نظر ما در پيرامون بعثت پيغمبر (ص)
نكته اساسى كه قرآن در نزول وحى به پيغمبر بازگو مىكند، و
متاسفانه كسى توجه نكرده است،اين است كه همه مفسران اسلامى
نوشتهاند، و در تمام احاديث نيز هست كه در روز بعثت فقط پنج آيه
آغاز سوره «اقرا» بر پيغمبر نازل شد.
اين پنج آيه از «اقرا باسم ربك الذى خلق» آغاز مىگردد. و به
«مالم يعلم» ختم مىشود. هيچ كس نگفته است «بسم الله» اين سوره
كى نازل شده؟ و آيا نخستين سوره قرآن بسم الله داشته استيا نه؟
اگر داشته است چرا نگفتهاند، و اگر نداشته است آيا بعدها آمده
است، يا طور ديگر بوده؟ همگى سؤالاتى است كه پاسخى براى آن
نمىبينيم.
ما پس از تحقيقا زياد به اين نتيجه رسيدهايم كه جبرئيل از
پيغمبر خواست آيه «بسم الله الرحمن الرحيم» را كه در آغاز سوره
بود، به زبان آورد. «اقرا باسم ربك» نيز به همين معنا است. باء
«بسم» هم به گفته بعضى از مفسرين زائده استيعنى معنا ندارد و فقط
براى زينت در كلام است. درحقيقت جبرئيل پس از قرائت «بسم الله
الرحمن الرحيم» از آن حضرت خواست كه نام خدا يعنى بسم الله الرحمن
الرحيم را قرائت كند. و آنرا به زبان آورد. ولى چون پيغمبر
درآغازكارو اولين برخورد با پيك وحى نمىدانست نحوه قرائت نام خدا
كه جبرئيل از وى مىخواست چگونه است، پرسيد: ما اقرا؟ يعنى; چه
بخوانم، و نام خدا كه بايد قرائت كنم چيست و تركيب آن چگونه است؟
جبرئيل بار ديگر تكرار كرد و گفت:«بسم الله الرحمن الرحيم - اقرا
بسم ربك الذير خلق -» يعنى نام خدايت را قرائت كن و بگو بسم الله
الرحمن الرحيم.
در اين مورد چند حديث معتبر و بسيار جالب در چند منبع مهم
اسلامى و شيعه هست كه از هر نظر جالب مىباشد. ولى جاى كمال تاسف
است كه چرا مفسران ما اين دو حديث را در تفسير سوره «اقرا»
نياوردهاند. حديث اول دركتاب «كافى» باب (فضل قرآن) است كه امام
صادق (عليه السلام) مىفرمايد: «نخستين چيزى كه بر پيغمبر نازل شد
بسم الله الرحمن الرحيم - اقرا بسم ربك بود»!حديث دوم در «عيون
اخلارالرضا» شيخ صدوق از امام هشتم حضرت رضا (عليه السلام) روايت
مىكند كه فرمود: «اولين بار كه جبرئيل بر پيغمبر (صلى الله عليه و
آله) نازل شد گفت: «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم - بسم الله
الرحمن الرحيم - اقرا بسم ربك الذى خلق ...»
حديثسوم در «محاسن برقى» ج 1 ص 41 ازصفوان جمال روايت مىكند
كه گفتحضرت صادق (عله السلام) قرمود: هيچ كتابى ازآسمان نازل نشد
مگر اينكه در آغاز آن «بسم الله الرحمن الرحيم» بود.(مفاخر اسلام
- تاليف نويسنده - ج 1 ص 368)
با توجه به اين سه حديث ارزنده و گويا، مىگوييم كه پيك وحى
الهى سوره اقرا را به عكس آنچه مشهور است نخست هنگام بعثت باشش آيه
آورد: آيه اول همان «بسم الله الرحمن الرحيم» بود. و از پيغمبر
خواسته بود همان آيه اول يعنى; «بسم الله الرحمن الرحيم» را قرائت
كند، يعنى قبل از هر چيز «بسم الله» بگويد و سرآغاز كارنبوت خود
را با نام خدا آن هم بدان گونه كه خدا خواسته بود، هماهنگ سازد.
