آداب طبّ و پزشكى در اسلام با مختصرى از تاريخ طبّ
علامه سيّد جعفر مرتضى
عاملى
ترجمه : لطيف راشدى با همكارى حسين برزگرى بافقى
- ۸ -
دوّم : معالجه و مداواى زن توسط مرد
قبلاً گذشت كه تمام بدن زن نسبت به مرد، عورت مى باشد. اگر چه نگاه كردن به بعضى از
مواضع (مثل عورت ) از نظر مفسده و شدت زشتى نسبت به نگاه كردن به بعضى مواضع ديگر
مثل دستان زن بيشتر مى باشد. و به همين دليل منحصراً زنان بايد زنان را معالجه
نمايند. پس جايز است كه زن يك زن ديگر را معالجه نمايد. لكن نگاه كردن به عورت زن
مورد معالجه حرام مى باشد، مگر در موارد ضرورت . پس اكتفا مى شود به مواردى كه آن
ضرورت از بين برود. پس اگر امكان دارد كه از طريق آيينه نگاه كرد، جايز نيست
مستقيماً به عورت نگاه كرد. (همچنانكه در روايت نگاه كردن به خنثى خواهد آمد) و اگر
ممكن نيست مگر نگاه مستقيم ، فقط به تعداد و به مقدار ضرورت از نظر زمان و كيفيت آن
بايد اكتفا كرد. و با وجود مماثل ، رجوع به مرد جايز نيست . به خاطر همين ضرورت بود
كه امير مؤ منان (عليه السلام ) از دايه كوفه خواست به يك كنيزى نگاه كند تا ببيند
كه آن كنيز باكره است يا غير باكره .(379)
و مانند اين از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) روايت شده است .(380)
مگر اينكه گفته شود چنين كارى با لمس كردن انجام مى شود و لازم به نگاه كردن نيست .
امّا مواردى وجود دارد كه دلالت مى كند بر قبول شهادت زنان در جاهايى كه براى مردان
نگاه كردن به آن جايز نيست مثل ولادت و نكاح پس مراجعه كن به باب شهادات در كتابهاى
حديث و روايت ... .(381)
همچنانكه اگر ممكن باشد اكتفا به نگاه كردن ، جايز نيست لمس كردن عضو، حتى از روى
لباس يا مثل آن . و غير اين موارد و مثالها كه قبلاً به آن اشاره شد .
و بر عدم جواز معالجه كردن زن توسط مرد در صورتى كه زنان بتوانند او را معالجه
نمايند رواياتى دلالت دارند:
1 - روايتى از على بن جعفر كه از برادرش (عليه السلام ) سؤ ال كرد در باره زنى كه
زخمى در رانش يا دستش ايجاد شده ، آيا مرد مى تواند به آن نگاه كند و آن را معالجه
نمايد؟ فرمود: ((نه
)).(382)
2 - على بن جعفر از برادرش (عليه السلام ) نقل مى كند كه فرمود : در باره زنى سؤ ال
كردم كه آيا مرد مى تواند او را حجامت كند؟ فرمود :
((نه )).(383)
3 - بلكه از امير مؤ منان (عليه السلام ) در باره پسر بچه اى سؤ ال شد كه آيا مى
تواند زنى را حجامت كند؟ فرمود: ((اگر
خوب و بد را مى فهمد جايز نيست )).(384)
شايد نظر امام على (عليه السلام ) اين باشد بچه اى كه بلوغ وى نزديك است و خوب و بد
را تشخيص مى دهد مكروه است به مواضع پنهان زن نگاه كند. و يا ناظر حجامت موضعى از
زن باشد كه براى بچه نگاه كردن به آن موضع ، ممنوع است .
4 - و اخبارى كه دلالت مى كند بر جواز در حال اضطرار چنانچه به زودى خواهيم ديد.
