ورزش در اسلام

حسين صبورى

- ۸ -


همچنين در توصيف پيامبرانى همچون ابراهيم ، لوط، اسحق ، يعقوب ، نوح ، داود، سليمان ، ايوب ، اسماعيل ، ادريس ، ذوالكفل ، يونس و زكريا مى فرمايد:
انهم كانوا يسارعون فى الخيرات ؛
آنها در كارهاى خير تعجيل مى كردند.
5. حمايت از مظلوم
ورزش كار نبايد به منظور زور گويى به ديگران و دست يافتن به آن چه حق او نيست ورزش كند بلكه بايد از زور گويى پرهيز نموده و داراى روحيه دفاع از مظلوم در برابر ظالم باشد. حضرت على عليه السلام در وصيت خويش به دو فرزند بزرگوارش امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام مى فرمايد:
كونا للظالم خصما و للمظلوم عونا.(310)
هماره دشمن ظالم و ياور مظلوم باشيد.
همان گونه كه شاعرى مى گويد:

شكرانه بازوى توانا   بگرفتن دست ناتوان است
ورزش كار بايد شكرانه بازوى تواناى خويش را، دفاع از مظلوم قرار داده و خود را از صف ظالمان و ستم پيشگان كنار بكشد. حضرت موسى عليه السلام كه نيرومند بود مى تواند در اين زمينه ، الگوى مناسبى براى ورزش كاران آزاده و مسلمان باشد. او وقتى مى بيند يكى از غبطيان ، كه از ماءموران دربار فرعون بود، شخص با ايمانى از بنى اسرائيل را به باد كتك گرفته و او نيز قادر به دفاع از خويشتن نبوده از وى يارى مى طلبد به يارى مظلوم مى شتابد و با مشتى كه بر سينه ظالم مى كوبد، وى را از پاى در مى آورد ولى از آن جا كه قصد كشتن او را نداشت ، ولى اكنون با كشتن او خود را به فتنه فرعونيان گرفتار كرده بود، به درگاه خدا استغفار نمود:
قال رب انى ظلمت نفسى فاغفرلى فغفر له انه هو الغفور الرحيم ؛
(موسى ) گفت : خدايا من بر خويش ستم روا داشتم ، از من درگذر؛ خدا هم از او درگذشت كه او بسيار آمرزنده و مهربان است .
وقتى خدا از او درگذشت و نجاتش داد، موسى عرض كرد: پروردگارا! به شكرانه اين نعمت كه به من عطا فرمودى ، ((من هم هرگز ياور گناه كاران نخواهيم بود)):
قال رب بما انعمت على فلن اكون ظهيرا للمجرمين ؛(311)
(موسى باز) گفت : پروردگارا! به شكرانه اين نعمت (نيرو) كه به من عطا فرمودى ، من هرگز ياور بدكاران نخواهم بود.
وى هنگامى كه از چنگ فرعونيان گريخت و در نزديكى شهر مدين بر سر چاهى رسيد و ديد كه چوپانان گردن كلفت بر سر چاه ريخته و به دو دختر جوان و محجوب نوبت نمى دهند تا گوسفندان خود را سيراب سازند، باز هم ستم را تحمل ننموده و به يارى دختران ستمديده مى شتابد؛ چوپانان را كنار زده و با وجود خستگى فراوان ناشى از هشت شبانه روز راه پيمايى و گرسنگى مفرط، به تنهايى و بدون هيچ چشم داشتى ، براى همه گوسفندان آنها از چاه آب مى كشد.
امام سجاد (ع ) نيز در دعاى بيستم صحيفه سجاديه ، چنين معروض ‍ مى دارد.
((خداوند! به روان محمد و آل محمد رحمت فرست و دست مرا در مبارزه با ظلم و اجحاف ، توانا گردان ، و به زبان من در برابر دشمن قدرت گفتار بخش ، و بر قوم بدخواه پيروزم گردان ! مقدر فرماى كه حيله مردم حيله گر را در هم بشكنم و دست ظالم را از تعدى و تجاوز كوتاه كنم و... تهديد دشمنان را به هيچ انگارم و....
پروردگارا! مقرر بفرماى كه دست هاى من در خير و صلاح مردم به كار افتد، و همچنان دست كارگر مرا از منت گذارى و دل آزارى ايمن دار، و زبان مرا از خودستايى و تفاخر خاموش فرماى .))(312)
6. گذشت و بخشش
ورزش كار مسلمان بايد داراى روحيه گذشت و بخشش باشد. وقتى در اوج قدرت و توانايى بوده و بر خصم برترى و پيروزى يافته ، بر او سخت نگيرد و در صدد انتقام جويى و صدمه زدن به حريف برنيايد، او بايد عفو و گذشت را شكرانه پيروزى خويش قرار دهد، حضرت على (ع ) در اين مورد مى فرمايد:
اذا قدرت على عدوك فاجعل العفو عنه شكرا للقدرة عليه ؛(313)
هرگاه بر دشمنت دست يافتى ، پس بخشش و گذشت از او را شكر و سپاس (نعمت ) توانايى بر او قرار بدهد.
