ترس بر اثر سوءِ تربیت
بعضی از ترس های جوانان معلول صفت اکتسابی و ناشی از تربیت
های نادرست دوران کودکی است. خشونت و سختگیری های بی مورد یا
نوازش و مهرورزی های نابجای پدران و مادران نسبت به فرزندان و
هم چنین پاره ای از شرایط نامطلوب محیط خانواده در درون کودک
اثر بد می گذارد و در ایام جوانی به صورت های مختلف از آن جمله
بیم از معاشرت های اجتماعی و ترس از سازگاری صحیح با محیط
زندگی آشکار می گردد.
حقیقتی که روز به روز بیشتر آشکار می شود، این است که
ادراکات دوران بچگی و وقایع و تجارب آن، بر زندگی بعدی و شخصیت
انسان اثر قاطعی دارد. با جرأت می توان گفت که این ادراکات و
تجارب سلامتی، بیماری و خوشبختی یا بدبختی افراد را در تمام
عمر پی ریزی می نماید.
طفل در اولین سال های کودکی تار و پود زندگیش را می سازد و
از همان روزهای اولی که گهواره را ترک می گوید، هر چه باید
بشود یا نشود شده است. هم چنان که نهال نورسته ای، اگر کج یا
راست تربیت شود تا آخر عمر همان طور می ماند، مسیر زندگی آدمی
هم از این قانون مستثنی نیست.(40)
برای توضیح و تبیین این مطلب که قسمتی از ترس های جوانان در
سازش های اجتماعی و اثبات شخصیت، ناشی از تربیت های غلط دوران
کودکی است، بر سبیل نمونه، به پاره ای از موارد آن اشاره می
شود.
تربیت بر اثر بیم و امید
تربیت صحیح و ثمربخش، آن تربیتی است که بر اساس بیم و امید
استوار باشد. یعنی آن کس که در معرض تعلیم و تربیت قرار می
گیرد، باید احساس کند که در مقابل انجام وظیفه، شایسته پاداش
است و در برابر تخلف از وظیفه، استحقاق کیفر دارد. امید به
پاداش آدمی را به انجام وظایف و تکالیف مقرره، تشویق و دلگرم
می کند و به فعالیتش می افزاید و ترس از مجازات، وی را از تخلف
و سرپیچی از مقررات بازمی دارد.
در مکتب آسمانی اسلام، بنای تربیت بر همین اصل اساسی پایه
گذاری شده و هر مسلمان وظیفه شناس مکلف است همواره خود را بین
خوف و رجا بداند. یعنی نه هرگز خویشتن را از عذاب الهی ایمن
دانسته و نه هرگز خود را از رحمت واسعه خداوند ناامید پندارد.
قالَ الصّادِقُ علیه السلام : «کانَ أَبی یقُولُ إِنَّهُ
لَیسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلاّ وَ فی قَلْبِهِ نُورانِ:
نُورُ خیفَةٍ وَ نُورُ رَجاءٍ، لَوْ وُزِنَ هذا لَمْ یزِدْ
عَلی هذا وَ لَوْ وُزِنَ هذا لَمْ یزِدْ عَلی هذا»؛(41)
امام صادق علیه السلام از پدرش علیه السلام نقل کرده است که
می فرمود: «هیچ بنده مؤمنی نیست، مگر آن که در قلبش دو روشنی
وجود دارد: یکی نور ترس و دیگری نور امید، این دو احساس در
نهاد مردم باایمان آن چنان متساوی است که اگر سنجیده شوند، هیچ
یک بر دیگری فزونی ندارد».
بر هم زدن بیم و امید و از دست رفتن تعادل خوف و رجا، آثار
نامطلوبی در نهاد آدمی به جای می گذارد و افراد را از روش صحیح
انجام وظایف علمی و عملی بازمی دارد. خوف بیش از رجا، مایه یأس
و نامیدی و امید بیش از بیم، باعث غرور و لاابالی گری است.
اکنون جای این پرسش است که آیا مربیان جامعه نیز موظفند در
راه اجرای برنامه های آموزشی و پرورشی با این دو نیرو به طور
متساوی تکیه کنند یا آن که می توانند از یک نیرو، بیش از نیروی
دیگر استفاده نمایند؟
کارشناسان تعلیم و تربیت، پس از آزمایش های دقیق روانی به
این نتیجه رسیده اند که امید به پاداش بیش از ترس از کیفر،
آدمی را به یادگیری وامی دارد و تشویق بیش از توبیخ، موجبات
پیشرفت علمی و تربیتی را فراهم می آورد. مربیان اگر بتوانند با
روش صحیح و عاقلانه از نیروی تشویق استفاده زیادتری کنند، قطعا
در اجرای برنامه های خود توفیق بیشتری به دست خواهند آورد.
عوارض ترس
«آلرز» معتقد است که ترس به انواع گوناگون به طور آشکار و
پوشیده در رفتارهای نامناسب ظاهر می گردد. این رفتارهای دشوار
به عقیده اکثر روان پزشکان عبارتند از: لکنت و گرفتگی زبان،
ادرار غیرارادی، خواب پریشان و یا حرکات عصبی.
ترس یا اضطراب اساس تمام حالات عصبی است و اصل و اساس اکثر
ناراحتی های عقلی و روانی ترس است. ترس علاوه بر ناراحتی های
نامبرده، سبب می شود که آدمی حسود و کم رو گردد و این دو رفتار
تا آخر عمر او را ناراحت و معذب خواهند کرد.(42)
پریشان فکری و اضطراب های درونی یا آرامش فکر و اطمینان
خاطر هر فردی، روی تمام قوای بدنش عموما و در سخن گفتن و ادای
کلماتش خصوصا، اثر مستقیم دارد و به عبارت دیگر، کیفیت و کمیت
سخنان هر انسانی، حاکی از وضع درونی و حالت روانی او است.
