اقدامات معاويه عليه حضرت
علي (عليه السلام) و شيعيان آن حضرت
1. ماچراي برائت از علي (عليه السلام)
ابوالحسن علي بن محمد بن ابي يوسف مدائني در کتاب احداث
روايت کرده که:معاويه پس از سال جماعت بخشنامه اي به تمام فرمانداران خود ارسال
داشت که در آن نوشته بود.من بري الذمه هستم از کسي که چيزي از فضائل علي بن ابي
طالب (عليه السلام)و اهل بيتش را روايت کند.براساس اين بخش نامه همه خطباء در هر ده
و آبادي و بالاي هر منبري علي (عليه السلام )را لعن مي کردندو از او برائت مي
جستندو از او و اهل بيتش بدگوئي مي کردند.اهل کوفه از همه بيش تر مبتلاء به اين درد
بودند .
2. عدم پذيرش شهادت شيعه
معاويه به فرمانداران خود در سراسر کشور اسلامي
نوشت:شهادت هيچ يک از شيعيان علي (عليه السلام) را نپذيرند و به آنان نوشت:شيعيان
عثمان و دوستان و ياران او را به خود نزديک گردانند و آنان را که فضائل عثمان را
نقل مي کردند احترام کرده و از نزديکان خود قرار دهند و هر کس روايتي در فضيلت
عثمان نقل کند نام او و نام پدر و قبيله اش را براي معاويه بفرستد.
3. جعل روايت:
نامه هاي معاويه براي مردم قرائت شد براين اساس اخبار
جعلي فراواني را که فاقد حقيقت بود در مورد افراد به خصوصي از صحابه جعل شد.خطباءبه
دستور معاويه اين روايات را روي منبر نقل نمودند و به معلمين مکتب خانه ها دادند تا
به کودکان بياموزند.
4. جرم دوستي, علي (عليه السلام)
معاويه طي بخشنامه اي به تمام فرمانداران خود نوشت:
پيدا کنيد هر کسي که در مورد
او به دوستي علي (عليه السلام )و اهل بيت او گواهي داده شود و شهادت بدهند که اين
شخص از دوستان علي است نامش را از دفتر جوايز و عطايا محو کنيد و حقوق او را قطع
نماييد
و نسخه اي ديگر از بخشنامه ي ديگري ضميمه آن گردانده
که:هرکس را به دوستي اين گروه علي(عليه السلام) و خانواده اش متهم نمودند او را سخت
مجازات کرده و خانه اش را خراب کنيد. اين روش تا شهادت امام حسن مجتبي (عليه السلام
)ادامه داشت و پس از رحلت ايشان فتنه و بلا افزون شد.
جنگ جمل
جنگ جمل نخستين پيكار بزرگي بود كه ميان دو گروه از
مسلمانان روي داد. اين جنگ در آغاز خلافت حضرت عليعليه السلام در گرفت. اكثريت
قريب به اتفاق مورّخان علّت برپايي جنگ ياد شده را مخالفت طلحه و زبير با عليعليه
السلام، به بهانهي خونخواهي عثمان ذكر كرد هاند. با آن كه دشمني طلحه، زبير و
عايشه با عثمان و تلاش آنان در برافروختن آتش فتنه بر ضد او امري آشكار بود، ولي
بنياميّه به آساني با آنان همآوا شدند و بر ضد حكومت مشروع عليعليه السلام دست
به اقدام مسلحانه زدند.
نقش معاوية بن أبي سفيان و
اقدامات تبليغي وي در اين جنگ
معاوية بن أبي سفيان از زمان خليفهي دوم تا زمان وقوع
قتل عثمان تقريباً مدت هفده سال در شام بدون مزاحمت هيچ رقيبي حكمفرمايي داشت. او
پيوسته تلاش ميكرد تا اهالي شام با عراق و حجاز ارتباط اندكي داشته باشند.[15]
او ميخواست تا مردم شام، اسلام را از منظر او ببينند. معاويه آيات قرآن را مطابق
با خواستههاي خويش تفسير و تأويل ميكرد.[16]
و در صدد بود تا سيادت بنياميّه را إحياء كند، سيادتي كه اسلام آن را زير پا نهاده
بود.
