آداب تعليم و تعلم در اسلام
دكتر سيد محمد باقر حجتى
- ۱۳ -
15- توجه به فضاى جلسه درس - يا -
جلسه درس و اهميت هواى آزاد
بايد فضاى جلسه درس ، از هر گونه عوامل آزاردهنده و انگيزه هاى سرگرم كننده حاضران
، از قبيل : دود، گرد و غبار، سر و صداى زياد كه مخل آرامش است ، تابش سوزنده آفتاب
، و امثال آنها از عواملى كه فكر را به خود مشغول مى سازند و مانع از اداء وظيفه
مطلوب مى گردند، مصون باشد.
بايد جلسه درس در عين وسعت ، از هر انگيزه اى كه فكر و انديشه آدمى را به خود سرگرم
مى كند و روان انسان را دچار تشتت و پريشانى مى سازد، كاملا محفوظ باشد تا در ظل
چنين فضائى گسترده و عارى از عوامل سرگرم كننده ، غرض مطلوب و هدف نهائى تدريس
تاءمين گردد.
16- رعايت مصالح شاگردان و مصالح اهم
در تقديم و تاءخير وقت تدريس
بايد معلم - در صورتى كه ضرورتى مهم و مشقتى فزون از حد در ميان نباشد، در تقديم و
يا تاءخير حضور خود در جلسه درس - در طى ساعات روز - مصالح جماعت شاگردان را مراعات
كند. يكى از انواع ضرورت (كه معلم احيانا ناگزير از تاءمين آن مى گردد) اشتغال به
مطالعه و تصنيف و تاءليف در اوقات و فرصتهاى مناسب مى باشد.
ولى بايد توجه داشت كه مطالعه و تصنيف - آنگاه بر مصالح جمعى شاگردان مقدم است - كه
از لحاظ اهميت ، بر كار تدريس رجحان داشته باشد، (و در غير اينصورت بايد معلم - از
لحاظ تعيين وقت حضور براى تدريس - مصالح و منافع جماعت شاگردان را بر مصالح مربوط
به مطالعه و تاءليف ترجيح دهد).
17- رعايت تناسب صدا با محيط درس
معلم نبايد صداى خود را بيش از اندازه نياز حاضران ، بلند كند. و نبايد صدايش را
آنقدر آهسته و كوتاه سازد كه احيانا براى برخى از حاضران ، درست مسموع نگردد، به
گونه اى كه نتوانند كاملا محتواى سخن او را درك نمايند. از پيامبر اكرم (صلى الله
عليه و آله ) روايت شده است كه فرمود: (خداوند
متعال ، صداى آهسته و كوتاه را دوست مى دارد، و از صداى بلند و فريادگونه خشمگين و
بيزار است )
(289)
بهتر اين است كه بگوئيم : صداى معلم ، نبايد از فضاى جلسه درس به بيرون از محيط درس
سرايت كند و در عين حال بايد براى حاضران نيز رسا باشد. اگر در ميان جمع شاگردان ،
شخصى كه دچار ثقل سامعه و ضعف حس شنوائى است حضور يابد، چنانچه معلم صداى خود را آن
اندازه رسا سازد كه او نيز بشنود، هيچ مانعى ندارد؛ بلكه در اين زمينه روايتى هست
كه در كتب حديث به چشم مى خورد، و حاكى از آن مى باشد كه چنين كارى داراى فضيلت است
(290) .
18- حزم و احتياط براى حفظ نظم و
پاسدارى از آرامش ، و پيشگيرى از مراء
وجدال در جلسه درس
بايد معلم ، جلسه درس خود را از همهمه و سر و صدا و غوغا صيانت نمايد؛ چون لغزش و
غلط و خطاء و اشتباه از زير بانگ و خروش و غوغا، سر برمى آورد. او بايد جلسه درس
خود را از سر و صداى بلند شاگردان و سوء ادب آنها در مذاكرات علمى ، و تشتت و
اختلاف جهات بحث ، و نيز انحراف مسير مساءله مورد بحث ، به موضوعات و جاهاى ديگر -
پيش از تكميل آن مساءله - حفظ نمايد. اگر از سوى يكى از شاگردان ، زمينه هاى انحراف
از مسير مساءله را مشاهده كند (و ببيند كه او مطالبى را بازگو مى نمايد كه با آن
مساءله بيگانگى دارد) با آميزه لطف و محبت - پيش از آنكه سخن انحراف آميز او در
ميان جمع حاضران منتشر گردد، و هيجانى در آنها به وجود آورد - از انحراف او جلوگيرى
كند. او بايد به همه حاضران ، نكات و حقايقى را يادآور گردد كه نمايانگر قبح و زشتى
انحراف مذكور است . و به آنها گوشزد كند كه چون مقصود و هدف نهائى بحث و مذاكره
علمى آنست كه دلها و قلوب در جهت اظهار و پديدار ساختن حق ، با هم همبستگى يابد و
در سايه آن ، ثمرات و فوائدى عائد همگان گردد و ميان آنان ، صدق و صفاء و نرمش و
مدارا حكومت كند و از يكديگر - متقابلا - استفاده نمايند.
بايد معلم پس از تذكر و هشدار مذكور، رواياتى را - كه در نكوهش ستيز و جدال و
مناقشه و رقابت بيجا و كينه توزى وارد شده است - بر آنان بخواند، كه به ويژه در اين
روايات ، ستيزه جوئى و كينه توزى علماء و دانشمندان و اشخاصى كه داراى سمت علمى
هستند و بر اريكه علم نشانده شده اند، سخت نكوهش و مذمت شده است .
معلم بايد به شاگردان يادآور گردد كه جدال و ستيزه جوئى در مذاكرات علمى ، سرانجام
از دشمنى و كينه سر برمى آورد كه عواقب سوء آن عبارت از پريشانى فكر و خاطر، و از
دست دادن حس دينى و ايمانى است .
و نيز بايد گوشزد نمايد كه لازم است اجتماع و گردهم آئى شاگردان ، خالصانه و پاكيزه
از هر گونه غرض ورزى ، و رويهمرفته فقط به خاطر خدا باشد تا فائده دنيوى و سعادت و
نيكبختى در آخرت را براى آنها بارور سازد.
