مقدمه
بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمد للّه ربّ العالمين و الصّلوة و
السّلام على سيّدنا محمّد خير خلقه و صفيّه من عباده و على آله
البهاليل الكرام و مفاخر الانام لا سيّما على وارث علمه و اخيه و
خليفته و ابن عمّه علىّ امير المؤ منين عليه السّلام .
و بعد فانا من اوّل التّحصيل كنت مولعا لمعرفة
وقايع و حوادث كلّ يوم و ما من واقعة راءيتها فى كتاب الّا كتبتُها فى
ورقة و جُمعت هذه الاوراق و صارت الآن كتابا فى صروف الدّهر و سمّيته
حوادث الايّام و على اللّه التّوكل و به الاعتصام .
تاريخ
تاريخ در لغت يعنى شناساندن زمان و وقت
است و در اصطلاح علمى است كه در آن از حوادث زمان گذشته با تعيين و
توقيت بحث مى شود.
موضوع تاريخ : انسان و زمان گذشته است .
مسائل تاريخ : احواليكه تفصيل دهنده جزئيات انسان و زمانست .
فائده تاريخ : شناختن امور گذشته و آنطور كه هست و از بزرگترين فوائدش
، يكى از راههائى است كه با آن نسخ در بين دو خبر متعارض كه جمع بين
آنها مشكل است دانسته مى شود.
اوّلين نويسنده تاريخ در اسلام
نخستين كسيكه در اين فن قدم به پيش نهاد و مصنف و مؤ سّس شد
جناب عبيداللّه بن ابى رافع مى باشد كه كتاب تسمية من شهد مع امير المؤ
منين الجمل و صفين و النهروان و كتاب قضايا امير المؤ منين را برشته
تحرير كشيد و پدرش ابورافع ابراهيم (يا اسلم ) خادم حضرت پيامبر و از
اصحاب و شيعيان امام على (عليه السلام) و در كوفه سرپرست بيت المال آن
حضرت بود و در جنگها با على (عليه السلام) شركت داشته و دو فرزندش
عبيداللّه و على دفتردار حضرت امير المؤ منين بودند و ابو رافع ابراهيم
نويسنده كتاب حديث بنام السّنن و الاحكام و القضايا مى باشد.
ماده تاريخ
تاريخ با لفظ عربيست ماءخوذ از اَرخ (بفتح و كسر همزه و سكون
را) بمعنى گاو وحشى يا نر بعد به باب تفعيل رفته و گاهى آن باب بمعنى
ازاله آيد مانند جلّدت البعير يعنى زائل كردم جلد او را، در نتيجه
بمعنى ازاله كردن جهالت آن وقت است به عبارت ديگر شناساندن آن وقتست .
يا لفظ عربى نيست بلكه معرب ماه و روز است و بعضى مقلوب تاءخير دانسته
اند.
تواريخ مشهوره
چهارتاست :
1- تاريخ عربى يا هجرى قمرى .
2- تاريخ رومى يا اسكندرى .
3- تاريخ فرس قديم يا يزدجردى .
4- تاريخ جلالى يا ملكشاهى يا هجرى شمسى .
((تاريخ عربى ))
سالش دوازده ماه كه اوّل آن محرم و آخرش ذوالحجة است و علماى
هيئت در شب اول ماه را هلال گويند (يعنى قدر نورانى مرئى از جرم ماه )
و روز اول هر ماه را غرّه ناميده اند (ماءخوذ بر وجه استعاره از سفيدى
پيشانى اسب ) روز سى ام را سلخ گويند (مستعار از بيرون آوردن گوسفند از
پوست چون ماه در آنروز از زير شعاع آفتاب بيرون آيد).
