آداب تعليم و تعلم در اسلام
دكتر سيد محمد باقر حجتى
- ۱۱ -
4- استفاده از روشهاى مختلف تنبيه
براى منع از تخلف شاگردان .
عامل لطف و محبت ، مؤ ثرترين عوامل
تعليم و تربيت است
بر معلم ، لازم و ضرورى است (اهتمام خويش را در جهت تربيت اخلاقى شاگردان به كار
گيرد و) آنانرا از اخلاق بد و خويهاى ناستوده وارتكاب اعمالى كه شرعا حرام و يا
مكروه است حفظ كند، و از هرگونه رفتارى كه حالات و شخصيت آنها را تباه مى سازد و يا
موجب ترك اشتغالات علمى و يا اسائه ادب آنان مى گردد جلوگيرى كند. معلم بايد از
پرحرفى و سخنان بيهوده و بى فايده شاگردانش ممانعت به عمل آورد، و از معاشرت آنان
با اشخاص نامناسب و اينگونه كارهاى نابجا و اعمال نارا و زيان بخش جلوگيرى نمايد.
براى پيشگيرى از سوء رفتار شاگردان و جلوگيرى از ارتكاب خلاف آنان ، لازم است معلم
حتى الامكان با ايماء و اشاره و تعريض و كنايه ، راه گشاى تربيت اخلاقى شاگردان
بوده و از تخلف آنها جلوگيرى كند. و در صورتى كه ضرورت ايجاب نكند و نيازى در كار
نباشد بايد از آشكارگوئى و تصريح به تخلف شاگرد، خوددارى نمايد و همواره از عامل
لطف و محبت و مهر و مودت - براى ارشاد شاگردان - استفاده كند، و آنرا به خاطر تخلف
و سوءرفتار، توبيخ نكرده و تا مى تواند از اين روش استفاده ننمايد؛ چون اولا تصريح
و آشكارگوئى ، پرده هيبت و ابهت استاد را از هم دريده و موجب شدت و فزونى جراءت و
جسارت شاگردان در ارتكاب خلاف و سوءرفتار و تخلفهاى اخلاقى مى گردد. و ثانيا باعث
ميشود كه آنان - بيش از پيش - با حرص و ولع زيادترى در تخلفهاى اخلاقى اصرار ورزند.
در اخبار و احاديث به ما گوشزد شده است كه اگر مردم را صريحا از كاوش و از هم
پاشيدن پشكل چهارپايان بازدارند، اصرار آنان در كاوش و از هم پاشيدن آن ، فزاينده
تر مى گردد، (و براى توجيه اصرار خود) مى گويند: بى جهت ما را از دست يازيدن به
چنين كارى نهى نكرده اند، لابد سر و حكمتى در اين تپاله و پشكل حيوان وجود دارد كه
بايد از آن سردرآورد! و از درون آن باخبر گشت !!.
يكى از شعراء مى گويد:
(( النفس تهوى من يجور و يعتدى
|
و النفس مائلة الى الممنوع
|
دل آدمى طبعا به سوى جائر و ستمكار متجاوز - به خاطر زرق و برق قدرت و جاذبه كاذب
جاه و مقامش - گرايش دارد. و اصولا نفس انسانى در جهت هر امرى كه از آن منع شده است
داراى رغبت و تمايل فزونترى بوده و بدان انحراف مى يابد. هر چيزى كه انسان بدان
مايل و راغب است آن چيز داراى حسن و بهاء و مقبوليتى مى باشد كه آدمى را به خود جذب
مى كند؛ ولى نفس انسان ممكن است از تيررس چنان حسن و بهائى بدور مانده و از آن
سيراب گشته و در امان باشد. لكن از يك امر ممنوع و كار نامشروع اشباع نمى گردد، و
حسن و بهاء كاذب آن همواره به انسان با جاذبه خود آسيب مى رساند و هميشه رونق و
جاذبه خود را به رخ انسان كشانده تا هرگز از آن اشباع نگردد.
راستى بايد درباره كيفيت ارشاد، و مراتب مهر و محبت پيامبر عزيز و گرامى اسلام (صلى
الله عليه و آله ) نسبت به آن مرد اعرابى و صحرانشين و بيابانگرد، انديشيد - كه
مسجد را با بول و پيشاب خود آلوده كرد - (و پيامبر مهربان به جاى توبيخ و درشتخوئى
، از در لطف و دلسوزى وارد شد، و از راه محبت ، اين مرد صحراگرد را متوجه زشتى و
نادرستى رفتارش نمود). آرى بايد ديد كه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) با معاوية
بن حكم - آنگاه كه در اثناء نماز، سخن گفت - چه نوع رفتارى را پيش گرفت : (آنحضرت
در ارشاد او از لطف و محبت ، استفاده كرد و از اين رهگذر، او را به نقص و اشكال
كارش آشنا ساخت )
(261) .
بارى ، اگر شاگرد با تعريض و كنايه و ايماء و اشاره - در سايه هوش و ذكاء خود - به
لغزش و تخلف خويش پى برد و از آن دست برداشت بايد گفت در اين صورت معلم به هدف
تربيتى و غرض مطلوب خود دست يافته است . و گرنه بايد با صراحت و بى پرده - البته در
سر و نهان و در غياب ديگران - او را از ارتكاب خلاف نهى كند. و اگر نهى او در غياب
ديگران نيز مؤ ثر نيفتاد و شاگرد دست از تخلف برنداشت ، بايد علنا و آشكارا و در
حضور ديگران ، او را از خلافكارى منع كند. اگر موقعيت و اوضاع و شرائط، مقتضى شدت
لحن و خشونت در گفتار باشد، نبايد معلم از آن دريغ ورزد؛ (بلكه بايد در گفتار خود
اعمال خشونت كند) تا بدينوسيله اين شاگرد متخلف و همه حاضران جلسه درس ، در صدد
تخلف برنيايند، و هر شنونده اى كه در مجلس درس حضور دارد به وظائف اخلاقى خود آشنا
شده و ادب آموزد.
اگر هيچيك از روشهاى تربيتى مذكور در جلوگيرى از تخلف شاگرد اثر نگذاشت و عليرغم
بكارگرفتن تمام وسائط و عوامل تربيتى ، چنين شاگرد، به تخلفهاى خود ادامه داد و از
آن دست برنداشت ، طرد اينگونه شاگرد و اعراض از او بجا و سزاوار مى باشد، و هيچگونه
اشكالى براى اين طرد و اعراض وجود ندارد. معلم بايد چنين شاگردى را مدتى از نزد
خود براند تا او از تخلف خويش ، توبه و بازگشت نمايد. به ويژه اگر معلم ، بيم آن را
داشته باشد كه سوءرفتار و تخلفهاى شاگرد مذكور احيانا در شاگردان ديگر اثر گذاشته و
آنانرا نيز مانند خود گمراه مى سازد، و همگنان و همدرسان او هم با وى در ارتكاب
خلاف ، همسازى مى كنند. (با توجه به چنين آثار زيانبارى ، بايد معلم ، اينگونه
شاگردان را براى مدتى از محيط تعليم و تربيت طرد كند تا سوءرفتار آنها به ديگران
سرايت ننمايد و ضمنا از تخلف خود نيز دست بردارد).
