تاريخ اديان و مذاهب جهان جلد اول

عبداللّه مبلغى آبادانى

- ۴ -


طبقه روحانيون و كاهنان ؛
كاركنان دستگاه خدايان را اين طبقه تشكيل مى داد؛ و فقط كاهنان حق داشتند وارد جايگاه خدايان شوند. كاهن به خدايان غذا مى داد و مشعلهاى معابد را روشن مى كرد. در تلقى مصريان ، كاهن با خدايان سخن مى گفت : و دستور خدايان را به مردم ى رساند و نيز واسطه بين مردم و خدايان بود مصريان براى اينكه خود را شايسته الطاف و مراحم خدايان گردانند، در برابر روحانيون قربانى مى كردند، كشاورزان كيسه هاى غله و طاقه هاى كرباس مى آوردند و برده داران و ثروتمندان طلا و نقره هديه مى كردند، فراعنه مقدارى از غنائم جنگى را مى بخشيدند و همه اين هدايا و نذور ارباب و رعايا به دست كاهنان و روحانيان مى افتاد و بدين سان اين طبقه از ثروتمندان بزرگ مصر بودند. وظيفه ديگر روحانيون و كهنه ، تحكيم پايه هاى قدرت فرعون زمانشان بود. روحانيون براى تثبين قدرت فرعونى از عقايد و باورهاى مردم استفاده مى كردند و به مردم مى گفتند كه فرعون خداى مهربان است و هر يك از دستورهاى او بايد بدون چون و چرا انجام شود و هر كس از فرمان فرعون زمان سرپيجى كند، از فرمان خدايان سرپيچيده است . روحانيون دستگاه فرعون به مردم مى گفتند كه خدايان فرمان بران را دوست دارند و از عاصيان بدشان مى آيد. نافرمانان بشدت مجازات خواهند شد و به دست خداى آتور گرفتار مى آيند.(91)
مصريان عقيده داشتند كه آتور خداى دنياى مردگان است . اوست كه مردگان را محاكمه مى كند. اگر ميت در حال حيات برخلاف خواست خدايان رفتار كرده باشد، مورد خشم و غضب آتور قرار خواهد گرفت و اگر خدايان از او راضى باشند، آتور نيز راضى خواهد بود. عذاب آتور مسلط كردن غول وحشتناكى بر ميت بود كه ميت گناهكار را مى خورد(92)
((كاهنان سود جو و نيزنگ باز مصرى مردم را وامى داشتند تا براى كاميابى مردگان خود و نجات آنان مرده نامه اى بخرند (كه در آن طلسماتى نقاشى شده و افسون و اورادى از طرف كاهنان بر آن خوانده شده بود) تا سبب مغفرت در نزد ((اوزيريس )) خداى اموات شود.))(93)
((طوايف مختلف مصريان به ((اوزيرس )) يا خداى اموات و جهان حشر و نشر و ((غب )) خداى زمين ، و ((نات ))؛ خداى آسمانها و خداى هميشه پيروز، و ((اوفه )) خداى عيش و طرب و نوازندگى ، و ((ثوت )) خداى مرغان ، و ((ايبس )) خداى كارها و مشاغل و... معتقد بودند.))(94)
((اصل اوزيريس ممكن است مربوط به دوره قبل از تاريخ باشد.
بعضى بر آنند كه پرستش اين خدا از سرزمين ليبى به مصر آمده و در آنجا آن را مانند آب حيات بخش كه در بيابان خشك باعث روئيدن نباتات مى شده ، مى پرستيده اند. بعضى ديگر بر آنند كه چون اوزيريس به صورت انسانى نمايانده مى شود، ظاهرا از كشور شام به مصر امده باشد و در آنجا آن را مانند خداى كشت و زرع پرستش مى نموده اند. ولى بعدا مصرى ها آن را خداى مستقلى دانسته و گفتند ((اوزيريس )) از آميزش خداى مذكر ((جب )) با الهى زمين يا خداى مؤ منث ((نوت )) خداى آسمان زائيده شده و پس از آن با خواهرش ايزيس مزاوجت كرده است ...))(95)
تلاش براى يكتاپرستى و ممانعت روحانيون ؛
در عهد سلسله هجدهم در قرن چهارده قبل از ميلاد پادشاهى به نام ((آمن هتپ )) چهارم يا ((آمنوفيس )) چهارم يكتاپرستى را در مصر برقرار كرد يكى از خدايان به نام ((آتون )) (مظهر قرص آفتاب ) را كه تا آن زمان چندان ارزش نداشت ، به عنوان خدا پذيرفت . چون در ((تب )) نفوذ روحانيون ((آمون )) بيشتر بود و مانع اجراى اصلاحات جديد مى شدند، در سال چهارم سلطنت پايتخت را ترك كرد و در مصر وسطى شهر جديدى به نام ((آختاتون )) (افق قرص آفتاب ) موسوم به ((تل ال آمارنا بنا كرد... و نام آمون را در همه جا از ميان برد و مراسم آن را ممنوع ساخت ...
با اين تحول بزرگ مذهبى ، پادشاه جدائى درخشان بين شرك قديم و واحد پرستى جديد ايجاد كرد. با اين عمل ، پادشاه در نظر داشت تا اولا قدرت سياسى روحانيون آمون را در هم شكند، و ثانيا دين در انحصار مردم تب نباشد، و ثالثا رعاياى غير مصرى امپراطورى نيز بتوانند از آن استفاده كنند. به اين ترتيب دين آفتاب مقدمات پيدايش طرز تفكر همگانى بودن اديان را در جهان ايجاد كرد. اخناتون فقط به از ميان بردن مراسم گذشته اكتفا نكرد، بلكه مقررات جديد مذهبى براى زندگى همگانى وضع نمود. در اين دين ، خورشيد مظهر حقيقت و شعار و علامت بشمار مى رفت ، انچه شاه در مقام خدائى مى شناخت ، يك وجود قادر نبود؛ بلكه موجودى شبيه انسان و مانند وى محدود بود. ((خدا خورشيد)) طبيعى نبود، بلكه تمام امور نيك مانند گرما و روشنائى و آتش و آفتاب بود كه آن ستاره در جهان منتشر مى كرد. فرعون اين اعمال نيك و اين نيروى حيات بخش را در اطراف خود آشكار ساخت و مداخله ((خورشيد خدا)) را در آفرينش جهان و در حوادث عجيب زمان كه در اطراف وى جريان داشت ، شناخت ... در دين جديد نوعى تناسخ ديده مى شد و وساطت طبقه روحانيون لازم نبود... اين انقلاب بزرگ دينى تحول بزرگ اخلافى در برداشت ؛ خورشيد به تمام ملل از فقير و غنى يكسان نور افشانى مى كرد و بدين ترتيب در همه چيز پرتو ايزدى وجود داشت كه همه از اختيار و غريزه سرچشمه مى گرفت . آزادى و عشق طبيعت و علاقمندى خالق به مخلوق خود اساس دين آمارنيها بشمار مى رفت .
