پرهيز از گواهى دروغ و مجالس
گناه
قرآن در مورد نهمين ويژگى بندگان خدا چنين
مىفرمايد:
والذين لا يشهدون الزور؛
آنها از گواهى به باطل (و شركت در مجالس باطل)
دورى مىكنند.
اين ويژگى از صفات برجسته بندگان ممتاز خداوند
است كه باعث رعايت حقوق ديگران، و آلوده نشدن به هرگونه بيهوده گرايى و امور باطل و
پوچ مىگردد، و نيز نقش بسزايى در واقع گرايى و استفاده مفيد از وقت و به سازى
خواهد داشت.
واژه زور در اصل به
معناى انحراف از حق است و اين معناى داراى مصاديق متعددى، مانند باطل، دروغ موسيقى
حرام، ظلم و تعدى مىباشد، اما بر اساس روايات، اين واژه بيشترى در مورد دروغ، تهمت
و مجالس بيهوده و غنا و باطل استعمال شده است.
در معناى شهادت زور
مفسران دو معنا ذكر كردهاند كه هيچ مانعى ندارد كه منظور از آيه فوق، هر دو معنا
باشد:
1. آنان گواهى به دروغ نمىدهند، امضاى ناحق
نمىكنند، امور باطل را تاييد نمىنمايند.
2. آنها در مجالس عياشى و ساز و آواز باطل شركت
نمىكنند و با حضور خود، مجالس اين چنين و پديد آوردگان آن رإ؛""ّّ تأييد
نمىنمايند.
بنابراين، اين آيه بيان گر پرهيز از دو آفت
بزرگ و ويران گر حقوقى و اجتماعى است كه اگر وارد جامعه شود، بزرگترين ضربه را بر
امنيت، روابط حسنه و عدالت مىزند، و انسانها را به راههاى خطرناك انحرافى
مىكشاند.
بنابراين لازم است به شرح هر يك از معنا
بپردازيم تا زشتى اين دو گناه و آفت بزرگ روشنتر گردد.
1. پرهيز از گواهى دروغ
گواهى دروغ يا امضاى ناحق، همان تهمت است كه از
گناهان كبيره و حق الناس بوده و در زبان آيات و روايات به عنوان بهتان مطرح است كه
گناه مضاعف مىباشد، زيرا هم دروغ است و هم با گواهى به آن حقى را باطل و باطلى را
حق جلوه مىدهد و سبب پايمال شدن حقوق ديگران مىشود.
آفت گواهى دروغ به قدرى زشت و مفسدهانگيز است
كه قرآن آن را در كنار بت پرستى قرار داده و به شدت از آن نهى فرموده است، آن جا كه
مىفرمايد:
فاجتنبوا الرجس من
الاوثال و اجتنبوا قول الزور(108)؛
از پليدىهاى بتها اجتناب كنيد و از سخن باطل
بپرهيزيد.
بزرگى گناه بهتان و تهمت - كه همان گواهى به
دروغ است - آن چنان در نابودى ايمان اثر دارد كه امام صادق (عليه السلام) فرمود:
اذا اتهم المومن اخاه،
انماث الايمان فى قلبه، كما ينماث الملح فى الماء
(109)؛
كسى كه به برادر دينى اش تهمت بزند، ايمان در
قلب او چنان ذوب مىشود كه نمك در ميان آب ذوب مىگردد:
و از رسول اكرم (صلى الله عليه آله و سلم) نقل
شده است كه فرمود:
من شهد شهاده زور على رجل
مسلم او ذمى اومن كان من الناس غلق بلسانه يوم القيامه و هو مع المنافقين فى الدرك
الاسفل من النار(110)؛
كسى كه گواهى دروغ بر مسلمان يا كافر ذمى و يا
هر انسان ديگرى بدهد، در روز قيامت به زبانش بسته مىشود و او همراه منافقان در
پايينترين دركههاى دوزخ مىباشد.