قبل از اسلام اعرابرا تواريخ بوده مثل تاريخ بناء كعبه و تاريخ رياست
عمرو بن ربيعه تا عام الفيل اين تاريخ مستعمل بود و بعد از آن عامل
الفيل استعمال شد و در زمان حضرت رسول اكرم (صل اللّه عليه و آله و سلم
) تاريخ عادت نبود اما بعد از هجرت هر سال را نامى نهادند سال اول را
سنة الاذن 2- سنة الامر 3- سنة التمحيص 4- سنة الترفيه 5- سنة الزلزال
6- سنة الاستيناس 7- سنة الاستعلاء 8- سنة الاستواء 9- سنة البرائة 10-
سنة الوداع ، بعد از رحلت آنحضرت تاريخى منشور نداشتند تا زمان حكومت
عمربن خطاب كه در آنوقت ابوموسى اشعرى حاكم يمن بود به ثانى نوشت بعض
سندها مى آيد كه زمان آنها شعبان است نمى دانيم شعبان كدام سالست بهتر
است تاريخى اختيار كنيد پس اجماع كردند تاريخى وضع كنند بعضى از يهود
كه تازه مسلمان شده بودند گفتند ما تاريخى داشتيم (اشاره به تاريخ رو
مى كردند)، مسلمين نپسنديدند و بعضى اشاره به تاريخ فرس قديم كرد آن هم
به جهاتى مطلوب نشد بنابراين نهادند كه روزى از ايام منسوب به حضرت
پيغمبر (صل اللّه عليه و آله و سلم ) را انتخاب نمايند و مبدء سال قرار
دهند. از اوقات منسوبه بآنحضرت چهار وقت را برگزيدند.
ولادت - بعثت - هجرت - وفات .
در سال ولادت اختلاف داشتند زيرا متردد در ميان چهل و چهل و دو
و چهل و سه از سلطنت انوشيران بود و روز ولادت هم اختلافى بود در بين 2
و 8 و 12 و 17 بهمين سبب انتخاب نكردند و زمان بعثت را گفتند چون قبلا
در كفر بوديم پريشان خاطر شويم و زمان وفات را گفتند هر دم محزون و حزن
و مصيبت ما زياد شود پس به تصويب امير المؤ منين حضرت على (عليه
السلام) از زمان هجرت گرفتند كه در آنوقت ابتداء شوكت اسلام بود،
چنانكه علماى عامه نيز تصريح كرده اند از جمله : محمدبن جرير طبرى
شافعى در تاريخ الامم و الملوك جلد دوم صفحه 112 وابن عساكر در تاريخ
دمشق جلد اول صفحه 36 از عبيداللّه بن ابى رافع نقل مى كنند كه گفت :
سمعت سعيد بن المسيب يقول جمع عمر بن الخطاب
الناس فساءلهم فقال من اى يوم نكتب ؟ فقال على عليه السلام : من يوم
هاجر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم و ترك ارض الشرك ، ففعله عمر
يعنى شنيدم از سعيد بن مسيب مى گفت عمر مردم را جمع كرد و از ايشان
پرسيد تاريخ را از كى شروع كنيم پس على (عليه السلام) فرمود از روزيكه
رسول اللّه (صل اللّه عليه و آله و سلم ) به مدينه هجرت كرد و ارض
مشركين را ترك نمود پس عمر هم چنين كرد.
محمّد بن عبدالرحمن سخاوى مصرى در الاعلان بالتوبيخ لمن ذم التاريخ
صفحه 80 همان خبر را ذكر كرده سپس گويد:
و كانت العرب قبل ذلك تورّخ بعام الفيل و هو
العام الذى و لدفيه رسول اللّه (صل اللّه عليه و آله و سلم ) فقال سعد
بن ابى وقاص لعمر: اَرّخ وفاة النّبى (صل اللّه عليه و آله و سلم )
فقال على : بل اَرّخ بهجرة الرسول (صل اللّه عليه و آله و سلم ) فانها
فَرَّقت بين الحق و الباطل و اَظهرت الاسلام فاجتمع راى المسلمين على
الابتداء بسَنَة الهجرة اذهى السَنَة التى عَزّ فيها الاسلام و اهله
ثمّ اختلفوا فى الشهر فقال عبدالرّحمن ابن عوف ارّخ برجب فانّه اوّل
الاشهر الحرم فقال علىّ: بالمحرّم فانّه اوّل السَّنة و هو من الاشهر
الحرم فامر عمر بذلك فانتشر فى سائر بلاد الاسلام .