... راويان قديم و روحانيون از اين تحول اجتماعى كه منافع آنان را به خطر مى انداخت ، ناراضى شدند و به مبارزه برخاستند.
اخناتون در سن 29 سالگى در گذشت و داماد اول او پادشاه شد و يك سال سلطنت كرد. داماد دومى از روحانيون آمون اطاعت كرد و آمارنا را به قصد ((تب )) ترك كرد... جانشين اين پادشاه ((هرم هب )) چون نظامى و دست پرورده روحانيون بود، عبادتگاهها را ويران و نام ((آتون )) را پاك كرد و دوباره در همه جا نام ((آمون )) را برقرار ساخت و به اين ترتيب بزرگترين جنبش دينى تاريخ عمومى جهان و مصر پايان يافت .(96)
روحانيون ايزيس موى صورت و فرق سر را مى تراشيدند و لباس كتان ، مانند پرده ، در بر مى كردند و به وسيله زنگوله زنگ مى زدند و مؤ منين را براى انجام مراسم در مقابل صورت دعوت مى كردند(97) كتاب شناسى ؛
براى دريافت اديان و مذاهب مصر باستان ن ك :
به فارسى : در اين زمينه ها: ريشه هاى پيدايى مصر باستان ، رشد، مصريان روزگار فراعنه ، و... ن‍ ك : بذيل ديويد سن / آفريقا تاريخ يك قاره . ترجمه رياحى و مولوى تهران 1358. جان ناس / تاريخ جامع اديان ويل دورانت / تاريخ تمدن . كتاب اول . ه :ج . ولز / كليات تاريخ . ترجمه رجب نيا. گوردون چايلد / سير تاريخ . ترجمه بهمنش فيليپ حتى / شرق نزديك .
اديان و مذاهب روم باستان
جغرافياى تاريخى انسانى روم قديم
تاريخ مدون روم (ايتالياى فعلى ) به قرن هشتم قبل از ميلاد مى رسد.
((در دوره هاى ما قبل تاريخ ، دو قوم كه داراى اصل مختلف بودند، روم را اشغال كردند. يكى از اين دو، مردم مديترانه اند كه پايدارتر بودند و با اهالى كرت و پلاسژهاى يونان خويشى داشتند. دسته دوم را هند و اروپائيان چادر نشين تشكيل مى دادند كه مانند اشغالگران نواحى هند، يونان و ايران از شمال آمده بوند.))(98) هجوم آريائى ها مخصوصا سلت ها به آن سرزمين در اثناء هزاره دوم ق .م . بوده ، اين اقوام و قبايل ((لاتين )) نام داشته و سرزمين آنها را ((لاتيوم )) گفته اند. در قرن هشتم قبل از ميلاد، قوم ((سابين )) به نواحى شرقى شبه جزيره فرود آمدند. بنابراين در قرن هشتم قبل از ميلاد ((لاتين ها)) در ميان ((اتروسكانها)) در شمال و ((يونانيها)) در جنوب قرار گرفتند. در اواخر قرن سوم ق .م ((كارتاژها)) كه در برابر نفوذ و سلطه روم مقاومت مى كردند، درهم شكسته شدند و روم بر تمام حوزه درياى مديترانه استيلا يافت . كار روم به جائى رسيد كه مدتى دراز بر جهان تفوق و استيلا يافت . در طول اين تاريخ طولانى ، همان طور كه ذخائر ثروت و اندخته هاى اموال ديگر ملل دائما به شهر ((روم )) فرو مى ريخت ، مبادى و عقايد و آداب آنها نيز به آن كشور حمل مى شد و در عقايد و اديان اصلى رومى ها نفوذ مى يافت . شهر ((رم )) در ابتدا يكى از قصبات و بلاد كوچك قوم لاتين بود. در قرن ششم ق .م . با مهاجرت قبائل به رم ، اين شهر در تاريخ پديدار شد(99)
عقايد باستانى روم ؛
آئين رومى ريشه در اديان بدوى دارد و محصولى است از عقايد صادراتى هند و اروپا و يونان و عقايد شرقى ، كه دچار دگرگونى بعدى شد: ((مذهب روميان قديم داراى هيچ تاريخ اساطيرى براى افراد خدايان نبوده و براى آنها هيچگونه نسب نامه يا عروسى و زواجى و يا زاد و ولدى و هيچگونه افسانه پهلوانى پرستش پهلوانان و يا افسانه خلقت و مرگ و زندگانى اخروى نساخته اند. خلاصه آنچه كه هومر و هسيود با ان طول و تفصيل براى خدايان يونان ايجاد كرده اند، رومى ها فاقد آن مى باشند...))(100) دين باستانى روم ، نمودى از توتم پرستى و جان پرستى بدوى بوده است ؛ تئتم پرستى به صورت اعتقاد به گياهان مقدس و حيوانان مقدس . ((بعضى از خانواده ها نام توتم داشتند؛ مانند ((پورسى اى )) كه از كلمه ((پوركوس )) مشتق است و خوك معنى مى دهد... روى علامت بخشهاى نظامى روم قديم گرگ و گراز و عقاب منقوش بود. كلمه لاتين ساسركه معنى مقدس و پليد هر دو را در بر دارد، با كلمه تابو مطابقت مى كند. ايام شومى وجود داشت كه در آن روزها نبايد گفتار مخصوص و اسرار دينى را بيان كرد... در روزهاى سعيد، به زبان آوردن نام بعضى از خدايان ممنوع بود. جان پرستى رومى در اطراف انسان ، ارواح بسيارى را جاى داد ولى آثارى از آنها باقى نگذارد. به ياد بود اين ارواح مراسمى بكار مى بردند و آنان را خشنود مى ساختند. اين نيروهاى بدون شخصيت را يك كلمه خنثى يعنى ((نومن )) كه جمع آن ((نومينا)) است ، مشخص مى ساخت . اين ارواح به ((مانا)) ى بدويان شباهت داشت . ولى مجموعه اى از وحدت مادى منتشر در جهان را آشكار نمى ساخت . اين ارواح در اشياء مادى برقرار بودند و امور معين را مراقبت مى كردند. مثلا يك روح بر زمين باير حكومت داشت ، ديگرى بر كود دادن مزرعه و ديگرى بر شخم زنى ، وجين كارى و غيره رياست داشت . ((وارون )) اين ارواح را داراى قدرت الهى مى داند و انان را خدايان كامل ((دى سرتى )) كه لاتين آن ((دى كرتى )) است ، مى شناسد. هر انسانى ، همزادى يعنى ((ژينوس )) (گينوس ) همراه داشت . كرگ لينگر مى نويسد: ژينوس ديوى است كه توليد مى كند، چون ((كاى )) مصريان نيروى فراوانى توليد مى كند و مى بخشد، در حجله زفاف ساكن است ، با انسان متولد مى شود و با او مى ميرد. به انسان فهم مى دهد و خصلت و اخلاق او را مى سازد. هر زنى در خود يك نيروى باور كننده موسوم به ((ژونو)) داشت ... جان پرستى با جادو همراه بود. رومى با تصوير و با حركات و كلمات تفكر مى نمود و جقيقتى را كه مايل بود، ايجاد مى كرد. براى تاءمين دفاع از شهرها، حلقه جادوئى دور آنها قرار مى داد.))(101)
خدايان رومى ؛
ارواح به تدريج به صورت خدا در آمدند، و روميان بدون اينكه بدانند اينها خدا هستند يا رب النوعليه السلام به عبادت آنها مى پرداختند.