روزى پيامبر (صلى الله عليه آله و سلم) جان
كندن سخت كافران را به هنگام مرگ، براى حضرت على (عليه السلام) بيان مىكرد و
مىفرمود:
عزرائيل سيخى آتشين نزد كافران بياورد، و به
وسيله آن روح كافران را از كالبدش خارج سازد و در اين هنگام جهنم صيحه مىكشد.
حضرت على (عليه السلام) پرسيد:
آيا از امت تو كسى هست كه اين گونه به سختى قبض روح گردد؟
پيامبر (صلى الله عليه آله و سلم) در پاسخ
فرمود:
نعم، حاكم جائره، و آكل
مال اليتيم ظلما و شاهد زور(111)؛
آرى (سه كس اين گونه قبض روح مىشوند) حاكم
ستمگر، و خورنده مال يتيم از روى ظلم، و كسى كه گواهى دروغ بدهد.
براى تكميل اين بحث نظر شما را به ماجراى
آموزنده زير جلب مىكنيم:
امام صادق (عليه السلام) دوستى كه از او جدا
نمىشد، او روزى به يكى از غلامان حضرت كه از اهالى هند بود گفت: اى زنازاده كجا
بودى؟
امام صادق (عليه السلام) از اين بد زبانى او به
قدرى ناراحت شد كه دستش را محكم بر پيشانىاش زد و فرمود:
سبحان الله! آيا نسبت به زنا به مادرش دادى؟ من فكر مىكردم و تقوا دارى، اكنون
دانستم كه بى تقوا هستى.
او عرض كرد: قربانت گردم، مادر اين غلام اهل
سند (از ايالتهاى هند) است.
او مشرك بود و در حال شرك اين غلام را به دنيا
آورده، بنابراين، غلام زنازاده است.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
آيا نمىدانى كه هر ملتى نزد خود قانون ازدواج دارد!؟ از من
دور شو كه ديگر تو را نبينم.
آن شخص بد زبان رفت و امام تا آخر عمر، ديگر او
را نپذيرفت(112).
2. پرهيز از شركت در مجالس باطل
يكى از مصداقهاى گواهى
زور كه ترك آن در آيه مورد بحث از صفات ويژه بندگان ممتاز خدا معرفى شده،
شركت در مجالس بيهوده و باطل و حضور در آن مجالس است؛ زيرا اين حضور، نوعى تاييد
باطل و رونق دادن به مجالس لهو و لعب است.
هم چنين همنشينى با افراد ناصالح كه معمولا
گناه خواهد شد، مگر اين كه فريضه نهى از منكر اقتضا كند كه انسان در آن مجالس شركت
نمود و باعث تغيير آن مجالس گردد.
در قرآن مجيد، با تعبيرات گوناگون از شركت در
مجالس لهو نهى شده است، از جمله مىخوانيم:
و قد نزل عليكم فى الكتاب
ان اذاسمعتم آيات الله يكفر بها و يستهزا بها فلا تقعدوامعهم حتى يخوضوا فى حديث
غيره(113)...؛
و خداوند در قرآن اين فرمان را به شما داده است
كه هرگاه بشنويد افرادى آيات خدا را انكار و استهزار مىكنند و در كنار آنها
ننشينيد، تا به سخن ديگرى بپردازيد، وگرنه شما هم مثل آنها خواهيد بود، خداوند همه
منافقان و كافران را در دوزخ جمع مىكند.
امام كاظم (عليه السلام) فرمود:
من كان يوم الله و اليوم
الاخر فلا يجلس فى مجلس يسب فيه امام، او يغتاب فيه مسلم(114)؛
كسى كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد در مجلسى
كه در آن به امام حق ناسزا گفته شود و يا مسلمانى در آن غيبت گردد، نمىنشيند.
سپس امام كاظم (عليه السلام) آيه 68 سوره انعام
را به عنوان شاهد گفتارش تلاوت فرمود.