بله ، اگر زن ناچار شود كه مردى معالجه اش را عهده دار شود، اين كار جايز است ، ولى
فقط به آن اندازه كه رفع ضرورت شود . روايت شده :
1 - از على (عليه السلام ) در باره زنى كه بچه در شكمش مرده و خوف هلاكت آن زن مى
رود، حضرت فرمود : ((در صورتى كه زنان
نتوانند به او كمك كنند، اشكال ندارد كه مردى دستش را [در رحم زن ] داخل كند و آن
[جنين مرده ] را تكه تكه و خارج كند)).(385)
2 - از امام باقر (عليه السلام ) در باره زنى كه بدنش امراضى دارد، سؤ ال كردند كه
آيا جايز است مرد او را معالجه كند؟ فرمود : ((در
صورتى كه مجبور شود، اشكالى ندارد)).(386)
و در روايت ديگر آمده است راوى مى گويد درباره زن مسلمانى سؤ ال كردم كه يك بلا و
دردى در بدنش پديد آمده و اين درد يا شكستگى است و يا جراحت مى باشد و در جايى پديد
آمده كه براى پزشك مرد جايز نيست به آنجا نگاه كند، وچون پزشك مرد بهتر از پزشك زن
مى تواند معالجه كند، آيا جايز است براى پزشك مرد كه نگاه كند به اين زن مريض ؟
حضرت فرمودند : ((هرگاه اضطرار به اين
كار پيدا شود، مرد مى تواند زن را در صورتى كه زن بخواهد معالجه كند)).(387)
3 - و گفته مى شود كه همانا ((شمردل
)) به پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) گفت : من طبابت مى كنم در آنچه
براى من جايز است و زنان جوان نزد من براى طبابت مى آيند، تكليف من چيست ؟ حضرت
فرمودند : ((اگر نسبت به آنان اضطرار
پيدا كردى ، مى توانى از آنان به قصد معالجه خون بگيرى و مرض ها را معالجه كنى
)).(388)
و ابن ادريس در سرائر گفته است : ((اگر
در بدن زنى ، مرضى پديد آيد و آن زن اضطرار پيدا كند به اينكه به وسيله پزشكان مرد
مداوا كند، جايز است )). و علامه در
منتهى گفته است : ((جايز است (پزشك
مرد) طلب اجرت كند براى ختنه كردن و معالجه كردن جاريه و كنيزها ...)).(389)
ولى در عروة الوثقى گفته است نگاه كردن به نامحرم در مواردى استثنا شده كه از آن
موارد مى باشد مداواى نامحرم و شناختن نبض رگها و عروق و شكستگى و جراحت بدن و رگ
زدن و حجامت كردن و مثل اين موارد اگر همجنس بيمار نباشد، بلكه جايز است مس و لمس
كند مريض را، هنگامى كه پزشكى از جنس خودش نباشد.(390)
و فرموده : اگر معالجه منوط باشد به نگاه كردن نه لمس كردن يا معالجه بستگى داشته
باشد بر لمس كردن نه نگاه كردن ، واجب است اكتفا كند به مقدار ضرورت و در غير آن
جايز نيست .(391)
حضرت امام خمينى (ره ) فرموده : ((در
مقام معالجه استثنا شده است نگاه حرام و لمس كردن در اجنبى و اجنبيه هرگاه معالجه
آن با همجنس ممكن نباشد؛ مثل شناختن نبض اگر با وسيله اى مثل درجه (مانند فشارسنج )
و غيره ممكن نباشد؛ و زدن رگ و حجامت و شكسته بندى و مثل اين موارد و مقام ضرورت ،
همانطور كه اگر شخصى غرق شده است نجات دادن او بستگى به نگاه كردن و لمس كردن باشد،
جايز است و اگر ضرورت اقتضا كند يامعالجه به نگاه كردن بستگى داشته باشد و نه بر
لمس كردن يا بالعكس ، اكتفا مى شود برمقدار ضرورت و در صورت ضرورت ، فقط به مقدار
آن جايز است و تعدى از آن جايز نيست .(392)
و اما نگاه كردن به عورت غير مسلمان كه معمولاً اهميت نمى دهند كه عورتشان را
بپوشانند و در حمامها بدون شلوار و لنگ حاضر مى شوند - همچنانكه اجمالاً فهميده مى
شود يا اينكه قدر متيقن است - در اين نگاه كردن اشكال شرعى وجود ندارد همانطور كه
روايت معتبر به اين مطلب تصريح دارد.(393)
نگاه كردن به خنثى
شايسته است مرد و زن از نگاه كردن به ((خنثى
)) احتياطاً دورى كنند. اگر ممكن است به وسيله آيينه معالجه شود تنها
راه مى باشد. و نگاه كردن به عورت خنثى در صورتى كه پزشكى مثل خوداو موجودنباشد -تا
مفسده كمترباشد ازروايت چنين استفاده مى شود:
يحيى بن اكثم از امام هادى (عليه السلام ) سؤ ال كرد در مورد فرمايش حضرت على (عليه
السلام ) كه فرموده اند : ((خنثى دچار
بيمارى مى شود)). گفت : پس وقتى بيمار
شد چه كسى به او نگاه كند در حالى كه شايد خنثى زن باشد و مردها به او نگاه كنند و
يا اينكه مرد باشد و زنان به او نگاه كنند و اين جايز نيست .