همچنين لازم است معلم ، رفتار و روابط شاگردان را نسبت به يكديگر؛ زير نظر گرفته و
مراقب اظهار سلام كردن آنها به همديگر، و طرز برخورد آنها در گفتگو، و محبت متقابل
آنها، و خوديارى و تعاون آنان با يكديگر باشد كه چگونه در احسان و تقوى و پرهيزكارى
به هم مدد مى رسانند. بايد معلم در اين امور آنانرا راهنمائى كند. و رويهمرفته هر
كارى را كه در صدد انجام آن هستند دقيقا زير نظر گرفته و تمام رفتار آنها را بپايد.
بطور خلاصه ، همانطور كه معلم ، مصالح دينى شاگردان را - به منظور سامان يافتن
روابط آنان با خدا - به آنها تعليم مى دهد، بايد مصالح دنيوى آنانرا به آنها
بياموزد تا كيفيت روابط و رفتار خود را با همنوعان خويش سامان بخشند تا مآلا فضيلت
و نيكبختى آنان را در امر دين و دنيا تكميل كند.
5 - فروتنى و نرمش معلم نسبت به
شاگردان
نبايد معلم نسبت به شاگردان خويش ، رفتارى تكبرآميز را در پيش گيرد و نسبت به آنها
بزرگى ورزد؛ بلكه بايد فروتنى و نرمش را - در برخورد با شاگردانش - بكار برد.
خداوند متعال به پيامبر خود مى فرمايد:
(( (و
اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤ منين )
))
(262)
پر و بال خويش را براى پيروان خود (كه با پايمردى خود در ايمان ، به تو اظهار علاقه
مى كنند) فروهشته ساز (و نسبت به آنان ، متواضع و فروتن باش ).
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: (خداوند
متعال به من وحى نمود (كه به شما اعلام كنم تا) تواضع و فروتنى را پيشه خود سازيد)
(263) .
و همو فرموده است : (هيچ صدقه و انفاق
مالى به بينوايان ، از مال و ثروت انسان نمى كاهد. خداوند متعال - به خاطر عفو و
گذشت از افراد - بر عزت و سرفرازى شخص مى افزايد، و هر فردى كه تواضع و فروتنى را
پيشه خود سازد، در ظل مراحم پروردگار از مقام والا و شخصيتى ارجمند برخوردار مى
گردد)
(264) .
اين پاداشها، نتيجه تواضع و فروتنى نسبت به تمام طبقات مردم است كه در خور وظيفه
اخلاقى هر انسان مؤ من و مسلمان مى باشد. عليهذا بايد در نظر گرفت كه وظيفه معلم
نسبت به شاگردان از اين ديدگاه ، چگونه است ، شاگردانى كه نسبت به معلم ، ملازمت و
همبستگى جالبى برقرار باشد و نيز شاگردان در پى جوئى از دانشها و معارف سودمند بدو
تكيه كنند و راءى و نظر او را ملاك و معيار ارزيابى علوم و دانشها و شئون مختلف
زندگانى خود بدانند. مضاف بر اين ، بايد دانست ميان معلم و شاگردان ، حقوق متقابل
ديگرى از قبيل : حق مصاحبت و همنشينى ، و احترام در رفت و آمد و ملاقات و برخوردها،
شرافت محبت و دوستى راستين و عارى از هر نوع شائبه و امثال آنها وجود دارد (كه اين
حقوق و معيارها مى تواند رابطه معلم و شاگردانش را به طرز جالب و دلنشينى سازمان
بخشيده و آنها را با هم پيوند دهد).
در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) آمده است كه فرمود:
(معلم و آموزگار باشيد (و درس شما زمزمه محبت باشد). در تعليم خود،
دشخوار و سختگير نباشيد و مسئله تعليم را بر مردم ناهموار نسازيد؛ زيرا معلم و
آموزگارى كه با آميزه محبت تعليم مى دهد، از انسان دشخوار و سختگير، بهتر و باارزش
تر است )
(265) .
و نيز فرمود: (نسبت به كسى كه به وى
علم را مى آموزيد، و يا از او، علم را فرامى گيريد، نرم و ملايم باشيد)
(266) .
در بحث هاى گذشته ، داستان عيسى (عليه السلام ) و رفتارش با حواريون و اقدام آنحضرت
در شستشوى پاى آنان ، و نيز اخبار ديگرى را - (كه نمايانگر روح ملاطفت و نرم خوئى و
تواضع بزرگان نسبت به زيردستان است ) - بازگو كرديم .
بنابراين لازم است معلم ، خلق و خوى خود را - فزونتر از آنچه بر ديگران ضرورى و
لازم است ، نسبت به شاگردانش - به هنگام برخورد با آنها رفتار خويش را بر اساس
حسن سلوك و لطف و محبت تنظيم نمايد. و با شاگردان خود - با شادابى و گشاده روئى ، و
اظهار شادمانى ، و محبتى خوش آيند و صميمانه ، و ابراز دلسوزى و احسان به آنها از
طريق بذل علم و جاه و مقام ، و گرامى داشت آنها - در حد وسع و امكانات - برخورد و
ملاقات كند.
شايسته و بجا است كه تمام شاگردان و بخصوص ، شاگردان فاضل و برجسته را با
(كنيه
(267) و نام فاميلى )، و
رويهمرفته با محبوبترين نامها و القاب ، مورد خطاب قرار دهد، و به گونه اى از آنان
و نام آنها ياد كند كه موجب حفظ حرمت شخصيت و وقار و ارزش مقام و منزلت آنان بوده و
از گزند تحقير و توهين ، مصون بمانند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) براى رعايت احترام و بزرگداشت شخصيت ياران خويش ،
از آنان با كنيه ، و نام و عنوان محبوب آنها ياد مى كرد؛ زيرا آنحضرت از اين طريق
موفق مى شد كه شرح صدرى در آنها به وجود آورده و قوت قلب بيشترى به ياران و اصحاب
خود بخشيده ، و عرصه و مجال درخواست و تقاضا و سؤ ال آنها را گسترده و آزاد ساخته ،
و محبت آنانرا بيش از پيش به خود جلب نمايد.
بديهى است كه رعايت احترام و بزرگداشت شخصيت ديگران - از طريق خطاب به نامهاى محبوب
آنان - در مورد افرادى كه انسان به پيروزى و رستگارى آنها چشم اميد دوخته و ميخواهد
صلاح و شايستگى شخصيت آنها را پديدار و شكوفا سازد، لازم تر و ضرورى تر است . (لذا
معلم در اين اصل نسبت به شاگردان ، وظيفه خطيرترى به عهده دارد).
