فصل سوم
تا خديجه زنده بود رسول خدا(ص) زن ديگرى اختيار نكرد
اين مطلب از نظر تاريخ مسلم است كه تا خديجه زنده بودرسول خدا
زن ديگرى نگرفت و خديجه بنا بر قول مشهور و صحيحسال دهم بعثتيعنى
بيست و پنجسال پس از اين ازدواجفرخنده و ميمون از دنيا رفت،و
زنهاى متعدد و زياد ديگرى را كهرسول خدا(ص)به ازدواج و همسرى خويش
درآورد همگى پساز وفات خديجه بود،و در جاى خود-در بحث تعدد
زوجاترسول خدا(ص)-انشاء الله تعالى خواهيم گفت كه اين
داستانبهترين دليل و شاهد بر اين مطلب است كه انگيزه
ازدواجهاىمكرر رسول خدا پس از وفات خديجه انگيزههاى سياسى
واجتماعى بوده كه آن بزرگوار مىخواسته بدين وسيله پيوندهاىمحكم و
بيشترى با افراد سرشناس و قبائل معروف عرب پيداكرده و از اين طريق
براى پيشرفت اسلام و مكتب مقدس خوداستفاده و بهره بيشترى ببرد
بشرحى كه بخواستخداى تعالىپس از اين خواهيم گفت.
و گرنه معقول نيست كسى مانند رسول خدا(ص)كه از هر گونه امكانات
مادى بهرهمند بوده و همه جاذبههائى را كهمعمولا مورد توجه زنان
مىباشد همچون فصاحت زبان و زيبائىخارق العاده صورت و شهرت فاميلى
و شخصيت ذاتى،و در يكجمله آنچه خوبان همه داشتند همه را دارا باشد
ولى تا سن پنجاهسالگى با يك زن بيوه دو شوهر كرده بچهدارى كه از
نظر سن نيزپانزده سال يا چيزى كمتر از او بزرگتر استسازگارى
كند،وهيچ به فكر ازدواج مجددى نيفتد،و پس از وفات او آنهمه
زنبگيرد...و باز هم مانند دشمنان مغرض و مخالف اسلام بگوئيمهدف
آنحضرت در آن ازدواجها استفادههاى مالى و ياكاميابيهاى جنسى بوده
و بناچار بايد اين حقيقت را بپذيريم كههدف،همان هدف مقدس ترويج
اسلام با استفاده از يك وسيلهطبيعى و اجتماعى بوده كه روى بافت
اجتماع آن روز بهترين وسيلهبوده است و انشاء الله در جاى خود
توضيح بيشترى در اين بارهخواهيم داد.
فرزندان رسول خدا(ص)از خديجه
رسول خدا(ص)به جز ابراهيم كه از«ماريه قبطيه»كنيزمصرى آنحضرت
متولد شد همان كنيزى كه مقوقس(حاكممصر)براى آن حضرت
فرستاد،فرزندان ديگر آن بزرگوار همگى ازبانوى بزرگوارش خديجه-سلام
الله عليها-بود كه خداى تعالى به آنحضرت عنايت فرمود،كه البته در
عدد آنها و بلكه در نام آنهانيز اختلاف است،و مشهور آن است كه آنها
شش تن بودند، يعنى دو پسر و چهار دختر،و دانشمند فقيد مرحوم دكتر
آيتى درتاريخ پيامبر اسلام نام آنها و ترتيب ولادت و وفات آنها را
بدينگونه ذكر كرده كه ذيلا مىخوانيد:
1-قاسم كه نخستين فرزند رسول خدا است،و پيش ازبعثت در مكه تولد
يافت،و رسول خدا به نام وى«ابو القاسم»
كنيه گرفت،و نيز نخستين فرزندى است كه از رسول خدا درمكه وفات
يافت و در آن موقع دو ساله بود.
2-زينب دختر بزرگ رسول خدا كه بعد از قاسم در سىسالگى رسول خدا
تولد يافت،و پيش از اسلام به ازدواج پسرخاله خود«ابو العاص بن
ربيع»درآمد و پس از جنگ بدر بهمدينه هجرت كرد و در سال هشتم هجرت
در مدينه وفات يافت.
3-رقيه كه پيش از اسلام و بعد از زينب،در مكه تولد يافتو پيش
از اسلام به عقد«عتبة بن ابى لهب»درآمد و پس از
نزولسوره«تبتيدا ابى لهب»و پيش از عروسى به دستور ابو لهب
وهمسرش«ام جميل»از وى جدا گشت.و سپس به عقد«عثمانبن عفان»درآمد
و در هجرت اول مسلمين به حبشه با وى هجرتكرد و آنگاه به مكه
بازگشت و به مدينه هجرت كرد و در سالدوم هجرت سه روز بعد از
بدر،همان روزى كه مژده فتح بدر به مدينه رسيد،وفات يافت.
4-ام كلثوم كه نيز در مكه تولد يافت و پيش از اسلام به
عقد«عتيبة بن ابى لهب»درآمد و مانند خواهرش پيش از عروسى
از«عتيبه»جدا شد،و در سال سوم هجرت به ازدواج«عثمان
بنعفان»درآمد،و در سال نهم هجرت وفات كرد.
