3- پيغمبر در مدينه
اين هجرت از مكه به يثربكه بعدها مدينة النبى و مدينه خوانده شداسلام رابه راه
تازهيى افكند و براى مسلمانان و همه جهانيان تاريخ جديدى را آغاز كرد.به همين سبب
بود كه چند سال بعددر عهد خلافت عمر بن خطابمبدا تاريخ اسلامگشت.اين شهر يثرب كه
در شمال مكه در درون وادى القرى واقع بود مجموعهيىبود از خانههاى محقر كه اطراف
آنها مزرعهها و نخلستانها وجود داشت.بارو وحصارى هم نداشت و همين نخلستانها بود كه
آن شهر را از هجوم دشمن مىتوانستحفظ كند.در جانب شمال و غرب شهر كه ازين
نخلستانها نشانى نبود پارهيىاستحكامات بنا شده بود زيرا همواره از همين دو جانب
بود كه اين مدينه ممكن بودتهديد شود.يهود كه از قديم درينجا مسكن گزيده بودند
قلعههايى در بيرون شهربرآورده بودند.اين قلعهها مانند خيبر،تيماء و فدك پناهگاه
يهود بود اما در داخل شهرنيز عده يهود كمتر از طوايف عرب نبود.طوايف يمانى اوس و
خزرج در اوايلقرن چهارم ميلادى به اينجا آمده بودند و از مدتهاى دراز بين خود آنها
نيز رقابت وخصومت بود (1) .در اين ايام اختلاف بين آنها تا حدى نقصان
يافته بود و هر دوقبيله حاضر شده بودند يكى از اشراف خزرجنامش عبد اللّه بن اُبَىّ
را به امارتبردارند.اما پيدايش اسلام و هجرت محمد به آنجا،هم امارت اين عبد اللّه
بن ابى رااز بين برد و هم اختلاف اوس و خزرج را.در يثرب،اول كار محمد آن بود
كهجامعهيى تازه بسازد:جامعهيى نمونه،عارى از جاهليت و منزه از مفاسد حياتقريش و
مكه.تاسيس چنين جامعهيى با عادات و رسوم گذشته ناساز بود و دشوارىبسيار داشت.محمد
ص نخست بين مسلمانان عقد برادرى بست و بدين گونه ميان مهاجرينكه از مكه آمده بودند
با انصار كه از اهل مدينه بودند رابطه دوستى پديد آمد.با يهودمدينه نيز به شرط
مسالمت پيمان دوستى نهاد،و مسجد مدينه محل اجتماع مسلمينشد.از اعراب مدينه كسانى
كه مخالف اسلام بودند از شهر بيرون رفتند و بعضى كهمخالفت باطنى را آشكار
نمىكردند و در قرآن منافق خوانده شدند با اكراه و نارضايىشاهد توفيق محمد ص در
نشر و بسط اسلام شدند.درين جامعه جديد، دين اصلخويشاوندى و پيوند گشت و خويشاوندى
و پيوند كهن تقريبا قطع شد و اين قطعارتباط با جاهليت و خويشان جاهلى بود كه
مسلمين مدينه را آماده كرد تا در راه نشراسلام با قريش مكه و اعراب مكه نيز در صورت
لزوم به جنگ برخيزند و در راهدين،پدر و پسر هم از حمله به يكديگر نپرهيزند.
در روزهايى كه محمد ص از مكه به يثرب آمد تقريبا پنجاه و سه ساله بود و
تاريخميلادى سال 622 را نشان مىداد.مسلمانانكه امت وى بودنددر يثرب آزادىو
آسايش به دست آوردند.يثرب مدينة النبى خوانده شد و محمد ص كه در واقع رفته
رفتهحاكم مطلق مدينه و قائد امتشده بود اكنون ديگر از قريش و تعرض آنها در
امانمىزيست و مىتوانست جامعهيى را كه مىخواست به وجود آورد و پيريزى كند.ازين
روسعى كرد تا براى امتخويش هم عقيده بياورد و هم شريعت،و چندى نگذشتكه اسلام براى
نشر دعوت و هم براى دفاع از قلمرو خويش ناچار شد دست بزندبه جنگ،به جنگها.