19- ايجاد انضباط و حس مسئوليت اخلاقى
در شاگردان
اگر معلم ملاحظه كرد كه يكى از شاگردان در بحث و گفتگو، از حد و مرز موضوع و يا
موازين اخلاقى ، پا فراتر مى نهد، و يا از خود، سرسختى و كينه توزى و بى انضباطى و
سوء ادب نشان مى دهد، و يا پس از اثبات و ظهور حق و حقيقت ، منصفانه داورى نمى كند،
و يا بى جهت بانگ مى زند و فرياد سرمى دهد، و يا به حاضران و غائبان جسارت و اسائه
ادب مى كند، و يا نسبت به كسى كه لايق تر از او است در نشست ، تفوق و برترى مى
جويد، و يا در جلسه درس به خواب مى رود، و يا در حين درس با ديگران صحبت مى كند، و
يا مى خندد، و يا يكى از حاضران را به استهزاء مى گيرد، و بالاخره مرتكب عملى مى
گردد كه دور از نزاكت و انضباط مربوط به جلسه درس مى باشد، و رفتارش به هيچوجه در
خور يك محصل و دانشجو نيست ، بايد معلم شديدا از اين گونه اعمال نابخردانه او
ممانعت به عمل آورد.
درباره اعمال و رفتار خوب و بد، و كردار روا و نارواى شاگرد، قريبا بحث مفصل و
مشروحى را در پيش داريم .
اين نوع بحث - (كه در ضمن گفتگوى از وظائف معلم در امر تدريس و جلسه درس به ميان
آمده است ) - با بحثى كه مربوط به جلوگيرى از اخلاق ناستوده شاگردان بوده ، و ما
قبلا از آن ياد كرديم ، تفاوت دارد؛ زيرا گفتگوى ما در اينجا به وظائف معلم در جلسه
درس ارتباط دارد؛ ولى بحث گذشته ، مربوط به وظائف معلم و شاگرد نسبت به خودشان بوده
است . اگرچه مى توان اين دو بحث را در هم ادغام نمود؛ ولى اهتمام و عنايت به شاءن و
ارزش اين وظيفه ، چنين اقتضاء مى كرد كه بهتر بود در اينجا نيز مستقلا و به خصوص ،
مورد بحث قرار گيرد.
20- رفق و مدارا در مورد كيفيت پاسخ
به پرسشهاى شاگردان
بايد همواره معلم با شاگردان ، مدارا و همراهى كرده ، و رفق و نرمى با آنها را از
دست نداده ، و به پرسشهاى آنها گوش فرادهد. اگر ملاحظه كرد كه شاگردى - با وجود
اينكه معنى و مقصود مطلب را درك كرده ؛ ولى به علت حجب و حياء و قصور و نارسائى
معلومات و نقص بيان نمى تواند اشكال و ايراد خود را تقرير كند، و بيان او در تعبير
از مقصودش نارسا به نظر مى آيد بايد معلم - كه مقصود او را درك نموده است -، نخست
منظور او را بيان كرده و سپس وجه اشكال و ايرادش را بازگو نمايد، و پاسخ لازم را به
ميزان اطلاعات خويش توضيح دهد.
اگر معلم متوجه شد كه مطلب و منظور او از بحث ، بر شاگرد، مشتبه شده و به همين جهت
به آن مطلب اشكال مى كند، بايد از شاگرد، راجع به موارد و شقوق احتمالى موضوع سخن
او - كه احتمالا ممكن است آنها را اراده كرده باشد - پرسش نمايد و به او بگويد: آيا
مى خواستى چنين چيزى را بيان كنى ؟ اگر جواب او مثبت بود و گفت : هدف من نيز همين
بوده است ، بايد معلم پاسخ آنرا بيان كند. و اگر بگويد كه من چنين منظورى نداشتم ،
محتملات ديگر را بازگو كند، (و تا آن مقدار به پرسشهاى خود از شاگرد درباره اين
محتملات ادامه دهد تا سرانجام به هدف و مقصود او برسد و پاسخ لازم را براى او بيان
نمايد).
اگر شاگرد از يك مطلب ركيك و زننده اى سؤ ال نمود، معلم نبايد او را تحقير و
استهزاء كند؛ زيرا هر معلمى ناگزير است به هرگونه پرسش (معصومانه و بى غرض )، پاسخ
دهد؛ چون جز اين ، چاره اى نيست . و به طور قهرى ، احيانا ممكن است مطالب ركيكى
مورد پرسش قرار گيرد. بجا است به او يادآور گردد كه همه انسانها بدينسان پرس و جو
مى كردند تا سرانجام در راه تحصيل علم و فهم مسائل علمى ، گام نهادند و در نتيجه ،
موفق و كامياب شدند. (يعنى تمام اشخاصى كه توانستند از دانش و بينش علمى بهره مند
گردند، اين موفقيت را در سايه سؤ ال و پرسش ، به دست آوردند كه احيانا بدون غرض ،
سؤ الاتى را مطرح مى ساختند كه زننده و ركيك به نظر مى رسيد).
21- محبت و التفات معلم و گشاده روئى
او نسبت به شاگرد تازه وارد
اگر شخص تازه واردى در جلسه درس شركت كند، بايد معلم به او اظهار محبت كرده و با
انبساط و گشاده روئى از او استقبال نمايد تا بدينوسيله موجبات نشاط و شرح صدر او را
فراهم آورد؛ چون هر شخصى غريب و تازه وارد - به ويژه در حضور علماء و دانشمندان -
دچار دهشت و هيبت زدگى مى گردد (كه بايد معلم از طريق اظهار محبت و گشاده روئى ،
اين ترس و هيبت زدگى را از دل او بيرون كند).
و نيز چون اين فرد تازه وارد و غريب ، احساس غربت و بيگانگى مى كند، نبايد معلم با
نگاه هاى تعجب آلود و آزاردهنده ، بدو چشم دوخته و نگاهش را فزون از حد، در او
متمركز سازد؛ زيرا اينگونه نگاه ها او را دچار شرم و خجلت مى سازد. و با وجود اينكه
ممكن است داراى اهليت و شايستگى براى تحصيل باشد، شرم و حياء وى ، مانع سؤ ال و
پرسش علمى و شركت او در بحث و مذاكره گرديده ، (و موجب محروميت از علم مى شود).
22- وظيفه معلم ، همزمان با ورود عالم
و دانشمند به جلسه درس
اگر فرد عالم و فاضلى به جلسه درس روى آورد، و استاد هم همزمان با ورود او، سرگرم
شروع به تدريس مساءله اى باشد، (بايد براى تجليل از وى ) از ادامه بحث در آن مساءله
خوددارى كرده و درنگ نمايد. اگر ورود اين شخص تازه وارد، همزمان با ادامه بحث در آن
مساءله ، اتفاق افتد (يعنى آن عالم و يا شخص غريب در اثناء بحث از مساءله اى ،
وارد جلسه شود) بايد معلم ، مساءله بازگو شده و يا مقصود و خلاصه و فشرده اى از
آنرا براى تازه وارد تكرار و اعاده كند. و اگر همزمان با تتمه و پايان گرفتن درس ،
وارد مجلس بحث و مذاكره گردد، و نيز هنوز جماعت حاضران ، از جاى برنخاسته و متفرق
نشدند، بايد تتمه گفتگوى خود را رها كرده ، وارد بحث ديگرى گردد، و موضوع بحث را
تغيير دهد تا آنگاه كه اين عالم و دانشمند تازه وارد، جلوس كند. پس از آنكه نشست ،
مطالب گفته شده را اعاده كند و يا تتمه بحث و مذاكره خود را تكميل نمايد.