و اكظم الغيظ و تجاوز عند المقدرة ، و احلم عند الغضب ، و اصفح مع الدولة تكن لك العاقبة ؛
و خشم را فرو بنشان ، و هنگام توانايى (از كيفر) بگذر، و هنگام تند خويى بردبار باش ، و با وجود تسلط داشتن (از انتقام ) دورى كن ، تا برايت پاداش نيكو باشد.
7. پرهيز از غرور
ورزش كار هرچند نيرومند باشد نبايد به قدرت ، توان و مقاماتى كه دارد مغرور شود. او بايد بداند همه نيروها و توان ها از آن خداوند قادر متعال است . از اين جهت است كه در نماز، به هنگام به پاخاستن مى گوييم :
بحول الله و قوته اقوم و اقعد.
با توان و نيروى الله به پا مى خيزم و مى نشينم .
سرور شهيدان شاهد، حضرت امام حسين بن على (ع ) نيز وقتى كه به لشكر انبوهى از دشمن حمله مى برد و در ميان بارانى از تير يك تنه آنان را وادار به گريز نموده و تعداد قابل توجهى از آنان را از دم تيغ خويش ‍ مى گذراند، با صداى بلند و رسا فرمود:
لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظيم ؛(314)
هيچ توان و نيرويى ، جز از ناحيه الله كه بلند مرتبه و والامقام است ، وجود ندارد.
خداوند متعال نيز همين مطلب را در قرآن مجيد تذكر داده و مى فرمايد:
ان القوة لله جميعا(315)
همه نيروها (بدون استثنا) از آن خداوند است .
پس دليلى وجود ندارد كه افراد نيرومند و ورزشكار به قوت و توان خود مغرور شده ، خدا را از ياد برده ، و از آن در راههاى غير صحيح و غير انسانى استفاده نمايند. حضرت سليمان كه داراى قدرت و حكومتى فوق العاده بود و وقتى اراده نموده بود كه تخت بلقيس را از كاخش در سرزمين سبا به كاخ خود آورد يكى از درباريانش در كمتر از يك چشم به هم زدن ، اين كار را برايش انجام داده بود، به اين قدرت و عظمت فوق العاده اى كه در اختيار داشت مغرور نشده و مى گويد:
هذا من فضل ربى ليبلونى اشكر ام اكفر؛(316)
((اين از فضل پروردگار من است تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را به جاى مى آورم يا كفران (نعمت ) مى كنم .))
بنابراين بايد قدرت را از جانب خدا و وسيله اى براى آزمايش دانسته و به آن مغرور نشد. عاقبت غرور، شكست و سقوط است ، شخص مغرور، حريف را دست كم گرفته ، احتياط را از دست داده و در نتيجه شكست مى خورد. حضرت على (ع ) همين امر را آفت شجاعت دانسته و مى فرمايد:
آفة الشجاعة اضاعة الحزم .(317)
((آفت شجاعت ، از بين بردن تدبير و هوشيارى است .))
آفة الشجاعة استضعاف الخصم .(318)
آفت شجاعت ، دشمن را ضعيف شمردن است .
زكات ورزشى
همه ما با زكات مالى آشنا هستيم ، اما بايد دانست تنها مال نيست كه به آن زكات تعلق مى گيرد. امور غير مالى هم زكات دارند و انسان بايد زكات هر نعمتى را بپردازد. البته زكات همه چيز متناسب با خود آن چيز است . زكات در امور مالى ، مالى است و در امور غير مالى ، غير مالى . در اينجا توجه شما را به پاره اى از نعمت هاى غير مالى كه مشمول زكات مى باشند، جلب مى نمايم :
1. زكات بدن
حضرت على (ع ) روزه گرفتن و جهاد نمودن را زكات بدن دانسته و مى فرمايد:
و لكل شيى ء زكاة و زكاة البدن الصيام .(319)
هر چيزى زكاتى دارد و زكات بدن ، روزه گرفتن است .
زكاة البدن الجهاد و الصيام .(320)
زكات بدن ، جنگيدن در راه خدا و روزه گرفتن است .