اين جنگها چند ماه بعد از هجرت آغاز شد و در ابتدا جز همان زد و خوردهايىكه
هميشهاز قديمبين قبايل عرب روى مىداد چيزى نبود.قصد مسلمين غالباآن بود كه
كاروانهاى قريش را از رفتن به شام بازدارند و بدين گونه تا حدى به تجارتمكهكه
آنها را از خود رانده بودبه قدر امكان لطمه وارد سازند.وقتى از نزديكشدن قافله
قريش به حوالى مدينه خبر مىرسيد پيغمبر يكدسته چهل پنجاه نفرى ازمسلمين را تجهيز
مىكرد،پارچه لوايى بر نوك نيزه سر دستهشان مىبست و آنها رااز مدينه بيرون
مىفرستاد تا در خارج شهر در مسافت دو يا سه روز راه بر سر چاههايىكه معمولا
توقفگاه كاروانها بود در انتظار قافله قريش بنشينند.از آن ميان كسانى همبه عنوان
طلايه جدا مىشدند و براى كسب خبراز مسير كاروان و موقعيت كاروانيان پنهانى به
استقبال قافله مىرفتند.بعضى اوقات معلوم مىشد كه كاروان رفته است واز دستبرد
سريّه مسلمين ايمن مانده.گاه نيز عُدّت و قوت كاروان مانع از حملهمسلمين مىشد.با
اين همه پارهيى اوقات نيز زد و خورد روى مىداد و غالبا به كاروانقريش لطمه وارد
مىشد.در مواردى كه جنگ اهميتى داشت پيغمبر خود نيز در معركهحاضر مىشد.با اين همه
در چهار ساله اول هجرت حتى در مواقعى كه پيغمبر خود نيزدر جنگ شركت داشت تعداد
مسلمين از هزار نفر تجاوز نمىكرد.از بين اين جنگهاكه غزوه خوانده مىشد مخصوصا دو
وقعه در سالهاى خستشهرت و آوازه بسياريافت:بدر و احد.
غزوه بدر در سال دوم هجرت روى داد.قضيه ازين قرار بود كه مسلميندر صدد برآمدند
بر يك كاروان قريش كه از شام مىآمد و ابوسفيان ابن حرب ازشيوخ بنى اميه سرپرست آن
بود دستبردى بزنند.نزديك سيصد و بيست تن از مسلماناندر جايى به نام بدركه عبارت
بود از چند حلقه چاه در مسير كاروانبا عدهبسيارى از قريش كه از مكه،به يارى
كاروان ابوسفيان آمده بودند و نزديك هزارتن مىشدند برخوردند.بر خلاف ميل مسلمين كه
به سبب كثرت قريش مايل به جنگنبودند زد و خورد روى داد.اما نتيجه خلاف انتظار
بود،زيرا قريش مغلوب شد.هفتاد تن از آنها كشته شد و همين اندازه هم به اسارت مسلمين
درآمد.خسارت ومصيبت قريش زياد بود و در سوگ كشتگان بدرتا چندى بعد از اين
واقعهصداى نوحه از خانههاى مكه بلند بود.اين شكست،قريش را به شدت خشمگين كرد وبه
كشيدن انتقام برانگيخت.سال ديگر قريش كه در ميان ديگر قبايل عرب همدستانىيافته
بودند آهنگ مدينه كردند.عده آنها بالغ بر سه هزار تن مىشد كه از آن ميانهفتصد تن
زره پوشيده بودند.ابوسفيان،شيخ خاندان اميد، سردسته آنها بود از آن كهابوجهل در
وقعه بدر كشته شده بود و ابولهب هم بعد از واقعه بدربه اندك مدتوفات يافته
بود.قريش در اين اردوكشى لات و عزى دو بت بزرگ خويش را نيزبار شترى كرده بودند و
همراه خويش آورده بودند.پانزده تن از زنان نامآور را همآورده بودند تا در پيش بنه
و پشت صف آواز بخوانند و دف زنان آنها را به جنگ وانتقام تشويق كنيد.محمد ص با
ترديدى كه در بين يارانش بود براى مقابله با اينان بانزديك هزار تن از صحابه خويش
از مدينه بيرون آمده بود.نزديك سيصد تن از اينها در نيمه راه وى را رها كرده بودند
و به مدينه بازگشته بودند.نيروى مسلمينبا سپاه مشركان طرف نسبت نبود و پيغمبر در
شروع جنگ تامل داشت. در جنگكه نزديك احد روى داد يك بار نزديك شد قريش مغلوب
شوند.بت بزرگ آنهابه خاك درغلطيد،زنها به وحشت افتادند،و بيم اسارت مىرفت.اما از
تهور بيجاىبعضى مسلمين وضع عوض شد.مشركين آنها را به عقب راندند.عدهيى از
مسلمينوحشت زده هزيمت گرفتند.آوازه درافتاد كه پيغمبر و بعضى از نزديكانش
كشتهشدهاند اما او در ميان معركه مانده بود و مسلمانان را به پايدارى
مىخواند.وحشت و تزلزل كار خود را كرده بود و عده بسيارى از مسلمين كشته شده بودند.
