تاريخ اديان و مذاهب جهان جلد اول

عبداللّه مبلغى آبادانى

- ۸ -


قانون ((اهميسا)) در آئين جين ؛
اهميسا عدم آزادى حيات است . ازار جانداران بدترين گناه در آئين جين است . مفهوم فلسفى انسانى اين قاعده ، نفى هر گونه انديشه خصومت و خشونت و جنگ و جدال در ذهن است . اين قاعده كم و بيش در آئين بودا و هندو و ديگر اديان وجود دارد، اما به شدت آئين جين . در اين آئين هر گاه رهبر مذهبى راه مى پيمايد، يك نفر با جارو جلوى پاى او را جارو مى كند تا مبادا حشره اى را ناديده زير پا كند و تلف شود كه در اين صورت گناه بزرگى مرتكب شده است . پارسايان اين فرقه اغلب اوقات پارچه اى روى دهان خود مى بندند تا حشرات وارد دهانشان نشده و تلف نگردند. آنان در تاريكى شب آب نمى نوشند، چرا كه شايد حشره اى را تلف كنند. اين قاعده در برخى مناطق جان پيروانى دارد. يكى از دستورات حاصله از اين قاعده اين است كه هرگز آتشى روشن نگردد: كسى كه آتش روشن مى كند، جانداران فراوانى را مى سوزاند. پس مرد عاقل كه پاى بند شريعت و احكام است ، هرگز آتش روشن نمى كند. گاندى رهبر نهضت آزادى و استقلال هند كاملا تحت تاثير اين آئين و قاعده قرار گرفته بود و مى گفت :
اهميسا پايه و اساس زندگى سياسى من است .(251)
فلسفه آفرينش از ديدگاه ، آئين جين ؛
آئين جين در مورد آفرينش جهان به نوعى ثنويت دعوت مى كند. اين آئين معتقد به اصالت روح و اصالت ماده است : جهان هستى مركب از ((جيوا)) و ((اجيوا)) است .
((جيوا)) يعنى ارواح يا ذرات جان دارى كه در جهان هستى پراكنده اند، نه خلق شده اند و نه فانى مى شوند و به يكديگر شبيه اند و ابدى اند. اما ((آجيوا)) جزء ديگر جهان است و داراى معانى وسيعى است كه مشتمل بر امور زير است :
1 خلا؛ حوزه عدم و وجود.
2 دارما؛ كه به وسيله او حركت موجودات فراهم مى گردد.
3 آدارما؛ كه آرامش و سكون جهان در رابطه با او است .
4 كالا؛ كه زمان پيدايش تحولات را امكان پذير مى سازد.
5 بودگلا؛ يا مواد تركيبى از عناصر گوناگون و رنگ و طعم و خواص ديگر. گاه ((جيوا)) با ((آجيوا)) (روشنى و تاريكى ) درهم مى شوند و اين آميختگى باعث مى گردد كه ((جيوا)) با آن همه شفافيت كدر و آلوده گردد. در اين موقع است كه زندگى انسانها با آلام و رنج دست به گريبان مى شود. راه رهائى از اين رنج و آلام اين است كه روح و ماده از هم جدا شوند. طبق عقايد اين مكتب و مذهب ، جهان ازلى و ابدى است و ادوارى بى اندازه طولانى صعودى و نزولى را مى پيمايد. بشر نيز ابدى و فنا ناپذير است . اين بشر است كه مراحل تحول روحى را طى مى كند. اگر چه به ظاهر انسانها و تمام موجودات مى ميرند، ولى رد حقيقت مرگ وجود ندارد، زيرا وجود چون حلقه هاى زنجير بهم مرتبط است . بنابراين موجودات از يك جهت مى ميرند؛ ولى با چهره ديگر زنده مى شوند واين ((تناسخ )) است . امتياز انسان بر ديگر موجودات اين است كه مى تواند خود را از قيود مادى و آلام و تجديد حيات نجات دهد، اما جانداران ديگر اين قدرت و نيرو را ندارند. خلاصه اين كه آئين جين رفتار پاك را شرط اصلى رستگارى مى داند و از ديگر اديان به ويژه از آئين برهمنان تنها تناسخ را كه ((سامسارا)) و ((كارما)) يا وحدت و اتصال است و نيز ((نيروانا)) را قبول دارد. مذهب جين ، اين اصول را از آئين برهمنى گرفته و با تغيير در آنها پذيرفته است .(252)
رياضت جينى ؛
برهنگى بخشى از رياضت مذهب جين است . و راهى براى وصول به نيروانا و پايان رنجها. مؤ منان به آئين موظفند لباس نپوشند و فقط ستر عورت كنند و به حداقل آن اكتفا نمايند و در سرما و گرما چنين باشند. برخى از مؤ منان از اين تعليم و دستور مذهبى اطاعت كرده و برخى به ان وقعى نمى نهند.
برهنگان و پوشيدگان اين دو دسته را تشكيل مى دهند كه به همين دليل با يكديگر درگير بوده و هستند. در حال حاضر فقط پارسيان متعبد چنين مى كنند. آئين جين جمعا به 84 فرقه تقسيم شده است . پيشينه اين رياضت ريشه در تعاليم اوليه آئين جين دارد. دستورات اوليه رياضت جينى شامل برهنگى مطلق و گرسنگى مطلق بود تا اگر كسى هلاك شود، به مقامى بزرگ نائل گردد. انتحار بخشى از اين رياضت بود؛ اين اقدام مى توانست از طريق اعمال رياضت هاى سخت صورت گيرد. گياه خوارى زندگى زاهدانه آئين جين است و چنين امساكى مى تواند ريشه پليد ماديت را از ذات آدمى بر كند و نورانى گردد تا دچار بلاى تناسخ نشود.(253)
تحقيق پيرامون بنيانگذار مذهب جين ؛
محققان مى گويند در اواسط قرن ششم ق .م . در خانواده اى توانگر از طبقه((كشاتريا)) فرزندى به دنيا آمد. والدين او پيرو فرقه اى بودند كه لباس دريوزگى را براى خود افتخار و انتحار را امتياز و بركت و شرافت مى دانستند. اين فرزندوقتى به سى سالگى رسيد، والدين با گرسنگى عمدى به حيات خود پايان دادند. اينحادثه در روح فرزند تاءثير گذاشت . او به دنيا پشت كرد؛ لباس از تن در آورد ومثل مرتاض در بنگال غربى به آوارگى پرداخت . براى تزكيه نفس و خودشناسى اقدامبه كارها و مطالعاتى كرد. سيزده سال را در اين راه كوشيد. گروهى از مردم او راپيروى كردند و اين گروه بعده پيشواى خود را مهاويرا ( قهرمان بزرگ ) نام نهادند وبه پيروى از اعتقادات برجسته و مشخص خود نام جين را بر خود نهادند.
