مباني تعليم و تربيت در قرآن و احاديث

رضا فرهاديان

- ۲۴ -


مهمترين عوامل مؤثر در تربيت

دعا

رَبِّ هَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً اِنَّكَ سَميعُ الدُّعاءِ (1) .

پروردگارا، مرا از جانب خود فرزندى پاكيزه عطا فرما، همانا كه تو دعا را مى شنوى.

رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ اَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ اَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ اِمَاماً (2) .

اى پروردگار ما، از همسران و فرزندانمان خلف صالحى عطا فرما كه مايه چشم روشنى ما باشد و ما را پيشواى پرهيزگاران گردان.

رَبِّ هَبْ لى مِنَ الصَّالِحينَ (3) .

اى پروردگار من، مرا (فرزندى) صالح عطا فرما.

إِنَّكَ لَا تَهْدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِى مَنْ يَشَآءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (4) .

تو هر كس را كه بخواهى هدايت نمى كنى. خداست كه هر كه را بخواهد هدايت مى كند و او هدايت يافتگان را بهتر مى شناسد.

قُلْ اِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشآءُ وَ يَهْدَى اِلَيْهِ مَنْ اَنابَ (5) .

بگو: خدا هر كه را بخواهد گمراه مى كند و هر كه را به درگاه او روى آورد، هدايت مى كند.

اَللَّهُ يَجْتَبِى إِلَيْهِ مَنْ يَشَآءُ وَ يَهْدِى إلَيْهِ مَنْ يُنيْبُ (6) .

خدا هر كه را خواهد بر مى گزيند و هر كه را كه به سوى او باز گردد هدايت مى كند.

قُلْ مَا يَعْبَؤُاْ بِكُمْ رَبّى لَوْ لا دُعآؤُكُمْ (7) .

بگو اگر دعاى شما نبود، خداى من به شما توجهى نمى كرد.

قال السجّاد(ع): ... وَ اعنى على تربيتهم و تاديبهم و برّهم... (8)

خدايا مرا بر تربيت و آموختن ادب به آنان [فرزندان ] و نيكى به ايشان يارى فرما....

وَ الَّذِينَ جَهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا و إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الُْمحْسِنينَ (9) .

كسانى كه درراه ما سعى و تلاش (و جهاد) مى كنند، به راههاى خويش هدايتشان مى كنيم و خدا با نيكوكاران است.

مَآ أَصَابَ مِنْ مُّصيبَةٍ إلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَليْمٌ (10) .

هيچ مصيبتى جز به فرمان خدا به كسى نمى رسد و هر كه به خدا ايمان بياورد، خدا قلبش را هدايت مى كند و خدا به هر چيزى داناست.

ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّواْ الْحَيوةَ الدُّنْيَا عَلَى الْأَخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لَايَهْدِى الْقَوْمَ الْكَفِرِينَ (11) .

و اين بدان سبب است كه اينان زندگى دنيا را بيشتر از زندگى آخرت دوست دارند و خدا مردم كافر را هدايت نمى كند.

1- تفكر و تعقل

وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ (12) .

و او پليدى را بر كسانى كه عقل خود را به كار نمى اندازند مقرر مى كند.

كَذلِكَ نُفَصِّلُ الأَيَتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (13) .

اين چنين آيات را تفصيل مى دهيم براى مردمى كه مى انديشند.

كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْأَيَتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّروُنَ (14) .

خدا آيات خود را براى شما اين چنين بيان مى كند، باشد كه بينديشيد.

ألفكر رشد، الغفله فقد (15) .

فكر مايه رشد و تكامل و غفلت از دست دادن (سرمايه) است.

الفكر فى الخير يدعو إلى العمل به (16) .

انديشيدن در كار خير [آدمى را] به انجام دادن آن دعوت مى كند.

اصل العقل الفكر و ثمرته السلامة (17) .

ريشه عقل، انديشيدن و نتيجه آن سلامت [روانى ] است.

بالفكر تنجلى غياهب الامور (18) .

با فكر كردن مى توان تاريكيها را روشن ساخت.

قال على(ع): التفكر يدعو إلى البرّ و العمل به (19) .

انديشيدن [آدمى را] به كار نيك و انجام دادن آن دعوت مى كند.

قال على(ع): لا عبادة كالتفكر فى صنعة اللَّه عزّوجلّ (20) .

عبادتى برتر از انديشيدن درآ فرينش الهى نيست.

اوصيكم بتقوى اللَّه و إدامة التفكّر، فانّ التفكّر أبو كلّ خير و امة (21) .

