالك كله بالكلام ما
كنت لا عدل القمر بالشمس انك تصف فضل السكوت بالكلام و لست تصف فضل الكلام بالسكوت.
از امام سجاد (عليه السلام)، درباره سخن و سكوت
سئوال شد، و اين كه كدام يك بر دگرى برترى و مزيت دارد. حضرت در پاسخ فرمود: براى
هر يك از اين دو آفتهايى است. اگر از آفت سالم و مصون باشند، كلام، افضل و برتر از
سكوت است. از علت برترى كلام سئوال شد: فرمود: براى اين كه خداوند، هيچ يك از
پيامبران و اولياى را به سكوت مبعوث نفرمود، بلكه مأموريت داشتند با مردم سخن
بگويند و با بيان خود آنان را به راه صلاح و رستگارى دعوت نمايند. همچنين، هيچ كس
با سكوت، مستحق بهشت نمىشود. سكوت، مستوجب ولايت الهى نمىگردد. هيچ كس با سكوت از
عذاب دوزخ مصون نمىماند. نيل به رحمت و ولايت الهى و محفوظ ماندن از عذاب او، بر
اثر كلام است. من، هرگز، ماه را عديل و نظير آفتاب قرار نمىدهم. در پايان سخن
فرمود: شما خود فضل سكوت را با كلام توصيف مىنمايى و هرگز فضل كلام را با سكوت
توصيف نمىكنى.
خلاصه، سخن رمز تعالى و تكامل است. سخن از
عوامل نشر علم فرهنگ است. خداوند، انسان را با قدرت تكلم آفريده و ابزار و لوازم
سخن گفتن را در ساختمان وى به كار برده است.
سخن رابط بين انسانها و حافظ زندگى اجتماعى
آنان است.
سخن، زره جدايى افراد را مىشكافد و انسانها
را با هم پيوند مىدهد. به وسيله سخن، منويات خود را بيان مىكنيم و نيازهاى درونى
خويشتن را به يكديگر مىگوييم و نقش انسانى خود را ايفا مىنماييم.
در پايان بحث سخن، لازم است به اين نكته اشاره
شود كه زبان، با همه آثار گران قدر و فوايد ارزشمندى كه دارد، مىتواند منشاء
اختلالاتى بزرگ گردد و مفاسدى غير قابل جبران به بار آورد.
زبان مىتواند با خبر چينى و تفتين، فرد
بىگناهى را به كشتن دهد، خانواده هايى را متلاشى نمايد، و بين پدران و پسران و
مادران و دختران، جدايى افكند. زبان مىتواند جامعهاى را از مسير خود منحرف كند،
به فساد اخلاق و اعمال بكشاند و موجبات سقوط و تباهىاش را فراهم آورد.
هر انسانى موظف است كه همواره مراقب زبان خود
باشد.
از سخنان مضر اجتناب نمايد و هرگز از ياد نبرد
كه زبان قادر است صاحب خود را سيه روز و بدبخت كند، به راه ناپاكى و فساد اخلاقش
بكشاند، او را عنصرى فاسد و پليد بسازد، و سرانجام جهنمىاش نمايد.
همچنين، تمام افراد مكلفاند دائما مواظب خويش
باشند، مسموعات خود را تحت مراقبت قرار دهند و بدانند كه گوش دادن به سخنان افراد
فاسد و عناصر گمراه، مىتواند در شنونده اثر بد بگذارد، از صراط حق و فضيلت منحرفش
نمايد، به راه گمراهى و ضلالتش سوق دهد، و سرانجام او را با شرك و ناپاكى، به سراى
ديگر منتقل نمايد.
درباره اين هر دو قسمت، روايات بسيارى از
اولياى گرامى اسلام رسيده و پيروان خود را از آن بر حذر داشتهاند. در اينجا، به
طور نمونه، به دو روايت از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) اكتفا مىشود:
قال رجل لرسول اوصنى فقال
له احفظ لسانك ثم قال يا رسول الله اوصنى فقال احفظ لسانك ثم قال يا رسول الله
اوصنى فقال ويحك و هل يكب الناس على مناخر هم فى النار الا حصائد السنتهم(21).