((ژونون ))، رب النوع ارواح حامى زنان بود. و اين ، حكايت از دوران كهن عصر مادر سالارى دارد. ((ترمينوس خدا)) عامل وحدت ارواح پراكنده بود و ((ژانوس )) خداى واحد حاصله از تركيب خدايان (ارواح گوناگون ): ((ژانوس دو صورت داشت ، يكى از شهر مراقبت مى كرد و ديگرى خارج از شهر را نگهبانى مى كرد تا كسى بدون صلاحيت در آن راه نيابد... ژانوس ‍ خداى آغازها نيز بشمار مى رفت ... ماه ((ژانوس )) همان ((ژانو آريوس )) و ((ژانويه )) است . الهه هاى متعدد كانون ، به صورت يك الهى به نام ((((وتسا)) در آمد و در معبدى به شكل كلبه اى گرد و كوچك مورد ستايش قرار گرفت . در قديمى ترين معبد روم ، راهبات (زنان راهبه ) پاكدامن يعنى وستالها آتش مقدس را نگهدارى مى كردند. در ميان تمام ارواح ابتدائى ، ژينوس هاى مردان براى هر فرد باقى ماند، شايد براى اينكه نوع كار مردان با زنان تفاوت داشت . الهه كشاورزى رب النوع نيكوكار، بونادئا نگهدار بيشه اى مقدس در نزديكى روم بود...
هركول رب النوع قدرت ... حامى پدران خانواده بود... تثليت رومى عبارت بود از: ((ژوپيتر))، مارس (خداى جنگ و خداى جنگجويان شهرى ، كوايرى نوس (خداى صلح و مردمان صلح طلب ).))(102)
پانتئون خدايان رومى ؛
اين پانتئون ، تقليدى از يونان و شرق بود به اين صورت كه : ((الهه هاى لاتين : ((مينرو))، رب النوع قديمى ((فالدى ))ها را ((اتروسك ))ها پذيرفتند و بر روم تحميل كردند. اين خدا با ((اتنه )) همسان گشت و نگهبان كارگران گرديد، ولى رب النوع سياست و جنگ بشمار نرفت . تثليث قديمى روم (ژوپيتر مارس كوايرينوس ) جاى خود را به تثليت جديد (ژوپيتر ژونون مينرو) داد. ((دى يان ))، كه عبادتگاه او نزديك درياچه ((نمى ئ بود، توسط ((اتروسك ))ها وارد دين روم شد و با ((آرتميس )) همسان گرديد. ((قورتونا)) رب النوع بخت و اقبال و غيبگوئى ، ((ونوس )) رب النوع ((آرده )) را مانند ((ژونون )) در روم ، يعنى ارواح بارورى كه سابقا هر يك از آنها در يك زن ساكن بوده ، در خود جمع مى كند. اين رب النوع سپس با ((آفروديت )) همسان گشت ... ((هرمس )) به صورت ((عطارد)) تغيير شكل داد. ((مركور)) از كلمه ((مركز)) يعنى كالا و جنس است و خداى تجارت بشمار مى رود. ((آپولون )) و ((پوزئيدون )) كه آن را با نپتون )) يكى ساختند و سابقا خداى ابهاى جارى بود، بعدا خداى اقيانوس گرديد. هراكلس با هركول برابر گرديد و دمتر با سرس برابر شد. قبل از نفوذ افسانه هاى يونانى ، روميان داراى تصورات بسيار ساده بودند و افسانه هائى كه به خدايان انان مربوط باشد نداشتند، از اين رو افسانه هاى يونان را پذيرفتند(103) در روم باستان خدايان به دو بخش تقسيم مى شدند: خدايان مردمى و شخصى و خدايان دولتى و رسمى . فهرست خدايان دولتى به قرار ذيل است : اناپرنا، كارمانتا، كارنا، سرس ، كونسوس ، ديواانگرونا، فلاسر، فونوس ، فلورا، فورينا، ژانوس ، ژوپيتر، لارنتا، لارس ك ليبر، مارس ، ماتر، ماتوتا، نپترنوس ، اپس ، پاليس ، پومونا، پورتونوس ، كرينوس ، ساتورنوس ك تلوس ، وجوويس ، وستا، ولكانوس ، ولترنوس ، ژونو، ونوس ، اپولو، مى نروا، مركورى (104)
مراسم دينى ؛
روميان باستان عقايد خويش را در قالب مراسم فردى و جمعى ، ملى و خانوادگى ابراز مى داشتند. به اين صورت كه : ((يك رومى پارسا در كانون خانواده ، اهل خانه و حتى بردگان خود را براى نماز و هديه كردن خوراكى براى الهه هاى خانگى ، جمع مى كرد.))(105)
پيدايش روحانيت رومى ؛ از آنجا كه در تلقى روميان ، مذهب به معنى عقد رابطه بين دو طرف بوده است و انجام و انعقاد اين عقد رابطه بايد صحيح و دقيق صورت گيرد، ((احتياج به كشيش يا پيشواى روحانى در ميان ايشان بوجود آمده است ؛ براى آنكه در تحت هدايت و راهنمائى او بتوانند تشريفات و رسوم عبادتى را كما هو حقه بى هيچ زياده و نقصانى به انجام برسانند.))(106) روحانيت رومى پاسدار دين دولتى روميان بوده است . روحانيان ، كارمندان دولت و متصدى اجراى مراسم همگانى بوند: ((شاه قبلا در راءس روحانيون قرار داشت ، ولى بعد كسى را به جاى او قرار دادند كه پادشاه قربانى ها نام داشت . پس از شاه سه نفر روحانى قرار داشتند؛ پس ‍ از روحانيان ، كاهنان قرار داشتند... پس از الغاء سلطنت ، ((پون تيف )) اعلى ، قادرترين روحانيون گرديد.))(107)
ژورنال (42 125 ق . م ) در قصيده معروف خود درباره زنان و ملاقات هاى مخفى آنان در ((معبد دل آراى ايزيس )) گفتگو مى كند و شعبده بازى روحانيون خواجه سيبل را آشكار مى سازد...(108)
در تمام دوران قيصرى روم ، وظيفه انجام تكاليف دينى به عهده عمال و قضاوت ذى شاءن بوده كه آنان را ((ماژيسترات )) لقب داده بودند و آنها بيشتر به وظايف مدنى مى پرداختند؛ گر چه بعدها تكاليف مذهبى و هدايت دينى را عمال مذهبى ((پونتى فيس )) به عمل مى آوردند.(109)
فرجام ؛
محافظه كاران رومى از نفوذ اديان خارجى نگران شدند و براى نشان دادن عكس العمل ضد آنها، به تجليل و تكريم مراسم روم پرداختند. در عهد امپراطورى مراسم قديم رسميت يافت . پرستش پادشاه تجديد گرديد. شعرائى مانند هوراس (64 48 ق .م ) و ويرژيل (70 19 ق . م ) به تكريم امپراطور پرداختند كه امر نيك و صلح بى نظير را به مردم جهان داده است .