در تاريخ مىخوانيم: منصور دوانيقى (دومين
طاغوت عباسى) به مناسب ختنه سوران يكى از فرزندانش، مجلس شاهانه با شكوهى تشكيل داد
و امام صادق (عليه السلام) را نيز به آن دعوت كرد و به گونهاى كه آن حضرت ناگزير
در آن مجلس شركت نمود.
هنگامى كه سفره نهادند.
امام بى درنگ برخاست و با خشم و اظهار ناراحتى
فرمود:
معلون من جلس على مائده
يشرب عليها الخمر(115)؛
كسى كه در كنار سفرهاى بنشيند كه در آن شراب
نوشيده مىشود، مشمول لعنت خداست.
نتيجه و جمع بندى
يك فرد مسلمان، از نظر قرآن و پيامبر و امامان
(عليهم السلام) مسؤول است كه در تاييد حق و دفع از آن بكوشد و جامعه را به سوى خدا
و مظاهر دين سوق دهد، چنين وظيفهاى مىكند كه هرگز شاهد زور نباشد؛ يعنى نه گواهى
به دروغ بدهد و نه سبب تاييد و تشويق گناه شود، چنان كه در قرآن مىفرمايد:
و تعاونوا على! لبر و
التقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان(116)؛
در راه نيكى و پرهيزكارى با هم همكارى كنيد و
براى گناه و تعدى همكارى نكنيد.
بايد توجه داشت كه يكى از مصداقهاى بارز زور،
شركت در مجلسى است كه در آن ساز و آواز و غنا باشد، چنان كه در بعضى از جشنها به
خصوص جشنهاى عروسى مرسوم است: قطعا حضور در اين گونه مجالسش حرام و موجب تاييد فسق
فجور و تشويق كارهاى حرام است.
در حديثى مىخوانيم: عبدالا على از امام باقر
(عليه السلام) پرسيد: منظور از آيه كه مىفرمايد: و اجتنبوا
قول الزور(117)؛
از سخن زور اجتناب كنيد چيست؟ فرمود: الغناء؛ منظور غنا
(موسيقى حرام) است(118).
نيز طبق روايات متعددى كه از امام باقر و امام
صادق (عليه السلام) نقل شده، منظور از واژه زور در آيه
مورد بحث لا يشهدون الزور غناست و در ذيل اين آيه
فرمودند: يعنى بندگان ممتاز خدا از شركت در مجالس فاسثان و
حضور در مجالس باطل و بيهوده، پرهيز مىكنند(119).
كرامت و بزرگوارى و مبارزه با
بيهوده گرايى
قرآن در بيان دهمين ويژگى بندگان بر جسته خدا
مىفرمايد:
واذا مروا باللغو مروا
كراما؛
(از ويژگىهاى بندگان خاص خدا اين است كه)
هرگاه با امور لغو و بيهوده روبه رو شوند با بى اعتنايى و بزرگوارانه از كنار آن
مىگذرند.
اين ويژگى، بيان گر آن است كه بندگنان ممتاز
خدا، نه تنها با هرگونه باطل و بيهودگى مبارزه مىكنند و براى از بين بردن آن تلاش
مىنمايند، بلكه با مبارزه سلبى با باطل و بيهودگى، - كه يكى از مراحل مبارزه است -
بى اعتنايى و ناخشنودى خود را ابراز مىدارند و به هيچ وجه و تحت هيچ عنوان - مانند
تسامح و تساهل - حاضر نيستند در برابر باطل، سرخم كنند و آن را تاييد نمايند.
آنها داراى هدف معقول هستند، همه حركتها و
فعاليتها و گفتارشان، منطقى و حساب شده است و هرگونه بيهودگى در فضاى فكر و عمل
آنها نفوذ ندارد و به طور كلى، اين كار يكى از مراحل نهى از منكر است.