شما را به رعايت تقوا و انديشيدن مداوم سفارش مى كنم. چه اين كه انديشيدن ريشه تمام خوبيهاست [و اساس يك ملت و جامعه است ].

إذا قدّمت الفكر فى جميع افعالك حسنت عواقبك (22) .

انديشيدن قبل از انجام كار، عاقبت آن را نيك خواهد كرد.

الفكر جلاء العقل (23) .

فكر كردن صيقل عقل و انديشه است.

الفكر ينير اللّب (24) .

انديشه، عقل را روشنى مى بخشد.

2- تعليم و تعلّم

خَلَقَ الْإِنسانَ* عَلَّمَهُ الْبَيانَ (25) .

خدا انسان را آفريد و به او تعليم نطق كرد.

الَّذى عَلَّمَ بالْقَلَم * عَلَّمَ الإِنْسانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ (26) .

آن خدايى كه بشر را نوشتن آموخت و به آدم آنچه را نمى دانست تعليم داد.

وَ أَنْزَلَ اللَّهَ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ (27) .

و خداوند بر تو اين كتاب و حكمت را نازل كرد و آنچه را كه نمى دانستى تو را بياموخت.

هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الأُمِّيِّنَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلوا عَلَيْهِمْ ءَايَتِهِ وَ يُزَكِّيِهمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتبَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِن كَانُواْ مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلَلٍ مُّبِينٍ (28) .

اوست خدايى كه در ميان مردمى امّى پيامبرى از خودشان برانگيخت تا آياتش را بر آنها بخواند و كتاب و حكمتشان بياموزد. اگر چه پيش از آن در گمراهى آشكار بودند.

وَ لَكِن كُونُواْ رَبَّانيِّنَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَبَ وَ بِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ (29) .

ولى عبادت كنندگان خدا باشيد به سبب آنچه كه از كتاب خدا مى آموزيد و ياد مى گيريد.

لا فقه لمن لايديم الدّرس (30) .

كسى كه در درس پشتكار نداشته باشد چيزى هم نخواهد فهميد.

إنّك موزون بعقلك فزكّه بالعلم (31) .

تو با عقلت مورد سنجش قرار مى گيرى، پس عقل خويش را با علم رشد و نمو ده.

قال المسيح(ع): من عَلِمَ و عَمِلَ و علَّم، عُدَّ فى الملكوت الأعظم عظيماً (32) .

حضرت عيسى(ع) فرمود: هر كه علمى را فرا گيرد و بدان عمل كند و به ديگران بياموزد، در عالم بزرگ ملكوت به بزرگى ياد مى شود.

قال الحسين (ع): علِّم النّاس علمك، و تعلَّم علم غيرك، فتكون قد اتقنت علمك و علمت مالم تعلم (33) .

امام حسين(ع) فرمود: علم خود را به ديگران بياموز و علم ديگران را فرا گير، كه در اين صورت علم خود را محكم ساخته و آنچه را نمى دانستى فرا گرفته اى.

لقاح المعرفة دراسة العلم (34) .

فراگيرى مطالب علمى مايه بارورى شناخت و معرفت است.

قال الحسن(ع): دراسة العلم لقاح المعرفة، و طول التجارب زيادة فى العقل (35) .

امام حسن(ع) فرمود: تدريس دانش سبب بارورى معرفت مى شود و بسيارى تجربه ها موجب افزايش عقل است.

3- عبادت

يَأَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (36) .

اى مردم، پروردگارتان را كه شما و پيشينيانتان را بيافريده است بپرستيد. باشد كه پرهيزگار شويد.

وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (37) .

جن و انس را جز براى پرستش خود نيافريده ام.

فى حديث المعراج: يا احمد إنّ العبادة عشرة أجزاء تسعة منها طلب الحلال، فإذا طيبت مطعمك فأنت فى حفظى و كنفى (38) .

در حديث معراج آمده: اى احمد(ص) عبادت داراى ده قسمت است كه طلب [روزى ] حلال نهُ جزء آن را تشكيل مى دهد. وقتى خوراكت از حرام پاك شد، در حفظ و حمايت من (خداوند) قرار خواهى گرفت.

قال رسول اللَّه(ص): لاعبادة إلاّ بيقين (39) .

عبادت فقط با يقين تحقق مى پذيرد.

أوّل عبادة اللَّه معرفته، و اصل معرفة اللَّه توحيده (40) .

اولين قدم عبادت خداوند، شناخت اوست و ريشه شناخت خداوند، اعتقاد به وحدانيت اوست.

قال رسول اللَّه(ص): أعبد الله كأنك تراه فإن كنت لا تراه فإنّه يراك (41) .