...در هر حال ، با نفوذ افكار شرقى ، كيش جديدى بر ضد مراسم امپراطورى برپا گرديد و چون پيروز شد، به كار آنان و ديگران پايان داد. اين دين ، مسيحيت نام داشت .(110)
كتاب شناسى ؛
به فارسى اوضاع تاريخى ، سياسى ، اجتماعى روم باستان ، ن . ك : مرتضى راونى /تاريخ اجتماعى ايران ، جلد اول ، تهران . 1358. 345 370 پيشينه عقيدتى ، اديانو مذاهب داخلى و خارجى روم باستان . ن . ك : فليسين شاله / تاريخ مختصر اديان بزرگ/. جان ناس / تاريخ جامع اديان شناخت خدايان و اساطيرمستقل و مشترك روم و يونان . ن . ك : پير كريمال / فرهنگ اساطير يونان و رم . 2 جلدى .
اديان و مذاهب يونان باستان
جغرافياى تاريخى انسانى
يونان يكى ديگر از كهن ترين سرزمين هاى مسكونى و متمدن جهان بشمار مى رود. آثار تمدن آن به دهها قرن قبل از ميلاد باز مى گردد. تمدن قديمى آن به تمدن مينوسى معروف است كه مركز آن جزيره كرت بود. يونانيان باستان از دو نژاد اصلى يونانى و اقوام دورى بوند: يونانيها در نواحى مركزى درياى اژه و در آسياى صغير و دوريها در سراسر جزيره كرت و جزائر مجاور ان زندگى مى كردند. حدود ده قرن قبل از ميلاد، در نقاط مختلف يونان ، اجتماعات و شهرهاى مستقل و منفردى بوجود آمدند كه آنها را پوليس ‍ مى ناميدند. مهمترين شهرهاى يونان ، آتن ، اسپارت و تب بودند. در سال 683 ق .م . سلطنت موروثى در آتن لغو و حكومتى شبيه به جمهورى در آن برقرار شد. شهر اسپارت در قرن هفتم ق .م . مركز ادبيات يونان بود. در حدود سال 600 ق .م . نظامى گرى بر ان شهر مستولى شد. دولت اسپارت را دو پادشاه اداره كردند. شهر تب كه از حدود هزار سال ق .م . مسكونى شد، بخش عمده اى را در تاريخ باستان يونان بر عهده داشته است . دولت آتن در آغاز قرن پنجم ق .م . مقتدرترين دولت يونان بود كه در سال 510 ق .م . داراى حكومت دموكراسى شد. در طى قرون پنجم و چهارم ق .م . جنگهاى خونينى به وقوع پيوست . در سال 338 ق .م . فيليپ دوم پادشاه ناحيه مقدونيه ، بر سراسر يونان دست يافت و حكومت فدرال بوجود اورد. پس از او پسرش اسكندر به حكومت رسيد و فتوح فراوانى حاصل كرد. قلمرو حكومت او از شرق تا رود سند گسترش يافت . و پس از مرگ اسكندر امپراطورى بزرگ يونان تجزيه شد و سرانجام در قرن دوم ق .م ، يونان جزئى از امپراطورى روم گرديد. پس از تجزيه دولت روم در قرن چهارم ميلادى يونان جزء امپراطورى روم شرقى (بيزانس ) شد، و با اضمحلال امپراطورى بيزانس در اواسط قرن پانزدهم به تدريج تا پايان همان قرن ، تمام يونان فعلى به تصرف عثمانى در آمد. سلطه تركها بر يونان تا قرن نوزدهم ادامه يافت . سرانجام با دخالت روسيه ، فرانسه و انگلستان در سال 1832 ميلادى استقلال كامل خويش را باز يافت (111).