ابن اثير در كامل ج 2 ص 526 مى نويسد: در سال 61 هجرى عمر تاريخ را به
مشورت على بن ابيطالب نوشت .
حافظ جلال الدين سيوطى شافعى در وسائل صفحه 129
قال اوّل من ورّخ بالهجرة عمر بن الخطاب بمشورة على بن ابيطالب سنه ستَ
عشرةَ.
ابن عساكر در تاريخ دمشق صفحه 36 جلد اول مى نويسد عبدالرحمن بن مغيره
گفت كتب عمر التاريخ فى شهر ربيع الاوّل سنه سته
عشرة من الهجرة بمشورة على بن ابيطالب .
خلاصه بنا بفرمايش حضرت على بن ابيطالب (عليه السلام) تاريخ را در ماه
ربيع الاول سال شانزدهم هجرى قمرى از هجرت رسول خدا از مكه به مدينه
نوشتند و اول سال را از محرم الحرام قرار دادند.
ناگفته نماند ابوجعفر نحاس در كتاب صناعة الكتاب از محمد بن جرير حكايت
كرده ايشان بسند خود تا ابن شهاب روايت مى كند زمانيكه پيغمبر (صل
اللّه عليه و آله و سلم ) به مدينه در ماه ربيع الاول آمدند امر به
تاريخ نمودند. پس معلوم مى شود كه اصل ابتدا تاريخ قمرى اسلام را خود
پيغمبر (صل اللّه عليه و آله و سلم ) وضع كرده ولى چون در زمان عمر
احتياج شديد ضبط تاريخ شد لذا معروف بين مورّخين اينست كه در زمان عمر
ابتداء تاريخ قمرى شروع شد و ابراز كننده اين قول كه ابتداء تاريخ
اسلامى از هجرت شود عبارت است از حضرت على امير المؤ منين عليه السّلام
.
نامهاى تاريخ قمرى به ترتيب عبارتند از: محرم - صفر - ربيع الاوّل -
ربيع الثانى - جمادى الاولى - جمادى الآخرة - رجب - شعبان - رمضان -
شوال - ذيقعده - ذيحجّه .
علت نامگذارى ماههاى قمرى
مُحَرَّم - اسم مفعول از باب تفعيل بمعنى حرام شده ، چون جنگ در
اين ماه حرام بود بدليل آيه يسئلونك عن الشهر
الحرام قتال فيه قل قتال فيه كبير (بقره آيه 217) يعنى اى
پيغمبر اهل اسلام از تو مى پرسند جنگ كردن در ماه حرام چگونه است بگو
جنگ در ماه حرام گناه بزرگيست ، ماههاى حرام چهار ماهند بدليل آيه
انّ عدة الشهور عند اللّه اثنا عشر شهرا فى كتاب
اللّه يوم خلق السموات و الارض منها اربعة حرم ذلك الدين القيم
(سوره توبه آيه 36) شماره ماهها نزد خداوند در لوح محفوظ از روزيكه
آفريد آسمان و زمين را دوازده ماه و از اين دوازده ، چهار ماه حرام است
(عبارتند از ذوالقعده - ذوالحجّه - محرّم - رجب ) اين دوازده ماه
حسابيست درست ، اجماع علماى اماميّه است كه تحريم اين آيه منسوخ نشده
اما اگر دشمن در اين ماهها ابتدا بجنگ كند خواه معتقد حرمت آن باشد يا
نه ، جايز است با آن ها جنگيد لذا كبير در آيه شريفه نكره آمده چون
نكره در اثبات افاده عموم نمى كند يعنى همه وقت گناه نيست مثلا جائيكه
دشمن ابتدابه جنگ كرد دفاع بايد نمود، پس محرم يكى از اين ماههاى
حرامست كه جنگ كردن ابتداءً حرام مى باشد باين جهت محرّم ناميدند،
جمعش محارم و محاريم و محرّمات آيد.