مردى از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم)، در خواست نمود به او سفارشى كنند و توصيهاى نمايد. حضرت به او فرمود: زبانت
را حفظ كن. دوباره گفت: يا رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به من توصهاى به
فرما. حضرت فرمود: زبانت را حفظ كن. مرتبه سوم درخواست خود را تجديد نمود. حضرت
باتندى به وى فرمود: واى بر تو، آيا در قيامت مردم را چيزى جز محصول زبانشان به رو
در آتش مىفكند؟
اين روايت، به تمام افراد اعلام خطر مىكند و
به آنان مىفهماند كه محصول زبان آدمى ممكن است موجب سقوط وى شود و موجباتى را
فراهم آورد كه صاحبش را بارو در آتش بيندازند.
عن النبى صلى الله عليه و
آله من اصغى الى ناطق فقد عبده فان كان الناطق عن الله عزوجل فقد عبد الله فان كان
الناطق من ابليس فقد عبد ابليس(22).
حضرت رضا (عليه السلام) از پدران بزرگوارش حديث
نمود كه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده است: كسى كه به سخن ناطقى
گوش فرا مىدهد و آن را استماع مىنمايد، با عمل خود، ناطق را بندگى نموده است. اگر
ناطق از خدا سخن بگويد، شنونده خدا را بندگى كرده است و اگر از شيطان بگويد، بندگى
شيطان نموده است.
اين روايت هشدار مىدهد و مردم را از استماع
سخن شياطين صفتان برحذر مىدارد. چه، اين قسم شنيدنهاى گمراه كننده، به معنى بندگى
شيطان است و آن كس كه با پرستش و بندگى غير خدا بميرد، در قيامت مشمول عفو و غفران
حضرت بارى تعالى نيست.
2 :سخنور و نفوذ كلام
ان من الشعر حكمه و ان من
البيان سحرا
رسول اكرم (صلى الله عليه
و آله و سلم)
قدرت سخنگويى، در انسان، خصيصهاى است طبيعى و
فيضى است تكوينى، كه آفريدگار جهان به وى اعطا فرموده است، و حيوانات از آن محروم و
بىنصيباند، اما سخنورى فنى است اكتسابى و هنرى است آموختنى و افراد با استعداد و
علاقهمند، كه مىخواهند در جامعه سخنور باشند، بايد از پس آن بروند، رموز و دقايق
آن را بياموزند و آن قدر تمرين نمايند تا اين هنر ملكه نفسانى آنان گردد و بتوانند
بدون تكلف، با شنوندگان سخن بگويند و منويات را به سهولت براى آنان بيان نمايند.
به شرحى كه توضيح داده شد، خالق عالم، به مشيت
حكيمانه خود، وسايل و اسباب سخن گفتن را در ساختمان انسان آفريد و همه لوازم تكلم
را با سرشتش آميخت. اين عطيه ارزشمند، به وسيله وراثت طبيعى، از نسلهاى گذشته به
نسل امروز انتقال يافته و از نسل امروز نيز به نسلهاى بعد منتقل خواهد شد. از اين
رو، تمام نوزادان بشر، در سراسر جهان، به استثناى افراد بسيار معدود، وقتى از مادر
متولد مىشوند، واجد تمام اعضا و جوارح تكلماند و با گذشت مدتى كوتاه، خود به خود
به زبان مىآيند، سخن گفتن را آغاز مىنمايند، و مقاصد درونى خويش را براى دگران
شرح مىدهند.
ناطق و فن سخن
سه چيز است كه در نطق گويندگان نقش بسيار مهم و
مؤثر دارد.
اول - شخصيت ناطق و قدر و منزلتى است كه در
افكار عمومى دارد. به هر نسبتى كه ناطق محبوبتر باشد و مقبوليتش در جامعه بيشتر به
همان نسبت توجه مردم به سخنش زياد تر و اثر كلامش فزونتر خواهد بود.
دوم - موضوعى است كه براى بحث در نظر گرفته
شده، به شنوندگان اعلام گرديده، و ناطق مىخواهد پيرامون آن سخن بگويد. هر قدر آن
موضوع، به اعتبار دينى، سياسى، اقتصادى، اجتماعى و امثال اينها، به نظر مردم مهم
تر و بيشتر مورد نياز باشد، ميل آنان به استماع بيشتر خواهد بود.
سوم - هنرمندى ناطق در كيفيت القاى كلام و
چگونگى شكل دادن به سخن است. ناطقى كه در سخنورى قوى و نيرومند است، مىتواند مطلب
مورد بحث را در كمال زيبايى ادا كند و حداكثر توجه مردم را به خويشتن معطوف دارد.