حضرت جواب دادند : ((فرمايش على (عليه
السلام ) درست است ، در اين صورت مردمانى عادل هر كدام آيينه اى در دست مى گيرند و
خنثى برهنه پشت آنان مى ايستد، آنان به آيينه مى نگرند و برابر صورت ديده شده در
آينه نظر مى دهند)).(394)
كالبد شكافى
اسلام ستم بر مرده مسلمان را كه به سربريدن يا شكستن استخوان و يا شكافتن شكم و
ديگر انحاء بريدن ها باشد روا نمى داند و ((ديه
و ارش )) براى آن تعيين كرده است . چرا
كه احترام مرده مسلمان مثل احترام زنده اوست بلكه بالاتر مى باشد چنانچه در بعضى از
روايات آمده است .(395)
يعنى اينكه جايز نيست انجام دادن آنچه امروز به نام كالبد شكافى نامگذارى مى شود؛
چه به خاطر تعلّم و يا به علت ديگرى باشد، مگر زمانى كه ضرورت اقتضا كند كه در اين
صورت به قدر ضرورت اشكالى ندارد .
امكان دارد گفته شود : ممكن است روايات نظر داشته باشد به اينكه كالبد شكافى يا قطع
عضو اگر بر اثر دشمنى باشد، اشكال دارد و اگر بخاطر يك علت عقلايى مثل تعلم باشد را
شامل نمى شود. ولى اين كلامى است كه بخاطر دو مسأ له قبولش ممكن نيست .
اوّل اينكه :
همانا در بعضى از روايات ثابت كرده كفاره را بر كسى كه ميتى را از روى خطا مجروح
كند در حالى كه عدوانى در اين صورت نيست
(396) (پس دقت كن ) .
دوّم اينكه :
علت حرام بودن كالبد شكافى مرده مثل حرام بودن كالبد شكافى انسان زنده است . و در
اين تحليل ، بين صورت تعليم و غير صورت تعليم تفصيل داده نشده . پس همانطورى كه
كالبد شكافى به خاطر تعليم در زمان زنده بودن انسان جايز نيست ، همينطور در زمانى
كه انسان از دنيا مى رود نيز اين عمل جايز نيست .
اما اينكه استدلال كنيم براى حرمت كالبدشكافى به احاديثى كه نهى كرده از مثله كردن
انسان ، اين صحيح نيست و اين امر به اين خاطر است كه نهى از مثله كردن ممكن است از
اين جهت باشد كه غرض از مثله ، تشفى باشد و تشفى امر عقلايى نيست ، به خلاف
كالبدشكافى كه به آن غرض عقلايى مطلوب و مورد رغبت تعلق مى گيرد مثل تعلّم و مانند
آن .
به علاوه اينكه تجويز مثله باعث مى شود كه دشمن اين كار را نسبت به شهداى مسلمان
انجام دهد و در اين صورت سبب هتك حرمت شهدا مى شود و اين امرى است كه شرعاً از آن
اعراض كرده اند در حالى كه فايده معقولى به آنچه سبب يا داعى براى آن باشد مترتب
نيست ، همانطورى كه قبلاً گفتيم .
مناسب است به برخى از رواياتى كه مرده مسلمان را مانند زنده بودنش محترم مى شمارد،
اشاره كنيم .(397)
و قابل ذكر است روايات ديگر تعبير ((ميت
)) و ((مردميت
)) و مثل اينها دارد. و نمى گويد كه مرد ميت مؤ من باشد يا مسلمان . پس
در اينجا مطلق را حمل بر مقيد مى كنيم ، همچنانكه ممكن است ادعا كنيم كه انصراف
دارد ساير روايات به خصوص ميت از مسلمانان ؛ زيرا ميت مسلمان محل ابتلا بوده و همين
است كه قصد كرده اند تا از آن سؤ ال كنند .