صَفَر - مصدر از باب فرح بمعنى خالى شدن يا صَفَر بيماريست كه روى را
زرد مى كند و به ماه دوّم قمرى نامگذارى شده ، بنا به معناى اول ماههاى
ذوالقعدة و ذوالحجّة و محرم كه سه ماه حرام است تمام شده بود مردم از
براى جنگ بيرون مى رفتند و خانه هاى ايشان خالى مى شد يا مكّه از حجاج
خالى مى شد كه به خانه هاى خود برمى گشتند و بنا به معناى دوم موقع
نامگذارى مرض و با وقوع پيدا كرده و روى ايشان زرد شده بود باين جهت
صفر ناميدند، جمعش اَصفار و الف و لام داخل نمى شود، صَفَران يعنى
محرّم و صفر.
ربيع الاول و ربيع الثانى - ربيع بمعنى بهار از ماده رَبع ، نامگذارى
اين دو ماه در فصل بهار كه گياه تر و تازه بسيار بود واقع شده باين جهت
ربيع ناميدند، جمعش اَرْبعة - رَباع - اَرْبِعاء آيد.
جُمادى الاولى و جُمادى الآخرة - جُمادى بر وزن حُبارى از ماده جَمْد
بمعنى بسته شدن ، در موقع نامگذارى ، آب در اين دو ماه يخ بسته بود
باين سبب جُمادى ناميدند، بجهت علميّت و تانيث غير منصرف بوده و معرفه
مى باشد لذا ادخال الف و لام صحيح نيست جمعش جُمادَيات آيد.
رَجَب - از ماده رَجْب بمعنى بزرگ داشتن و تعظيم كردن زيرا اَعراب اين
ماه را بزرگداشته و قتال نمى نمودند چون يكى از ماههاى حرام بود باين
جهت رجب ناميدند، جمعش اَرجاب - رُجوب - رِجاب - رَجَبات آيد و الف و
لام داخل نمى شود، رَجَبان به رجب و شعبان گفته مى شود و رجب المرجّب
يعنى رجب معظّم .
شعبان - از مادّه شَعْبا بمعنى پراكنده شدن ، چون ارزاق بندگان در اين
ماه منشعب مى شود يا اعراب براى طلب كردن آب به صحراها پراكنده مى شدند
باين جهت شعبان ناميدند و بعلت علميت و الف و نون زائده غير منصرف بوده
و الف و لام داخل نمى شود، جمعش شَعابين و شَعبانات آيد.
رَمَضان - از مادّه رَمْضا بمعنى سخت گرم شدن ، چون زمان نامگذارى وقت
گرما و در اثر آفتاب ريكها سخت گرم شده بود باين سبب رمضان ناميدند و
بعلت علميت و الف و نون زائد غير منصرف است و الف و لام داخل نمى شود،
جمعش رَمَضانات و رَمَضانون و اَرْمِضَه و اَرْمِضاء مى آيد.
شَوّال - از مادّه شَوْلا بمعنى از جاى بلند شدن و يا برداشتن و يا دست
كشيدن از خانه و زندگى ، در زمان نامگذارى ناقه از شدت شهوت و بجهت
آبستن شدن دُم خود را بلند مى كرد يا اينكه قبايل براى قتال دست از
زندگى و خانه خود مى كشيدند يا اينكه گناهان مؤ منين در اين ماه
برداشته و زايل مى شود باين جهت شوال ناميدند جمعش شَوّالات و شواويل
آيد.
ذُوالقَعْدة - از باب نصر بناء مرّه يا بناء نوع بمعنى نشستن و ذو
بمعنى صاحب ، يكى از ماههاى و اعراب در اين ماه از قتال مى نشستند يعنى
ترك مى كردند باين جهت ذوالقعده ناميدند، جمعش ذَواتُ القَعْدة آيد.
