روزها و رويدادها

على برى ديزجى ، على اصغر كريمى شرفشاده ،
مجيد صفائى ، محمد نبى ابراهيمى ، وحيد صفائى

- ۱۸ -


پيام امام خمينى (ره ) به مناسبت ارتحال آيت الله طالقانى (200): 
انالله و انااليه راجعون
فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر
عمر طولانى اين عيب را دارد كه هر روز عزيزى را از دست مى دهد و به سوگ شخصى مى نشيند و در غم برادرى فرو مى رود.
مجاهد عظيم الشان برادر بسيار عزيز حضرت حجة الاسلام و المسلمين آقاى طالقانى از بين ما رفت به ابديت پيوست و به ملاء على با اجداد گراميش محشور شد. براى آن بزرگوار سعادت و راحت و براى ما و امت تاسف و تاثر و اندوه .
آقاى طالقانى يك عمر در جهاد روشنگرى و ارشاد گذراند.
او يك شخصيتى بود كه از حبسى به حبس ديگر و از رنجى به رنج ديگر در رفت و آمد بود و هيچ گاه در جهاد بزرگ خود سستى و سردى نداشت . من انتظار نداشتم كه بمانم و دوستان عزيز و پر ارج خودم را يكى پس از ديگرى از دست بدهم . او براى اسلام به منزله حضرت ابوذر بود. زبان گوياى او چون شمشير مالك اشتر بود برنده بود و كوبنده . مرگ او زودرس بود و عمر او با بركت . رحمت خداوند بر پدر بزرگوار او كه در راس پرهيزگاران بود بر روان خودش كه بازوى تواناى اسلام . من به امت اسلام و ملت ايران و عائله ارجمند و بازماندگان او اين ضايعه بزرگ را تسليت مى دهم . رحمت بر او و بر همه مجاهدان راه حق .
والسلام على عبادلله الصالحين
روح الموسوى الخمينى
19 شهريور 1358 / 18 شوال 1399
20 شهريور 1360 
شهادت اولين شهيد محراب ، آيت الله اسدالله مدنى 
در بيستم شهريور 1360، شهيد مدنى ، نماينده امام خمينى (ره ) و امام جمعه تبريز، مجسمه تقوى و فضيلت و پارسايى كه زهد و تقواى او زبانزد خاص و عام بود، بعد از اقامه نماز در محراب نماز جمعه ، همچون جدش ‍ اميرالمؤ منين على (ع ) به دست يكى از شقى ترين منافقين روزگار به شهادت رسيد.
ارتجاع داخلى با حمايت سرمايه داران و استثمارگران داخل و خارج ، امام جمعه تبريز را به عنوان قربانى تبليغات و حركت ضد انقلابى خود برگزيده ، بود زيرا دومين شهيد محراب ، براى افشارى ماهيت پليد آنها به صورت خستگى ناپذيرى فعاليت مى كرد، به عبارت ديگر آيت الله مدنى يكى از كسانى بود كه در چهارچوب اجراى سياست ضد انقلابى (حذف چهره هاى اصيل ) از صحنه انقلاب اسلامى ، به شهادت رسيد. چهره اى كه با توجه به نفوذ و محبوبيتش و نيز داشتن تفكر و انديشه مستضعف گرا، وجودش براى جريانات انحرافى تحمل پذير نبود.
اين مجاهد بزرگ در سال 1293 هجرى شمسى در شهر دهخوارقان (آزاد شهر) استان آذربايجان شرقى متولد شد. در آغاز سنين بلوغ ، به قم عزيمت كرد و پس از گذراندن درسهاى مقدماتى ، حدود چهار سال به تحصيل دروس فقه و اصول در محض امام (ره ) مشغول شد.
پنج سال بعد به نجف اشرف عزيمت كرد و همزمان به تحصيل و تدريس ‍ پرداخت . بدينسان كه در جلسات دروس آيات عظام سيد عبدالهادى شيرازى ، سيد محسن حكيم و حاج سيد ابوالقاسم خوئى به قصد تحصيل شركت و ضمن تحصيل نيز روزانه چندين جلسه درس ، از كفايه ، رسايل ، مكاسب و لمعه را براى شاگردان خود تدريس مى كرد.
آيت الله مدنى اولين كسى بود كه در جريان انقلاب سال 1342 شمسى مردم بپاخاسته كشورمان در نجف از امام تبعيت كرد، و در انتشار اعلاميه آيت الله حكيم به همين مناسبت ، نقش بسزايى داشت . آيت الله مدنى سوابق مبارزاتى زيادى در نجف داشت ، به طورى كه در زمان حكومت عبدالسلام عارف ، برادر عبدالرحمان عارف ، از طرف آيت الله حكيم ، كه از مراجع بزرگ شيعه در آن زمان بود، فتوايى صادر شد با اين عنوان كه كمونيست بودن كفر و الحاد است .
درباره اين فتوا از طرف بعثيون و كمونيستهايى كه در حكومت عراق رسوخ كرده بودند، اهانتهايى به ايشان شد و آيت الله حكيم به عنوان اعتراض به اين اعمال به كوفه رفت . در آن موقع شهيد آيت الله مدنى دست به عمل ابتكارى زد، طلاب را جمع كرد و جملگى كفن پوشيدند و به منزل آيت الله حكيم رفتند و از ايشان خواستند كه دستور جهاد بدهند.
آيت الله مدنى در سال 1350 به فرمان امام خمينى (ره )، جهت تدريس علوم دينى به خرم آباد رفت و حوزه علميه كماليه (خرم آباد) به همت و تلاش ايشان تاسيس شد. چندى بعد بر اثر فعاليتهايى كه عليه رژيم ستمشاهى داشت به نور آباد ممسنى ، گنبد كاووس ، بندر كنگان و مهاباد تبعيد شد و با اوج گيرى انقلاب اسلامى از تبعيد به قم بازگشت و پس از پيروزى انقلاب به دعوت مردم همدان راهى اين شهر شد.
آيت الله مدنى در جريان تشكيل مجلس خبرگان ، از سوى مردم همدان به آن مجلس راه يافت و پس از شهادت آيت الله قاضى طباطبايى كه امام جمعه تبريز بود، از سوى امام خمينى (ره ) به عنوان نماينده امام و امام جمعه تبريز انتخاب شد.
پيام امام خمينى (ره ) به مناسبت شهادت آيت الله مدنى (201) 
(بسم الله الرحمن الرحيم
انالله و انااليه راجعون
با شهيد نمودن يك تن ديگر از ذريه رسول الله و اولاد روحانى و جسمانى شهيد بزرگ اميرالمؤ منين (ع ) سند جنايت منحرفان و منافقان به ثبت رسيد.
