حالتها و واكنشهاى نامتعادل عاطفى انسان
فَأَمَّا الإِنسنُ إِذَا مَا ابْتَلهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ
فَيَقُولُ رَبِّى أَكْرَمَنِ * وَ أَمَّآ إِذَا مَا ابْتَلهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ
رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّى أَهَنَنِ كَلَّا (1) .
امّا آدمى، چون پروردگارش او را بيازمايد و گرامى اش دارد و نعمتش دهد، مى گويد:
پروردگارمن مرا گرامى داشت و چون بيازمايدش و رزق بر او تنگ گيرد، مى گويد:
پروردگار من مرا خوار ساخت. اين چنين نيست!
وَ إِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُواْ بِهَا وَإِن تُصِبْهُم
سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذَا هُمْ يَقْنَطُونَ (2) .
چون به مردم رحمتى بچشانيم، شادمان مى شود؛ و چون به سبب كارهايى كه [با دست
خود] كرده رنجى به آنها رسد، ناگهان نوميد مى گردند.
وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الإِنسنَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنهَا مِنْهُ إِنَّهُ
لَيَؤُسٌ كَفُورٌ * وَ لَئِنْ أَذَقْنهُ نَعْمَآءَ بَعْدَ ضَرَّآءَ مَسَّتْهُ
لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ (3) .
اگر به انسان رحمتى بچشانيم، آن گاه از او بازش گيريم، مأيوس مى شود و كفر مى
ورزد و اگر پس از سختى و رنج، نعمت و آسايشى به او بچشانيم، مى گويد: ناگواريها از
من دورشده است و در اين حالت، شادمان است و فخر مى فروشد.
وَ إِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الإِنْسنَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا وَ إِن
تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الإِنسانَ كَفُورٌ (4) .
و ما چون به انسان از رحمت خود بچشانيم شادمان مى گردد، و اگر به خاطر كارهايى
كه كرده است ناروايى بدو رسد، ناسپاسى مى كند [معمولاً انسان ناسپاس است ].
وَ إِذَا أَنْعَمنَا عَلَى الإِنسنِ أَعْرَضَ وَ نََا بِجَانِبِهِ وَ إِذَا
مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَ يَؤُساً * قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ (5) .
چون به انسان نعمت داديم، [از حق ] روى بگرداند و [از آن ] دورى جويد و چون
گزندى به او رسد نوميد شود. بگو: هر كس بر اساس ساختار [روانى و عادتى ] خود عمل مى
كند.
لا يَسْئَمُ الإِنسنُ مِن دُعَآءِ الْخَيْرِ وَ إِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُسٌ
قَنُوطٌ * وَ لَئِنْ أَذَقْنهُ رَحْمَةً مِّنَّا مِن بَعْدِ ضَرَّآءَ مَسَّتْهُ
لَيَقُولَنَّ هذَا لِى وَ مَآ أَظُنُّ السَّاعَةَ قَآئِمَةً (6) .
آدمى هر چه طلب خير كند، خسته نمى شود، امّا چون بدى به او برسد، بد انديش و
نوميد مى گردد. اگر پس از رنجى كه به او رسيده، رحمتى به او بچشانيم مى گويد: اين
حق من است و [رفتارش طورى است كه بيانگر اين است كه ] گمان نكنم كه قيامتى بر پا
شود.
قُل لَّوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَآئِنَ رَحْمَةِ رَبِّى إِذاً لَّأَمْسَكْتُمْ
خَشْيَةَ الإِنفَاقِ وَكَانَ الإِنسنُ قَتُوراً (7) .
بگو: اگر شما مالك همه خزاين پروردگار من مى بوديد، از بيم فقر (از مردم) دريغ
مى كرديد؛زيرا انسان (طبيعتاً) بخيل است.
وَ لَقَدْ صَرَّفْنَا فِى هذَا الْقُرْءَ انِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَ
كَانَ الإِنسنُ أَكْثَرَ شَيْ ءٍ جَدَلاً (8) .
و در اين قرآن براى (روشنى فكر) مردم هرگونه مثالى را بيان كرده ايم ولى آدمى
بيش از همه به جدل بر مى خيزد.