خدا را طورى عبادت كن كه گويا او را مى بينى كه اگر او را نمى بينى او تو را مى بيند.

قال على(ع): لا خير فى عبادة لا علم فيها (42) .

عبادتى كه خالى از معرفت باشد خيرى در آن نيست.

قال السجّاد(ع): لا عبادة إلا بالتّفقّه (43) .

هيچ عبادتى ارزشمند نيست، مگر در پرتو بصيرت يافتن در [مسايل دينى ].

«فى حديث عنوان البصرى عن الصادق عليه السلام» قلتُ: يا أباعبد الله ما حقيقة العبوديّة؟ قال: ثلاثة أشياء: أن لا يرى العبد لنفسه فيما خوّله اللَّه ملكاً، لأنّ العبيد لا يكون لهم ملك، يرون المال مال اللَّه يضعونه حيث أمرهم اللَّه به، و لا يدبّر العبد لنفسه تدبيراً، و جملة اشتغاله فيما أمره تعالى به و نهاه عنه... فهذا أوّل درجة التّقى (44) .

عنوان بصرى مى گويد از امام صادق(ع) پرسيدم: حقيقت بندگى چيست؟ حضرت فرمود: حقيقت در سه چيز تحقق مى يابد: 1- بنده نسبت به آنچه خداوند به او داده، خود را مالك نداند؛ زيرا براى بندگان مالكيتى وجود ندارد. مال را از آن خدا مى دانند و هر جا او فرمان دهد آن را قرار خواهد داد 2- چيزى را براى خود پيش بينى نكرده و در نظر نمى گيرد 3- و غالباً مشغول رعايت اوامر و نواهى الهى است... اين اولين درجه تقواست.

قال الصادق(ع) : السجود منتهى العبادة من بنى آدم (45) .

سجده، نهايت مرحله عبادت انسانهاست.

4- تقوا و تزكيه نفس

ألَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِم مِّيثقُ الْكِتَبِ أَن لَّا يَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ وَ دَرَسُواْ ما فِيهِ وَ الدَّارُ الأَخِرَةُ خَيْرٌلِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ (46) .

آيا از ايشان پيمان نگرفته اند كه درباره خدا جز به راستى سخن نگويند، حال آن كه آنچه در آن كتاب آمده است درس گرفته بودند. سراى آخرت براى كسانى كه پرهيزگارند بهتراست. آيا تعقل نمى كنيد؟

وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمْ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَليمٌ (47) .

از خدا پروا كنيد، تا خدا شما را بياموزد؛ زيرا او بر هر چيزى آگاه است.

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّيهَا (48) .

به راستى رستگار شد كسى كه نفس خود را پاك گردانيد.

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى (49) .

به راستى رستگار گرديد كسى كه پاك شد.

خُذْ مِنْ أمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ (50) .

زكات مالشان را بگير تا آنان را به سبب آن پاك و پاكيزه گردانى و برايشان دعا كن.

من لم يهذب نفسه لم ينتفع بالعقل (51) .

هر كسى نفس خود را تهذيب نكند، از خرد بهره اى نخواهد برد.

من لم يهذّب نفسه فضحه سوء العادة (52) .

هر كسى نفس خود را تهذيب نكند، رفتار بدش او را رسوا خواهد كرد.

كيف يصلح غيره، من لا يصلح نفسه (53) .

بدون اصلاح خويشتن، اصلاح ديگران ممكن نيست.

سبب صلاح النفّس، العزوف عن الدنيا (54) .

بى توجهى به دنيا مايه اصلاح نفس است.

صلاح النفس مجاهدة الهوى (55) .

اصلاح نفس انسانى در پرتو مبارزه با هواى نفس تحقق مى يابد.

اعون شئٍ على صلاح النّفس القناعة (56) .

قناعت بهترين كمك در راه مبارزه با هواى نفس است.

كان رسول اللَّه صلى اللّه عليه وآله إذا قرأ هذه الآية «قد أفلح من زَكَّيها» وقف ثم قال: اللّهم آت نفسى تقواها، أنت وليّها و مولاها، و زكّها، أنت خير من زكّاها (57) .

پيامبر(ص) هر وقت اين آيه شريفه «قد افلح...» را تلاوت مى فرمود. متوقف مى شد و عرضه مى داشت: خدايا به نفس من تقوا عطا كن كه ولى و مولاى آن تو هستى و آن را تزكيه و پاك كن. چرا كه تو بهترين كسى هستى كه نفس را تهذيب مى كنى.

قال رسول اللَّه(ص): بتزكية النّفس يحصل الصّفاء (58) .

صفا و جلوه باطنى در سايه تهذيب نفس تحقق مى پذيرد.

