روزها و رويدادها

على برى ديزجى ، على اصغر كريمى شرفشاده ،
مجيد صفائى ، محمد نبى ابراهيمى ، وحيد صفائى

- ۱۳ -


28 مرداد 1332 
كودتاى امريكايى 
پس از پيروزى قيام سى تير 1330 به رهبرى آيت الله سيد ابوالقاسم كاشانى ، دكتر محمد مصدق علاوه بر نخست وزيرى پست وزارت دفاع را نيز در دست گرفت و زمينه مساعدى فراهم آمد تا بتواند اصلاحات اساسى خود را در زمينه هاى مختلف آغاز كند. مردم نيز كه در تمامى مراحل نقش ‍ عظيمى در پيروزيها داشتند با هدايت روحانيت بعد از شروع مجدد صدارت دكتر مصدق از هيچ كوششى فروگذار نكردند و از او پشتيبانى كردند.
انتخابات دوره هفدهم مجلس شوراى ملى ، برگزار، و آيت الله كاشانى از تهران انتخاب و على رغم ميل باطنى به رياست مجلس برگزيده شد. ايشان در اين باره گفته اند:
(چون مقام رياست مجلس به وجهه اينجانب چيزى اضافه نمى كند، بلكه با شائبه هاى سياسى اين شغل بيشتر مرا لكه دار مى سازد؛ توصيه مى نمايم كه از اعضاى فراكسيون (157) نهضت ملى ، شخصى كه شايسته باشد انتخاب كنند. ولى اگر خداى نخواسته فراكسيون نتوانست توافقى پيدا كند و اين عدم توافق امكان بروز اختلافات را بنمايد من حاضرم فداكارى كرده و اين سمت را قبول كنم . اما متاسفم كه بواسطه ضعف مزاج قادر به حضور در مجلس و اداره امور آن نيستم .)
با وجود حمايت مردم و آيت الله كاشانى از دكتر مصدق ، او در صدد توسعه قدرت و نفوذ خود برآمد و موجب تشديد برخوردهاى اختلاف برانگيز شد. در 20 مرداد 1331 لايحه اى را به مجلس فرستاد كه به موجب آن اختيار قانونگذارى را براى شش ماه در خواست كرد. دكتر مصدق براى توجيه خواسته خود، مدعى شد كه چون دولت در صدد انجام كارهاى بزرگ و موثرى است ، پس بايد رئيس دولت اختيارات كافى داشته باشد و اين اختيارات فقط در پيشبرد برنامه هاى سودبخش براى مردم است .
آيت الله كاشانى در عكس العمل به اين لايحه نامه اى به اين شرح نوشت :
(زيان بزرگ اين قانون ناهنجار و نسنجيده در اين است كه اگر قدرتهاى بزرگ خارجى به همدستى قدرتهاى داخلى پرچم مليت ايرانى را واژگون كنند، همين قانون را بر فرق مليون اين مملكت خواهند كوفت و از آن براى سركوبى ، استفاده عظيم خواهند كرد...)
سرانجام مجلس على رغم ميل باطنى موافقت كرد و بعد، لايحه جديدى را براى انتخابات تهيه كردند كه به موجب يكى از بنده هاى آن ، تعداد نمايندگان مجلس از 136 تن به 172 نفر افزايش مى يافت . در صورت تصويب اين لايحه مى بايد 87 نماينده در مجلس حضور داشته باشند، در حالى كه مجلس هفدهم فقط با 79 نفر به كار خود ادامه مى داد. چون تعداد نمايندگان موجود از حد نصاب تعيين شده كمتر بود، تصويب لايحه مزبور عملا به تعطيلى مجلس منجر مى شد.
اختيارات شش ماهه در شرف اتمام بود. مصدق با وجود داشتن اختيارات و حمايت آيت الله كاشانى ، ماده واحده تمديد يكساله اختيارات خود را در 18 دى ماه همان سال با دو فوريت تقديم مجلس كرد. هنگام طرح اين ماده ، آيت الله كاشانى كه در بيمارستان بسترى بود به گروهى از نمايندگان كسبه و اصناف گفتند كه مصدق مرد عمل نيست و تاكيد مصدق بر گرفتن اختيارات ، نقض روشن و آشكار قانون اساسى است ، آيت الله ، پيامى نيز به مجلس ارسال داشت .
مجلس به پيروى و احترام آيت الله كاشانى تعطيل شد و مصدق از فرصت استفاده كرد و با ارسال نامه اى عدم قبول اختيارات را به مثابه راى عدم اعتماد دانست و از اين طريق آيت الله كاشانى و مجلس را در تنگنا قرار داد. آيت الله كاشانى نامه اى ديگر در 30 دى به مصدق نوشت و على رغم ميل باطنى آيت الله دو روز بعد از اين نامه ، لايحه مذكور به تصويب رسيد ولى مصدق سكوت اختيار و حتى به نامه آيت الله نيز پاسخى نداد.
با اين حال ، كاشانى به منظور جلوگيرى از افزايش اختلاف و سوء استفاده نكردن دشمن ، و جهت حل اختلافات ، ملاقات با مصدق را پذيرفت . پس ‍ از اين گفتگو اعلاميه اى مشترك به شرح زير منتشر شد:
(... لازم دانستيم به اطلاع عموم هموطنان عزيز برسانيم ما همان طور كه از اوان نهضت ملت ايران همقدم بوده ايم . اكنون هم در راه مشترك ، كه تامين استقلال كشور و سعادت مردم مملكت بر آن استوار مى باشد، همواره مساعى بوده هر يك در انجام وظايف خود در حصول به مقصود، از هيچ گونه همكارى خوددارى نخواهيم داشت ...)
دكتر مصدق با داشتن اختيارات فراوان هر چه را مى خواست به صورت قانون در مى اورد و كافى بود كه امضاى خود را زير آن بگذارد و در حقيقت اصل تفكيك قوا از بين رفته بود.
خارج كردن رهبرى از دست آيت الله كاشانى 
روند حوادث ، پس از تصويب اختيارات نشان داد كه هدف از گرفتن اختيارات ، رفع سريعتر نابسامانيهاى مملكت نبوده و عملا مساله نفت تا پايان نخست وزيرى مصدق به تعويق افتاد. نابسامانى اقتصادى كشور مردم را به ستوه آورده و آن اختيارات عملا موجب بروز بحران در كشور شكاف ، چند دستگى بين مجلس و نهايتا فراهم ساختن زمينه انحلال آن شد. يكى از مهمترين پيامدهاى اين حوادث ، بى اعتبار كردن آيت الله كاشانى بود كه در اثر به راه انداختن تبليغات سوء، جنگ روانى گسترده از سوى مزدوران بيگانه و روزنامه هاى وابسته به دولت عليه آيت الله كاشانى بروز كرده بود.