خُلِقَ الإِنسنُ مِنْ عَجَلٍ سَأُوْرِيكُمْ ءَايتِى فَلاَ تْسْتَعْجِلُونِ (9) .
آدمى شتابكار آفريده شده، آيات خود را به شما نشان خواهم داد عجله مكنيد.
وَ إِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الإِنْسنِ أَعْرَضَ وَ نََا بِجَانِبِهِ وَ إِذَا
مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَآءٍ عَرِيضٍ (10) .
چون به آدمى نعمتى ارزانى داريم رويگردان مى شود و به تكبر گردن مى افروزد و اگر
بد و شرى برسد، بسيار فرياد و فغان مى كند.
وَإِذَاأَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِّن بَعْدِضَرَّآءَمَسَّتْهُمْ إِذَالَهُم
مَّكْرٌ فِى ءَايَاتِنَا قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَكْراً (11) .
هرگاه پس از گزندى كه به مردم رسيده است رحمتى به آنها بچشانيم، [در اين هنگام
مى بينى ] كه در آيات ما بدانديشى مى كنند. بگو: مكر خدا سريع تر است.
وَ إِذَا مَسَّ الإِنسنَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِداً أَوْ
قَآئِماً فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَآ إِلَى
ضُرٍّ مَّسَّهُ كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ (12) .
چون به آدمى گزندى رسد، چه بر پهلو خفته باشد و چه نشسته يا ايستاده، ما را به
دعا مى خواند و چون آن گزند را از او دور سازيم، چنان مى گذرد كه گويى ما را براى
دفع آن گزندى كه به او رسيده بود، هرگز نخوانده است. اعمال اسرافكاران اين چنين در
نظرشان آراسته شده است.
وَ يَدْعُ الإِنسنُ بِالشَّرِّ دُعَآءَهُ بِالْخَيْرِ وَ كَانَ الإِنْسنُ
عَجُولاً (13) .
و آدمى به دعا شرى را مى طلبد، چنان كه خيرى را مى جويد و آدمى همواره، شتابزده
بوده است.
وَ إِذَامَسَّكُمُ الضُّرُّ فِى الْبَحْرِضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلاَّ إِيَّاهُ
فَلَمَّا نَجَّكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ كَانَ الإِنسنُ كَفُوراً (14) .
چون در دريا شما را گزند رسد، همه آنهايى كه مى پرستيد از نظرتان محو شوند، مگر
او[خداوند] و چون شما را به ساحل نجات برساند از او رويگردان مى شويد، زيرا آدمى
ناسپاس است.
وَ إِذَا مَسَّ الإِنسنَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيباً إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا
خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِىَ مَا كَانَ يَدْعُواْ إِلَيْهِ مِن قَبْلُ وَ
جَعَلَ لِلَّهِ أَندَاداً لِّيُضِلَّ عَن سَبِيلِهِ (15) .
چون به آدمى گزندى برسد، به پروردگارش روى مى آورد و او را مى خواند. آن گاه چون
به او نعمتى بخشد، همه آن دعاها را كه پيش از اين كرده بود از ياد مى برد و براى
خدا همتايانى قرار مى دهد تا مردم را از طريق او گمراه كند.
فَإِذَا مَسَّ الإِنسنَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنهُ نِعْمَةً مِّنَّا
قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمِ بَلْ هِىَ فِتْنَةٌ وَ لَكِنَّ
أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ (16) .
چون آدمى را گزندى رسد، ما را مى خواند و چون از جانب خويش نعمتى ارزانى اش
داريم،گويد: به سبب دانايى ام اين نعمت را به من داده اند. اين آزمايشى باشد ولى
بيشترينشان نمى دانند.
اِنَّ الإِنْسنَ خُلِقَ هَلوعاً إذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً* وَإذَا مَسَّهُ
الْخَيْرُ مَنُوعاً إلاّ المُصَلِّينَ (17) .
البته آدمى را حريص و ناشكيبا آفريده اند، چون شرى به او رسد بى قرارى مى كند و
چون مالى به دستش افتد بُخل مى ورزد، مگر نماز گزاران.
بَلْ يُرِيْدُ الإِنْسنُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ (18) .
بلكه آدمى مى خواهد كه (در آينده نيز) به كارهاى ناشايست بپردازد.
لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنْسنَ فِى كَبَدٍ* أَيَحْسَبُ أَن لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ
أَحَدٌ* يَّقُولُ أَهْلَكْتُ مَالاً لُبَداً* اَيَحْسَبُ أنْ لَّمْ يَرَهُ أَحَدٌ
(19) .
به راستى آدمى را در رنج و گرفتارى بيافريده ايم، آيا مى پندارد كه كسى را بر او
تسلطى نيست، مى گويد: مال فراوانى را تباه كردم. آيا مى پندارد كه كسى او را نديده
است؟
كَلاّ إنَّ الإِنسنَ لَيَطْغَى * أن رَءَاهُ اسْتَغْنى (20) .
حقاً كه انسان هرگاه كه خود را بى نياز بيند، طغيان و نافرمانى مى كند.
إنَّ الإِنسن لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ* وَ إِنَّهُ عَلى ذلِكَ لَشَهِيدٌ * وَإنَّهُ
لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ (21) .
به راستى انسان نسبت به پروردگارش ناسپاس است و او خود بر اين امر گواه است و او
مال را بسيار دوست مى دارد.
إن كنت حريصاً على استيفاء طلب المضمون لك فكن حريصاً على أداء المفروض عليك.
(22) .
اگر براى به دست آوردن روزيى كه خداوند آن را به تو مى رساند و ضامن آن است،
حريص هستى، پس به اداى تكليف واجبى هم كه دارى، حرص بورز.
قال الصادق(ع): المؤمن له قوّة في دين... و حرص في فقه (23) .
مؤمن، ديندارى قوى و نسبت به فهم مسائل دينى، حريص است.
قال الباقر(ع): لاحرص كالمنافسة في الدّرجات (24) .
هيچ حرصى همچون رقابت براى رسيدن به درجات كمال، ارزشمند نيست.
حالتهاى متعادل عاطفى انسان
وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا مَاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا خَيْراً (25) .
و از پرهيزگاران پرسند: پروردگار شما چه چيز نازل كرده است؟ گويند: بهترين را.
تَتَجَا فَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوفاً وَ
طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْنهُمْ يُنفِقُونَ (26) .
از بستر خواب پهلو تهى مى كنند، پروردگارشان را با حالت بيم و اميد مى خوانند و
از آنچه به آنها داده ايم انفاق مى كنند.
إِنَّهُمْ كَانُواْ يُسرِعُونَ فِى الْخَيْرتِ وَ يَدْعُونَنَا رَغَباً وَ
رَهَباً وَ كَانُواْ لَنَا خشِعِينَ (27) .
اينان در كارهاى نيك شتاب مى كردند و با بيم و اميد ما را مى خواندند و در برابر
ما خاشع بودند.
أَلآ إِنَّ أَوْلِيَآءَ اللَّهِ لآ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ
(28) .
آگاه باشيد كه بر دوستان خدا بيمى نيست و غمگين نمى شوند.
اِنَّ الَّذين امَنُوا وَالَّذينَ هادُوا وَ الصَّابِؤُونَ والنَّصارى مَنْ
ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الأَخِرِ وَ عَمِلَ صلِحاً فَلاَخَوْفٌ عَلَيْهِمْ
وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (29) .
به راستى كه كسانى كه ايمان آورده اند و كسانى كه يهودى شدند و صائبان و نصارا،
هر كه به خدا و روز قيامت ايمان بياورد و كارهاى شايسته انجام دهد، بيم و اندوهى بر
او نباشد.
مَا أَصَابَ مِنْ مُّصِيبَةٍ فِى الْأَرْضِ وَ لَا فِى أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِى
كِتَبٍ مِن قَبْلِ أَن نَّبْرَ أَهَآ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ لَكَيْلَا
تَأْسَوْاْ عَلَى مَافَاتَكُمْ وَ لاَ تَفْرَحُواْ بِمَآ ءَاتَيكُمْ (30) .
هر رنج و مصيبتى كه در روى زمين يا از وجود خود شما به شما مى رسد همه در كتابى،
پيش از آنكه دنيا را ايجاد كنيم ثبت گرديده و خلق آن بر خدا آسان است، تا بر آنچه
از دستتان مى رود اندوهگين نباشيد و بدانچه به دستتان مى آيد شادمانى نكنيد.
مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّآءُ عَلَى الْكُفَّارِ
رُحَمَآءُ بَيْنَهُمْ (31) .
محمد پيامبر خدا، و كسانى كه با او هستند بر كافران [خشن و] سختگيرند و با
يكديگر(دوست و) مهربان.
الَّذِينَ يَخْشَونَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَهُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ
(32) .
آنان كه از خداى خويش در نهان مى ترسند و از روز قيامت هراسناكند.
الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَونَهُ وَ لا يَخْشَونَ
أَحَداً إِلّا اللَّهَ وَ كَفى بِاللَّهِ حَسيباً (33) .
كسانى كه پيامهاى الهى را مى رسانند و از او مى ترسند و از هيچ كس جز اللَّه نمى
ترسند،خداوند براى حساب كردن اعمالشان كافى است.
حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيَما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِى
أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُواْ تَسْليِماً (34) .
مگر آن كه در خصومت ها و نزاعشان تنها تو را حاكم كنند و سپس هر حكمى كه كنى
اعتراض نداشته باشند و كاملاً از دل و جان تسليم فرمان [حق ] باشند.
وَ الَّذينَ جآءو مِنْ بَعْدِ هِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْلَنَا وَ
لإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالإِيمَنِ وَ لاَ تَجْعَلْ فِى قُلُوبِنَا
غِّلاً لِّلَّذينَ ءَامَنُواْ (35) .
كسانى كه بعد از ايشان آمده اند، مى گويند: اى پروردگار ما، ما و برادران ما را
كه پيش از ما ايمان آورده اند، بيامرز و كينه كسانى را كه ايمان آورده اند، در دل
ما جاى مده.
علل عدم تعادل روانى انسان
وَ أَمَّا مَن بَخِلَ وَ اسْتَغْنَى * وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنَى *
فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى (36) .
و امّا آن كس كه بخل و خودخواهى و بى نيازى ورزيد، و ارزش ها را انكار كرد او را
براى سختى و عذاب آماده مى كنيم (37) .
به طور طبيعى سختى ها و گرفتارى ها و مشكلات زمينه ساز عدم تعادل روانى در افراد
مى باشد، ولى هنگامى به ناهنجارى رفتارى منجر مى شود كه؛ سه زير ساخت اخلاقى -
عاطفى - شناختى در انسان رشد يافته باشد و آن سه عامل عبارتند از:
1- بخل ورزيدن و حريص بودن.
2- خود را بى نياز از مبدأ آفرينش پنداشتن.
3. انكار ارزش هاى مذهبى.
اين سه ساختار انسان را به ناهنجارى رفتارى و در نتيجه به ناتعادلى شخصيتى وا مى
دارد.
فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى فَسَنُيَسِّرُهُ
لِلْيُسْرَى (38) .
و امّا آن كه اعطا كند و پرهيزكارى پيشه او باشد و نيكوكارى را تصديق و باور
كند، او را بر گشايش و هموارى در كارها رهنمون مى سازيم (39) .
در مقابل؛ سه خصلت روانى - عاطفى - شناختى ديگرى است كه موجب تعادل روانى و
رفتار بهنجار آدمى است و آن سه عبارتند از:
1- روحيه سخاوتمندى و گذشت.
2- پروا داشتن و خوددارى نفس از خواسته ها.
3- پذيرش كارهاى خوب و ارزش هاى نيك.
اين سه خصلت به انسان بينشى مى دهد كه زمينه تفاهم و زندگى با ديگران را فراهم
مى سازد و آسايش و آرامش فرد را تأمين كرده و موجب تعادل شخصيت آدمى مى گردد.
بنابراين در طراحى نظام تربيتى و در برنامه ريزى هاى پرورشى توجه به اين خصلت ها و
رشد و پرورش آنها در كودكى از مهمترين كارهاى اساسى تربيتى به شمار مى رود. لازم
است به پرورش اين سه زير ساخت عاطفى به عنوان اصل زيربناى پرورش شخصيتى انسان
مسلمان در همه مراحل نظام تربيتى؛ اعم از خانه و مدرسه و جامعه توجه كرد و زمينه
هاى رشد و پرورش اين خصلت ها را مهيا ساخت.