وقتي عثمان در محاصره واقع شد، مروان بن حكم دو نامه به
شام و يمن فرستاد. محتواي نامهها اشاره به دشمني مردم (صحابه) با بنياميّه و
درخواست ياري از معاويه و يعلي بن منيه، استانداران شام و يمن بود. او در نامه
آورده بود كه عثمان ستون خانهي بنياميّه است و در صورت عدم ياري او، اين خانه فرو
خواهد ريخت. از جمله اعتراضاتي كه مروان آن را در شمار شكايات مردم بر ضد عثمان
برشمرد، واگذاري شام و يمن به معاويه و يعلي بود. با وجود اين، مروان در اين دو
نامه آماد گي خود را براي دفاع از عثمان اعلام كرد[17]
هنگامي كه نامهي مروان به معاويه رسيد، دستور داد تا مردم در مسجد جامع جمع شوند.
آن گاه همچون كسي كه ستمي به او رسيده است و ياري دهندهاي ندارد، خطبه خواند و
فريادرس طلبيد. در اثناء خطبه نامهاي ديگر از مروان به معاويه رسيد كه خبر قتل
عثمان در آن آمده بود. مروان واقعهي قتل عثمان را در نامه شرح داده و در پايان آن
نوشته بود:
«... مردم خانهاش را غارت
كردند، هتك حرمت نمودند، او را كشتند و همچون ابري كه باران خود را بريزد و دور شود
از او دور شدند و به سوي علي بن أبي طالب رفتند، همانند ملخهايي كه مرتع ببينند»
و براي تحريك معاويه افزوده بود:
«فأخلق ببنياميّة أنْ يكونوا
من هذا الأمر بمجري العيوق إن يثأره ثائر فأن شئت أبا عبدالرحمن أن تكون فَكُنْه»[18]
ترجمه: اگر كسي به خونخواهي
عثمان قيام نكند، پس شايسته است كه بنياميه از خلافت فاصله گيرند، فاصلهاي به
دوري ستاره عيوق، اي معاويه! اگر قصد خونخواهي عثمان داري پس قيام كن.»
معاويه پس از دريافت اين نامه و كسب اطلاعات لازم،
اقدامات بعدي و اساسي خويش را آغاز كرد. او به چند نفر نامه نوشت كه عبارت بودند
از: طلحة بن عبيداللَّه، زبير بن عوام، سعيد بن عاص، عبداللَّه بن عامر بن كريز،
وليد بن عقبه، يعلي بن منيه و مروان بن حكم. او زيركانه نقاط قوّت و ضعف شخصيت
مخاطبين خويش را به آنان گوشزد كرد. گاهي همچون رفيقي شفيق و مردي وفادار جلوه كرد
و گاهي نيز چون پدري دلسوز، عتاب آلود با آنان سخن گفت.
نامه به طلحة بن عبيداللَّه
«... اي طلحه! تو از ميان قريش
كمترين افراد را به قتل رساندهاي - مقصود معاويه اين بود كه طلحه در جنگهاي صدر
اسلام عدهي كمي از قريش را كشته است - نيكو صورتي و بخشنده وزباني فصيح داري،
سابقهي تو در اسلام با دياب به سوي آنچه مردم به تو واگذار كردهاند نبايد از آنان
چشم بپوشي و خداوند نيز از تو نخواهد پذيرفت جز آنكه قيام كني و به اين امر (خلافت)
دست يابي، زمينهي كار تو را هموار كردهام، زبير بر تو فضيلت ي ندارد، هر يك پيشي
بگيريد، امام خواهيد بود.»[19]
طلحه اگر اندك انگيزهاي براي كسب مقام خلافت داشت،
اكنون با اين نامه، شور و اميدي مضاعف در او حاصل شد تا پرچم مخالفت با عليعليه
السلام برافرازد.
نامه به زبير بن عوام
معاويه در نامه به زبير چنين نوشت:
«...زبير! تو پسر عمّهي رسول
خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) و از حواريون او و داماد ابوبكر هستي! رزمندهاي كه
در راه خدا جان خود را در طَبَقِ اخلاص نهادي، تو از بشارت داده شدگان به بهشت
هستي، عُمَر تو را يكي از اعضاء شوراي تعيين خليفه قرار داد. بدان كه مردم مانند
گوسفندان بيچوپان شدهاند پس بشتاب براي حفظ خون مسلمين و گرد آوردن مردم بر وحدت
كلمه و اصلاح ذات البين، مقدمات خلافت تو را آماده كردهام، تو و يا طلحه هر كدام
پيشي بگيريد، امام خواهد بود[20].