دكتر مصدق بدون توجه به اين نكته كه اگر نقش و رهبرى كاشانى و حمايت روحانيون نبود، هيچ گاه نمى توانست دوباره به پست نخست وزيرى برسد، به پياده نمودن شعار (جدايى دين از سياست ) پرداخت و دست به دستگيرى و بازداشت روحانيون و نزديكان آيت الله كاشانى زد. عوامل داخلى و خارجى نيز آن چنان شخصيت اين مرد بزرگ و شريف روحانى را لكه دار كردند كه شايد بتوان آن را در تاريخ ايران بى سابقه دانست ، اين همان چيزى بود ه استعمارگران انگليس و آمريكا مايل بودند از طريق مصدق و دوستانش عملى شود.
خروج شاه از ايران مقدمه اى براى كودتا 
روز نهم اسفند 1331، بار ديگر دكتر مصدق در صدد اجراى نقشه اى بود تا صحنه را خالى كند. او مى خواست با رفتن شاه از ايران سبب تحريك بعضى از گروه ها شود و با يك كودتاى ساختگى مطابق همان قولى كه هندرسون ، سفير آمريكا به او داده بود، با وجهه ملى كنار برود. او به يقين (يقينا) مى دانست كه با رفتن شاه ، شوراى عاليم سلطنتى تشكيل مى شود و به هر صورت ، دست دربار از امور مملكت كوتاه نمى شود و نخست وزير نمى تواند نظارت و كنترلى بر شاه كه در خارج از ايران به سر مى برد، داشته باشد. اگر واقعا توطئه اى در كار نبود، چطور اين امر را از آيت الله كاشانى كه عهده دار رياست مجلس شوراى ملى بود، مخفى نگه داشتند. زيرا به خوبى مى دانستند كه آيت الله كاشانى نمى گذرد مصدق با اين نقشه ، خود را كنار بكشد. از اين رو، آيت الله كاشانى به عنوان رئيس مجلس و در جهت حفظ مصالح كشور و با خواهش عده اى از سران مبارز نهضت ، نامه اى به شاه نوشت و در آن گوشزد كرد كه بدون اجازه مجلس ، مملكت را ترك نكند. پس از وقايع نه اسفند، روزنامه هاى دوليت آيت الله كاشانى را به باد تهمت و افترا گرفتند، كارى كه مطابق ميل قدرتهاى بيگانه بود. وى نيز براى روشن كردن اذهان مردم و زدودن شايعات نادرست ، تنها در جلسات مذهبى ، سخنرانى مى كرد و مدعيان آزادى و دموكراسى حق دفاع را از ايشان سلب كرده بودند و سرانجام نيز با بى حرمتى منزل آيت الله را سنگ باران ، و با حمايت پليس بدانجا هجوم بردند و دو نوه وى را به اتهام قتل دستگير و بازداشت كردند.
شايعه همكارى آيت الله كاشانى با سپهبد زاهدى 
همزمان با قضيه خروج شاه و مخالفت آيت الله كاشانى با اين اقدام كه منجر به وارد آمدن اتهامات بى اساس به ايشان شد، حادثه ديگرى نيز در شرف وقوع بود.
سپهبد فضل الله زاهدى كه در كابينه مصدق ، وزير كشور (158) بود از پست خود كناره گيرى و بظاهر در جناح مخالف مصدق و در راءس آنان قرار گرفت و به عنوان كانديداى نخست وزيرى معرفى شد و براى اين كه روند جريانات ، طبيعى جلوه كند .روز 6 / 12 / 1331 حكومت نظامى دولت مصدق ، سرلشكر زاهدى را توقيف كرد. هدف اين دستگيرى و بازداشت ، فراهم كردن زمينه و طبيعى جلوه دادن وقايع بود، تا سرانجام زاهدى بر سر كار بيايد و مصدق بدون اين كه از وجهه ملى اش كم شود خود را كنار بكشد. براى سهولت كار، قرار شد اين اقدامات بدون حضور شاه دركشور انجام گيرد؛ ولى آييت الله كاشانى اين توطئه را نيز مانند ديگر توطئه ها با ممانعت كردن از مسافرت شاه از كشور خنثى كرد، به عبارت ديگر همان كارى كه در 28 مرداد 1332 صورت گيرد، بنا بود دراين مقطع تاريخى يصورت گيرد، كه انجام آن ممكن نشد.
قضيه پناهنده شدن زاهدى به مجلس ، بزرگترين نمايشى بود كه مى توانست او را معروفتر كند، تا براى اجراى كودتا نظامى آماده شود.
نقشه زيركانه مصدق اين بار هم اجرا نشد و نتوانست از زير بار مسئؤ ليتى كه داشت بگريزد. سرانجام در 29 تير 1332 پس از اين كه نظر دولت و فراكسيون نهضت ملى مبنى بر اتحلال مجلس هفدهم مسلم شد سرلشكر زاهدى با ميانجيگيرى رئيس مجلس از پناهگاه خود خارج شد، بيانگر اين واقعيت است كه مصدق مايل به زندانى كردن زاهدى نبود وتحصن او را در مجلس فقط براى آيت الله كاشانى پيراهن عثمان كرده و براى ايجاد اين ذهنيت كه آيت الله كاشانى با زاهدى ، در جريان كودتا همكارى داشته ، موضوع كانديد نخست وزير شدن زاهدى را از طرف آيت الله كاشانى شايع كردند.
در حقيقت با اين كار دو هدف را دنبال مى كردند: اول اين كه در صدد ايجاد ذهنيت براى مردم ، نسبت به همكارى آيت الله زاهدى بودند و دوم القاى اين نكته كه كاشانى مخالف سرسخت مصدق در همه زمينه هاست .
نامه آيت الله كاشانى به دكتر محمد مصدق در 27 مرداد 1332  
يك روز قبل از كودتا آيت الله كاشانى طى نامه اى ، مصدق رااز وقوع كودتا آگاه مى سازد.
(حضرت نخست وزير معظم ، جناب آقاى دكتر مصدق دام اقباله .
عرض مى شود، گرچه امكاناتى براى عرايضم نمانده ، ولى صلاح دين و ملت براى اين خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصى است و على رعم غرض ورزيها و بوق كرناى تبليغات شما، خودتان بهتر از هر كس مى دانيد كه هم و غم ، در نگهدارى دولت جنابعالى است ، كه خودتان به بقاى آن مايل نيسند از تجربيات روى كار آمدن قوام و لجبازيهاى اخير، بر من مسلم است كه مى خواهيد مانند سى ام تير كذابى ، يك بار ديگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانه برويد.