وظيفه مهم نهى از منكر، اقتضاى مبارزه شديد
دارد، ولى راهى براى مبارزه نمانده است نوبت به مبارزه سلبى كه نوعى قهر و اعتصاب
است مىرسد.
اين ويژگى حاكى است كه بندگان ممتاز خدا نه
تنها هيچ گونه روى خوش به باطل و محيطهاى فاسد نشان نمىدهند، بلكه به طور جدى و با
موضعگيرى قاطع در برابر آن مىايستند.
واژه لغو در اصل به
معناى بيهودگى، پوچى و سختى است كه از روى بى فكرى و هرزگى گفته شود، و نيز به
معناى عو عو سگ و شكستن سوگند، و سوگند بى جهت و دروغين
نيز مىآيد(120).
بنابراين لغو به
معناى هرگونه بيهودگى و اعمال پوچ و سرگرمىهاى زيان بخش يا بى هدف است كه باعث
تباهى وقت انسان و به هرز رفتن و انرژىهاى مثبت و بر باد رفتن عمر و عزيز انسان
مىشود و لذا هرگونه عاملى كه موجب اتلاف و به هدر رفتن فرصتها شود، شامل مىگردد.
اعراض از لغو از نظر قرآن و
حديث
در قرآن علاوه بر آيه مورد بحث، در دو مورد
ديگر سخن از اعراض و دورى از لغو و دورى از لغو به ميان آمده و چنين اعراضى را از
ويژگىها و خصال مومنان و حق طلبان دانسته است:
والذين هم عن اللغو
معرضون(121)؛
مومنان از كارهاى بيهوده، روى گردان هستند.
و در وصف حق طلبان مىفرمايد:
و اذا سمعوا لغوا اعرضوا
عنه(122)؛
آنها وقتى سخن لغو و بيهودهاى بشوند، از آن
روى بر مىگردانند.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه آله و سلم) فرمود:
اعظم الناس قدرا نت ترك
ما لا يعنيه(123)؛
ارزشمند ترين انسانها كسى است كه كارهاى
بيهوده را ترك كند.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
اياك و الدخول فى ما لا
يعنيك فتضل(124)؛
از ورود به كارهاى بى هدف و بيهوده دورى كن كه
ورود در آن كارها موجب ذلت و خوارى تو گردد.
اميرمومنان على (عليه السلام) فرمود:
من اشتغل بالفضول، فاته
من مهمه المعمول(125)؛
كسى كه خود رابه كارهاى زائد و غير مهم مشغول
سازد، كارهاى مهم مورد توجه را از دست خواهد داد.
از دعاهاى امام سجاد (عليه السلام) است كه عرضه
مىدارد:
وعمرنى ما كان عمرى بذله
فى طاعتك؛ فاذا كان عمرى مرتعا للشيطان فاقبضنى اليك(126)؛
خدايا! تا هنگامى كه عمرم در راه انجام فرمان
تو به كار رود، به من عمرده، و هرگاه چراگاه شيطان گردد، مرا بميران.
در روايت آمده است: در عصر امام سجاد (عليه
السلام) در مدينه دلقكى بود كه با كارهاى بيهوده، مردم را مىخندانيد و گاه اظهار
مىكرد كه اين مرد (اشاره به امام سجاد (عليه السلام)) مرا خسته كرده است، و هر چه
سعى كردم نتوانستم او را بخندانم.
روزى همين دلقك از پشت سر امام سجاد (عليه
السلام) حركت كرد و عباى آن حضرت را از دوش مباركش گرفت، امام (عليه السلام) به او
اعتنا نكرد.
همراهان امام به دنبال او دويدند و عبا را از
دستش گرفتند و به محضر امام آوردند.
امام سجاد (عليه السلام) پرسيد: اين شخص كيست؟
عرض كردند: دلقكى از اهالى مدينه است كه مردم
را به اين گونه كارها مىخنداند.