قالَ عَلِی علیه السلام : «بَیانُ الرَّجُلِ ینْبِئُ عَنْ
قُوَّةِ جَنانِهِ»؛(43)
«سخن آدمی حاکی از درجه قدرت روحی و مقدار نیروی معنوی او
است».
مبارزه با منشأ ترس
بیماری ترس تنها با اظهار قدرت و تظاهر به نترسیدن درمان
نمی شود، بلکه باید با منشأ روانی و ریشه واقعی آن مبارزه کرد
و روح را از اسارتش آزاد ساخت و تا زمانی که عقده ترس در نهاد
آدمی گشوده نشود، نگرانی و اضطراب هم چنان وجود خواهد داشت.
مردم بصره بر خلاف موازین اسلامی در جنگ جمل شرکت کردند و
در مقابل حکومت علی علیه السلام قیام مسلحانه نمودند و پس از
شکست، دچار نگرانی و ترس شدند و بر اثر آن حالت روانی، شهر
بصره در معرض خطرات تازه ای قرار گرفت. علی علیه السلام برای
آرامش افکار و اعاده وضع عادی، به ابن عباس که در آن موقع
فرماندار بصره بود نوشت:
«فَحادِثْ أَهْلَها بِالاْءِحْسانِ إِلَیهِمْ وَ احْلُلْ
عُقْدَةَ الْخَوْفِ عَنْ قُلُوبِهِمْ»؛(44)
«با مردم بر اساس عطوفت و احسان برخورد کن و عقده ترس را در
دل های آنان بگشای».
علی علیه السلام با این دستور ترس های روانی مردم را برطرف
ساخت و از حوادث احتمالی جلوگیری نمود.
جوانی که از دوران اول زندگی بر اثر تحقیرهای پدر و مادر،
ضعیف و بی شخصیت بار آمده و از آمیزش با مردم می ترسد، اگر به
نکات لازم متوجه گردد و افکار و اعمال خود را با برنامه ای که
توضیح داده می شود منطبق سازد، می تواند بیماری خویش را درمان
کند و از عوارض رنج آور آن رهایی یابد.
1- متوجه باشد که ترس در زندگی بشر، از بیماری های خطرناک و
از عوامل مهم تیره روزی و بدبختی است. ترس مایه ناکامی و
محرومیت و دشمن آسایش و آرامش است. آدمی هر قدر بیشتر بترسد،
خود را ضعیف تر ساخته و به شخصیت خویش ضربه بزرگ تری زده است و
اگر به درمان خود همت گمارد، می تواند موجبات بهبود و سلامت
روان خویش را فراهم آورد و به سعادت و کامیابی نایل گردد.
قالَ عَلِی علیه السلام : «لاینْبَغی لِلْعاقِلِ أَنْ یقیمَ
عَلَی الْخَوْفِ إِذا وَجَدَ إِلَی الاْءَمْنِ سَبیلاً»؛(45)
علی علیه السلام فرموده است: «سزاوار نیست انسان عاقل در
خوف و نگرانی به سر برد، اگر راهی به آرامش و ایمنی داشته
باشد».
2- باید بداند که گفتار نامرتب و اعمال ناموزون بدنش، ناشی
از ترس درونی است و تا زمانی که علت ترس از عمق جانش ریشه کن
نشود، اعتماد به نفس ندارد و نمی تواند با مردم به خوبی
بیامیزد و به درستی با آنان سخن بگوید.
با حس ترس مبارزه کردن و خود را به نترسیدن زدن کافی نیست.
باید با علت ترس مبارزه کرد، یعنی به محض این که از علت و موجب
ترس آگاه شویم، باید در رفع آن بکوشیم، و گر نه تا علت رفع
نشده، مبارزه با حس ترس بیهوده خواهد بود.(46)
«إِنَّ اللّه لایغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یغَیرُوا ما
بِأَنْفُسِهِمْ»؛(47)
«خداوند اوضاع و احوال هیچ قومی را تغییر نمی دهد، مگر آن
که خودشان صفات نفسانی و ملکات روحی خویش را دگرگون سازند».
قالَ عَلِی علیه السلام : «مَنْ حَسُنَتْ سَریرَتُهُ
حَسُنَتْ عَلانِیتُهُ»؛(48)
علی علیه السلام فرموده: «آن کس که باطنش خوب و ضمیرش نیکو
باشد، ظاهرش خوب و نیکو خواهد بود».
3- باید با دقت به حساب نفس خود رسیدگی کند و حالات روانی
خویش را به درستی تجزیه و تحلیل نماید تا به منشأ اصلی و علت
اساسی ترس خود پی ببرد، سپس به رفع آن بپردازد.
قالَ عَلِی علیه السلام : «مَنْ حاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ وَ
مَنْ غَفَلَ عَنْها خَسِرَ»؛(49)
علی علیه السلام فرموده: «هر کس به حساب نفس خویش برسد، سود
برد و هر کس از وظیفه غفلت نماید، زیان می بیند».
مثلاً جوان مورد بحث که بر اثر اهانت های دیروز پدر و مادر،
به عقده دچار شده و در نتیجه از معاشرت و مکالمه با مردم بیم
دارد، اگر به حساب نفس خود رسیدگی و بفهمد که منشأ ترس امروزش
چیزی جز تحقیر و توهین دوران کودکی نیست، می تواند خود را با
این منطق عاقلانه قانع نماید که گر چه پدر و مادر، مرا در
کودکی تحقیر کردند و شخصیتم را سرکوب نمودند، ولی آن دوره سپری
شد و اکنون خود، یک فرد بالغ اجتماع هستم، مردم با من دشمنی
مخصوص ندارند. اگر به خوبی قدم بردارم و به درستی وظیفه خود را
انجام دهم، می توانم در جامعه عرض وجود کنم و مورد توجه و
تحسین قرار گیرم.
