انسان مظهر اسماى الهى
در اينجا به رهبرى و خلافت انسان تصريح گرديده و موقعيت معنوى وى را كه شايستگى
اين همه نعمتها و مواهب را داشته است، روشن مى سازد. تقدير الهى چنين اقتضا كرده كه
بر روى زمين موجودى بيافريند كه نشانه، جانشين و نماينده او در اين طبيعت خاكى باشد
و در طول زندگى اش در اين جهان، با رفتار و اعمالش به مرحله اى برسد كه صفات و
اخلاقش پرتوى از صفات ذات بارى تعالى گردد.
در حقيقت، انسان مظهر اسما و صفات الهى شود و مقام و شخصيتش برتر از موجودات
ديگر و حتى برتر از فرشتگان الهى باشد. خواست پروردگار چنين بود كه تمامى زمين و
نعمتهايش: گنجها، درياها، معادن و كوه و درّه و دشتها و صحراها و جنگلها و از سوى
ديگر، پايه هاى دريافت علوم و معارف متعالى و در يك كلمه، «اسما» در اختيار انسان
گذارده شود (1) و او با بهره گيرى از آنها و با پيمودن سير آفاقى و انفسى به قله
تكامل، يعنى مقام خلافت الهى برسد.
خلافت و جانشينى از آن كسى است كه از هر نظر، تمام صفات و پرتو وجودش، مظهر و
حكايتگر خالق هستى باشد.
مقام خليفة اللهى مربوط به نوع انسان است، و «اسما» در نوع انسان به وديعه
گذاشته شده است كه در طول تاريخ ، به تدريج آثارش نسل به نسل ظاهر مى گردد به طورى
كه اگرفرزندان آدم در مسيرى كه از طرف خداوند برايشان برنامه ريزى گرديده است، قدم
بگذارند، مى توانند درپرتو اسما، همه استعدادهاى بالقوه خود را به فعليت رسانيده و
به كمال قرب و شايستگى خلافت در زمين نايل گردند. در آيات فوق از پاسخى كه خداوند
به فرشتگان مى دهد، مقام شامخ و برجسته آدم به سبب ارائه اسما به فرشتگان مشخص مى
گردد. گرچه دراين محاوره (2) ، فرشتگان در كليت انسان، تنها بعد منفى او، يعنى فساد
و خون ريزى وى را مطرح مى كنند (3) و تسبيح و تقديس و تحميد را به عنوان تنها ملاك
برترى و شايستگى براى خلافت خود، ابراز مى دارند. ولى خداوند، به انسان در كليت
وجودى وى نظر مى كند و نه صدور فساد و خون ريزى را از انسان نفى مى كند و نه تسبيح
و تقديس فرشتگان را، بلكه آنچه كه روى آن تأكيد مى ورزد و نشانه برترى انسان نسبت
به فرشتگان به حساب مى آورد، همانا ارائه اسما از طرف انسان بوده است و بس؛ نه علم
به اسما؛ زيرا هم فرشتگان و هم انسان هر دو، نسبت به اسما آگاهى پيدا كرده و بدان
عالم بوده اند. آنچه كه فرشتگان از آن عاجز بوده اند، تنها ارائه و خلاقيّت انسان و
عينيت دادن به اسما بوده است. فرشتگان پس از اين كه اسما را همانند انسان دريافته
اند، در پاسخ خداوند، چنين مى گويند: «سبحانك لاعلم لنا الّا ما علَّمتنا»؛
بنابراين از جهت دريافت كردن اسما، ميان آدم و فرشتگان فرقى نبوده است.
قرآن سپس مى فرمايد: «فلما انبئهم بأسمائهم؛ پس هنگامى كه آدم اسمايشان را به
آنان خبر داد» خداوند فرمود: «قال الم أقل لكم أنى اعلم غيب السموات والارض و أعلم
ما تبدون و ما كنتم تكتمون؟»
آنچه كه فرشتگان از ابعاد مختلف شخصيت انسان استنباط و اظهار مى كردند، همان
فساد و خون ريزى او بوده است و آنچه را كه پنهان مى داشتند، بُعد ارزشها و ايثارها
و حقيقتهاى علمى و عرفانى نهفته در وجود انسان بود، كه آنها را در پرتو اعمالش در
عالم طبيعت به منصه ظهور مى گذاشت.
با توجه به روايات، قدر مسلم اين است كه اسما مجموعه معارف و علم بالقوه نسبت به
پديده هاى عالم - اعم از جاندار و بى جان - بوده است.
آنچه در اينجا اهميت دارد بحث در ماهيت « اسما» مزبور نيست، بلكه نحوه به
كارگيرى و استفاده از اسما و در نتيجه، تعالى روحى يافتن در پرتو آنهاست. براى روشن
شدن مطلب بايد به ويژگيهاى حاملان اسما يعنى، فرشتگان و آدم توجه كنيم. آنچه كه از
روايات و آيات مى توان دريافت،اين است كه مكانيسم وجودى فرشتگان به جهت واحدى حركت
مى كند و يك سويه و تك بُعدى و بسيط بوده است؛ زيرا فرشتگان، موجوداتى هستند كه
حامل «عقل» محضند و هميشه به كار خير مبادرت مى ورزيدند، ولى انسان، موجودى است
مركّب از «عقل» و «شهوت». به طور طبيعى اين مكانيزم وجودى، سبب گرديده است كه
فرشتگان فقط در يك مسير ثابت حركت كنند و حركت آنها جبرى باشد و نه اختيارى، ولى
انسان در گرايش و حركت و ميل به سوى جاذبه هاى مربوط به عقل يا شهوت، آزادى و
اختيار داشته باشد (4) . و اين امر سبب گرديده است كه قدرت مانور و عمليات انسان در
جهات مختلف «عقلى» و «غريزى و شهوانى» بيشتر باشد وحيطه مسؤوليت و ابعاد ارزشى
انسان نسبت به فرشته با توجه به قدرت حركت و عملش در محك مقايسه و آزمايش، ارزش
واهميت بيشترى داشته باشد.
دو انسان خوب را فرض كنيد كه يكى در اداره اى كار مى كند و در پست مهمى قرار
گرفته است، ولى هيچگونه امكانات مالى و اختصاصى و اضافى براى سوء استفاده در اختيار
او نيست. دومى در اداره ديگرى استخدام شده است كه همه گونه امكانات مالى و اختصاصى
به صورت فراوان و بدون حساب و كتاب در اختيارش قرار گرفته و اين دو كارمند هر دو،
فرد خوبى هستند و هر دو، اموال را حيف و ميل نمى كنند. حال، شما كدام يك را بيشتر
مى ستاييد و براى كدام يك بيشتر ارزش قائليد؟ قضيه فرشتگان و آدم هم از اين قبيل
است.