روحانيون جين ؛ مهاويرا از ميان پيروان خود، گروهى از مردان مجرد را به عنوان روحانيون اين آئين معين كرد و نيز دسته اى از زنان تارك دنيا را جمع آورد. در سن 72 سالگى در گذشت و حدود چهارده هزرا پيرو داشت . اين كيش به تدريج به صورت مجموعه اى از غريب ترين اديان تاريخ در آمد.(254)
آئين بودا و زندگى نامه او
بيوگرافى و شرج حال
بودا؟ نام اصلى او ((سيدرتا)) است ، مردى از خاندان ((كاشاتريا)) از شاهزادگان و اشراف هند كه در منطقه ((بنارس )) به دنيا آمد. پدرش چون اثار حمل در همسر خود مشاهده كرد، ((برهمنان )) ايالت بنارس را فراخواند و از آينده كودك از آنان سئوال كرد. برهمنان مى گويند كه اين بوداى بيدار كننده جهان خواهد بود و راهبى بزرگ و پرشهرت خواهد شد. پدر از چنين پيشگوئى اى سخت نگران شد؛ چرا كه فرزندى مى خواست تا قدرت و ثروت او را به ارث برد و حاكم بر سرنوشت رعايا باشد، نه اينكه راهب و تارك دنيا گردد. وقتى كودك متولد شد، براى او شرايط زندگى ويژه اى تدارك ديد تا با پيشگوئى راهبان بستيزد و سرنوشت بودا را عوض ‍ كند. براى وصول به اين مطلوب كليه روابط او را محدود ساخت تا هيچگونه تماسى با راهبان و مرتاضان و تاركان دنيا نداشته باشد. اين وضع تا 16 سالگى سيدرتا ادامه داشت . بودا از زندگى يكنواخت در كاخ خسته شد، لذا روزى از پيرمرد قصه گويش مى خواند تا او را به گردش ببرد. اولين برخورد ((سيدرتا)) در اين گردش با پيرمردى قد خميده با موهاى سفيد و حالى پريشان است . و اين چهره تازه و جديدى است كه ((سيدرتا)) در وراى ديوارهاى قصر مى ديد. اين كيست ؟ قصه گويش مى گويد: اين مرد مانند من و تو جوانى داشته و اكنون چنين پير و فرتوت شده است .
((سيدرتا)) توضيح بيشترى مى خواهد. قصه گو ادامه مى دهد: اين مرحله اى است كه همه بايد به آن برسند، من نيز در آينده چنين پير خواهم شد. سيدرتا مى گويد: اين پيرى و كهولت در من هم پديدار خواهد شد؟ قصه گويش پاسخ مى دهد: آرى در شما نيز پديد خواهد آمد. مى گويد: حتما بايد پير شوم ؟ قصه مى گويد: حتما پير خواهى شد. بودا حالتش ‍ دگرگون مى شود و دستور مى دهد تا او را به كاخ بازگرداند. بودا دگرگون شده بود و در فكر فرو رفته بود، در انديشه پيرى هيولاى وحشتناكى كه در آينده در انتظار او است . اين كابوس زندگى بودا را دچار بحران كرد. بودا چند روز بعد نيز به سياحت رفت . اين بار بودا مردى بيمار و از پا افتاده را ديد كه با مرگ دست و پنجه نرم مى كرد. از قصه گو پرسيد: اين كيست ؟
قصه گو مى گويد: اين مرد بيمار و ناتوان است . بودا مى پرسد: بيمارى چيست ؟ جواب مى شنود كه : بيمارى نوعى گرفتارى و تحول جسمى است كه در آدميان پديد مى آيد و سلامتى را سلب مى كند. بودا مى پرسد: آيا ممكن است اين بيمارى در من راه يابد؟ قصه گو پاسخ مى دهد: آرى به سراغ تو نيز خواهد آمد. بودا مى پرسد: آيا من نيز چنين زار و نزار خواهم شد؟ قصه گو مى گويد: آرى تو نيز چنين خواهى شد. سيدرتا مى گويد: مرا به خانه بازگردانيد، امروز گردش مرا بس است . دوران خلوت و انزواى بودا آغاز شد. وى به پيرى بيمارى و عواقب آن مى انديشيد. بار ديگر بودا راهى سياحت مى شود و اين بار مرده اى را مى بيند و دوباره سئوالات او آغاز مى شود: اين كيست و چيست ؟ چرا مرده ؟ آيا من نيز خواهم مرد؟ از سرنوشت او مى پرسد، جواب مى شنود كه در آن جهان ديگر كسى را ندارد، و كسى او را نمى شناسد، و... بودا برخود مى لرزد، مى ترسد و به كاخ باز مى گردد. دوران امساك بودا شروع مى شود، از همه كس و همه چيز جدا مى شود، سخت در انديشه پيرى بيمارى و مرگ فرو رفته است . بار ديگر به سياحت مى رود و اين بار فرد فقير ژنده پوشى را مى بيند كه در عالم خلسه فرو رفته ، با سرى تراشيده و حالتى متغير، همچون كوه استوار و محكمم كه گوئى با تمام مظاهر مادى دنيا در حال جنگ است و در آستانه پيروزى بر دنيا و مافيها قرار دارد. سئوالات بودا آغاز مى شود: اين كيست ؟ چرا چنين كرده ؟ با مردم قهر است ؟ با زندگى چى ؟ و جواب مى شنود كه او مردى راهب است ، مرتاض است ، رياضت مى كشد. و سئوالات بودا: مرتاض ؟ رياضت ؟ آرى رياضت يعنى مبارزه با غرايز و بريدن از جاذبه هاى مادى و دنيوى و پيوستن به دنيائى ديگر... سخنان قصه گوى بودا در او اثر عميقى مى كند. تقاضا مى كند كه وى را به نزد مرتاض ببرد تا از سخنان او درسى بياموزد. در اين ديدار، زندگى آرام و بى دغدغه راهب تاءثير شگرفى بر بودا گذاشت و ميسر زندگى او را به طور كلى دگرگون كرد و سرانجام از او شخصيت و آئينى ساخت كه امروز در چند كشور بزرگ جهان پيروان فراوانى دارد(255)