هنر سخنورى، در اداى مطالب، اگر مهمتر از ماده
سخن نباشد، از آن كمتر نيست. چه بسا افرادى كه فاقد هنر سخنورى هستند، مطلب مهمى را
طورى بيان مىكنند كه در شنوندگان اثر شايان توجهى نمىگذارد. حتى آن مطلب مهم را
ناچيز و غير قابل اعتنا تلقى مىنمايند. بر عكس، چه بسا ناطقى هنرمند، مطلب غير
مهمى را به گونهاى تصوير مىكند و طورى آن را لطايف هنرى مىآرايد كه شنوندگان
مبهوت و مسحور مىشوند و تا اعماق جانشان نفوذ مىنمايد.
عن النبى صلى الله عليه و
آله ان من الشعر حكمه و ان من البيان سحرا(23).
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده
است: بعضى از اشعار حاوى معناى حكيمانه است، و بعضى از بيانات، آن قدر جذاب و مؤثر
است، كه هم مانند سحر شنونده را مجذوب مىسازد.
عن على (عليه السلام) رب
كلام انفذ من سهام(24).
على (عليه السلام) فرموده است: چه بسا كلامى كه
تأثيرش در شنوندگان، از تيرهاى بران و دل شكاف زيادتر است.
ناگفته نماند كه تأثير هنر در جمال بخشى و
زيباسازى، منحصر در سخنورى نيست، بلكه اين اصل اساسى، در تمام كارهاى هننرى راه
دارد. هنرمند زبر دست و قوى، با به كار بستن ذوق هنرى خود، مىتواند در همه آنها
اثر جالب و جاذب بگذارد و با تصرفى كوچك، تحولى بزرگ به وجود آورد.
نقاش استاد و زبردست، در تابلويى كه شاگردش
ساخته، دست مىبرد. با ذوق سرشار خود در آن تغييراتى مىدهد. با تصرفات هنرى خويش
بر جمال زيبايى تابلو مىافزايد. ارزش آن را در نظر علاقهمندان بالا مىبرد و
بينندگان را بيش از پيش مجذوب آن مىسازد.
شاعرى توانا و هنر آفرين، در قصيدهاى كه يكى
از شعراى بااستعداد، ولى تازه كار، ساخته، تصرفاتى مىكند. بعضى از اشعار قصيده را
جابه جا مىنمايد. چند جمله را تغيير مىدهد. به جاى بعضى از كلمات، كلمات دگرى
مىگذارد، و بر اثر اين عمل استادانه، جاذبه قصيده دو چندان مىشود.
فرق علم و هنر
مىتوان گفت علم، در هر يك از رشتههاى معنوى
يا مادى، عبارت از پىبردن به واقعيتهاى ناشناخته اشياء و آگاهى از عمق مطالب و
مسائل آن علم است و هنر، عبارت از مجسم ساختن آن واقعيتها و مصور نمودن آن حقايق
است.
واقعيتهاى شناخته شده براى سخنوران، به منزله
ماده اصلى كلام است و گفتههاى از آن مايه مىگيرد و هنر سخنورى، به منزله صورتى
است كه به ماده شكل مىبخشد و آن را با چهرهاى زيبا و دلپذير، به شنوندگان عرضه
مىكند.
با توجه به اين كه بشر، پيوسته راه تعلى و
تكامل را مىپيمايد و در شناخت حقايق علمى، به مدارج عالى ترى نايل مىگردد، بايد
گفت به موازات آن، هنر نيز در راه پيشروى است و به هر نسبتى كه ناشناختههاى علمى
شناخته مىشود، به همان نسبت، هنر نيز در رشتههاى گوناگون گسترش مىيابد.
آگاهى و آگاهسازى
اولين وظيفه اساسى سخنور آن است كه از مطالبى
كه مىخواهد در مجلس، مورد بحث قرار دهد، آگاه باشد. يعنى بداند چه مىخواهد بگويد
يا چه مسايلى را باشنوندگان در ميان مىگذارد، و با چه نظم و ترتيبى آن را ادا
مىكنند.