از آن جا كه انسان موجودى دو بعدى است و كششهاى مختلفى از او ساطع مى گردد، در
حركت به سوى ضلالت يا هدايت آزادى عمل دارد و از اختيار برخوردار است و لازمه اين
اختيار، انتخابگرى انسان است و او مى بايد با توجه به اين ساختار خاص شخصيتى، راه
معينى را در زندگى انتخاب نمايد. بنابراين ارزش و اهميّت انسان، در گرو انتخابى است
كه انجام مى دهد. به سبب وجود اين اختيار و انتخاب بوده كه انسان مسؤوليت پيدا
كرده، و اين همان بار امانتى است كه به همه موجودات عالم عرضه شد و آنها از پذيرش
آن ناتوان بودند و انسان بود كه اين امانت را پذيرفت. اين دو جنبه وجودى خلقت انسان
به او قدرت و توانايى و استعدادهاى مختلفى داده است كه مى تواند با بهره گيرى از
اسما، مهمترين و بالاترين و والاترين ارزشها را بيافريند.
انسان به علت زمينه هاى متفاوت و مختلفى كه در عالم طبيعت برايش ايجاد شده، در
برابر تعارضات، وسوسه ها و انحرافها قرار گرفته است و وجود اين تعارضات و وسوسه ها
و كششها، در اصل، زيانبخش نيست، بلكه وسيله پيشرفت و تكامل آدمى است؛ چه اين كه
همواره پيشرفت و ترقى و تكامل هميشه در ميان درگيريها و تضادها و تعارضها شكل مى
گيرد و اصولاً تا انسان در برابر حوادث مختلف و دشمن نيرومند درون و بيرون قرار
نگيرد، هرگز استعدادها و نبوغ و خلاقيّت خويش را آشكار نمى سازد و سعى و توان خود
را آن چنان كه بايد، به كار نمى گيرد. همين وجود تعارضها و تضاربها و دشمنان
نيرومند، سبب حركت او بسوى كمال و ترقى و تكامل در طول تاريخ بوده است و استعدادها
وخلاقيّتها و عينيت بخشيدن به ارزشها، درصحنه مبارزه عقل و شهوت و حق وباطل،
ظاهرگرديده است.
اگر دو موجود را در نظر بگيريم كه هر دو از علم اسما برخوردارند، اما يكى تركيبى
است از معنويت و ماديت و ديگرى، تنها هويت معنوى دارد و هيچ بعد و كشش غريزى و شهوى
در وجودش ريشه ندارد، و تنها تحت تأثير يك جاذبه مثبت معنوى قرار دارد و از عرصه
كششها و تعارضها به كلى دور افتاده است، كداميك از اين دو به خوبى مى توانند
خلاقيّت و ابتكار و شايستگى و لياقت خود را در خلق ارزشهاى علمى و عرفانى فعليت
ببخشند؟ قطعاً آن كه با وجود همه كششهاى شديد غريزى و شهوانى، ارزشهاى مثبت را
انتخاب مى كند و خود را تحت الشعاع آنها قرار مى دهد و به جاى غوطه ورى در رذايل و
انحرافات، انفاق و فداكارى و ايثار مى كند و به عبوديت مى رسد؛ تقديس و تحميد خدا
را انجام مى دهد و در راه خدا جان مى بازد و شهيد مى شود.
ارزش آفرينى انسان و سير تكاملى او در مسير فعاليتهاى خلاقانه و تلاش براى فعليت
بخشيدن به استعدادهاى بى پايان وجود خويش، حاكى از آن است كه خداوند، تمام اسما را
به صورت تكوينى در نهاد او به وديعت نهاده است و آدمى، حداكثر سعى و توانش را به
كار گرفته تا اين اسما را به منصه ظهور برساند؛ و گواه آن تاريخ است كه نشان مى
دهد، پس از گذشت مدت زمانى طولانى، چه نبوغها و خلاقيّتهاى شگفت انگيزى از وجود بشر
در صحنه هاى گوناگون جهان طبيعت تجلى پيدا كرده است و او توانسته است چه در زمنيه
علم و صنعت و تكنولوژى و چه در ابعاد مختلف علوم انسانى و معارف الهى، بزرگترين
دستاوردهاى هنرى و عرفانى و اخلاقى را پديد آورد و اگر انسان - با همه گرايشها و
كششهاى گوناگونى كه بر وجودش حكمفرماست - آفريده نمى شد، همه اين ارزشها و حقيقتها
مكتوم مى ماند و اين همه مظاهر و جلوه هاى شگفت انگيز صنع الهى پوشيده مى بود.
آنچه در قضيه خلقت آدم و فرشتگان مهم است و قرآن بدان تصريح مى كند، كرامت و
ارزشى است كه بايد انسان به آن دست يابد و اين مهم، امكان پذير نيست، مگر با پيدا
كردن عزم و اراده اى قوى (5) براى تحقق بخشيدن به استعدادها و خلاقيّتهاى خود و
بهره گيرى از آنها، در جهت قرب و كمال پيش برود و به مقام خليفة الهى نايل گردد.
بنابراين آفرينندگى و خلاقيّت و به كارگيرى قدرت و توان ارائه اسما در راه وصول به
هدف و پيمودن راه تكامل، مختص انسان بوده و فرشتگان از اينكه در چنين موقعيتى قرار
بگيرند محرومند (6) ، و در عين حال كه به اسما واقفند، نمى توانند چنين آثارى از
خود بروز دهند، منتهاى ظرفيت علمى آنها
هم همان مطالبى است كه خداوند به آنان تعليم داده است؛ از اين رو مى گويند:
«سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا» و در مقايسه با شخصيت انسان ناتوانند، و از اين
رو، در برابر خلاقيّت و ارزش آفرينى انسان و نقش برجسته او در ارائه و عينيت بخشيدن
به «اسما» از سپيده دم خلقت تا آخرين ادوار حيات اين جهانى (7) ، سرتسليم فرود
آوردند و براى آنها آشكار شد كه تنها انسان است كه لايق جانشينى خداوند در روى زمين
است.
نكات مهم در رابطه با آيات خلقت:
انى اعلم ما لا تعلمون. انى اريد أنْ أخلق خلقاً بيدى اجعل ذريته أنبياء مرسلين
و عباد صالحين و ائمة مهتدين اجعلهم خلفائى على خلقى فى ارضى ينهونهم عن المعاصى
ينذرونهم عذابى، ويهدونهم الى طاعتى و يسلكون بهم الى طريق سبيلى و اجعلهم حجة لى
عذراً او نذراً. فى كتاب علل الشرايع عن على(ع) (8) .