بودا در ((كاپيلاواستو)) در جنوب ((نپال )) درسال 560 يا 563 ق .م متولد شد. نام قبيله و خاندان او ((گوتما)) بود، لذا وى را ملقببه ((سكيا مونسى )) يعنى داناى قبيله ((ساكيا)) كردند. و چون بعدا به ارشاد وهدايت مردم جامعه خويش پرداخت ، او را ((بودا)) يعنى نور و درخشان گفته اند. اين نام ولقب تا به امروز در ميان جوامع بشرى به رسميت شناخته شده و تعاليم او نيز به همينعنوان ((بودائيسم بودائى )) ناميده مى شود. پدر بودا يكى از پادشاهان يك ايالت هندوبد. در قلمرو سلطنت او، افكار برهمنى و فلسفه هاى مختلف هندى حضور داشت . محور اينآراء و افكار فلسفى همان گونه كه در مباحث گذشته آمد، بر تزكيه و نجات انسان درتلقى هندى آن استوار بود. و آنگونه كه گذشت ، پدر هراسان از سرنوشت فرزند چنانتدابيرى انديشيد و مراقبت هائى معمول داشت . اما ديديم كه بودا از كاخمجلل پاى به بيرون نهاد و دگرگون شد. محققان تاريخ اديان برآنند كه دو حادثه مهمدر كاخ زندگى بودا او را متحول نمود. اين دو حادثه به لحاظ محتوى همان برخوردهاىخارج از كاخ را در بردارد. حادثه نخست بيمارى يك رقاصه است كه توجه بودا را بهخود جلب كرد، رقاصه اى كه مبتلا به بيمارىسل بود و سرنوشت دردناك خود و خواهرش را كه او نيز از بيمارىسل در گذشته بود، براى بودا باز گفته بود. حادثه دوم وصيت اين رقاصه درحال مرگ به بودا است كه از فقر و پيرى مادرش براى او گفته بود. پيش گوئىبرهمنان درباره سيدرتا والدين او را نگران ساخته بود. طرح ازدواج بودا تلاشىبراى رهائى از خلوت گزينى او است . اما بودا ديگر متعلق به اين دنيا نيست و ازدواجنتوانست او را از تفكر و انديشه باز دارد و خلاء وجودى او را پر كند. سيدرتا همچنان درخلوت خويش ، غرق در دناى ديگرى است . مشاهدات بودا (پيرى بيمارى فقر، مرگ ،رياضت و...) سخت او را به خود مشغول كرده است . او از مرتاض آموخته بود كه بايد((رنج )) را رها كرد و بى ((بى رنجى )) رسيد؛ به ((بى رنگى ))، به ((بىنيازى )) و... مرتاض به اينها رسيده بود و بودا در انديشه شدن ، رسيدن و رهائى ازرنج . اينكه بودا فرزندى دارد. و در شب تصميم و سرنوشت به اتاق همسر و فرزندشمى رود، مادر و فرزند خوابيده بودند، بودا آن دو را از خواب بيدار نمى كند و با آنانوداع مى كند. از تاريكى شب استفاده كرد و راهىجنگل شد .اندكى بعد اسبش را نيز رها مى كند تا يادگار اشرافيت را با خود نداشتهباشد. در انبوه جنگل گم مى شود، مى رود و مى رود تا به پنج برهمن كهنسال مى رسد. به جمع آنان مى پيوندد. رياضت بودا آغاز شد. او در اين راه آنچنانكوشيد كه در آستانه ((نيروانا)) قرار گرفت . تا آنجا متعالى شد كه بر همهپارسايان روزگار خويش پيشى جست . او ديگر ((سيدرتا))، ((كاشاتريا)) و... نيست، ((بودا))ست كه تارك تمام لذات مادى و تجملات دنيوى است . ((بودا)) از ((شهرت)) رنج مى برد و بار ديگر از جامعه فاصله مى گيرد. در كنار درختىمنزل مى كند و تصميمى مى گيرد در زير همين درخت بماند تا بميرد. اين درخت ((بو))بود. ((بودهى )) از ريشه ((بيدار شدن )) و آگاه شدن ، روشن شدن ، ((اشراق )) وعرفان )) است . ((بودا)) سالها در كنار درخت ((بو)) مى ماند تا پيروز مى شود،نجات مى يابد و به حقيقت مى رسد. آنگاه لباس بودائى بر تن مى كند. گويند نام اواز همين درخت ((بودهى )) گرفته شده است .
در پاى همين درخت به ((نيروانا)) ( حقيقت مطلق ) رسيد. از زير همين درخت به زادگاهشبرگشت ، ژنده پوش ، برهنه پا، درويش وار و در هيبت يك ((مرتاض )). ابتدا مردمزادگاهش را دعوت مى كند، برخى از مردم دعوت او را پذيرفتند و برخى ديگر زندگىمادى را ترجيح دادند. بودا در سال 483 ق .م . در سن هشتاد سالگى درگذشت . آخرينكلام وى خطاب به راهبان اين بود: ((هر چه مركب است ، دستخوش تباهى و فنا است .))پيروان اوليه بودا، نخستين معبد بودائى ((سانگها)) را بنا كردند و دعوت خود را درشمال هند آغاز نمودند(256)
افسانه هاى بودا؛
گويند روزى كه بودا در زير درخت بو به تفكر و خلسه فرو رفته بود، بازرگانى با قافه و كالى تجارى خود از آنجا عبور مى كردد. بازرگان را نظر به بودا افتاد، او و همراهانش به ديدار وى شتافتند و صدقاتى در كنارش يا در كشكولش انداختند. اين ((كشكول )) بعدها سمبل رياضت كشان بودائى شد.
بازرگان مزبور و ياران او در كنار ((بودا)) نشستند و به او غذا تعارف كردند. ((بودا)) به آرامى غذا خورد. دو بازرگان كه ((تاپوسا)) و ((بهالى كا)) نام داشتند، در مقابل او زانو زده و گفتند: ((اى بوداى مقدس ! ما به تو و آئين تو پناه مى آوريم و از تو مى خواهيم كه ما را تا پايان عمر از پيروان خود بشمار آورى )) اين دو بازرگان از نخستين پيروان بودا بشمار مى روند. بازرگانان از نزد بودا برخاسته به سوى آن پنج راهب رفتند، راهبان به آنان توجهى نكردند. وقتى بودا به نزدشان آمد، به استقبال او شتافتند. چون بودا جلوس كرد، راهبان به دورش حلقه زدند. راهبان پرسيدند: آيا سرانجام به مقصود خود دست يافتى و به درك حقيقت نائل شدى بودا گفت : آرى مرتاضان با ترديد گفتند: اى گوتاما! چگونه به معرفت و نجات راه يافتى در صورتى كه زهد و رياضت را ترك گفتى و به زندگى مادى پرداختى (مقصود خوردن غذاى بازرگانان بود)! بودا گفت : ((جويندگان حقيقت هرگز در دام ماديان و لذائذ دنيا گرفتار نمى شوند.))