به شرحى كه بعدا توضيح داده خواهد شد، آگاهى
سخنران به ماده و صورت سخن و به آغاز و انجام كلام، به گفتههاى وى نظم و ترتيب
مىبخشد، دچار پريشان فكرى و پريشان گويى نمىشود، سخن را از نقطهاى كه بايد، شروع
مىكند، پيرامون هدف بحث، به قدر مقتضى سخن مىگويد، و در جايى كه بايد، كلام را
خاتمه مىدهد.
بهتر اين است كه سخنران، علاوه بر خود آگاهى،
آگاه سازى هم بنمايد و در آغاز كلام، شنوندگان را از موضوع بحث خود آگاه نمايد. هر
چند آگاه سازىاش با عبارتى كوتاه و مختصر باشد. مثلاً خطيب اسلامى، در آغاز كلام
بگويد بحث امروز من در اين مجلس پيرامون يكتاپرستى يا توحيد در عبادت است.
اعلام اين سخن، با توجه به تفاوت روحيات
مستمعين، چند فايده دارد. گروهى كه خود مومن واقعى هستند و موحد در عبادتاند آماده
استماع مىشوند تا بفهمند اگر در يكتاپرستى و توحيدشان كمبودى وجود دارد، در اين
سخنرانى تكميل شود. جمعى كه توحيد در عبادت را شنيدهاند، ولى آن را خوب
نفهميدهاند، مهيا مىشوند سخنان خطيب را با دقت استماع نمايند تا به اين امر مهم
اعتقادى، آن طور كه بايد، واقف گردند. اگر در بين افراد كسانى باشند كه اسماء
مسلماناند و عملا به دين الهى علاقه ندارند، از باب اين كه توحيد در عبادت را در
مكتب اسلام بفهمند و از اين امر مهم آگاهى يابند، با توجه، استماع مىنمايند. اگر
بين جمعيت، افراد غير مسلمان باشند، آنان نيز ميل دارند از اين فرصت استفاده كنند و
بدانند يكتاپرستى در اسلام چه معنى دارد. خلاصه، مىتوان گفت آگاهسازى در آغاز
سخن، به شنوندگان آمادگى فكر مىبخشد. آنان را براى استماع مهيا مىنمايد، و با دقت
و علاقه، به سخنان خطيب گوش فرا مىدارند.
بايد توجه داشت كه آگاه سازى، زمانى شنوندگان
را به استماع بهتر و دقت بيشتر وامى دارد و آنان را پابه پاى سخنران پيش مىبرد، كه
از موضوع سخن خارج نشود و به مسائل متفرق نپردازد. چه، اگر گوينده، رشته كلام را از
دست داد و از مسير هدف خارج شد، شنونده از وى جدا مىشود يا از مجلس بيرون مىرود
يا خطيب را ترك مىگويد، در باطن از مستمعين كناره گيرى مىكند، و سر گرم افكار و
تخيلات درونى خود مىگردد.
اقناع شنوندگان
دومين وظيفه اساسى سخنوران، اقناع شنوندگان
است. يعنى سخنور بايد در موضوعى كه مورد بحث قرار مىدهد، آن قدر قوى و مسلط باشد
كه بتواند عقل شنوندگان را، در صحت و اصالت آن اقناع نمايد و آنانرا با خود موافق و
هم عقيده سازد. انجام اين مهم مستلزم آن است كه سخنران از قدر و ارزش علمى خويش
آگاه باشد، حد خود را بشناسد و موضوعى را براى بحث انتخاب نمايد كه شايسته آن باشد.
ادله عقلى و شرعى
مطالب مورد بحث سخنوران اسلامى، گاهى عقلى خالص
است. مثل اين كه بخواهند در رد نظريه ماديون بحث كنند و آفريدگار جهان را اثبات
نمايند. در اين قبيل موارد، اقناع شنوندگان، با ادله عقلى ميسر است و بس. در مواردى
كه بحث خطيب اسلامى پيرامون مسائلى است كه فقط جنبه دينى دارد، در اين موارد،
شنوندگان با ايمان، با آيات قرآن شريف، احاديث رسول گرامى و ائمه معصومين (عليه
السلام) و فتاوى مجتهدين اقناع مىشوند. گاهى مسائل مورد بحث، دو بعدى است و در
اثبات آن، مىتوان هم از عقل استفاده نمود و هم از كتاب و سنت و موضوع يكتاپرستى،
بحث پيرامون توحيد در عبادت، از اين قبيل است.