ذُوالحِجّة - حجّه با كسر حا اسمى است از حجّ بمعنى قصد، چون يكى از
ماههاى حرام بود جنگ را ترك و قصد طواف كعبه يعنى خانه خدا مى كردند
باين جهت ذوالحجّة ناميدند، جمعش ذَواتُ الحجّة آيد.
ناگفته نماند از گردش ماه بدور زمين ماه قمرى كه 29 يا 30 روز است
بوجود آيد و ماه قمرى از 29 كمتر و از 30 روز بيشتر نمى شود و از گردش
زمين به دور خود مثل فرفره شب و روز پديد آيد، مجلسى ره در جلد 14 بحار
مى فرمايد روز شرعى از طلوع فجر تا غروب آفتاب نزد بعضى و تا ذهاب حمره
مشرقيه نزد بعضى ديگر است و شب به عكس .
تاريخ رومى (يا اسكندرى )
بعد از گذشتن 12 سال از وفات اسكندر ذوالقرنين بن داراب (بعضى
ها ابن فيلقوس مى نويسند شايد فيلقوس جدّ مادرى او بوده ) اين تاريخ را
بنا نهادند.
در مبدء اين تاريخ اختلاف زياد است بعضى اول جلوس اسكندر و بعضى وفات
اسكندر و بعضى هفتمين سال جلوس اسكندر مى دانند و آنچه مشهور است
نوشتيم و اسامى شهور ايشان تشرين اول - تشرين آخر - كانون اول - كانون
آخر - شباط (سباط) - آذر (آذار - آزار) - نيسان - ايار - حزيران -
تموز- آب - ايلول - سال ايشان سيصد و شصت و پنج روز و ربعى است .
((تاريخ فرس قديم ))
مبدء اين تاريخ اول سال پادشاهى يزد جرد سوم (به فارسى
يَزدگِرد) در 11 قمرى روز دوم ربيع الاول بود باين سبب تاريخ يزد جردى
گويند در بيست باب مظفر نوشته شده كه وضع اين تاريخ در زمان جمشيد شاه
بود و بعد از آن عادت چنين داشتند هر كس پادشاه آن مملكت مى شد تاريخ
را از اول جلوس او مى گذاشتند و پادشاهى موقعيكه بدست يزد جرد رسيد از
اول جلوس او تاريخ گذاشتند و در زمان عمر (بعضى در زمان عثمان دانسته
ولى مشهور در زمان عمر است چنانكه قطب راوندى بسند معتبر از امام باقر
(عليه السلام) روايت كرده ) چون اعراب بر ايران تسلط يافتند سلسله
ساسانى منقرض گرديد و يزدجرد در نزديكى مرو بدست آسيابانى گشته شد ديگر
كسى در عجم استيلاء نيافت تا تاريخ بنا كند لذا تاريخ بنام او ثابت
ماند.
يزد جرد پسر شهريار بن پرويز بن هرمز بن انوشيروان است و دختر يزد جرد
بنام شهربانو همسر حضرت سيّدالشهداء حسين بن على (عليه السلام ) و مادر
حضرت على بن الحسين زين العابدين (عليه السلام) بود.
((تاريخ جلالى ))
ملكشاهى يا ملكى يا مُحدَث هم گويند، سلطان جلال الدين ملكشاه
بن الب ارسلان سلجوقى از حكماء وقت مثل عمر خيام و خواجه عبدالرحمن
خازنى و غير هما خواست كه رصدى (رصد جمع راصد است بمعنى نگهبان و چشم
دارنده در اصطلاح بر جمعى گويند كه به حركت كواكب نگاه مى كند و منتظر
رسيدن آنها به مواضع معيّنه اند و بعد از آن به كثرت استعمال بر موضعى
كه در او رصد جمع شده و منتظر حركت كواكبند گفتند از قبيل تسميه محل
باسم حال .) بنام او بنا كنند حكماء بعد از شورى و تفكر گفتند كمترين
زمان سى سال مى خواهد كه رصد ساخته شود معلوم نيست عمر ما وفا كند اما
بنام تو تاريخى وضع كنيم كه نامت باقى ماند سلطان قبول كرد و تاريخ را
مطابق سال شمسى هجرى نموده و بنام سلطان كردند و اين تاريخ بنام جلالى
مشهور شد و در سال 471 قمرى روز پنجشنبه نهم رمضان بنا نهادند. نام
ماههاى فرس قديم و جلالى از فروردين تا اسفند دوازده ماه است و اين سال
از گردش يكمرتبه زمين بدور خورشيد پديد آيد و نوروز را موقع نزول شمس
به برج جمل قرار دادند.