((گوش فرا دهيد! تا هنگامى كه چرخ زمان بگردد و آدمى زندگى كند، عمل نيز وجود خواده داشت . و چون بذر نيكى كاشتى ، ثمر خوب درو مى شود، و چون اعمال بد باشد، جز بدى و رنج چه انتظارى مى توان داشت . پس ‍ بايد تا مى توان ، نيكى كرد و از پليدى و بدى دورى جست و از علائق و شهوات خود را دور نگاه داشت . چنين افرادى مرگ برايشان زندگى جاويد و پر از سعادت است كه از اين رهگذر به نيروانا نائل مى شوند، زيرا هر گاه خواهش و تمنائى وجود نداشت ، ((رنج و گرفتارى نيز نخواهد بود.))(257)
((ودا)) و ((بودا))؛ برخورد منفى بودا با متون مقدس وداها، اعتبار و قداست آنها را در جامعه هند پائين آورد. بودا درباره متون ودائى مى گويد: مى گويند وداها كتب مقدسه ، معلم ربانى و سرمشق زندگى هستند، اما من مى گويم كه چنين نيست ، وداها تا اين اندازه كه مردم براى آنها ارزش قائلند، داراى ارزش نيستند، وداها مقدس نيستند، زيرا راههاى بيهوده را به مردم مى آموزند، مانند دعا، نماز و قربانى كردن كه مراسمى بيهوده و عارى از حقيقت اند. وداها مقدس نيستند؛ چون مردم را به پرتگاه اختلافات نژادى دعوت مى كنند، و اين تعليمى نادرست است . اما من مى گويم كه آدميان عموما مساوى و يكسان خلق شده اند و آنگاه به دو گروه تقسيم گرديده اند:
1 نيكان .
2 پليدان .
شرافت مقياس انان است ؛ افرادى كه در زندگى نيكى كنند و راه صواب پيمايند، از گروه شريفان و نيكان هستند و انان كه به زشتى دست آلايند، بدكاران و گمراهانند و... بودا مى گويد: من اعتقاد به خلقت طبقاتى ندارم ، زيرا جهان هستى نه آغازى دارد و نه پايانى خواهد داشت ...
بنابراين وداها چه به مردم آموختنه اند و كدام روش را تعليم داده اند(258)؟
اصول اساسى تعاليم بودا؛
محور آئين بودا بر ((حقيقت جوئى )) استوار است و طالبان حقيقت بايد اصول اساسى چهارگانه اى را باور داشته و به آنها عمل نمايند. اين اصول دذاراى فروعى است كه فروع آن نيز متفرع بر فروعى ديگر است .
اصل اول : دوكا؛ يعنى ((رنج ))، زندگى رنج است از ولادت تا مرگ ، رنج كودكى ، رنج نوجوانى ، رنج جوانى ، رنج پيرى بيمارى فقر، اضطراب مرگ و... اين رنجها را بايد شناخت .
اصل دوم : ((منشاء رنج ))؛ آمال و آرزوها، هوسها و علائق فراوان آدمى منشاء رنج است . اين منشاءها را نيز بايد شناخت .
اصل سوم : ((قطع رنج ))، ستيز با خواسته ها و غرايز مادى هوسها و آنچه رنج آور است و اين با رياضت بودائى ممكن است .
اصل چهارم گ طريق قطع و دفن رنج است كه بايد جوينده حقيقت آن را بياموزد. و اين تعاليم بوداست .
فروع حاصله از اين اصول چهارگانه ، بر هشت است :
1 ايمان پاك ؛ در زندگى به راستى و درستى بايد گام نهاد.
2 اراده پاك ؛ با ايمان پاك اراده پاك حاصل تواند شد.
3 گفتار پاك ؛ راست بايد گفت و به حق بايد گفت .
4 كردار پاك ؛ كردار پاك از ايمان پاك مى باشد.
5 كسب و كار پاك ؛ كسب پاك و مشروع با اخلاق و امانت دارى بايد باشد.
6 كوشش پاك ؛ پرهيز از وسوسه هاى ناپاك و بدى ها و...
7 انديشه پاك ؛ تصورات پاك و انديشه پاك بايد داشت .
8 تمركز كامل انديشه ؛ بايد تمركز فكر و انديشه داشت تا كارها درست آيد.
هر بودائى بايد به اصول و فروع عمل كند تا آرامش خاطر يابد و از رنج رها شود و نجات يابد.(259)
اخلاقيات بودا؛
بودا ابتدا به پرهيز دعوت مى كند و نصيحت مى نمايد.
الف : ((نبايد كرد))ها:
1 موجودات زنده را نبايد كشت .
2 اموال ديگران را نبايد تصاحب كرد.
3 به ناموس ديگران نبايد تجاوز كرد.
4 دروغ نبايد گفت .
5 شراب سكر آور نبايد نوشيد.
ب : ((بايد كرد))ها:
1 بايد رنج فردى را ترك كرد.
2 بايد در رنج زندگان انديشيد.
3 بايد در رنج جامعه جهانى شريك بود.
4 بايد حسن نيت داشت .
5 بايد دلسوز ديگران بود.
6 بايد عفو و بخشش داشت .
7 بايد فداكار و خدمتگزار مردم بود.
8 بايد از حيله و فريب پرهيز كرد.
9 بايد از پرخورى و شكم پرورى دور كرد.
10 بايد از لهو و لعب دورى كرد.
11 بايد از زيور الات و عطريات پرهيز كرد.
12 بايد از خوابيدن در بستر نرم دورى كرد.
13 بايد از قبول سيم و زر و مال دنيا دست برداشت .(260)
ج : ((بودا)) و ((زن )):
به نظر مى رسد كه در ديدگان بودا ((زن )) جزء ((آلودگى ها)) باشد، اما در منطق اخلاقى بودا محترم است . به همين دليل كه مرد را از زنا باز مى دارد و حرمت همسر مرد را واجب مى شمارد. از ديدگاه بودا ((بدرفتارى آلايش ‍ زن است و چشم تنگى آلايش بخشنده ، كردارهاى بد در اين و آن جهان آلودگى اند.))(261)
مراسم و علائم بودائى ؛
مراسم بودائى بر خلاف مراسم پيچيده ودائى ؛ بسيار سهل و ساده است . اين مراسم به تعليم خود بودا به يادگار مانده است :
1 تراشيدن سر و صورت كه خود نوعى رياضت و رنج در جهان مادى است .