اگر آن طور كه بعضى ها تصور كرده اند، منظور از خليفه فقط انسان كامل است، بايد
در آيه كريمه، گفته فرشتگان درباره خون ريزى و فساد آدم، از ساحت قدس انسان كامل
نفى گردد در حالى كه چنين نفيى صورت نگرفته است.
قال رسول اللَّه (ص) : من أمر بالمعروف و نهى عن المنكر، هو خليفة اللَّه فى
الارض و خليفة كتابه، و خليفة رسوله (9) .
و علّم آدم الاسماء كُلّها: آموختن تكوينى است مانند: «عَلَّمَهُ البيانَ»
الرحمن (55) آيه 4، استعداد بيان و سخن گفتن در انسان به وديعه گذارده شده است.
قال الباقر(ع) ما خلق اللَّه عزوجلّ خلقاً أكرم على اللَّه عزوجل من مؤمن لأنّ
الملائكة خُدّام المؤمنين (10) .
قال على(ع): للأنسان فضيلتان: عقل و منطق، فبالعقل يستفيد و بالمنطق يفيد.
(غررالحكم)
فرشتگان مقام ثابت دارند: ما منّا الا له مقام معلوم و انا لنحن الصافون و انا
لنحن المسبحون (11) .
قضيه آدم ممكن است در عالم مثال، در قوس نزول اتفاق افتاده باشد و فرشتگان در
اعيان ثابته حوادث آينده را مشاهده كرده باشند.
هرمعارفى درنشئه خودش قابل تبين است، اسماء و علم به اسماء در نشئه دنيا با عمل
به فعليت و ظهور مى رسد.
و اتقوا اللَّه و يعلّمكم اللَّه (12) .
يأيها الذين آمنوا إن تتقوا اللَّه يجعل لكم فرقاناً (13) .
قال الباقر(ع): من عمل بما يعلم علّمه اللَّه ما لم يعلم (14) .
قال الصادق(ع): و اطلب العلم باستعماله و استفهم اللَّه يفهمك (15) .
قال على(ع): العلم بالعمل (16) .
براى ظهور اسماء و صفات الهى در انسان نياز به ظهور و بروز عزم و اراده است؛
زيرا با عمل، علمِ بالقوه در انسان، به ظهور و كمال مى رسد. اصولاً علم و كمال و
علم به اسماء، با عمل به حقيقت مى پيوندد.
قال الصادق(ع): ان الملائكة لا يأكلون و لا يشربون و لا ينكحون، دائماً يعيشون
بنسيم العرش (17) .
وَ هُوَ الَّذى خَلَقَكُمْ خَلِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ
دَرَجتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِى مَآءَ اتَيكُمْ (18) .
امتياز انسان در جامعيت اوست. خلافت جامعيت مى خواهد (عقل، شهوت، آزادى اختيار،
اراده)، استعداد علمى انسان به تدريج با عمل به فعليت مى رسد. علم به اسماء با عمل
بارور گرديده و قابل ارائه و عرضه و انباء مى شود. استعدادِ علم به اسماء با عمل به
ظهور مى رسد.
هر معارفى در نشئه خودش قابل تأويل و تبين است، علم به اسماء در عالم مثال و
ملكوت بوده و در نشئه دنيا با عمل قابل ظهور و بروز است.
علم به اسماء براى فرشتگان و آدم در عالم ملكوت تعليم داده شده، اگر هر كدام
بخواهند، مظهر اسماء و صفات الهى بشوند بايد اقتضاء حضور در اين دنيا را پيدا كنند
و در عالم تزاحم (معارضه) دنيا وارد شوند و اقتضاء دنيا شر و فساد و خون ريزى و
خيرات و تحميد و تقديس است.
در قرآن زبان حال نه تنها از گذشته بيان گرديده بلكه از آينده نيز بيان شده مثل
سخنان خزنه جهنم خطاب به كافران.
هر چه در عالم به وقوع مى پيوندد به اذن الهى است و موافق تكوين است گرچه ممكن
است به صورت جزئى مخالف تشريع باشد.
حركت و حضور آدم در اين دنيا لازمه اش اشتباه و سپس اصلاح است، انسان اگر حركت
نكند، اشتباه ندارد، يك بُعدى بودن ملائكه مايه توقف آنهاست، سالهاست كه ملائكه در
مقام معلوم خود باقى مانده اند ولى انسان از اسفل السافلين تا اعلى عليين حركت كرده
است وَ عَصى ادَمَ رَبَّهُ فَغَوى ثُمَّ اجْتَبيه رَبُّهُ فَتابَ وَ هَدى (19) .
در مسأله خلافت، كل انسان مورد نظر است همه انسان ها براى خلافت خلق شده اند
منتها، مصداقِ اتمِ خليفه، انسان كامل است.
در پيمودن راه، امكان لغزش وجود دارد
قصه آدم، نمونه و نمادى است كه موقعيت انسانها را در طول تاريخ بشر مجسم مى كند
و براى آنها حامل اين پيام است؛ كه انسان ها در طول زندگى خود، همواره در معرض
وسوسه و لغزش واقع مى شوند:
وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئِكَةِ اسْجُدُواْ لاَِدَمَ فَسَجَدُواْ إلَّا
إِبْلِيسَ أَبَى واسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكَفِرينَ* وَ قُلْنَا يَئَادَمُ
اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الجَنَّةَ وَ كُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ
لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمينَ* فَأَزَلَّهُمَا
الشَّيْطَنُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُواْ
بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌ وَ لَكُمْ فِى الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَعٌ إِلَى
حِينٍ* فَتَلَقَّى ءَادَمُ مِن ربَّهِ كَلِمتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ
هُوَالتَّوَّابُ الرَّحِيمُ* قُلْنَا اهبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعاً فَإمَّا
يَأْتِيَنَّكُم مِنّى هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَاىَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ
هُمْ يَحْزَنُونَ * وَ الَّذِينَ كَفَرواْ وَ كَذَّبُواْ بِئَايَتِنَآ أُوْلَئِكَ
أَصْحَبُ النَّارِ هُمْ فِيَها خَلِدُونَ (20) .
و آن گاه كه به فرشتگان گفتيم: آدم را سجده كنيد. همه سجده كردند جز ابليس، كه
سر باز زد و برترى جست و او از كافران بود و گفتيم اى آدم! خودت و همسرت در بهشت
جاى گيريد و هر چه مى خواهيد از ميوه هاى گواراى آن بخوريد، امّا به اين درخت نزديك
نشويد.كه از ستمكاران خواهيد بود. شيطان موجبات لغزش آنان را فراهم آورد و آنان را
از آنچه كه در آن بودند خارج ساخت. گفتيم: پايين برويد كه بعضى از شما دشمن بعضى
ديگر خواهيد بود و تا مدت معينى قرارگاه و جاى بهره ورى شما در زمين خواهد بود. سپس
آدم از پروردگارش كلماتى دريافت كرد و با آن توبه كرد و خداوند توبه اش را پذيرفت.