سيد بزرگوار و عالم عادل عالى قدر و معلم اخلاق و معنويات ، حجت الاسلام و المسلمين شهيد عظيم الشان مرحوم حاج سيد اسدالله مدنى رضوان الله عليه ، همچون جد بزرگوارش در محراب عبادت به دست منافقى شقى به شهادت رسيد. اگر با به شهادت رسيدن مولاى متقيان اسلام محو و مسلمانان نابود شدند، شهادت امثال فرزند عزيزش شهيد مدنى هم آرزوى منافقان را بر آورده خواهد كرد. اگر خوارج سياه بخت از شهادت ولى الله الاعظم طرفى بستند و به حكومت رسيدند، اين گروهكهاى خائن نيز به آمال خبيث خود كه سقوط حكومت اسلام و برقرارى حكومت آمريكايى است مى رسند. آنان لعنت خدا و رسول و ننگ ابدى را براى خود و اينان عذاب ابدى خدا و نفرت و لعنت قادر متعال و امت اسلام را براى خود و هم پيمانان و اربابان خونخوار خويش به بار آوردند.
ملت بزرگ و روحانيت معظم چون صفى مرصوص ايستاده اند كه هر پرچمى از دست تواناى سردارى بيفتد سردار ديگرى آن را برداشته و به ميدان آيد و با قدرت بيشتر در حفظ پرچم اسلامى به كوشش برخيزد. شهيد مدنى با شهادت مظلومانه خود ضد انقلاب و منافقين ضد اسلام را بكلى منزوى كرد. اين چهره نورانى اسلامى عمرى را در تهذيب نفس و خدمت به اسلام و تربيت مسلمانان و مجاهده در راه حق عليه باطل گذراند و از چهره هاى كم نظيرى بود كه به حد و افر از علم و عمل و تقوى و تعهد و زهد و خودسازى برخوردار بود.
به شهادت رساندن چنين شخصيتى به تمام معنى اسلامى همراه با تنى چند از فرزندان اسلام و ياران باوفاى انقلاب اسلامى در ميعادگاه نماز جمعه و در حضور جماعت مسلمين جز عناد با اسلام و كمر بستن به محو آثار شريعت و تعطيل جمعه و جماعت مسلمين توجيهى ندارد.
اگر تا امروز براى جنايتها و شرارتهاى خود بهانه هاى بى پايه اى مى تراشيدند، در شهادت اين عالم متقى كه جز درباره خدمت به اسلام و مسلمانان نمى انديشيد بهانه اى جز انتقام از اسلام و ملت شريف نمى توانند بتراشند. انتقام از اسلام كه آن را اساس سقوط دستگاههاى جبار و شكست ابرقدرتها در ايران و پس از آن در منطقه مى بينند و از ملت قدرتمند كه پشت بر آنان نموده و كاخهاى آمال و آرزوى آنان را در هم كوبيده و تمامى آنانرا از صحنه تا ابد بيرون رانده است مى گيرند.
مردم رزمنده ايران و خصوص مردم غيرتمند آذربايجان كه چنين روحانى متعهد و معلم عالى قدرى را از دست داده اند و حريف شكست خورده خود را مى شناسند، با عزمى جزم و اراده اى خلل ناپذير انتقام خود را از آنان مى گيرند.
اينجانب ، شهادت اين مجاهد عزيز عظيم و ياران باوفايش را به پيشگاه اجداد طاهرينش ، خصوصا بقية الله - ارواحناله الفدا - و به ملت مجاهد ايران و اهالى غيور و شجاع آذربايجان و به حوزه هاى علميه و به خاندان محترم اين شهيدان تبريك و تسليم مى گويم .
خط سرخ شهادت ، خط آل محمد (ص ) و على (ع ) است و اين افتخار از خاندان نبوت و ولايت به ذريه طيبه آن بزرگواران و به پيروان خط آنان به ارث رسيده است . درود خداوند و سلام امت اسلام بر اين خط سرخ شهادت و رحمت بى پايان حق تعالى بر شهيدان اين خط در طول تاريخ و افتخار و سرافرازى بر فرزندان پرتوان پيروزى آفرين اسلام و شهداى راه آن و ننگ و نفرت و لعنت ابدى بر وابستگان و پيروان شياطين شرق و غرب خصوصا شيطان بزرگ آمريكاى جنايتكار كه با نقشه هاى شيطانى شكست خورده خود گمان كرده ملتى را كه براى خداوند متعال و اسلام بزرگ قيام نموده و هزاران شهيد ومعلول تقديم نموده با اين دغل بازيها مى تواند سست كند و يا از ميدان به در برد.
اينان پيروان سيد شهيدانند كه در راه اسلام و قرآن كريم ، از طفل شش ماهه تا پيرمرد هشتاد ساله را قربان كرد و اسلام عزيز را با خون پاك خود آبيارى و زنده نمود.
ارتش و سپاه و بسيج و ساير قواى مسلح نظامى و انتظامى و مردمى ما پيرو اوليايى هستند كه همه چيز خود را در راه هدف و عقيده فدا نموده و براى اسلام و پيروان معظم آن شرف و افتخار آفريدند. از خداوند تعالى عظمت اسلام و مسلمين و رحمت براى شهيدان خصوصا شهداى اخيرمان و بالاخص شهيد عزيز مدنى معظم و سلامت كامل براى مجرومين اين حادثه و صبر و استقامت براى ملت بزرگ خصوصا آذربايجانيهاى عزيز و بازماندگان شهيدان خواهانم . سلام و درود بر همگان .
والسلام على عبادلله الصالحين ،
روح الله الموسوى الخمينى
21 شهريور 1360)
17 سپتامبر 1970 / 26 شهريور 1349 
سپتامبر سياه ، كشتار فلسطينيان در اردن 
اردن با مساحتى معادل 89206 كيلومتر مربع ، در جنوب غربى آسيا واقع شده است كه در واقع بخشى از دشتهاى وسيع گوشه شمال غربى شبه جزيره عربستان محسوب مى شود. نواحى مجاور درياى مرده (بحر الميت ) در غرب كشور كه 400 متر از سطح دريا پايين تر است ، گودترين ناحيه جهان مى باشد. مرزهاى اين كشور با سوريه ، عراق و عربستان سعودى هيچ گونه حد فاصل طبيعى ندارد. تنها راه اين كشور به دريا از طريق بندر عقبه در خليج عقبه است .