بدون تردید این محاسبه صحیح و منطق عاقلانه، ترس درونیش را
تخفیف می دهد و از نگرانی و وحشتش می کاهد، در نتیجه امیدی در
ضمیرش باز می کند و نسبت به آینده تا اندازه ای خوش بینش می
سازد و این خود اولین قدم علمی، در راه درمان بیماری ترس است.
4- پس از محاسبه نفس و امید به پیروزی، برای آن که در
معاشرت و مکالمه با مردم جرأت پیدا کند، باید در اولین
برخوردهای اجتمای از ساده ترین روش های اخلاقی که مایه جلب
محبت است استفاده نماید. این مطلب در کتاب های روانی امروز
آمده و اولیای گرامی اسلام نیز در چهارده قرن قبل به پیروان
خود آموخته اند.
نشان آدم کم رو این است که به دشواری با کسی آشنا می شود و
پیش دیگران نمی تواند با آزادی صحبت کند. برای مبارزه با ترس و
کم رویی اگر این دو نکته مختصر را مراعات کند، مقداری و شاید
یک باره از رنج کم رویی خلاص خواهد شد. اولاً به هر کس می رسد،
اول سلام کند. ثانیا خوش رو و متبسم باشد. شاید این نسخه به
نظرتان کوچک و حقیر بیاید، لیکن هزاران نفر را مداوا کرده است.
شما هم بیازمایید، پشیمان نخواهید شد.(50)
قالَ عَلِی علیه السلام : «لِکلِّ داخِلِ دَهْشَةٌ
فَابْدَؤُوا بِالسَّلامِ»؛(51)
علی علیه السلام فرموده: «هر تازه واردی در محیط نامأنوس
حیرت زده می شود، برای آرامش خاطر، سخن خود را به سلام آغاز
کنید».
قالَ عَلِی علیه السلام «اَلْبَشاشَةُ حِبالَةُ
الْمَوَدَّةِ»؛(52)
علی علیه السلام فرموده: «خوش رویی و بشاشت، ریسمان مهر و
مودت است».
یازده سال گرفتار وسواس
روزانه چندین بار، در و دیوار و کف اتاق ها، آشپزخانه و هر
جایی از خانه را که امکان داشت با دست یا پا تماس داشته باشد،
با شلنگ آب می شستم، گویی به باغچه آب می دهم. فرش ها، کف پوش
هاو دیگر وسایل منزل در اثر شست وشوی مدام با آب، فرسوده شده
بودند. دایم از خانه بوی نم می آمد. مصرف پودرهای لباسشویی،
مایع ظرفشویی سفیدکننده و دستمال کاغذی و آب، بیداد می کرد. هر
روز بدون استثنا، سه بار ماشین لباس شویی را به کار می
انداختم، پر از لباس های شسته و تمیزی که فقط به نجس بودنشان
شک داشتم. همیشه طناب ها پر از لباس خیس بودند و کشوها خالی از
لباس. طی دوسال گذشته، دست های من به طور مستقیم با چیزی در
تماس نبودند. با خرید ده ها جفت دستکش لاستیکی و نخی، برای حتی
گرفتن قاشق هنگام صرف غذا، از دستکش استفاده می کردم. روزی
دیدم پسرم که تنها پنج روز از تولدش می گذشت با ناخن، گوشه لبش
را خراش داده است. او را به حمام بردم و بی ملاحظه، دوش دستی
را مستقیم روی صورتش گرفتم. آب به گلویش پرید و چیزی نمانده
بود خفه شود و... .
اینها گوشه ای از خاطرات زن جوانی است که یازده سال در
چنگال بیماری وسواس گرفتار بود و به تازگی در پی معالجات روان
درمانی، به قول خودش بار دیگر متولد شده و می خواهد زندگی
محکوم به فنای خویش را از نو پی ریزی کند.(53)
انواع وسواس
وسواس به چهار گونه تقسیم می شود:
1 - وسواس آلودگی: که به شکل شست وشو ظاهر می شود. خانم ها
و افراد مذهبی، از دید پاکی و نجسی و دیگران از دید آلودگی به
مسأله می نگرند.
2 - وسواس شک و تردید: این افراد به هر کس و هر چیزی شک
دارند و تا آنجا پیش می روند که عرصه برای آنان تنگ و زندگی
غیرقابل تحمل می شود.
3 - وسواس وارسی: این گونه افراد مرتب هر چیز را مورد
بازرسی قرار می دهند، ولی مجددا نسبت به آن شک می کنند.
مثلاً هنگامی که می خواهند از خانه بیرون روند، چندین بار
اجاق گاز را کنترل می کنند که خاموش باشد، ولی وقتی بیرون می
روند، باز هم شک دارند که اجاق روشن نمانده باشد.
4 - وسواس تقارن: افرادی که همیشه تلاش دارند همه چیز در
زندگی و محیط اطراف آنان نظم هندسی داشته باشد و هر چیزی که
نیم میلی متر جا به جا شده باشد، آنان را آزرده می سازد.
وسواس های فکری
میل های ناگهانی، فکرها و تصورهای بی معنی و گاه تنفرانگیزی
هستند که ناخودآگاه به ذهن شخص وارد می شوند و او می کوشد آنها
را از ذهن خود خارج کند، برای مثال ممکن است افکار کفرآمیزی به
ذهن فرد مؤمنی خطور کند که به هیچ وجه علاقه ای به آن نداشته
باشد و از آمدن چنان فکر و خطور کفرآمیزی به شدت ناراحت می شود
یا مادری که فرزند خود را بسیار دوست دارد، دچار این نگرانی
شود که نکند ناگهان کودک خود را از پنجره پرتاب کند یا خانم
جوانی این فکر تکراری را همیشه در ذهن داشت که شوهر او در یک
حادثه رانندگی کشته شود، همراه با این تفکر تصور روشنی از این
حادثه به ذهن او می آمد.