حرف اينجانب را در خصوص اصرارم در عدم اجراى رفراندوم نشنيديد مرا لكه حيض كرديد. خانه ام را سنگباران و ياران و فرزندانم را زندانى فرموديد و مجلس راكه ترس داشتيد شما را ببرد، بستند و حالا نه مجلس ‍ هست و نه تكيه گاهى براى اين ملت گذاشته ايد. زاهدى را كه من با زحمت در مجلس تحت نظر و كنترل نگاه داشته بودم با لطايف الحيل خارج كرديد و حالا همان طور كه واضح بوده درصدد باصطلاح كودتاست .
اگر نقشه شما نيست ، كه مانند سى ام تير عقب نشينى و به ظاهر قهرمان بمانيد و اگر حدس و نظر من صحيح نيست كه همان طور كه در آخرين ملاقاتم در دزاشيب به شما گفتم و به هندرسون هم گوشزد كردم كه آمريكا ما را در گرفتن نفت از انگليسها كمك كرد و حالا به صورت ملى و دنيا پسندى مى خواهد به دست جنابعالى اين ثروت ما را به چنگ آورد و اگر واقعا با ديپلماسى نمى خواهيد كنار برويد، اين نامه من سندى در تاريخ ملت ايران خواهد بود كه من ، شما را با وجود همه بديهاى خصوصيتان نسبت به خودم ، از وقوع حتمى يك كودتا وسيله زاهدى ، كه مطابق با نقشه خود شماست ، آگاه كردم كه فردا جاى هيچ گونه عذر موجهى نباشد. اگر براستى در اين فكر اشتباه مى كنم ، با اظهار تمايل شما، سيد مصطفى و ناصر خان قشقايى را براى مذاكره خدمت شما مى فرستم . خدا به همه رحم بفرمايد. ايام به كام باد.
سيد ابوالقاسم كاشانى )
جواب سربالاى دكتر مصدق و پيروزى زاهدى 
در پاسخ به اين نامه تاريخى ، مصدق تنها به نوشتن اين جمله كوتاه مبادرت نمود:
(موقومه حضرت آقا، بوسيله آقاى حسن آقا سالمى زيارت شد. اينجانب مستظهر به پشتيبانى ملت ايران هستم ) والسلام .
دكتر محمد مصدق
دكتر مصدق كه خود را مستظهر به پشتيبانى ملت مى دانست با اقداماتى از قبيل انحلال مجلس هفدهم ، رفراندم سى تير و... تنها به فكر خويش بود و به قول آيت الله كاشانى اين هدف را تعقيب مى نمود كه قهرمانانه زنده بماند و زمينه هاى لازم را براى كودتا فراهم كرده بود. مصدق با وجود اين كه از فعاليتهاى پشت پرده اطلاع دقيق و كافى داشت و نيز براى جلوگيرى از آن ابزار و قدرت كافى در اختيار داشت ، در عين حال نسبت به فرماندهان واحدهاى ارتش مستقر در تهران اعتماد كرد. وى نه تنها با اطلاع از تمام ماجرا مماشات كرد، حتى پس از شروع كودتا نيز سعى در مبارزه با كودتاچيان نكرد. مصدق حتى به درخواست دوستانش كه اصرار داشتند راديو، خبر كودتا را به مردم اعلام كند و از مردم استمداد بطلبد، توجهى نكرد و با اين كار مخالفت كرد. سرانجام زاهدى با نقشه شوم كودتا، كه توسط سازمان سيا، پس از خروج شاه از ايران طرح ريزى شده بود، موفق شد دولت ملى را از بين بيرد و مصدق فورا خود را تسليم زاهدى كرد و دريك دادگاه به سه سال حبس محكوم شد ؛ اما آيت الله كاشانى به مخالفت خود با زاهدى ادامه داد و علم مبارزه را بلند كرد و ملت را از ياد نبرد و سرانجام دستگير و زندانى شد و پسرش مصطفى نيز در اين راه به شهادت رسيد.
آيت الله كاشانى بعد از كودتاى ننگين 28 مرداد در نامه اى خصوصى ، اوضاع مملكت را چنين تشريح مى نمايد:
(... فساد و تباهى ، وحشتزاست . يك مشت مردم بى سر و پا، به جان ، مال و ناموس ملت مسلط هستند. همان روزهايى كه از آن ترس داشتيم ، رسيده است . مصدق با خودخواهى و لجبازى همه سنگرهاى دفاعى ملت را خرد و نابود كرد شاه كه در دست ما (موم ) بود، اكنون صدقه سر مصدق يك تازى مى كند. مصطفى را كشت . خواستم خونخواهى كنم ، مرا به زندان روانه كرد. نمى دانم شرح ما وقع را شنيده ايد يا خير؟ در استنطاقى كه كردند گفتند؛ شما محرك قتل رزم آرا هستيد. به مدعى العموم گفتم : اگر مصدق مرا با لجاج ، عناد و يا به دستور خارجى از اثر نينداخته بود، حكم نابودى يك ، يك شما را مى دادم كه مثل زالو خون ملت بيرمق را مى مكيد. در زندان خيلى صدمه خوردم . از اطراف و اكناف ، حتى آقاى بروجردى اقداماتى كردند، وگرنه شاه مى خواست مرا هم نابود كند...
ضعف ، مريضى و ناراحتى شديد از اوضاع مردم ، عنقريب مرا از پاى مى اندازد.
هر چه فرياد زدم كه دست از خودخواهى و تجاوز به قانون ، كه تنها پناهگاه ملت است بردارند، گوش شنوايى نبود. در هر زمان كه مصالح اسلام و ملت در كار بوده ، خود و شخصيتم را فراموش كردم . مگر مى دانستم كه با بوق و كرنايى كه مصدق در اختيار دارد، مخالف او حرف زدن انتحار سياسى است ؟ ولى من اگر سكوت مى كردم ! در مقابل تاريخ اين ملت مسئول بودم . تا ابدالدهر متجاوزين به قانون اساسى اين مردم ، خواهند شنيد كه كسى هم در اين مملكت بوده كه واهمه نداشته و براى دفاع از قانون اساسى كه ارثيه قيمتى مجاهدين مشروطه است ، از اسم و رسم و مقام چشم پوشيده ...)