در علل الشرايع جلد اول صفحه 42 مى نويسد حضرت على (عليه السلام) فرمود
اصحاب رس 12 قريه در كنار نهريكه بنام رسّ بود داشتند و در زمين شيرين
تر از آب آن نبود و آن قريه ها مى گفتند پروردين - اردى بهشت - ارداد -
تير - مرداد - شهريور - مهر - آبان - آذر - دى - بهمن اسفنديار و عجم
نام ماههاى خود را از اسماء قريه ها اخذ كردند. افضل و اشرف اين تواريخ
تاريخ عرب يعنى هجرى قمرى است چون مستعمل اهل شرع و اعياد مسلمين و
ساير ايام متبرّكه و وفيات و ايام حجّ مبنى بر اين تاريخ است ، و از
اينجا به بعضى از وقايع ايام ماههاى عربى مى پردازيم .
محرم الحرام
روز اول :
1- وفات جناب محمد بن حنفيّه ره .
به قبيله مالك بن نويره باتهام ارتداد به فرمان ابوبكر به سرپرستى
خالدبن وليد لشكر كشى شد خالد مردان آنها را بناحق قتل عامّ كرد و زنان
آنها را اسير نمود در ميان اسراء خوله حنفيّه دختر جعفربن قيس مشهور به
حنفيّه اسير گرديد در مسجد پيغمبر (صل اللّه عليه و آله و سلم ) با ابى
بكر مناظراتى بعمل آورده و بالاخره على (عليه السلام) او را به همسرى
انتخاب و بعد از ازدواج در سال 16 هجرى محمد بن حنفيّه متولد شد و او
مردى شجاع و دلاور و در صحنه هاى جنگ جمل و صفّين شركت داشت با ناكثين
و قاسطين جنگ مى كرد.
در سال 81 هجرى قمرى روز اول محرم بسنّ 65 سالگى در مدينه منوّره از
دنيا رفت و در بقيع مدفون گرديد و بعضى گويند در طائف وفات كرد و در
آنجا بخاك سپرده شد رحمة اللّه عليه .
علت اينكه با امام حسين به كربلا نرفت مرحوم نقدى مى نويسد دستش فلج
شده بود زيرا چشم زخم زده بودند.
مرحوم شيخ عباس قمى در منتهى الآمال نقل مى كند چند زرهى بخدمت
اميرالمؤ منين آوردند يكى از آنها از اندازه قامت بلندتر بود حضرت
فرمود تا مقدارى از دامن آن زره را قطع كند محمد دامن زره را جمع كرد و
از آنجا كه امير المؤ منين علامت گذاشته بود بيك قبضه بگرفت و مثل آنكه
بافته حرير را قطع مى كند كبود چشمى در آنجا بود گفت اگر اين مرد
مسلمان است واى بر كفار از شجاعت او و اگر از كفار است خدا مسلمانان را
از او حفظ كند در اين موقع بود زخمى در دست محمد پيدا شد و بعد از آن
نتوانست با شمشير جنگ كند.
2- وفات شيخ حسن صاحب معالم
عالم عامل فقيه نبيل اديب و شاعر و محدث و رجالى شيخ جمال الدين
ابومنصور حسن بن زين الدين (شهيد ثانى ) بن على بن احمد عاملى از اكابر
علماء دين و از فحول و اركان و ثقات علماى شيعه اماميه است .