بنابر اين : پس شامل جسم كسى كه مسلمان نيست نمى شود اگر چه ذمى باشد و آنچه وارد
شده از اينكه ديه در كافر ذمى واجب است يا ديه جراحت در اعضاى او واجب مى باشد،
براى اين است كه اين يك حق است كه قرار داده شده براى كافر ذمى ، از اين جهت كه
زندگى اش را حفظ كند و او را در جامعه رها نكند. همچنانكه روايت موثقه سماعه اشاره
دارد به اين مطلب كه ديه را در قتل كافر ذمى ثابت مى كند.(398)
اما بعد از مرگ كافر ذمى ، فرقى بين بدن كافر ذمى و كفّار ديگر وجود ندارد، مگر
اينكه به عموميت تعليل تمسك كنيم تا شامل هر كسى كه براى او يك حرمتى در حال حيات
است ، بشود، حتى كافر ذمى در حالى كه توجه به آنچه ذكر كرديم ندارد. از اين كه اين
مطلب حق است نه بيشتر و نه كمتر. و شايد همين مطلب انگيزه شده براى صاحب قواعد كه
در آن ديه ميت ذمّى را 110 ديه كافر آزاد ذمى ، اعتبار كند.(399)
ولى آنچه ما ذكر كرديم اظهر و اقرب است .
اما نسبت به كافرى كه با اسلام و مسلمين جنگ دارد (كافر حربى ) پس حرمتى براى او در
حال حياتش نيست ، در نتيجه بعد از مرگش هم حرمتى ندارد پس مانعى از تشريح بدن كافر
حربى وجود ندارد به خاطر هر غرض و هدفى كه باشد، و ديه هم وجود ندارد و گناهى هم در
اين مورد نيست .
* * *
فصل پنجم : عيادت بيمار
فضاى عيادت
ما به يادآورى ثوابى كه بر عيادت مريض مترتّب است و آثارى كه براى مريض و همراهانش
به دنبال دارد نيازى نداريم .
پرواضح است ، اين آثار در آينده اثرات مثبتى بجاى خواهد گذاشت و صميميّت و پيوندها
را استحكام خواهد بخشيد.
بعضى از اين آثار در واقعيتى كه مريض و همراهانش با آن دست به گريبان هستند و
بازتاب هاى مثبت و منفى اى كه آن واقعيت به همراه دارد مشاهده مى شود.
بنابر اين بطور جدّى بايد برخوردها و فعل و انفعالات جو عيادت متناسب و هماهنگ با
آنها باشد.
بر اين اساس ما سخن را كوتاه كرده و فرصت انديشه و ژرف نگرى را به خواننده واگذار
مى كنيم . اما با سرعت به محدوده ويژگيهايى كه بيمار و ملاقات كنندگان بايد داشته
باشند وارد شده و خواهيم ديد كه در تنظيم روابط بين بيمار وعيادت كنندگان چه اندازه
دقت شده است ؛ چرا كه روايات خصوصيات مختلفى را در اين موضوع متعرض شده است و گفته
شده هر كسى كه مريض را طعام بدهد خداوند از ميوه هاى بهشتى نصيب او مى كند و پيشتر
گذشت كه از ناراحت كردن بيمار -كه فرصت مطرح كردن دوباره آنها نيست نهى بعمل آمده
است . اما چيزى كه ما مى خواهيم در اينجا شما را بر آن آگاه كنيم اين است كه مى
توانيم سخنمان را در ضمن نقاط زير بياوريم :
مريض ، دوستانش را از وضع بيمارى
خودآگاه كند
در بعضى از روايات معتبر، از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه حضرت فرمودند:
((شايسته است براى مريض اينكه دوستانش را به بيمارى اش آگاه كند و آنان
به عيادتش بيايند و مريض در مورد آنان و آنان هم در مورد عيادت مريض ، اجر داده مى
شوند)).