نامه زير كه از سوى آيت الله كاشانى در تاريخ 20/11/1332 خطاب به رئيس سازمان ملل نگاشته شده است ، بيانگر موضع با قدرت ، اصولى و خير خواهانه ايشان نسبت به ملك و ملت ايران و نيز اوضاع بسيار آشفته ، هرج و مرج و تاريك روزهاى بعد از كودتا است .
جناب آقاى هامراسكيولد دبير كل سازمانملل متحد (159)
بدين وسيله به اطلاع سازمان ملل متحد كه تنظيم و تصويب كننده حقوق بشر است مى رساند، تا دنياى آزاد بداند كه هيچ وقت وضعيت مملكت ايران به اين اندازه اسف انگيز و دلخراش نبوده و آزادى جز براى خائنين و عمال اجنبيانى كه در صدد تامين منافع استعمارى خود مى باشند وجود ندارد. در اين ايام كه انتخابات مجلسين (شورى و سنا) جريان دارد دولت تمام روزنامه هاى ملى بنام مخالف را توقيف كرده و با كنترل شديد چاپخانه ها بوسيله قواى مسلح امكان انتقاد و نشر حقايق را از قاطبه ملت سلب نموده است و جرائدى كه اكنون متنشر مى شود، تحت سانسور شديد بوده و حتى اجازه ندارند كه خبر قتل و كشتگانى را كه هر روز در كوچه و خيابان به دست مامورين دولت از پا در مى آيند منتشر سازند، و نيز عدم آزادى به حدى است كه مخبرين خبرگزاريهاى خارجى قادر به مخابره جريانات واقعى نبوده و به انواع تضييقات دچار و با تهديد به اخراج از كشور، نمى توانند وظيفه خود را انجام دهند. اكنون جمعى از مليون و آزاديخواهان متدين كه مورد علاقه مردم مى باشند يا در زندان بسر برده ، يا خانه و مسكن آنان تحت نظر پليس و مامورين كارآگاهى مى باشد. در همين شرايط دزدان ، جانيان ، عناصر بد سابقه و نوكران استمار خارجى در كمال وقاحت و به زور سرنيزه به عنوان نماينده ملت به مردم بى پناه اين مملكت تحميل مى شوند.
من باب نمونه انتخابات دو درجه مجلس سنا، در تهران كه توام با تقلب و تزويز و تهديد جريان يافته قابل ذكر است . چه ، علاوه بر آن كه انجمنهاى اصلى و فرعى نظارت انتخابات شامل اشخاص غير معتمد مردم و اكثرا از بستگان كانديدهاى دولتى تشكيل گرديده و قانونا مى بايست راى بطور مخفى و آزاد از طرف اشخاصى با سواد داده شود، ليست كانديداى دولتى ، بوسيله ادارات - موسسات دولتى به كارمندان (كارگران تحميل و آنها را وادار نمودند، بر طبق آن راى دهند و افرادى كه براى دادن راى به حوزه هاى انتخابيه وارد مى شدند راى آنها را اخيرا كنترل و در صورت عدم تطبيق با ليست دولتى قبل از دادن راى بوسيله رجاله و اوباش اجير شده دولتى ، مضروب و مجروح گرديده با كاميون پليس به زندان تحويل مى شدند. نيز تعداد زيادى راى از اشخاص بيسواد يا بدون شناسنامه گرفته شده و همچنين با توجه به ساعات اخذ راى و مجموع آراء موجود در صندوقها مقدار معتنابهى بالغ بر نصف كليه آراء ماخوذه از طرف متصدى مربوطه آراء قلابى به صندوقها وارد گرديده است . با كيفيت مزبور آراء ملى و طبيعى ، كسانى كه توانسته اند با وجود تضييقات و مخاطرات راى خود را بنفع كانديداهاى ملى به صندوق بريزند در موقع شمارش و قرائت آراء از منع حضور مخبرين جرائد و نظار ملى كه در تمام ادوار معمول بوده استفاده كرده و آنها را به حساب كانديدهاى دولتى احصاء و بالنتيجه آنها را حايز اكثريت نمودند.
اين مختصرى از جريانات انتخابات پايتخت مملكت است كه حديث مفصل انتخابات شورى و سناى شهرستانها را مى توان از اين مجمل فهميد.
البته ملل آزاد جهان از خود مى پرسند منظور دولت فعلى از اين همه اعمال ضد انسانى و كشتار مردم آزاديخواه و دانشجويان بيگناه دانشگاه ، كارگران آبادان ، حبس و تبعيد مخالفين رويه حكومت و ضرب و شتم معترضين به سوء جريان انتخابات و اعمال فشار چيست ؟
هدف دولت فعلى اينست كه ، براى تهيه پول به هر وسيله و به هر شرط، جز اخذ عوارض و مالياتهاى قانونى از مالكين عمده و سرمايه داران بزرگ به منظور حفظ مقام و موقعيت خود و خوراندن به دار و دسته دزد و قطاع الطريقى كه از او حمايت مى كنند اقدام نموده تا حكومت منفور تحميلى خود را به بهانه ظاهر فريب مبارزه با كمونيسم ادامه داده و انتخابات مجلسين قانون گذارى را به بهانه ظاهر حقوق ملى و قوانين موجود و سنن مشروطيت در چنان شرايطى كه نظير آن در كشورهاى ديكتاتورى هم ديده نمى شود به انجام رسانده تا با وجوه دريافتى از خارجه و تكيه به سر نيزه سلطه خود را حفظ نمايد و اميدوار باشد كه اعضاى مجلسينى كه انتصاب خود را به عنوان نماينده مردم فقط و فقط مديون مداخلات غير قانونى و بيشرمانه مى دانند از او حمايت نموده و قرار دادهائى را كه براى فروش ‍ نفت ايران و تهيه پول منعقد مى سازد و همچنين قوانينى را كه با مباينت با حيثيت و استقلال و آزادى كشور تهيه مى نمايد تصويب كنند.
بديهيست دولت حاضر در چنين شرايط و اوصافى كه تنها با توسل به وسائل غير قانونى به حكومت خود ادامه مى دهد هر قول و قرارى كه بدهد و هر قرار دادى را امضاء كند و يا قوانينى به تصويب برساند به هيچ وجه از طرف ملت ايران رسميت نخواهد داست و هر دولت يا موسسه خارجى كه پولى به اين دولت بپردازد يا اعتبارى برايش باز كند ناگزير بعدا بايد براى استرداد و تسويه حساب خود را با اشخاص طرف بداند.
ملت ايران به خود حق مى دهد به موقع در اولين فرصت ممكنه مرتكبين اين اعمال ضد انسانى و مسببين كشتارهاى دسته جمعى متجاوزين به حقوق اوليه و اساسى خويش را به شديدترين وجهى مجازات نمايد.