5- سعى و عمل

وَ أَن لَّيْسَ لِلْإِنَسنِ إِلَّا مَا سَعَى وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى * ثُمَّ يُجْزيهُ الْجَزآءَ الْاَوْفى (59) .

و اينكه: براى مردم پاداشى جز آنچه تلاش كرده اند نيست و بزودى نتيجه كوشش خود را ببينند، سپس به او پاداشى تمام داده شود.

مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَكَرٍأَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (60) .

هر زن و مردى كه كارى نيكو انجام دهد -اگر ايمان آورده باشد- زندگى خوش و پاكيزه اى بدو خواهيم داد و پاداشى بهتر از كردارشان عطا خواهيم كرد.

وَ مَنْ أَرَادَ الْأَخِرَةَ وَ سَعى لَهَا سَعْيَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَّشْكوُراً (61) .

و هر كه خواهان آخرت باشد و در طلب آن سعى كند و مؤمن باشد، جزاى سعيش داده خواهدشد و تلاشش مورد قدردانى واقع خواهد شد.

يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنسَانُ مَا سَعَى (62) .

روزى كه آدمى همه تلاش خود را به ياد آورد.

وَ مَنْ جَاهَدَ فَإِنَّما يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنّىٌ عَنِ الْعَالَمِينَ (63) .

هر كس تلاش كند، براى خود تلاش كرده؛ زيرا خدا از همه عالم بى نياز است.

قال رسول اللَّه(ص): أزكى الأعمال كسب المرء بيده (64) .

تحصيل درآمد با زورِ بازوى خويش پاكترين اعمال است.

قال عيسى(ع): افضل منكم من يعمل بيده، و يأكل من كسبه، فصاروا يغسلون الثّياب بالكراء (65) .

حضرت عيسى فرمود: برترين شما كسى است كه با زورِ بازوى خودش كار كند و از دست رنج خويش بخورد، [حواريون ] پس از آن از راه لباس شستن براى خود درآمدى مهيا ساختند.

كان اميرالمؤمنين(ع) يخرج فى الهاجرة فى الحاجة قد كفيها يريد أن يراه اللَّه يتعب نفسه فى طلب الحلال (66) .

همواره اميرالمؤمنين(ع) هنگام ظهر براى تحصيل درآمد از منزل خارج مى شدند. چه اين كه مى خواستند خداوند سختى كشيدن او را براى طلب روزى حلال مشاهده فرمايد.

مرّ داود(ع) بإسكاف فقال: يا هذا إعمل و كُل، فإنّ اللَّه يحبّ من يعمل و يأكل و لا يحبّ من يأكل و لايعمل (67) .

حضرت داود(ع) به كفّاشى برخورد نمود و به او فرمود: كار كن و از درآمد خود بهره جو؛ زيرا كه خداوند كسى را كه كار كند و از نتيجه زحمات خود استفاده برد، دوست دارد؛ ولى كسى كه بدون كار، از نعمتها استفاده مى كند، مورد محبت خداوند نيست.

قال الصادق(ع): إنّ اميرالمؤمنين(ع) اعتق الف مملوك من كدّ يده.

اميرالمؤمنين(ع) هزار بنده را از محصول درآمد خود [زور بازوى خود] آزاد نمود.

اعملوا بالعلم تسعدوا (68) .

برپايه دانش، عمل كنيد تا خوشبخت شويد.

كان رسول اللّه صلّى الله عليه وآله إذا نظر إلى الرّجل فأعجبه قال له: هل له حرفة؟ فإن قالوا: لا، قال: سقط من عينى، قيل؛ و كيف ذاك يا رسول اللّه؟! قال: لِأنّ المؤمن إذا لم يكن له حرفة يعيش بدينه (69) .

پيامبر(ص) هرگاه مردى را مشاهده مى فرمود و او را مورد تحسين قرار مى داد، از شغل او سؤال مى نمود، اگر پاسخ منفى بود، مى فرمود: از چشمم افتاد. جهت آن را از حضرت سؤال كردند، فرمود: اگر انسان مؤمن شغلى نداشته باشد، از راه دينش معاش خود را تأمين مى كند.

عليك بإدمان العمل فى النشاط و الكسل (70) .

انسان بايد در كارش مداومت داشته باشد، چه با نشاط باشد يا كسل.

لا تتّكل فى امورك على كسلان (71) .

در كارهاى خود بر شخص كسل و سست اعتماد نداشته باش.

قال الصادق(ع): التجارة تزيد فى العقل (72) .

تجارت سبب افزايش عقل است.

اكتساب الحسنات من أفضل المكاسب (73) .