مرحوم در سال 1011 قمرى در اول محرم در بلده جُبَع از قريه هاى جبل
عامل وفات كرد و نزد صاحب مدارك بخاك سپرده شد مدت عمر با بركتش 52
سال و كسرى بود.
تاليفات آن بزرگوار: منتقى الجمان فى الاحاديث الصحاح و الحسان معالم
الدين - حاشيه بر مختلف الشيعه - مشكوة القول السديد - اجازات تحرير
طاوسى در رجال - رساله اثنى عشريّه در طهارت و صلوة - مناسك حجّ - جواب
المسائل المدنيات الاولى - الثانيه - الثالثه .
3- وصول اصحاب فيل به مكه
اَبرهه يكى از سرداران لشكر نجاشى در صنعا كليسائى زير نظر معماران با
تجربه بنا كرد و قليس نام نهاد و مردم را از زيارت كعبه منع و به زيارت
كليسا دعوت مى كرد عربى از قبيله مصر شب در آن خانه اجازه گرفت و ماند
در و ديوار خانه را به نجاست آلوده كرد و بوى كثافت در فضاى خانه
استشمام مى شد.
بعض مورّخين نوشته اند: جماعتى از اهل مكه به حبشه براى تجارت رسيدند و
به كليسائى كه مال عيسويان بود داخل شدند و آتشى روشن كردند براى گرم
شدن و غذا پختن و موقع رفتن آتش را خاموش نكردند باد وزيد آتش به كليسا
سرايت نمود و آنچه در آنجا بود سوخت .
به ابرهه گزارش دادند ابرهه تصميم گرفت در عوض خانه كعبه را ويران كند
لشكر جمع كرد و از نجاشى كمك خواست و آن هم لشكر با چند فيل جنگى و يك
فيل عظيم الجثه فرستاد.
ابرهه با لشكر حركت كرد و روز اول محرم به مكه وارد شدند دستور داد
تمام احشام اهل مكه را كه در چراگاه جمع نموده به لشكرگاه ابرهه آوردند
و بقيّه موضوع در روز 17 محرم خواهد آمد.
4- عزالدين حسين بن عبدالصمد بن محمد عاملى حارثى در سال 918 در اين
روز بدنيا آمد اين عالم جليل القدر والد معظم شيخ بهائى ره و از علماى
شيعه و شاگرد شهيد ثانى مى باشد و در هشتم ربيع الاول سال 984 قمرى
وفات يافت معظم له عالمى ماهر و محققى مدقق صاحب مصنفات كثيره از جمله
كتاب اربعين و شرح قواعد و حاشيه ارشاد و صاحب تعليقات كثيره از جمله
بر صحيفه كامله و خلاصه علامّه و مزار شريفش در بحرين مى باشد.
5- جنگ ذات الرِقاع
درسال ششم هجرت (يا چهارم ) قبائلى از عرب بنام غَطَفان و بنى محارب و
انَمار و ثعلبه در چند فرسخى مدينه سكونت داشتند تصميم گرفتند مدينه را
محاصره كنند پيغمبر اسلام با خبر شد و از مدينه حركت كرد لشكر اسلام
چهارصد يا هفتصد نفر بودند دشمن ناگهان خود را با قواى اسلام مواجه ديد
ناگزير فرار كرده و بكوههاى اطراف پناهنده شدند زنان ايشان دستگير شد
لشكر اسلام سه روز در آنجا ماندند فقط يكنفر از مسلمانان انصار غافل از
دشمن بود بنماز ايستاد كه كافرى سه تير پى در پى بر او زد و مجروح نمود
چون پيغمبر آنها را فرارى و از هم پاشيده ديد مراجعت فرمود.
6- دعاى زكريا پيغمبر مستجاب شد.