غرض از اين نامه آنست كه : اولا توسط آن سازمان بين المللى صداى اعتراض ملت ايران را به گوش دنياى آزاد برساند و در ثانى اعلام بدارد دولت زاهدى اصول مسلمه قانون اساسى مملكت و مواد مصوبه منشور ملل متفق و اعلاميه جهانى حقوق بشر را زير پا گذاشته ، نمى تواند مظهر اراده ملت و منبعث از ملت باشد؛ بنابراين هر قرار و تعهدى را بنمايد و مجلسينى كه چگونگى آن ذكر شد، تصويب كنند فاقد ارزش و نفوذ قانونى بوده و ملت ايران خود را ملزم به احترام و اجراى آن نخواهد دانست ، اين نامه به عنوان اطلاعيه اى قبلى تقديم آن سازمان مى گردد تا دولتهاى وابسته به آن سازمان و موسسات تابعه آن دولتها بدانند كه از عدم اجراى قول و قرارهاى اين دولت حق مراجعه و شكايت از ملت ايران را نخواهند داشت . ملت ايران از آن سازمان و اعضاء آن سازمان كه منشور ملل متحد و اعلاميه حقوق بشر را امضاء و تصويب نموده اند انتظار دارد به احترام اصولى كه ميليونها نفر انسان به خاطر آن جان فدا كرده اند خود را به حقايق اوضاع اسفناك كشور ما آشنا ساخته و براى تامين جزئى منافع مادى كه از معامله نفت ايران به دست مى آيد، حاضر نشوند كه يك ملت زنده تحت فشار قواى استعمارى قرار گيرد و موجباتى پيش آيد كه متضمن عواقب و خيم براى صلح در اين نقطه از جهان گردد.
در پايان اضافه مى شود بواسطه جلوگيرى از مخابره تلگرافات و ارسال نامه پستى بوسيله دولت فعلى اين نامه توسط قاصد مخصوص به لبنان ارسال شد كه از آنجا به سازمان ملل متحد فرستاده شود و همين موضوع به خوبى چگونگى وضع ايران را روشن مى نمايد.
سيد ابوالقاسم كاشانى
28 مرداد 1358 
تشكيل مجلس خبرگان بررسى قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران 
بعد از پيروزى انقلاب اسلامى و برگزارى اولين انتخابات كه منجر به تعيين نوع حكومت و تشكيل جمهورى اسلامى در ايران گرديد، بحث راجع به تعيين قانون اساسى نظام در محافل مختلف گسترش يافت . اين مرحله از مبانى استقرار نظام نيز با تيزبين و آينده نگرى امام خمينى (ره ) با موفقيت پشت سر گذاشته شد. پيش نويس قانون اساسى كه از پيش به دستور امام (ره ) نگارش يافته و متن آن توسط شوراى انقلاب و هيئت دولت موقت ، مورد بحث و بررسى قرار گرفته كه جهت جلب آراء و انظار مردم و انديشمندان در تاريخ 24/3/1358 در روزنامه هاى كثير الانتشار، در 12 فصل و 151 ماده منتشر گرديد.
بعد از انتشار پيش نويس قانون اساسى نغمه هاى شوم در جهت جلوگيرى از تصويب قانون اساسى و ممانعت از تسريع در تصويب آن آغاز گشت . جبهه متحد ضد انقلاب با مطرح كردن اشكالاتى در متن قانون اساسى و نحوه تصويب آن سعى داشت مانع از تصويب قانون اساسى صد در صد اسلامى گردد. به همين خاطر در ابتدا با مطرح كردن تشكيل مجلس ‍ موسسان جهت بررسى اين قانون ، اولين قدم را در جهت تضعيف آن برداشتند.
جهت تشكيل مجلس موسسان كه مجموعه دو مجلس سنا و شورى را در بر مى گرفت مدت زمان زيادى لازم بود. كثرت و تعداد نمايندگان و بالطبع تشتت آراء نيز مانع از تصويب سريع قانون اساسى و انسجام لازم در اين قانون مى گرديد.
امام (ره ) با هوشيارى تمام ، اين جريان را يك توطئه معرفى كرده و مخالفت خويش را با آن اعلام نمودند.
(توطئه اينست كه تصويب قانون اساسى را به تعويق بيندازند... من امروز ملت را آگاه كردم كه طرح مجلس موسسان به آن معنايى كه از غرب گرفته شده است و الهام از شياطين گرفته شده است موجب تعويق مى شود و موجب فساد.)(160)
امام خمينى (ره ) در ديدار با علماء و روحانيون به تاريخ 30/3/1358 در رابطه با پيش نويس قانون اساسى فرمودند:
(اين قانون كه پيش نويس شده است براى اينست كه همه نظر بدهند، شما آقايان ، شما علماى اعلام ، شما متفكرين ، شما اشخاصى كه علاقه به ديانت مقدسه اسلام داريد و عقيده داريد هيچ حكومتى مثل حكومت اسلام نيست و هيچ رژيمى مثل رژيم اسلام نيست بايد نظر كنيد به يك يك مواد اين قانون ... اين حق شماست . درباره قانون اسلام بايد اسلام شناس ‍ نظر بدهد، قانون اساسى جمهورى اسلامى يعنى قانون اساسى اسلام .(161)
با تاكيد امام (ره ) مبنى بر تشكيل مجلس (خبرگان ) بررسى نهايى قانون اساسى لايحه قانون انتخابات مجلس خبرگان در هشت فصل و 40 ماده به تصويب هيئت دولت و شوراى انقلاب رسيد.
در ماده يك اين لايحه آمده است :
(ماده 1: به منظور اظهار نظر نهايى درباره متن قانون اساسى جمهورى اسلامى ، كه قبلا تنظيم و در مراحل مختلف بررسى شده مجلس ، بررسى نهايى قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران در تهران تشكيل مى شود.
در ماده در مورد تعداد نمايندگان مجلس خبرگان آمده است :
(عده اعضاى مجلس ، بررسى نهايى قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران با نمايندگان اقليتهاى مذهبى 75 نفر خواهد بود كه وزارت (كشور) با رعايت جمعيت و ضوابط جغرافيايى به استانها تقسيم خواهد كرد.)
بنا به تصويب دولت موقت برگزاى انتخابات خبرگان 12 مرداد 1358 اعلام گرديد كه اين انتخابات با شركت گسترده مردم برگزار شد و تمامى 75 نفر نماينده انتخاب شدند.
افتتاح مجلس خبرگان ، بررسى قانون اساسى 
مجلس خبرگان (اول ) در روز 28 مرداد 1358 با پيام امام خمينى (ره ) كه توسط آيت الله هاشمى رفسنجانى قرائت گرديد، افتتاح شد.