((يونان از قرن پنجم قبل از ميلاد، وارث تمدن و فرهنگ فلسفى اجتماعى و هنرى بسيار برجسته اى مى شود كه مهد فرهنگها و مذاهب علوم جهان غرب است و به حد بسيار زيادى در شرق نيز دست اندر كار بوده است . اين فرهنگ و تمدن يونانى كه در قرون پنجم و چهارم و سوم (ق .م ) به اوج مى رسد، با ((سقراط))، ((افلاطون ))، ((ارسطو)) و فيزيوكراتها، قدرت و شكوفائى نبوغ يونانى را به اوج مى برد و بعد به حضيض مى آيد و جذب قدرت اجتماعى و امپراطورى عظيم رومى مى شود. جامعه يونانى در امپراطورى روم مضمحل مى شود، اما انديشه و فرهنگ يونان ، انديشه و فرهنگ رومى را مى سازد و روم وارث يونان و ادامه دهنده رسالت فرهنگى و معنوى يونان مى شود...))(112)
پيشينه نژادى يونان به قوم پلاسژ مى رسد ((منشاء اين مردم معلوم نيست ، فقط مى دانيم كه در بدو تمدن ((سيكلاد و كريت )) هنوز به حال وحشيگرى مى زيسته اند.... اما در طى هزاره دوم قبل از ميلاد، سكنه يونان در نتيجه هجومهاى تازه تجديد شد. تاره واردين از اقوام ((آريايان )) بودند و بعدها قوم ((هلن )) ناميده شدند...))(113)
دين و مذهب
آثار به دست آمده از ادوار كهن يونان باستان حكايت از روحيه مذهبى مردم اين سامان دارد. پيشينه عقيدتى يونيان ريشه در مذاهب بدوى دارد: ((در دين عمومى يونان آثار و بقاياى آئين توتم وجود داشت و گياه مقدس در آن ديده مى شد. نوعى درخت بلوط جنبه تقدس داشت و به عنوان هاتف و غيبگو بكار مى رفت . حيوانات مقدس مانند ((گاوز)) ((مينوتور)) يعنى غيبگو، از جانب خدا در ((كريت )) قرار داشت . در افسانه هاى يونان هر يك از حيوانات مقدس غالبا جهت قربانى براى خدايان بكار مى رفت . مانند ((سوسمار)) كه قربانى معبد ((آپولون سوروكتون )) بود. مرگ برخى از حيوانات با خدايان همراه بود؛ ((عقاب )) با ((زئوس )) بود و ((جغد)) در كنار ((آتته )) قرار داشت ... ((تغيير شكل خدايان به شكل حيوانات غالبا در تاريخ دين به تكرار آمده است )). ((زئوس )) به شكل ((قو)) درامد تا ((لدا)) را كه در جهان تخم مى گذارد فريب دهد. قو مربوط به توتمى است كه سپس در مقام خدائى شناخته شد و به عنوان پدر براى فرزندان انسان بكار رفت ... قربانى حيوان مقدس يكى از مراسم بشمار مى رفت در ((آتن )) قربانى ساليانه ((گاو ملكوتى )) تحت تشريفاتى به نام ((بوفونيا)) انجام مى شد. در آتن دختران جوان لباس پوس ‍ ((خرس )) در بر مى كردند و نام حيوان را بر خود نهاده و به رقص مشغول مى گشتند. اقوام ((اژه )) و ((آكئوس )) از نظر اصول به يك نيروى الهى بدون شخصيت عقيده داشتند كه با ((ماناى )) بدوى قابل تطبيق است . اين نيرو بطور خصوصى در بعضى از سنگهاى مقدس كه گمان داشتند از آسمان افتاده است بر قرار بود...زنان روحانى جهت تازه وارد در دين تشريفاتى انجام مى دادند تا او را از گناه رهائى بخشيده و در دين نيروى ((مانا)) داخل نمايند. مردم يونان به ارواح بسيارى عقيده داشتند كه در طبيعت ساكن بودند و مى توانستند به صورت انسان يا حيوان در آيند. ممكن بود روحى كه در چشمه قرار داشت به صورت اسب نمايان گردد. ارواح مردگان به شكل مار و پرندگان ، مخصوصا پروانه ظاهر مى شد، در زبان يونانى كلمه ((پروانه )) و ((روح )) يك معنى دارد. ((جان پرستى )) در يونان اثرات عادى و جادوئى داشت : 1 ((حقيقت )) معادل ((تصوير)) بود.
تصوير يك خدا نقش قدرت او را داشت ....
2 براى خواب ديدن ارزش فراوان در نظر داشتند...
3 عمل جادوئى ، يعنى زخم زدن به تصوير و مجسمه به نيت ديگرى وجود داشت ...
4 نيروى كلمات ؛ ((زئوس )) براى انجام دادن سخن مى گفت : در نتيجه همين گفتن ، هر كارى مى خواست انجام مى گرديد.
5 نيروى نفرين و لعنت در ((آرگوس )) رواج بسزا داشت .
6 قدرت سوگند؛ ((هومر)) مى نويسد: ((كسى كه سوگند خود را نقض ‍ نمايد مغزش مايع گشته در زمين جارى مى گردد))...(114)
خدايان يونان ؛
در تلقى مردم يونان ، خدايان به صورت انسان تصور مى شدند و خصوصيات انسانى داشتند ولى جاودانه بودند. اساطير يونان ، فرهنگ انسانى خدايان بشمار مى رود، نخستين خداى يونان گائيا بود كه انسان و حيوان و گياه را خلق مى كرد. و آخرين خدا، كرونوس بود؛ خدائى بى رحم كه اولاد خودش را مى خورد. تنها يكى از فرزندان او به نام زئوس به همت مادرش رآ از چنگال پدر جان بدر برد.
خدايان آسمان ؛ اطراف زئوس عده زيادى ارباب انواع قرار داشتند كه مظهر كائنات آسمانى شمرده مى شوند و در اصل خدايان محلى بودند. هر يك در نزد قوم و قبيله خود داراى قدرت كامل در آسمان و زمين بودند...هومر اين خدايان را به صورت انسان نشان داد. زن زئوس ؛ هرا در آسمان زندگى مى كرد و الهه عروسى و مزاوجت بود. ((هرمس )) و ((آرتمس )) و ((آپولون )) را سه فرزند ((زئوس )) مى دانستند.
هرمس مظهر باران شناخته مى شد...آرتميس رب النوع ماه بود...آپولون رب النوع خورشيد و نور و موسيقى بود...و هادس خداوند دوزخ بود...
خدايان دريا؛ ((پوزئيدون )) پسر ((كرونوس )) و برادر زئوس بر خدايان دريا رياست داشت ...آمفيرتيت رب النوع آبهاى ساحلى ، نره مظهر درياى آرام و تتيس رب النوع بود.
خدايان زمين ؛ ((دمتر)) رب النوع خرمن بود و ((كوره )) دختر ((دمتر)) رب النوع گل و گياه بهار و ((سيلن )) خداوند مستى و، ((ساتير)) و ((پان )) خداوندان مراتع و شبانان ...
خدايان زير زمين ؛ ((هادس )) يا ((پلوتون )) خداوند مردگان ، ((مينوس )) مالك بهشت و جهنم و ((هفائيستوس )) خداى آتش و آتشفشان و آهنگران بودند...
خدايان كار؛ ((آرس )) خداوند جنگ ، ((آفروديت )) رب النوع عشق و جمال ، ((آتنه )) رب النوع هوش و هنر و صناعت و ((هسيا)) رب النوع خانواده و صنايع و علوم و ادبيات بودند...