امام سجاد (عليه السلام) فرمود: به او بگوييد:
ان لله يوما يخسر فيه
المبطلون(127)؛
خداوند را روزى است (قيامت) كه بيهوده كاران در
آن روز زيان مىبينند.
وقتشناسى و ارزش آن
بيهوده گراى و رويكرد به زندگى تو خالى و هيچ و
پوچ، آفت و بلاى خانمان سوز و ويرانگردى است كه همچون موريانه تار و پود شخصيت
انسان و ارزشهاى والاى انسانى را از بين مىبرد، و نه تنها او را از رشد و تعالى
باز مىدارد و بى هويت مىكند، بلكه موجب عقب گردد و سقوط و هلاكت انسان مىشود.
يكى از بارزترين آثار اين آفت، اتلاف وقت طلايى
و سرمايه اصلى زندگى است، در نتيجه، نبرد با پديده شوم بيهوده گرايى و پرهيز از
هرگونه لغو و امور باطل، باعث نگهدارى وقت و بهترين نتيجهگيرى از اين سرمايه گران
سنگ خواهد شد.
با توجه به اين كلام كه اسلام و عقل و خرد،
براى وقت ارج و ارزش بسيار قائلند و استفاده شايسته و صحيح از آن باعث پيشرفتهاى
مختلف در ابعاد گوناگون خواهد شد، اسلام به شناخت و تاكيد فراوان نمود، و آن را از
نعمتهاى بزرگ خدا شمرده است كه در روز قيامت از آن بازخواست مىشود.
چنان كه رسول خدا (صلى الله عليه آله و سلم)
فرمود:
انسان در قيامت قدم از قدم بر نمىدارد مگر اين
كه از او درباره چهار چيز سوال مىشود: از عمرش كه در چه راهى به پايان رسانده؛ از
جسدش (يا جوانى اش) كه در چه موردى تباه ساخته؛ از اموالش كه از كجا به دست آورده و
در كجا به مصرف رسانده؛ و از حب ما و خاندان ما(128).
طبق اين روايات، نخستين سوال و بازخواست خدا در
قيامت از عمر، يعنى از اوقات زندگى انسان كه در چه راهى آن را از دست داده و با چه
چيزى عوض كرده است؟ آيا در راه بيهودگى و باطل صرف كرده و يا در راه علم و رشد و
تقوا و كارهاى مثبت؟ وقت؛ همان ساعات عمر انسان است كه به تعبير دانشمند معروف
فخر رازى همانند يخ است كه آب مىشود و به پايان مىرسد(129).
بايد از يخ استفاده بهينه كرد و آن، آبها و
نوشابههاى گوارا را خنك نمود و تشنگان را سيراب كرد و از تباه شدن غذاها جلوگيرى
نمود.
ولى اگر يخ را در هواى داغ تابستان در زمين
شوره زار بگذاريم، آب شده و يا ممكن است با آن مشروبات الكلى را كه مايه تخريب عقل
و انديشه است و پيامدهاى شومى دارد، خنك نمود.
بايد با نظم و برنامه ريزى و پرهيز جدى از
بيهودگى و امور پوچ و بى ارزش، از همه لحظهها، ثانيهها و دقيقهها اكثر استفاده
را نمود، چنان كه اميرمومنان على (عليه السلام) فرمود:
مؤمن ساعات شبانه روزى خود را بر سه بخش تقسيم
مىكند: يك بخش آن را در راه اصلاح معاش زندگى به مصرف مىرساند؛ بخش دوم را به
استراحت و بهرهگيرى از لذتهاى حلال و اندوختن انرژى مصرف مىنمايد؛ و بخش ديگر را
صرف مناجات پروردگار و اصلاح بين خود و خدا (خودسازى و به سازى در ابعاد مختلف)
مىكند(130).