مسلماً خداوند توبه پذير ومهربان است. گفتيم كه همگى فرود آييد. هرگاه هدايتى از
طرف من براى شما آمد، هر كس كه از آن پيروى كند، هيچ بيم و اندوهى بر وى نخواهد بود
و كسانى كه كافر شوند و آيات مارا تكذيب كنند، خود اهل جهنمند و هميشه در آن جا
خواهند بود.
با توجه به دو بُعدى بودن انسان، وى همواره در معرض وسوسه شيطان قرار دارد و در
پيمودن راه، هميشه با خطر عظيم لغزش و سقوط روبه رو است.
اصولاً وجود شيطان در نظام احسن آفرينش موجب رحمت و كمال انسان مى گردد؛ زيرا در
تعارضها و تزاحمهاست كه خصلتهاى خوب آدمى تجلى مى كند و خلاقيّتهاى انسانى در بعد
ارزشى شكوفا مى گردد. انسان با توسل به توبه مى تواند اشتباه خود را جبران كرده و
با اميد و توان بيشترى به پيمودن راه كمال همّت گمارد.
راه نجات و كمال انسان
انسان همواره در آستانه غفلت و در معرض خطا و عصيان است، بازگشت از خطا و جبران
اشتباه راه نجات آدمى است و خداوند متعال براى رشد و هدايت انسان به سوى كمال
پيوسته اين در را به روى وى گشوده نگهداشته است:
وَ عَصى ادَمَ رَبَّهُ فَغَوى . ثُمَ اجْتَبيهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى
(21) .
و آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و به بيراهه رفت. سپس پروردگارش او را برگزيد و
توبه اش را پذيرفت و هدايتش كرد.
عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُم تَخْتانُونَ أنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ وَ
عَفا عَنْكُمْ (22) .
خداوند مى دانست كه شما همواره با خودتان هم، پيمان شكنى مى كنيد، پس توبه شما
بپذيرفت و از شما درگذشت.
اِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ (23) .
مسلماً خداوند توبه كنندگان و پاكيزگان را دوست دارد.
اِنَّما التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذينَ يَعْمَلمُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ
ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قِريبٍ فَاُولئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ كانَ
اللَّهُ عَليماً حكيماً (24) .
جز اين نيست كه توبه از آن كسانى است كه به نادانى مرتكب كار زشتى مى شوند و زود
توبه مى كنند، خدا توبه آنان را مى پذيرد و خدا دانا و حكيم است.
فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ اَصْلَحَ فَاِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ
اِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (25) .
هر كس پس از اعمال زشت توبه كند و به راه راست بيايد، خدا توبه او را مى پذيرد،
كه او آمرزنده و مهربان است.
وَ إذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِاياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ
رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ اَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءً
بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ اَصْلَحَ فَاَنَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ (26) .
چون مؤمنان به نزد تو آمدند بگو: سلام بر شما، خدا بر خويش مقرر كرده كه شما را
رحمت كند؛ اين كه، هر كس از شما كه از روى نادانى كارى زشت انجام دهد، سپس توبه كند
و نيكوكار شود بداند كه خدا آمرزنده و مهربان است.
اَلَمْ يَعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ
يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ اَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ (27) .
آيا هنوز ندانسته اند كه خداوند توبه بندگانش را مى پذيرد و صدقات را مى ستاند،
و خداوند، توبه پذير و مهربان است؟
اِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بَعْدَ ايمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَنْ
تُقْبَلَ تُوْبَتُهُمْ وَ اُولئِكَ هُمُ الضّالُّونَ (28) .
توبه كسانى كه پس از ايمان آوردن كافر شدند و بر كفر خود بيفزايند، پذيرفته
نخواهد شد.اينان گمراهند.
اَفَلا يَتُوبُونَ اِلىَ اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ
رَحِيمٌ (29) .
چرا به درگاه خدا توبه نمى كنند و از او آمرزش نمى خواهند؟ خدا آمرزنده و مهربان
است.
وَ اِنّى لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ امَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى (30)
.
هر كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته انجام دهد و به راه هدايت بيفتد،مى
آمرزمش.
اِلاَّ مَنْ تابَ وَ امَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَاُولئِكَ يُبَدِّلُ
اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُورَاً رَحيماً وَ مَنْ تابَ وَ
عَمِلَ صالِحاً فَاِنَّهُ يَتُوبُ اِلىَ اللَّهِ مَتاباً (31) .
مگر آن كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند و كارهاى شايسته كنند. خدا گناهانشان
را به نيكيها بدل مى كند و خدا آمرزنده و مهربان است و هر كه توبه كند و كار شايسته
انجام دهد، به شايستگى نزد خدا باز گردد.
وَ تُوبُوآ اِلَى اللَّهِ جميعاً اَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحونَ
(32) .
اى ايمان آورده ها همگى بطور دسته جمعى به درگاه خدا توبه كنيد، باشد كه رستگار
شويد.
يآ اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا تُوبُوآ اِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى
رَبُّكُمْ اَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنّاتٍ تَجْرى
مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ (33) .
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، به درگاه خدا توبه كنيد؛ توبه اى ازصميم قلب، باشد
كه پروردگارتان گناهانتان رامحو كند و شما را به بهشت هايى داخل كند كه در آن نهرها
جارى است.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ اِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحيمٌ (34) .
تقواى الهى را مراعات كنيد براستى كه خدا بسيار توبه پذير و مهربان است.
كرامت ارزشى
كرامت ارزشى، تنها با سعى و تلاش، همراه با تقوا در جهت كمال، با هدايت و توفيق
الهى نصيب انسان مى گردد.
وَ أَن لَّيْسَ لِلْإِنسَنِ إِلَّا مَا سَعَى (35) .
و اين كه براى مردم پاداشى جز آنچه خود تلاش كرده اند نيست (36) .
كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ (37) .
هر نفسى در گرو عملى است كه انجام داده است.
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّها (38) .
البته هر كس در پاكى نفس كوشيد رستگار شد.
كُلُّ امْرِىٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ (39) .
هر نفسى در گرو عملى است كه براى خود اندوخته است.
وَ الَّذِينَ جَهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ
لَمَعَ الُْمحْسِنِينَ (40) .