پس «اقرا بسم ربك» يعنى; نام خدايت را بخوان. مطابق نقل على بن
ابراهيم قمى در تفسيرش، پيغمبر پرسيد چه بخوانم؟ جبرئيل مجددا گفت:
«بسم الله الرحمن الرحيم - اقرا بسم ربك الذى خلق». يعنى نام خدا
را كه مامور هستى بخوانى، همين «بسم الله الرحمن الرحيم» است، و
پيغمبر بار دوم «بسم الله» را براى نخستين بار خواند و با آن آشنا
شد. همان كه خود پيغمبر بعدها به ما دستورداده است كه هيچ كارى را
آغاز نكنيد مگر اين كه اول بگوييد: «بسم الله الرحمن الرحيم».
آرى، هنگامى كه حقايق اسلامى را برگزيدگان الهى بيان كنند، چنين
خواهد بود، كه مردم بىخبر را با آنچه واقعيت دارد آشنا مىسازند.
به عبارت روشنتر آنچه خداوند به وسيله جبرئيل در آغاز وحى و
اولين لحظه پيغمبرى خاتم انبيا (صلى الله عليه و آله) ازآنحضرت
خواسته بود بهزبان آورد و قرائت كند فقط گفتن «بسم الله الرحمن
الرحيم» بود! بقيه آيات همان طور كه پيكوحى مخواند مانند
مواردبعديدردم در سيهه مقدس آن حضرت نقش مىبست و ديگر نيازى به
تكرار پيغمبر نداشت تا از حفظ كند. اين بود واقعيت بعثت از زبان
ائمه اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام)، و توضيح ما به طور
اجمال.
بعد از بعثت
آنچه شنيدهايم كه چون پيغمبر در روز مبعث از كوه حراء به خانه
آمد، وحشت زده و پريشان بود و گفت مرا بپوشانيد و خديجه او را
پوشانيد و پيغمبر به خواب رفت تا جبرئيل آمد و دومين سوره را آورد،
يعنى سوره «يا ايها المدثر» اينها همگى برخلاف واقع و دون شان
پيغبر ختمى مرتبت است.
امين الدين طبرسى مفسر بزرگ شيعه در تفسير «مجمع البيان»
مىگويد: «يا ايها المدثر» يعنى اى كسى كه در بستر خفتهاى برخيز و
قوم خود را از عذاب خداوند بيم ده، و در اين راه سخت كوشا باش. سپس
روايت «دثرونى، دثرونى، زملونى، زملونى» را نقل مىكند و بر آن
ايراد گرفته و مىگويد:اين درست نيست. زيرا خداوند با علائم روشن
به پيغمبر وحى مىفرستد تا يعين پيدا كند آنچه به وى رسيده از جانب
خداوند است. پس از وحى هم نيازى به چيزى ندارد كه او را تقويت كند
و دچار بيم و هراس نمىشود، و مضطرب نمىگردد. (مجمع البيان - ج 9
ص 384)
همين موضوع را علامه مجلسى در«بحارالانوار» نيز درذيل حديث
«دثرونى» آورده است و مانند امين الدين طبرسى آن را تخطئه
مىكند.(بحار الانوار - ج 18 ص 167)
آنچه از جمع بين احاديث صحيح و معتبر آغاز وحى، استفاده مىشود
اين است كه پس از نزول آيات اوائل سوره اقرا بر فراز كوه حراء و
اعلام مراسم پيغمبرى حضرت ختمى مرعبت (صلى الله عليه و آله) همان
روز يا روز ديگر كه وى درخانه خوابيده بود، يامىخواست بخوابد، پيك
وحى براى دومين بار آمد و سوره «مدثر» را آورد و گفت: اى كسى كه
خفتهاى يا در لباس خواب هستى! برخيز و قوم را بيم ده!
مفاد سوره مدثر نيز اين است كه از اين پس بايد پيغمبر در تمام
لحظات به فكر اندرز خلق و بيم دادن قوم از نافرمانى خداوند باشد و
لحظهاى از آن غافل نماند. به طور خلاصه آنچه راجع به ترديد و
اضطراب و هراس پيغمبر درموقع ديدن پيك وحى يا پس از آن در كتب
تفاسير و تواريخ عامه آمده است و از آنها به منابع ما هم سرايت
كرده است، براى پيغمبران سابق اتفاق نيفتاده و دون شان آنها بوده
است تا چه رسد به پيغمبر اسلام كه عقل كل و خاتم پيغمبران بوده
است.
جبرئيل روز ديگر هم آمد و پيغمبر ر اكه چيزى به خود پيچيده و
خوابيده بود مخاطب ساخت و سوره «مزمل» را آورد. بنابراين
«دثرونى» و «زملونى» ربطى به آغاز وحى ندارد، و فقط مىرساند كه
نزول اين دو سوره هنگامى انجام گرفته است كه پيغمبر خود را پوشانده
و آرميده بود يا در خواب بوده است.