به دست آوردن نيكيها بهترين نوع كسب است.

6- زهد و اعتدال

تِلْكَ الدَّارُ الأَخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيُدونَ عُلُوًّا فِى الْأَرْضِ وَ لَافَسَادًا وَ العَاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ (74) .

اين سراى آخرت را از آنِ كسانى قرار خواهيم داد كه در اين جهان نه خواهان برترى جويى هستند و نه خواهان فساد و سرانجام نيك از آن پرهيزگاران است.

لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَافَاتَكُمْ وَ لاَتَفْرَحُواْ بِمَآءَ اتَيكُمْ وَ اللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (75) .

تا بر آنچه از دستتان مى رود،اندوهگين نباشيد و بدانچه به دستتان مى آيد، شادمانى نكنيد وخدا هيچ متكبر خودستايى را دوست ندارد.

وَ اقْصِدْ فِى مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ (76) .

در رفتارت راه اعتدال را پيش گير و آرام سخن بگوى.

قال رسول اللَّه(ص): ما اتخذ اللَّه نبيّاً إلّا زاهداً (77) .

خداوند، شخص غير زاهد را به پيامبرى بر نگزيده است.

قال رسول اللَّه(ص): ماعبداللَّه بشئ أفضل من الزّهد فى الدنيا (78) .

بى توجهى به دنيا برترين عبادت خداوند است.

قال على(ع): إنّ من أعون الاخلاق على الدّين الزّهد فى الدّنيا (79) .

زهد در دنيا از بهترين خصلتهايى است كه به دين يارى مى رساند.

قال رسول اللَّه(ص):الزّهد ليس بتحريم الحلال و لكن أن يكون بما فى يدى اللّه أوثق منه بما فى يديه (80) .

زهد به اين نيست كه انسان چيز حلالى را برخود حرام كند، بلكه به اين است كه به خزاين الهى بيش از داشته هاى خود اعتماد داشته باشد.

الزهد تقصير الآمال، و إخلاص الاعمال (81) .

زهد عبارت از كوتاه كردن آرزوها و خالص نمودن اعمال است.

أصل الزهد حسن الرّغبة فيما عند اللَّه (82) .

ريشه زهد در اشتياق به آنچه كه در نزد خداست نهفته است.

«قيل للإمام حسن بن على عليهماالسّلام: ما الزّهد؟» قال: الرغبة فى التقوى و الزهّادة فى الدّنيا (83) .

ازامام حسن(ع) درموردمعنى زهد سؤال شد، حضرت فرمود: [زهديعنى ] ميل ورغبت به پرهيزكارى وبى توجهى به دنيا.

قال على(ع): ... لا يكون زاهداً حتى يكون متواضعاً (84) .

زهد بدون تواضع مفهومى ندارد.

اصل الزهد اليقين، و ثمرته السعادة (85) .

ريشه زهد، يقين و نتيجه آن خوشبختى است.

قال الباقر(ع): اكثر ذكرالموت،فإنّه لم يكثر إنسان ذكر الموت إلّا زهد فى الدّنيا (86) .

بسيار به ياد مرگ باشيد، چه اين كه ياد مرگ مايه زهد در دنيا خواهد بود.

قال رسول اللَّه(ص): ثمرات زهد: التجافى عن الدار الغرور و الانابة إلى دارالخلود و الاستعداد للموت قبل نزول الموت (87) .

نتايج زهد عبارتند از: 1- دل كندن از دنيا2- انابه و ناله براى سراى جاودانى 3- آمادگى براى مرگ، قبل از فرا رسيدن آن.

التقوى أقوى أساس، الصّبر أَقوى لباس (88) .

پرهيزكارى محكمترين پايه و صبر بهترين پوشش است.

قال رسول اللَّه(ص): الاقتصاد و حسن الصحت و الهدى الصالح جزء من بضع و عشرين جزءاً من النبوّة (89) .

اقتصاد و ميانه روى، خوب گوش دادن [حرف ديگران ] و راهنمايى نيكو[ى آنان ] جزئى از بيست و چند جزء نبوّت است.

7- حلم و بردبارى

وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ (90) .

و خداوند داننده بردبارى است.

إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَليمٌ أَوَّاهُ مُّنِيبٌ (91) .

به راستى كه ابراهيم بردبار، ناله كننده و همواره بازگشت كننده به سوى خداست.

وَ إِن تَصْبِرُواْ وَ تَتَّقُواْ فَإنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (92) .

و اگر شكيبايى كنيد و پرهيزگار باشيد نشانه تبلور قدرت اراده شماست.

وَ لَمَنْ صَبَر وَ غَفَرَ إِنَّ ذَلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (93) .