راوى گفت به امام گفته شد : آرى آنان اجر مى گيرند در مورد عيادت مريض به اينكه نزد
مريض رفته اند، اما خود مريض چگونه اجر داده مى شود؟
حضرت فرمودند : ((با به دست آوردن
حسناتى براى آنان ، پس مريض را در مورد آنان اجر مى دهد و براى مريض منظور مى
شود. بنابراين ده حسنه براى او نوشته مى شود و ده درجه بالا مى رود و از مريض ده
گناه نابود و محو مى شود.(400)
اجازه بيمار براى عيادت
شايسته است بيمار اجازه دهد تامردم از او عيادت نمايند و دعاهاى خالصانه شان را
نثار كنند چرا كه هر كس دعايى اجابت شده دارد و منظور از
((ناس )) بنابر آنچه در
بعضى از روايات آمده ، شيعه ها هستند.(401)
و بايد اشاره كنيم دعاهاى خالصانه از رضايت و دوستى سرچشمه مى گيرد؛ بنابر اين بايد
پيوندها و ارتباطات از نيكويى ، صفا و درستى برخوردار باشند. چنانچه پيوند ديگران
با بيمار و درك مشكلات او زمينه ساز درك ناتوانى آنان در مقابل خداوند است در نتيجه
مايه عبرت آنان مى شود و درمى يابند كه ممكن است ايشان هم دچار همين مشكل شده و
تضمينى وجود ندارد كه ديگران بيمار نمى شوند. بر اين اساس اثرى شگرف باقى مى گذارد
و زمينه ساز ارتباطى عميق و خالصانه مى گردد.
عيادت مريض مستحب است
شكى نيست در اينكه عيادت مريض محبوب و مطلوب خداست و از نظر شرعى مستحب است و در
روايت وارد شده كه هر كس مريضى را عيادت كند هفتاد هزار فرشته او را مشايعت مى كنند
و براى او استغفار مى نمايند تا اينكه به منزلش برگردد.(402)
و اخبار در اين موضوع بسيار است و جايى براى بررسى كردن همه آن اخبار نيست ، پس هر
كس كه مى خواهد بايد مراجعه كند به كتابهايى كه گمان مى رود آن اخبار در آن باشد از
كتابهاى حديثى ؛ مثل وسائل ، ج 2 و بحارالانوار و غيره .
طىّ طريق و عيادت بيمار
چه بسا ممكن است گفته شود كه قول پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به حضرت على (عليه
السلام ) كه فرمودند: ((يك ميل سير كن
و از مريض عيادت نما))، استفاده مى
شود كه عيادت مريض بيشتر از يك ميل ، مطلوب نيست . ولى به نظر ما از حديث اين طور
استفاده نمى شود و ما موافق با اين استفاده نيستيم و به نظر مى رسد مراد از سير به
يك ميل ، پياده رفتن است . پس كنايه از مطلوبيت تحمل سختى در اين راه است ، اگر چه
انسان يك ميل راه را سير كند و در مقام حد و مسافت معينى نيست كه عيادت مستحب باشد
. و در جايى كه مسافت زياد است و وسايل براى عيادت مريض نيز موجود مى باشد، اگر چه
انسان چند ميل راه را با ماشين سير كند مثلاً بى شك مطلوب و محبوب است ، بلكه
محبوبيتش بيشتر است اگر مشقت و سختى در اين راه زياد شود .
زنان و عيادت بيمار
اما خارج شدن زنان براى عيادت مريض ، مطلوب نيست و زنان به عيادت از مريض امر نشده
اند. در روايتى وارد شده كه بر زنان عيادت جايز نيست .(403)
و شايد بازگشت اين مطلب به اين باشد كه شارع دوست دارد كاهش دادن اختلاط مردان با
زنان را، بخاطر اينكه جامعه از بسيارى از رنجها و سختى هايى كه منشأ اختلاط زنان و
مردان است حفظ شود و از اين جهت مى بينيم كه حضرت زهرا(سلام الله عليها) ترجيح مى
دهند براى زن ، اينكه مردى را نبيند و مردى هم او را نبيند چرا كه اسلام براى
جلوگيرى از انحرافات ، پيشگيرى را مناسب ترين روش مى داند، از اين رو، امر قطع دست
دزد را نمى خواهد بلكه در نظر دارد زمينه اى فراهم سازد كه حتى از خيال دزدى منجر
به قطع هم جلوگيرى كند.