به گفته دانشمند اقدم شيعه على بن ابراهيم قمى: «پس از آن كه
مراسم پيغمبرى خاتم انبيا (صلى الله عليه و آله) به انجام رسيد،
براى دومين بار جبرئيل فرود آمد و آبى از آسمان آورد و طريقه وضو
گرفتن و نماز گزاردن و ركوع و سجود را به پيغمبر آموخت»(تفسير على
بن ابراهيم - ص 353 تاريخ يعقوبى - ج 1 ص 13)
ابن هشام از محمد بن اسحاق مورخ اقدم نقل مىكند كه پنج نماز در
آغاز دو ركعتى بر پيغمبر واجب شد، سپس خداوند آنرا در حضر چهار
ركعت تمام قرار داد، و در سفر به همان صورتى كه اول اجب شده بود
باقى گذاشت.(سيره ابن هشام - ج 1 ص 160)
به طورى كه پيشتر گفتيم قبلا با تلقين روح القدس راز و نيازى با
خدا داشته و عبادت مىكرده است، ولى از نحوه عبادت او اطلاع درستى
نداريم. اين وضو و نماز و ركوع و سجود نخستين عبادت در دين جديد و
آخرين دين الهى است كه از همان هنگام آغاز شده بود.
همين كه پيغمبر در خانه، نبوت خود را اعلام داشت، همسرش خديجه و
على (عليه السلام) پسر عمويش كه در سن نه سالگى درخانه آنها به سر
مىبرد، دعوت پيغمبر را اجابت نمودند و دين جديد را پذيرفتند، و
اعتراف به نبوت آن حضرت كردند.
وقتى پيغمبر طريقه وضو گرفتن و نماز گزاردن را از جبرئيل آموخت،
به خانه آمد و موضوع را به خديجه و على (عليه السلام) هم تعليم
داد، و چون به نمازايستاد على (عيه السلام) نيز در همان سن و سال
پشتسر پيغمبر ايستاد و به آن حضرت اقتدا كرد، و خديجه هم در شتسر
على (عليه السلام) به نماز ايستاد.
به دنبال آنها جعفر بن ابيطالب برادر على (عليه السلام) كه ده
سال از وى بزرگتر بود، و زيد بن حارثه غلام خديجه نيز در صف جلو به
على (عليه السلام) پيوست و تا سه سال نمازگزاران همين چهار تن
بودند كه پشتسر پيغمبر نماز مى گذاردند.(تفسر على بن ابراهيم - ص
353 بحار الانوار - ج 18 ص 184)
به حديث بسيار جالبيكه هم اكنون نقل مىكنيم و نمايانگر نبوغ
على (عليه السلام) دومين مرد نمونه عالم است توجه كنيد، و تاثير
وجود او را در آغازوحى وايام كودكى درنظر مجسم سازيد: عيس بن
مستفاد مىگويد پدرم از امام موسى بن جعفر (عليه السلام) راجع به
آغاز ظهور اسلا و چگونگى اسلام آوردن على (عليه السلام) و خديجه
سؤال كرد، حضرت فرمود: پيداست كه مىخواهى از دانش اسلامى و احكام
دينى كه چگونه پديد آمد آگاه شوى؟ من هم از پدرم حضرت صادق - راجع
به همين موضوع سؤال كردم، پدرم فرمود: وقتى پيغمبر (صلى الله عليه
وآله) خديجه و على (عليه السلام) را به اسلا دعوت كرد فرمود:ياعلى!
بارى خدا اسلام بياوريد و خود راتسليم ذات مقدس او كنيد! و فرمود:
جبرئيل هم اكنون نزد من است و شما را دعوت مىكند كه اسلام را
بپذيريد شما نيز اسلام بياوريد تا سلامتى يابيد و از خدا فرمان
بريد تا رستگار شويد.
باز فرمود:جبرئيل نزد من است و به شما مىگويد: اسلام شرطها و
عهدها و پيمانها دارد. خدا قبل از هر چيز براى خود و پيغمبرش با
شما شرط مىكند و تعهد مىگيرد كه بگوييد: گواهى مىدهيم خدائى جز
خداوند يكتا كه شريكى در قلمرو حكومتش ندارد، نيست. نه فرزندى دارد
و نه شريكى براى خود گرفته است. خداوند يگانه و بى نقص و عيب است.