زكريّا پيغمبر بنى اسرائيل فرزند نداشت از خداوند طلب اولاد مى كرد و
عرض مى نمود پروردگارا استخوانم سست و موهايم سفيد شد فرزندى بمن عنايت
فرما تا وارث من و آل يعقوب باشد دعاى آنحضرت در اين روز بهدف رسيد
خطاب شد اى زكريّا ترا به پسرى كه اسمش يحيى است بشارت مى دهيم ولى
زكريّا با تعجب عرض كرد من پيرم و عيالم عقيم شده بواسطه ملكى جواب
رسيد اين بر من آسان است و يحيى از مادرى بنام ايشاع خاله مريم روز نهم
رمضان متولد شد. و يحيى خاله زاده مريم بنت عمران بود.
بعد از حضرت زكريّا پسرش حضرت يحيى كتاب و حكمت را از او به ارث برد در
حاليكه بچه بود چنانكه خداوند مى فرمايد يا يحيى
خذالكتاب بقوّة و آتيناه الحكم صَبيّا يعنى بگير كتابرا به
قوّتيكه بتو داديم و باو حكم نبوت را در زمان كودكى داديم و سلام
خداوند بر او باد روزيكه زاده شد و روزيكه خواهد مرد و روزيكه زنده
مبعوث خواهد گشت .
7- امام حسين (عليه السلام) امروز به قصر بنى مقاتل رسيد كه به كربلا
نزديك مى شدند 61 هجرى و در آنجا نزول فرمود پس ناگاه حضرت نظرش به
خيمه اى افتاد گفتند خيمه عبيداللّه بن حرّ جُعْفى مى باشد فرمود او را
بسوى من بطلبيد گفت من از كوفه بيرون نيامدم مگر بسبب آنكه مبادا حسين
داخل كوفه شود و من در آنجا باشم بخدا سوگند من مى خواهم او را نه بينم
و او هم مرا نه بيند رسول برگشت و سخنان آنرا نقل كرد حضرت خودش تشريف
بردند همان كلمات را به حضرت عرض كرد حضرت فرمود اگر يارى مرا نمى كنى
در صدد قتال من برميا بخدا قسم هر كس استغاثه مرا بشنود و يارى نكند
هلاك خواهد شد آنمرد گفت انشاءاللّه چنين نخواهد شد و از سعادت هميشگى
محروم ماند.
8- انقلاب مدينه عليه يزيد.
سال 63 هجرى اول محرم جمعى از اهالى مدينه برهبرى عبدالله بن حنظله
بشام رفتند و دستگاه كثيف يزيد را مشاهده نمودند بمدينه مراجعت كرده
مردم را از دربار يزيد آگاه ساختند همگى يزيد را خلع و بسرپرستى
عبدالله بن حنظله بر يزيد قيام نمودند يزيد با خبر شد مسلم بن عقبه را
با بيست هزار سرباز بمدينه فرستاد كه سه بار يا سه روز باطاعت من دعوت
كن اگر قبول نكردند سه روز جان و مال و ناموس آنان را بر لشكر حلال كن
و هرچه توانى غارت و قتل بعمل آور، بقيّه موضوع در 28 ذى الحجة الحرام
خواهد آمد.
اما حنظله كسى است كه شب عروسى او مصادف با فرمان بسيج مسلمانان بميدان
اُحُد از طرف پيغمبر اسلام بود حنظله حضور پيغمبر اسلام مشرف عرض كرد
اگر اجازه دهيد شب زفاف من است صبح به ميدان جنگ بروم وگرنه همين حالا
رهسپار ميدان مى شوم حضرت اجازه دادند كه شب بماند حنظله بعد از شب
زفاف براى فرزند آينده خود شهود گرفت و در جنگ اُحُد افتخار شهادت يافت
بعد از پايان جنگ بدن او را تميز و تازه يافتند از پيغمبر سئوال نمودند
حضرت فرمود ملائكه او را غسل داده اند از اين جهت او را غسيل الملائكه
گويند و عبدالله پسر چنين مرد فداكار بود.
9- دستور گرفتن زكوة صادر شد.
روز اول محرم پيامبر اسلام ماءمورانى براى جمع آورى زكوة و صدقات
باطراف مدينه فرستاد و بعضى مى نويسد حكم زكوة در ماه رمضان مبارك نازل
گرديد.<