2 لباس زرد پوشيدن كه مبين اضطراب درونى يك بودائى مذهب بشمار مى رود.
3 آرامش و تامل درونى ، كه هر بودائى در هر روز پس از فراغت از كارهاى روزانه ، چند ساعتى در خويش فرو رفته و خود را از جهان مادى بيرون كند.
4 انداختن كشكول بر دوش يا دست ؛ بر هر بودائى لازم است كه كشكول گدائى بر دوش يا در دست داشته باشد تا اگر روح نخوت و غرور در او طغيان كند، اين عمل وى را تسليم و آرام سازد.(262)
نيروانا؛ در سخنان بودا ((نيروانه )) بسيار بكار رفته است .
((نيروانه )) روح كلام و ايده آل بودا است . ((نيروانه چون ذات بيمرگى )) است : ((ارهت )) مى كوشد تا از آنچه جاويد نيست ، آزادى بيابد و به ذات بيمرگى برسد.
نيروانه چون ذات بيمرگى ، جاويد و خواستنى است ؛ نيكبختى است . رهرو به بيمرگى رسيده ، به چنان يقينى آراسته است كه استوارى آن چون استوارى زمين و پايدارى آن چون پايدارى آستانه در است . او چون درياچه اى است كه از گل و لاى آزاد است ؛ بى آلايش و پاك است . او در اين حالت آرامش جاويد چهره اى درخشان دارد؛ از اين ((جاويدى )) جائى است كه در آن نه زمينى است ، نه آبى ، نه فروغى ، نه هوائى ، نه نامحدودى مكان ، نه محدودى دانستگى ، نه ادراك ، نه ايستادن ، نه رفتن ، نه ماندن ، نه مرگ ، بى پايدارى بى پيشرفت و بى پايگاه است ؛ اين پايان رنج است .))(263)
مسير نيروانه ؛ ((بودا)) مى گويد: همه چيز جهان در آتش است و از آتش ‍ مى سوزد. چيزها از چه در آتش اند؟ از آتش شهوت ، كينه و فريب . من مى گويم كه از زاييده شدن ، مرگ ، پيرى ، اندوه و زارى ، رنج و غم و نوميدى است كه چيزها در آتش اند. رهروى كه راه هشتگانه عالى را پيموده و به فرونشاندن اين سه آتش توفيق يافته ، سردى و آرامش آن را مى شناسد.
رهرو اگر در سير عوالم درونى خود به نيروانه برسد و زيست او همچنان برقرار باشد، نيروانه او ((ذات نيروانه با در كار بودن بنياد)) خوانده مى شود. مراد از ((بنياد)) همان پنج بخش هستى ساز است و از آنجا كه ندانستن و تشنگى (دو علت دوباره زائيده شدن ) به آنها مى چسبند، آن را بنياد خوانده اند. رهرو كامل يا هرهت اگر در مسير خود به نيروانه دست يابد، و اين همزمان با مرگ او باشد، آن را ذات نيروانه با در كار بودن بنياد مى خوانند كه به پرى نيروانه هم معروف است . بايد توجه داشت كه اين دو مقام نيروانه دو نيروانه جداگانه نيستند، بلكه به اعتبار آن كه ارهت آنگاه كه زيست او برقرار باشد، يا آن كه در مرگ به نيروانه رسيده باشد، يكى از اين دو نام به نيروانه او داده مى شود. نيروانه ، ذات بيمرگى است . سراسر راه هشتگانه عالى و به طور كلى همه ((ذمه راه ميانه )) وسيله رسيدن به مقصود، يعنى نيروانه است كه آغاز آن آزادى و اوج آن ذات بيمرگى است . در اين باره كه راه هشتگانه وسيله است نه مقصود، در بسيارى از گفتارهاى بودا سخن گفته شده است كه يكى دو نمونه از آنها آورده مى شود:
اى رهروان ! هر چه فرو نشاندن ((شهوت ))، فرو نشاندن ((كينه )) و فرو نشاندن ((فريب )) است ، ((ذات بيمرگ )) خوانده مى شود. اين راه هشتگانه عالى خود راهى است كه به بيمرگى مى انجامد....
اى ((راه ))! آنجا كه ((كالبدى )) هست ، ((ماره )) چيزهائى از طبيعت ((ماره ))، يا هر آنچه از ميان رفتنى است ، او آنجاست ، پس ، اى ((راه ))! به ((كالبد)) چون ((ماره )) نگاه كن . آن را چون طبيعت ((ماره )) بدان ، آن را چون چيزى از ميان رفتنى ، چون باد و آماس ، چون قلاب ، چون درد و چون سرچشمه درد بدان ، هر كه آن را چنين بنگرد، آن را درست نگريسته است ....
ولى ، اى سرور! درست نگريستن براى چه مقصودى است ؟
درست نگريستن براى ((بيزارى )) است .
ولى ، اى سرور! بيزارى براى چه مقصودى ؟
((بيزارى )) براى آنكه ((بى شهوتى )) به وجود آيد.
ولى ، ((بى شهوتى )) براى چه مقصودى ؟
- بى شهوتى ، براى ((آزاد شدن )).
ولى ، آزادى براى چه مقصودى ؟
اى ((راده ))، آزادى براى ((نيروانه )).
- ولى ، اى سرور! مقصود از ((نيروانه )) چيست ؟
اى راده ، اين پرسشى است كه بسى دور مى رود.
اين ((پرسش )) از دايره ((پاسخ )) بيرون است . براى فروشدن در ((نيروانه ))، براى به آن سو و نزد ((نيروانه )) رفتن ، براى اوج در ((نيروانه )) است كه راه قدسى را زندگانى مى كنند)).(264)
مقصود بودا از ناآگاه يعنى بيدرد، بيكاره و تن آسا است . ((در آئين بودا ((آگاهى )) مقام برجسته اى دارد. ((آگاهى )) يعنى : توجه همراه با هوشيارى و كوشش و همت است و بنياد هر گونه پيشرفتى در زندگى ((رهروى )) است ...آگاهى نيز بنياد همه حالتهاى شايسته است و نيرومندترين اين حالتها به شمار مى آيد. آخرين سخن بودا به هنگام مرگ اين بود كه گفت : ((بيدار و هوشيار كوشش كنيد)).(265)
شهوت و كينه و فريب : (سه آتش يا سه ريشه ) شهوت ؛ يعنى انديشه نادرست ، ادراك ناپاكى ، كشتن ، دزديدن ، كامجوئى ، دروغ گوئى ، بدگوئى ، درشتگوئى ، ياوه گوئى ، حرض ، بدخواهى ، و نظرهاى نادرست ، اينها چيزهائى هستند كه يا از شهوت يا از كينه يا از فريب پيدا مى شوند. يعنى دشمنى و خشم ، فريب ؛ يعنى دانستن درغين ، انديشه نابجا و نادانى است . ايه سه ، ريشه هاى كردارهاى ناشايسته اند.