مردی این تردید تکراری را به زور وارد ذهن کرده بود که ممکن
است در هنگام رانندگی با عابری برخورد کند.
و نمونه های فراوان دیگر از این نوع وسواس فکری.
دل، محل خطور
دل آدمی هرگز خالی از فکر و خیال نمی باشد، بلکه همیشه محل
خطور خواطر و ورود خیالات و افکار می باشد. اگر چه گاهی انسان
ملتفت نیست به آنچه در خاطر او می گذرد. در این جهت دل، مانند
نشانه ای است که از اطراف و جوانب تیرها به سوی آن افکنده یا
حوضی که آب از نهرهای بسیار بر آن جاری باشد، یا خانه ای که
درهای بی شمار داشته باشد و از آن درها اشخاص مختلفه داخل آن
خانه شوند، یا آیینه ای که در مکانی نصب شده و صورت های بی حد
از جلوی آن بگذرند.
پس دل که لطیفه ای است از لطایف الهیه، پیوسته معرکه تاختن
خیالات و افکار است تا قطع علاقه نفس از بدن شود و از گزیدن
مار و عقرب طبع فارغ شود و چون هر فکر و خیالی را سببی و منشأی
است، پس منشأ خیالات ردیه و افکار باطله و فاسده، شیطان و باعث
خواطر محمود و افکار حسنه، فرشته است که رسول خدا صلی الله
علیه و آله فرمود:
فِی الْقَلْبِ لُمَتانٌ: لُمَةٌ مِنَ الْمَلِک إیعادٌ
بِالْخَیرِ وَ تَصْدیقٌ بِالْحَقِّ وَ لُمَةٌ مِنَ الشَّیطانِ
إیعادٌ بِالشَّرِ وَ تَکذیبٌ بِالْحَقِّ؛(54)
در دل آدمی دو نوع افکار و خواطر وارد می شود: یکی از جانب
فرشته و آن، افکاری است که مشتمل است بر عزم بر امور خیر و
اراده آنها، تصدیق امور حقه واقعیه و دیگری از جانب شیطان و
آن، خاطری است که متضمن عزم بر امور شر و تکذیب امور حقه است.
مخفی نماند آنچه که به خاطر آدمی می گذرد و افکاری که دل او
را مشغول می کند، دو قسمند: اول افکاری که محرک انسان بر عملی
و موجب رغبت بر آن عمل و اراده آن فعل می شوند و آن بر دو قسم
است: زیرا آن فعلی که فکر آدمی محرک به جا آوردن آن می شود یا
کار خیر است یا کار بد، دوم افکاری که محرک بر انجام کاری و
مبدأ عملی نیستند، بلکه فقط محض خیال و مجرد فکر و تصور می
باشد، اگر چه به وسیله این افکار، نفس را صفاتی یا کدورتی حاصل
شود که باعث بعضی افعال خیر یا شر گردد و آن نیز بر دو قسم
است: اول خیالات محمود و افکار نافعه، دوم افکار فاسده و
آرزوهای کاذبه و از برای آن انواع بسیاری است مانند آرزوی
تمنای چیزهایی کردن که به وجود نمی آید و تصور آنها را کردن،
مانند این که در دل بگذراند که کاش فلان کار را نکرده بودم یا
فلان کار را کرده بودم و کاش فلان طفل من نمرده بود و حال بزرگ
شده، معین و یاور من بود و کاش فلان چیز را خریده بودم یا
فروخته بودم و امثال اینها، و مثل یادآور شدن احوالی که از
برای او حاصل شده است و به آن شادی کردن یا غمناک شدن، مانند
خیال و فکر فلان لذتی که از برای او اتفاق افتاده، یا غلبه که
در فلان روز بر اقران و افراد کرده، یا عزتی که بالفعل برای او
هست و از این قبیل است تصور کردن اموال گران قیمتی که دارد از
مساکن، املاک، مغازه، باغات، ماشین ها، کارخانه ها، جواهرات و
پول های نقدی که در بانک ها دارد و به آن لذت بردن و یا متذکر
شدن چیزهایی که ندارد و به آن غمناک گشتن و نحو اینها و مانند
تصور کردن حالات و اموری که هرگز تحقق آنها در نظر این شخص
نیست و می داند که به وجود نمی آید، مثل این که گدا و فقیری در
ذهن خود تصور پادشاهی کره زمین را در سر بپرورد و گاه می شود
که منشأ این خواطر، وسوسه در عقاید است به حدی که منجر به شک
نمی شود، بلکه فقط مجرد حدیث نفس و خواطر در ذهن است.
حدیث نفس مؤاخذه ندارد
فَما رُوِی فِی الْکافی: أَنَّهُ جاءَ رَجُلٌ إِلَی
النَّبِی صلی الله علیه و آله فَقالَ: یا رَسُولَ اللّه !
هَلَکتُ. فَقالَ لَهُ: «هَلْ أَتاک الْخَبیثُ؟ فَقالَ لَک:
مَنْ خَلَقَک؟ فَقُلْتَ: اَللّه تَعالی، فَقالَ لَک: اَللّه
مَنْ خَلَقَهُ»؟ فَقالَ لَهُ: إی وَ الَّذی بَعَثَک بِالْحَقِّ
لَکانَ کذا، فَقالَ رَسُولُ اللّه صلی الله علیه و آله : «ذاک
وَ اللّه مَحْضُ الاْءیمانِ»؛(55)
مرحوم کلینی رحمه الله در کافی از محمد بن مسلم و او از
امام صادق علیه السلام روایت کرده که حضرت فرمود: «مردی نزد
حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: یا
رسول اللّه ! من هلاک شدم. فرمود: «گویا شیطان تو را وسوسه
کرده و گفته چه کسی تو را آفریده؟ و تو گفتی: خالق من خدا است.