مهمترين رود اين كشور با 300 كيلومتر طول ، رود اردن يا (نهر الاردن ) است كه از كوههاى شرقى سرچشمه گرفته و از بهم پيوستن سه رود الحاصبانى (لبنان ) واللدان و بانياس (سوريه ) تشكيل و پس از عبور از فلسطين اشغالى به طرف جنوب روانه شده و به بحر الميت مى ريزد.
اردن داراى آب و هواى معتدل مديترانه اى است . تابستانهاى خشك و سوزان و زمستانهاى سرد و مرطوب دارد.
طبق آخرين سرشمارى رسمى در سال 1994 ميلادى جمعيت اين كشور به 000،250،4 نفر بالغ مى گردد. قريب نيمى از جمعيت اين كشور را آوارگان فلسطينى تشكيل مى دهند. اين مهاجر پذيرى قابل ملاحظه ، از طريق مهاجرت مردم اردن به ساير كشورهاى عربى ثروتمند توليد كننده نفت جبران و يا تعديل مى شود. مردم امير نشين اوليه ماوراء اردن را، اكثرا گروههاى قبايل اعراب بدوى تشكيل مى دادند. در پى تشكيل دولت اسرائيل و تملك غاصبانه سرزمين فلسطين توسط صهيونيستها در سال 1948، بسيارى از گروههاى فلسطينى كه از موطن اصلى خود رانده شده و يا حاضر به تبعيت از حاكميت دولت اسرائيل غاصب نبودند، به اردن مهاجرت كردند؛ اما نفوذ اقتصادى و فرهنگى مهاجران فلسطينى در اين ملت همواره بسيار فراتر از عده شان بوده است .
زبان رسمى اردن ، عربى است و همچون اسلام يكى از عوامل وحدت بخش اين ملت به حساب مى آيد. تا قبل از انتخابات سال 1989 نقش ‍ مذهب در زندگى سياسى - اجتماعى مردم و نظام حكومتى كشور چندان محسوس نبوده لكن اغتشاشات داخلى سال 1989 كه بر اثر فشار اقتصادى مردم و وضع نه چندان خوب دولت بروز كرده بود، رفته رفته رنگ اسلامى به خود گرفت و دولت را مجبور به دادن امتيازاتى از جمله برخوردارى از آزاديهاى نسبى و پذيرش انتخابات آزاد كشور كرد. از آن تاريخ به بعد مذهب در اردن به عنوان يك عامل قدرتمند همواره در عرصه هاى سياسى - اجتماعى خودنمايى كرده است ، تا جايى كه در انتخابات سال 1989 گروههاى اسلامى به نيمى از كرسيهاى مجلس دست يافتند و امروز نيز به عنوان وزنه اى كه قادر است در سرنوشت حكومت نقش داشته باشد به حساب مى آيد.
(شاه حسين ) كه خود را هاشمى و منتسب به خاندان پيامبر (ص ) مى داند، اعتقادى به دخالت دين در سياست ندارد و طى نطقى در مراسم پنجاهمين سالگرد تولدش ، گروههاى اسلامى فعال در كشور را از هرگونه دخالت در امور سياسى برحذر داشت و آنها را به عنوان بزرگترين مانع بر سر راه سياستهاى صلح آميز در خاور ميانه خواند. شاه حسين معتقد است مشكل بيت المقدس حل نخواهد شد، مگر اين كه مسائل سياسى از مذهب جدا شوند. بر اين مبنا دولت اردن براى جلوگيرى از فعاليت گروههاى اسلامى در اردن ، قانون جديدى را به تصويب رساند كه براساس ‍ آن خطبه هاى نماز جمعه منحصر به امور عبادى گرديده و ائمه جمعه و سخنرانان از پرداختن به مسائل سياسى و اجتماعى منع شده اند. اردن به خاطر وجود مليتهاى مختلف ، داراى فرهنگهاى متفاوت و در نتيجه آداب و رسوم خاص خود مى باشد.
اصطلاح سپتامبر سياه به سلسله حوادثى اطلاق مى شود كه به كشتار بى رحمانه فلسطينى ها و اخراج آنها از اردن انجاميد. پس ز پيروزى فلسطينى ها در نبرد كرامه (مارس 1986) و رونق كار مقاومت فلسطين ، از پاييز همان سال شهر عمان پايتخت مملكت اردن بتدريج شكل فلسطينى به خود مى گرفت . در اين شهر نيم ميليون نفر كه اكثريت آن را اردنى هاى فلسطينى الاصل تشكيل مى دادند، متجاوز از 6000 چريك فلسطينى سازمان فتح با اسلحه و تجهيزات نظامى در رفت و آمد بودند و بيش از 15000 جوان عرب در زمينه هاى تبليغاتى و جمع آورى اعانات با سازمانهاى مزبور همكارى داشتند.
آزادى عمل چريكها در نقل و انتقالات نظامى و رفتار با مقامات دولت اردن ، بويژه با ماموران امنيتى اين كشور، بتدريج اين احساس را به وجود آورد كه دولتى در داخل دولت اردن تشكيل شده كه حاضر به هماهنگى با آن نيست .
از طرفى ديگر روابط دوستانه چريكهاى فلسطينى با سليمان نابلسى نخست وزير پيشين اردن كه در راس يك گروه ترقى خواه خواستار آزاديهاى سياسى بيشترى در كشور اردن شده بود، بيش از پيش رژيم سلطنتى اردن را نگران آينده خود كرده بود.
ملك حسين ، با توجه به اين كه فلسطينى ها بيش از نصف جمعيت اردن را تشكيل مى دهند، همواره نگران اين بوده است كه مبادا به وسيله فلسطينى ها و يا به خاطر آنها تاج و تخت خود را از دست بدهد يا اين كه وحدت كشورش مخدوش شود؛ به همين سبب طى سخنان در تاريخ 10 آوريل 1969 در باشگاه ملى روزنامه نگارى در واشنگتن اعلام كرد كه دولت وى تابعيت اردن را به پناهندگان فلسطينى اعطاء نموده اما بيش از يك ميليون نفر از فلسطينى هها مايلند كه به موجب قطعنامه هاى پى در پى مجمع عمومى سازمان ملل متحد سرنوشت خويش را شخصا تعيين كنند و بر اين اساس همه كشورهاى عرب وظيفه دارند كه پناهندگان فلسطينى را يارى دهند.
از گفته هاى شاه اردن چنين استنباط شد كه وى مايل به دادن تابعيت اردن به همه پناهندگان فلسطينى نيست و تعيين سرنوشت فلسطينى ها را وظيفه همه كشورهاى عرب مى داند و استمرار اقامت فلسطينى ها در اردن و پيوستن نهايى آنان به اتباع اردن مى تواند به طور جدى بقاى سلطنت او را تهديد كند.