و امام حسن عسكرى (ع ) در اين مورد مى فرمايد:
قوله : ((و اتوا الزكوة )) اى من المال و الجاه و قوة البدن ... و بالقوة معونة اخ لك قد سقط حماره او جمله فى صحرا او طريق و هو يستغيث فلا يغاث حتى يحمل عليه متاعه و تركبه و تنهضه حتى يلحق القافلة (321)
(اينكه ) خداى عزوجل فرمود: ((و زكات دادن )) يعنى از مال و جاه و نيروى بدنى ... و (يكى از مصداق هاى زكات ) به وسيله نيروى بدنى ، يارى كردن برادر دينى توست كه الاغ يا شتر او در راه يا بيابان از پا در آمده و سقوط كرده و او كمك مى طلبد و كسى به يارى اش نمى شتابد؛ تو به او كمك مى كنى تا كالايش را بر مركبش بار كند و بر آن سوار شود و يارى اش مى كنى تا خود را به قافله اش برساند.
2. زكات اجزاى بدن
امام صادق (ع ) براى هر جزئى از بدن زكاتى قايل است و مى فرمايد:
على كل جزء من اجزائك زكاة واجبة لله عزوجل ، بل على كل شعرة بل على كل لحظة ، فزكاة العين النظر بالعبرة و الغض عن الشهوات و ما يضاهيها، و زكاة الاذن استماع العلم و الحكمة و القرآن و فوائد الدين من الحكمة و الموعظة و النصيحة و ما فيه نجاتك بالاعراض عما هو ضده من الكذب و الغيبة و اشباهها.
بر هر جزئى از اجزاى بدن تو، براى خداى عزوجل زكاتى واجب است ، بلكه بر هر مويى ، بلكه بر هر لحظه اى (زكاتى واجب است .) پس زكات چشم ، نگاه كردن از روى عبرت و پند و چشم پوشيدن از شهوات و آن چه شبيه شهوات است . و زكات گوش ، شنيدن علم و حكمت و قرآن و آن چه براى دين مفيد است از حكمت و موعظه و نصيحت و آن چه نجات تو در آن است ، و دورى كردن و روى برگرداندن از شنيدن آن چه ضد آن است ، از دروغ و غيبت و آنچه شبيه آن است .
و زكاة اللسان النصح للمسلمين ، و التيقظ للغافلين ، و كثرة التسبيح و الذكر و غيره ؛
و زكات زبان ، نصيحت كردن مسلمانان و بيدار سازى غافلان و زياد تسبيح گفتن و زياد ذكر گفتن و غير آن است .
و زكاة اليد البذل و العطاء و السخاء بما انعم الله عليك به ، و تحريكها بكتبة العلوم ، و منافع ينتفع بها المسلمون فى طاعة الله و القبض عن الشرور
دست ، بذل و بخشش و سخاوتمند از آن نعمت هايى است كه خداوند به تو انعام فرموده ، و به حركت در آوردن و به كار گرفتن دست به وسيله نوشتن علوم و آن چه در راه طاعت خدا براى مسلمان سودمند است ، و دست نگهداشتن از كارهاى بد.
و زكاة الرجل السعى فى حقوق الله تعالى من زيارة الصالحين ، و مجالس الذكر و اصلاح الناس ، و صلة الرحم ، و الجهاد و ما فيه صلاح قلبك و سلامة دينك .(322)
زكات شجاعت : اگر كسى شجاع است بايد به هنگام جنگ به نفع اسلام به جبهه برود، وگرنه زكات شجاعت خويش را ادا ننموده است .
حضرت على (ع ) مى فرمايد:
زكاة الشجاعة الجهاد فى سبيل الله .(323)
زكات شجاعت ، جنگيدن در راه خدا مى باشد.
4. زكات سلامتى
حضرت على (ع ) مى فرمايد:
زكاة الصحة ، السعى فى طاعة الله .(324)
زكات سلامتى تلاش در راه بندگى و طاعت خداست .
5. زكات پيروزى
آن حضرت زكات پيروزى بر خصم و حريف را نيكى و گذشت دانسته و مى فرمايد:
زكاة الظفر، الاحسان .(325)
زكات پيروزى نيكى و احسان است .
العفو زكات الظفر(326)
زكات پيروزى گذشت است .
6. زكات قدرت
حضرت على (ع ) زكات قدرت را نيز گذشت و انصاف مى داند و مى فرمايد:
زكاة القدرة ، الانصاف .(327)
زكات قدرت ، انصاف و دادگرى است .
العفو زكاة القدرة .(328)
گذشت و بخشش ، زكات قدرت است .