از جهت عقلى مىتواند بگويد پرستش بت و تذلل
انسان عاقل و دراك، در مقابل يك پاره سنگ يا چند قطعه چوب جماد، نه تنها مورد امضاى
عقل نيست، بلكه عملى است ضد منطق، عقل سليم و آزاد آن را تقبيح مىكند. بت پرست، در
كار جاهلانه خود، جز تقليد كوركورانه پدران نادان و پيروى نابخردانه از رسوم نادرست
و جاهلانه اقوام و بستگان خويش دليلى ندارد و عقل هرگز، اين عمل احمقانه را امضا
نمىكند.
از جهت شرعى مىتوان بگويد خداوند در قرآن
شريف، مكرر از مقام شامخ انسان سخن گفته و ارزش والاى او را خاطر نشان ساخته است،
تا جايى كه صريحا اعلام داشته تمام محتويات زمين را براى وى آفريده است.
هو الذى خلق لكم مافى
الارض جميعا(25).
او خداوندى است كه تمام آن چه در زمين است،
براى شما انسانها آفريده است.
اگر اين انسان بزرگ و عاليقدر، چند قطعه چوب يا
فلزى را از پهنه زمين برگيرد و آن را معبود خود قرار دهد، در مقابلش سر تعظيم فرود
آورد، و فرزند عزيز خويش را براى خوشنودى آن موجود جماد و فاقد شعور، قربانى نمايد،
تا چه حد شرافت خود را پايمال نموده، انسانيت را خوار شمرده، خويشتن را تحقير كرده،
و موجبات سقوط و پستى خود را فراهم آورده است، قرآن شريف درباره اين گروه فرموده:
و من يشرك بالله فكانما
خرمن السماء فتخطفه الطيراو تهوى به الريح فى مكان سحيق(26).
آن كس كه به خدا شرك آورد، بدان ماند كه از
آسمان سقوط نموده و پرندگان، در هوا، بدنش را با منقار پاره پاره كنند و بربايند،
يا تندبادى بوزد و او را به نقطه دوردستى بيفكند.
اين قبيل انسانهاى كوردل، در پيشگاه الهى، از
هر درنده و گزنده و حشره و خلاصه از تمام جانوران روى زمين پستتر و بدترند، زيرا
اينان از نيروى عقل، كه مميز روا از نارواست، برخوردارند، ولى اين چراغ پرفروغ را
براى تميز حق از باطل به كار نمىگيرند و همچنان در ظلمات جهل به راه باطل خود
ادامه مىدهند.
خلاصه، دومين مطلب اساسى براى سخنواران، اقناع
شنوندگان است. خطيب اسلامى بايد مطلب مورد بحث خود را طورى القا كند و به گونهاى
استدلال نمايد، كه مستمعين آن را بپذيرند و براى آنان جاى ترديد باقى نماند. اگر
موضوع مورد بحث عقلى است، دليل عقلى بياورند و اگر شرعى است، دليل شرعى و در مسائلى
كه به هم آميخته، مانند قبح بت پرستى، از دليل عقلى و شرعى استفاده نمايند.
ترغيب
سومين مطلب اساسى كه بايد مورد توجه سخنوران در
رشتههاى مختلف باشد، ترغيب شنوندگان است به وظايفى كه بايد در زمينه آن سخنرانى
انجام دهند. مثلاً دبير حزب بزرگ سياسى كشور، اعضاى حزب را براى استماع سخنرانى
دعوت مىكند.
مجلس تشكيل مىگردد. ابتدا شنوندگان را از هدف
سخن آگاه مىسازد و مىگويد جلسه امروز براى ارائه خطمشى حزب در ايام آينده تشكيل
شده است. سپس، گفتار خود را آغاز مىنمايد و پس از مشاوره و تبادل فكر و بررسى جميع
جهات، اتخاذ شده است و ادله صحت اين نظريه را توضيح مىدهد و با بيان مستدل خويش،
حضار را اقناع مىنمايد. سپس، مىگويد اجراى اين برنامه، كه حاوى سعادت كشور و
پيروزى حزب است، نياز به سعى و عمل دارد، بايد اعضاى حزب همت گمارند، فعاليت كنند،
تا به هدف مورد نظر دست يابند. چه، نيل به موفقيت، وابسته به كوشش اعضاى حزب است و
بدون آن، پيروزى نهايى و موفقيت شايسته حزب ناممكن است.