خداوندان اولمپ ؛ ((زئوس )) در قله كوه ((اولمپ ))؛ بلندترين كوه يونان در قصرى مى زيست . خدايان معتبر اولمپ به رياست ((زئوس )) مشورت خانه اى ترتيب مى دادند. تعداد خداوندان ((اولمپ )) را به دوازده خدا مى رسانيدند:
اسم يونانى اسم رومى
1 زئوس ژوپيتر
2 هرا ژونون
3 آتنه مينرو
4 آرتميس دبآن
5 آفروديت ونوس
6 دمتر سرس
7 آپولون قبوس
8 هرمس مركور
9 آرس مارس
10 هفائيستوس و ولكن
11 پوزئيدون نپتون
12 هستيا وستا(115)
اماكن مقدسه ، اساطير، باورهاى مذهبى ؛
اماكن مقدسه ، و انفعالات فيزيكى انسان از قبيل عطسه و...فال و اصطرلاب و...نقش مهمى در باورهاى مذهبى مردم يونان باستان داشت . بطور كلى هر حركتى در طبيعت را به فال نيك و بد مى گرفتند و آن را نمودى از رضايت يا خشم خدايان مى دانستند. صاعقه را تيرهاى زرين خداوند رعد مى دانستند و طوفان را خشم آن را مى خواهد كشتى ها را به قعر دريا بفرستد و غرق كند.
بر اساس اعتقادات يونانيان باستان ، كليه موجودات طبيعت ، مكان سكونت خدايان مرد و زن بود. براى تمامى امور زندگى مادى و معنوى خداوندى مستقل وجود داشت . تمشيت امور در دست خدايان بود؛ سياست و حكومت و اقتصاد و فرهنگ و... عين اراده خدايان بود. نظام طبقاتى : ثروتمند و فقير، برده و آزاده و...عين اراده خدايان بود.(116) و لذا اختلال در امور مهم و انصراف از انجام آنها نتيجه منطقى چنين باورهائى بود: ((وقتى مردمى از يونان ، هنگام اردوكشى به آسيا، درباب كار خود مشورت مى كردند، يكى از رؤ ساى ايشان موسوم به ((گزنفون )) به نطق برخاست . و چون به گفتن پرداخت . از آن جمع يك نفر عطسه اى زد. فورا تمام سربازان در مقابل خداوند سرفرود آوردند...))(117)
يونانيان در مواقع مهم از خدايان استشاره مى نمودند و براى اين كار بقاع متبركى داشتند كه ((هاتف خدايان )) شمرده مى شد و به سوالات ايشان جواب مى داد. اين گونه بقاع از دويست تجاوز مى نموده ؛ ولى از همه معروف تر حرم ((آپولون )) در ((دلف )) بود. دلف در پاى كوه ((پارناس )) در محلى قرار داشت كه ((آپولون )) مارپيتون را با تيرهاى خود در آن جا كشت . آپولون اراده خود را به وسيله كاهنه اى (لاپيطى ) به مردم مى رسانيد. روزى كه براى استخاره معين مى شد، لاپيطى در برابر گودالى روى سه پايه اى مى نشست . از گودال بخار گوگردى خارج مى شد و او را به حال هذيان مى انداخت و الفاظى مقطع مى گفت كه كاهنان براى مؤ منين بيان مى كردند. هيچ معبدى آنقدر زوار نداشت ، چنانكه از تمام بلاد يونانى نشين دور و نزديك براى استخاره از هاتف دلف مى آمدند و در تمام امور از او استشاره مى نمودند. مثلا يكى در باب اختيار همسر و ديگر راجع به مسافرت با او مشورت مى كرد. براى ريختن شالوده يك آبادى يا اقدام به جنگ و صلح استخاره را ضرورى مى دانستند. از اين رو هاتف دلف كه در واقع خود كاهنان بودند، نه فقط نفوذ مهم مذهبى داشت ، بلكه در سياست نيز موقع بلندى يافت و شهرتش به جائى رسيد كه اجانب هم از او استخاره مى نمودند و براى وى هدايا مى فرستادند. در يونان بعضى جاها زيارتگاه بيماران بود، زيرا خدايان آنجا به شفاى هر عيب و علتى شهرت داشتند. معروفترين خداوندان شفا دهنده ، آسكله پيوس يا اسكولاب و مشهورترين حرم او در اپيدور واقع در خليج اژه بود. بيماران دسته دسته به اپيدور مى آمدند، ابتدا به حمام مى رفتند، خود را طيب و طاهر مى كردند، روزه مى گرفتند و قربانى مى كردند، آنگاه يك شب در تاريكى دورن معبد بسر مى بردند. خدا بايد در آن شب بر آنان جلوه مى كرد و شفا مى داد. بيماران شفا يافته ، هدايائى تقديم مى كردند.(118)
روحانيون باستان ؛
((با آغاز عصر هومر روحانيون وابسته به معابد به وجود آمدند. اين روحانيون هر يك عامل و ماءمور و حامى و خادم خدائى بودند، داراى تعلميات آموزشى نبودند، مراسم دين را در عمل مى آموختند، طبقه بندى نشده و هيئتى تشكيل نمى دادند، بر قربانيهاى خدايان نظارت مى كردند، حيوانات معين را مى كشتند يا مى سوزاندند، مؤ منين را با آب شور دريا پف نم مى بردند و بدين وسيله مؤ منان را تطهير مى كردند...هيپوكرات اين طب روحانى را از صورت دينى خارج كرد؛ ولى اين كار تا پايان عصر قديم ادامه داشت .))(119)
روحانيون غيب گوئى مى كردند. به افتخار خدايان اعياد بزرگى بر پا مى داشتند: در محوطه اولمپ زئوس را تجليل مى كردند. براى كشف قوى ترين يا قابل ترين مردم بازيهائى ترتيب مى دادند...))(120)
مكاتب عرفانى يونان باستان ؛
تاريخ نشان مى دهد كه يونان باستان مهد انديشه هاى فلسفى و عرفانى بوده است . اين مكاتب عرفانى فلسفى اصولا بر مبناى تزكيه و تكامل معنوى انسان استوار بود. محور اساسى تعالى عرفانى يونان باستان گرفتن وجود ((مافوق انسانى خدايان و فناى در ملكوت )) بود. شعار جاودانه اين مكاتب چنين بود: ((كوشش روح براى عبور از شرايط انسانى و زندگى در عالم ملكوت .)) اين مكاتب ريشه در ((مانا)) نيروى مرموز بدوى كه از آن در گذشته ياد كرديم ، دارد.
اورفه شاعر بزرگ يونان باستان ((به خدائى نا متعين عقيده داشت و آن را به صورت ((حقيقت وجود جهان )) يا حيات همگانى نشان مى داد و اروس مى ناميد.
ميان طبيعت و جانداران اشتراك و همكارى و بستگى و وحدت احساس ‍ مى كرد. روح را در جسم زندانى مى دانست و مى گفت بايد در خلاصى آن كوشيد. ((اورفه )) عقيده داشت كه بايد روح را براى زندگى ملكوتى آماده ساخت . انديشه هاى بد را از خود دور ساخت و از راه هنر و مخصوصا موسيقى در عالم روحانى نفوذ كرد. عرفان ، مؤ من را براى زندگى آينده آماده مى سازد. طالب طريقت بايد از غفلت اجتناب كند و به دقت راه يابد و دشواريهاى طريق وصال به محبوب را تحمل كند تا به سر منزل مقصودى كه اورفه بيان كرده است . برسد.