رابطه تن و روان
بدون ترديد، بين تن و روان ارتباط نزديك و نيرومندى وجود دارد، بدين جهت در اسلام تنها به تربيت و پرورش جسم توجه نشده ، بلكه به موازات جسم به روح نيز توجه و دستورات فراوانى در زمينه تربيت و تقويت آن وارد شده ، از قبيل : روزه ، نماز، دعا و به طور كلى عبادات . و الا پرداختن به جسم به تنهايى داراى ارزش انسانى نبوده و انسان را از محدوده حيوانيت خارج نمى كند.
دانشمندان و انديشمندان غير اسلامى نيز به وجود رابطه متقابل بين تن و روان معتقدند؛ به عنوان نمونه ارسطو در اين باره مى گويد:
((تن را لازم است براى جان پرورش دهند، و نفسانيات را تابع اراده عقلى سازند، تا نفس آماده و قابل تفكر و تعقل شود، كه آن خوشى حقيقى زندگى و غايت مطلوب است .))(329)
حتى متخصصان ورزش رزمى كاراته نيز از سالها پيش به اين حقيقت پى برده و سعى به تقويت روح و روان ، همگام با تقويت جسم و بدن نموده اند، آنان به اين منظور از ((ذن )) استفاده مى نمايند.
((ذن كلمه اى است ژاپنى كه از چين سرچشمه گرفته است و مفهوم واقعى آن ، انديشيدن و در بحر تفكر غوطه ور شدن است . از ديدگاه ذن ، كار جسمى و فعاليت بدنى ، حائز كمال اهميت مى باشد و پيروان ذن براى حفظ موقعيت بدن (فيزيولوژى انسان سالم ) و شيوه درست نفس كشيدن به منظور كوشش در راه زيستن و رسيدن به آرامش و روشن بينى ، اصولى با خلق زمان وضع كرده اند.))(330)
آقاى دكتر سيد محمد باقر حجتى در كتاب اسلام و تعليم و تربيت چنين مى نگارد:
((در روان شناسى آزمايشى ، اين عقيده ديده مى شود كه تمام آثار نفس ‍ و روان اعم از شعور و تفكر و فعل و انفعالات ، انعكاس جسم و بدن است .
و در نظريه فلسفى ، جسم فقط وعا و ظرف و روان است . در صدد جدال بين دو نظريه نيستيم لكن مى گوييم : ميان جسم و روان ، اتصال و پيوستگى و فعل و انفعال مشترك و متقابلى وجود دارد به اين معنا كه جسم در روان و روان در جسم تاءثير مى كند....
ما نمى توانيم ميان جسم و روان جدايى ببينيم ، چون نمى توانيم از يك جنبش جسمانى بحث كنيم كه از حد و مرز روان خارج باشد. شنيدن ، ديدن ، چشيدن ، بوييدن ، بسودن ، مربوط به حواس جسمانى است ولى جداى از روان نمى توانند انجام وظيفه نمايند.
ديدن بدون عبرت ، و شنيدن بدون تدبر، و شنيدن بدون تدبير، و چشيدن و بوييدن و بسودن ، بدون انعكاسى از آنها در محيط روان ، ارزشى ندارد. و امرى نيست كه ما در صدد پرورش آن باشيم . خداوند متعال مى فرمايد:
لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم اعين لا يبصرون بها و لهم اذن لا يسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون (331)
آنها عقل هايى دارند كه با آن (انديشه نمى كنند) و نمى فهمند، و چشمانى دارند كه با آن نمى بينند، و گوش هايى دارند كه با آن نمى شنوند، آنها همچون چهارپايانند، بلكه گمراه تر؛ اينان همان غافلانند.
يعنى حواس آنها وظايف روانى خود را انجام نمى دهند، اگر چه از نظر تركيب فيزيولوژى صحيح و سالمند.(332)
استاد شهيد مرتضى مطهرى نيز در اين خصوص مى فرمايد:
((اگر كسى تمام همش تقويت جسمش باشد، نقص كارش اين نيست كه جسمش را تقويت كرده و مثلا نگذاشته دندانش خراب شود، بلكه اين است كه جنبه هاى ديگر را مهمل گذاشته است . آن چيزى كه در مورد اين افراد بد است ، ((حصر)) است (مثل بازى كردن بچه بد نيست ، بلكه لازم است ، ولى اين كه فقط بازى كند بد است .)... تضعيف جسم در روش هاى غير اسلامى يعنى همان روش معروف هندى ، مطلوب است . آنها با پرورش جسم به همين معنا هم مخالفند، مى گويند: جسم و قواى جسمانى را بايد ضعيف نگهداشت . اين در اسلام نيست ولى شك ندارد كه تقويت و تربيت جسم براى انسان ، از نظر اسلام هدف نيست ؛ مطلوب هست ، ولى نه به عنوان هدف ، بلكه به عنوان وسيله و شرط؛ يعنى انسان جسم سالم و قوى نداشته باشد، روح سالم هم نخواهد داشت .))(333)
از برخى روايات اسلامى نيز به خوبى تاءثير منفى رذائل اخلاقى ، كه مربوط به روان آدمى هستند، بر جسم انسان فهميده مى شود. در اين جا به تعدادى از اين روايات اشاره مى شود:
امام على (ع ) فرمود: صحة الجسد من قلة الحسد.(334)
سلامتى جسم ، ناشى از اندك بودن حسد است .