اجراء چنين وظيفه اخلاقى براى اين است كه دانشمند تازه وارد - در حين جلوس خود - با
قيام و متفرق شدن حاضران ، مواجه نگردد. و در نتيجه ، دچار خجلت و شرمندگى نشود.
23- اعتراف به عجز و ناتوانى در
مسائلى كه بدآنها احاطه ندارد
يكى از مهمترين وظائف معلم اين است : وقتى از او درباره موضوعى سوال كردند كه بدان
احاطه و آگاهى ندارد، و يا آنكه در ضمن تدريس به مساءله اى برخورد كند كه فاقد
اطلاع و آگاهى در آن مساءله باشد، بايد به عجز خود اعتراف نموده و بگويد: از آن
اطلاعى ندارم ، يا بايد بگويد: درباره آن تحقيق نكرده ام و به طور كامل از آن آگاهى
ندارم ، و يا آنكه صريحا بگويد: نمى دانم ، يا بگويد: بايد درباره آن تجديدنظر كنم
. و بالاخره از اعتراف به عجز و ناتوانى در اينگونه موارد استنكاف ننمايد. يكى از
نشانه هاى دانش انسان عالم و دانشمند اين است : درباره مسائلى كه از آن آگاهى درستى
ندارد، بگويد: نمى دانم ، و خدا بدان عالم تر است .
على (عليه السلام ) فرمود: (وقتى از
شما راجع به چيزى سؤ ال كردند كه علم و آگاهى درباره آن نداريد، راه فرار و گريز را
در پيش گيريد. عرض كردند: اين فرار و گريز چگونه است ؟ فرمود: بگوئيد: خدا بهتر مى
داند(291)
).
از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده اند كه فرمود:
(آنچه را مى دانيد به زبان آوريد، و درباره مطالبى كه از آنها آگاهى
نداريد بگوئيد: خدا داناتر است . همانا فردى ، آيه اى از قرآن را بيرون مى كشد و يا
در آن دچار شتابزدگى مى شود، (و آنرا نسنجيده و طبق دلخواه خود معنى مى كند، و به
عنوان دليلى بر مدعاى باطل خويش وانمود مى سازد)، از اينرو به فاصله اى دورتر از
ميان آسمان و زمين ، دچار سقوط گشته و سرنگون شود(292)
).
از زرارة بن اعين روايت شده است كه گفت : از امام باقر (عليه السلام ) پرسيدم حق
خداوند بر بندگانش چيست ؟ فرمود: آنچه مى دانيد به مردم بگوئيد، و درباره چيزهائى
كه نمى دانيد سكوت و توقف و درنگ نمائيد(293)
).
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: (خداوند
متعال ، بندگان خويش را به دو آيه از كتاب آسمانى ، و دو نشانه قرآنى ، هشدار داده
و آنها را سرزنش فرموده است :
1- درباره مطالبى كه علم آگاهى و اطلاع درباره آنها ندارند، سخنى نگويند.
2- و نيز مطالبى را - كه راجع به آنها، فاقد علم و آگاهى صحيح هستند - مردود
نسازند.
خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد:
(( (الم
يؤ خذ عليهم ميثاق الكتاب ان لايقولوا على الله الا الحق
)(294)
)) .
آيا با آنها در كتاب آسمانى پيمان گرفته نشد كه درباره خداوند جز حق ، سخنى ديگر
نگويند و بر او دروغ نبندند.
و يا فرمود:
(( (بل
كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه و لما ياءتهم تاءويله )(295)
)) .
بلكه حقايقى را تكذيب كردند كه از نظر علم و آگاهى بدان احاطه ندارند، آنهم در
حاليكه هنوز از تاءويل و توجيه و ارجاع به واقعيت آن ، چيزى در اختيار آنان قرار
نگرفته و دليلى به دست آنان نرسيده است
(296) .
ابن عباس مى گفت : عالم و دانشمند (راجع به حقايقى كه از آن علم و آگاهى كاف
ندارد،بى اطلاعى خود را اعلام نكند، و) (لاادرى
نمى دانم ) را ترك نمايد، و از گفتن آن
امتناعورزد، مراكز حيات و كشتن گاههاى او آسيب ببيند، يعنى موجبات نابودى و رسوائى
اوفراهم مى گردد(297)
.
عبدالله بن مسعود مى گفت : اگر از هر يك از شما راجع به چيزى كه نمى داند، و درباره
آن علم و آگاهى ندارد، پرسشى كردند بايد بگويد: نمى دانم ؛ زيرا نمى دانم ، يعنى
اعلام به عدم آگاهى در مسائلى كه انسان بدآنها احاطه ندارد، يك سوم علم و دانش و
دانائى انسان به حساب مى آيد.
يكى از دانشمندان برجسته گفته است : (لاادرى
ثلث العلم ) يعنى جمله
(نمى دانم )
- در پاسخ به مسائلى كه بدآنها آگاهى ندارد - يك سوم آگاهى و علم انسان محسوب مى
گردد؛ (چون چنين فردى ، گرفتار مصيبت جهل مركب نيست ، و حداقل مى داند كه نمى داند.
برخلاف كسانى كه اسير حالت جهل مركب مى باشند و نمى دانند كه نمى دانند، و تصور مى
كنند كه مى دانند). يكى از فضلاء مى گويد: شايسته است كه عالم و دانشمند،
(لاادرى ) را براى ياران
خويش به ميراث گذارد، به اين معنى : همواره در مسائلى كه درباره آنها علم ندارد اين
جمله را با شهامت بر زبان آورده ، و آنقدر (لاادرى
) بگويد تا ياران او با اين جمله ، ماءنوس و معتاد شده و گفتن آن براى
آنها آسان گردد، (و پس از درگذشت استاد، اين عبارت او را به عنوان ميراثى از وى در
اختيار داشته باشند)، و در موارد لازم و به هنگام نياز، آنرا بكار بندند.
دانشمند ديگرى مى گويد: بايد (لاادرى
) را بياموزى ؛ زيرا اگر شهامت گفتن(لاادرى
) را در خود فراهم آورى و آنرا در مورد مناسب بر زبان جارى سازى ،
اينتوفيق نصيب تو مى گردد كه ديگران ، ترا عالم و آگاه سازند، تا سرانجام
بتوانىبدانى و به جاى (لاادرى نمى دانم
) جمله (ادرى = مى دانم
) را به حق بر زبانجارى سازى . اگر تو
در عين فقدان احاطه علمى ، جمله
(ادرى
) را بر زبان آورى ،چنان ترا تحت فشار سؤ ال و پرسش قرار مى دهند تا
آنگاه كه بناچار جمله (لاادرى
)را (پس از رسوايى ) بر زبان جارى سازى ، و به عدم دانائى خويش اعتراف
كنى و بهجائى برسى كه ندانى .
بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه يك عالم و استاد (درباره موضوعات و مسائلى كه
اطلاع علمى از آنها ندارد) لازم است بگويد: نمى دانم . اين اعتراف علاوه بر آنكه از
مقام و موقعيت علمى او نمى كاهد، بر والائى و احترام او مى افزايد، و شكوه و عظمت
شخصيت او را در دلهاى مردم ، فزاينده تر مى سازد. اين رفعت و عظمت مقام ، نتيجه
تفضل الهى نسبت به كسى است كه به خاطر پاى بند بودن او به حق و حقيقت ، آنچنان مورد
لطف و مرحمت پروردگار قرار مى گيرد كه به علت اعتراف به عجز و نادانى خود - به جاى
آنكه از نظر مقام ، پست و فرومايه گردد - از شكوه و عظمت خوش آيندى در دلهاى مردم و
از ديدگاه آنها برخوردار مى شود.
اعتراف به عجز و نارسائى علمى در موارد لازم و مناسب ، نمودار عظمت مقام و حس تقوى
و كمال معرفت و بينش يكفرد عالم و دانشمند است . جهل و عدم آگاهى درباره مسائل
معدود و مطالب انگشت شمار، به مقام و موقعيت علمى و معرفت يكفرد دانشمند، لطمه اى
وارد نمى سازد. بايد اينگونه اعترافها را صرفا دليل بر تقواى او دانست ؛ چنانكه
نمايانگر آنست كه چنين عالم و دانشمند در آراء و فتواهاى خود، گزافه گوئى نمى كند.
و نيز حاكى از آنست كه خود مطلب و مساءله ، از مسائل مشكل و پيچيده مى باشد.
آن كسى كه از گفتن (لاادرى
) و اعتراف به عجز و نارسائى علمى خود امتناع مى ورزد، به خاطر اين است
كه از لحاظ علمى ، فردى كم مايه و نيز فاقد تقوى و پارسائى و ديانت است ؛ زيرا او
مى ترسد به علت قصور و نارسائى علمى ، از ديدگاه توده مردم سقوط كرده و از چشم آنها
بيفتد. اين نوع تصور و خيال ، خود، نوعى از جهالت و نادانى ديگرى است (كه بايد آنرا
بر حجم نادانيها و كمبودهاى علمى او افزود)؛ چون با پاسخ دادن به سؤ الى - كه
درباره آن اطلاع كافى ندارد - خويشتن را به گناهى بزرگ ، رجعت داده و در آن غوطه ور
گشته و در ورطه سقوط، گرفتار مى شود. پاسخ او در چنين حالتى نه تنها بر روى قصور
علمى او سرپوش نمى گذارد؛ بلكه او با چنين اقدام نابخردانه خود، مردم را به قصور
علمى خود، واقف و مطلع مى سازد. و آنها از اين رهگذر به نارسائى علمى او راهنمائى
مى شوند. خداوند نيز به خاطر جراءت و جسارت و بى باكى او در اظهار نظرهاى نادرست در
امر دين ، چنان وضعى را در مورد او پديدار مى سازد كه از ديدگاه مردم ، به عنوان
فردى فاقد سرمايه علمى معرفى مى شود.
اين نكته در حديث قدسى نيز تاءييد شده است ، آنجا كه مى گويد:
(( (من
افسد جوانيه افسد الله برانيه )
))
(298)
هر كه قلب و درون خويش را تباه سازد، خداوند، ظاهر و برونش را به تباهى و فساد مى
كشاند.
با وجود اينكه اين دانشمند كم مايه مى بيند كه اهل تحقيق و پژوهش و شخصيتهاى
كارآمد، اكثر اوقات ، سخن از (لاادرى
) به ميان مى آورند، و غالبا اين كلام را بر زبان مى رانند، اين عالم و
دانشمند بى نوا حاضر نيست كه چنين جمله اى را هرگز بر زبان آورد. او بايد بفهمد كه
اينگونه دانشمندان حقيقت گرا و ژرف نگر - به خاطر ديندارى و تقوى - از گزافه گوئيها
در پاسخ به پرسشهاى ديگران ، امتناع مى ورزند. و عالمى اين چنين بايد دريابد كه به
خاطر جهل و نادانى و قلت تقوى و ديندارى است كه از گزافه گوئى در پاسخ به ديگران
ابائى ندارد. ولى بر خلاف خواسته اش در همان چاه خمول و گمنامى ، و شهرت به كم
مايگى ، سقوط مى كند كه اتفاقا مى خواست از راه گزافه گوئى و خودخواهى ، دچار سقوط
در آن نگردد. و چون گرفتار فساد نيت و آلودگى درون مى باشد از لحاظ شهرت علمى ،
دچار سرنوشتى مى گردد كه به سختى از آن گريزان بوده است . (اين گونه عالمان كم مايه
، سرانجام به عنوان افرادى بى مايه و فاقد بينش علمى و دينى ، در ميان مردم ،
نامور و رسوا مى گردند).
پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
(اگر كسى با چيزى اظهار بى نيازى كند كه به او داده نشده است ، مانند
كسى است كه دو لباس دروغين و فريبا را در بر مى كند)
(299) .
خداوند متعال - ضمن بازگو كردن داستان موسى و خضر (عليهماالسلام ) - به علماء و
دانشمندان ، هشدار ظريفى داده و به آنان ادب آموخته است . آنگاه كه خداوند از موسى
(عليه السلام ) پرسيد: آيا كسى عالم تر و آگاه تر از تو در جهان وجود دارد؟ موسى -
به جاى اينكه علم و آگاهى را به خدا ارجاع دهد، و از خدا بپرسد كه او كيست ؟ و يا
بگويد: خدايا تو خود بهتر مى دانى - چيزى در پاسخ نگفت و سكوت كرد. (و گويا حاضر
نبود بگويد: ممكن است در جهان ، كسى عالم تر از او هم وجود داشته باشد!). لذا
خداوند متعال به او فرمان داد تا در محضر خضر، شاگردى نمايد و نزد او درس بخواند.
خداى متعال داستان تلمذ و شاگردى كردن موسى در نزد خضر را ضمن آياتى چند، بيان
فرموده كه اين آيات ، نمايانگر منتهاى خاكسارى و اظهار فروتنى موسى در برابر خضر، و
حاكى از شكوه و عظمت خضر مى باشد.
ان شاء الله در بحثهاى آينده ، شمه اى از نكات عبرت آميز اين داستان پندآموز را ياد
خواهيم كرد.