متن پيام امام (ره ) بدين شرح است (162):
بسم الله الرحمن الرحيم
(اكنون كه با عنايت خداوند متعال و تاييد حضرت ولى الله اعظم - عجل الله فرجه - با يمن و بركت ، مجلس رسيدگى پيش نويس قانون اساسى كار خود را شروع مى كند، بجاست تذكراتى به ملت شريف و حضرات علماى عظام و ساير وكلاى محترم بدهم :
1 - بر هيچ يك از آنان كه از انقلاب اسلامى ايران اطلاع دارند، پوشيده نيست كه انگيزه اين انقلاب و رمز پيروزى آن اسلام بوده و ملت ما در سراسر كشور از مركز تا دور افتاده ترين شهرها و قراء و قصبات با اهداى خون و فرياد الله اكبر جمهورى اسلامى را خواستار شدند و در رفراندم بيسابقه و اعجاب آور، با اكثريت قريب به اتفاق به جمهورى اسلامى راى دادند و دولت هاى اسلامى و غير اسلامى ، رژيم و دولت ايران را به عنوان جمهورى اسلامى به رسميت شناختند.
2 - با توجه به مراتب فوق ، قانون اساسى و ساير قوانين در اين جمهورى بايد صد در صد براساس اسلام باشد و اگر يك ماده هم بر خلاف احكام اسلام باشد، تخلف از جمهورى و آراى اكثريت قريب به اتفاق ملت است . بر اين اساس هر راى يا طراحى كه از طرف يك يا چند نماينده به مجلس ‍ داده شود كه ، مخالف اسلام باشد، مردود و مخالف مسير ملت و جمهورى اسلامى است و اصولا نمايندگانى كه بر اين اساس انتخاب شده باشند، وكالت آنان محدود به حدود جمهورى اسلامى است و اظهار نظر و رسيدگى به پيشنهاد مخالف اسلام يا مخالف نظام جمهورى ، خروج از حدود وكالت آنهاست .
3 - تشخيص مخالفت و موافقت با احكام اسلام مختصرا در صلاحيت فقهاى عظام است كه الحمدلله گروهى از آنان در مجلس وجود دارند و چون اين يك امر تخصصى است ، دخالت وكلاى محترم ديگر در اين اجتهاد و تشخيص احكام شرعى از كتاب و سنت ، دخالت در تخصص ‍ ديگران بدون داشتن صلاحيت و تخصص لازم است . البته در ميان نمايندگان ، افراد فاضل و لايقى هستند كه در رشته هاى حقوقى ، ادارى و سياسى تخصص دارند و صاحبنظرند كه از تخصصشان در همين جهات قوانين استفاده مى شود و در صورت اختلاف متخصصان ، نظر اكثريت متخصصان معتبر است .
4 - من با كمال تاكيد توصيه مى كنم كه اگر بعضى از وكلاى مجلس تمايل به مكاتب غرب يا شرق داشته يا تحت تاثير افكار انحرافى باشند، تمايل خودشان را در قانون اساسى جمهورى اسلامى دخالت ندهند و مسير انحرافى خود را از اين قانون جدا كنند، زيرا صلاح و سعادت ملت ما در دورى از چنين مكتب هايى است كه در محيط خودشان هم عقب زده شده و رو به شكست و زوال است .
از گفته ها و نوشته هاى بعضى از جناح ها به دست مى آيد: افرادى كه صلاحيت تشخيص احكام و معارف اسلامى را ندارند، تحت تاثير مكتب هاى انحرافى ، آيات قرآن كريم و متون احاديث را به ميل خود تفسير كرده و با آن مكتب ها تطبيق مى نمايند و توجه ندارند كه مدارك فقه اسلامى براساسى مبتنى است كه محتاج به درس ، بحث و تحقيق طولانى دارد و با آن استدلال هاى مضحك ، سطحى و بدون توجه به ادله ، معارض و بررسى همه جانبه معارف بلند پايه و عميق اسلامى را نمى توان به دست آورد و من انتظار دارم محيط مجلس خبرگان از چنين رويه اى به دور باشد.
5 - علماى اسلام حاضر در مجلس اگر ماده اى از پيش نويس قانون اساسى و يا پيشنهادهاى وارده را مخالفت با اسلام ديدند، لازم است با صراحت اعلام دارند و از جنجال روزنامه ها و نويسندگان غربزده نهراسند، كه اينان خود را شكست خورده مى بينند و از مناقشان و خرده گيريها دست بردار نيستند.
6 - نمايندگان محترم مجلس خبرگان بايد همه مساعى خويش را به كار برند تا قانون اساسى جامع و داراى خصوصيت زير باشد:
الف - حفظ، حمايت حقوق و مصالح تمام قشرهاى ملت ، دور از تبعيض هاى ناروا.
ب - پيش بينى نيازها، منافع نسل هاى آينده ، آنگونه كه مدنظر شارع مقدس ‍ در معارف ابدى اسلام است .
ج - صراحت و روشنى مفاهيم قانون به نحوى كه امكان تفسير و تاويل غلط در مسير هوس هاى ديكتاتورها و خودپرستان تاريخ در آن نباشد.
د - صلاحيت نمونه و راهنما قرار گرفتن براى نهضت هاى اسلامى ديگر كه با الهام از انقلاب اسلامى ايران در صدد ايجاد جامعه اسلامى بر مى آيند.
در خاتمه از خداوند متعال ، توفيق و تاييد همگان را خواستارم و اميدوارم به بركت تلاش آقايان ، قانون اساسى واقعا اسلامى و مترقى به تصويب برسد.)
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
مجلس خبرگان در عصر همان روز آيت الله منتظرى را به رياست مجلس ‍ انتخاب و روز بعد، آيت الله منتظرى رياست مجلس خبرگان را به شهيد مظلوم دكتر بهشتى واگذار كرد.
اين شهيد بزرگوار با مديريت عالى و درايت تمام توانست جلسات متعددى را كه جهت بررسى قانون اساسى تشكيل مى شد اداره كند. و سرانجام مجلس خبرگان پس از سه ماه تلاش و فعاليت فوق العاده كار پر مسئوليت تدوين قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران را در 24 آبان 1358 در 12 فصل و 175 اصل و با يك مقدمه و موخره تنظيم نمود و در تاريخ 12/9/1359 به تصويب نهايى ملت ايران رسيد.