و آن كسى كه صبر كند و از خطا در گذرد اين [خود نشانه ] تدبير در كارها است.

رَبِّ اشْرَحْ لِى صَدْرِى وَ يَسِّرْلِى أَمْرِى (94) .

پروردگار من سينه مرا گشاده گردان و كار مرا آسان ساز.

قال رسول اللَّه(ص): بعث للحلم مركزاً و للعلم معدناً و للصّبر مسكناً (95) .

براى بردبارى مركزى و براى علم معدنى و براى صبر جايگاهى قرار داده شده است.

قال على(ع): من حلم ساد (96) .

بردبارى مايه سرورى است.

قال الصادق(ع): كفى بالحلم ناصراً (97) .

بردبارى براى نصرت و يارى كردن كافى است.

قال رسول اللَّه(ص): أمرنى ربى بمداراة النّاس كما أمرنى بأداء الفرائض (98) .

رسول اكرم(ص) فرمودند: من همچنان كه مأمور به انجام واجباتم، مأمور به خوش رفتارى و مداراى با مردم هم هستم.

قال على(ع): لا حلم كالصبر و الصّمت (99) .

هيچ نوع بردبارى همچون صبر و سكوت نيست.

الحلم تمام العقل (100) .

بردبارى مايه تماميت خرد است.

الحلم رأس الرئاسة (101) .

بردبارى اولين شرط رياست است.

أحياكم أحلمكم (102) .

بردبارترين مردم با حياترين آنان است.

خيرالحلم التحلم (103) .

بهترين نوع بردبارى اين است كه انسان خود را وادار به بردبارى كند.

السّلم ثمرة الحلم (104) .

ثمره و نتيجه بردبارى صلح و سلامت است.

بالحلم تكثُرُ الأنصار (105) .

در سايه بردبارى ياران انسان افزايش مى يابند.

مداراة الرّجال من افضل الأعمال (106) .

مدارا نمودن با مردم از بهترين اعمال است.

انما الحلم كَظْمُ الغيظ و ملك النّفس مع القدرة (107) .

بردبارى عبارت از اين است كه انسان با داشتن قدرت، خشم خود را فرو نشاند و مالك نفس خود باشد.

8- همنشينى با نيكان

مَا سَلَكَكُمْ فى سَقَرَ* قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ المُصَلّينَ* وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ* وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخآئِضينَ (108) .

(از گناهكاران مى پرسند): چه چيز شما را به جهنم كشانيد؟ مى گويند: ما از نمازگزاران نبوديم و به فقرا طعام نمى داديم، و با اهل باطل نشست و برخاست مى كرديم.

وَ اصْبِر نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالغَدَوةِ وَ الْعَشِّىِ يُريدُونَ وَجْهَهُ وَ لَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُريدُ زِينَةَ الْحَيَوةِ الدُّنْيا وَ لَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ، عَنْ ذِكْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَيهُ وَ كَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً (109) .

و همراه با كسانى كه هر صبح و شام پروردگارشان را مى خوانند و خشنودى او را مى جويند،خود را به صبر وادار و نبايد چشمان تو براى يافتن پيرايه هاى اين زندگى دنيوى از اينان منصرف گردد و از آن كه دلش را از ذكر خود بى خبر ساخته ايم، و از پى هواى نفس خود مى رود و در كارهايش اسراف مى ورزد، پيروى مكن.

وَ لاَ تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالغَدَوةِ وَ الْعَشّىِ يُريدُوْنَ وَجْهَهُ (110) .

كسانى راكه هر بامداد و شبانگاه پروردگارشان را مى خوانند و خواستار خشنودى او هستند، طرد مكن.

وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً * يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلَاناً خَليِلاً (111) .

روزى كه ظالم دستان خود را به دندان گزد و گويد: اى كاش راهى را كه رسول در پيش گرفته بود، مى رفتم، واى بر من! كاش فلانى را دوست نمى گرفتم.

الْأَخِلَّاءُ يَوْمئذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقيِنَ * يَا عِبَادِ لَاخَوْفٌ عَلَيْكُم الْيَوْمَ وَ لاَ أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (112) .

در آن روز دوستان -غير از پرهيزگاران- دشمن يكديگرند. اى بندگان من، در آن روز بيمى بر شما نيست و شما غمگين نمى شويد.

«قال الحواريّون لعيسى(ع)» يا روح اللّه فمن نجالس إذن؟ قال : من يذكّركم اللّه رؤيته، و يزيد فى علمكم - منطقه، و يرغّبكم فى الآخرة عمله (113) .