كسانى كه در راه ما تلاش كنند، به راههاى خويش هدايتشان مى كنيم و خدا با
نيكوكاران است.
اِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤمِنينَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ بِاَنَّ
لَهُمُ اَلْجَنَّةَ (41) .
خدا از مؤمنان جانها و مالهايشان را خريده است، تا بهشت از آنان باشد.
قَالَ يَلَيْتَ قَوْمِى يَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِى رَبِّى وَ جَعَلَنِى
مِنَ الْمُكْرَمِينَ (42) .
گفت: اى كاش قوم من مى دانستند كه پروردگارم مرا آمرزيد و در زمره گرامى شدگان
درآورد.
الا انه ليس لانفسكم ثمن الا الجنة فلا تبيعوها الا بها (43) .
آگاه باشيد كه بهاى جان فقط بهشت است، به غير از بهشت آن را نفروشيد.
قال رسول اللَّه(ص): من أمر بالمعروف و نهى عن المنكر، هو خليفة اللَّه فى الارض
و خليفة كتابه، و خليفة رسوله (44) .
هر كس امر به معروف و نهى از منكر كند، خليفه خداوند در روى زمين و خليفه كتاب
خدا و رسول او مى باشد.
قال رسول اللَّه(ص): لا نعلم شيئاً خيراً من ألف مثله إلاّ الرّجل المؤمن (45) .
پيامبر(ص) فرمود: نمى شناسم چيزى را كه از هزار چيز مثل خودش بهتر باشد، مگر
انسان مؤمن (كه اگر مؤمن شد از هزاران انسان ديگر بهتر است).
قال الباقر(ع): ما خلق اللَّه عزّ وجلّ خلقاً أكرم على اللَّه عزّ وجلّ من
المؤمن ؛ لأنّ الملائكة خدّام المؤمنين (46) .
خداوند موجوى را گرامى تر از مؤمن نيافريده. چه اين كه فرشتگان خدمتگزاران
مؤمنان هستند.
قال رسول اللَّه(ص): كرم الرّجل دينه.
كرامت انسان در پرتو دين اوست.
من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهوته (47) .
كسى كه براى خود شخصيت قائل است، شهواتش در پيش او پست و ناچيز خواهد بود.
من كرمت نفسه صغرت الدّنيا في عينه (48) .
نفس هر كس بزرگوار باشد، دنيا در ديده او كوچك خواهد بود.
عظم الخالق في أنفسهم وصغر ما دونه في أعينهم (49) .
خالق و آفريدگار در روح و جانشان بزرگ جلوه كرده (به همين جهت) غير خداوند در
نظرشان كوچك است.
إنّ اللَّه تعالى خصّكم بالإسلام واستخلصكم له، وذلك لأنّه اسم سلامة، وجماع
كرامة (50) .
خداوند اسلام را ويژه شما قرار داد و شما را براى آن برگزيد و اين به خاطر آن
است كه اسلام يعنى سلامتى و ايمنى و كان كرامت و بزرگى.
دست يابى به كرامت ارزشى
دست يابى به كرامت ارزشى در سايه افزايش ظرفيت هيجانى، سعه صدر و عمل صالح حاصل
مى شود:
در واقع دو محور اساسى و اصلى در دست يابى به كرامت ارزشى وجود دارد كه عبارتند
از:
1- عمل صالح؛
2- شرح صدر.
عمل صالح
مَنْ عَمِلَ صَلِحاً مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ
فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ
ما كانُوا يَعْلَمُونَ (51) .
هر زن و مردى كه كارى نيكو انجام دهد، اگر ايمان آورده باشد [او را به حيات
طيّبه زنده مى كنيم ] زندگى خوش و پاكيزه اى به او خواهيم داد و پاداشى بهتر از
اعمالشان به آنان عطا خواهيم كرد.
عن أمير المؤمنين(ع) وهو يدعو النّاس الى الجهاد : إنَّ اللَّه قد أكرمكم بدينه
وخلقكم لعبادته، فانصبوا
أنفسكم في أداء حقّه... (52)
اميرالمؤمنين(ع) در حالى كه مردم را به جهاد فرا مى خواند، اين چنين فرمود:
خداوند شما را به وسيله دينش گرامى داشته و شما را براى عبادت خود آفريده، پس خود
را آماده اداى حق او نماييد...
و أكرم نفسك عن كلّ دنيّة و إن ساقتك الى الرّغائب فانّك لن تعتاض بما تبذل من
نفسك عوضاً (53) .
بزرگوارتر از آن باش كه به پستى تن در دهى؛ هر چند تو را به مقصودت برساند؛ زيرا
تو نمى توانى در برابر آنچه از آبرو و شخصيت در اين راه از دست مى دهى عوضى به دست
آورى.
من هانت عليه نفسه فلاترجع خيره (54) .
كسى كه شخصيتش نزد او خوار و پست باشد، به خير او اميدى نيست.
من هانت عليه نفسه فلا تأمن شرّه (55) .
كسى كه شخصيتش نزد او خوار و پست باشد از شرش ايمن مباش.
من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصية (56)
كسى كه شخصيتش نزد او ارزشمند باشد هرگز آن را آلوده به معصيت نمى كند.
استعمارگران در طول تاريخ براى اين كه بتوانند بر كشورهاى اسلامى چيره شوند و به
منابع اقتصادى و ذخاير ملى و فرهنگى آنان دست يابند، در ابتدا سعى در تخدير و تضعيف
هويت فرهنگى و تحقير شخصيت آنان كردند، آنگاه عزت نفسشان را لگد كوب نمودند. كسانى
را به عنوان مهره برگزيدند كه از احساس عزت نفس، بيگانه و از ارزشهاى فرهنگى بى
بهره بودند. انسانِ با شخصيت در مقابل هر كس كه بخواهد تحقيرش كند و يا به شخصيتش
لطمه اى بزند، مى ايستد.
در كشورهاى جهان سوم، غارتگران اولين كارى كه مى كنند تضعيف فرهنگ جامعه و در
نتيجه، تضعيف شخصيت افراد آن جامعه است و از اين راه مى كوشند تا بر سرنوشت و
مقدّرات آن جامعه حاكم شده و از آنان به عنوان وسيله اى براى پياده كردن نقشه هاى
شوم خود استفاده كنند.