24- تذكر لغزش و اشتباه ، قبل از
پايان يافتن درس
اگر معلم به طور ناگهانى متوجه بيان يا پاسخ صحيحى گردد، بايد هر چه زودتر - پيش از
آنكه شاگردان و حاضران ، متفرق شوند - آن بيان و پاسخ صحيح را تذكر دهد. و به آنان
بفهماند كه قبلا در توضيح و يا پاسخ مطلب ، دچار اشتباه گشته و سخن نادرستى را
ابراز كرده بود. نبايد شرم و حياء و خودخواهى و امثال آن ، مانع چنين پيشگيرى و
تدارك اشتباهات او شود. هواى نفس (و تمايلاتى كه از جاه طلبى ريشه مى گيرد) نبايد
او را وادارد كه اين پيشگيرى را به تاءخير انداخته و جبران اشتباه و لغزش خود را به
فرصتها و جلسات ديگرى موكول سازد؛ زيرا تاءخير در جبران لغزشها، نتيجه خدعه و
نيرنگهاى نفسانى و بازده سوء كارهاى غلطانداز ابليس مطرود از رحمت الهى است .
اگر يك استاد در جبران لغزشها و تدارك اشتباهات خويش ، تاءخير و تعويق و مسامحه را
- به علت خودخواهى - روا دارد، به جهات ديگرى متعددى ، زيانهاى عظيمى را به بار
خواهد آورد:
1- اشتباه و لغزش استاد در مغز و دل دانشجويان ، جايگير شده و پايدار مى ماند.
2- با چنين تعويق و سهل انگارى ، ناگزير، شرح و بيان مطلب ، از موقع و زمان ضرورى
خود به تاءخير مى افتد. و به اصطلاح (تاءخير
بيان از وقت حاجت )، لازم مى آيد.
3- اگر استاد، همزمان با ادامه تدريس ، به جبران اشتباهات خويش در همان جلسه تدريس
، اقدام نكند و آنرا به جلسات ديگر موكول سازد، اين بيم وجود دارد كه برخى از
حاضران جلسه درس ، در جلسات ديگر شركت نكنند. نتيجه چنين تاءخيرى آنست كه مبانى غلط
و اشتباهات علمى در ذهن آنان ؛ استقرار و استمرار يافته و به صورت يك مطلب صحيح
علمى در ميان افكار و آراء آنها جاى خويش را باز كرده ، و اين درك غلط و نادرست تا
ابد در ذهن آنها باقى بماند.
4- استاد به خاطر تاءخير بيان و تدارك اشتباه (و تداوم لغزش ) خويش ، مطيع شيطان
خواهد شد، شيطانى كه به اشتباهات خود استمرار داده و در تداوم لغزشهاى خويش اصرار
مى ورزيد. سرانجام ، چنين استادى با اينكار، شيطان را براى فريبائى به طمع مى
اندازد تا دوباره به سراغ او بيايد. و همينطور اين اشتباه و طمع شيطان ادامه پيدا
مى كند و استاد را به تداوم در اشتباه و تاءخير در جبران آن واميدارد.
اگر استاد - فى المجلس - وظيفه خويش را در جبران اشتباهات ، اداء كند، در وجود و
شخصيت شاگردان خويش ، ملكه و نيروى شايسته اى را فراهم مى آورد كه پى آمد آن ، خير
و نيكى عظيمى خواهد بود. بايد دانست كه منشاء به ثمر رسيدن اين خبر و بركت ، همان
استادى است كه اشتباه خود را اظهار كرده و به حق و حقيقت رجوع و بازگشت نموده است .
بنابراين ، چنين استاد متواضع و باشهامت كه از بازگوكردن خطاء خود و اعتراف به
اشتباه خويش دريغ نمى ورزد، از پاداش دوچندانى برخوردار مى شود يعنى علاوه بر اجر و
پاداشى كه در زير سايه انجام وظيفه ، نصيت شاگردان خود ساخته و با آنها در اين
پاداش شريك است از رهگذر اعتراف به حق ، بر حجم پاداش خويش مى افزايد. آرى چنين
استادانى به خاطر رجوع و بازگشت به حق ، تحرك و فعاليتهايشان ، سرشار از غنائم ، و
تجارت آنها لبريز از سود و تواءم با خير و بركت خواهد بود. و بر خلاف تصور و انتظار
افراد نادان و توهم نابخردان سبك مغز، مقام آنان را خداوند رفيع مى گرداند. و چون
حق و حقيقت را نصب العين خود قرار داده اند - در سايه تفضل او - در نظر مردم و نيز
در آخرت داراى شخصيت و موقعيت ارزشمند، و آبرو و احترام خواهند بود.
25- اعلام به پايان يافتن درس
معلم بايد به هنگام پايان يافتن درس و يا آنگاه كه ميخواهد درس را به پايان رساند،
با بيان و گفتارى كه از پايان يافتن درس حكايت مى كند، ختم جلسه درس را اعلام
كند. البته اين اعلام در صورتى است كه شاگرد، متوجه پايان يافتن درس نگردد. معمولا
پيشينيان براى اعلام ختم جلسه درس ، مى گفتند (والله
اعلم : و خدا بهتر مى داند).
بعضى از علماء مى گفته اند: براى اعلام ختم جلسه ، بايد سخنى را ايراد كند كه
بدانوسيله ديگران ، تمام شدن سخن را درك كنند. مثلا بگويد:
(سخن ما در اينجا به پايان رسيد)
و يا بگويد: درس ما در اينجا به پايان مى رسد و بقيه مطالب را - ان شاء الله - در
جلسه ديگر بيان خواهيم كرد. و امثال اينگونه سخنها كه پايان يافتن درس را به حاضران
اعلام مى كند. و نيز آنگاه كه جمله ((
(والله اعلم )
)) را بر زبان جارى مى سازد بايد بر اساس ياد خدا باشد و به معنى و
محتواى آن ، توجه و التفات كافى مبذول دارد.
بسيار بجا و شايسته است كه معلم ، هر درسى را نيز با
(( (بسم الله الرحمن الرحيم
) ))
افتتاح كند تا در آغاز و پايان كار خويش به ياد خدا باشد. و لذا اگر صرفا ذكر و ياد
خدا را نمودار پايان كار خويش قرار دهد (ولى آغاز كارش را با آميزه ياد خداوند صفاء
ندهد) ذكر و ياد او خالصانه پايان نخواهد گرفت و بالاخره كار او پاك و پاكيزه از
شوائب و بگونه اى خالصانه براى خدا به شمار نخواهد رفت .