...آثار اورفه درباره جهان مردگان و رنج گناهكاران نفوذ زيادى در عقايد يونانيان و روميان ...نمود و در اساس مسيحيت ، مخصوصا ادبيات عرفانى تاءثير بسيار كرد... چنين تصور مى رود كه ((اورفه )) گرى را ((پيتاگور)) در فلسفه يونان وارد كرد. ((افلاطون )) نيز تحت نفوذ آن قرار گرفت ... ممكن است اورفه و پيتاگور نيز تحت تاءثير هند قرار گرفته باشند...آرمانهاى ديگر عرفانى به ((دمتر)) ارتباط دارد.))(121) تراژدى ((دمتر)) از اين قرار است كه : ((پرسفون )) دختر دمتر، ((حادس )) خداى دوزخ را دزديد، ((دمتر)) در جهان گشت و به زارى مشغول شد، زمين خشك گرديد و ثمر نداد.
((زئوس ))، خداى خدايان ، ((پرسفون )) را از او گرفت و به مادرش ‍ داد.
نباتات دوباره روئيدند...اين افسانه ، مراسم قديم زمين خدايان را مطرح مى سازد كه احتما نشانه اى از ((توتم )) گندم است كه سپس با انديشه ((رستاخيز نباتات )) و افكار ((رستگارى روح و حيات پس از مرگ )) شريك و همراه گشت .(122)
مذاهب مرموز يونان باستان ؛
اين بخش از عقايد يونان قديم در پرده اى از راز و به كلى مبهم است . يونانيان اعمالى سرى داشتند كه به طور خصوصى به افراد خاصى تعليم مى دادند. مؤ منان به اين عقايد از شوق و ذوق دينى خاصى برخوردار بوده اند و در انجام مراسم عبادى خويش اصرار و تعقيب شديدى داشتند. آنان در هر شرايطى از انجام مراسم و مناسك دينى خود دست بر نمى داشتند.
((اين سلسله عقايد را از آن سبب مذهب مستور مى ناميدند كه مراسم و آداب آن را بايد جز از نوآموزان ، از ديگران مخفى مى داشتند. كاهن روحانى آن جماعت ، نوآموز تازه وارد را به امورى چند رهبرى مى كرد؛ يعنى به آنها تعليم مى داد كه اولا بايد با مراسم خاصى همگى به ساحل رفته و در آب دريا مراسم تطهير و تغسيل را به عمل آورند. از علوم مخفى ، تعليماتى نهانى در تالارى در بسته تعليم يابند. بعضى اشياء مقدسه را زيارت كنند و...))(123)
فرجام ؛
...دين يونان اثرات جاويدان در دنيا باقى گذاشت ؛ زيبائى گرانمايه شاهكارهاى هنرى را توليد كرد. معمارى و منبت كارى و ادبيات ايجاد كرد، بين افكار انسان و جادوى ابتدائى پيش از عصر هلن ها رابطه برقرار ساخت و با اجراى مراسم طبيعى مخصوص ((مادر زمين )) و تلقين هاى عالى ، ((عرفان )) اورفه اى را بر قرار ساخت . آزادى و كوشش فلسفه يونان در ((جستجوى حقيقت ))، چه در قلمرو مذهب و چه در غير آن ، نمونه هائى از ((مقدمات علوم )) در دسترس انسان نهاد كه هرگز فراموش شدنى نيست . ((زيبائى شناسى و كوشش در كشف حقيقت )) دو اصل اساسى است كه ((ارنست رنان )) آن را در كتاب خود، ((معجزه يونان )) مى نامد.(124)
كتاب شناسى ؛
براى دريافت عقايد و اديان و خدايان يونان باستان . ن . ك : به :
به فارسى : ارسطو / سياست / ترجمه دكتر عنايت . تهران . كتابهاى جيبى . 1358. چاپ دوم . خدايان 4، 336، 201، 7، 38، 16، 111، 117، 118، 288، 314. دين : 251، 280، 303، 309، 310 مايكل . ب . فاستر / خداوندان انديشه سياسى / ترجمه دكتر شيخ الاسلامى .
تهران . امير كبير 1358: خدايان يونان 53، 56، 90، 96، 97، 156، 228، 301، 402، 468، 388، 381. خدايگان : 206، 226، 228، 232، 233، 234، 245، 249 248، 251، 260، 261. : جان ناس / تاريخ جامع اديان فليسين شاله / تاريخ مختصر اديان بزرگ دكتر شريعتى / تاريخ و شناخت اديان . جلد اول پير كريمال / فرهنگ اساطير يونان و روم / ترجمه دكتر بهمنش ، 2 جلدى .
اديان و مذاهب باستانى ژاپن
جغرافياى تاريخى انسانى
تاريخ مدون ژاپن به سال 660 ق .م مى رسد. در اين سال امپراطورى ژاپن به وسيله ((جيمونتو)) تاءسيس شد و از همان زمان به بعد امپراطوران ژاپن به خود جنبه الهى و عنوان خدائى دادند. در قرون اوليه ميلادى قبائل مختلفى در ژاپن سكونت داشتند كه حكومت هر يك از آنان در دست كاهنان بود. در قرن پنجم ميلادى نفوذ قوم ((ياماتو)) بر ديگر اقوام موجب پيدايش كشور ژاپن شد. در قرون ششم تا هشتم ميلادى ژاپن به سرعت پيشرفت كرد و داراى تمدنى درخشان شد. رئيس قبيله حاكم ((ياماتو)) مقام امپراطورى يافت . در قرن نهم ميلادى خاندان ((فوجى والا)) بر دربار حكومت مى كردند.