سال 1969 شاهد گسترش بى سابقه عمليات چريكى سازمانهاى مقاومت فلسطين عليه افراد و موسسات رژيم صهيونيستى بود. بيشتر اين عمليات نظامى كه گاهى به شش اقدام در روز كه معمولا از داخل خاك اردن شروع مى شد و بنابراين عمليات انتقامى رژيم صهيونيستى نيز متوجه اردن بود، تا آنجا كه مرز غربى اردن از خليج عقبه در جنوب تا شمالى ترين نقطه مرزى در همسايگى خاك سوريه در معرض تاخت و تاز نيروهاى صهيونيستى قرار داشت و در بعضى از اين عمليات انتقامى كه از زمين و هوا صورت مى گرفت ، صهيونيستها از بمب هاى (ناپالم ) استفاده مى كردند.
در چار چوب فعاليتهاى سياسى كه پس از جنگ شش روزه سال 1967 اعراب و اسرائيل براى حل مسالمت آميز بحران خاور ميانه صورت گرفت ، ملك حسين همانند برخى ديگر از روساى كشورهاى عرب ، از جمله جمال عبدالناصر رهبر مصر، به سوى پديرش قطعنامه 242 شوراى امنيت متمايل شد.
اين قطعنامه به مصوبه اى از شوراى امنيت سازمان ملل اطلاق مى شود كه در تاريخ 22 نوامبر 1967 به تصويب رسيد. براساس قطعنامه مذكور، شورا اشغال سرزمينهاى عربى از طريق جنگ را نپذيرفت و خواستار برقرارى صلحى عادلانه و پايدار در منطقه شد كه در آن كليه كشورها داراى حق حيات در يك محيط امن باشند. براى تحقق چنين اصلى ، شوراى امنيت از (اسرائيل ) خواست تا نسبت به خروج نيروهايش از سرزمينهاى اشغالى كه در جنگ شش روزه به تصرف در آورده بود، اقدام نمايد و از طرفين متحارب نيز خواست كه به حالت جنگ ميان يكديگر پايان بخشند.
اين قطعنامه همچنين به لزوم زندگى در داخل مرزهاى امن و شناخته شده بدور از هرگونه زور و تهديد تاكيد ورزيده و حق كشتيرانى در آبراهه هاى بين المللى را محترم شمرده است .
بنابه تمايل ملك حسين در پذيرش قطعنامه ، كه باعتقاد او راه حلهاى مسالمت آميز مى توانست مسائل و مشكلات اعراب بويژه فلسطينيان را با اسرائيل چاره انديشى كند؛ اما چريكهاى فلسطينى معتقد بودند كه راه حل مسالمت آميز به جايى نخواهد رسيد و اين تضاد موجود بين دنياى عرب و موجوديت صهيونيستى دير با زود به صورت نبرد مسلحانه بروز خواهد كرد.
در اين ميان ، شاه حسين در سخنرانى 10 آوريل 1969، طرح 10 ماده اى خود را كه در واقع شكل گسترش يافته قطعنامه 242 شوراى امنيت بود، ارائه داد. اين طرح كه در زمينه كشتيرانى خليج عقبه و كانال سوئز امتيازى بيشتر از قطعنامه 242 شوراى امنيت به اسرائيل داده بود، با عكس العمل شديد فلسطينى ها مواجه شد. بعلاوه در اين طرح از حل (مشكل پناهندگان ) صحبت شده بود كه فلسطينى ها همواره نسبت به آن حساسيت نشان داده و مى دهند و مى گويند كه اگر قرار باشد روزى قطعنامه 242 شوراى امنيت را بپذيرند بايد اين (اصطلاح ) از آن حذف و (به ملت فلسطين ) مبدل شود.
با توجه به جهات فوق ، طرح شاه حسين از سوى فلسطينى ها رد شد و كليه فعاليتهاى بين المللى براى به اجرا در آوردن قطعنامه 242 شوراى امنيت پيرامون تاسيس دولت فلسطين در ساحل غربى رود اردن و نوار غزه محكوم گرديد.
در اول سپتامبر 1970، شاه حسين از كاخ سلطنتى حمر در عمان راهى فرودگاه عمان بود تا از همسرش (202) استقبال كند، كه خود روى وى گلوله باران شد، ولى وى از معركه جان سالم بدر برد. و اين سوء قصد هنگامى صورت گرفت كه خيابانهاى عمان ، شاهد برخوردهاى روزانه چريكهاى فلسطينى با ارتش اردن بود.
در تاريخ 4 سپتامبر، توپخانه ارتش اردن ، مقر كميته مركزى سازمان آزادى بخش فلسطين را در حالى كه جلسه رهبران فلسطينى در آن منعقد بود، به آتش بست .
در تاريخ 6 سپتامبر، گروهى از عناصر جبهه خلق براى آزادى فلسطين تحت فرماندهى (وديع حداد) به ربودن چهار هواپيماى مسافرى اقدام كرد.
در روز 9سپتامبر نيز يك هواپيماى دى . سى . 10 متعلق به شركت انگليسى بى . او. اى . سى . كه از بحرين برخاسته بود به صحراى زرقاء (203) برده شد.
در روز 14 سپتامبر شهرهاى شمالى اردن يعنى اربد، لسلط، زرقاء و جرش ‍ عملا توسط چريكهاى فلسطينى اداره مى شد و جبهه خلق براى آزادى فلسطين در شهر اربد شوراهايى را به سبك كشورهاى سوسياليستى دائر كرده بود.
در روز 15 سپتامبر موافقت نامه اى پيرامون چگونگى روابط سازمان آزادى بخش فلسطين با دولت اردن توسط ياسر عرفات وصفى التل نخست وزير وقت اردن امضاء شد، ولى اين موافقت نامه شاه حسين را متقاعد نكرده و نسبت به اجراى عملى آن اطمينان چندانى نداشت . وى در همان روز تصميم خطر ناك خود را پيرامون حل مساله از طريق زور و در نتيجه نابودى انقلاب فلسطين در خاك اردن ، اتخاذ كرد. و در بعد از ظهر همان روز با مشاوران بلند پايه خود مذاكره و آنان نظر دادند كه بايد قبل از فرو رفتن اردن در مسائل حادتر دست به كار شد و تاكيد نمودند كه عمليات از چند ساعت يا احيانا يك روز تجاوز نخواهد كرد.
شاه حسين ، سپهبد عمر داود، يكى از از ژانرالهاى فلسطينى الاصل ارتش ‍ اردن را با وى در ميان گذاشت ، تا هر گونه شك و شبهه نسبت به نيات رژيم اردن عليه انقلاب فلسطين را از بين ببرد.