آرى معلم بايد در رابطه خويش با شاگردان ، از سخنان و سفارشهاى رسول گرامى اسلام
(صلى الله عليه و آله )، الگو و نمونه و سرمشق گيرد كه فرمود: توده مردم پيرو شما
علماء و دانشمندان هستند، و مردمى از اقطار گيتى - به منظور كسب بصيرت و بينش دينى
- به شما روى مى آورند، آنگاه كه شما را دريابند و نزد شما آيند، لازم است نسبت به
آنها خيرانديشى نموده و با رفتارى نيكو، آنانرا سرشار و برخوردار سازيد(268)
.
بطور كلى عالم و دانشمند نسبت به معلم و شاگرد، همچون طبيب نسبت به بيمار است (كه
بايد بيمارى جهل و نادانى را در شاگرد، درمان كند). بنابراين بايد از هر دارو و
عاملى كه براى شفاى او اميدبخش به نظر مى رسد استفاده نمايد؛ زيرا بيمارى روحى جهل
و نادانى از هر نوع بيمارى بدنى ، قوى تر و سخت تر مى باشد؛ (چون زيان بيمارى جهل و
بيسوادى از تمام بيماريهاى بدنى ، بيشتر و خطرناك تر است ).
گاهى ممكن است احيانا - به علت اختلاف مزاج و طبايع شاگردان - عكس آنچه را كه ياد
نموديم بايد به عنوان عامل مصلحت شاگرد و داروى درمان بخش او، قابل بهره بردارى
باشد. (يعنى ممكن است گاهى به ندرت ، عامل محبت و احترام به شخصيت شاگرد - بجاى
آنكه او را به فضائل اخلاقى و ترك رذائل و خوددارى از تخلف ، رهنمون گردد - وى را
مغرور ساخته و موجب خودباختگى او شود. در چنين صورتى بايد معلم ، مراقب باشد تا چه
نوع رفتار و راه و روشى را با شاگردان مختلف در پيش گيرد. لذا در برخى از موارد،
معلم ناگزير مى گردد براى نهى از تخلف ، با خشونت و شدت لحن ، رفتار كند و بجاى
نرمش ، از درشتخوئى و خشونت و احيانا تنبيه بدنى آنهم به صورت خفيف استفاده نمايد).
6- تفقد از احوال دانشجويان - يا
وظيفه معلم در صورت غيبت شاگرد از جلسه
درس
وظيفه مذكور - كه از نوع وظيفه اخيرالذكر مى باشد و از حس شفقت و دلسوزى معلم ،
ريشه مى گيرد - اين است كه اگر يكى از شاگردان و يا حاضران حلقه درس استاد، در جلسه
درس حضور نيافت ، و غيبت او غيرعادى به نظر رسيد و طولانى گشت ، بايد از او و احوال
او و علت غيبت او پرس و جو كند. اگر از پرس و جوى خود، نتيجه اى كافى نگرفت و
نتوانست راجع به او خبرى به دست آورد بايد كسى را براى اطلاع خود از احوال او به
خانه و محل سكونت وى بفرستد، و يا شخصا به منزل او برود - كه البته اين كار اخير
داراى فضيلت بيشترى است - چنانكه رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) با اصحاب
و ياران خود همينگونه عمل مى كرد، (يعنى اگر ملاحظه مى فرمود كه يكى از ملازمان او
در ميان جمع حاضران ، حضور بهم نرسانده است ، شخصا به منظور احوال پرسى به خانه او
مى رفت و از او تفقدى به عمل مى آورد).
اگر معلم اطلاع يافت كه شاگرد مذكور، بيمار گشته است بايد از او عيادت كند. و اگر
گرفتار غم و اندوهى است ، در صدد رفع آن برآيد. و اگر ديد كه به مسافرت رفته ، از
خاندان و متعلقان او تفقد بعمل آورده و از آنها احوال پرسى كند، و از آنان بخواهد
كه حوائج و درخواست خود را با او در ميان گذارند، تا به قدر امكان و توانائى خويش
به خواسته ها و حوائج آنها رسيدگى كند. و اگر به هيچوجه در هيچ كارى به او احتياجى
نداشتند با اظهار محبت و ابراز لطف به آنها، و نثار دعاء در حق آنان ، به وظيفه
اخلاقى خود عمل نمايد.
7- اطلاع از نام و مشخصات شاگرد
بايد معلم ، راجع به نام و نسب و فاميلى و شهر و احوال و مشخصات دانشجويان و يا
حاضران جلسه درس ، اطلاعاتى را كسب كرده و ترتيباتى در اين زمينه فراهم آورد و بدان
توجه نمايد، و درباره آنان - در جهت مصالحشان - بيش از حد معمول دعاء كند (و از
خداوند متعال بخواهد كه آنانرا مشمول لطف خويش قرار داده ، و دلهاى آنها را براى
پذيرش علم ، مستعد ساخته ، و آنانرا به عمل و رفتار بر طبق موازين علم موفق
گرداند).
توجه به حديثى كه بدينگونه مسلسل
(269) است ، و در يك يك افراد سلسله سند آنها تا به معصوم ، سؤ ال و
پرسش از اسم و كنيه و شهر و محل اقامت ، تسلسل دارد و اين سؤ ال در مورد همه راويان
تكرار شده است ، و اينكه چنين كارى به عنوان يك راه و رسم و سنت مطلوبى در نقل حديث
به شمار مى رفت تا از مشخصات فردى كه براى او حديث را نقل مى كند سؤ ال نمايد. چنين
سنت و شيوه اى براى ما در اثبات لزوم معلم از مشخصات شاگرد، كافى و بسنده است .
8 - القاء مطالب علمى بايد در خور
استعداد شاگردان باشد
بايد معلم در بذل و توزيع محصولات و فراورده هاى علمى و معارف خود، با سخاوت باشد.
و در طرز القاء درس بر دانش پژوهان ، ناهموار و دشخوار نباشد؛ بلكه بايد كيفيت
تدريس او هموار و دلنشين بوده و با آميزه لطف ، و تواءم با رفق و مدارا و نصيحت و
اندرز باشد، و به قصد ارشاد شاگردان به امور مهم ، به آنان سود رسانده و بهره
مندشان سازد. معلم بايد شاگردان خود را به صيانت و نگاهبانى اندوخته هاى نفيس و
گرانبهاى علمى - كه در اختيار آن ها قرار داده است - تشويق و تحريص كند.
معلم نبايد به هيچوجه اندوخته هاى علمى خود را در خويشتن احتكار و ذخيره كند، و در
اعطاء و القاء آنها دريغ ورزد، اندوخته هائى كه دانشجويان (تشنه و گرسنه علم ) بدان
نياز دارند، و از او درباره آن اندوخته ها پرس و جو مى نمايند. بنابراين اگر او
افراد شايسته اى را در پيرامون خود ديد نبايد در بذل سرمايه هاى علمى و توزيع اين
ذخائر، دريغ و مضايقه كند.
البته بايد بگوئيم : تا وقتى كه دانشجويان او، نسبت به برخى از معلومات و معارف ،
اهليت و شايستگى لازم را به دست نياورند نبايد معلم اين معلومات را در اختيار آنها
قرار دهد؛ بلكه بايد در كتمان آن (از چنين شاگردان )، كوشا و مصر باشد؛ زيرا القاء
معلومات و معارفى كه شاگردان براى هضم و درك آن ، استعداد و شايستگى كافى ندارند،
موجب پريشانى خاطر و پراكندگى و تباهى ذهن و حال آنها مى گردد.