سخنور اسلامى
خطيب يا سخنور اسلامى نيز در آغاز سخن،
شنوندگان را از موضوع بحث خود، كه توحيد در عبادت است، آگاه مىسازد. سپس ادله عقلى
و شرعى آن را بيان مىكند و شنوندگان را در امر يكتاپرستى اقناع مىنمايد. ضمنا، به
آنان مىفهماند كه منشاء سقوط و انحطاط انسانها، هوىپرستى، شهوت پرستى، مال
پرستى، مقام پرستى، قدرت پرستى و ديگر پرستشهايى نظاير اينها است، و تنها راه
رهايى از تمام پرستشهاى ناروا و ذلتبار، يكتاپرستى و توحيد در عبادت است. به همين
جهت پيشواى گرامى اسلام براى نجات مردم عصر جاهليت، دعوت خود را از يكتاپرستى آغاز
نموده و به مردم فرمود:
قولوا لا اله الله تفلحوا
كلمه توحيد را بگوييد، يكتاپرست شويد، و پرستش
غير خدا را ترك گوييد تا رستگار گرديد و به سعادت ابدى و آزادى واقعى، كه شايسته
مقام انسان است، دست يابيد.
كسى كه از عز بندگى خدا برخوردار مىگردد و به
ارزش واقعى آن پى مىبرد، هرگز به ذلت بندگى غير خدا تن نمىدهد و آن كس كه خداوند
را مالك واقعى خود شناخت، مملوك غير خدا نمىشود. اين افتخار، در درجه اول، براى
اولياى بزرگ و عاليقدر خداوند است. على (عليه السلام) در پيشگاه الهى عرض مىكند:
الهى كفى عزا ان اكون
عبدا و كفى بىفخار ان تكون لى ربا(27).
بارالها، كافى است براى من، اين عزت، كه بنده
تو باشم و كافى است براى، من اين افتخار، كه تو مالك من باشى.
ايجاد رغبت و ميل در شنوندگان، براى انجام
وظايف يكتاپرستى و خوددارى از هوىپرستى، اگر سختتر از اقناع عقلى و شرعى نباشد،
آسان تر نيست، زيرا مردم، به طور طبيعى، خواهان ارضاى بىقيد و شرط هواى نفس و
اقناع خواهشهاى مشركانه خود هستند. خطيب اسلام بايد آنان را از اين راه بگرداند و
به مسير يكتاپرستى و اطاعت بىقيد و شرط از حضرت بارى تعالى سوق دهد و اين كارى است
بس مشكل و دشوار.
عن على (عليه السلام) قال
و اعلموا انه مامن طاعه الله شيى الاياتى فى كره و ما من معصيه الله شيى الا ياتى
فى شهوه(28).
على (عليه السلام) فرموده است: بدانيد هيچ يك
از اوامر خداوند اطاعت نمى شود، مگر با كراهت و بىرغبتى، و هيچ يك از معاصى صورت
نمىپذيرد، مگر با شهوت و تمايل نفسانى.
براى آن كه ترغيب خطباى اسلام، هر چند بيشتر
مؤثر افتد و شنوندگان را بيش از پيش، در پيمودن راه حق علاقهمند سازد، بايد در
تحكيم مبادى ايمانى آنان بكوشند، حس خدا دوستى را در ضميرشان تقويت نمايند، و آنان
را به رحمت واسعه الهى و رضوان او اميدوار سازند. خلاصه، حب خدا و عشق به سعادت
ابدى است كه مىتواند حس هوىپرستى را مهار نمايد، حب شهوات را تضعيف كند، و آدمى
را از خطرات ناشى از آنها مصون و محفوظ دارد.
افراد با ايمان، بر اثر خدادوستى و علاقه به
رضوان الهى، آن چنان مجذوب اطاعت امر حق مىشوند كه براى نيل به خوشنودى و رضاى او،
به جبهه جنگ مىروند و در اين راه جان خود را، كه عزيزترين سرمايه زندگى آنان است،
فدا مىكنند.
با توجه به اين كه اطاعت از هوى و شهوات، بر
وفق جاذبه طبيعى و خواهش دل است، بىگمان، واپس زدن آنها از مواضعى كه دارند،
بسيار سنگين و دشوار است. شايد روايت ذيل، ناظر به همين امر باشد.