در ساعت 6 بامداد روز 16 سپتامبر، راديو عمان اعلام كرد كه يك كابينه نظامى مركب از تعدادى ژنرال ، سرهنگ و سرگرد تشكيل شده و ژنرال جاس المجالى نيز به عنوان رئيس ستاد و فرماندار كل نظامى كشور تعيين شده است . اين كار از ديدگاه سازمان آزادى بخش فلسطين به عنوان اعلان جنگ از جانب دولت اردن به سازمان مزبور تلقى شد. لذا كميته مركزى سازمان در همان روز در منطقه (جبل الحسين ) تشكيل جلسه داد و در خلال آن يك شوراى جنگى شكل گرفت و همه نيروهاى مسلح فلسطينى اعم از چريك و ميليشيا در داخل اردن (در حدود 30 تا 40 هزار نفر) تحت فرماندهى كل ياسر عرفات متحد شدند.
عرفات به نيروهاى تحت فرماندهى هود دستور داد كه آغازگر تير اندازى نباشند خود را به عمان پايتخت اردن و ديگر شهرهاى شمالى كشور (مراكز تجمع چريكهاى فلسطينى ) آغاز كرد.
ارتش اردن با پشتيبانى سيصد دستگاه تانك و با استفاده از 55 هزار نظامى آموزش ديده تصور مى كرد كه ظرف چند ساعت ، چريكهاى فلسطينى را از پاى در مى آورد، ولى على رغم امكانات ارتش اردن ، اين نبرد 10 روز به دارازا كشيد، و ارتش اردن با گلوله باران مراكز فلسطينى از جمله اردوگاههاى آوارگان ، بى رحمانه مردم بى دفاع را در هم كوبيد.
در روز 19 سپتامبر، اخبارى به اردنى ها رسيد مبنى بر اين كه از تيپ حطين (204) وابسته به ارتش آزادى بخش فلسطين كه در سوريه مستقر بوده است ، تعداد 30 تا 50 دستگاه تانك از مرز مشترك سوريه و اردن گذشته و به منظور كمك به چريكهاى فلسطينى وارد خاك اردن شده است . بامداد 20 سپتامبر، مارشال جاس المجالى فرمانده نيروهاى اردن اعلام كرد كه شب پيش يك تيپ زرهى سورى وارد خاك اردن شده و تيپ 40 اردن به مقابله با آن برخاسته است ، و يك نيروى زرهى ديگر سورى نيز مركب از 200 دستگاه تانك وارد اردن شده است .
در اين هنگام شاه حسين مضطرب گرديد و سفراى كشورهاى آمريكا، فرانسه شوروى و انگلستان را به كاخ خود احضار و از آنها خواست تا براى حفظ استقلال اردن اقدام كنند.
بر خلاف پيش بينى فرماندهان ارتش اردن ، نبرد با چريكهاى فلسطينى در خيابانها و محله هاى عمان ادامه داشت و مقاومت و ايستادگى چريكهاى فلسطينى بسيار سرسختانه و غير مترقبه بود. ارتش اردن ناچار شد كه بعضى از واحدهاى خود را از پايتخت به سوى شمال كشور حركت دهد و به اين ترتيب اردنى ها در يك زمان خود را در دو جبهه درگير ديدند.
شاه اردن هم پى در پى از آمريكا كمك مى خواست و آمريكا با همكارى رژيم صهيونيستى طرحى را تهيه نمود كه هدف آن نجات رژيم سلطنتى اردن و جلوگيرى از سقوط آن بود. افشارى عمده اين طرح به قصد ارعاب طرفهاى ذى نفع و بويژه سوريه ، موجب شد كه بدون مداخله مستقيم نيروى هوايى رژيم صهيونيستى يا تحرك عملى آمريكا، موقعيت نظامى به سود شاه اردن تغيير شكل دهد و نيروى هوايى بسيار محدود اردن در غياب نيروى هوايى سوريه توانست نيروهاى زرهى سوريه را كه وارد خاك اردن شده بودند متوارى سازد، اين تحول به ارتش اردن فرصت ديگرى داد تا بدون نگرانى از تهديدهاى خارجى به سركوبى چريكهاى فلسطينى در داخل شهرهاى اردن و تصفيه نهايى با انقلاب فلسطين در اردن بپردازد.
بعد از دفع نيروهاى زرهى سوريه كه براساس برخى اخبار، با از دست دادن 103 دستگاه تانك و 170 خودرو مختلف نظامى به داخل سوريه عقب نشينى كردند، نيروهاى اردنى بر اوضاع عمومى مسلط شدند و براى يكسره كردن كار نبردهاى خيابانى عمان ، كه در آتش مى سوخت و آب و برق اغلب محله هاى آن قطع شده بود و بلدوزرها در حال كندن قبرهاى دسته جمعى براى انبوه جنازه ها در آن شهر بودند، رهسپار شدند. نبردهاى سنگين بين ارتش اردن و چريكهاى فلسطينى تا 25 سپتامبر ادامه داشت ، تا اين كه در آن تاريخ هيات آشتى عرب به رياست (جعفر نوميرى ) رييس جمهورى وقت سودان كه بين قاهره و عمان در رفت و آمد بودت توانست موافقت ياسر عرفات و شاه حسين را با برقرارى آتش بس بين طرفين به دست آورد اما على رغم آن سربازان اردنى همچنان به شكستن آتش بس مبادرت مى ورزيدند.
رژيم سلطنتى اردن براى اغفال افكار عمومى در تاريخ 26 سپتامبر و بعد از اين كه هزاران چريك فلسطينى را قتل عام كرده بود، ظاهرا حكومت نظامى را كنار گذاشت و يك كابينه غير نظامى به رياست (احمد طوفان ) 75 ساله فلسطينى الاصل و اهل نابلس تشكيل داد. هر چند وزيران نظامى در راس وزارتخانه هاى حساس باقى ماندند و ژنرال جاس المجالى نيز همچنان به عنوان فرماندار كل نظامى باقى ماند.
شاه اردن بعد از اطمينان از انجام نقشه هاى خود در سركوبى مقاومت فلسطين و در حالى كه موضع خود را براى شركت در اجتماع سران عرب در قاهره به اندازه كافى مستحكم ديد، دعوت جمال عبدالناصر را براى حضور در قاهره پذيرفت تا اقدامات خود را توجيه نمايد.