و گواهى دهيد كه بندهاو محمد پيغمبر خدا است كه خدا او را براى
عموم بشر تا روز قيامت اعزام داشته است.گواهى دهيد كه خداوند زنده
مىكند و ميميراند،و بالا مىبرد و پايين مىآورد، و بىنياز
مىكند و نيازمند مىگرداند و هرچه بخواهد مىكند،و مردگان را از
گورها برمىانگيزد، خديجه و على گفتند: گواهى مىدهيم.
پيغمبر فرمود:و ديگر - اعمالى كه بايد انجام دهيد. و آن -: وضو
گرفتن يعنى شستشوى صورت و دستها و بازوان و مسح سر و پاها تا مرفق
و غسل جنابت در گرما و سرما و نمازگزاردن و گرفتن زكات و صرف آن در
مورد خود و حجخانه خدا و روزه ماه رمضان و جهاد در راه خدا و نيكى
نسبت به پدر و مادر و تحكيم پيوند خويشى وعدالت در ميان رعيت و
تقسيم عادلانه مال وثروت و خود نگاهدارى در موارد شبهه ناك و
ارجاع حكم آن به پيشواى برحق است، زيرا براى خود او شبهه ناك
نيست،و مىداند كه چه بايد كرد.
و پيروى از جانشين بعد از من و شناخت او در زمان من و بعد از
مرگ من و شناختن پيشوايان بعد از او يكى بعد از ديگرى و دوست داشتن
خدا و دشمنى با دشمنان خدا و بيزارى از شيطان پليد و حزب شيطان و
دار و دسته او امثال بنى اميه و زنده نگه داشتن دين و سنت من و دين
جانشين من و روش او تا روز قيامت و مردن بر اين عقيده و اجتناب از
شرابخوارى و نزاع و كشمكش با مردم است.
اى خديجه! شروطى را كه خداوند براى پذيرش اسلام مقرر داشته
استشنيدى؟ گفت آرى، و ايمان آوردم و همه را گواهى مىدهم و خشنودم
و تسليم هستم. على(عليه السلام) گفت: و من نيز بر اين عقيدهام!
پيغمبر فرمود يا على! بر اساس اين شرطها با من بيعت مىكنى؟
گفت:آرى. پيغمبردستهاى خود را گشود و دست على را گرفت و فرمود: يا
على! با اين شرطها كه كردم بيعت كن و آنچه براى خود نمىخواهى براى
من نيز مخواه! على گريست و گفت:پدر و مادرم به قربانت! من هيچ نيرو
و قدرتى را بالاتر از خدا نمىدانم! پيغمبر فرمود: يا على! به خداى
كعبه به واقع نائل گشتى و به كمال رشد و توفيق الهى رسيدى!اى
خديجه! خدا تو را بخ حق و حقيقت رهنمون گردد. دستخود را بگذار روى
دست على و با على بيعت كن(آنچه در حديث آمده همين است. خواننده
محترم مىداند كه در آن موقع على عليه السلام پسر بچه نه ساله يا
ده ساله بوده است. اگر بگوييد با اين وصف او طفل مميز بوده،
مىگوييم در آغاز ظهور اسلام هنوز احكام بعدى اسلام مانند
حرمتشراب، وجوب حجاب، و پرداخت زكات و غيره نيامده بود و اين هم
يكى از آنها است.) بدين گونه خديجه نيز مانند على بن ابيطالب بيعت
كرد، بد اين اساس كه جهاد را از زن نخواستهاند.(جهاد يعنى عبور
سربازان اسلام از مرزهاى اسلامى براى فتح ممالك كفر جهاد به اين
معنا اختصاص به مردان مسلمان دارد ولى دفاع يعنى در داخله كشورهاى
اسلامى بر مرد و زن واجب است كه از حق خود و ملت مسلمان دفاع كنند
و با ظلم و مظاهر آن پيكار نمايند.)
سپس فرمود: اى خديجه! اين على سرپرست تو و سرپرستساير مؤمنان و
پيشواى آنها پس از من است. خديجه گفت: يا رسول الله! تصديق دارم و
بر اساس آنچه گفتى با على هم بيعت كردم و در پيشگاه خداوند و حضور
تو گواهى مىدهم.(«بحار الانوار» علامه مجلسى - چاپ جديد، ج 18 ص
232 به نقل از «طرائف» سيد بن طاووس و او نيز از كتاب «الوصيه»
تاليف على بن مستفاد نقل كرده است.)