از آنجا كه شام تحت سلطهي كامل معاويه بود و حكم او روا
و سخن او مطاع، طلحه و زبير با اين سخن معاويه دلشاد شدند و هر يك تلاش كردند تا هر
چه زودتر زمينه را براي مخالفت با عليعليه السلام، فراهم كرده و از آن حضرت جدا
شوند. آنان تا قبل از نامهي معاويه، به امارت بصره و كوفه راضي بودند، ولي با
دريافت نامهي اغواگرانه به اين باور رسيدند كه راه دستيابي به خلافت چندان دشوار
نخواهد بود.[21]
معاويه زيركانه آنان را به رقابت با يكديگر واداشت.
نامه به مروان بن حكم
معاويه در نامه به مروان به او دستور داد تا امور را به
دقّت زير نظر بگيرد و اذهان عمومي را بر ضد علي(عليه السلام) مشوش نمايد. وي به
مروان نوشت:
«... و ابحَثْ امورهم بَحْثَ
الدَجاجة عن حَبِّ الدُخْنِ عند فِقاسهِا و انغل الحجاز فانِّي مُنْغل الشام».[22]
نامه به سعيد بن عاص
معاويه به سعيد بن عاص، نيز نامه نوشت و او را به
خونخواهي عثمان ترغيب كرد و تلاشهاي مروان را نيز به او يادآوري كرد. وي در همين
نامه نكتهي مهمي را به سعيد بن عاص گوشزد كرد. معاويه در بخشي از نامه نوشته بود:
«... فقد أيَّدْتُكم بأسدٍ و
تيمٍ».22
منظو ر او از أَسد و تيم، زبير و طلحه بودند كه به
طايفهي اسد و تيم تعلق داشتند. در واقع بنياميه با توصيهي معاويه، حاضر به
همداستاني با طلحه و زبير شدند.
نامه به عبداللَّه بن عامر بن كريز
[23]
معاويه در نامه به عبداللَّه بن عامر، او را به قيام
دعوت كرد و سابقهي وي در فتوحات را پيش چشمش آورد. در انتهاي نامه يادآور شد كه
قتل عثمان يعني قتل همه، زيرا همگي (بنياميه و هواداران آن) در جرم او شريك هستند.[24]
معاويه به صراحت عبداللَّه را به خونخواهي عثمان ترغيب نكرد، زيرا ميدانست او
انگيزهاي براي حمايت از بنياميه ندارد، ولي به او ياد آور شد، كه در گناه عثمان
شريك است و براي دفع خطر از جان خود، بايد همراه بنياميه باشد.
نامه به وليد بن عقبه
در نامه به وليد بن عقبه، تنها به ذكر اين نكته بسنده
كرد كه زندگي سختي در پيش خواهد داشت، عيش او مُنَغَّص ميگردد و روزگار شاديش به
سر خواهد آمد.[25]
معاويه ميدانست كه وليد، ترسو، تنپرور و طالب زندگي بيدغدغه است، پس او را به از
دست دادن نعمتهاي دن يوي بيم داد تا شايد برخيزد و به خونخواهي عثمان قيام كند.
نامه به يعلي بن منيه
در نامه به يعلي، نوشت:
«... عثمان ياوري نداشت. از
اينرو، او را كشتند و بزرگترين عيبي كه بر او نهادند، اين بود كه چرا تو (يعلي) را
به حكومت يمن گمارده است. او را كشتند در حاليكه بيعتش بر گردن ما بود. پس به
خونخواهي او برخيز و به عراق آي!»[26]
بازتاب نامهنگاريهاي معاويه
معاويه با نوشتن نامههاي فوق، زمينه را براي اقدام
مخالفان علي(عليه السلام)، فراهم ساخت. مروان در پاسخ به معاويه، نوشت:
«... شَتَّتَ بَيْنَهم مَقولي
علي غَيرِ مُجابَهة، حَسْبَ ما تَقَدَّم مَنْ أَمْرِكَ»
ترجمه:«... همانگونه كه دستور
دادي با سخنانم غيرمستقيم ميانشان تفرقه افكندم». همچنين اعلام كرد كه آماده
هرگونه فرمانبردار ي از اوست و هر چه بگويد انجام خواهد داد.
[27]
عبداللَّه بن عامر نيز در پاسخ به معاويه، نوشت:
«... عثمان همانند مرغي بود كه
ما را زير بال و پر خويش نگاه ميداشت، وقتي كشته شد پراكنده شديم، نميدانستم چه
كنم؟ راحتطلبي اختيار كردم تا آن كه تو براي من نامه نوشتي و از خواب غفلت بيدار
كردي! راه در كنار من بود، ولي حيران بودم اكنون ده يك از مردم بر ضد تو و باقي
آنان پشتيبان تو هستند! تو با شلاق ملامت بر سوداي دلم نواختي و مرا بيدار كردي، چه
خوب آموزگاري هستي! همانا بعد از عثمان، اميد ما به توست، منتظر دستور تو هستم».[28]
وليد بن عقبه نيز در پاسخ به معاويه، آمادگي خود را براي
خونخواهي عثمان به رهبري معاويه اعلام كرد. يعلي بن منيه نيز اعلام آمادگي كرد و
ياد آور شد كه اموال تحت اختيار خود را براي دستگيري قاتلان عثمان و يا جنگ با آنان
مصرف خواهد كرد.