امام على (ع ) فرمود:
العجب لغفلة الحساد عن سلامة الاجساد.
در شگفتم كه چگونه حسودان از سلامتى بدن هايشان غافلند.
اشاره به اين كه حسادت به سلامت جسم لطمه وارد مى سازد.
امام صادق (ع ) فرمود:
الحاسد مضر بنفسه قبل ان يضر بالمحسود
انسان حسود، پيش از آن كه به شخص مورد حسد زيان وارد سازد، به خويشتن ضرر مى رساند.
زيرا همين كه انسان نسبت به كسى حسادت مى ورزد، به اعصاب و بدن خويش آسيب مى رساند. آنگاه پس از آن ممكن است بر مبناى حسادت خود اقدامى نموده و به شخص مورد حسد زيانى وارد سازد.
پرورش تن و تن پرورى
مرحوم شهيد مطهرى بحث جالب و دقيقى دارد، تحت عنوان ((پرورش تن و تن پرورى )) كه طرح آن در اينجا خالى از لطف نيست . وى در كتاب انسان در قرآن ، چنين مى نويسد:
((اسلام و ((تن پرورى )) به معناى ((نفس پرورى )) و شهوت پرستى را شديدا محكوم كرده است ، اما پرورش بدن به معناى مراقبت و حفظ سلامت و بهداشت را از واجبات شمرده است و هر نوع عملى را كه براى بدن زيان بخش باشد، حرام شمرده است . اسلام آن جا كه يك امر واجب (مانند روزه ) احيانا براى بدن مضر تشخيص داده شود، تكليف آن را ساقط مى كند، بلكه چنين روزه اى را حرام مى داند؛ هر اعتيادى كه براى بدن مضر باشد از نظر اسلام حرام است . آداب و سنن بسيارى در اسلام به خاطر بهداشت و سلامت بدن وضع شده است .
ممكن است افرادى ميان ((پرورش بدن )) كه امرى بهداشتى است و ((تن پرورى )) به معناى نفس پرورى است ((امر اخلاقى )) است فرق نگذارند و خيال كنند اسلام كه با تن پرورى مخالف است با بهداشت بدن مخالف است ، پس لاقيدى در حفظ سلامت و بلكه كارهايى كه مضر بهداشت و سلامت بدن است از نظر اسلام كار اخلاقى است و اين اشتباهى فاحش و خطرناك است . تقويت و سلامت بدن و بهداشت آن كجا و تن آسايى و تن پرورى كجا؟
نفس پرورى و شهوت پرستى كه در اسلام محكوم است ، همان طورى كه بر ضد روح پرورى است و موجب بيمارى روح و روان مى گردد، بر ضد بهداشت و پرورش صحيح جسم نيز هست و منجر به بيمارى جسمى مى گردد زيرا نفس پرورى و شهوت پرستى منجر به افراط كاريها مى شود و افراط كاريها منشاء اختلالات اساسى در جهازات بدنى .))(335)
وى همچنين در كتاب تعليم و تربيت در اسلام ، چنين مطرح مى كند:
((اسلام طرفدار پرورش جسم است با اين كه مخالف تن پرورى به مفهوم مصطلح ادبى است ... جاى شك و ترديد نيست كه تعليمات اسلام بر اساس حفظ و رشد و سلامت جسم است . علت حرمت بسيارى از امور، مضر بودن آنها به حال بدن است . يكى از مسلمات فقه ، اين است كه بسيارى از امور به اين دليل تحريم شده اند كه براى جسم انسان ضرر دارند، و يك اصل كلى براى فقها مطرح است كه هر چيزى كه محرز بشود كه براى جسم انسان مضر است - ولو هيچ دليلى از قرآن و سنت نداشته باشد - قطعا حرام است .