اين قسمت از تاريخ اسلام كه نكات تازه و جالبى را بازگو مىكند.
آن هم در آغاز اسلام و درست پس از اعلام پيغمبرى خاتم انبيا (صلى
الله عليه و آله) با كمال تاسف حتى در تاريخهايى كه مورخان شيعه
نوشتهاند نيامده است! شايد به اين جهت كه در «سيره ابن هشام» يا
«طبقات ابن سعد» و ساير مدارك تارخى عامه نيامده است! يا اين كه در
اين ديثسخن از زمامدارى على (عليه السلام) و شروط و تعهداتى است
كه همه مسلمانان آمادگى براى پذيرش آنها را ندارند!!
ولى بايد دانست كه آنچه در اين حديث آمده است با اعتقاد ما
شيعيان هماهنگ است و ما نيازى نداريم كه همه مطالب تاريخى را از
ابن هشام و ابن سعد و امثال اينان بگيريم به خصوص كه بحث از خلافت
بلافصل پيغمبر و زمامدارى اميرالمؤمنان (عليه السلام) هم در ميان
باشد.
آيا على (عليه السلام) بدون مقدمه و سابقه از جانب خداوند به
مقام جانشينى پيغمبر منصوب شد؟ و آيا بجه نه ساله بدون داشتن زمينه
و نبوغ بىنظير دعوت خاتم انبيا را مىپذيرد و به عنوان نخستين
انسان از جنس مردان پشتسر پيغمبر به نماز مىايستد؟
وقتى اين حديث را با مضامين احاديث ديگر كه راجع به لياقت على
(عليه السلام) و شايستگى آن حضرت براى خلافت اسلامى در دست است
مقايسه مىكنيم مىبينيم مطابق واقع است و بايد هم موضوع به آن
مهميدر آغاز كار مطرح شود، و حتى نخستين زن مسلامان نيزبا على
جانشين پيغمبر بيعت كند و گواهى به ولايت او بدهد.
اين معنا هميشه و در تمام عرف و عادات بشرى ودوران زندگى
انسانها معمول بوده و هست. اگر بناست على (عليه السلام) جانشين
پيغمبر باشد و از جانب خدا تعيين شده است، اين كار بايد از روز
نخست و هنگام نبوت خاتم انبيا (صلى الله عليه وآله) اعلام گردد. هم
از جانب خدا به خود پيغمبر گفته شود و هم پيغمبر به ديگران اعلام
كند، و هم نخستين فرد مسلمان پذيرش شروط و عهد و پيمانهاى اسلامى
بداند پس از پيغمبر سرنوشت اهل ايمان به دست كيست و خدائى كه
پيغمبر فرستاده است چه كسى را به عنوان جانشين او برگزيده است؟ اين
را بايد بداند و به منظور تكميل قبول شرايط ايمان با جانشين پيغمبر
هم بيعت كندتا نقصى در ايمانش نباشد، و اين كارى بود كه خديجه همسر
پيغمبر نخستين كسى كه به اسلام گرويد معمول داشت.
دورنماى عصر جاهليت قبل از بعثتخاتم (صلى الله عليه و آله)
خداوند در قرآن مجيد دورنماى عهد جاهليت و زندگى فلاكت بار ملت
عرب را پيش از بعثت پيغمبر خاتم خطاب به اعراب مسلمانى كه آن ايام
را به خاط داشتند بدين گونه يادآور مىشود:
«همه با هم چنگ زنيد به ريسمان محكم خداوند (دين اسلام)، و به
ياد آوريد نعمتخداوند را برخود، در زمانى كه با هم دشمن بوديد، و
خدا دلهاى شما را به هم پيوند داد و با هم برادر شديد. زمانى كه بر
لب پرتگاه نادانى و گودالى از آتش فساد اخلاق قرار داشتيد، و با
فرستادن پيامبر خاتم شما را از آن ورطه نجات داد»(و اعتصموا بحبل
الله جميعا و لا تفرقوا، و اذكروا نعمة الله عليكم اذ كنتم اعداء
فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا، و كنتم على شفا حفرة من
النار فاتقذ كم منها (سوره عمران آيه 103))
و مىفرمايد: «خدائى كه موجودات آسمانها و زمين، او را به
عظمتياد مىكنند كسى است كه پيغمبرى در ميان مردم قريش برانگيخت
تا آيات الهى را بر آنها تلاوت كند و از رذائل اخلاقى پاك گرداند و
دانش كتاب آسمانى و حكمت را به آنان بياموزد، زيرا آنها قبلا در
گمراهى آشكارى به سر مىبردند»(هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم
يتلو عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من
قبل لفى ضلال مبين (سوره جمعه آيه 2))
اين موضوع در جاى ديگر قرآن با تاكيدات پياپى آمده است. خدا
مىفرمايد: ما بر اهل ايمان منت هناديم كه در ميان آنها پيغمبرى از
خودشان برانگيختيم تا آيات او را برايشان بخواند... چون آنها قبلا
در گمراهى آشكارى به سر مىبردند.