اگر دانشجوئى در زمينه اينگونه معلومات و معارف ، پرسش كرد به او بگويد: اين
معلومات ، عجالة و در شرائط كنونى استعداد و آمادگى علمى تو، براى تو زيان بخش است
. و بايد به او نيز يادآور شود كه علت استنكاف او در بذل اين اطلاعات و معلومات ،
از بخل و مضايقه او ريشه نمى گيرد؛ بلكه اين استنكاف ، نمايانگر حس دلسوزى و لطف و
مرحمت او مى باشد.
معلم پس از آنكه اين نكته را به او تفهيم كرد بايد او را به سعى و كوشش و پيشرفت در
تحصيل ، تشويق كند تا اهليت و شايستگى اين چنين معلومات و معارف و ساير اطلاعات
ديگر را به دست آورد.
در توضيح و تفسير كلمه (ربانى
) چنين روايت شده است كه (عالم
ربانى )، كسى است كه آگاهى ها و معارف
خرد و كوچك و ساده را قبل از معارف بزرگ و پيچيده ، به مردم تعليم ميدهد(270)
.
9- تفهيم ترتب و تسلسل منطقى اشتغالات
دينى و علمى به شاگردان
بايد معلم ، شاگرد را از اشتغال به امور غيرضرورى و غيرواجب ، قبل از اشتغال به
امور ضرورى و واجب ، و از اشتغال به واجب كفائى ، قبل از اشتغال به واجب عينى ،
بازدارد. يكى از واجبات عينى (كه بايد شاگرد در نخستين مرحله در انجام و اداء آن
بكوشد)، اصلاح و پيراستن دل و پاكيزه ساختن درون به وسيله نيروى تقوى و پرهيزكارى
است . مقدم بر همه چيز و همه كس ، خود معلم بايد از نظر تقوى ، خويشتن را مورد
بازخواست و بازپرسى و تفتيش قرار دهد (و ببيند كه آيا از تقوى و پارسائى بهره اى
دارد، آنگاه پس از احراز مقام تقوى و پرهيزكارى در خويشتن ، به ارشاد شاگرد دست
يازد) تا شاگرد در مرحله نخست ، از رفتار، و در مرحله دوم از گفتار او الگو و سرمشق
گيرد.
معلم بايد (ترتب و تسلسل علوم و معارف را به هنگام تدريس - با توجه به پايه معلومات
شاگردان - در نظر گرفته و) آنها را از پرداختن به علوم ادبى (از قبيل صرف و نحو،
معانى و بيان و...) قبل از پرداختن به سنت و معارف ساده دينى ، منع كند. و به همين
گونه ، ترتيب و پى آمدهاى منطقى علوم و معارف را به شاگردان گوشزد نمايد.
10- كوشش در تقريب مطالب به ذهن
شاگردان و رعايت استعداد آنها
بايد معلم به شغل و حرفه تعليم ، حرص و علاقه و دلبستگى داشته باشد، و همه توان و
نيروى خويش را در تفهيم و تقريب مطالب به اذهان شاگردان ، به كار گيرد، و در اين
جهت اهتمام ورزد. او بايد اين وظيفه خطير را بر تمام نيازها و مصالح و منافع شخصى -
البته تا آنجا كه كار ضرورى مهمترى در ميان نباشد - ترجيح دهد. ولى اشتغال به مصالح
شخصى و حوائج فردى ، در حد ضرورت ، در همان محدوده نيازهاى اوليه ، بلامانع است (و
بايد معلم در صورت عدم ضرورت ، همه مصالح و منافع شخصى ديگر را در راه اداء وظيفه
تعليم و تربيت ، قربانى كند).
معلم نبايد به هيچوجه در نصيحت و اندرز به شاگردان ، چيزى را فروگزار نمايد. و در
تفهيم مطالب ، درجه استعداد و قدرت درك و توانائى حافظه شاگردان را در مد نظر قرار
دهد. و از بازگو كردن مسائل و القاء مطالبى كه ذهن شاگردان ، تحمل درك آنرا ندارد
خوددارى نمايد.
معلم نبايد طرز بيان و سخن خود را - بيش از حد معمول - گسترده و مفصل سازد، به گونه
اى كه حافظه شاگردان قادر بر نگاهدارى و حفظ آن نباشد. او نبايد آنگونه فشرده و
كوتاه ، بيان خود را ايراد كند كه درك و فهم آن براى شاگردان دشوار گردد؛ (بلكه
بيان خويش را در حد ميانگين و متناسبى قرار دهد كه علاوه بر امكان ضبط و حفظ آن ،
فهم آن نيز آسان باشد).
با هر يك از شاگردان ، در خور مقام و پايه علمى و بر حسب ميزان فهم و استعداد آنها
سخن گويد، و آنها را مخاطب قرار دهد: با شاگردى كه داراى نيروى تشخيص و مهارت و
كارائى مى باشد و مساءله علمى را با دقت و تحقيق درك مى كند، با ايماء و اشاره و به
طور فشرده سخن گويد. و براى ديگران - به ويژه كسانى كه گرفتار ركود و توقف ذهنى يا
كمبود علمى هستند - مطلب را با بسط و تفصيل بيشترى توضيح دهد. و براى كسانى - كه جز
با تكرار مسئله و توضيح دوباره آن ، نمى توانند مطلب را درك نمايند - سخن و بيان
خويش را تكرار نمايد.
معلم بايد نخست ، خود مساءله را به صورت واضح و روشنى طرح كند، يعنى تصوير روشنى از
مساءله را ترسيم نمايد، سپس با ذكر مثالها و نمونه ها - البته در صورت نياز به آنها
- به توضيح و تشريح آن بپردازد. ادله و مآخذ موافق و مخالف مساءله را ياد كند. و
براى اثبات جنبه معتبر و مورد اعتماد، و راءى درست مساءله ، دليل مناسب را بازگو
نمايد، تا آن جنبه كاملا تاءييد و تقويت گردد. و نيز دليل ضعف مساءله را ذكر كند تا
شاگرد شيفته آن جنبه نگردد و تحت تاءثير آن ، مبنائى براى خود نپردازد. (و آنرا به
صورت احتمالى قابل قبول تلقى نكند). مثلا بگويد: مخالفين در اثبات نظر خود، چنين
استدلال كرده اند؛ ولى دليل آنها به خاطر فلان علت و فلان دليل ، ضعيف و مردود است
.
بايد معلم جنبه هاى اخلاقى رد و ايرادات و انتقادات خود را در نظر گيرد. يعنى اگر
راءى و نظر كسى را تضعيف مى كند بايد شاگرد بفهماند كه منظور او و صرفا بيان حق و
واقعيت مى باشد. و چون بيان واقعيت ناگزير، متوقف بر تضعيف راءى فلان دانشمند است
از اين جهت آنرا بازگو كرده است . بايد به شاگردان يادآور شود كه هدف او در چنين
مناقشات ، اظهار تفوق و برترى بر ديگران و يا كوباندن و شكست دادن آنها نيست ؛
(بلكه تنها هدف او اظهار حق و حقيقت مى باشد).