26- بايد درسها با نصايح اخلاقى پايان
گيرد
معلم بايد در خاتمه درس خود، نكات ظريف اخلاقى و حكمت ها و اندرزها و مطالبى را كه
قلب و اندرون انسان را تصفيه و پالايش مى كند به شاگردان القاء نمايد تا شاگردان
خالصانه و همراه با خشوع و انعطاف درونى ، و تواضع و خلوص نيت و صفاى باطن ، از
جلسه درس بپراكنند؛ زيرا بحث صرف و مذاكره علمى خشك ، و عارى از مسائل عاطفى و
اخلاقى ، نيروئى را در دل ها به هم مى رساند كه گاهى از قساوت و سخت دلى سر برمى
آورد. (لذا او بايد با القاء مطالب سودمند در هر لحظه و زمانى محرك دانشجو باشد تا
به علم و دانش با آميزه اخلاص ، روى آورده و او را به منظور استكمال معنويش تحت
مراقبت گيرد و ميدانيم هيچ انگيزه اى بهتر و شايسته تر از نصايح اخلاقى معلم آنهم
به هنگام فراغ از درس نيست .
لزوم القاء نكات اخلاقى و تذكر پند و اندرز به شاگردان ، در صورتى شايسته است كه
دروس ديگرى - كه بايد بلافاصله پس از آن ، تدريس گردد - در پيش نباشد، دروسى كه
ممكن است تدريس آنها در درجه اول اهميت نسبت به القاء نصايح اخلاقى باشد. در چنين
وضعى بايد - بر حسب اوضاع و احوال و اقتضاء شرايط - مساءله القاء نصايح اخلاقى را
پس از انجام گرفتن دروس ضرورى ديگر؛ برگزار نمايد.
27- ختم جلسه درس با دعاء
بايد معلم ، مجلس درس را - همان گونه كه با دعاء آغاز كرد - با دعاء نيز پايان دهد؛
بلكه دعاء به هنگام پايان گرفتن درس ، شايسته تر، و به منظور اجابت و وصول به هدف ،
نزديك تر است ؛ چون شاگردان (به خاطر اينكه در يك فضاى علمى به سر مى بردند، و از
چنين جوى استنشاق كردند) زير پوشش رحمت الهى قرار گرفته و براى دريافت پاداش الهى ،
آمادگى و ويژگى يافته اند.
بايد دعاى معلم و شاگرد، شامل حال پيشوايان دينى و علماء در گذشته بوده ، و همه
جامعه هاى اسلامى و تمامى مسلمين را در بر گيرد. معلم و شاگرد بايد داراى خلوص نيت
بوده و تمام رفتار خود را به خاطر خدا و در جهتى قرار دهند كه به خدا منتهى گردد تا
اعمال و رفتار آنان ، شايسته جلب مراتب رضاى پروردگار باشد.
در حديث آمده است كه پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) مجلس خويش را با
دعاء به پايان مى برد. و در اين باره حديثى (مسلسل
) وجود دارد كه مشهور است . و نشان ميدهد كه آن حضرت ، جلسه خود را با
دعاء، ختم مى فرمود. متن حديث اين است : رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) آنگاه كه
از گفتگوى با ياران خود فراغت مى يافت و مى خواست از جاى برخيزد، مى فرمود:
(( (اللهم
اغفرلنا ما اخطاءنا و ما تعمدنا و ما اسررنا و ما انت اعلم به منا. انت المقدم و
انت المؤ خر، لا اله الا انت )
))
خدايا از ما در گذر نسبت به گناهانى كه اشتباها مرتكب شديم و يا عمدا و از روى قصد
دچار آنها گشتيم ، و از خلافهائى كه در نهان انجام داديم ، و بالاخره از هر گناهى -
كه تو نسبت به آنها از ما عالم تر و آگاه تر مى باشى - درگذر. خدايا تو پيش مى
اندازى و توئى كه تاءخير ايجاد مى كنى ، جز تو هيچ معبودى شايسته پرستش و در خور
بندگى نيست .
28- درنگ نمودن در جلسه درس پس از
پايان گرفتن آن
بايد معلم پس از برخاستن حاضران ، اندكى در جايگاه خود درنگ نمايد؛ زيرا در اين
كار، براى معلم و شاگردان و حاضران ، فوائد و نتايج سودمند و آداب و آئين هائى به
ثمر مى رسد كه همه آنها به معلم و شاگرد عائد مى گردد:
1- اگر در خاطر يكى از شاگردان ، تتمه و بقايائى از پرسشى ، ناگفته مانده باشد
بتواند آنرا در اين فرصت كوتاه و در پايان درس ، با استاد در ميان گذارد؛ لذا بهتر
است استاد، ديرتر از جاى خود برخيزد.
2- ممكن است براى يكى از شاگردان ، حاجت و نياز و مطلبى مانده باشد كه از بازگو
كردن آن - پيش از فراغ استاد از درس - خوددارى كرده باشد، بايد معلم درنگ نمايد تا
نياز و مطلب خود را براى او باز كند.
3- در چنين صورتى معلم به وسيله درنگ در جلسه درس - به هنگام خروج از محل درس -
براى شاگردان ، ايجاد مزاحمت نكرده و موجبات ناراحتى و تكلف را براى آنها فراهم نمى
آورد. و نيز اگر معلم پيش از شاگرد از محل درس خارج شود، بانگ و سر و صداى كفش
مشايعين و شاگردان - كه پشت سر استاد حركت مى كنند - ممكن است حالتى دگرگونه در او
به وجود آورد كه خود آفتى عظيم و خطرناك (از لحاظ ايجاد عجب و غرور) به شمار مى
رود.
4- اگر معلم داراى مركب و وسيله نقليه باشد، در جمع شاگردان بر آن سوار نمى شود. و
امثال آن (از فوائد ديگرى كه قهرا با درنگ نمودن معلم در جايگاه خويش ، عائد او و
شاگردانش مى گردد).
29- تعيين مهتر و رئيس براى شاگردان
لازم است معلم ، فردى هوشمند و زيرك را (به عنوان مهتر و سرپرست )، از ميان شاگردان
تعيين كند كه حاضران و واردان را سر جاى مناسب با شئون و مقام آنان نشانده و به طرز
نشستن آن ها سر و سامانى بدهد، خوابيده را بيدار، غافل را هشيار سازد، و به آنان
امر و نهى كرده و كارهاى شايسته و ناشايست را به آنان گوشزد نموده ، و آنها را به
شنيدن درس و گوش فرا دادن به آن و تمركز فكر نسبت به سخنان استاد و سكوت و آرامش
وادارد.
بايد معلم ، يك رئيس و سرپرست (و خليفه ) ديگرى را نيز براى شاگردان تعيين نمايد تا
او مسائل مبهم و پيچيده درس را براى شاگردانى كه استاد را كاملا درك نكرده اند بيان
كند. و همان درس را براى شاگردانى كه خواهان تكرار آن مى باشند اعاده نمايد. و
بالاخره او بايد مرجع و پناهگاه براى عده اى باشد كه آنان در پرسش از خود استاد،
احساس شرم و حياء مى نمودند و هم اكنون بايد بدو مراجعه كنند.