با وجود امپراطور، قدرت اصلى از آن راهبان بودائى بود. در قرن دوازدهم ميلادى ((ميناموتو)) حكومت توگون را در ژاپن برقرار كرد و امپراطورى به مقامى تشريفاتى مبدل شد. در اواسط قرن 13 ميلادى مغولان به فرماندهى قوبلاى قاآن دوبار به ژاپن لشكر كشى كردند ولى توفيقى به دست نياوردند. از اروپائيها، ابتدا پرتغاليها بودند كه در سال 1542 م با اين كشور بازرگانى برقرار كردند. در اواسط قرن شانزدهم مسيحيت به ژاپن راه يافت .(125)
عقايد و اديان ؛
دين بومى مردم ژاپن ((شين تو)) نام دارد و مانند كيش ابتدائى چين ، يكى از اشكال ((جان پرستى )) مى باشد. در برخى نقاط ژاپن آثار ((توتم پرستى )) نمايان است . علاوه بر اين ، دين ((كنفوسيوس )) و ((بودا)) در ژاپن رواجى بسزا دارند كه اولى از ((چين )) وارد شده و دومى از ((كره )) راه يافته است . ساكنين اوليه ژاپن اقوام ((آئينو)) نام دارند. اين قوم به سمت جزيره شمالى ((هوكائيدو)) يا ((پزو)) رانده شدند. در ميان آنان آثار و بقاياى ((توتم پرستى )) ديده مى شود. ((توتم )) اين قوم ريشه ((خرس )) دارد و طبق سرگذشت افسانه اى ، در اثر آميزش زنى با يك خرس ، به وجود آمده است .
((عيد خرس ))، از مهمترين اعياد اين قوم است كه با تشريفات خاصى در روزى معين ، بچه خرسى را از مادرش جدا مى كنند. زنى از اقوام ((آئينو)) آن بچه خرس را شير مى دهد و آنگاه مردى او را خفه مى كند و سپس قطعه قطعه نموده مى خورند. در برخى از نقاط ژاپن ، مردم همچنان گرفتار اوهام و اساطير و خرافات اند؛ چنانكه برخى از آنان نژاد خود را به ((روباه )) مى رسانند. اين حيوان در اعصار گذشته بسيار مقدس بوده است . زيرا ((روباه )) با خداى برنج موسوم به ((انيارى )) شريك است . تصوير ((روباه )) در معابد اين گروه نمايان است .
اين قوم گاهى خود را به بيمارى روحى شگفت انگيزى گرفتار مى سازند و آن تخيل حلول ((روباه )) در آنان است و معتقدند كه اين حلول از راه پوست و زيرناخن است . آنان زندگى خود را زندگى روباه مى دانند.(126)
شين تو؟ در گذشته و حال :
شين تو دين بومى مردم ژاپن
پيشينه عقايد و مراسم مردم قديم ژاپن ، عارى از هر گونه شكل و جهت خاصى بود. در قرن ششم ميلادى در پاسخ به آئين بودا (در زبان ژاپن : بوت سودو)، لغت ((شين تو)) (: راه خدايان ) راوضع كردند. مردم ژاپن تا قرن پنجم ميلادى طرز نگارش را از ((چينيان )) اقتباس مى كردند. كتاب مقدس ((شين تو)) كوجيكى (:امور قديم ) در قرن هشتم ميلادى به زبان ژاپنى نگاشته شد. در همان عصر (قرن 8) كتاب مقدس ديگرى به نام ((نى هو نمى )) نگارش يافت .
دين شين تو براى ارواح مردگان احترام زيادى قائل است ، و آنان را بر زندگان ترجيح مى دهد. ارواح مردگان را تا مقام الهى بالا برده و ستايش ‍ مى كنند و معتقد به زندگى ارواح در ميان زندگانند. ارواح در غم و شادى ، رنج و لذت زندگان شريك اند و رفتار و گفتار آنان را زير نظر دارند. اين نيروى طبيعى از رهگذار مرگ به دست مى آيد.(127)
ژاپنى ها معتقدند كه موجودات طبيعى داراى روح هستند؛ آفتاب ، ماه ، رودخانه ، باران و...داراى روح هستند، لذا مورد پرستش قرار مى گيرند. در آئين شين تو پرستش خدايان بسيارى به چشم مى خورد. آنان را ارواح ، نفوس ، امپراطور، درختان ، گياهان ، صخره ها، حيوانات از قبيل : مار شير، گرگ ، كلاغ ، روباه ، خرس ، و... را مورد پرستش قرار مى دادند. علاوه بر اين به خدايان بى شمار ديگرى عقيده داشتند.(128)
ارواح نياكان ؛
پرستش ارواح در آئين شين تو مقام ويژه اى دارد. در تلقى مردم ژاپن هر نوع گرفتارى و مشكلى با توسل به ارواح نياكان حل مى شود. آن گونه كه هر پيشامد مثبت و خيرى را حاصل عنايت ارواح نياكان مى دانستند. ژاپنى ها به رسم بدويان باستان اشياء گرانبها را با مردگان دفن مى كردند. در فرهنگ مذهبى ژاپن به ارواح مردگان ((كامى ها)) مى گويند. كامى افسانه هاى متعدد دارد. مانند: كامى خانواده ، كامى كلان ، كامى ملت ، مخصوصا ارواح نياكان امپراطور، كامى طبيعت ، آسمان ، درختان ، جنگلها، سنگها و اسباب آشپزخانه و... كه او را جان و حيات مى بخشند. نيروى تصور و تخيل ژاپنى ها جهان را پر از ارواح خوب و بد مى سازد. در برخى روايات باستانى ژاپن آمده است كه : هشت صد هزار كامى ارواح موجود است كه برخى از اين ارواح ، قدرتمندند و با نيروى فراوانى در جهان حكومت دارند كه به صورت خدايان حقيقى در آمده اند.(129)
((هيرانا)) مفسر مذهب ((شين تو)) كه در قرن 18 و 19 ميلادى مى زيسته ، تجزيه تحليلى از دين ((شين تو)) دارد. او مى گويد: ((در اين مذهب همه مردگان به صورت خدا جلوه گر مى شوند و حوادث جهان طبيعت ، معلول كار مردگان است . اين مردگان هستند كه سرنوشتها را تعيين مى كنند، جهان را مسكون مى سازند و انسانها را پديد مى آورند، مزارع و كشتزارها را حاصلخيز مى سازند و موجب پيدايش فصول چهارگانه سال مى گردند. و هم آنان هستند كه بلا و قحطى و كارهاى خوب و بد از آنان صادر مى شود.))(130)
و ادامه مى دهد: ((اگر مردم ارواح را فراموش كنند، در زندگى با ناملايمات دست به گريبان خواهند بود. اين ارواح مردگان است كه پاداش مى دهند يا مجازات مى كنند، مردگان به زندگان احتياج دارند، پس بايد كه زندگان غذا و ما يحتاج مردگان را بر قبور آنان بگذارند.))
به گمان آنان ، زندگان به مردهاى مرده ، شمشير و به زن هاى مرده ، آينه مى دهند. ژاپنى ها عقيده دارند كه كشورشان خانه خدا و مملكت خداست و مردم ژاپن از نژاد الهى هستند كه بر تمام مردم جهان برترى دارند. اين طرز تفكر به تدريج به صورت روحانى درآمد و اعتقاد به ارواح رواج يافت .(131)