براى درك ارزش وجود پيغمبر خاتم و اهميت بعثت آن سرور همين بس
كه بدانيم خداوند در هيچ جاى قرآن مجيد در مقابل نعمتهائى كه به
بندگانش موهبت كرده است بر آنها منت ننهاده ولى در اين جا صريحا
مىفرمايد: «لقد من الله على المؤمنين اذ بعق فيهم رسولا من
انفسهم»!!(سوره آل عمران آيه 164)
اميرالمؤمنين على (عليه السلام) كه دوران جاهليت را ديده بود، و
بيش از هركس پيغمبر را مىشناخت، و از تاثير بعثت آن حضرت چنان كه
بايد آگاهى داشت، مىفرمايد: «خداوند محمد را فرستاد تا جهانيان را
از راه و رسمى كه پيش گرفته بودند بر حذر دارد، و امين وحى خود
قرار دهد، و شما اى ملت عرب! بر بدترين آيينها دل خوش داشتيد، و
در بدترين نقطه روى زمين به سر مىبرديد، و در ميان صخرههاى خشن و
مارهاى خطرناك زندگى مىكرديد. آبهاى آلوده مىنوشيديد، و غذاى
ناگوار مىخورديد. خون يكديگر را مىريختيد و پيوند خود را از
نزديكان مىبريديد. بتها در ميان شما برپا، و گناهان، شما را
فراگرفته بود. (نهج البلاغه - خطبه 26)
و باز اميرالمؤمنين (عليه السلام) مىفرمايد: «خداوند پيغمبر
خاتم را هنگامى مبعوث كرد كه مردم سخت گمراه گشته و در حيرت و
سرگردانى به سر مىبردند، و در فتنه و فساد فرو رفته بودند،
هوا و هوس از هر سو آنها را فرا گرفته، و خودپرستى و تكبر دچار
لغزش و انحطاط كرده، و نادانى عهد جاهليت آنها را پريشان و خوار
نمده بود. به طورى كه در كار خويش حيران و سرگدان و مبتلا به جهل
ونادانى شده بودند»(نهج البلاغه - خطبه 94)
و نيز مىفرمايد: «خداوند محمد (صلى الله عليه و آله) را در
زمانى مبعوث كرد كه در ميان ملت عرب كسى نبود كه بتواند كتابى
بخواند، و دعوى نبوت كند. ولى پيغمبر آنها را به راه آورد، تا
جايگاه انسانى خويش را باز يافتند، و از گرفتارى و درماندگى بيرون
آمدند. تا آن كه كارشان سامان گرفت، و خاطر پريشانشان آسوده
گشت».(نهج البلاغه - خطبه 33)
و باز مىفرمايد: «خدا پيغمبر را هنگامى فرستاد كه از دير باز
پيغمبرى مبعوث نگشته بود، ملتها در خوابى طولانى فرو رفته بودند، و
فتنه و فساد در همه جا شبح مخوف خود را گسترده و رسته كارها از هم
گسيخته، آتش جنگ در همه جا زبانه مىكشيد، و جهان در تاريكى جهل و
نادانى فرو رفته بود. اعمال ناروا در همه جا اشكار، و برگهاى درخت
زندگى جامعه انسانس چنان به زردى گرائيده بود كه اميدى به ميوه
دادن آن نمىرفت.
آب كه مايه حيات است در دسترس نبود، و آثار روشنائى به چشم
نمىخورد، و به عكس، نشانههاى تيره روزى در همه جا ديده مىشد.
دنيا به طرز زشتى به اهل دنيا مىنگريست، و نسبت به دلباختگان خود
چهره درهم كشيده، و در همه جا فتنه و فساد به بار آورده بود. غذاى
مردم مردار، بيم و هراس دلها را فرو گرفته، و پناهگاهى جز شمشير
نداشتند.(نهج البلاغه - خطبه 88)