عيادت ، هر سه روز يك مرتبه
ملاحظه كرديم كه رواياتى وارد شده از ائمه معصومين : كه اصرار ندارد بر زياد بودن
عيادت مريض . پس در هر روز براى مريض عيادت را قرار نمى دهد، بلكه اين روايات ،
توصيه مى كند كه در هر سه روز يك مرتبه عيادت انجام شود، بلكه از امام صادق (عليه
السلام ) روايت شده كه فرمودند : ((عيادت
كمتر از سه روز درست نيست پس وقتى عيادت از مريض واجب شد يك روز به عيادت برو و يك
روز نرو (يك روز در ميان ) پس اگر بيمارى ، مريضى اش طولانى شد، مريض را با خانواده
اش رها كنيد)).(404)
و در روايت ديگرى از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) وارد شده كه فرمودند :
((از مريض يك روز در ميان عيادت كنيد از روز چهارم بيمارى ، مگر اينكه
بيماريش سخت باشد)).(405)
پس مقصوداز اين روايت اين است كه وقتى بيمارى سخت شود، در عيادتش تأ خير كنند. در
صورت سختى ، يك روز در ميان به عيادتش بروند. طبق آنچه در روايت اولى وارد شده بود،
تأ ييد مى كند آنچه در ذيل اين روايت آمده است .
ولى علامه مجلسى نظرشان اين است كه ((مقصود
از روايت اين است كه هرگاه فرد بسختى بيمار باشد، سزاوار است اينكه رها كنند مريض
را با خانواده اش همانطورى كه در روايت اولى بود و مراد به
((اءغبوا)) اين است كه يك
روز عيادت از مريض بكنند و روز ديگر آن را ترك كنند)).(406)
ما سخن علاّمه رابعيد مى شماريم و مى گوييم به هنگام سختى بيمارى عيادت از او مورد
تأ كيد است همچنانكه مقتضى طبع و ذوق و سليقه مى باشد، امّا اگر بيمارى اش طولانى
شد، پس اين امر ديگرى است و در اين صورت مناسب است كه مريض را با خانواده اش تنها
بگذاريم تا امكان داشته باشد براى خانواده مريض كه به مريضشان خدمت كرده و سختى ها
را تحمل كنند و ما به سختى و حرج آنان اضافه نكنيم . همانطورى كه مريض خانواده اش
را تحت فشار قرار دهد و چيزى بخواهد كه در توان آنان نيست . عيادت هر سه روز يك
مرتبه جايز است و اين مطلب از روايت اولى به كمك ذيل روايت ظاهر مى شود و همينطور
با قرينه روايت دوّمى . و آن چيزى كه مفيد است بهتر اين است كه عيادت پشت سر هم
نباشد، بلكه برتر و ارجح در عيادت اين است كه عيادت با فاصله باشد. پس در روز چهارم
عيادت كند بعد از اينكه سه روز عيادت نكرده است .
ولى علامه مجلسى از روايت اولى اين طور فهميده است كه مراد از روايت اين است :
((شايسته نيست در روز اولى كه شخص
بيمار مى شود تا روز سوّم به عيادت او برويم پس اگر خوب شد قبل از سه روز كه ديگر
عيادتى لازم نيست و اگر خوب نشد يك روز به عيادت برويم و يك روز نرويم و احتمال
دارد كه همانا اقل عيادت اين باشد كه مريض سه روز پشت سر هم عيادت شود و بعد از آن
جايز نيست و يا اقل عيادت اين است كه مريض را در هر سه روز يك مرتبه ببيند. پس وقتى
مشخص شود كه عيادت مريض ، هر روز بهتر است ، اين مسأ له استثنا مى شود. و بُعد دو
صورت مخفى نيست چنانكه ظاهر بودن صورت اوّل آشكار مى باشد)).(407)
ولى ما مى بينيم - همانطورى كه گذشت - صورت آخرى ظاهرتر است و صورت اوّل و دوّم
بعيد است و اين مسأ له بخاطر قرينه و دلالتى است كه در روايت بود و مى گفت يك روز
به عيادت برود و يك روز نرود، مگر اينكه بيمارى سخت باشد معنايش اين است كه عيادت
در حال طبيعى بعد از گذشتن سه روز مى باشد، پس عيادت در روز چهارم مى توان انجام
داد. بنابر اين ، هرگاه مريض مرضش سخت باشد پس بايد يك روز عيادت كرد و يك روز
عيادت نكرد. و اگر مرض طولانى شد، مريض را با خانواده اش تنها بگذارد .