در اهيمت و ارزش وقت همين بس كه بعضى از مفسران
در تفسير آيه والعصر گفتهاند: منظور از عصر در اين جا
- كه خداوند به آن سوگند ياد نمود - وقت است.
آرى، سوگند به وقت! چرا كه اگر انسان از آن حسن
استفاده نمايد، سرمايه بى نظيرى است و استفاده شايسته از آن بستگى به دورى از
بيهودگى و امور لغو و منفى دارد.
اگر ما به جاى كارهاى لغو و امور منفى، استفاده
مطلوب و صحيح از وقت كنيم، وقت عزيز خود را تلف ننمودهايم، وگرنه نتيجه آن در
پايان عمر و قيامت جز حسرت و اندوه جانكاه نيست، چنان كه در قرآن مىفرمايد:
واتبعوا احسن ما انزل
اليكم من ربكم من قبل ان ياتيكم العذاب بغته و انتم لاتشعرون. ان تقول نفس يا حسرتى
على ما فرطت فى جنب الله و ان كنت لمن الساخرين(131)؛
و از بهترين دستورهايى كه از سوى پروردگارتان
بر شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب ناگهانى به سوى شما آيد، در حالى كه
از آن خبر نداريد.
اين دستورها براى آن است كه مبادا كسى روز
قيامت بگويد افسوس بر من از كوتاهى هايى كه در اطاعت فرمان خدا كردم و از مسخره
كنندگان (آيات خدا) بودم.
شايان ذكر است كه در قرآن دو واژه
لهو و لعب به طور مكرر
آمده، و در پرهيز از آنها هشدار داده شده است.
لهو لعب كه به معناى عياشى و بازهاى غافل كننده
و منفى است، از عوامل زمينه ساز كارهاى لغو و بيهوده است و ما از اين دستور قرآن در
پرهيز از لهو لعب نيز مىتوانيم استفاده كنيم كه پرهيز از آنها عامل مهم براى غنيمت
شمردن وقتها و فرصتها و بهرهگيرى بهينه از آنهاست.
لذا مىبينيم خسارتى كه از ناحيه بيهوده گرايى
- كه مساله اعتياد يكى از مصاديق آن است - به بشر رسيده، خطرناكترين و بالاترين
خسارت هاست.
نتيجه درخشان وقتشناسى و پرهيز
از لغو
انسان وقت شناس علاوه بر اين كه مىتواند
عالىترين گامها را براى سعادت آخرت خود بردارد و به درجات عالى معنوى دست يابد در
همين دنيا نيز مىتواند در عرصههاى علم و عمل، له كمال برسد و داراى شخصيت جهانى
شده و خدمات ارزندهاى را به بشر عرضه كند.
اگر اديسون، برق را كشف كرد و موجب اكتشافات و
اختراعات مفيد بسيار گشت و اگر بوعلى سينا علم طب و فلسفه را گسترش داد و تعميق
بخشيد و اگر انيشتن به فيزيك رونق بخشيد و به تجزيه و تحليل و گستردگى آن افزود و
بسيارى از افراد ديگر كه باعث شكوفايى استعدادها و توسعه علوم در ابعاد گوناگون
شدند. همه و همه مرهون استفاده صحيح از وقت بود، چرا كه اگر آنها وقت عزيزشان را در
امور لغو و بيهوده مىگذارندند، نتيجهاش جز هلاكت خود و جامعه بشرى نبود و ما در
دايره محيط زندگى خود، علماى بزرگى ديده و مىبينيم كه به دليل استفاده از وقت و
پرهيز از لغو به عالىترين درجات رسيدند و مايه بركت و خدمات شايان علمى و عملى
براى جامعه گشتند. در اين زمينه نظر شما را به دو نمونه زير - به طور اختصار - جلب
مىكنيم:
1. آيه الله العظمى شيخ محمد حسن نجفى (قدس
سره) معروف به صاحب جواهر (متوفاى 1266 ه. ق) كتاب مستدل فقهى جواهر الكلام را كه
بالغ بر چهل جلد است و شامل همه ابواب فقه مىباشد. به يادگار گذاشت. اين فقيه بزرگ
از تمام وقت خود به طور كامل و شايسته بهره گرفت و رسول خدا در پرتو آن شاگردان
برجستهاى تربيت نمود و كتاب ارزشمند جواهر الكلام را كه از نظر كمى و كيفى در فقه
استدلالى شيعه، بى نظير است تاليف كرد، كتابى كه به حق دائره المعارف فقه شيعه است،
چنان كه بحارالانوار علامه مجلسى دائره المعارف در حديث و يك كتابخانه كوچك در
معارف خاندان رسالت (عليه السلام) است.