مراد از ريشه يا علت آن شرايطى است كه بودنشان تعيين كننده ويژگى اخلاقى يك كردار ارادى است .(266)
بيمرگى ، راه بيمرگى ؛ راه ، حالت ((جنبه منفى نيروانه است كه به طور مثبت برترين آزادى معنوى است )). بيمرگى به ذات جاويد نيروانه اشاره مى كند.(267)
شريفان ؛ مراد از شريفان ، همان ((آرياها))ست ، مراد از آريائى در متن هاى بودائى ، صفت نجيب ، عالى و شريف است نه صفت يك نژاد خاص .(268)
ارهت ؛ يعنى مرد تمام ، مرد ارزنده . و يكى از چهارتن شريف .(269) و اين چهار تن انسانهاى ايده آل فلسفه بودا مى باشند:
1 به رود رسيده يا سوته پننه .
2 يك بار باز آمده يا سكد آگامى .
3 بى بازگشت يا آناگامى .
4 ارهت يا مرد تمام .(270)
آزادى از بند؛ (يوگا) به معناى يوغ و بند است و در اصطلاح به چهار آلودگى گفته مى شود كه همان كام ، وجود، نظرهاى نادرست و نادانى است . ((يوگاكاهما)) يعنى ((آزادى از چهار آلودگى ))(271)
نيروانه ؛ واژه ((نيروانه )) كه پالى آن ((نبانه )) است ، دو اشتقاق پذيرفته است ؛ يكى كه آن را ساخته شده از دو جزء: 1 نير يعنى نه و وا مى داند. ((وا)) يعنى : باد زدن ، وزيدن ، دميدن ، نيسوا يعنى خاموش شدن چراغ ، آتش و مانند اينها، و نيروانه يعنى خاموش شده ، سرد شده ، فرو نشسته ، فرو نشانده .
نظر ديگر اين است كه نيروانه از دو جزء: 1 نير و وانه ساخته شده است . وانه يعنى شهوت ، تشنگى و طلب : از آنجا كه روگرداندن (نى ) از وانه يعنى شهوت است ، آن را نيروانه مى خوانند.(272)
رهرو؛ در لغت به معناى گدا و درويش است . ولى در اصطلاح بودائى به كسى گفته مى شود كه راه هشتگانه عالى را در انجمن رهروان مى پيمايد. در زمان بودا، در هند، مرتاضان دوره گرد بسيار بوده اند كه همه را به نام پارى باجاكا مى خوانده اند.
نام اينان بارها در متن هاى كهن بودايى آورده شده است . و اغلب نيز به نام عمومى تر سمنه براهمنه ناميده شده اند. اينان گاهى گروه وار و در جرگه هاى گوناگون مى زيستند. در يوزگى مى كردند، زندگانى مرتاضانه در پيش مى گرفتند و بى خانمان بودند، ويژگى برجسته شان بينوائى ، بى جفت و بى فرزند بودن و ساده زيستن بود. هم اينان بودند كه راه را براى انجمن رهروان بودائى باز كردند. رهرو زن ، ((بكونى ))، و ((بكشونى )) خوانده مى شود.(273)
چهار حقيقت عالى ؛
بودا با پيمودن راه هشتگانه عالى به چهار حقيقت رسيد؛ يعنى به حقيقت درباره رنج ، حقيقت درباره خاستگاه رنج ، حقيقت رهائى از رنج و حقيقت آن راه كه به رهائى از رنج مى انجامد. اين راه خود به تنهائى هدف نيست ، مقصد و مقصودى دارد كه همانا ((نيروانه )) است و ذات ((جاويدى )).(274)
نيروانه و مسير آن را دانستيم . اينك آن چهار حقيقت را دريابيم تا در مسير نيروانه به سر منزل مقصود برسيم :
1 حقيقت عالى رنج (دوكاهام آريا ساكام )؛ بودا مى گويد: زائيده شدن رنج است ، پيرى رنج است ، بيمارى رنج است ، مرگ رنج است ، از عزيزان دور بودن رنج است ، با ناعزيزان محشور شدن رنج است ، به آرزو نرسيدن رنج است . سخن كوتاه ، همه پنج بخش دلبستگى رنج اند.
2 خاستگاه رنج ؛ خاستگاه رنج تشنگى است . (تاناهاميل و طلب ) يعنى تشنگى كام ، تشنگى هستى و تشنگى نيستى . و همين تشنگى است كهبه دوباره زائيده شدن راه مى برد و بسته به كامرانى است .
3 رهائى از رنج ؛ رهائى از رنج همان رهائى از تشنگى است . يعنى رها كردن آن ، روگرداندن از آن ، آزادى و وارستن از آن است تا نشانى از آن به جا نماند، چون تشنگى از راه حس ها پيدا مى شود، پس رهائى از آن در خويشتن دارى و نگهدارى از درهاى حس است .
4 راه رهائى از رنج ؛ اين راه همان راستى و درستى در شناخت ، در انديشه ،
در گفتار، در كردار، در زيست ، در كوشش ، در آگاهى و در يك دلى ، يعنى سمادى است .(275) يعنى راه هشتگانه عالى .
راه هشتگانه عالى ؛
1 شناخت درست ؛ يعنى شناختن چهار حقيقت عالى .
2 انديشه درست ؛ آزادى از هوس ، بدخواهى و بيزارى و آزادى از آزار و ستمگرى .
3 گفتار درست ؛ خوددارى از دروغگوئى ، چرندبافى ، درشت گوئى و ياوه گوئى .
4 كردار درست ؛ پرهيز از آزردن زندگان ، يعنى كشتن ، دزدى بى عفتى .
5 زيست درست ؛ خوددارى از پيشه هائى كه براى ديگران زيان آور باشد؛ چون اسلحه فروشى ، برده فروشى ، طالع بينى و...
6 كوشش درست ؛ براى دور ماندن از بدى پيروز شدن بر هر گونه بدى و شكوفاندن و نگاهداشتن هر نيكى كه در رهرو پيدا مى شود.