خود پيغمبر نيز مجروح شده بود;قريش بدينگونه تفوق يافته بودند.در دنبال شكست
وتزلزل مسلمين ميدان جنگ به دست قريش افتاد.زنهاشان به تماشاى اجساد كشتگانآمدند و
به دستخويش گوش و بينى بعضى از كشتگان را بريدند.هند زن ابوسفيانجگر حمزهعم
پيغمبررا كه درين جنگ هلاك شده بود به انتقام خون پدر خويشبيرون آورد و به دندان
كشيد. شب دو لشكر جدا شدند و صبح چون هيچ يك براىادامه جنگ آماده نبود پشت به هم
كردند با وعده آن كه سال ديگر باز در بدرملاقات كنند.
سال بعد اين جنگ كه بدر ميعاد آن بود روى نداد.پيغمبر درين فرصتيهودبنى النضير
را كه با دشمنانش همپيمان بودند در قلعههاشان محاصره كرد و آخر ازحوالى مدينه
راند.چنان كه اعراب بنى محارب و بنى ثعلبه را هم در نجد تهديد كرد وسال ديگر در
دومة الجندل نيز كر و فرى كرد و حتى بنى المصطلق را هم در غزوهيىكه در مريسيع
نزديك بحر احمر روى نمود گوشمالى داد.درين زمان كه هنوز دوسالى از واقعه احد نگذشته
بود براى قلع و قمع مسلمينكه درين مدت بازقوتى گرفته بودنداتحادى از مشركين قريش
با اعراب،قبايل،و حتى يهود و نصارىدرستشد كه احزاب خوانده مىشد و لشكرى نزديك ده
هزار نفر از اين احزابكه مىتوانست مدينه و تمام اطراف آن را به خطر بيندازد،روى
به شهر پيغمبرآورد. نيروى مسلمين چندان نبود كه با قوه عظيم اين احزاب مقابله كند و
اين امرموجب وحشت و نگرانى شديد اهل مدينه بود.درين ميان اشارت و ارشاد يكمسلمان
ايرانى مشهور به سلمان فارسىكه از چندى پيش در مدينه مىزيست و از ياران نزديك
پيغمبر بودكار مسلمين را آسان كرد.وى اشارت كرد كه بر گردشهر خندقى حفر كنند عميق و
عريض تا مانع از حمله احزاب به شهر شود.اشارتاو را پيغمبر پذيرفت و چنان شد كه او
گفته بود.احزاب عرب كه نزديك شهر رسيدندبا اين تعبيه تازه روبرو شدند و از حمله و
هجوم بازماندند.اما از دور مدينه نرفتندو شهر در خطر محاصره افتاد.چند هفتهيى هم
اين محاصره طول كشيد و جززد و خوردهاى كوچك روى نمىداد.عاقبت بسيارى از قبايل كه
تا حدى به بوىغارت و غنيمت آمده بودند سر خود در پيش گرفتند و بازگشتند.آنها كه
باقى ماندندحملههايى كردند اما كارى از پيش نبردند و مغلوب شدند.بدين گونه واقعه
خندقكه در شوال سال پنجم هجرت روى دادبه شكست معنوى احزاب خاتمه يافت.اما يهود بنى
قريظهكه درين ماجرا با قريش همداستانى كرده بودندكفارهخيانتخويش را به بهاى گران
دادند.مسلمين كه از واقعه خندق به شهر آمده بودندهنوز سلاح از تن برنگرفته بودند كه
پيغمبر به دفع بنىقريظه شتافت.قلعه آنها نزديكيك ماه در محاصره مسلمانان افتاد و
بعد كه تسليم شدند همگى را از دم شمشيرگذرانيدند.با برانداختن بنى قريظه نتيجهيى
كه از غزوه احزاب حاصل شد براىمسلمين قابل ملاحظه بود.
اين غزوهها كه طى چند سال اول هجرت روى داد مسلمانان را تدريجاجنگ آزموده كرد و
پيغمبر براى نشر اسلام و قهر مشركان اين جنگها را دنبال كرد.بر قبايل عربكه در هر
فرصت نسبت به مسلمانان تعدى مىكردندبه وسيلهسريههايى كه گسيل مىكرد و غزوههايى
كه خود در آنها شركت داشتحملهمىبرد و چون غالبا نيز فاتح مىشد تفوق و غلبه او
در تمام اطراف مدينه محرزگشت.از جمله اعراب قرطاء را به دست محمد بن مسلمه،بنى كلب
را به دستعبد الرحمن بن عوف،بنى فزاره را به دست زيد بن حارثه،و بنى سعد را به
دستعلى ابن ابى طالب گوشمالى داد.
پىنوشتها:
1.در باب احوال مدينه در اين زمان،و همچنين اختلافات طوايف و وضع يهود
مدينه، مخصوصامطالعات يوليوس و لهاوزن قابل توجه است.رجوع شود به تحقيقات
او در اين باب: Wellhausen, J., Medina uor dem Islam,
Berlin, 1889.