مرحوم صاحب جواهر در حدود سال 1192 هجرى قمرى
چشم به جهان گشود. در 25 سالگى در سال 1217 هجرى قمرى به پايان رسانيد؛ يعنى اين
كتاب را در طول چهل سال بدون وقفه نوشت و به اين توفيق بزرگ دست يافت. سرانجام در
سال 1266 در 74 سالگى به لقاء الله شتافت.
او علاوه بر اين كتاب، كتابهاى ديگرى مانند:
نجاه العباد و هدايه الناسكين و كتابى در علم اصول تاليف كرد. به گفته بعضى از
بزرگان، اگر تاريخ نويس عصر صاحب جواهر تصميم مىگرفت تا حوادث عجيب آن دوران را
بنويسد، حادثهاى عجيبتر و شگفت آميزتر از تاليف كتاب جواهر الكلام را نمىيافت(132).
جالب اين كه يكى از پسران بسيار شايستهاش به
نام حميد در زمان حيات او از دنيا رفت، با توجه به اين
كه شيخ علاقهمند او بود و در تامين معاش و سامان دادن زندگى نياز بسيارى به او
داشت، نزد جنازه او آمد، پس از تلاوت چند آيه قرآن، تا جنازه آماده دفن گردد، همان
جا بقچه خود را گشود و قلم و كاغذ را در آورد و كار نگارش كتاب جواهر الكلام را
ادامه داد. او اين گونه براى وقت خود ارزش قائل بود و از آن بهره مىگرفت تا اين كه
چنان كتاب گران سنگ در عرصه فقه و فقاهت را تقديم كرد.
حضرت امام خمينى در يكى از بياناتش به اين مطلب
اشاره نموده است.
2. فيلسوف بزرگ ملا هادى سبزوارى از فلاسفه و
حكماى بزرگ قرن 13 هجرى قمرى و از افتخارات ايران و اسلام است. او در دوران جوانى
كه در حوزه علميه اصفهان به تحصيل اشتغال داشت، به قدرى به وقت اهميت مىداد كه
نامه هايى كه از وطنش مىرسيد باز نمىكرد و نمىخواند تا مبادا خبر ناگوارى در
آنها باشد و موجب حواس پرتى او گردد و در نتيجه به تحصيلش صدمه برسد. در پايان
تحصيل هنگامى كه مىخواست به وطن باز گردد، نامهها را مىگشود و مىخواند، در يكى
از آن نامهها خبر فوت يكى از آشنايان نزديكش ذكر شده بود. علامه سبزوارى گفت:
خدا را شكر كه در وقت رسيدن نامه، از اين خبر ناگوار با خبر
نشدم كه باعث آسيب به تحصيلم مىشد(133) .
بهره بردارى صحيح از قرآن
قرآن كريم يازدهمين ويژگى بندگان برجسته خداى
رحمان را اين گونه بيان مىفرمايد:
والذين اذا ذكروا بايات
ربهم لم يخروا عليها صما و عميانا؛
و آنان كسانىاند كه هرگاه آيات پروردگارشان
(آيات قرآن) به آنان گوشزد شود، كر و كور روى آن نمىافتند.