عن الصادق (عليه السلام)
ازاله الجبال اهون من ازاله قلب عن موضعه(29).
امام صادق (عليه السلام) فرموده است: كوهها را
از جاى كندن، آسان تر از آن است كه دلى را از موضعش برگيرند و مسير عاطفىاش را
تغيير دهند.
چه بسيارند خطبا و سخنوران دينى، كه در پارهاى
از مسايل اسلامى، شنوندگان را اقناع مىنمايند، اما نمىتوانند با ترغيب، آنان را
به تحرك و فعاليت وادار سازند.
در زمينه هجوم بىگانه به كشور اسلام، از دفاع
سخن مىگويند، مردم را با دليل به لزوم مقابله با دشمن اقناع مىنمايند، ولى در
مقام ترغيب، نمىتوانند حتى يكدهم شنوندگان واجد شرايط را به عنوان داوطلب به جبهه
اعزام دارند.
در زمينه آمدن سيل و زلزله، شنوندگان را از
آوارگى صدا خانواده آگاه مىسازند، درباره ويران شدن منازل و از بين رفتن اموالشان
سخن مىگويند و با منطق انسانى و اسلامى، شنوندگان را در لزوم مساعدتهاى فورى اقناع
مىنمايند، ولى در مقام ترغيب، نمىتوانند به قدر يك صدم از اموال افراد متمكن، به
نفع آسيب ديدگان، استفاده نمايند.
البته، سخنوران از نظر پاكى و تقوا، سوابق خوب
و حسن شهرت، معروفيت و شناخت مردم، تأثير سخن و نفوذ كلام، قدرت تمثيل و تشبيه و
ساير شرايط و فنون سخنورى، نسبت به يكديگر متفاوتاند با اين حال، آن كه از همه
قوىتر و بيش از دگران واجد شرايط است، نمىتواند در مقام ترغيب، آن طور كه بايد،
در مردم اثر بگذارد و آنان را به سعى و عمل وادار نمايد، ولى اين موضوع نبايد آنان
را به سعى و عمل وادار نمايد، ولى اين موضوع نبايد آنان را دلسرد كند و از انجام
وظيفه باز ايستند، بلكه براى موفقيت بيشتر، بايد از متون آيات و اخبار استفاده كنند
و بدين وسيله بر تأثير و نفوذ كلام خويش بيفزايند. مثلاً، در ترغيب و تشويق مردم به
كارهاى نيك، مىتوانند از رحمت واسعه الهى سخن بگويند و به رواياتى از اين قبيل
استشهاد نمايند.
عن ابى عبدالله (عليه
السلام) قال: من قبل الله منه حسنه واحده لم يعذبه ابدا و دخل الجنه(30).
امام صادق (عليه السلام) فرموده است: كسى كه يك
كار خوبش در پيشگاه خداوند مورد قبول واقع شود، هرگز او را براى ديگر اعمالش عذاب
نمىكنند و داخل بهشت خواهد شد.
اين روايت، موجب دلگرمى شنوندگان مىشود و بر
اميد آنان مىافزايد، ولى براى آن كه از اين حديث بر داشت غير واقعى ننمايند، لازم
است خطيب، بالافاصله، به آنان بگويد كه امام صادق (عليه السلام)، در كلام خود، از
قبول عمل سخن گفته و براى آن كه فرموده امام را به درستى بفهميم، بايد بدانيم كدام
عمل است كه مورد قبول خدا واقع مىشود و كدام صاحب عمل است كه بر اثر انجام يك كار
خوب، از عذاب الهى مصون مىگردد و بهشتى مىشود.
شرط قبول عمل
ضمن رواياتى كه از رسول اكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم) وائمه معصومين (عليه السلام) رسيده، خاطرنشان گرديده است كه شرط قبول
عمل در پيشگاه الهى، خلوص نيت است.
عن على (عليه السلام)
قال: عليك بالا خلاص فانه سبب قبول الاعمال(31).
على (عليه السلام) فرمود: بر تو باد كه عملت را
با خلوص نيت انجام دهى. چه، آن كه خلوص نيت موجب قبول اعمال است.
و عنه (عليه السلام) من
لم يصحب الاخلاص عمله لم يقبل(32).
و نيز فرموده است: كسى كه عمل خوبى را بدون
اخلاص انجام دهد، در پيشگاه الهى مورد قبول واقع نمىشود.