معلم بايد اسرار و رموز حكم و قانون مساءله مورد بحث ، و علل آنرا توضيح دهد و
اقوال و آراء مختلف را توجيه نموده و وجوه ضعف و احتمالات ضعيف مساءله و نيز
پاسخهاى لازم را يادآور گردد. او بايد اصل و فرعى كه با آن مساءله ، پيوند و ارتباط
دارند، و اساس و بنيادى كه مساءله بر آن مبتنى است ، و مسائل مشابه با آن مساءله ،
و اينكه حكم آنها با هم مساوى و يا مخالف با يكديگر است ، همه اين مطالب را ذكر
كند، و همچنين ماءخذ هر دو حكم را ياد كرده و فرق ميان آن دو مساءله را بازگو
نمايد.
معلم بايد در طرح هر مساءله علمى ، لواحق و متعلقات آن از قبيل : نكات نغز و لطيف و
لغزها و معماهاى ظريف و امثال و اشعار و لغات آنها و اشكالاتى كه بر آن مساءله و يا
تعبيرى مانند آن وارد مى شود، و جواب اشكالات را - البته در صورت لزوم و امكان -
ذكر كنند.
معلم بايد لغزشهاى برخى از مؤ لفان و مصنفان را به شاگردان تذكر دهد و درباره حكم ،
و نيز اشتباه آنها را در تخريج
(271) و نقل و امثال آنها يادآور گردد، و به آنها راجع به اين موارد و
امثال آنها هشدار دهد. ولى بايد در اين رهگذر از نيت و هدف مطلوب و صحيح انسانى و
حس حقيقت جوئى برخوردار باشد. نبايد مقصد و غرض او، صرفا اظهار خطاء و لغزش ديگران
، و ابراز استوارانديشى و ژرف نگرى خويشتن باشد؛ بلكه بايد هدف و منظور او، ارشاد
شاگردان و نصيحت و خيرخواهى نسبت به آنها بوده تا در او، حالت غرور و شيفتگى و
خودباختگى نسبت به كارش پديد نيايد.
همه اين كوششهاى علمى در صورتى بجا و بمورد است كه فردى كه اين افاضات علمى بدو
القاء مى شود، واجد اهليت و شايستگى براى دريافت آنها باشد.
11- ذكر ضوابط و قواعد كلى علوم ضمن
تدريس آنها
بايد معلم ، قواعد كلى متناسب با درس را - كه استثناءبردار و رخنه پذير نيست و خللى
در آن راه نمى يابد، و يا قواعدى را كه داراى موارد استثنائى است با ذكر مستثنيات
آنها - در اثناء درس بازگو كند. مثلا در درس فقه اين قاعده را گوشزد نمايد:
زياده و نقصان ركن در هر نمازى در همه موارد و بطور مطلق ، موجب بطلان آن خواهد
بود، مگر در موارد خاصى كه موجب بطلان نيست . سپس آن موارد را توضيح دهد(272)
.
در صورتى كه سبب و مباشرت (مباشر)، با هم مجتمع باشند، مباشرت بر سبب ؛ مقدم است
(273) .
اگر كسى اقرار كند كه اموال كسى را براى نياز و استفاده شخصى خود قبض كرده و تحويل
گرفته است ، قول و گفتار او در بازپس دادن آن به مالكش ، پذيرفته نخواهد بود(274)
.
حدود و كيفرهاى جرم و گناه با پديد آمدن شبهه و احتمال ، ساقط مى شود.
ارزش و اعتبار سوگند و قسم به خداوند، به نيت و قصد كسى كه سوگند مى خورد مربوط است
مگر در مواردى كه سوگنددهنده ، قاضى و داور شرعى و يا نماينده و نائب او باشد كه
درباره دعوى و محاكمه اى ، فردى را وادار به سوگند نمايد. در اين صورت بايد قسم او
بر حسب قصد و نيت قاضى و يا جانشين و نماينده او انجام گيرد كه از او درخواست سوگند
كرده اند.
اگر قسم و سوگند كسى مربوط به نفى عمل غير باشد بايد سوگندش به صورت نفى علم ، يعنى
به عنوان عدم اطلاع بر انجام آن كار صورت گرفته و بايد به همان صورت تلقى گردد.
البته براى اين قاعده ، مورد استثنائى وجود دارد و آن اين است : كسى كه عليه او
ادعا شده است كه برده و يا حيوان او بر غير، صدمه و جنايتى وارد ساخته است ، بر طبق
نظر بعضى از فقهاء، سوگند قطعى او بر نفى جنايت از برده يا حيوانش ، ممضى و معتبر
است .
براى مولى در ذمه برده ، در ابتداء امر، هيچگونه امر مالى ثابت نمى شود؛ چون برده ،
مالك چيزى نمى گردد. مگر در مواردى كه برده ، عبدقن و خالص نباشد، يعنى مكاتب مطلق
يا مشروط و يا مدبر باشد.
و بالاخره بايد معلم ، امثال اينگونه قواعد فقهى را (ضمن درسهاى فقهى ) به ميان
آورد.
او بايد پاره اى از قواعد مضبوط و يا ضوابط مورد احتياج در علم اصول فقه را براى
شاگردان توضيح دهد، از قبيل ترتيب ادله استنباط احكام - كه اين ادله به ترتيب ،
عبارتند از كتاب (قرآن )، سنت ، اجماع و نوعى از قياس
(275) . و بايد استصحاب و انواع قياسها و درجات آنها و حدود و تعريفات
اصطلاحاتى را - كه بيان آنها در اثناء تدريس ، در خور بحث و متناسب با آن مى باشد -
بيان كند.
علاوه بر همه اين مطالب ، لازم است پاره اى از نامهاى اصحاب معروف پيامبر اكرم (صلى
الله عليه و آله ) و مشاهير تابعين و علماء معروف و شرح حال و تاريخ (تولد و) وفات
آن ها را ياد كند.
درباره ضبط اسماء مشكل و انساب متشابه اينگونه رجال ، و يا مختلف و مؤ تلف و امثال
آنها، توضيحات لازم را ذكر كند.
پاره اى از واژه هاى لغوى و عرفى و اصطلاحى را - كه در علم مورد تدريس ، غالبا
تكرار مى گردد، به منظور ضبط مشكلات مربوط به لغت و اصطلاح - تشريح نمايد، مثلا
بگويد: مفتوح ، يا مضموم ، يا مكسور، يا مشدد و يا مختلف است . و بالاخره نظائر
اينگونه مطالب را به شاگردان يادآور شود.
تمام اين توضيحات را تدريجا و گام به گام براى شاگردان بازگو كرده تا در طى مرور
ايام ، خير و بركات عظيمى ، نصيب آنها گردد.