ريشه تعادل روانى انسان
قلب سليم
وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (40) .
كسانى كه از بخل و حرص نگهدارى شوند به حقيقت آنان، رستگاران حقيقى اند.
يآ ايُّهَا النَّبِىُّ قُلْ لِمَنْ فى اَيْديكُمْ مِنَ الاَْسْرى إن يَعْلَمِ
اللَّهُ فِى قُلُوبِكُمْ خَيْراً يُؤْتِكُمْ خَيْراً مِّمَّا أُخِذَ مِنكُمْ وَ
يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (41) .
اى پيامبر، به اسيرانى كه در دست شما هستند بگو: اگر خدا در دلهايتان نشان ايمان
ببيند،بهتر از آنچه از شما گرفته اند ارزانيتان خواهد داشت و شما را مى آمرزد، زيرا
خداوند آمرزنده و مهربان است.
يَوْمَ لاَ يَنفَعُ مَالٌ وَ لاَ بَنُونَ * إلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ
سَلِيمٍ (42) .
روزى كه نه مال سود مى دهد و نه فرزندان، مگر آن كس كه با قلبى رسته از شرك به
نزد خدا بيايد (43) .
پىنوشتها:
1- فجر (89) آيه 16-15.
2- روم (30) آيه 36.
3- هود (11) آيه 10-9.
4- شورى (42) آيه 48.
5- اسراء (17) آيه 83-84
6- فصّلت (41) آيه 50-49.
7- اسراء (17) آيه 100.
8- كهف (18) آيه 54.
9- انبياء (21) آيه 37.
10- فصّلت (41) آيه 51.
11- يونس (10) آيه 21.
12- يونس (10) آيه 12.
13- اسراء (17) آيه 11.
14- اسراء (17) آيه 67.
15- زمر (39) آيه 8.
16- زمر (39) آيه 49.
17- معارج (70) آيه 19- 22.
18- قيامت (75) آيه 5.
19- بلد (90) آيه 7-4.
20- علق (96) آيه 6-7
21- عاديات (100) آيه 8-6.
22- غرر الحكم.
23- بحار، ج 67.
24- بحار، ج 78، ص 165.
25- نحل (16) آيه 30.
26- سجده (32) آيه 16.
27- انبياء(21) آيه 90.
28- يونس (10) آيه 62.
29- مائده(5) آيه 69.
30- حديد (57) آيه 23.
31- فتح (48) آيه 29.
32- انبياء (21) آيه 49.
33- احزاب (33) آيه 39.
34- نساء (4) آيه 65.
35- حشر (59) آيه 10.
36- ليل(92) آيه 10-8 .
37- الَّذينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأمُرُونَ النَّاسَ بالْبُخْلِ وَ يَكْتُمونَ
مآاتيهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ و اَعْتَدْنا للكافِرينَ عَذابَاً مُهيناً.
(نساء(4) آيه 37)
سآنان كه بخل مى ورزند و مردم را به بخل وا مى دارند و مالى را كه خدا به آنها داده
است پنهان مى كنند [بدانند كه ] ما0براى كافران عذابى خوار كننده مهيا ساخته ايم.
- وَ مَنْ يَبْخَلَ فَاِنَّما يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنىُّ
وَأَنْتُمُ الْفُقَرَآءُ (محمّد (47) آيه 38)
ج- و هر كس كه بخل ورزد، در حق خود بخل ورزيده است. زيرا خداوند بى نياز است و شما
نيازمند.
- قال على (ع): البخل جامع لمساوي العيوب، وهو زمام يُقاد به الى كلّ سوء. (بحار، ج
73، ص 307)
«- بخل جامع تمام عيوب زشت بوده و راهنما به سوى هر بدى است.
»- قال الهادى(ع): البخل أذمّ الأخلاق. (بحار، ج 72، ص 199)
- بخل مذمومترين خلقهاست.
آ- قال على(ع): النّظر الى البخيل يقسي القلب. (بحار، ج 78، ص 53)
*- نگاه به انسان خسيس مايه سنگدلى است.
3- البخل بالموجود سوء ظنّ بالمعبود. (غرر الحكم)
آ- بخل ورزيدن نسبت به آنچه موجود است نوعى بدگمانى به معبود است.