البته اين را هم مى گويند كه زيانها بعضى معتدبه هستند و بعضى غير معتدبه ؛ يعنى زيان آن قدر كم است كه قابل اعتنا نيست . اسلام در تكاليف خود حرج ايجاد نمى كند، يعنى اين مقدارها را از نظر اسلام تحريم نمى كنند، به صورت مكروه ذكر مى شود، يا مى گويند: تركش مستحب است ... در سنت زياد مى بينيم كه خوردن فلان ميوه يا فلان سبزى مثلا مستحب است ، چون دندانها را محكم مى كند، ديگرى فلان بيمارى را از بدن بيرون مى برد و اين موارد در سنت زياد است كه ملاك يك حرام يا يك مستحب و يا يك مكروه ، زيان رساندن يا مفيد بودن و يا مفيد نبودن است . فلان چيز چون براى معده خوب است ، مستحب است .
بنابراين ، پرورش جسم در حدود پرورش علمى ، بهداشت ، سلامت و تقويت جسم ، كه جسم نيرو بگيرد يك كمال است ، مى دانيم همه كسانى كه از نظر بدن نيرومند بوده اند، اين نيرومندى برايشان كمال شمرده شده است ؛ مثلا اميرالمؤ منين نيرومند بوده و نيروى بدنى داشته است ، و اين جز كمالات آن حضرت است ....
تن پرورى كه بد است ، غير از پرورش تن به معناى بهداشت است . آن تن پرورى در واقع نفس پرورى است كه اغلب بر ضد بهداشت جسم و پرورش جسم مى باشد. آن تن پرورى كه بد است ، معنايش اين است كه انسان نفس پرور و شهوتران باشد؛ يعنى هميشه دنبال تمايلات نفسانى خود باشد، و ربطى به مساءله رشد جسم ندارد، و اتفاقا قضيه ، درست برعكس است ؛ يعنى اگر انسان زياد دنبال پرورش تن به معناى نفس پرورى برود، به جسمش زيان مى رساند... يك آدم تنبل و تن پرور دنبال لذت هاى ديگر است . شب تا صبح نمى خوابد براى اينكه در فلان مجلس عيش شركت كند. پدر جسم و اعصاب خودش را در مى آورد.))(336)
قدرت و قوت (337)
پيش از اين نيز درباره قوى بودن ، مطالبى را مطرح نموده و چنين برداشت نموديم كه از نظر دين و عقل قوى بودن ، از ضعيف بودن بهتر است و خود نوعى كمال به حساب مى آيد؛ و بدين روى به موارد متعددى در قرآن برمى خوريم كه در آن خداوند متعال خود را به صفت ((قوى بودن )) متصف فرموده است . اكنون برآنيم كه از زاويه ديگرى به اين مساءله نگريسته ، ضمن برداشت هايى اخلاقى و آموزنده ، نقاط مثبت و منفى ((قوى بودن )) را مورد بررسى قرار دهيم :
پرهيز از غرور: ورزشكاران و افراد توانمند و نيرومند بايد بدانند كه قدرت بدنى و توانايى هاى مادى ، دايمى نبوده و روزى از دست خواهند رفت . يك بيمارى ، حادثه (همچون تصادف ، سقوط و مجروحيت جنگى )، فشار روحى شديد، بالا رفتن سن و ده ها عامل ديگرى ، مى توانند از فردى قوى و نيرومند، شخصى ضعيف و درمانده بسازند؛ بنابراين نبايد به قدرت جسمانى مغرور شد.
خداوند متعال در قرآن كريم ، موارد متعددى از ضعف پس از قدرت را گوشزد مى فرمايد:
الله الذى خلقكم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوة ثم جعل من بعد قوة ضعفا يخلق مايشاء و هم العليم القدير(338)
خداوند همان كسى است كه شما را ابتدا ناتوان آفريد؛ سپس بعد از اين ضعف و ناتوانى ، قوت بخشيد، و باز بعد از قوت ، ضعف و پيرى قرار داد؛ او هر چه بخواهد مى آفريند و اوست عالم و قادر.
انسانى كه در آغاز زندگى ، آن چنان ضعيف و ناتوان است كه حتى قادر نيست مگسى را از خود دور سازد و يا آب دهان خويش را نگاه دارد، و در صورت طولانى شدن عمر - يا بروز حوادث ناگوار - به طور مجدد به اين وضعيت باز مى گردد نبايد به قوت و توانايى خود مغرور شود. او بايد بداند در كل هستى ، تنها يك موجود هست كه به واقع قوى و تواناست ، و اين توانايى او هميشگى است و آن خداوند است : ((و هو العليم القدير))
خداوند متعال ، اقوامى را به خاطر تكبر و غرورشان سرزنش نموده و مى فرمايد:
فاما عاد فاستكبروا فى الارض بغير الحق و قالوا من اشد منا قوة اولم يروا ان الله الذى خلقهم هو اشد منهم قوة و كانوا باياتنا يجحدون (339 )
اما قوم عاد به ناحق در زمين تكبر ورزيدند و گفتند: چه كسى از ما نيرومندتر است ؟ آيا آنها نمى دانستند خداوندى كه آنها را آفريده ، از آنها قوى تر است ؟ آنها (به خاطر اين پندار) پيوسته آيات ما را انكار مى كردند.