12- تشويق شاگردان به اشتغالات علمى و
تحريص بر تكرار دروس و آزمايش
هوش و استعداد آنها
معلم بايد شاگردان را به اشتغالات علمى در تمام اوقات تشويق كرده و اعاده و تكرار
محفوظات را در اوقات مناسب ، از آنها درخواست كند. و راجع به مسائل مهم و مباحثى كه
براى آنها بيان كرده است ، پرسش هائى را مطرح سازد.
اگر ملاحظه كرد كه شاگردى ، مسائل و مباحث مذكور را از بر كرده و آنها را دقيقا به
خاطر سپرده است از او احترام و تجليل به عمل آورد، (و علنا در حضور ديگران ) - در
صورتيكه بيم عجب و غرور و تباهى حال و مزاج روحى او در ميان نباشد - او را مورد
ستايش و تقدير قرار دهد، و مراتب پيشرفت او را تواءم با تقدير و احترام به همگان
اعلام كند.
و اگر احساس كرد كه شاگرد و دانشجوئى در حفظ كردن درس و دقت در مباحث و مسائل مربوط
به آن ، كوتاهى ورزيده ، او را در نهان و دور از نظر ديگران ، هشدار داده و نسبت به
او سختگيرى نموده و توبيخش نمايد. و چنانچه مصلحت چنين شاگردى ايجاب كند كه علنا و
در حضور ديگران ، وى را به خاطر سهل انگارى ، مورد سخت گيرى و ملامت قرار دهد - و
اين كار را با توجه به مصلحت خود شاگرد انجام دهد - اشكالى بر آن مترتب نيست ؛ زيرا
معلم و استاد، همچون طبيب و پزشك مى باشد كه مى داند دارو را در چه جائى بكار برد،
جائى كه مورد نياز است و آن دارو در آنجا سودمند مى افتد.
13- طرح مسائل دقيق و پرسش كردن از
شاگردان و آزمايش هوش
بايد معلم ، نتايج سودمند مسائل دقيق و نكات پيچيده و ناآشنا را براى ياران و
شاگردان خود مطرح سازد، و از آنها درخواست پاسخ نمايد. و با طرح اين فوائد و نتايج
مسائل و نكات مذكور، قدرت درك آنها را بيازمايد تا در ضمن آن ، فضل و معلومات افراد
و شاگردان برجسته نيز نمودار گردد.
طرح مسائل دقيق ، اين فائده را دارا است كه از رهگذر آن ، شاگردان با اين مسائل سر
و كار پيدا كرده و به دقت و باريك انديشى درباره آنها خوى گيرند.
معلم نبايد نسبت به شاگردى كه در فهم نتايج مسائل دقيق ، دچار اشتباه و لغزش مى
گردد سختگيرى كند، و او را مورد سرزنش قرار دهد. مگر در موارديكه - از ديدگاه معلم
، مصلحت شاگرد، چنين توبيخ و سختگيرى را اقتضاء كند.
از ابن عمر روايت شده است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) براى آزمايش هوش
اصحاب و يارانش به آنها فرمود: بعضى از درختان طورى است كه دچار برگ ريزى نمى شود -
و چنان درختى نمودار شخصيت يك مسلمان است . سپس به يارانش فرمود: به من بگوئيد اين
چه درختى است ؟ ذهن ياران رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) متوجه درختهاى بيابانى
شد، لذا از آنها نام بردند، ولى به خاطر من رسيد كه درخت موردنظر، بايد درخت خرما
باشد؛ لكن از بازگو كردن تفطن ذهنى خود، احساس حياء و شرم مى نمودم . اصحاب و ياران
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) عرض كردند: بفرمائيد اين درخت چيست ؟ فرمود:
درخت خرما است . پدر ابن عمر به فرزندش گفت : اگر پاسخ پيغمبر (صلى الله عليه و آله
) را زودتر بازگو مى كردى در نظر من از چنين و چنان بهتر بود. (چنانكه در اين حديث
ملاحظه مى كنيد، پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) در برابر عجز اصحاب در پاسخ به
سؤ ال ، هيچگونه عكس العمل سرزنش آميزى از خود نشان نداد؛ بلكه با گشاده روئى ، خود
به پاسخ اقدام فرمود و ضمنا هوش آنها را نيز آزمايش كرد).
همچنين معلم ، اگر از توضيح و گزارش درس خود فارغ گشت ، طرح مسائل مربوط به همان
درس و تكرار مشكلات آن ، هيچگونه ضررى ندارد؛ چون از اين طريق مى تواند نيروى درك و
ميزان حفظ و ضبط شاگردان را درباره توضيحات خود، آزمايش كند. اگر ملاحظه كرد شاگردى
، توضيحات او را درست درك كرده و غالبا به پرسشهاى او، پاسخهاى صحيحى را عرضه مى
كند بايد از او تشكر و قدردانى نمايد. و اگر ملاحظه كرد كه شاگردى ديگر، مطلب را
كاملا درك نكرده است ، با آميزه لطف به اعاده توضيحات خويش بپردازد.
شايسته است كه استاد و معلم ، دانشجويان را موظف سازد كه درس را به صورت دسته جمعى
برگزار كنند؛ زيرا انعقاد مجلس درس به صورت جمعى ، متضمن فوائد و نتايج مطلوبى است
كه درسهاى انفرادى ، فاقد آنست . و نيز بايد به آنها دستور دهد پس از تمام شدن درس
، توضيحات و تقريرات او را ميان خود تكرار كنند تا بدينوسيله گزارش ها و بيان او در
اذهان آنان راسخ و پايدار بماند.
14- احترام به شخصيت شاگرد و اعتراف
به اهميت افكار او
بايد معلم در بحث و گفتگو و مذاكره با شاگردانش ، منصف باشد. اگر از شاگردى ،
گفتارى مفيد و سودمند شنيد به اهميت و ارزش و سودمند بودن آن اعتراف نمايد، اگر چه
آن شاگرد، فردى كم سن و سال باشد؛ زيرا انصاف و اعتراف به اهميت افكار صحيح ديگران
، از بركات علم و دانش به شمار مى آيد.
يكى از پيشينيان گفته است : (بركت و
فزونى علم ، و آئين و راه و رسم دانش ، انصاف و عدالت است . اگر كسى منصف نباشد و
در طريق تعليم و تعلم ، راه انصاف را در پيش نگيرد نمى تواند مطلبى را بفهماند و نه
مى تواند مطلبى را بفهمد). بنابراين
بايد معلم در بحث و گفتگو و ايراد سخنان خويش ، همبستگى خود را با انصاف ، حفظ كند
و به سؤ ال و پرسش بجا و بمورد شاگرد - هر چند هم كه كم سن و سال باشد - منصفانه
گوش فرادهد، و از شنيدن سؤ ال او اظهار تكبر و استنكاف ننمايد؛ زيرا ممكن است با
مضايقه از شنيدن سؤ ال او، شاگردش از فائده و بهره سودمند مربوط به سؤ ال ، محروم
گردد.