امّا در اين ميان، تنها سعيد بن عاص پاسخي متفاوت داد.
او معاويه و بنياميه را به دورانديشي، خويشتنداري و پرهيز از شتاب دعوت كرد. او
مروان را فتنهگر ناميد و تخطئه كرد[29]
تحليلي کوتاه بر نامه هاي معاويه
آن چه در اين نامه ها به وضوح روشن است مکر معاويه است.
معاويه در راستاي اجراي سياستهاي تا با يادآور شدن نقطه قوتي شخص را تشويق و ترغيب
به انجام امر مربوطه کند و در قسمت پاياني نامه هم با ياد آور شدن نکته اي همه را
شريک ماجرا مي کند و از عواقب عدم دنبال کردن خواسته ها بيم مي دهد لحن وي براي
اشخاص ,گوناگون مي باشد. معاويه نيّت واقعي خود را كه همان رسيدن به خلافت بود،
پنهان ميكرد و اقدامات خود را با برچسب خونخواهي خليفهي مقتول عرضه ميداشت،
بررسي حوادث جنگ جمل نشان ميدهد كه طلحه و زبير بازيچهي معاويه شدند. آن دو گرچه
از علي(عليه السلام) ناخشنود بودند، ولي به اندازهاي نبود كه بر ضد او سر به شورش
بردارند. نامههاي معاويه و دسيسههاي مروان و نيز مخالفت و حسد عايشه نسبت به علي
(عليه السلام) همه چيز را براي رويارويي اصحاب جمل با سپاه علي (عليه السلام)
فراهم كرد. تدبير بسيار زيركانهي معاويه نيز بنياميه را در كنار طلحه و زبير قرار
داد. استقامت معاويه در فريبكاري و به دام انداختن ديگران، كلام عليعليه السلام
دربارهي معاويه را به ياد ميآورد كه فرمودند:
«إنَّ معاوية يأتي الانسانَ
مِنْ بين يديه و مِنْ خَلْفِه و مِنْ عَنْ يَمينه و مِنْ عَنْ شِماله...»[30]
ترجمه: «معاوية از روبهرو، از
پشت سر، از جانب راست و از جانب چپ انسان را احاطه ميكند»، همانگونه كه شيطان اين
گونه است.
مقطع سوم، پس از شهادت امير المؤمنين(عليه السلام); در
مرحله سوم زمينه جديدي فراهم شد. شرايط اين زمان به صورتي بود كه مردم از جنگ خسته
شده بودند. حتي ياران نزديك حضرت علي(عليه السلام) سه جنگ بزرگ يعني جنگ
جمل، صفين و نهروان را اداره كرده بودند و با مشكلات زيادي مواجه بودند. معاويه
فرصت را غنيمت شمرد و سران لشكر امام حسن(عليه السلام)را با پول و تزوير خريد و آن
حضرت را مجبور به پذيرش صلح كرد. در اين زمان معاويه بر سراسر كشورهاي اسلامي تسلط
پيدا كرده بود; نه تنها شام، بلكه مصر، عراق، حجاز، يمن و شمال آفريقا هم تحت تسلط
او بود. از خاندان پيغمبر(صلي الله عليه وآله وسلم)فقط امام حسن(عليه السلام)مزاحم
او بود كه ايشان را هم با جريان صلح از ميدان سياست كنار زد. در اين شرايط معاويه
احساس مي كندكه مي تواند هر كاري را كه بخواهد انجام دهد. معاويه آن قدر از عوامل
ياد شده استفاده كرد كه شايد بتوان گفت خون دلي كه امام حسن(عليه السلام)و بعد از
ايشان امام حسين(عليه السلام)تا بعد از ده سال از وفات امام حسن(عليه
السلام)خوردند، از غربت و مظلوميت سيدالشهداء(عليه السلام)در روز عاشورا بيش تر
است. متأسفانه نه ما از آن دوران اطلاع كاملي داريم و نه اين مسأله چيزي است كه
احساسات و عواطف مردم را تحريك كند و با ذكر آن ها بتوان آن خاطره ها را تجديد كرد.