كسانى كه از كودكى شخصيّتشان تحقير شده و با داد و فرياد، فُحش، بد و بيراه و
سرزنش بزرگ شده اند و شبكه ارتباطى خانواده آنان ناسالم بوده است، در بزرگى در
مقابل افراد متمكن، زورگو و قُلدر سرفرود آورده و به بيگانه دل باخته اند. امّا
كسانى كه با عزت نفس پرورش يافته اند، همواره در مقابل كسانى كه خواسته اند آنان را
تحقير كنند و يا هويت دينى و يا فرهنگى را از آنان بگيرند، ايستادگى كرده اند. بعضى
از خانواده ها با برخوردهاى خشن و بى اعتبار كردن بچه ها و بعضى از مربيان در
محيطهاى آموزشى با برچسبهاى بد، آنها را از خود مى رانند و از كلاس طرد كرده و با
طعنه، سرزنش، تحقير، مسخره كردن، نمره كم دادن، تحت فشار قراردادن و در جمع،
آبروريزى كردن -كه موجب فشار شديد روحى كودك مى شوند- او را به پرتگاه سقوط مى
كشانند.
آيا فكر كرده ايد كه در اين حالتها كودك چه تصوّرى از ما دارد و به نظر او ما
چگونه اشخاصى هستيم؟ او ما را آدم قلدر ومستبدى مى بيند كه مسلط بر او، ايستاده و
دايم نق مى زند، زور مى گويد، آزار مى دهد و توهين مى كند.
اگر ما با چنين شخصى روبه رو مى شديم و دو فرد نابرابر را در مقابل هم مى ديديم
كه يكى بر ديگرى زور مى گويد و قصد صدمه زدن به ديگرى را دارد، قطعاً او را تحويل
مراجع قانونى مى داديم. اگر بزرگسالان در مورد كوچكترها چنين روشى را اعمال كنند در
آينده دو گونه رفتار ممكن است از آنان بروز كند:
يا اين تهديد و توهينها را مى پذيرد و چيزى نمى گويد همانند آتشى زير خاكستر،
وقتى زمينه و يا موقعيّتى فراهم گرديد و كمى باليد و رشد كرد مثل فنر باز و عاصى و
سركش مى شود و يا در همان حالت منفجر خواهد شد و رفتار نابهنجار و غيرعادى از خود
بروز مى دهد. اين رفتار و عكس العمل، به صورتهاى پرخاشگرى، اذيّت و آزار ديگران، بى
ثباتى فكرى، بى رغبتى، بى دقّتى، بى علاقگى به درس و يا به حالت افسردگى در محيط
خانه و مدرسه بروز خواهد كرد و نمونه اين رفتار را در بزرگى، بر روى فرزندان و
اطرافيان خود پياده خواهد كرد. اين ناهنجاريها در مراحل حادّ، منجر به بزهكاريهاى
اجتماعى خواهد شد؛ زيرا اكثر مجرمان و بزهكاران اجتماعى از كسانى بوده اند كه در
كودكى شخصيتشان تحقير شده و يا تحت چنين فشارهايى قرار داشته اند.
اگر در جامعه و در محيطهاى آموزشى، از كودكى با شيوه آزادمنشانه، توأم با
ارزشگذارى به شخصيت افراد و احياى عزت و كرامت نفس رفتار شود و با احساسات و عواطف
كودكان برخوردى سالم گردد، جامعه عوض مى شود، افراد باشخصيت و كريم پرورش مى يابند
و ديگر زمينه اى براى جوانان بزهكار، عاصى و مجرم به وجود نمى آيد. رفتار
آزادمنشانه و محترمانه و درك احساسات كودك سبب مى گردد كه او احساس قدر و ارزش كند.
- إن النفس لجوهرة ثمينة من صانها رفعها و من ابتذلها وضعها (57) .
به راستى كه نفس (شخصيت) انسانى گوهر گرانبهايى است كه هر كس آن را حفظ كند
تعالى مى يابد و هر كس آن را پست گرداند فرو مى افتد.
همين احساس رضايت و ارزش، به رشد شخصيت وى كمك خواهد كرد تا اين حالت را همواره
در خود حفظ كند و كارى نكند كه آن را از دست دهد.
پس اين ما هستيم كه بايد با آگاهى از اين مسأله، به قوانين و روشهاى آن عمل كنيم
و در تغيير و تعويض رفتار خود كوشا باشيم و در امر تربيت با كنار زدن روشهاى ناصحيح
پا به روش جديد بگذاريم و با روحيه آزاد منشانه، ارتباطى سالم و سازنده در محيط
خانه و مدرسه داشته باشيم. كودكان انسانند، آنها همچون بزرگسالان از كرامت نفس
برخوردارند و حتى بيش از بزرگسالان احساس شخصيت مى كنند. بايد آن گونه با آنان
رفتار شود كه ما بزرگترها دوست داريم با ما رفتار شود، تا همواره احساس ارزشمندى و
شخصيت بنمايند. بعضى افراد مى گويند: كودك را همطراز بزرگسال ديدن، كارى دشواراست.
بايد سؤال شود اين حالت چگونه در ما پديد آمده است؟ و اگر ما جاى آنان بوديم چه
احساسى داشتيم؟
از ديدگاه قرآن، تربيتى سازنده است كه انسان را متوجه ارزشهاى وجودى و كرامت نفس
خود كند تا در حفظ عزت نفس خويش بكوشد و انسانى مؤمن، آزاده، وارسته از هر قيد و
بندى و مفيد براى خود و جامعه و در نهايت عزيز در پيشگاه خدا باشد.
شرح صدر
أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ * وَ وَضَعْنَا عَنْكَ وِزرَكَ (58) .
آيا به تو شرح صدر عطا نكرديم؟ و [در نتيجه ] دشواريها و بار گرانت را فرو
نهاديم.
أفَمَنْ شَرَح اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَمِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَّبِّهِ
(59) .
آيا آن كسى را كه خدا براى [فهم ] اسلام شرح صدر عطا فرمود كه به نور الهى روشن
[و آگاه ] گردد [با افراد ديگر يكسان است؟].
فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَمِ و مَنْ
يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ
فِى السَّمَاءِ كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا
يُؤْمِنُوْنَ (60) .
پس هر كه را كه خدا هدايت او خواهد قلبش را به نور اسلام روشن گرداند و هر كه را
خواهد گمراه نمايد و دل او را براى پذيرفتن ايمان تنگ گرداند كه گويى مى خواهد از
زمين بر فراز آسمان برود اين است كه خدا آنان را كه به حق نمى گروند پليد مى
گرداند.
درخواست شرح صدر
رَبِّ اشْرَحْ لِى صَدْرِى * وَ يَسِّرْلى أَمْرِى * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِّنْ
لِّسَانِى * يَفْقَهُواْ قَوْلِى (61) .
پروردگارا شرح صدر عطايم فرما و كار مرا آسان گردان، و عقده از زبانم بگشا؛ تا
مردم سخنم را خوب بفهمند.
وَ بَشِّرِالصَّابِرِينَ * الَّذينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا
إِنَّا لِلَّه وَ إنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ
رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (62) .