سپس به تو گفت: او را که آفریده»؟ آن شخص عرض کرد: سوگند به
کسی که تو را به حق به رسالت برانگیخت، چنین است که فرمودی.
آنگاه حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: «این محض ایمان
است».
قالَ الْباقِرُ علیه السلام : «إِنَّ رَجُلاً أَتی رَسُولَ
اللّه صلی الله علیه و آله فَقالَ: یا رَسُولَ اللّه !
نافَقْتُ، فَقالَ: «وَ اللّه ما نافَقْتَ وَ لَوْ نافَقْتَ ما
آتَیتَنی تُعَلَّمَنی، مَا الَّذی رَأی بِک؟ أَظُنُّ أَنَّ
الْعَدُوَّ الْحاضِرُ أَتاک، فَقالَ: مَنْ خَلَقَک؟ فَقُلْتَ:
اَللّه تَعالی خَلَقَنی، فَقالَ لَک: مَنْ خَلَقَ اللّه ؟
فَقالَ: إی وَ الَّذی بَعَثَک بِالْحَقِّ لَکانَ کذا، فَقالَ:
إِنَّ الشَّیطانَ أَتاکمْ مِنْ قِبَلِ الاْءَعْمالِ فَلَمْ
یقْوِ عَلَیکمْ، فَأَتاکمْ مِنْ هذَا الْوَجْهِ لِکی
یسْتَزِلَّکمْ، فَإِذا کانَ کذلِک فَلْیذْکرْ أَحَدُکمُ اللّه
وَحْدَهُ»؛(56)
امام باقر علیه السلام فرمود: «مردی نزد رسول اللّه صلی
الله علیه و آله آمد و گفت: من منافق شده ام. حضرت صلی الله
علیه و آله فرمود: «به خدا سوگند که تو منافق نشده ای، اگر
منافق شده بودی، آنچه را برایت پیش آمد کرده است، به من نمی
گفتی، گمان این است که دشمن حاضر (شیطان) به تو وسوسه کرد که
چه کسی تو را آفریده؟ تو گفتی: خدا مرا آفریده. به تو گفت: او
را که آفریده»؟ عرض کرد: آری، سوگند به پروردگاری که تو را به
راستی فرستاد، چنین است که می گویی.
آنگاه حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: «شیطان از راه اعمال
به شما حمله می کند، چون عاجز شد و نتوانست بر شما دست یابد،
از این راه (راه عقاید) می آید تا شما را لغزش دهد، هر گاه
چنین شد، خدا را به یگانگی یاد کنید و بگویید: لا إله إلا
اللّه ».
قالَ عَلِی بْنِ مَهْزِیارٍ: إِنَّ رَجُلاً کتَبَ إِلی
أَبیجَعْفَرٍ علیه السلام یشْکوا إِلَیهِ لُمَما یخْطُرُ عَلی
بالِهِ، فَأَجابَهُ فی بَعْضِ کلامِهِ: «إِنَّ اللّه إِنْ شاءَ
ثَبَّتَک فَلایجْعَلُ لاِءِبْلیسَ عَلَیک طَریقا». قَدْشَکی
قَوْمٌ إِلَی النَّبِی صلی الله علیه و آله لُمَما یعْرَضُ
لَهُمْ لاَءِنْ تَهْوی بِهِمُ الرّیحُ أَوْ یقَطَّعُوا أَحَبُّ
إِلَیهِمْ مِنْ أَنْ یتَکلِّمُوابِهِ، فَقالَ رَسُولُ اللّه
صلی الله علیه و آله : «أَ تَجِدُونَ ذلِک»؟ قالُوا: نَعَمْ.
قالَ: «وَ الَّذی نَفْسی بِیدِهِ إِنَّ ذلِک لَصَریحُ
الاْءیمانُ، فَإِذا وَجَدْتُمُوهُ، فَقُولُوا: آمَنّا بِاللّه
وَ رَسُولِهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه »؛(57)
علی بن مهزیار گفت: مردی به امام باقر علیه السلام نامه ای
نوشت و از خاطره هایی که در دلش خطور می کرد شکایت نمود. حضرت
باقر علیه السلام در ضمن جواب نامه نوشت: «البته با اراده
خداوند ثابت قدم خواهی شد و شیاطین بر تو دست نخواهند یافت».
جمعیتی به حضرت خاتم النبیاء صلی الله علیه و آله شکایت
کردند از وسوسه هایی که اگر بدن های آنان قطعه قطعه شود، یا
باد آنان را فرو بریزد و هلاک کند، در نزدشان آسان تر و بهتر
است از این که آن خاطره ها را اظهار کنند. پیغمبر صلی الله
علیه و آله از آنان پرسید: «آیا شما واقعا در چنین حالت
هستید»؟ گفتند: آری. آنگاهحضرت صلی الله علیه و آله فرمود:
«سوگند به کسی که جان من در دست قدرت او است، این همان ایمان
صاف و خالص است. هر وقت چنین وسوسه هایی برای شما پیش آمد
بگویید: آمَنّا بِاللّه وَ رَسُولِهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا
قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه ».
قالَ النَّبِی صلی الله علیه و آله : «وُضِعَ عَنْ أُمَّتی
تِسْعُ خِصالٍ: اَلْخَطاءُ، وَ النَّسْیانُ، وَ ما
لایعْلَمُونَهُ وَ ما لایطیقُونَهُ، وَ مَا اضْطَرُّوا
عَلَیهِ، وَ مَا اسْتَکرَهُوا عَلَیهِ، وَ الطِّیرَةُ، وَ
الْوَسْوَسَةُ فِی التَّفَکرِ فِی الْخَلْقِ، وَ الْحَسَدُ ما
لَمْ یظْهِرْ بِلِسانٍ أَوْ یدٍ»؛(58)
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «از امت من نه چیز برداشته
شد و به آنها مؤاخذه نمی شوند: 1- خطا کردن، 2- فراموشی، 3-
آنچه را نمی داند، 4- آنچه از طاقت او بیرون است، 5- آنچه را
به او مضطر می شود، 6- آنچه را به انجام آن مجبور می شود، 7-
فال بد زدن، 8- وسوسه و تفکر کردن در مخلوقات، 9- حسد، مادامی
که به زبان نیاورد و لباس عمل بر آنها نپوشاند».