بعد از انحام مذاكرات مفصل شش ساعته در روز 27 سپتامپر بين ياسر عرفات و شاه حسين موافقتنامه اى در قاهره به امضاى طرفين و هشت كشور عرب شركت كننده در مذاكرات رسيد كه به موجب آن هيچ يك از طرفين در نبردهاى 10 روزه پيروز شناخته نشدند، زيرا چريكهاى فلسطينى على رعم انهدام اردوگاههاى (وحدت ) و (حبل عمان ) همچنان بر شهر عمان مسلط بودند و ژنرالهاى ملك حسين براى نابوددى كامل چريكها همچنان نيازمند چند روز ديگر بودند تا كار مقاومت فلسطين را به نبرد تن به تن و با اسلحه سرد بكشانند.
نكات مهم موافقت نامه ياد شده اين بود كه نيروهاى مسلح اردنى و چريكهاى فلسطينى از عمان خارج شوند. شهر اريد و ديگر شهرهاى اردنى به حالت عادى قبل از بروز حوادث باز گردانده شود و مقررات حكومت نظامى در اردن پايان پذيرد. بعلاوه يك كميته سه نفره مركب از نمايندگان اردن ، فلسطين و تونس به رياست نخست وزير تونس براى پيگيرى مسائل اجرايى موافقت نامه قاهره تشكيل شد. متعاقب آن در تاريخ 13 اكتبر 1970، موافقت نامه مفصل ترى پيرامون روابط اردن با فلسطينى ها به امضاى ملك حسين و ياسر عرفات رسيد كه به موجب آن اردن تحت فشار افكار عمومى جهان و بر اثر انزواى شديدى كه خود رابدان كشانده بود، مواقت كرد كه با تمام امكانات خود از ميارزات مردم فلسطين حمايت كند و انقلاب فلسيطن رابه عنوان نماينده ملت فلسطين بداند و چريكهاى مسلح فلسطين يا قبول اصل تمركز در پايگاههايى در غرب اردن از آزادى عمل و رفت و آمد در مناطق مزبور برخوردار باشند.
بنابراين جنگهاى خونين ارتش اردن با چريكهاى فلسطين كه در فاصله بين 17 سپتامبر تا 6 اكتبر 1970 به كشته شدن هزاران مسلح و غير نظامى فلسطينى و اردنى و زخمى شدن ده ها هزار نفر و وارد شدن خسارات سنگين مادى منجر شده بود، در ابتداى امر نتوانست به حضور مسلحانه فلسطينى ها در اردن خاتمه دهد، ولى جريان حوادث به فرماندهان ارتش ‍ اردن نشان داد كه آنچه را به سرعت و طى چند روز موفق به انجام آن شدند مى توانند بتدريج و با توجه به تجربه هايى كه از نبرد با فلسطينى ها كسب كرده اند عملى سازند.)(205)
17 سپتامبر 1982 / 26 شهريور 1361 
قتل عام فلسطينيان در اردوگاههاى صبرا و شتيلا 
گرچه ريشه نژادى لبنان را فينيقيها تشكيل مى دهند، اما پيدايش آن به صورت يك دولت از وقايع قرن حاضر است . لبنان داراى جغرافياى تاريخى و فرهنگ پيچيده اى است . كوههاى لبنان كه ارتفاع آنها حدودا به سه هزار متر مى رسد و در شعاع 25 كيلومترى ساحل مديترانه قرار دارند، هميشه پناهنگاه مناسبى براى گروههاى اقليت مذهبى كه از ترس آزار و شكنجه به آنجا پناهنده مى شدند، بوده است .
بعد از حمله لشكريان اسلام در قرن هفتم ميلادى به اين منطقه ، مسيحيان مارونى و بعدها اقليتهاى مسلمان دروز و شيعه در منطقه كوهستانى داخلى متمركز شدند. لبنان از نظر مذهبى نامتجانس ترين كشور منطقه است . به طور رسمى ، 17 فرقه يا كليساى شناخته شده در آن وجود دارد و حداقل 60 درصد همه لبنانيها مسلمان هستند. جالب اينجاست كه چون مسيحيان و مسلمانان هر دو داراى تقسيمات كوچكتر فرقه اى به شرح زير هستند هيچ فرقه اى به تنهايى نتوانسته است اكثريت پيدا كند. (206)

جوامع مذهبى در لبنان
جامعه
در صد تخمينى از جمعيت
كل مسلمانان :
سنى
شيعه
دروز
كل مسيحيان :
مارونى
ارتدكس يونانى
كاتوليك يونانى
ساير مسيحيان
60 درصد
26 درصد
27 درصد
7 درصد
40 درصد
23 درصد
7 درصد
5 درصد
5 درصد
به منظور همسازى سياسى ميان فرقه اى مختلف و يافتن شيوه اى مناسب براى همزيستى مسالمت آميز يك سيستم پيچيده تقسيم نسبى قدرت در پيمان ملى 1943 ميلادى گنجانده شد. كليه مقامات رسمى اعم از هيئت وزيران ، كرسى هاى پارلمان و مقامات ادارى بر اساس تقسيم بنديهاى ثابت به جوامع مختلف داده شد. مقام رياست جمهورى براى هميشه در دست مارونيها باقى ماند، نخست وزيرى به سنى ها داده شد و رياست مجلس به شيعيان واگذار گرديد.
مارونيها با اختصاص دادن پستهاى حساس نظامى و امنيت داخلى به خود، قدرتمندترين گروه شدند. براى اين كه به لبنان مجال ابقاء داده شود، مسيحيان موافقت كردند كه از پيوند زدند لبنان به فرانسه و غرب خوددارى كنند و مسلمانان نيز از تلاش براى ايجاد وحدت با ساير دولتهاى عرب ، بويژه سوريه ، صرفنظر كنند اين مصالحه تا مدتى نتيجه بخش بود.
لبنانى ها به مطبوعات قوى و آزاد دسترسى داشتند و آشكارا مى توانستند به بيان عقايد سياسى خود بپردازند. به طور قطع براى مدت چند سال ايران لبنان به عنوان متحمل ترين كشور در جهان عرب مورد تحسين قرار مى گرفت و آن هم مغرور از اين وضع خود را (سويس خاور ميانه ) خطاب مى كرد. ولى آرامش فريب دهنده بود. اين نظام سياسى غير قابل انعطاف تا زمانى درست عمل مى كرد كه با مسائل و تقاضاهاى جديد رو به رو نشده بود.
لبنان از همان ابتداى موجوديت ، به انگيزه اين كه هويت محلى و قومى بر هويت ملى غلبه كرده بود (يك جمهورى متزلزل ) بوده است .