و انسانهاى شكيبا را بشارت ده. آنان كه چون مصيبتى به آنها برسد، مى گويند ما از
آن خدا هستيم و به سوى او باز مى گرديم. صلوات و رحمت پروردگارشان بر آنان باد، كه
هدايت يافتگانند.
إِن تَجْتَنِبُوا كَبَآئِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْعَنكُمْ
سَيِّئَاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُّدْخَلاً كَرِيماً (63) .
اگر از گناهان بزرگى كه شما را از آن نهى كرده اند اجتناب كنيد، از ديگر
گناهانتان در مى گذريم و شما را به جايگاهى نيكو در مى آوريم.
... وَ مَا يُلَقَّهآ اِلَّا الَّذينَ صَبَرُوا وَ ما يُلَقَّهآ اِلَّا ذُوحَظٍّ
عَظيمٍ (64) .
... و برخوردار نشوند از اين (روش) مگر كسانى كه شكيبايى ورزند و كسانى كه از
ايمان بهره اى سرشار داشته باشند.
راه مكرمين
وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنْسَ اِلَّا لِيَعْبُدُونِ (65) .
و جن و انس را جز براى پرستش خود نيافريده ام.
يآ اَيُّهَا الْاِنْسانُ اِنَّكَ كادِحٌ اِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ (66) .
اى انسان، تو در راه پروردگارت رنج فراوان مى كشى؛ پس پاداش آن را خواهى ديد.
يا بَنى ادَمَ قَدْ اَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُوارى سَوءتِكُمْ وَ ريشاً
وَ لِبَاسُ التَّقْوَى ذلِكَ خَيْرٌ ذلِكَ مِنْ ءَايتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ
يَذَّكَّرُونَ (67) .
اى فرزندان آدم، براى شما جامه اى فرستاديم تا شرمگاهتان را بپوشاند و نيز مايه
زينت است و جامه پرهيزگارى از هر جامه اى بهتر است و اين يكى از نشانه هاى الهى
است. باشد كه پند گيرند.
وَ لَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الأَخِرِ وَ
الْمَلَئِكَةِ وَ الْكِتبِ وَ النَّبِيِّينَ وَءَاتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِى
الْقُرْبَى وَ الْيَتمَى وَ الْمَسكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّآئِلِينَ
وَفِى الرِّقَابِ وَ أَقَامَ الصَّلَوةَ وَءَاتَى الزَّكَوةَ وَالْمُوفُونَ
بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَهَدُوا وَ الصَّبِرِينَ فِى الْبَأْسَآءِ وَ الضَّرَّآءِ وَ
حِينَ الْبَأْسِ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ
(68) .
بلكه نيكوكار كسى است كه به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب خدا و پيامبران
ايمان آورد و مال خود را، با آن كه دوستش دارد، به خويشاوندان و يتيمان و درماندگان
و مسافران وگدايان و در بندماندگان ببخشد و نماز بگزارد و زكات بدهد و نيز كسانى
هستند كه چون عهدى مى بندند، بدان وفا مى كنند و آنان كه در بينوايى و بيمارى و به
هنگام جنگ صبرمى كنند، اينان راستگويان و پرهيزگارانند.
وَ الَّذِى جَآءَ بِالصَّدْقِ و صَدَّقَ بِهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ
(69) .
و كسى كه سخن راست آورد و تصديقش كرد، آنان پرهيزگارانند.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ (70) .
و از خدا بترسيد و بدانيد كه خدا با پرهيزگاران است.
فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى
القاعِدينَ دَرَجَةً وَكُلًا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى وَ فَضَّلَ اللَّهُ
الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ أَجْراً عَظيماً (71) .
خدا كسانى را كه به مال و جان خويش جهاد مى كنند بر آنان كه از جنگ روى بر مى
تابند به درجه والايى برترى داده است و خدا همه را وعده هاى نيكو داده است و جهاد
كنندگان را بر نشستگان به پاداشى عظيم برترى داده است.
هُوَ الَّذِى يُصَلِّى عَلَيْكُمْ وَمَلَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِّنَ
الظُّلُمتِ إِلَى النُّورِ وَ كَانَ بِالْمُؤْمِنِيْنَ رَحِيماً (72) .
اوست كه خود و فرشتگانش بر شما درود مى فرستند تا شما را از تاريكى به روشنايى
ببرند،زيرا خدا با مؤمنان مهربان است.
إنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَ جِلَتْ قُلُوبُهُمْ
وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ ءَايتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمناً وَ عَلَى رَبِّهِمْ
يَتَوَكَّلُونَ * الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ مِمَّا رَزَقْنهُمْ
يُنفِقُونَ * أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَّهُمْ درجَتٌ عِندَ
رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (73) .
مؤمنان كسانى هستند كه چون نام خدا برده شود دلهايشان از بيم مى تپد و چون آيات
الهى بر آنان خوانده شود، ايمانشان افزون گردد و بر پروردگارشان توكل مى كنند؛ همان
كسان كه نماز مى گزارند و از آنچه روزيشان كرده ايم انفاق مى كنند، اينان مؤمنان
حقيقى هستند.
اِنَّ الْمُتَقينَ فى جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ * اُدْخُلُوها بِسَلامٍ ءَامِنينَ
(74) .
پرهيزكاران در بهشت ها، كنار چشمه سارانند. به سلامت و ايمنى داخل شويد.
يَا ءَيَّتُهَاالنَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * اِرْجِعى اِلى رَبِّكِ رَاضِيَةً *
مَرْضِيَّةً فَادْخُلى فى عِبادى * وَ ادْخُلى جَنَّتى (75) .
اى روح آرامش يافته، خشنود و پسنديده به سوى پروردگارت باز گرد، و در زمره
بندگان من داخل شو، و به بهشت من درآى.
اللهم انّا نرغب اليك فى دولة كريمة تُعز بها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و
اهله و تجعلنا فيها من الدعاة الى طاعتك و القادة الى سبيلك و ترزقنا بها كرامة
الدنيا و الآخرة... (76) .
پروردگارا ما به تو اميد و اشتياق داريم كه دولت با كرامت آن امام زمان را ظاهر
سازى و اسلام و اهلش را، به آن عزت بخشى و نفاق و اهل آن را خوار و ذليل گردانى و
ما را در آن دولت حقه، اهل دعوت به طاعتت قرار دهى و راهنما و هدايت كننده بسوى
راهت باشيم و به سبب آن كرامت دنيا و آخرت را روزى ما سازى....
پىنوشتها:
1- و علّم آدم الاسماء كُلَّها. (بقره (2)، آيه 30)
2- محاوره اى نمادين كه در عين حال مى تواند واقعيت هم داشته باشد.