شهداى مجلس خبرگان 
در دوران بحرانى انقلاب ، چندين از نمايندگان خبرگان اول به دست منافقين به شهادت رسيدند كه عبارتند از:
شهيد آيت الله دكتر محمد حسينى بهشتى ، آيت الله اسد الله مدنى ، آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب ، آيت الله محمد على صدوقى ، حجت الاسلام والمسلمين عبدالكريم هاشمى نژاد، حجت الاسلام محمد تقى بشارت ، دكتر حسن آيت ، دكتر محمد جواد باهنر، دكتر حسن عضدى
اسامى نمايندگان منتخب در مجلس خبرگان ، بررسى قانون اساسى :
1 - تهران : آيات عظام سيد محمود طالقانى ، سيد محمد حسينى بهشتى ، حسينعلى متنظرى ، موسوى اردبيلى و آقايان سيد ابوالحسن بنى صدر، دكتر على گلزاده غفورى ، دكتر عباس شيبانى ، مهندس عزت الله سحابى ، على محمد عرب و خانم منيره گرجى
2 - گيلان : حجت الاسلام محمد مهدى ربانى املشى ، دكتر سيد عبدالله ضيائى ، دكتر حسن عضدى
3 - يزد: آيت الله محمد على صدوقى
4 - آذربايجانغربى : حجج الاسلام سيد على اكبر قريشى و محمد فوزى ، و آقاى عبدالرحمن قاسملو
5 - ايلام : شيخ عبدالرحمن حيدرى
6 - بوشهر: سيد محمد حسن نبوى
7 - زنجان : آيات عظام هادى باريك بين و سيد اسماعيل موسوى زنجانى
8 - همدان : آيت الله سيد اسد الله مدنى و سيد كاظم اكرمى
9 - كهكيلويه و بوير احمد: حاج شيخ محمد تقى بشارت
10 - كرمان : دكتر محمد جواد باهنر، محمد جواد حجتى كرمانى
11 - سيستان و بلوچستان : مولوى عبدالغريز ملازاده ، حميد اله مير مرادى زهى
12 - كرمانشاهان : شيخ محمد يزدى ، سيد موسى موسوى
13 - لرستان : حجج الاسلام سيد حسين طاهرى خرم آبادى ، سيد محمد باقر طباطبايى سلطانى
14 - چهارمحال بختيارى : دكتر احمد نوربخش
15 - استان ساحلى : حجت الاسلام حاج ميرزا محمد انوارى
16 - اصفهان : حجت الاسلام سيد جلال طاهرى ، سيد على اكبر پرورش ، آيت الله حاج آقا حسين خادمى ، دكتر حسن آيت
17 - كردستان : حجت الاسلام حسينعلى رحمانى ، حجت الاسلام شيخ جواد فاتحى
18 - خوزستان : سيد محمد كياوش ، آيت الله شيخ محمد كرمى ، حجت الاسلام سيد محمد على موسوى جزايرى ، محمد رشديان
19 - مركزى : آيت عظام شيخ مرتضى حائرى ، شيخ لطف اله صافى
20 - سمنان : آيت الله ابوالقاسم خزعلى
21 - فارس : آيت عظام شيخ عبدالرحيم ربانى ، سيد عبدالحسين دستغيب ناصر مكارم شيرازى و حجت الاسلام سيد منبر الدين حسنى هاشمى
22 - مازندان : آيت الله جوادى آملى ، حجت الاسلام عبدالكريم هاشمى نژاد، سيد جعفر كريمى ديوكلايى ، حبيب الله طاهرى و آقا دكتر على قائمى اميرى
23 - خراسان : آيات عظام ميرزا جواد ترخانى (تهران )، ابوالحسن مقدسى (شيرازى )، على فلسفى تنكابنى ، دكتر محمود روحانى ، استاد جلال الدين فارسى ، حجت الاسلام محمد حسين خامنه اى ، حجت الاسلام على مراد خانى ارنگه
24 - اذربايجانشرقى : آيات عظام جعفر سبحانى ، سيد محمد على انگجى ، سيد جعفر اشراقى ، مهندس رحمت اله مراغه اى ، حجت الاسلام سيد ابوالفضل موسوى ، ميرزا على مشكينى
نمايندگان اقليتها:
مويد رستم شهزادى (زرتشتيان )، سرگن بيت اوشانا (آشورى و كلدانى )، هراير خالاتيان (ارامنه )، عزيز دانش راد (كليميان )
رويدادهاى شهريور 
2 شهريور 1357 
شهادت سيد على اندرزگو 
شهيد سيد على اندرزگو در رمضان سال 1318 شمسى در بازارچه گمرك خيابان شوش تهران در يك خانواده متوسط ديده به جهان گشود. او پس از طى دوران كودكى و در پايان تحصيلات ابتدايى به سبب مشكلات معيشتى ، ترك تحصيل نمود و در يك كارگاه نجارى مشغول به كار شد. از آنجايى كه سيد على به علوم دينى علاقه و افرى داشت پس از بازگشت از كار روزانه به منزل ، تا پاسى از شب از چشمه فياض اين علوم بهره ها مى برد و نيز در مسجد هرندى دروس فقه و اصول مى خواند.
شهيد اندرزگو، در نوجوانى و سالهاى شكل گيرى شخصيتش با نواب صفوى آشنا شد. منش و شخصيت اين روحانى مبارز در ذهن و ضمير او اثرى ژرف گذاشت و فرايند اين تاثير روحى ، آشنايى با تشكيلات فدائيان اسلام و راه مبارزاتى آنها بود كه در تعيين مشى مبارزاتى شهيد اندرزگو نقش ‍ آفرين بود.
وى كه در آن سالها به سلاح علم و ايمان ، خود را مسلح مى ساخت ، سرانجام با درك و لمس روح نهضت 15 خرداد به رهبرى امام خمينى (ره ) در سن هيجده سالگى گام به عرصه مبارزه با رژيم پهلوى نهاد. شهيد اندرزگو در جريان قيام 15 خرداد خود يكى از عاملين تظاهرات پرشور مردم بود كه همان شب با اهداء كتابى از امام مورد تقدير قرار گرفت .
پس از واقعه 15 خرداد در همين رابطه دستگير و تحت شديدترين شكنجه ها قرار گرفت ، و با اين كه در زير شكنجه بيهوش شده بود، به سبب عزم خدادادى كوچكترين كلامى كه بتواند شكنجه گران را به مقصودشان رهنمون سازد بر زبان نياورد. پس از رهايى از زندان با شهيد حاج صادق امانى و ديگر دوستانى كه از سابق مى شناخت ارتباط برقرار كرد و تصميم به مبارزه اى پيگير و مسلحانه عليه رژيم شاهنشاهى گرفت و در راستاى اين هدف وارد شاخه نظامى هيئت موتلفه جمعيتهاى اسلامى شد. و در همين زمان مساله ترور حسنعلى منصور نخست وزير وقت مطرح گرديد و او به همراه ديگر افراد شركت كننده در اين ترور، در مراسم تحليف شركت كرد و اولين نفرى بود كه دست روى قرآن گذاشت و سوگند ياد كرد كه تا آخرين قطره خون خود نسبت به نهضت و آرمانهاى اسلامى آن وفادار بماند.