7 آگاهى درست ؛ رهرو در اين گام درباره تن ، احساسات ، دل و...آگاهى روشن دارد و آگاه زندگى مى كند.
8 يكدلى درست ؛ يعنى با آگاهى درست رو كردن به نگرش و به هر پله نگرش دل سپردن .(276)
كتب مقدس ؛
كهن ترين كتب بودائى موجود به زبان پالى مرسوم به تى پتكه يا سه سبد يا كانون پالى مى باشد. ((سه سبد)) شامل :
1 ونيه پتكه يا سبد روشن
2 سوته پتكه يا سبد آئين
3 ابى ذمه پتكه يا سبد آئين برتر.
((سوته پتكه )) از پنج مجموعه فراهم آمده است كه به ((پنج نكايه )) معروف اند. يكى از اين مجموعه ها كودكه نكايه يعنى مجموعه گفتارهاى كوتاه است كه خود از پانزده كتاب ساخته شده است . يكى از اين پانزده كتاب به ((ذمه پده )) يا ((ذمه پده )) معروف است .(277)
مجموعه هاى بودائى :
1 آنگوتارا نيكايا (نكايه ).
2 ديا نيكايا (نكايه ).
3 ميجمى ايمانيكيا (نكايه ).
4 سامى يوتانكايه .
5 سوتانى پاتا (متن كهن بودائى ).(278)
6 پيتاكا (سبدهاى قانون ) تاليف 241 ق .م شامل :
الف : حكايات ، ب : انضباط، ج : شريعت .
7 ياتاگا.
8 كنجور و تنجور.(279)
مرگ بودا؛ و انشعاب در آئين او
همان گونه كه آمد، ((سيدارته گتمه )) از خاندان سكيه در جنگل لومبن (نپال كنونى ) متولد شد. تاريخ تولد او به درستى روشن نيست ، قرن ششم ق .م . قرن مورد توافق زمان بودا است . پدرش : ((سودودنه )) است .(280) بودا در سال 483 ق .م . در سن هشتاد سالگى در گذشت .(281) جان ناس ‍ مى گويد: ((وى احتمالا در سال 560 ق .م . در شمال هند در يكصد مايلى شمال شهر بنارس متولد گريده است . پدرش راجه يا سلطانى بوده است كه بر قبيله ساكيا فرمانروائى مى كرده است . بارى چهل و پنج سال بر بودا گذشت . در طى اين مدت وى دائما به وعظ و تعليم و تربيت امور مشغول بود. سرانجام در هنگامى كه عازم مسافرت به بلدى مجهول بود...، در هشتمين روز سفر خويش وقتش به سر رسيد. پس از صرف مختصر طعامى هنگام ظهر در خانه زرگرى به نام چوندا، بسختى بيمار گرديد و اندكى بر نيامد كه جام مرگ رانوشيده ، در ميان دو درخت صندل جان شيرين را تسلم كرد.))(282)
انشعاب در آئين بودا؛ در اواسط قرن سوم ق .م . آئين بودا با حمايت آسوكا پادشاه قدرتمد هند رواج يافت . گسترش اين آئين در سراسر هند باعث شد تا جنگ و رنج و ستم و نابسامانيهاى اخلاقى اجتماعى كاهى يابد. دو قرن بعد از درگذشت ((آسوكا)) مذهب بودائى در هند كاملا فراگير شد. از اين دوران به بعد بود كه از اعتبار و گستردگى دين بودا به تدريج كاسته شد. از قرن هفتم ميلادى تا قرن دوازدهم ميلادى دوران عزلت آئين بودا است . آنگاه اين آئين از مرزهاى هند گذشت و پا به سيلان ، بيرمانى ، سيام ، كامبوج ، تركستان ، تبت ، چين ، كره ، ژاپن و... گذاشت و در اين كشورها رواج يافت . سرنوشت اوليه اين آئين پس از مرگ بودا (دو قرن بعد) دستخوش ‍ حوادث شد و به هيجده شاخه يا فرقه يا رنگ تقسيم شد. از ميان اين هيجده فرقه ، دو فرقه بزرگ ، مشخص گرديد: فرقه ناقل كوچك و فرقه ، ناقل بزرگ پديدار شدند.
ناقل كوچك يعنى طريقه اى كه وسيله نجات فرد مى گردد و ناقل بزرگ وسيله اى است كه مؤ من مى تواند ديگران رابا خود هماهنگ و همراه سازد. اين دو فرقه بعدها ((ماهايانا)) و ((هيتايانا)) نام گرفتند و سپس فرقه سومى كه ((لاما)) نام گرفت ، پديدار شد. فرقه ((ماهايانا)) كه سختگيرى هاى كمترى دارد، امروزه در ((چين ))، ((كره )) و ((ژاپن )) و آسياى جنوبى رواج دارد. مذهب ((هيتايانا)) كه فرقه سنت گراى بودائى است و مبتنى بر تعاليم عصر ((بودا)) است ، در ((سيلان )) و ((بيرمانى )) پيروانى فراوان دارد.
نيروانا در تلقى اين فرقه عبارت است از: ((زوال و نيستى و فناى مطلق )). پيروان اين فرقه معتقدند كه نجات در هيچ است و بر اين باورند كه پارسايان در نيروانا ديگر نمى توانند به مقام بودائى دست يابند و دوباره به اين جهان آيند و در نجات خلق بكشوند. اما فرقه ماهايانا، نيروانا را يك نوع بهشت پرآرامش مى داند. در اعتقاد عوام بودائيان نيروانا بهشت حقيقى تلقى شده است . و نيز مى گويند پارسايان كه در نيروانا منزل كرده اند، مى توانند به مقام بودائى برسند و در راه نجات انسانها بكوشند. بوداى واقعى روزى ظاهر خواهد شد و بشريت از وجود او بهره مند خواهند شد. در اين مذهب يك نوع دوزخ براى متوفى كه اگر مجرم و گناهكار باشد، وجود دارد. اما مذهب ((لاما)) كه در تبت رواج دارد، معجونى از انديشه ها و عقايد و آراء اديان بدوى است .
((لاما)) به معناى برتر و عالى تر است .(283)
فرقه هاى : ((ويب هاشى كا))، ((سوت ران تى كا))، جوكاچارا)) و ((مادهيامى كا)) نيز از شاخه هاى ((هيتايانا)) و ((ماهايانا)) مى باشند. در اين شاخه نوعى ((واقع گرائى )) نهفته است . مثلا در شاخه ((ويب هاشى كا))، واقع گرائى بدون واسطه در كار است . و در ((سوت ران تى كا)) واقع بينى غير مستقيم اشراق گونه اى به چشم مى خورد.