5-فاطمه عليها السلام كه ظاهرا در حدود پنجسال پيش ازبعثت رسول
خدا در مكه تولد يافت (1) و در مدينه به ازدواج«امير
المؤمنين»على عليه السلام درآمد،و پس از وفات رسولخدا به
فاصلهاى در حدود چهل روز تا هشت ماه وفات يافت ونسل رسول خدا تنها
از وى باقى ماند و يازده امام معصوم از دامنمطهر وى پديد آمدند.
6-عبد الله كه پس از بعثت رسول خدا در مكه متولد شد
و«طيب»و«طاهر»لقب يافت.و در همان مكه وفات كرد وپس از وفات او«عاص
بن وائل سهمى»رسول خدا را«ابتر»
خواند و سوره كوثر در پاسخ وى نازل گرديد. (2) و
البته همانگونه كه گفته شد آنچه ايشان انتخاب كرده و نوشتهاند بر
طبق قول مشهور است،ولى اقوال ديگرى هم دراينباره هست كه در سيره
ابن هشام و كتاب المنتقى في مولدالمصطفى (3) و كتابهاى
ديگر نقل شده،كه ما چون در نظر داريمان شاء الله تعالى در جاى
ديگرى در اين باره به تفصيل بحثكنيم در اينجا بهمين اندازه اكتفا
كرده و مىگذريم.
شمهاى از فضائل خديجه
گرچه مرسوم است فضائل افراد را معمولا در فصل پس ازحيات و زندگى
آنها ذكر مىكنند، ولى نگارنده را دريغ آمد كهدر اينجا بدون ذكرى
از فضائل اين بانوى اسلام بگذريم وانشاء الله تعالى در جاى ديگر
نيز به مناسبتهاى گوناگونى كهدر پيش است فضائل ديگرى را بيان
خواهيم داشت.گرچه معلومنيست اصل اين رسم نيز رسم درستى باشد.
اين حديث در كتابهاى حديثى شيعه و اهل سنت آمده كهرسول خدا-صلى
الله عليه و آله-فرموده:
«كمل من الرجال خلق كثير و لم يكمل من النساء الآمريم،و آسيه
امراة فرعون،و خديجة نتخويلد،و فاطمة بنت محمد» (4)
يعنى از مردان گروه زيادى به كمال رسيدند ولى از ميانزنان جز چهار
زن كسى به مرحله كمال نرسيد:مريم،و آسيههمسر فرعون،و خديجه دختر
خويلد،و فاطمه دختر محمد.
و در حديث ديگرى كه ابن حجر در كتاب الاصابه و ديگراناز ابن
عباس روايت كردهاند اينگونه است كه گويد:رسولخدا(ص)چهار خط روى
زمين ترسيم كرده آنگاه فرمود:
«افضل نساء اهل الجنة خديجة،و فاطمة و مريم و آسية». (5)
يعنى برترين زنان اهل بهشت: خديجه و فاطمه و مريم وآسيه
هستند...
و در روايت ديگرى كه او و ابن عبد البر و ديگران از
رسولخدا(ص)با مختصر اختلافى روايت كردهاند اينگونه است كه فرمود:
«خير نساء العالمين اربع،مريم و آسيه و خديجه و فاطمه»
(6) يعنى بهترين زنان جهانيان چهار زن هستند:مريم و آسيه
وخديجه و فاطمه.و از عايشه روايت كردهاند كه گويد:هيچگاهنمىشد
كه رسول خدا از خانه بيرون رود جز آنكه خديجه را يادمىكرد و ستايش
و مدح او را مىنمود، تا اينكه روزى طبق همان شيوهاى كه داشت نام
خديجه را برد و او را ياد كرد،دراينوقت رشك و حسد مرا گرفت و گفتم:
«هل كانت الا عجوزا فقد ابدلك الله خيرا منها». (7)
خديجه جز پيرزنى بيش نبود در صورتى كه خداوند بهتر از اوبهره تو
كرده.!
عايشه گويد:در اينوقت رسول خدا-كه اين سخن مرا شنيدغضبناك شد
بحدى كه از شدت غضب موهاى جلوى سرآنحضرت حركت كرد آنگاه فرمود:
«و الله ما ابدلنى الله خيرا منها،آمنت اذ كفر الناس،و صدقتنىو
كذبنى الناس،و واستنى في مالها اذ حرمنى الناس و رزقنى اللهمنها
اولادا اذ حرمنى اولاد النساء».
بخدا سوگند خداوند بهتر از او زنى به من نداده،او بود كهبمن
ايمان آورد هنگامى كه مردم كفر ورزيدند،و او بود كه مراتصديق كرد و
مردم مرا تكذيب نموده(و دروغگويم خواندند)واو بود كه در مال خود با
من مواسات كرد(و مرا بر خود مقدمداشت)در وقتى كه مردم محرومم
كردند،و از او بود كه خداوندفرزندانى روزى من كرد و از زنان ديگر
نسبت بفرزند محروممساخت.