اعدام انقلابى حسنعلى منصور با همكارى شهيدان محمد بخارائى ، رضا صفار هرندى ، مرتضى نيك نژاد و حاج صادق امانى جامه عمل پوشيد. شهيد اندرزگو كه 19 سال بيشتر نداشت در اين عمليات مسئوليت كند كردن اتومبيل منصور را در محدوده بهارستان بر عهده داشت ، تا شهيد بخارائى بتواند با دقت عمل او را از پاى در آورد. وقتى كه شهيد اندرزگو با موفقيت وظيفه خود را انجام داد، منصور به ناچار در نزديكى مجلس از اتومبيل پياده ، و عازم مجلس شد و همين امر فرصتى فراهم آورد كه شهيد بخارائى از اين موقعيت به دست آمده ، استفاده كرد و خشم و نفرت ملت مسلمان ايران را با گلوله اى كه شليك كرد در گلوى او نشاند. ابراز كرد. پس ‍ از اين حركت ، شهيد اندرزگو براى اطمينان از مرگ منصور، خود را به او رساند و گلوله ديگرى در مغزش خالى كرد و بسرعت متوارى شد. و از آن بعد زندگى مخفى اختيار ولى هرگز خود را از مبارزه پس نكشيد و بيش از پيش در اين عرصه گام برداشت . او مخفيانه در قم زندگى و تحصيل علوم حوزوى را ادامه داد.
رژيم كه از يافتن وى مايوس شده بود او را غيابا محاكمه و به اعدام محكوم كرد.
پس از مدتى كه او و ديگر همرزمانش مشغول فراگيرى علوم حوزوى بودند، توسط ساواك شناسايى شدند. اما اندرزگو توانست فرار كند و خود را مخفيانه به عراق رساند و از نعمات وجودى امام (ره ) از نزديك استفاده ها ببرد؛ ضمنا هر وقت فرصتى پيش مى آمد با سخنرانيهاى پرشور خود در شنوندگان تاثير بسزايى مى گذاشت و آنان را به تحرك وا مى داشت . شهيد، در سال 1345 به ايران بازگشت و به قم رفت و مجددا سرگرم فعاليتهاى انقلابى شد كه دوباره شناسايى گرديد و ناگزير به تهران آمد و در محله چيذر(163) سكنى گزيد.
در چيذر تحصيل علوم دينى و مبارزاتش را از نو و در بعدى ديگر آغاز كرد. در همين جا بود كه ازدواج كرد و يكسال و نيم در يك اتاق اجاره اى با همسرش زندگى كرد. افراد زيادى به عنوان ميهمان به منزل وى رفت و آمد مى كردند كه بعدها معلوم شد، آنها سربازان واقعى آقا امام زمان (عج ) بودند و تحت آموزش وى قرار مى گرفتند. وى به مرور زمان بر وسعت فعاليتهاى انقلابيش افزود و براى اين كه شناسايى نشود منزلش را پس از مدتى عوض ‍ كرد. (164)
در سال 1351 شمسى ، يكى از دوستان وى دستگير، و در زير شكنجه هاى طاقت فرسا به مواردى در رابطه با شهيد اندرزگو اعتراف كرد و ساواك از سر نخى كه به دست آورده بود، در صدد دستگيرى وى برآمد، اما او توانست مثل هميشه از دست ساواك بگريزد و به قم برود. در قم مجددا با نام مستعار و با ظاهرى ديگر، اتاقى اجاره كرد و مشغول فعاليت شد و با گروههاى مبارز مسلمان به برگزارى ارتباط پرداخت و براى آنها پول و اسلحه و مهمات و امكانات فراهم ساخت . بار ديگر ساواك موفق به شناسايى و محل زندگى او شد و اين بار نيز وقتى به اتاق او ريختند وى از معركه گريخت و با نامى ديگر و در لباسى مبدل ، خود را به مشهد رساند و در آن شهر با حجت الاسلام عباس واعظ طبسى (توليت فعلى آستان قدس ‍ رضوى )(165) تماس گرفت و با كمك ايشان توانست همراه همسرش و به طور پنهانى از طريق زابل و زاهدان به افغانستان فرار كند.
وى در افغانستان تنها يك ماه دوام آورد و روح بلند او نتوانست دور از مبارزه باشد، لذا تصميم به بازگشت گرفت و مخفيانه خود را به مشهد رساند.
در اين دوران شهيد اندرزگو، روزها با لباس مبدل و با نامهاى مستعار به شهرستانهاى مختلف مسافرت مى كرد و به فعاليتهاى تبليغى مشغول مى شد و شبها نيز در نزد اديب نيشابورى به توسعه معلومات مى پرداخت و همزمان ، طلاب ديگر را نيز از اطلاعات علمى و مبارزاتى اش بهره مند مى ساخت . او در مشهد چندين خانه عوض كرد و نيز پنهانى به سفر حج مشرف شد. در سفر ديگرى كه عازم انجام عمره شده بود خود را به نجف اشرف رساند و به زيارت امام (ره ) نائل و از انفاس قدسى اين دريايى بيكران فيض ، نيرو گرفت . و سپس به سوريه و لبنان سفر كرد و بر تجربه هاى مبارزاتى خويش افزود.
در لبنان با نماينده امام (ره ) در سازمان الفتح تماس گرفت و ضمن ديدن تعليمات نظامى طرز استفاده از سلاحهاى سنگين را فرا گرفت و مقدمات وارد كردن چنين اسلحه اى را به ايران تدارك ديد.
سيد پس از بازگشت به ايران همزمان با اوجگيرى انقلاب اسلامى تصميم به نابودى شاه گرفت . لذا با يك برنامه 6 ماهه ، رفت و آمدهاى شاه را تحت نظر گرفت تا بتواند با وارد كردن مواد منفجره از فلسطين ، هدف خود را پياده كند، ليكن در اين امر توفيق نيافت ، لذا دست به كار شد، تا به كمك شخصى در داخل كاخ سلطنتى به اين مهم دست يابد كه با رويداد شهادتش توفيق اجراى آن را از دست داد.

next page

fehrest page

back page