سخنور اسلامى، در بحث يكتاپرستى، براى ترغيب
مردم به اطاعت اوامر الهى، لازم است از رحمت واسعه خداوند سخن بگويد و با ذكر
شواهدى از روايات، كه مژده رحمت مىدهد، در آنان ايجاد اميد نمايد و در كنار روايات
اميد بخش، شنوندگان را به خلوص نيت، كه شرط اساسى قبول عمل است، متوجه كند، و براى
آن كه مطلب خود را هر چه بهتر به شنوندگان بفهماند، لازم است به موازات بحث خلوص
نيت، از خطر اعمال شرك آلود و عبادت رياكارانه سخن بگويد، و عين عبارت بعضى از
احاديث را، كه از اولياى دين رسيده، براى آنان بخواند، تا مستمعين، در عين اميد به
رحمت نامحدود الهى، از خشم و عذاب او غافل نباشند. روايت ذيل از جمله احاديث متناسب
با مقام است:
عن الصادق جعفر بن محمد
عليهما السلام ان رسول الله صلى الله عليه و آله سئل فيم النجاه غدا فقال انما
النجاه فى ان لا تخادعوا الله فيخدعكم فقيل له و كيف يخادع الله قال يعمل بما امره
الله ثم يريد به غيره فاتقوا الله و اجتنبوا الرياء فانه شرك بالله ان المرائى يدعى
يوم القيامه باربعه اسماء يا كافر يا فاجريا غادر ياخاسر حبط عملك و بطل اجرك(33).
امام صادق (عليه السلام) از پدرش روايت نموده
كه از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) سؤال شد: فرداى قيامت نجات در چيست؟
فرمود: نجات در اين است كه با خداوند از در مكر
و خدعه وارد نشويد، كه او نيز با شما خدعه خواهد نمود. عرض شد: يا رسول الله، چگونه
مردم با خدا خدعه مىنمايند؟
پاسخ داد: عمل مىكنند به چيزى كه خداوند امر
فرموده، ولى غير خدا را اراده مىكنند. پس از عذاب خدا بترسيد و از ريا پرهيز
نماييد، كه ريا، شرك به خداوند است. رياكار در قيامت به چهار اسم خوانده مىشود اى
كافر، اى فاجر، اى مكار، اى زيانكار، عملت از بين رفت و اجرت باطل گرديد.
تصورى ناصحيح
ممكن است كسانى با خود بينديشند كه وقتى خطيب
اسلامى، در بحث يكتاپرستى ياديگر مباحث دينى، اقامه برهان كند و عقل شنوندگان را با
دليل اقناع نمايد، نيازى به ترغيب و تشويق عاطفى نخواهند داشت، زيرا با قانع شدن
عقل، راه صحيح و سعادت بخش واضح مىگردد، مستمعين عاقل، خود، آن راه را در پيش
مىگيرند و عواطف و احساساتشان نيز به همان مسير گرايش مىيابد، وظايفى را كه بايد،
انجام مىدهند، به فرايض عمل مىكنند و از گناهان اجتناب مىنمايند.
اين تصور، ناصحيح و خلاف واقع است، زيرا هوى و
تمايلات نفسانى، نه تنها در مقابل عقل واقعنگر و روشن بين، تسليم نمىشود، بلكه در
پارهاى از مواقع، نيروى خرد مقهور احساس مىگردد و چون اسيرى ناتوان، گرفتار
سرپنجه نيرومند نفس طغيانگر مىشود.
عن على (عليه السلام) قال
و كم من عقل اسير تحت هوى امير(34).
على (عليه السلام) فرموده است: چه بسا عقلى كه
زير فشار هواى نفس، همچون اسير، محروم از آزادى است.
بشر، مىتواندن با راهنمايى عقل و هوش، دشمنان
برونى خود را مغلوب كند و در ميدان جنگ به قتلشان برساند و از دشمنى آنان رهايى
يابد، ولى دشمن درونى، يعنى هواى نفس، آن قدر نيرومند و قوى است كه نه فقط مغلوب و
مقهور عقل نمىشود، بلكه به فرموده على (عليه السلام)، گاهى عقل را به اسارت
مىگيرد.
اى شهان كشتيم ما خصم برون |
|
مانده خصمى زان بتراندر درون |
كشتن آن كار عقل و هوش نيست |
|
شير باطن سخره خرگوش نيست |