تعيين مبصر و خليفه براى جلسه درس ، موجب صرفه جوئى و صيانت فرصت و وقت گرانبهاى
معلم ، و وسيله اى براى حفظ و نگاهبانى مصالح و منافع شاگرد مى باشد.
30- دعاء به هنگام برخاستن از جلسه
درس
آنگاه كه معلم از جاى خود برمى خيزد، اين دعاء را بخواند:
(( (سبحانك
اللهم و بحمدك . اشهد ان لا اله الا انت ، استغفرك و اتوب اليك ،
(300)
سبحان ربك رب العزة عما يصفون ، و سلام على المرسلين ، و الحمد لله رب العالمين
)
))
خدايا ترا تقديس و ستايش مى كنم ، گواهى مى دهم كه جز تو، معبودى دگر نيست . از تو
آمرزش مى جويم و به تو بازمى گردم . پروردگارى را تقديس مى كنم كه خداوندگار و صاحب
عزت و سرفرازى است ، و تو از آنچه درباره ات مى گويند و وصفت مى كنند، منزهى . درود
بر فرستادگانش . ستايش مطلق و حمد واقعى از آن خدائى است كه پروردگار جهانيان است .
گويند: رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) به هنگام برخاستن از مجلس خويش ، چنين
دعائى را مى خواند.
در بعضى از روايات آمده است كه سه آيه ((
(سبحان ربك رب العزة عما يصفون ، و سلام على المرسلين ، و الحمد لله رب
العالمين )
)) - كه در طى همين دعاء آمده است - كفاره مجلس درس و جلسه مذاكره و
گفتگو مى باشد. و همان گونه كه هنگام برخاستن از جلسه درس ، تلاوت اين سه آيه براى
عالم و دانشمند، مستحب است براى هر كسى هم كه از مكانى برمى خيزد، خواندن آن ها
مستحب و مطلوب است ؛ ولى درباره عالم و معلم در مجلس درس ، خواندن اين سه آيه ،
مستحب مؤ كد مى باشد.
نوع سوم : آداب و وظائف ويژه شاگرد
بخش اول : آداب و وظائف شاگرد نسبت به
خود
اين آداب و وظائف ضمن (هشت امر) مورد بحث قرار مى گيرد:
1- تصفيه و پالايش دل از آلودگى ها
بايد دانشجو قصد و نيت خود را تصحيح نموده و قلبش را از هر گونه آلودگى و نيات پليد
و فرومايه ، تصفيه و تطهير كند تا براى پذيرش علم و حفظ و استمرار آن ، شايستگى و
آمادگى يابد.
در مباحث گذشته از عوامل تصفيه و تطهير باطن و پالايش دل ، سخن گفتيم . لكن در
اينجا نيز همان مطلب را اعاده و تكرار مى كنيم تا دانشجو را هشدارى باشد، و دقيقا
متوجه شود كه تصحيح نيت و تصفيه باطن ، از اسباب و زمينه هاى كسب علم و تحصيل دانش
مى باشد. و سخن ما در اين مبحث مربوط به بررسى علل و اسباب فوائد و مصالح اخروى اين
موضوع مى باشد.
يكى از فضلاء مى گويد: پاكسازى دل براى تحصيل علم و دانش ، همانند پاكسازى زمين
براى كشت و زرع مى باشد. بنابراين ، بذر علم و دانش در دل انسان - بدون تطهير و
پاكسازى آن - رشد نمى كند و خير و بركت آن رو به فزونى نمى گذارد. چنانكه كشت و زرع
در زمين بائر - كه از خس و خاشاك و سنگ ، پاكسازى نشده است - رشد و نمو مطلوب خود
را بازنمى يابد و بركاتى از آن عائد انسان نمى گردد.
پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
(در جسد آدمى پاره گوشتى است كه اگر سالم و صالح باشد تمام اندام انسان
، سالم خواهد بود. و اگر همان پاره گوشت رو به تباهى و بيمارى گذارد، تمام بدن به
بيمارى و تباهى گرفتار مى شود.
بدانيد آن پاره گوشت ، عبارت از قلب و دل آدمى است
)
(301) .
سهل بن عبدالله مى گويد: (اگر قلب به
پليدى هائى آلوده باشد كه خداوند متعال آن ها را ناخوش مى دارد، وارد شدن نور و
روشنائى بر چنين قلبى ، حرام و ممنوع خواهد بود).(302)
على بن حشرم گفت : از سوء حافظه خويش نزد وكيع (بن جراح )(303)
، گله و درددل مى كردم . وكيع به من گفت : براى تقويت حافظه خود از سبك كردن بار
گناه و معصيت خويش مدد گير، (يعنى اگر مى خواهى نيروى حافظه تو پرتوان گردد گناه
خود را تقليل ده ).
يكى از شعراء، همين گفتار را در دو بيت زير به رشته نظم درآورده است :
(( شكوت الى وكيع سوء حفظى
|
و فضل الله لا يؤ تاه عاصى ))
|
نزد وكيع از سوء حافظه خويش ، گله و شكايت بردم . او مرا به ترك گناهان (به منظور
تقويت حافظه ) ارشاد و راهنمائى كرد.
و گفت : بايد بدانى كه علم ، رشحه اى از تفضل و بركات پروردگار است . و فضل الهى در
اختيار گناهكار قرار نمى گيرد.
2- فرصت هاى زندگانى را بايد غنيمت
شمرد
شاگرد و دانشجو بايد فرصتهاى خوب زندگانى را غنيمت شمرده و در دوران آسودگى خيال و
آسايش خاطر و نشاط و شادابى و جوانى و قدرت بدنى و بيدارى و هشيارى ذهن و سلامت
حواس و عدم تراكم اشتغالات و فقدان عارضه هاى مختلف زندگانى ، به تحصيل علم پرداخته
و فرصت هاى خوب اين دوره ها را از دست ندهد. بخصوص بايد - پيش از آن كه حائز مقام و
منصبى والا گردد و قبل از آنكه به علم و فضل مشهور و نامبردار شود - در اغتنام فرصت
هاى دوران جوانى و برنائى و نيرومندى ، براى تحصيل علم و اندوختن دانش ، ساعى و
كوشا باشد؛ زيرا به محض آنكه انسان داراى مقام و منزلتى در جامعه شد و به علم و
دانش نامور گرديد، نه تنها اين امر ميان اين شخص و درك كمالات معنوى و علمى او،
بزرگترين مانع و فاصله را ايجاد مى كند؛ بلكه چنين وضعى ، عامل پرتوان و انگيزه اى
نيرومند و كامل خواهد بود كه نقصان و ركود علمى و اختلال را در چنين فردى به بار مى
آورد.