حواريون از حضرت عيسى(ع) سؤال كردند: با چه كسى همنشين باشيم؟ فرمود: با كسى كه ديدن او شما را به ياد خدا بيندازد و سخن او بر دانش شما بيفزايد و عمل او شما را نسبت به آخرت متوجه و مايل سازد.

جالس الحلماء تزدد حلماً (114) .

با بردباران همنشين باش تا بر حلم و بردباريت افزوده شود.

جالس العلماء تسعد (115) .

با بردباران همنشين باش تا سعادتمند شوى.

جالس العلماء يزدد علمك و يحسن أدبك، و تزكو نفسك (116) .

همنشينى با علما مايه فزونى در علم و نيكو شدن ادب و تهذيب نفس مى گردد.

جالس العلماء يكمل عقلك و تشرف نفسك و ينتف عنك جهلك (117) .

همنشنى با علما مايه كمال خرد و شرافت نفس انسانى و از بين بردن جهل از انسان مى گردد.

جالس اهل الورع و الحكمة و اكثر مناقشتهم فانك ان كنت جاهلاً علموك و ان كنت عالماً ازدت علماً (118) .

با اهل حكمت و ورع همنشين باش و با ايشان زياد برخورد داشته باش؛ چه اين كه اگر جاهل باشى، به تو دانش مى آموزند و اگر عالم باشى بر علمت مى افزايند.

جالس الفقراء تزدد شكراً (119) .

همنشينى با فقرا مايه زيادتى در سپاسگزارى است.

مجالسة الحكماء حياة العقول و شفاء النّفوس (120) .

همنشينى با حكما، مايه زنده شدن عقل و شفا يافتن نفس انسان مى گردد.

مجالسة أهل الهوى منساة للايمان، تحضرة للشيطان (121) .

همنشينى با هواپرستان، ايمان را به دست فراموشى مى سپارد و مايه حضور شيطان است.

قال على(ع): فساد اخلاق بمعاشرة السّفهاء، و صلاح الأخلاق بمنافسة العقلاء، و الخلق اشكال فكلٌّ يعمل على شاكلته (122) .

رفاقت با سبك مغزان، سبب فساد اخلاق و دوستى با عقلاء مايه اصلاح اخلاق مى باشد. مخلوقات خصلت هايى دارند پس هر كس بر اساس خصلت وجودى خود عمل مى كند.

9- انفاق و سخاوت

وَيُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْكَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (123) .

و ديگران را بر خويش ترجيح مى دهند، هر چند خود نيازمند باشند و آنان كه از بخل خويش در امان مانده اند، رستگارند.

لَنْ تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَىْ ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَليمٌ (124) .

نيكى را در نخواهيد يافت تا آن گاه كه از آنچه دوست مى داريد، انفاق كنيد و هر چه انفاق كنيد، خدا بدان آگاه است.

وَ مَا تُنفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلأَنْفُسِكُمْ وَ ما تُنْفِقُونَ اِلاَّ ابتغآءَ وَجْهِ اللَّهِ (125) .

و هر مالى كه انفاق مى كنيد ثوابش براى خود شماست و جز براى خوشنودى خدا چيزى انفاق مكنيد.

وَ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَى ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقينَ (126) .

و اگر چيزى انفاق كنيد، عوضش را خواهد داد و او بهترين روزى دهندگان است.

قال رسول اللَّه(ص): السّخاء خلق اللَّه الأعظم (127) .

پيامبر(ص) فرمود: سخاوت خلق خداى عظيم است.

قال على(ع): لا يستعان على الّلب إلّا بالسّخاوة (128) .

على(ع) فرمود: (انسان) بر هوشمندى استعانت نمى يابد، مگر با سخاوت.

السّخاء يزرع المحبّة (129) .

از سخاوت محبت مى رويد.

السّخاء يثمر الصّفاء (130) .

سخاوت، صفا و يك دلى ميوه مى دهد.

السّخاء يكسب المحبّة و يزيّن الأخلاق (131) .

با سخاوت محبت جلب مى شود و اخلاق زينت مى يابد.

كثرة السّخاء تكثر الأولياء و تستصلح الأعداء (132) .

فراوانى سخاوت دوستان را زياد مى كند و دشمنان را اصلاح مى گرداند.

ما استجلب المحبّة بمثل السّخاء و الرّفق و حسن الخلق (133) .

هيچ چيزى مثل سخاوت و رفق و مدارا و حُسن خلق جلب محبت نمى كند.