معلم نبايد به هيچيك از شاگردان - به خاطر كثرت تحصيل و پيشرفت فزاينده و چشمگير و
يا به خاطر مزيت استعداد آنان بر افراد فاميل و وابسته به خود از قبيل فرزند و
برادرش - رشك و حسد ورزد؛ چون رشك بردن بر ديگران ، حرام و ممنوع است تا چه رسد به
رشك و حسد بردن بر شاگردانى كه به منزله فرزندان معلم مى باشند، شاگردانى كه از
ناحيه فضل و برترى آنها، فراوانترين حظ و نصيب به معلمشان عايد مى گردد؛ چون معلم ،
مربى و پرورشكار شاگرد است و خداوند متعال به خاطر اينكه اين معلم ، شاگردان را
تعليم مى دهد - تا به عنوان فارغ التحصيلان ، در جامعه خدمت كنند - پاداش عظيمى
براى او در نظر گرفته ، و در دنيا نيز از دعاى مداوم و ستايش جالب توجه اين شاگردان
و جامعه برخوردار مى گردد.
ما تا كنون نديده و نشنيده ايم كه هيچيك از اساتيد، فرزند خود را بر شاگردان و
دانشجويان ديگر، ترجيح داده باشد، و يا در صورت ترجيح ، موفق و كامياب بوده باشد؛
بلكه بايد گفت كه همه امور و پيشرفت و موفقيت در آنها در يد قدرت الهى قرار دارد.
علم و دانش نتيجه تفضل خداوندى است كه بر طبق اراده و مشيت حكيمانه خود، آنرا در
اختيار بندگان صالح خويش قرار ميدهد. و خداوند است كه داراى فضل و رحمت عظيم و
شكوهمند مى باشد.
15- رعايت مساوات در التفات و محبت به
شاگردان
معلم نبايد در اظهار محبت و توجه و التفات به شاگردان - در صورتى كه از لحاظ سن و
فضيلت و ديندارى ، تقريبا با هم برابر هستند - تبعيض و تفاوتى را معمول داشته و
بدان تظاهر نمايد؛ زيرا اظهار تبعيض و عدم رعايت مساوات در محبت و توجه به آنها -
با وجود تساوى آنها از يكديگر مى گردد.
لكن اگر بعضى از شاگردان از لحاظ طرز تحصيل و سعى و كوشش و حسن ادب و نزاكت ، بر
ديگران مزيت داشته باشند؛ چنانچه معلم از آنها احترام خاصى به عمل آورد، و اين
احترام را اظهار نمايد، و آنانرا از لحاظ محبت و تفقد، بر ديگران ترجيح دهد، و ضمنا
يادآور گردد كه علت احترام زياد و تقدير ويژه او، به خاطر همين مزايا و موجبات است
، در اين صورت ، اظهار تبعيض و تفاوت ميان شاگردان مانعى ندارد و مى تواند توجه و
التفات ويژه اى را درباره آنها مبذول دارد؛ زيرا تقدير و احترام به شاگردان كوشا و
با نزاكت ، عامل مؤ ثرى در ايجاد تحرك و شادابى آنها بوده ، و انگيزه مفيدى است كه
آنان و نيز سائر شاگردان را وادار مى سازد تا در اتصاف به چنين صفات مطلوب و
امتيازآفرين ، سعى و كوشش نمايند. (يعنى تقدير و تشويق از شاگردان كوشا و وظيفه
شناس و مؤ دب ، حس وظيفه شناسى و ادب و نزاكت و جد و جهد در تحصيل را در ديگران ،
بيدار ساخته ، و نيز خود افرادى كه مورد تقدير و احترام قرار مى گيرند با تحرك و
شادابى و قدرت فزونترى در اداء وظائف و تكاليف درسى و اخلاقى كوشش خواهند كرد).
(درباره تشويق و آثار آن در پيشبرد هدف تعليم و تربيت در جلد اول و دوم كتاب
(اسلام و تعليم و تربيت ) و
نيز درباره رعايت مساوات ميان كودكان و شاگردان ، در همين اين كتاب به طور مفصل ،
مطالبى را بازگو كرديم
(276) ).
16- رعايت نوبت شاگردان زياد در شروع
به تدريس
اگر شاگردان براى درس ، به معلم مراجعه كنند و كثرت متقاضيان و مراجعان درس در حدى
باشد كه به استاد هجوم آورند (بطوريكه پاسخ مثبت براى شروع به درس همه آنها ميسر
نباشد). بايد تعليم شاگردانى را بر ديگران مقدم دارد كه قبلا نوبت گرفته اند. و به
ترتيب نوبت گيرى آنها، درسشان را بر ديگران مقدم بدارد. و براى هر يك از اين
گروههاى مقدم ، بيش از يك درس را - جز با احراز رضايت ديگران - جلو نيندازد و بدان
آغاز نكند.
در صورتى كه درسها - بر حسب اتفاق همه شاگردان - مربوط به يك كتاب باشد (و چنين
گونه تدريس را (تقسيم
) مى نامند)، معلم مى تواند در هر روزى به درس يكى از آنها آغاز نمايد.
(يعنى مثلا روز اول را به درس عده اى ، و روز دوم را به درس عده اى ديگر، و
همينگونه روزهاى هفته را نوبت به نوبت به آغاز كردن درس هر يك از آنها اختصاص دهد.
و در نوبتهاى بعدى به ترتيب ، همان درسهاى مقدم را به تاءخير اندازد. و بدينسان كار
تدريس خويش را ادامه دهد تا همه - به نوبت - از درس نوبت اول برخوردار گردند)؛ زيرا
درسى كه مقدم تر از درسهاى ديگر آغاز مى شود، در طى آن درس براى تقرير و توضيح آن ،
نشاطى براى معلم و نيز شاگردان وجود دارد كه معلم ممكن است در درسهاى بعدى فاقد
چنان نشاط و خرمى باشد. ولى اگر معلم احساس كند كه با ادامه درس و شروع درس بعدى
دچار ملال خاطر نمى گردد و عليرغم شروع درس بعدى ، نشاط و شوق و ذوق او بر سر جا مى
ماند مى تواند نوبت تدريس خود را بر حسب ترتيب كتاب ، تنظيم كند. مثلا درس عبادات
(امثال طهارت ، صلوة ، صوم ...) را بر درس معاملات (امثال اجاره ، رهن ، مزارعه
...) و بدينسان دروس ديگر را از لحاظ نوبت جلو اندازد.
و اگر معذلك ، صلاح در آن ببيند كه فرد سابق تر را - يعنى كسى را كه قبلا نوبت گرفت
- از لحاظ شروع به درس مقدم دارد تا در نتيجه ، فردى را كه ديرتر نوبت گرفته است -
به تقدم و پيشتازى در اخذ نوبت تحريص و تشويق كند، چنين كارى نيكو و شايسته مى
باشد.
معلم بايد (در رعايت نوبت شاگردان ، دقيق باشد و) براى هيچ شاگردى در نوبت درس
ديگران ، تدريس نكند. و نوبت آنها را به تاءخير نيندازد. مگر آنگونه مصالحى كه قبلا
آنها را بازگو كرديم ، چنين تاءخيرى را اقتضاء نمايد.