3- مثل بعضى از انسانها كه هميشه نقاط ضعف و بدى و نارسايى افراد را مى بينند و از
نقاط مثبت و جهات قوت آنان همواره غافلند؛ در حالى كه ما خطاب به خداوند متعال مى
گوييم: يا من اظهر الجميل و ستر القبيح.( دعاى جوشن كبير): اى كسى كه زيباييها را
ظاهر مى كنى و زشتيها را پنهان مى دارى.
4- عن عبداللَّه بن سنان قال: سألت أبا عبداللَّه جعفر بن محمّد الصادق(ع) فقلتُ:
الملائكة أفضل أمْ بنوآدم؟ فقال(ع): قال امير المؤمنين على بن ابى طالب(ع): ان
اللَّه عزوجل ركّب فى الملائكة عقلاً بلا شهوة، و ركّب فى البهائم شهوة بلا عقل و
ركب فى بنى آدم زكلتيهما فمن غلب عقله شهوته، فهو خيرٌ من الملائكة، و من غلب شهوته
عقله فهو شرٌ من البهائم (بحار، ج 60، ص 299)
عبدالله بن سنان مى گويد از امام صادق(ع) سؤال كردم: آيا ملائكه برترند يا انسان؟
حضرت در جواب به نقل روايت اميرالمؤمنين پرداخت كه حضرت فرموده: خداوند در فرشتگان
عقل بدون شهوت نهاده و در حيوانات شهوت بدون عقل، ولى در انسان هم عقل و هم شهوت
قرار داده است. انسانى كه دعقلش بر شهوتش چيره شود، از ملائكه برتر است و آن كه
شهوتش بر عقلش غلبه يابد، از حيوانات پست تر خواهد بود.
قال رسول اللَّه(ص) ما من شى ء اكرم على اللَّه من ابن آدم، قيل يارسول اللَّه(ص) :
و لا الملائكة؟! قال(ص) الملائكة مجبورون بمنزلة الشمس و القمر (كنز العمال، خ
34623)
هرسول خدا(ص) فرمود: هيچ موجودى به اندازه انسان نزد خداوند گرامى نيست، از
پيامبر(ص) سؤال شد: حتى انسان از ملائكه برتر است؟ حضرت فرمود: ملائكه مانند آفتاب
و ماه در كار خود مجبورند.
5- إنَّ اَفْضَلَ زادِالرّاحِلِ اِلَيْكَ عَزْمُ اِرادَةٍيَخْتارُكَ بِها. (موسى بن
جعفر(ع) دعاى روزبيستم هفتم ماه رجب)
دبراستى كه بهترين توشه مسافر و قصد كننده به سوى تو عزم و اراده اى است كه تو را
به وسيله آن انتخاب مى كند.
6- مامنّا ان هو الامقامٌ معلوم. (صافات (37) آيه 164)
هيچ كس از ما نيست مگر اينكه جايگاهى معين دارد.
7- سيرى كوتاه در زندگى و آثار وجودى شخصيتهاى بزرگ انسانى، از گذشته تا حال، گوياى
ارزشهاى والا و شاهكارهاى عظيمى است كه آنان پديد آورده و در صحيفه تاريخ به يادگار
گذاشته اند. نمونه هايى از اين دستاوردهاى با شكوه حيات بشر را در سيما و سيره
پيامبران و ائمه معصومين - عليهم بالسلام - و عالمان فرهيخته و نيك نفس، به وضوح مى
توان مشاهده كرد.
8- نورالثقلين، ج 1، ص 51.
9- كنز العمال، خ 5564.
10- بحار الانوار، ج 69، ص 19.
11- صافات (37) آيه 166-165.
12- بقره (2) آيه 282.
13- انفال (8) آيه 29..
14- بحار الانوار، ج 78، ص 189.
15- بحار الانوار، ج 60، ص 70.
16- غرر الحكم.
17- بحارالانوار، ج 59، ص 174.
18- انعام (6) آيه 165
19- طه (20) آيه 122.
20- بقره (2) آيه
21- طه (20)آيه 122.
22- بقره (2) آيه 187.
23- بقره (2) آيه 222.
24- نساء (4) آيه 17.
25- مائده (5) آيه 39.
26- انعام (6) آيه 54.
27- توبه (2) آيه 104.
28- آل عمران (3) آيه 90.
29- مائده (5) آيه 74.
30- طه (20) آيه 82.
31- فرقان (25) آيه 71.
32- نور (24) آيه 31.
33- تحريم (66) آيه 8.
34- حجرات (49) آيه 12.
35- نجم (53) آيه 39.
36- عليك بالسعي وليس عليك بالنجح. (غرر الحكم)
تو بايد تلاش كنى و به موفق شدن كارى نداشته باشى.
- من حسنت مساعيه طابت مراعيه. (غرر الحكم)
- هر كس تلاش و سعيش نيكو باشد، نتيجه و محصول كارش نيز نيكو خواهد بود.
- من يفوز بالجنّة إلّا الساعي لها. (غرر الحكم)
- دستيابى به بهشت جز در سايه تلاش حاصل نمى شود.
37- مدثر (74) آيه 38.
38- شمس (91) آيه 9.
39- طور (52) آيه 21.
40- عنكبوت (29) آيه 69.
41- توبه (9) آيه 111.
42- يس (36) آيه 26 -27.
43- غررالحكم.
44- كنزالعمال.
45- كنز العمال، ح 722.
46- بحار، ج 69، ص 19.
47- نهج البلاغه، حكمت 449.
48- غرر الحكم.
49- نهج البلاغه، خطبه 18.
50- نهج البلاغه، خطبه 152.
51- نحل (16) آيه 97.
52- شرح نهج البلاغه ابن أبى الحديد، ج 2، ص 185.
53- نهج البلاغه، نامه 31.
54- غرر الحكم.
55- غرر الحكم.
56- غرر الحكم.
57- غررالحكم، 3527.
58- انشراح (94) آيه 2-1.
59- زمر (39) آيه 22.
60- انعام (6) آيه 125.
61- طه (20) آيه 25-28
62- بقره (2) آيه 155-157
63- نساء (4) آيه 31.
64- فصلت (41) آيه 35.
65- ذاريات (51) آيه 56.
66- انشقاق (84) آيه 6.
67- اعراف (7) آيه 26.
68- بقره (2) آيه 177.
69- زمر (39) آيه 33.
70- بقره (2) آيه 194.
71- نساء (4) آيه 95.
72- احزاب (33) آيه 43.
73- انفال (8) آيه 2-4
74- حجر (15) آيه 46-45.
75- فجر (89) آيه 27-30
76- دعاى افتتاح.