پى‏نوشتها:‌


1- آل عمران (3) آيه 38.
2- فرقان (25) آيه 74.
3- صافات (37) آيه 100.
4- قصص (28) آيه 56.
5- رعد (13) آيه 27.
6- شورى (42) آيه 13.
7- فرقان (25) آيه 77.
8- صحيفه سجاديه.
9- عنكبوت (29) آيه 69.
10- تغابن (64) آيه 11.
11- نحل (16) آيه 107.
12- يونس (10) آيه 100.
13- يونس (10) آيه 24.
14- بقره (2) آيه 266.
15- غرر الحكم.
16- غرر الحكم.
17- غررالحكم.
18- غررالحكم.
19- بحار، ج 71، ص 322.
20- بحار، ج 71، ص 324.
21- تنبيه الخواطر، ص 43.
22- غرر الحكم.
23- غرر الحكم.
24- غررالحكم.
25- رحمن (55) آيه 4-3.
26- علق (96) آيه 4-5
27- نساء (4) آيه 113.
28- جمعه (62) آيه 2.
29- آل عمران (3) آيه 79.
30- غررالحكم.
31- غررالحكم.
32- تنبيه الخواطر، ص 66.
33- بحار، ج 78، ص 111.
34- غررالحكم.
35- بحار، ج 78، ص 118.
36- بقره(2) آيه 21.
37- ذاريات (51) آيه 56.
38- بحار، ج 77، ص 27.
39- بحار، ج 77، ص 169.
40- عيون أخبارالرّضا، ج 1، ص 12.
41- بحار، ج 77، ص 74.
42- بحار، ج 78، ص 75.
43- بحار، ج 78، ص 138.
44- بحار، ج 1، ص 227.
45- بحار، ج 85، ص 164.
46- اعراف (7) آيه 169.
47- بقره (2) آيه 282.
48- شمس (91) آيه 9.
49- اعلى (87) آيه 14.
50- توبه (9) آيه 103.
51- غررالحكم.
52- غررالحكم.
53- غررالحكم.
54- غررالحكم.
55- غررالحكم.
56- غررالحكم.
57- نورالثقلين، ج 2، ص 856.
58- تنبيه الخواطر، ص 360.
59- نجم (53) آيه 39-40
60- نحل (16) آيه 97.
61- اسراء (17) آيه 19.
62- نازعات (79) آيه 35.
63- عنكبوت (29) آيه 6.
64- كنزالعمال، ح 9220.
65- بحار، ج 14، ص 276.
66- من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 99.
67- تنبيه الخواطر، ص 35.
68- غررالحكم.
69- بحار، ج 103، ص 9.
70- غررالحكم.
71- غررالحكم.
72- وسائل، ج 12، ص 4.
73- غررالحكم.
74- قصص (28) آيه 83.
75- حديد (57) آيه 23.
76- لقمان (31) آيه 19.
77- مستدرك، ج 2، ص 333.
78- مستدرك، ج 2، ص 333.
79- بحار، ج 73، ص 50.
80- بحار، ج 77، ص 172.
81- غررالحكم.
82- غررالحكم.
83- تحف العقول، ص 162.
84- بحار، ج 78، ص 8.
85- غررالحكم.
86- بحار، ج 83، ص 64.
87- بحار، ج 73، ص 122.
88- غررالحكم.
89- تنبيه الخواطر، ص 136.
90- نساء (4) آيه 12.
91- هود (11) آيه 75.
92- آل عمران (3) آيه 186.
93- شورى (42) آيه 43.
94- طه (20) آيه 26-25.
95- بحار، ج 71، ص 423.
96- بحار، ج 77، ص 208.
97- بحار، ج 7، ص 404.
98- وسائل.
99- بحار، ج 77، ص 282.
100- غررالحكم.
101- غررالحكم.
102- غررالحكم.
103- غررالحكم.
104- غررالحكم.
105- غررالحكم.
106- غررالحكم.
107- غررالحكم.
108- مدثّر (74) آيه 42-45
109- كهف (18) آيه 28.
110- انعام (6) آيه 52.
111- فرقان (25) آيه 28-27.
112- زخرف (43) آيه 67-68
113- بحار، ج 77، ص 147.
114- غررالحكم.
115- غررالحكم.
116- غررالحكم.
117- غررالحكم.
118- غررالحكم.
119- غررالحكم.
120- غررالحكم.
121- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 6، ص 356.
122- بحار، ج 78، ص 82.
123- حشر (59) آيه 9.
124- آل عمران(3)آيه 92.
125- بقره (2) آيه 272.
126- سبأ (34) آيه 39.
127- كنزالعمال، ح 15926.
128- بحار، ج 78، ص 7.
129- غررالحكم.
130- غررالحكم.
131- غررالحكم.
132- غررالحكم.
133- غررالحكم.