عدم رضايت مسلمانان در مورد توزيع غير عادلانه قدرت سياسى ملى كه كفه آن به طرف مارونيها سنگينى مى كند، در دهه 1960 به صورت يك مشكل عمده در آمده بود و احتمالا يكى از اهم دلايل جنگ داخلى به شمار مى رفت . با وجود سيستم پيچيده سهميه بندى براى تمامى مقامات دولتى مارونيها بوضوح لبنان را تحت فرمان خود داشتند. شيعيان بويژه در نارضايتى خود كاملا محق بودند، چون پيمان ملى 1943 اساسا قرار دادى بود كه بين رهبران سنى مارونى و جوامع سنى بسته شده بود.
حضور فلسطينى ها در لبنان 
حضور 400 تا 600 هزار فلسطينى در لبنان احتمالا به مثابه يك (كاتاليست ) (207) در جنگ داخلى 76 - 1975 بود. اين پناهندگان غالبا مسلمان ، كه 15 تا 20 درصد جمعيت را تشكيل مى دهند امروزه يكى از بزرگترين جوامع هستند، كه طى سه موج وارد لبنان شدند: بعد از پيدايش ‍ اسرائيل در 1948، پس از جنگ 1967 و جنگ داخلى لبنان در 1970.
در ابتدا از نظر سياسى خاموش بودند، ولى جراحت حاصل از شكست اعراب در 1967 موجب رشد سريع سازمانهاى چريكى فلسطينى ، كه بسيارى از آنها از جنوب لبنان به عنوان پايگاه براى حمله عليه اسرائيل استفاده مى كردند، شد. حكومت مركزى به علت ضعف ، نه قدرت كنترل آنها را داشت و نه مى توانست از حملات تلافى جويانه اسرائيل جلوگيرى به عمل آورد كه اولى موجب خشم مارونيها گرديد و دومى موجب خشم شيعيان در جنوب شد كه قربانيان اصلى بودند.
اين مسئله بعد از اين كه اغلب چريكهاى فلسطينى اخراج شده از اردن (1970) بالقوه در مبارزه براى كسب قدرت بيشتر استقبال نمودند. بر همين اساس مارونيها به آنها به صورت بر هم زننده موازنه ناپايدارى كه اساس ‍ موجوديت لبنان را تشكيل مى داد، نگاه مى كردند.
در اوايل دهه 1970، اردوگاههاى پناهندگان فلسطينى عملا به صورت يك دولت در دولت در آمده بود. كشمكش زمان كه به درگيرى منجر شد، تنها يك اختلاف ساده فرقه اى بين مسلمانان و مسيحيان نبود، بلكه كشمكش ‍ بين دارا و ندار، بين كسانى كه خواهان حفظ نظام سياسى موجود و آنهايى كه در پى اصلاح . لائيك كردن آن بودند، بين آنهايى كه طرفدار تجارت درهاى باز و روش سرمايه دارى در توسعه اقتصادى و يك نقش حداقل براى دولت و آنهايى كه احساس مى كردند، مسائل لبنان از طريق سوسياليستى كردن كشور و يك مركز قوى تصميم گيرى حل مى شود، سرانجام بين ناسيوناليستهاى لبنانى و عرب و حتى بين نسلهاى مختلف سياسى بود.
حملات مكرر مسلمانان نهايتا نيروهاى چند مليتى را وادار به ترك منطقه كرد. و اسرائيل با يك حمله ناگهانى به لبنان جنگ داخلى را به طور موقت به نفع مارونى ها تمام كرد.
تهاجم اسراييل به لبنان در ژوئن 1982 كه به منظور انهدام سازمان آزادى بخش فلسطين و ايجاد يك (منطقه امنيتى ) در جنوب ، و تحميل يك حكومت مركزى مارونى قدرتمند كه با آن بتواند روابط صلح آميز داشته باشد، انجام شد. تهاجم اسراييل به لبنان نه تنها مسائل آن را حل نكرد، بلكه بر مشكلات آن افزود.
جنگ لبنان (ژوئن و سپتامبر 1982)  
اين جنگ به تعبيرى به پنجمين نبرد اعراب و اسرائيل شهرت دارد، با هدفهاى متعددى از سوى محافل صهيونيستى آغاز شد. رژيم صهيونيستى به منظور در هم شكستن استخوان بندى سازمان آزادى بخش فلسطين و اخراج چريكهاى فلسطينى از لبنان ، روى كار آمدن يك دولت دست نشانده و گسترش پيمان (كمپ ديويد)، متعاقب ترور سفير آن كشور در لندن (3 ژوئن 1982)، در روز چهارم ژوئن عراده جنگى خود را با روياى يك جنگ برق آسا از طريق تهاجم گسترده هوايى ، زمينى و دريايى به حركت در آورد.
عمليات نظامى با عنوان (تامين امنيت جليله ) با بمباران اردوگاههاى فلسطينى در اطراف بيرون آغاز شد و نيروى صهيونيستها نيز تجاوز خود را به سوى شمال ادامه داد.
بنا به گفته مقامات ارتش صهيونيستى ، 150 هزار نفر در اين تهاجم شركت داشتند. اين نيروها پس از ده روز جنگ تمام عيار، قسمت غربى بيرون را محاصر كردند، ولى مقاومت شديد نيروهاى فلسطينى و لبنانى بيش از هشتاد روز طول كشيد. در اين حملات بيرون صحنه آزمون پيشرفته ترين جنگ افزارهاى ويرانگر نظير بمب هاى خوشه اى ، فسفرى ، ساچمه اى و غيره بود. حجم نيروهاى فلسطينى در برابر اين يورش نامتعادل به 24500 نفر مى رسيد. ادامه يورشهاى رژيم صهيونيستى باعث شد تا سازمان آزادى بخش فلسطين ضربه نظامى شديدى را متحمل شود. آمريكا و عربستان سعودى با تاكيد به لزوم ادامه حيات اين سازمان به عنوان يك سازمان سياسى معتدل و به كارگيرى راه حل هاى آمريكايى ، رهبرى ساف را وادار ساختند تا در طى 10 روز 12000 چريك فلسطينى را به همراه رهبران آن از لبنان خارج نمايد و آنها را روانه اردن ، عراق ، تونس ، يمن جنوبى و شمالى ، سودان ، قبرس ، يونان ، سوريه و الجزاير كند.
همزمان با خروج آخرين دسته از چريكهاى فلسطينى (1/9/1982) طرح رونالد ريگان رئيس جمهور وقت آمريكا كه حالى از امكان مذاكره مستقيم ميان فلسطينى ها و رژيم صهيونيستى بود در واشنگتن اعلام گرديد كه بلافاصله با مخالفت رژيم صهيونيستى روبرو شد.