توضیح: از کلیه روایات فوق فهمیده شد که خطورات ذهنی و
وسوسه های فکری که برای انسان پیش می آید، لیکن فقط در خاطره و
فکر انسان است، هیچ گناهی بر آنها مترتب نمی شود و به ایمان
انسان لطمه ای وارد نمی سازد، چون از حیطه اختیارات انسان خارج
بوده و جزء خلجانات فکری می باشد که بدون اختیار برای انسان
پیش می آید.
عَنْ جَمیلِ بْنِ دُرّاجِ عَنْ أَبیعَبْدِاللّه علیه السلام
قالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنَّهُ یقَعُ فی قَلْبی أَمْرٌ عَظیمٌ.
فَقالَ: «قُلْ لا إِلهَ إِلاَّ اللّه »، قالَ جَمیلُ: فَکلَّما
وَقَعَ فی قَلْبی شَی ءٌ، قُلْتُ لا إِلهَ إِلاَّ اللّه ،
فَیذْهَبُ عَنّی؛(59)
از جمیل بن دراج روایت شده که گفت: به امام صادق علیه
السلام عرض کردم: شیطان در قلبم وسوسه بزرگی می کند. آن حضرت
علیه السلام فرمود: «بگو لا إِلهَ إِلاَّ اللّه »، جمیل گفت:
هر گاه که آن نوع وسوسه ها در دلم می آمد، با ذکر و یاد لا اله
الا اللّه آن وسوسه از بین می رفت».
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حِمْرانِ قالَ: سَأَلْتُ
أَباعَبْدِاللّه علیه السلام عَنِ الْوَسْوَسَةِ وَ إِنْ
کثُرَتْ، فَقالَ: «لا شَی ءَ فیها، تَقُولُ: لا إِلهَ إِلاَّ
اللّه »؛(60)
از محمد بن حمران نقل شده که گفت: از محضر امام صادق علیه
السلام سؤال کردم: اگر وسوسه زیاد گردد، چه کنم؟ فرمود: «چیز
مهمی در آن نیست، بگو: لا اله الا اللّه ».
قالَ رَسُولُ اللّه صلی الله علیه و آله : «إِنَّ آدَمَ
شَکی إِلَی اللّه ما یلْقی مِنْ حَدیثِ النَّفْسِ وَ الْحُزْنِ
فَنَزَلَ جَبْرَئیلُ علیه السلام ، فَقالَ لَهُ: یا آدَمُ!
قُلْ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه ، فَقالَها
فَذَهَبَ عَنْهُ الْوَسْوَسَةُ وَ الْحُزْنُ»؛(61)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «آدم از وسوسه و
اندوهناکی، به خداوند شکوه برد، جبرئیل علیه السلام گفت: ای
آدم! بگو: لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه ، جناب آدم
علیه السلام همین سخنان را به زبان جاری کرد، وسوسه و اندوهش
از میان رفت».
در مصباح کفعمی از امام صادق علیه السلام روایت شده که برای
دفع وسواس، باید دست را بر سینه و شکم مالید و سه بار گفت:
«بِسْمِ الللّه وَ بِاللّه وَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللّه صلی
الله علیه و آله وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه
الْعَلِی الْعَظیمِ، اَللّهُمَّ امْسَحْ عَنّی ما أَحْذَرُ».
قالَ النَّبِی علیه السلام : «عَلی کلِّ قَلْبٍ جاسِمٌ مِنَ
الشَّیطانِ فَإِذا ذَکرَ اسْمَ اللّه خَنَسَ وَ ذابَ وَ إِذا
تَرَک ذِکرَ اللّه الْتَقَمَهُ الشَّیطانُ فَجَذَبَهُ وَ
أَغْواهُ وَ اسْتَزَلَّهُ وَ أَطْقَأَهُ»؛(62)
نبی اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است: «هر دلی مورد
حمله شیطان قرار گیرد، اگر ذکر، یاد و نام خدا کند، شیطان عقب
گرد نموده، وسوسه هایش از بین می رود و اگر ترک ذکر و یاد خدا
کند، شیطان به دیدارش آمده، او را به خود جلب می کند، گمراه می
سازد و به انحراف، لغزیدن و ارتکاب گناهان وا می دارد».
امام صادق علیه السلام فرموده: «هر کسی در خانه اش، هر شب
سوره ناس را بخواند، از رسیدن بدی ها، زیان های جن و وسوسه، در
امان خواهد بود و اگر آن را بنویسند و بالای سر اطفال کوچک خود
آویزان کنند، به اذن و لطف پروردگار متعال، از وسوسه های بد و
زیان های جنی، محفوظ خواهند ماند».(63)
علی علیه السلام ضمن وصایایی که به کمیل دارد، می فرماید:
ای کمیل! زمانی که شیطان در سینه ات وسوسه می کند، بگو:
«أَعُوذُ بِاللّه الْقَوِی مِنَ الشَّیطانِ الْغَوِی وَ
أَعُوذُ بِمُحَمَّدٍ الرَّضِی مِنْ شَرِّ ما قَدَّرَ وَ قَضی،
وَ أَعُوذُ بِإِلهِ النّاسِ مِنْ شَرِّ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ
أَجْمَعینَ» و این برای فراری دادن ابلیس و شیطان های همراهش
کافی است، اگر چه ابلیس های مثل خودش همگی با او باشند.