اولم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم و كانوا اشد منهم قوة و ما كان الله ليعجزه من شى فى السماوات و لا فى الارض ‍ انه كان عليما قديرا.(340)
آيا آنها سير در زمين نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آنها بودند، چگونه شد؟ همانا از اينان قوى تر (و پرقدرت تر) بودند، نه چيزى در آسمان ، و نه چيزى در زمين خدا را درمانده نكرده است ، چرا كه او همواره دانا و تواناست .
در اين آيه نيز قدرت حقيقى و فراگير، به خداوند نسبت داده شده است . بقيه قدرتها نه مستقلند و نه ماندنى .
آثار و فوايد قدرت : حضرت على (ع ) درباره آثار و فوايد قدرت مى فرمايد:
القدرة تظهر محمود الخصال و مذمومها(341)
قدرت و توانايى ، خصلت هاى نيكو و (نيز) خصلت هاى نكوهيده (انسان ) را آشكار مى سازد.
انسان خير خواه و نيك انديش ، وقتى به قدرت مى رسد، آمال و آرزوهاى خيرخواهانه ، انسانى و اسلامى خويش را به مرحله اجرا گذاشته و به آنها لباس تحقق مى پوشاند. همچنين انسانى كه خودسازى نكرده ، هواهاى نفسانى بر او غالب بوده و به دنبال فرصتى است تا حس برترى جويى ، قدرت طلبى ، مال اندوزى و... خود را اشباع سازد، قدرت خود (اعم از جسمانى ، اقتصادى ، اجتماعى ، سياسى ، و جز اين ها) را در همين مسير به كار مى گيرد. پس قدرت ، جوهره حقيقى انسان ها را آشكار ساخته و نيك انديشان و بدانديشان را - كه قبل از دست يابى به قدرت ، همانند به نظر مى رسيدند - از يكديگر متمايز مى سازد:
اذا قلت المقدورة كثر التعلل بالمعاذير(342)
هرگاه قدرت و توانايى كم شود، استدلال كردن به بهانه و پوزش ، افزايش ‍ مى يابد.
اما انسان قدرتمند و توانا، به خوبى مى تواند به وظايف خود عمل كند و نيازى به بهانه جويى و پوزش طلبى نمى بيند:
القدرة تنسى الحفيظة (343)
قدرت و توانايى ، تقيه را از ياد مى برد.
تقيه اين است كه انسان ، آرا و عقايد خويش را از ترس دشمنان و مخالفان ، مخفى داشته و اظهار نكند؛ اين روش خود يكى از بهترين و مؤ ثرترين شيوه هاى مبارزه مى باشد، اما وقتى انسان در موضع قدرت است ، ديگر نيازى به مخفى نگهداشتن عقايد خود نمى بيند. او مى توان آشكارا عقايد خود را ابراز نموده ، از آن دفاع كرده و به انتشارش ‍ بپردازد.(344)
يكى ديگر از آثار قدرت ، اين است كه موجب پيروزى و غلبه مى گردد. حتى انسانهايى كه داراى روحيه شجاعت نيستند نيز، ممكن است پس از كسب قدرت احساس شجاعت نموده و همين امر موجب غلبه و پيروزى آنها بر حريفانشان مى گردد. آن حضرت در اين مورد مى فرمايد:
القدرة تغلب الحاذر(345)
قدرت و توانايى ، انسان ترسو را پيروز مى گرداند.
قدرت مذموم : انسان قوى و توانا نبايد از قدرت و توانايى خويش ، براى زورگويى ، ستم و فشار آوردن بر ضعيفان و زيردستان استفاده كند. قدرتى كه براى تسلط بر افراد ضعيف مورد استفاده واقع شود، از نظر حضرت على (ع ) ناپسند و مذموم است . آن حضرت در اين خصوص چنين مى فرمايد:
التسلط على الضعيف و المملوك من لوم القدرة (346)
سلطه جويى بر ضعيف و برده ، از پستى قدرت است .