راه حل ديگرى كه براى اين مسئله ارائه شد، (طرح فاس ) بود. در پى كنفرانس سران كشورهاى عرب در 6 سپتامبر در شهر (فاس واقع در كشور مغرب ) قطعنامه اى صادر شد كه مورد تصويب همه كشورهاى عربى (جز ليبى ) و سازمان آزادى بخش فلسطين قرار گرفت ، بر طبق اين قطعنامه مقرر گرديد:
1 - نيروهاى اسرائيلى از همه سرزمين هايى كه رژيم صهيونيستى در سال 1967 اشغال كرده است ، از جمله قدس عربى ، عقب نشينى كند.
2 - شهركهاى يهودى نشين كه بعد از سال 1967 در سرزمين هاى اشغالى تاسيس شده است بر چيده شوند.
3 - آزادى عبادت و انجام مراسم مذهبى براى تمام اديان در اماكن مقدسه تضمين شود.
4 - تاكيد بر حق ملت فلسطين در تعيين سرنوشت و اعمال حقوق ملى به رهبرى سازمان آزادى بخش فلسطين به عنوان تنها نماينده قانونى ملت فلسطين و نيز جبران خسارت كسانى كه مايل به بازگشت به فلسطين نيستند.
5 - ساحل غربى و غزه شاهد يك مرحله انتقالى زير نظر سازمان ملل متحد خواهد بود كه بيش از 6 ماه طول نخواهد كشيد.
6 - تاسيس دولت مستقل فلسطين كه پايتخت آن قدس خواهد بود.
7 - شوراى امنيت ، تضمين هاى صلح ميان همه كشورهاى منطقه از جمله دولت مستقل فلسطين را تنظيم مى كند.
8 - شوراى امنيت سازمان ملل متحد ضامن اجراى اصول فوق باشد.
سازمانهاى ديگر فلسطين مانند (جهبه خلق براى آزادى فلسطين )ت (صاعقه ) و (جبهه مبارزه خلق ) با اين طرح مخالفت كردند.
از سوى ديگر، رهبران اتحاد شوروى سابق نيز كه جنگ لبنان را عاملى براى توسعه نفوذ و اعمال استراتژى آمريكا در خاور ميانه و اجراى عملى پيمان استراتژيك آمريكا و رژيم صهيونيستى مى دانستند، در تاريخ 15 سپتامبر 1982 طرح (برژنف ) را عرضه كردند. مفاد طرح مزبور به قرار ذيل بود:
- احترام به اصل عدم مشروعيت تسلط بر سرزمين هاى ديگران از راه تجاوز؛ - استرداد سرزمين هاى اشغالى 1967؛
- تامين حقوق مشروع ملت فلسطين ؛
- بازگرداندن قسمت شرقى شهر اورشليم (قدس شرقى )؛
- آزادى عبادات مذهبى براى اديان سه گانه اسلام ، مسيحيت و يهود؛
- تامين حق وجود امنيت براى همه كشورهاى منطقه به شرط رعايت اصل عمل متقابل ؛
- پايان دادن به حالت جنگ و تحقق صلح ؛
- احترام به تماميت ارضى كشورها؛
- تصويب مقررات و تضمين هاى بين المللى ،
- نظارت شوراى امنيت ملل متحد.
در ادامه تجاوز ياد شده ، نيروهاى صهيونيستى در پى قتل بشير جميل در روزهاى 16 و 17 سپتامبر 1982 به اردوگاههاى فلسطينى صبرا و شتيلا حمله بردند و 3297 نفر از سكنه آنها را به قتل رساندند. بدين ترتيب برگ سياه ديگرى بر تاريخ صهيونيسم و برگ خونينى بر تاريخ ملت فلسطين افزوده شد)(208)
نيروهاى فالانژيست كه با صهيونيستها همكارى مى كردند روز جمعه در ورودى اردوگاه را بستند و با دور كردن مردم از اين ناحيه سعى كردند صداى رگبار به گوش خبرنگاران و مردم نرسد.
خبرنگاران خارجى كه از نزديك شاهد اين اعمال وحشيانه بودند گزارش ‍ دادند كه سربازان رژيم صهيونيستى و فالانژيستها پس از گردآورى فلسطينى ها در حومه بيروت بدون استثناء به روى آنان آتش گشودند. در اين حال تانكهاى اسرائيلى هر چيزى را در سر راه خود يافتند نابود كردند و سربازان نيز به روى هر كسى كه ديده مى شد آتش گشودند. وسيعترين قتل عام در اردوگاه شتيلا اتفاق افتاد كه كنترل آن پس از هجوم سربازان اسرائيلى به فالانژيستها سپرده شده بود، فالانژيستها در اين اردوگاه به كشتارى شبيه آنچه كه در سال 1975 در تل زعتر انجام داده بودند دست زدند، در اردوگاه شتيلا هيچ كس زنده نماند تا آنچه را كه بر آنان رفته بود توضيح دهد.
از سوى ديگر (داوود كلوتى ) نماينده سازمان آزاديبخش فلسطين تاييد و تاكيد كرد كه نيروهاى صهيونيستى ، فالانژيستها و سربازان سرگرد شورشى (سعد حداد) مشتركا در ساعتى پس از ظهر آن روز 1400 تن از فلسطينى هاى ساكن در اردوگاه برج البراجنه و شتيلا را در غرب بيروت به طور وحشيانه قتل عام كردند.(209)
اسرائيل در توجيه اين تهاجم (وحشيگرى ) ادعا كرد كه اين عمل در دفاع از خود انجام گرفته است . شوراى امنيت در خواست كرد كه (اسرائيل تمامى نيروهاى نظامى اش را فورا و بدون قيد و شرط به مرزهاى شناخته شده بين المللى لبنان به عقب بكشد.) اما (اسرائيل ) به حملاتش در بيروت ادامه داد و سراسر منطقه را با بمبارانهاى هوايى تخريب كرد و راه رسيدن تداركات غذايى و پزشكى را به قربانيان بمبارانها بست . شوراى امنيت خواستار شد كه راه را باز كنند و نيازهاى مردم برطرف شود.
شوراى امنيت و مجمع عمومى اين كشتارها را به عنوان (قتل عام جنايى غير نظاميان فلسطينى ) محكوم كرد و مجمع عمومى آن را (يك كشتار) خواند. در نتيجه ، اسرائيل از بخش اعظم لبنان عقب نشينى كرد، اما شمارى از نيروهايش را در جنوب لبنان نگه داشت ).(210)

next page

fehrest page

back page