((جوكاچارا)) روش سنتى بودائى در طريق رياضت نفس و جسم را تبليغ مى كند.(284) اين فرقه ها كدام بخشى از تعاليم بودا را حفظ كرده اند و مانند طبيعت هر مذهب ديگر در تفسير و تبيين تعاليم و روش بودا با يكديگر اختلاف دارند. اما دامنه و عمق اين اختلاف به گونه اى نيست كه آنها را در مقابل يكديگر قرار دهد. هر چند كه مذهب يا فرقه سنت گراى هيتايانا بيشترى به خرج مى دهد و سخت گيرى بسيارى دارد.
آيا وجود ((بودا)) يك افسانه است ؟
برخى دانشمندان معتقدند كه وجود بودا افسانه اى بيش نيست . كرن دانشمند هند شناس هلندى مى گويد بودا افسانه اى است كه نپال ، تبت و چين ساخته شده . افسانه بودا از افسانه كريشنا كمتر ارزش تاريخى دارد. سنارت هند شناس فرانسوى در كتاب بررسى افسانه بودا مى گويد كه بودا، افسانه خورشيد آسمان است ، همان گونه كه خورشيد از تاريكى بيرون مى آيد، بودا هم از مايا (تصور و خيال ) متولد مى شود. مادرش مانند ظلمت اندكى پس از طلوع فرزندش آفتاب ناپديد مى گردد. اما بر خلاف اين دسته از هند شناسان ، گروهى ديگر از جمله اولنبرگ معتقد است كه بودا واقعيت خارجى داشته و يك شخصيت تاريخى است نه اساطيرى . محل و زمان تولد او بر اساس قطعه سنگ بدست آمده اى مشخص است . در قرن سوم قبل از ميلاد پادشاه بزرگ بودائى آسوكا او را احترام نموده است .
اين قطعه سنگ در سال 1896 م كشف شده است . در سال 1898 ميلادى زائرين بودائى سبوئى را كشف كرده اند كه مدعى بودند خاكستر بودا در اين سبو است .(285)
مسئله ((خدا)) در آئين بودا؛ فليسين شاله مى گويد با آنكه دين بودا خدايان بى شمارى در زمين و آسمان دارد، ولى كلا بدون خدا است . در تلقى بودا خدايان موجوداتى مانند سايرين تابع تحولات عمومى هستند. با اين همه ، بى خدائى در اصول اين آئين تصريح نشده است . بهر حال اين آئين نقطه مقابل آئين ((برهمن )) و ((ودا)) ست . آئين بودا ((روح جهان )) رابه رسميت نمى شناسد. ((برهمن )) و ((آتمان )) را قبول ندارد، به ((وجود قائم بالذاتى )) قائل نيست . هيچ چيز را ثابت و ابدى نمى داند، همه چيز در حركت و در حال تغيير و فساد و زوال است . به هيچ جوهرى مادى (مركب و مجرد) باور ندارد. در اين آئين سخن از ((وجود)) و ((لاوجود)) نيست . بودا درباره خدايان مى گويد آنها هم مثل انسانها زوال پذير و فانى هستند. بيقرارى و عدم ثبات جهان بر خدايان نيز حكومت مى كند. اگر چه عمر خدايان بيشتر از عمر انسان است ، ولى ناپايدار و غير جاويدان هستند. پس چون در اين آئين خدايى وجود ندارد، مراسم مذهبى طبعا وجود ندارد. آنچه هست ، يادبود است . بودائيان براى بودا مقام خدادى در نظر ندارند و به او متوسل نمى شوند و برايش دعا نمى خوانند.
او فقط شخصيتى است كه بر اثر رياضت و مبارزه با چهار رنج معروف ، به ((نيروانا)) راه يافته و در قلب نجات يافتگان هميشه حاضر است . تنها كارى كه بودائيان در مقابل مجسمه بودا انجام مى دهند، پرتاب دسته گل است . آنان در هر ماه چهار بار براى ترويج دين در معابد جمع مى شوند. بودائيان در اطراف استوپا (در هند) گرد مى آيند و مراسم يادبود انجام مى دهند. در اين بنا از خاكستر مقدسين بودا نگهدارى مى شود.(286)
اديان و مذاهب نوظهور هند؛
الف : آئين برهما سماج ؛
هند سرزمين شگفتيهاى بسيار، همچنان دست اندر كار نماياندن استعداد فلسفى و نبوغ انسانى خويش است . هند زادگاه انديشه ها و تفكرات فلسفى عرفانى اشراقى انفسى جهان بشمار مى رود. كلكسيونى از سه ميليون انديشه و مكتب و مذهب و مسلك و...
هند براستى مهد آزادى عقيده است . دموكراسى عقيدتى تحميل شده بر هند، راز بزرگ اين سرزمين اسرارآميز است .
در سال 1828 ميلادى فردى به نام ((رام ماهون )) آئين ((برهما سماج )) را اختراع كرد. برهما سماج يعنى جامعه برهما كه در ميان هندوان به جامعه پيروان برهمن مشهور است . ((رام ماهون )) ابتدا به تحقيق در اديان و مكاتب بزرگ پرداخت و اطلاعات فراوانى به دست آورد. او كه زبانهاى چندى مى دانست ، در متون مقدس مذهبى اديان و مذاهب جديد و قديم جهان به مطالعه پرداخت . پس از اين مطالعه بود كه دين مسيح را بر ديگر اديان ترجيح داد و به مردم هند معرفى نمود. او در آغاز قرن نوزدهم مبلغ رسمى دين مسيح در سراسر هند شد. ((ماهون )) به اين بسنده نكرد و خود دست اندركار پروردن مذهبى جديد شد. با استخدام برخى تعاليم بودا و برهمن و دين عيسى ، تركيبى جديد آراست . اين مذهب التقاطى پيروان فراوانى يافت . وارث ماهون فردى به نام ((سوامى )) عليه اين آئين شوريد و جامعه آريان را پديد آورد كه سازمان طبقاتى ، چند خدائى و خرافات و بت پرستى را احكام حضرت مسيح را به باد انتقاد گرفت . او بيشتر از آئين ودا متاءثر بود. آئين او با استقبال روبرو شد و هزاران پيرو يافت . وارثان اين آئين ، دو زن غير هندى ((هلنا)) و ((آنى برانت )) به آئين هندو روى خوش نشان دادند و از آن تاءثير پذيرفتند. بنابراين آئين ((برهما سماج )) به دگرديسى هاى متضادى پرداخت و سرانجام در آئين هندو متوقف شد.(287)