قوى ترين مردم : كسى كه داراى قدرت و قوت بدنى است ، قوى است ولى قوى ترين مردم كسى نيست كه از نظر قدرت بدنى از همه قويتر باشد، بلكه كسى است كه از نظر قوت ايمان و روح ، از همه قوى تر باشد، ممكن است كسى داراى قدرت بدنى فوق العاده اى بوده و بتواند بر ديگران غالب آمده و پيروز شود، ولى به هنگام درگيرى با (نفس اماره ) خود، شكست بخورد، كسى كه بر حس حسادت ، قدرت طلبى ، برتر جويى و تكبر، شهوت رانى ، و ديگر مشتهيات نفسانى خود غالب نيايد، ضعيف است هر چند از نظر جسمى ، مقام قهرمانى جهان را در اختيار داشته باشد. از آن سو، اگر كسى بر هواهاى نفسانى غالب باشد، قوى است ، گرچه از نظر بدنى از همه ضعيف تر باشد اما بهتر اين است كه انسان سعى كند هم از نظر جسمى و هم از نظر روحى و معنوى قوى تر باشد.
روزى رسول خدا (ص ) از جايى مى گذشت كه در آنجا گروهى از جوانان به بلند كردن و حركت دادن سنگ (سنگينى ) اشتغال داشتند. آن حضرت پرسيد:
چه كار مى كنيد؟
- گفتند: با اين كار، مى خواهيم بفهميم از بين ما چه كسى از همه نيرومندتر و قوى تر است !
- فرمود: آيا مايليد من به شما بگويم كدام يك از شما از همه نيرومندتر است ؟
- عرض كردند: البته رسول خدا(ص ).
- آنگاه فرمود:
اشدكم و اقواكم الذى اذا رضى لم يدخله رضاه فى اثم و لا باطل ، و اذا سخط لم يخرجه سخطه من قول الحق ، و اذا قدر لم يتعاط ما ليس ‍ بحق .(347)
شديدترين و قوى ترين شما كسى است كه راضى و خشنود شد، رضايتش ‍ او را در گناه و باطلى داخل نسازد و هنگامى كه خشمگين و ناخشنود گشت ، خشمش او را از گفتار حق خارج ننمايد: و زمانى كه به قدرت رسيد به زور، آنچه را كه حق او نيست نمى گيرد (و به رفتار ناروا نمى پردازد).
همچنين آن حضرت در ماجراى مشابهى ، چنين قضاوت فرمودند:
اشدكم من ملك نفسه عند الغضب و احلمكم من عفا بعد المقدرة (348)
قوى ترين شما كسى است كه به هنگام خشم و غضب ، خويشتن دارى كند، و بردبارترين شما كسى است كه پس از قدرت (و دست يافتن بر حريف ) عضو نمايد.
و در جايى ديگر فرمودند:
ان الشديد ليس من غلب الناس ولكن الشديد من غلب على نفسه (349)
نيرومند كسى نيست كه بر مردم غلبه نمايد، نيرومند كسى است كه بر خويشتن غالب آيد.
حضرت على (ع ) نيز به همين مطلب اشاره نموده ، مى فرمايد:
من قوى على نفسه تناهى فى القوة (350)
كسى كه قوت و توانايى (غلبه ) بر خويشتن داشته باشد به نهايت قوت و توان دست يافته است .
اقوى الناس من قوى على غضبه بحلمه .(351)
قوى ترين مردم كسى است كه به وسيله بردبارى خود، بر خشم و غضب خويش فائق آيد.
امام باقر (ع ) نيز كسى را از همه قوى تر و نيرومندتر مى داند كه بتواند جلو خشم خويش را بگيرد؛ وى مى فرمايد:
لا قوة كغلبة الهوى (352)
هيچ قوه اى همانند غلبه بر هواى نفس نمى باشد.
و از آنجا كه برگرداندن خشم ، تنها يكى از مصداقهاى مبارزه با نفس ‍ مى باشد در همين گفتار مى فرمايد: ((لاقوة كرد الغضب ))(353)
شجاع ترين مردم : مى دانيم كه شجاعت با قوى بودن فرق دارد.(354) بسيارى از مردم ، جراءت و شجاعت بذل و بخشش ندارند، گرچه مال فراوان دارند، بعضى از آنها با اين كه نيرومندند ولى در عين حال كه سواد ندارند، يا بعضى از مطالب را نمى دانند، از شركت در كلاس درس ، يا پرسيدن مجهولات خويش ، سرباز زده و مى هراسد؛ اينان نيز شجاع نيستند. همچنين كسى كه مايل نيست حقايق و واقعيات را - در صورتى كه به نفع او نباشد - بپذيرد نيز، از شجاعت بى بهره است .
حضرت على عليه السلام شجاع ترين مردم را چنين توصيف مى نمايد:
اشجع الناس اسخاهم (355)
شجاع ترين مردم كسى است كه از همه سخاوتمندتر باشد.
اشجع الناس من غلب الجهل بالعلم (356)

 

next page

fehrest page

back page