ای کمیل! به درستی که شیاطین نیرنگ می کنند، زرق و برق دنیا
را می آرایند و وسوسه های گوناگون و خیال های بد برمی انگیزند
و این وسوسه ها را در هر کسی، به تناسب و میزان رتبه، مقام
عبادت و اطاعت و گناهکاری اش به کار می برند و به همان نسبت،
بر افراد پیروز خواهند شد.
ای کمیل! هیچ دشمنی بدتر از آنها نخواهد بود و زیان رسانی،
مثل آنها نمی تواند به تو و امثال تو ضرر برساند. آرزوهایشان
این است که انسان هایی را فردای قیامت، هنگامی که عذاب دردناک،
جدانشدنی و جاویدانی خود را خواهند دید، همراهشان داشته باشند.
ای کمیل! خشم خداوند بر کسانی احاطه خواهد داشت که با
پناهندگی به اسم خداوند و پیامبر، استغاثه و درخواست نجات نمی
نمایند و از وسوسه های بد شیطان دوری نمی کنند.
ای کمیل! آنها تو را فریب می دهند و اگر جوابشان را ندهی،
با حیله رفتار می کنند و از تو تعریف می کنند که چقدر خوبی،
اگر چه در بعضی از کارها هم زیاده روی و بدی داشته باشی و
تمجید در حاتم بخشی، سخاوت، امانت داری و ارادت خالصانه ات می
نمایند و تو را به فراموشی وا می دارند. از کارهای خوب نهی
نموده و به کارهای زشت فرمان می دهند و حسن ظن تو را به عفو و
آمرزش خداوند، حتی در کارهای بد، زیاد می کنند تا امیدواری بیش
از اندازه پیدا کنی و به آن مغرور گردیده، مرتکب گناه شوی که
نتیجه کارهای گناهکاران آتش شعله ور و برافروخته جهنم است.
ای کمیل! خداوند عزیز و بزرگ می فرماید: «اَلشَّیطانُ
سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلی لَهُمْ»؛(64)
«شیطان آنان را فریفت و به آرزوهای دور و درازشان انداخت».
آری، ذکر و یاد خداوند، بهترین راه رهایی از دام های شیطان
است، کیمیای «تذکر» بندگان را از وسوسه های شیطانی نجات می دهد
و به بارگاه قرب ربوبی می برد.
موارد دیگر وسواس
ما نمی توانیم تمام مواردی را که انسان در معرض ابتلای به
وسوسه است را شماره کنیم، زیرا این مرض دامنه دار است و رشته
های گوناگونی دارد و در جمیع شئون زندگی فردی و اجتماعی انسان
راه پیدا می کند، لیکن بعضی از موارد آن را که مناسب با بعضی
از مسائل شرعیه است ذکر می کنیم:
1- طهارت و نجاست از موارد ابتلا است، بلکه عمده ابتلا همین
جا است، با آن که امر طهارت و نجاست از نظر دین سهل و آسان
است.
از دستورات دینی ما این است که طهارت ظاهریه در بسیاری از
موارد کافی است و ما مأمور به طهارت واقعیه نیستیم.
قالَ الصّادِقُ علیه السلام : «کلُّ ماءٍ طاهِرٌ إِلاّ ما
عَلِمْتَ أَنَّهُ قَذِرٌ»؛(65)
امام صادق علیه السلام فرمود: «هر آبی که به آن دست رسی
پیدا کنی پاک است، مگر علم پیدا کنی که نجس شده».
توضیح این روایت به ما می فهماند در بیابان، کوچه و خیابان،
در هر کجا اگر مقداری آب در ته جوی یا کنار خیابان دیدی، همه
آنها محکوم به طهارت است، مگر جایی که ببینی در آن آب نجاست
وارد شد، و الا همه پاک است و احتمال یا گمان بر این که شاید
چیزی نجس به آن رسیده باشد، هیچ ضرری ندارد و آب محکوم به
طهارت است.
نقل نظر مرجع تقلید
حجة الاسلام میرسپاسی نقل کرد از مرحوم آیت اللّه گلپایگانی
رحمه الله سؤال کردیم: در فصل زمستان که برف همه کوچه و خیابان
را گرفته است، سگ در روی برف ها راه رفته و ما هم جایی که
پاهای سگ در آنجا گذاشته شده می رویم. آیا پاهای ما نجس است یا
پاک؟ آن فقیه بزرگوار فرمودند: پاک است و بعد این گونه توضیح
دادند: اولین جایی که پای سگ گذاشته می شود مقداری برف به خود
می گیرد و لذا پای سگ روی زمین نرسیده است و در گام های بعدی،
جای پای سگ با برفی است که بر زمین می رسد و لذا پای سگ روی
تمام برف ها نمی رسد و تمام جاهایی که این حیوان رفته، با این
بیان محکوم به طهارت بوده و علم به نجاست پیدا نمی شود.