يكى از بزرگان مى گويد: پيش از آنكه در ميان جامعه و از ديدگاه توده مردم ، از
رياست و سرورى و بزرگوارى و جاه و مقام برخوردار شويد به كسب علم و تحصيل دانش و
فراگرفتن بينش دينى قيام كنيد؛ زيرا اگر در چنين فرصتى به اندوختن ذخائر علمى
برنخيزيد، و در اين اثناء در ميان جامعه سربلند و فرازمند شويد از كسب علم بيزار مى
گرديد، و يا به خاطر مقام و موقعيت خود، از تحصيل علم ، احساس شرم و حياء خواهيد
كرد و در نتيجه علم و دانش را از دست مى نهيد.
دانشمند ديگرى مى گويد: پيش از آن كه صاحب رياست و مديريت شويد، براى دانش اندوزى و
كسب بصيرت دينى بكوشيد؛ زيرا به محض آن كه به رياست و مقام سرپرستى رسيديد تمام طرق
و راه هاى علم آموزى در برابر شما مسدود گشته و راهى فراسوى كسب بينش دينى براى
خويش نمى يابيد.
در حديث آمده است : مثل و قضيه كسى كه در دوران خردسالى به دانش آموختن مى پردازد
(ثبات و پايدارى محفوظاتش ) همانند نقش نشاندن بر سنگ مى باشد (كه اين نقش ، پايدار
مى ماند). و آن كه در بزرگسالى به علم آموزى و تحصيل دانش قيام مى كند همانند كسى
است كه بر روى آب ، مطالبى را نقش و نگار مى نمايد. (بديهى است كه اين نقش و نگار
حتى براى يك لحظه نيز پايدار نخواهد ماند).
از ابن عباس روايت كرده اند كه مى گفت : علم و دانش ، منحصرا نصيب افرادى خواهد گشت
كه جوان و شاداب بوده (و در چنين دوره اى پوياى علم و دانش باشند). خداوند متعال
به همين نكته در قرآن كريم ، هشدار داده و فرموده است :
(( (و
آتيناه الحكم صبيا)
))
(304)
ما يحيى (عليه السلام ) را در كودكى (و دوران نشاط و شادابى )، از حكمت و بينش و
استوارمندى و داورى درست ، بهره مند ساختيم .
البته ضرورت تحصيل علم در خردسالى و آثار مطلوب آن - كه عبارت از ثبات و پايدارى
معلومات مى باشد - از آن جهت است كه غالبا معلومات و محفوظات انسان در چنين دوره اى
، در ذهن انسان ، راسخ و پايدار مى ماند. ولى نبايد از اين مساءله چنين نتيجه گرفت
كه بايد بزرگسالان را از آموختن علم ، منصرف ساخت ؛ (چون مسلما اين نتيجه گيرى ،
تصورى باطل و بى اساس است )؛ زيرا فضل الهى و مرحمت پروردگار، بسيار گسترده ، و كرم
او سخت فزاينده ، وجود و بخشش او همواره در حال فيضان و بارش ، و ابواب رحمت و مهر
و موهبت هاى او فراسوى همه بندگانش - در هر سن و سالى - گشوده و باز است .
اگر كسى داراى قابليت و آمادگى باشد مى تواند مشمول احسان و مرحمت كامل الهى قرار
گرفته و هدف مطلوب او فراهم آيد. (سن و كميت عمر انسان ، براى ايجاد قابليت ، دخالت
كلى ندارد).
پروردگار متعال مى فرمايد:
(( (واتقوالله
و يعلمكم الله )
))
(305)
خداى را پرهيزكار باشيد كه او علم را در اختيار شما قرار مى دهد و آن را به شما مى
آموزد.
و درباره موسى (عليه السلام ) فرموده است :
(( (و
لما بلغ اشده و استوى ، آتيناه حكماء و علما)
))
(306)
آنگاه كه قدرت و نيروى او به كمال رسيد و قوايش اعتدال يافت (و پا به سن گذاشت )
علم و حكمت را به او اعطاء نموديم .
و نيز خداوند متعال در قرآن كريم از زبان موسى (عليه السلام ) چنين حكايت مى كند:
(( (ففررت
منكم لما خفتكم فوهب لى ربى حكما)
))
(307)
(در بزرگسالى ) - آنگاه كه از شما بيمناك بودم - از پيش شما گريختم ، و پروردگار من
پس از آن ، حكمت و دانش را به من موهبت فرمود.
(اين آيات و ساير آيات ديگر به ما مى فهماند كه صغر و خردسالى - با وجود اين كه
براى ثبات و پايدارى معلومات ، بسيار مؤ ثر مى باشد - علت تامه موفقيت در تحصيل علم
نيست . آرى انسان مى تواند در بزرگسالى تحصيلات خود را آغاز كند و در سايه كوشش و
مجاهدت هاى بى دريغ ، به مقامات والاى علمى نائل گردد).
گروهى از دانشمندان سلف ، تحصيلات خود را همزمان با بزرگسالى آغاز كردند و سرگرم
دانش آموختن گرديدند و در كسب بينش دينى ، مجاهدت كردند تا سرانجام به صورت اساطين
و شخصيت هاى برجسته دينى و علمى درآمدند. از ميان همين دانشمندان ، فضلائى برخاستند
كه در فقه و ساير علوم ديگر، آثارى گرانبها و مؤ لفاتى ارزشمند تاءليف كرده و از
خود به جاى گذاشتند.
هر فرد عاقل و خردمندى بايد دوران عمر خويش را غنيمت شمرده و از ضايع ساختن دوران
پرنشاط جوانى پيش گيرى كرده و در صدد حفظ و نگاهبانى و بهره بردارى از اين دوره
آكنده و سرشار از شادابى و تحرك برآيد؛ زيرا باقيمانده عمر انسان (بقدرى گرانبها
است ) كه نمى توان آن را ارزيابى كرد و بهائى براى آن تعيين نمود.
شاعرى مى گويد:
(( بقية العمر عندى ما لها ثمن
|
و ما مضى غير محمود من الزمن
|
يستدرك المرء فيها ما افات ويح
|
يى ما امات و يمحو السوء بالحسن ))
|
از ديدگاه من ، نمى توان براى بازمانده عمر انسان ، قيمت و بهائى تعيين كرد. آن
مقدار كه گذشت ، زمان خوش و پسنديده اى نبود. انسان در بازپس مانده عمر خويش مى
تواند آنچه را كه از دست داده جبران و تدارك كند، و وقت كشى هاى خود را دوباره
احياء نمايد، و بدى را در سايه خوبى و كارهاى نيك ، محو و نابود نموده و زشتى ها را
به زيبائى ها مبدل سازد.
|