مقدمه
تبليغات مسئله اي پراهميت و حساس مي باشد، يعني تاريخ با
تبليغات حرکت کرده است. به طوري که دشمنان ما نيز از حربه تبليغات استفاده کرده
اند. ما هم بايد به مسئله تبليغات بسيار اهميت دهيم و بيشتر به آن توجه کنيم.
با ظهور اسلام تحولي جديد در تبليغ به وجود آمد .يکي از
نويسندگان عرب در اين باره مي نويسد:
با
ظهور اسلام ,تبليغ وارد مرحله جديدي شد,بدين گونه که تبليغات علني با تبليغات سري
آميخته گشت و از حالت خودسري و نوسان به صنعت منظم تخصصي در آمد و از انحصار برخي
افراد مثل حکام يا قشرهاي قدرتمند مثل سياست مداران و تجار خارج شد و به کليه افراد
شايسته در هر زمان و مکان ارتقاء يافت و از سلطه مطلق يا هرج و مرج مطلق به آزادي
انديشه و آزادي انسانيت راه گشود....[1]
تاريخ تبليغ در اسلام را مي توان در دوران مختلف,
که برهه اي از يک حکومت مي باشد, بررسي کرد.
به عنوان نمونه: عصر پيامبر(ص),پس از پيامبر(ص) در دو
جريان امامت و خلافت,دوران خلفا,امويان و عباسيان و......[2]
معناي کلمه پروپاگاندا
پروپاگاندا از ابتدا تاريخ , ابزار مهمي براي حکومت
کنندگان و اديان بوده است ودر مراحلي نشر عقايد و افکار تعصب آميزکه اغلب از طريق
دروغ و فريبکاري بوده است با آن مخلوط گشته است. امروزه نيز تبليغات ، در تملک رژيم
هاي خبيث و توتاليتر در آمده است که چيزي بيش از فريبکاري هوشمندانه است. معناي
کلمه پروپاگاندا امروز به «تلقين»يا نفوذ جمعي از طريق دستکاري نمادها و روان شناسي
فرد، تکامل يافته است. پروپاگاندا انتقال نقطه نظري با هدف نهايي پذيرش داوطلبانه
دريافت کننده است به طوري که شخص آن را از آن خويش تلقي مي کند. اما بايد توجه داشت
که هر اقناع کردني پروپاگاندا نيست.
در دين مبين اسلام تبليغ يک هنر بزرگ است و مبلغ کامل
يک هنرمند بزرگ. هنر تبليغ به کار گرفتن شيوه هاي موثر و اجتناب از شيوه هاي نادرست
در انتقال پيامهاي تبليغي است. و
مبلغ نقش مهمي را در اين ميان به عهده دارد.
مبلغ
دين، عالم انتخاب شده است و تبليغ دين جزو وظايف علماي دين مي باشد. ، تبليغ دين
وظيفه ي عالم است. کساني که مي خواهند تبليغ دين بکنند، بايد از علم دين– در حدي که
مورد نياز آنهاست- برخوردار باشند. معناي اين حرف اين است که مبلغ دين بايد در هر
سطحي که مخاطبين خود را مشاهده مي کند، براي بالا بردن آنها از آن سطح، همت بگمارد
و باقي ماندن مخاطبين خود را در يک نقطه، تحمل نکند. اساس کار تبليغ، بر پيش بردن
مخاطب است. بايد آنها را آگاه کرد و ترقي و رشد فکر داد و در جهت آگاهي ديني و تقرب
به پروردگار و کمالات نفساني پيش برد؛ مثل شاگردي که انسان او را روز به روز تربيت
مي کند و پيش مي برد. [3]
در اين تحقيق بر آنيم که بخش کوچکي از تبليغات در زمان
امويان را براي شما به تصوير کشيم.
درباره بني اميه
امير المومنين علي (ع)حضور بني اميه را هولناک
ترين فتنه ها معرفي مي کند:
«آگاه
باشيد!همانا ترسناکترين فتنه ها در نظر من فتنه ي بني اميه بر شما است.فتنه اي کور
و ظلماني که سلطه اش همه جا را فراگرفته و بلاي آن دامنگير نيکوکاران است.هرکس آن
فتنه ها را بشناسد نگراني و سختي آن دامنگيرش گردد,هرکس که فتنه ها را نشناسد,حادثه
اي براي او رخ نخواهد داد.
به خدا سوگند بني اميه بعد از
من براي شما زمامداران بدي خواهند بود,آنان چونان شتر سرکشي که دست به زمين مي کوبد
و لگد زندو با دندان گاز گيرد و از دوشيدن شير امتناع ورزد......[4]
فتنه به چه معناست؟
فتنه يعني همين جو حاکم بر اجتماع تحت سلطه بني اميه که
جاي پاي منحوسي از شيطان مي باشد.
بني اميه هميشه رقيب و مخالف
سرسخت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم ) بود و تا فتح
مكه و ياءس كامل مشركين ، در حال
جنگ با اسلام و قرآن بوده و در جنگ بدر، احد و احزاب ، نه تنها
پرچم كفر به دوش
ابوسفيان و معاويه قرار داشت ، بلكه در بعضي از اين جنگ ها،
هند
همسر
ابوسفيان نيز به عنوان تقويت روحي و حمايت معنوي از سپاهيان شرك
، به همراه آنان در
ميدان جنگ حضور مي يافت.