- قال رسول اللَّه(ص): أقلّ الناس راحةً البخيل. (بحار، ج 73، ص 300)
- آسايش بخيل از همه مردم كمتر است.
- قال الصادق(ع): ليست لبخيل راحة... (بحار، ج 73، ص 303)
- بخيل آسايشى ندارد.
ت- قال رسول اللَّه(ص): أبخل الناس من بخل بما افترض اللَّه عليه. (بحار، ج 73، ص
300)
بخيل ترين مردم كسى است كه نسبت به واجباتش بخل ورزد.
38- ليل (92) آيه 7-5.
39- وَمَنْ يتّق اللَّه يَجْعَلْ لَهْ مِنْ اِمرِهِ يُسراً (طلاق (65) آيه 4)
او هر كه تقواى الهى پيشه كند، خداوند در كار او آسانى قرار دهد.
- عليك بالسخاء فانه ثمرة العقل. (غرر الحكم)
- بر شما باد سخاوت ورزيدن زيرا سخاوت نتيجه عقل است.
- افضل الناس السخى الموقن. (غرر الحكم)
- انسان با سخاوت و يقين برترين مردم به شما مى آيد.
- السخاء احدى السعادتين. (غرر الحكم)
- سخاوت يكى از دو سعادت است.
- السخاء خُلق الانبياء. (غرر الحكم)
- سخاوت اخلاق پيامبران است.
- در شأن نزول: و امّا من بخل...
از حميرى نقل گرديده كه در قرب الاسناد از احمد بن محمد، از احمد بن محمد بن ابى
نصر، از ابى الحسن رضا(ع) روايت كرده كه فرمود: از آنجناب درباره اين آيه سؤال
كردم، فرمود: مردى در حياط خانه مسلمانى درخت خرمائى داشت و به همين بهانه رفت و
آمد مى كرد و باعث زحمت صاحب خانه مى شد. صاحب خانه نزد رسول خدا(ص) رفته و به او
شكايت كرد، حضرت صاحب درخت را خواست وقتى آمدفرمود: درخت خرمايت را بدرخت خرمايى در
بهشت مى فروشى؟ آن مرد گفت: نه و نفروخت و رفت. مردى از انصار به نام ابى دحداح از
اين معامله خبردار شد آنگاه نزد صاحب درخت رفت، و گفت: درخت خرمايت را من به باغى
خريدم. آن مرد پذيرفت، ابودحداح نزد رسول خدا(ص) رفت و گفت: يافرسول اللَّه(ص) من
درخت خرماى آن مرد را در مقابل باغم خريدارى كردم. حضرت فرمود: بنابراين شما در
مقابل باغت يك درخت بهشتى خواهى داشت. (تفسير الميزان)
40- حشر (59) آيه 9.
41- انفال (8) آيه 70.
42- شعراء (26) آيه 88-89
43- قال الباقر(ع): لا علم كطلب السلامة و لاسلامة كسلامة القلب. (بحار، ج 78، ص
164)
امام باقر(ع) فرمود: هيچ دانشى همانند جستجوى سلامتى نيست و هيچ سلامتى همانند
سلامتى قلب نيست.
ت- قال على(ع): لا يسلم لك قلبك حتى تحب للمؤمنين ما تحبّ لنفسك. (بحار، ج 78، ص 8)
ژ- امام على(ع) فرمود: قلبت تسليم نمى شود، تا آن گاه كه دوست بدارى براى مؤمنان،
آنچه را كه براى خويش دوست مى دارى.
اً- إذا أحبّ اللَّه عبداً رزقه قلباً سليماً و خُلقاً قويماً. (غرر الحكم)
چ- هرگاه خداوند بنده اى را دوست بدارد، به او قلبى سالم و خُلقى استوار و پايدار
عطا مى فرمايد.
ف- قال الصادق(ع): صاحب النيّة الصادقة صاحب القلب السليم، لأنّ سلامة القلب من
هواجس المذكورات تخلص النيّة للَّه فى الأمور كلّها. (تفسير نورالثقلين)
ط- امام صادق(ع) فرمود: صاحب نيت پاك داراى قلب سالم است؛ زيرا سلامتى قلب از
هواهاى نفسانى، خالص كردن نيت براى خدا در تمام كارهاست.