عَنْ عَمّارِ ساباطی، إِنَّهُ سَأَلَ أَباعَبْدِاللّه علیه
السلام عَنْ رَجُلٍ یجِدُ فی إِنائِهِ فَأْرَةً، وَ
قَدْتَوَضَّأَ مِنْ ذلِک الاْءِناءِ مِرارا، أَوِ اغْتَسَلَ
مِنْهُ، أَوْ غَسِلَ ثِیابَهُ، وَ قَدْکانَتِ الْفَأْرَةُ
مُتَسَلِّخَةٌ، فَقالَ: «إِنْ کانَ رَأیها فِی الاْءِناءِ
قَبْلَ أَنْ یغْتَسِلَ أَوْ یتَوَّضَّأَ أَوْ یغْسِلَ
ثِیابَهُ، ثُمَّ یفْعَلَ ذلِک بَعْدَ ما رَأیها فِی
الاْءِناءِ، فَعَلَیهِ أَنْ یغْسِلَ ثِیابَهُ وَ یغْسِلَ کلَّ
ما أَصابَهُ ذلِک الْماءُ وَ یعیدُ الْوُضُوءَ وَ الصَّلاةَ،
وَ إِنْ کانَ إِنَّما رَأیها بَعْدَ فَرَغَ مِنْ ذلِک وَ
فَعَلَهُ فَلایمْسِ مِنْ ذلِک الْماءَ شَیئا، وَ لَیسَ عَلَیهِ
شَی ءٌ، لاِءَنَّهُ لایعْلَمُ مَتی سَقَطَتْ فیهِ». ثُمَّ
قالَ: «لَعَلَّهُ أَنْ یکونَ إِنَّما سَقَطَتْ فیهِ تِلْک
السّاعَةُ الَّتی رَأیها»؛(66)
عمار ساباطی از امام صادق علیه السلام سؤال کرد: مردی در
ظرف آب خود، موش مرده ای را می بیند. در صورتی که از آن ظرف،
کرارا وضو گرفته، غسل کرده و لباس شسته، وظیفه او چیست؟ حضرت
علیه السلام فرمود: «اگر موش مرده را قبل از وضو، غسل و شستن
لباس دیده و بعدا وضو گرفته، غسل کرده و بدن نجس شده، وضو و
غسل باطل است. باید خود را تطهیر کند. وضو، غسل و نماز را
اعاده نماید، لیکن اگر بعد از وضو، غسل، شستن لباس و فارغ شدن
از آنها، دیده و بعد از مشاهده، به آن آب دست نزده، همه اعمال
او صحیح است و بدن او هم پاک می باشد. چون نمی داند چه زمانی
موش در ظرف افتاده، شاید همین الان افتاده باشد که آن را دیده
است».
توضیح: افرادی که زیاد اجتناب می کنند و احتیاط از نجاست،
اگر با دقت به این حدیث شریف بنگرند، می یابند که اسلام در
رابطه با طهارت و نجاست، کار را بسیار آسان و سهل گرفته است که
اگر افراد به دستورات اسلامی عمل کنند، هیچ گاه گرفتار وسواس
نمی شوند که هم خود را به زحمت مضاعف بیندازند و هم اسراف در
ریختن آب نمایند و هم وقت گران بهای خود را بیهوده در امور
غیرشرعی تلف کنند.
تأثیر روح در بدن
به طوری که می دانیم تأثرات آدمی با تغییراتی در گردش خون
همراه است و با واسطه اعصاب عروقی سبب گشادی یا تنگی شریان های
کوچک می گردد. گاهی یک خبر ناگوار غیرمنتظره ممکن است سبب
انقباض شریان های اکلیلی قلب شود و به مرگ فوری بینجامد. حالات
عاطفی به وسیله افزایش یا کاهش جریان خون موضعی بر روی تمام
غدد مترشحه داخلی اثر و عمل آنها را شدید یا متوقف می کند و
حتی گاهی فعالیت های شیمیایی آنها را عوض می نماید. مشاهده غذا
یا میل به آن، سبب ترشح بزاقی می گردد.
«کانون» در یکی از آزمایشگاه های معروف خود یافته است که
اگر گربه را شدیدا بترسانیم، عروق خونی غدد فوق کلیوی جانور
اتساع می یابد و این عضو آدرنالین در خون می ریزد. آدرنالین
فشار و سرعت جریان خون را بیشتر می کند و بدن را برای حمله یا
دفاع به فعالیت وامی دارد. تأثرات خصوصا نزد افرادی که حساسیت
خاصی دارند، تحولات شگفتی در بافت ها بروز می دهد.
تمام موهای یک زن بلژیکی که به وسیله آلمان ها محکوم به
اعدام شده بود، دفعتا شب پیش از اعدام سپید گردید. در حین یکی
از بمباران ها، دانه های کهیری روی بازوی زن دیگری پیدا شده
بود که با ترکیدن هر بمب، وسیع تر و سرخ تر می شد.
«زولترن» با تجربه خود دریافت که یک صدمه روحی می تواند
تغییرات محسوسی در وضع خون ایجاد نماید و در خون اشخاصی که
وحشت زیادی احساس کرده بودند، توانست گلبول های سفید کوچک تر
از طبیعی و سقوط فشار خون و کاهش زمان انعقاد پلاسما را ببیند.
(67)
ناراحتی های روحی موجب توقف کار تخمدان می شوند: تجربیات
جنگ اخیر نشان داده است که زندگی در اردوگاه های بزرگ برای مدت
طولانی خونریزی ماهیانه را که نتیجه تحولات دوره ای تخمدان است
متوقف می سازد، در حالی که این اختلالات با بازگشت به زندگی
عادی بدون هیچ گونه معالجه ای از بین می روند.(68)
در باره عوارض جسمانی یک نوع مرض روحی می گویند تمام عضلات
و اعصاب را مختل می گرداند. در یک مرحله ادرار بسیار زیاد می
شود و در مقطع دیگر بسیار کم. کار معده زیاد و کم می شود. در
یک حالت، بی خوابی و در حالت دیگر، خواب به مریض روی می آورد.
فعالیت جنسی نیز از مجرای طبیعی خارج می گردد، گاهی تحریک می
شود و گاهی رو به کاهش می رود و گاهی به آشفتگی و انحراف می
گراید. پوست بدن نیز از این تغییر برکنار نمی ماند. در پاره ای
موارد دیده می شود که پوست، جوش های کوچک می زند که با هیچ
دارویی چاره پذیر نیستند، ولی در دوره دیگر با سرعتی
باورنکردنی از میان می رود. اینها عوارض این بیماری خارق
العاده می باشد.(69)