ولي پس از پيروزي اسلام در
جزيرة العرب
كه
براي آنان تظاهر به شرك و جنگ علني وجود نداشت. اين كفر به
نفاق مبدل گرديد و
ظاهرا اسلام را پذيرفتند، اما در باطن امر و در عمل ، همان دشمني و كينه گذشته ب
اسلام و قرآن را تعقيب نمودند و آنگاه كه معاويه به قدرت
رسيد، در كنار اين نفاق ،
ظلم و ستم بر مسلمانان واقعي را به حد اعلي رسانيده و پيروان
اميرمؤ منان (عليه
السلام ) را به زنجير كشيد و فرزند او يزيد فاسق و ديگر خاندان بني اميه نيز رهرو
وي بودند.
امام حسين( عليه السلام) در خطبه هاي مختلفي به معرفي
بني اميه پرداخته اند حضرت بني اميه را پيروان شيطان معرفي مي نمايند و مي فرمايد:
ان
هولاء قد لزموا طاعة الشيطان ،
و تركوا طاعة الرحمان ، و اظهروا الفساد، و عطلو
الحدود، و استاثروا بالفي ء و
احلوا حرام الله و حرموا حلاله [5]...
و
اينان ( بني اميه ) اطاعت خدا
را ترك و اطاعت شيطان را بر خود فرض نموده اند. فساد
را ترويج و حدود و قوانين الهي
را تعطيل كرده اند. بيت المال را بر خود اختصاص داده
اند. حرام خدا را حلال و حلال
او حرام كرده اند.
اين جملات ، در حضور بني اميه فرازهايي از سخنراني حسين
بن علي (عليه السلام) است كه در
منزل بيضه
خطاب به ياران خود و سپاهيان
حر بن يزيد رياحي
ايراد فرمود.
باز حضرت در سخناني ديگر مي فرمايد:
كاني
باوصالي تقطعها عسلان الفوات
بين النواويس و كربلا فيملان مني اكراشا جوفا و اجريه
سغب [6]
گويا
مي بينم كه درندگان بيابانها (پيروان بني اميه ) در سرزميني در ميان
نواويس و كربلا، اعضاي بدن مرا قطعه قطعه و شكمهاي گرسنه خود ر
سيرو انبانهاي خود را پر مي
كنند.
امام عليه السلام اين جمله را در ضمن خطبه اي در شب
هشتم ذيحجه سال شصت در مكه ايراد فرمود و صبح همان روز
به سوي عراق حركت
نمود.
و
ايم الله ! لو كنت في ثقب جحر هامة من هذه
الهوام لا ستخر جوني حتي يقضوا
في حاجتهم ...
(22)
بخدا سوگند! اگر در آشيانه
پرنده اي هم باشم ،
بني اميه
مرا بيرون خواهند كشيد تا با
كشتن من به خواسته خود نايل
گردند .
حسين بن علي (عليه السلام) اين
جمله را در پاسخ
عبدالله بن زبير
در مكه فرمود كه او در باطن به خارج شدن آن حضرت
از مكه راضي و خوشحال بود، ولي در ظاهر امر، پيشنهاد
اقامت در مكه و گاهي وعده كمك
و مساعدت هم مي داد.
نقش امويان در تکوين و ايجاد اين تحولات در شام که از
زمان شيخين آغاز مي شود قابل بررسي جدي است.امويان که ابتدا به صورت فاتحان مسلمان
و سپس به عنوان کارگزاران حکومت مرکزي به اين سرزمين وارد شدندو بعد از آن داعيه ي
خلافت اسلامي را مطرح کردند و بالاخره در جريان صلح امام حسن مجتبي (عليه السلام)
رسما به عنوان خليفه به حکومت پرداختند, سياست هاي تبليغي ويزه اي را اعمال کردند
که موثرترين عامل در موضع گيري هاي مردم شام در قبال وقايع و حوادث ساير سرزمين
هاي اسلامي و جهت گيري مثبت يا منفي آنان در مقابل رويدادهاي تاريخي و مردان
تاريخ ساز جهان اسلام بودند.
ساده ترين و متداول ترين اين سياست ها ,تبليغات ضد شيعي
و ضد علوي تا آن جا گسترش مي يابد که به هنگام نقل خبر شهادت امير المومنين (عليه
السلام) در مسجد اين سوال در اذهان شاميان مطرح مي شود که ((علي در مسجد چه مي
کرده؟مگر او نماز هم مي خوانده؟))کاشتن بذر کينه و عداوت خاندان پيامبر در قلوب
شاميان که از ابتدا تنها با اسلام اموي آشنايي داشتند و اسلام را تنها از دريچه اي
که معاويه و اطرافيانش بر آن ها گشوده بودند مي ديدند,سرلوحه برنامه هاي امويان
بود.[7]
در اين مقاله به صورت مختصر به بعضي از سياست هاي
تبليغاتي شوم بني اميه اشاره خواهيم نمود.