اگر گروهى از شاگردان ، با طيب خاطر و رضامندى ، نوبت خود را در اختيار گروهى ديگر
قرار دهند، اشغال و تاءخير نوبت آنها مانعى نخواهد داشت .
اگر چند گروه از شاگردان با هم و همزمان به استاد روى آورند و در شروع به درس ،
دچار درگيرى و اختلاف نظر شوند، معلم مى تواند با استفاده از قرعه ، درس هر يك از
اين گروهها را آغاز كند. البته بايد در اين مورد، شرائطى را رعايت كرد. به خواست
خداوند متعال در سومين بخش (نوع سوم
) به طور مفصل و گسترده ، اين شرايط و بيان خود مساءله ، مورد بحث و
گفتگو قرار خواهد گرفت .
17- رعايت امتياز استعداد و تفاوتهاى
هوش شاگردان
وقتى معلم احساس كرد كه شاگردى ، راه و روشى را در تحصيل خود پيش گرفته است كه فوق
توانائى و حال و استعداد، و بالاتر از شرائط و مقتضيات شخصى او است ، و به همين علت
، بيم و وحشتى در معلم پديد آيد كه ممكن است شاگرد نسبت به درس و تحصيل ، دچار ضجرت
خاطر و دلزدگى و نفرت گردد، بايد او را به رفق و مداراى با خويشتن توصيه و سفارش
كند، و سخن پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) را براى او بازگو نمايد كه
فرمود:
(آنكه به علت افراط در بار كشيدن و
راندن مركوبش ، از قافله و كاروان فرو مى ماند. و از آن جدا مى گردد، نه مسافتى را
طى مى كند و نه پشت و كمرى توانمند را براى خود و مركوب خويش نگاه مى دارد).(277)
(بلكه خود و مركوبش ، از كارافتاده و به مقصد هم نمى رسند).
معلم بايد امثال اينگونه گفتارهاى سنجيده و پندآموز را به گوش او برساند تا وى را
وادارد كه درنگ و صبر و رفق و مدارا و ميانه روى و اعتدال در سعى و كوشش را نصب
العين خويش قرار دهد.
و بدينسان اگر معلم احساس كرد كه شاگرد با كوششهاى فرساينده خويش ، دچار ملال خاطر
و دلتنگى و خستگى روحى گشته ، و يا مقدمه و زمينه چنين حالاتى در او نمودار شده است
، بايد به او دستور استراحت دهد، و امر كند كه از اشتغالات علمى خود بكاهد، و از
آموختن علم و يا خواندن كتابى كه قدرت درك آنرا ندارد، و يا سن او در خور آنها نيست
، و يا هوش و استعداد او در فهم آن علم و يا آن كتاب ، نارسا است ، جلوگيرى كند.
لزوم آزمايش هوش و استعداد و ذوق شاگردان به منظور اشتغال به كتاب يا فن خاص :
اگر شاگرد و دانشجو، با معلم خود در مورد خواندن فن و يا كتابى مشورت كند -
دانشجوئى كه حال او بر معلم از لحاظ شعاع كاربرد فهم و استعداد و حافظه اش روشن
نيست - نبايد (بدون مطالعه ) دستورى در اين مورد صادر نمايد، مگر آنگاه كه ذهن و
هوش او را بيازمايد، و از حالاتش از نظر استعداد و حافظه ، آگاهى كافى بدست آورد.
چنانچه معلم احساس كرد شاگردى كه در صدد مشورت با او برآمده است واجد توانائى است و
تاءخير در امر او روا نيست ، موظف است چنين شاگردى را به يك كتاب ساده و آسان - كه
درباره همان علم و فن مطلوب ، نگارش يافته است - منتقل و راهبرى كند.
اگر معلم از طريق آزمايش استعداد و هوش شاگرد، به اين نتيجه رسيد كه داراى قدرت درك
كافى ، و ذهن شايسته اى هست بايد او را از كتاب آسان به كتاب ديگرى كه در خور ذهن و
هوش و استعداد او است منتقل سازد، (يعنى در صورتيكه آمادگى ذهنى و علمى شاگرد را
احراز كرد بايد به او اجازه ارتقاء به مقام بالاترى را - از لحاظ نوع كتاب و علوم و
فنون ديگر، - بدهد). چنانچه پس از آزمايش هوش و استعداد شاگرد، متوجه شد كه آمادگى
و شايستگى لازم براى انتقال از كتاب آسان به كتاب پيچيده را ندارد بايد او را به
ادامه همان كتاب ساده و فن آسان وادارد، و اجازه ندهد به علم و كتاب پيچيده اى
سرگرم شود. (تا آنگاه كه استعداد و آمادگى كافى بدست آورد و سپس به كتاب استدلالى و
پيچيده ترى ارتقاء و انتقال يابد)؛ زيرا آنگاه دانشجوى لايق و شايسته اى كه به
خواندن كتاب بالاتر و پيچيده و استدلالى - كه در خور آن است - ارتقاء مى يابد، و
احساس مى كند كه شايستگى و آمادگى ذهنى او منشاء اين ارتقاء و انتقال بوده است ،
اين انتقال و جابجائى خوش آيند، موجب ازدياد انبساط خاطر و فزايندگى نشاط و شادابى
و تحرك او در تحصيل خواهد گشت . در حاليكه عكس آن ، يعنى ركود و توقف او در همان
كتاب يا انتقال يك دانشجوى لايق از كتاب اصولى و استدلالى به كتاب ساده و آسان ،
باعث دلسردى و فروكش شدن شادابى و تحرك تحصيلى او خواهد گشت . (بنابراين به خاطر
ايجاد تحرك و ازدياد نشاط و شادابى دانشجو، لازم است در صورت داشتن لياقت ، اين
انتقال و ارتقاء از ساده به مشكل و از آسان به پيچيده - با اشاره و دستور معلم -
انجام گيرد).
معلم نبايد به دانشجو اجازه دهد كه در دو فن و يا بيشتر - البته در صورتى كه قدرت
ضبط و آموختن همگى آنها را دارا نباشد - خود را سرگرم تحصيل سازد. او بايد درسهائى
را كه از لحاظ اهميت در درجه نخست قرار دارند بر ساير دروسى كه در درجه دوم اهميت
قرار دارند مقدم دارد. و ما ان شاء الله در بحثهاى آتيه با تفصيل بيشترى راجع به
اين موضوع گفتگو مى كنيم .
بارى ، اگر معلم از طريق آزمون و امتحان استعداد شاگرد، يقين پيدا كرد و يا قويا
احتمال داد كه او در علم و فن خاصى - كه سرگرم تحصيل در آن است - موفقيتى به دست
نمى آورد، و به پيشرفتى در آن نائل نمى گردد، بايد به او دستور دهد كه آن علم و فن
را ترك گفته و به فن ديگرى اشتغال ورزد، فن ديگرى كه به پيروزى و موفقيت شاگرد در
آن فن مى توان اميدوار بود.
|