عيادت بايد بعد از سه روز باشد
از حضرت على (عليه السلام ) نقل شده است كه عيادت بعد از سه روز مى باشد ...(408)
پس وقتى كه مريض قبل از سه روز شفا پيدا كرد و خوب شد، ديگر عيادتش لازم نيست ... و
قبلاً به عرض رسيد احتمالى كه علامه مجلسى دادند به اينكه اين معنا از روايت اوّلى
كه تحت عنوان گذشته آورده شد و گذشت كه اين احتمال ظهور در روايت ندارد و الاّ واجب
است كه روايت ديگر را كنار بگذاريم و آنچه ما در آنجا ذكر كرديم بهتر است در جمع
كردن بين اخبار .
عيادت سه مرتبه باشد
برمؤ من واجب است كه برادرمريضش راسه مرتبه عيادت كند، پس اگر بيشتر از سه مرتبه
شد، مرض طول مى كشد و بايد مريض را با خانواده اش ترك كند و تنها بگذارد. و روايت
شده از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) كه فرمودند :
((عيادت سه مرتبه وتعزيه يك مرتبه است
)).(409)
اوقات عيادت
از روايات فهميده مى شود كه در عيادت كردن از مريض فرقى وجود ندارد كه صبح انجام
گيرد يا شب و از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمودند :
((هر مؤ منى كه هنگام صبح ، مريضى را عيادت كند، هفتاد هزار فرشته او را
مشايعت مى كنند. پس هرگاه با مريض بنشيند (كنار مريض بنشيند) رحمت و لطف الهى شامل
حال او مى شود و ملائكه براى عيادت كننده تا هنگام شب از خدا استغفار مى كنند و اگر
مؤ منى مريضى را در شب عيادت كند، مثل همين برنامه براى اوست تا صبح شود)).(410)
علامه مجلسى گفته است : ((شايد استفاده
شود از اين روايت آنچه شيوع دارد و آن اين است كه شايسته نيست مريض را در شب
عيادت كرد، ولى اعتنايى به اين سخن نيست
)).(411)
روايات زيادى در همين معنى وجود دارد كه مجال و وقت تتبع و جستجو و بررسى آن وجود
ندارد.(412)
بلكه ما قادريم بگوييم كه مريض در هنگام شب ناراحتيها و غمها او را فرا مى گيرد و
منتظر است شبى كه آن را بسيار طولانى مى بيند و براى او طولانى است سپرى شود، پس
عيادت و زيارت او هنگام شب اين فايده را نيز دارد كه وحشت و طولانى بودن شب براى
مريض سبك مى شود و از او حالت غم و اندوه و ناراحتى برطرف مى گردد و شايد بخاطر
همين مطلب مى بينيم كه امام حسن (عليه السلام ) بر ذكر عيادت كردن در شب اكتفا مى
كنند. پس وقتى كه ابى موسى به عيادت او رفت ، فرمودند:
((هيچ مردى نيست كه مريضى را در شب عيادت كند، مگر اينكه با او هفتاد
هزار فرشته خارج مى شوند وتا صبح براى اواستغفارمى كنند وبراى او درختى در بهشت مى
باشد)).(413)
ياشايدبه اين خاطرباشد كه ابى موسى اورا درشب زيارت كرد. پس ذكر اين قسمت حديث براى
اومناسب بودواين روايت براختصاص عيادت درشب دلالت نمى كند.
همچنين روايت شده بين على و ابو موسى ، موقعى كه به عيادت امام حسن (عليه السلام )
آمدند، شبيه همين حديث بين حضرت على (عليه السلام ) و عمرو بن حريث روايت شده و در
هر دو روايت ، عيادت در روز و شب با هم ذكر شده است .(414)
و مانعى ندارد كه اين حادثه در جميع روايات تكرار شود .
|