عايشه گويد:با خود گفتم:ديگر از اين پس هرگز به بدى اورا ياد
نخواهم كرد (8) .
و در روايت اربلى در كشف الغمه اينگونه است كه علىعليه السلام
فرمود:روزى نزد رسول خدا(ص)نام خديجه سلامالله عليها برده شد و
رسول خدا(ص)گريست.عايشه كه چنانديد گفت:
«...ما يبكيك على عجوز حمراء من بنى اسد؟فقال صدقتنى اذكذبتم و
آمنت بى اذ كفرتم،و ولدت لى اذ عقمتم،فقالت عايشه:
فما زلت اتقرب الى رسول الله-صلى الله عليه و آله-بذكرها»
(9) يعنى چه گريهاى است كه براى پيرزنى سرخ رو از بنى
اسدمىكنى؟
رسول خدا فرمود:او مرا تصديق كرد هنگامى كه شماتكذيبم كرديد.و
بمن ايمان آورد در وقتى كه شما كافر شديد.
و براى من فرزند آورد كه شما نياورديد!
عايشه گويد:از آن پس پيوسته من با ياد خديجه و با نام او
بهرسول خدا تقرب مىجستم.(و هرگاه مىخواستم رسول خدابمن توجه
كرده و به سخنم گوش دهد سخنم را با نام خديجه شروع مىكردم).
و در چند حديث از طريق شيعه و اهل سنت آمده كه رسولخدا خديجه
را به خانهاى در بهشت مژده داد كه در آن دشوارى ورنجى نخواهد بود
(10) و سلام خداى تعالى را كه بوسيله جبرئيل براى خديجه
آوردهبود به وى ابلاغ (11) فرمود و خديجه نيز در پاسخ
عرض كرد:
«...الله السلام و منه السلام و على جبرئيل السلام...»
(12)
و در حديثى كه عياشى در تفسير خود از ابى سعيد خدرىروايت كرده
اينگونه است كه رسول خدا(ص)فرمود.در شبمعراج هنگامى كه بازگشتم به
جبرئيل گفتم:آيا حاجتىدارى؟ گفت:
«حاجتى ان تقرا على خديجه من الله و منى السلام...».
حاجت من اين است كه خديجه را از سوى خداوند و از سوىمن سلام
برسانى.و چون رسول خدا سلام خدا و جبرئيل را بهخديجه ابلاغ
فرمود،خديجه در پاسخ گفت:
«ان الله هو السلام،و منه السلام،و اليه السلام» (13)
.
و بالاخره خديجه سلام الله عليها همان بانوى بزرگوار استكه به
اجماع اهل تاريخ نخستين زن و يا نخستين انسانى استكه به رسول
خدا(ص)ايمان آورد...
و وسيله آرامشى براى آنحضرت در برابر طوفانهاى حوادثسهمگين و
اندوههاى فراوان آغاز رسالت بود...
و با ايثار مال فراوان خود براى پيشرفت اسلام در روزهائىكه
اسلام نياز شديد به بودجه داشت بزرگترين حق را بر همهمسلمانان
جهان تا روز قيامت دارد...
و سختترين مشكلات را بخاطر حفظ ايمان بخدا و دفاع ازاسلام و
رهبر بزرگوار آن متحمل شد و فضائل بسيار زياد ديگرىكه در فصول
آينده به مناسبتها روى آنها بحثخواهيم كردانشاء الله تعالى.
پىنوشتها:
1- البته نظر دانشمندان و محدثين شيعه عموما آنست كه
ولادت آنحضرت پنجسالبعد از بعثت بوده،و شايد بهمين جهت
نيز ايشان بعنوان ظاهر اين قول راذكر كردهاند.
2- تاريخ پيامبر اسلام صفحه 69-71.
3- سيره ابن هشام ج 1 ص 190 بحار الانوار ج 22 ص 166.
4- مجمع البيان ج 5 ص 320 تفسير كشاف ج 3 ص 250،تفسير
ابن جرير ج 3ص 180.
5- الاصابه ج 4 ص 366.اسد الغابه ج 5 ص 437.خصال صدوق ج
1 ص 96.
6- الاصابه ج 4 ص 366،و استيعاب ج 2 ص 720 و 750 و
تفسير ابن جريرج 3 ص 180 و مجمع الزوائد هيثمى ج 9 ص
223.اسد الغابه ج 5 ص 437.
7- لابد-طبق اين روايت-منظورش از بهتر،خودش بوده كه
جوان و دختر بوده است!
8- اسد الغابه ج 5 ص 438.الاصابه ج 4 ص 275.
9- بحار الانوار ج 16 ص 8.
10- بحار الانوار ج 16 ص 11.و الاصابه ج 4 ص 275.و اسد
الغابه ج 5 ص 438.
11- الاصابه ج 4 ص 274 و اسد الغابه ج 5 ص 438.
12- بحار الانوار ج 16 ص 11.
13- سفينة البحار ج 1 ص 379.