اين ويژگى، از مهمترين ويژگىها و عميقترين
شاخصههاى بندگان ممتاز خداست كه رابطه نظرى و عملى خود را با قرآن (بزرگترين كتاب
آسمانى و يگانه معجزه جاويدان پيامبر اسلام (صلى الله عليه آله و سلم) به طور عميق
و استوار بر قرار سازند، آن گونه كه روح پر طراوت قرآن در زندگيشان آشكار گردد.
چنان كه امام باقر (عليه السلام) فرمود:
1. كسى كه قرآن را تلاوت مىكند، ولى آن را
وسيله كسب امور مادى و دوشيدن شاهان (صله گرفتن از آنها) قرار داده، و با آن به
مردم فخر و بزرگى بفروشد و خودنمايى كند.
2. كسى كه هدفش از قرائت قرآن، حفظ حروف (و
تجويد) آن است، اما حدود و قوانين آن را تباه مىسازد. خداوند افراد اين گروه را
زياد نكند.
3. كسى كه قرآن را تلاوت مىكند و دواى آن را
بر روى درد قلبش مىنهد (و وسيله درمان بيمارىهاى معنوى قرار مىدهد) با آن شب
زنده دارى كند، و روزش را به تشنگى (روزه) به سر آورد.... .
فوالله لهولاء فى قراء
القرآن اعز من الكبريت الاحمر(134)؛
سوگند به خدا! اين گروه در ميان قاريان قرآن از
كبريت احمر كميابتر هستند.
ما وقتى به آيات قرآن درباره قرآن مراجعه
مىكنيم، در مجموع - جز در موارد نادر - نتيجه مىگيريم دو مسووليت بزرگ در قبال آن
داريم:
1. شناخت محتواى قرآن، 2. عمل به مفاهيم قرآن.
در قرآن مجيد، واژه قرآن
65 بار آمده و تحت عنوان كتاب، دهها بار ذكر شده است و با توجه به آياتى كه در آن
از قرآن سخن به ميان آمده، غالبا مراد شناخت قرآن و دريافت محتواى سازنده آن، سپس
عمل به دستورهاى قرآن است. چنان كه در آيه مورد بحث (73 فرقان) با تعبير هشدار
دهنده به اين مطلب تصريح شده است كه نبايد رابطه شما با قرآن كور كورانه باشد، بلكه
بايد با چشمى بينا و گوشى شنوا به آن توجه كرد و به خوبى شناخت و مزرعه روح و روان
را با آب زلال قرآن آبيارى نمود. چنان كه در روايت آمده است كه، ابوبصير يكى از
شاگردان امام صادق (عليه السلام)، از آن حضرت در باره اين آيه توضيح خواست، امام
صادق (عليه السلام) فرمود:
مستبصرين ليسوا بشكاك(135)؛
از روى بصيرت و شناخت به قرآن روى كنند و در آن
هيچ گونه شك و ترديد نداشته باشند.
بنابراين، قرآن را از جهت نظرى بايد شناخت و به
مطالب آن يقين پيدا كرد و اين از ويژگىهاى بندگان ممتاز خداست.
در آيات ديگر قرآن نيز در زمينه دو مسووليت ياد
شده سن به ميان آمده است كه براى روشن شدن بيشتر به چند آيه اشاره مىكنيم.
افلا يتدبرون القرآن ام
على قلوب اقفالها(136)؛
آيا آنها در قرآن تدبر نمىكنند، يا بر دل
هايشان قفل نهاده شده است؟
اين آيه ما را با تاكيد به تدبر و تعقل و شناخت
دستورها و مفاهيم قرآن دعوت مىنمايد.
ولقد يسرنا القرآن للذكر
فهل من مذكر(137)؛
ما قرآن را براى تذكر، آسان ساختيم، آيا كسى
هست كه متذكر شود؟
اين آيه حاكى است كه خداوند قرآن را آسان و
روان براى عموم نازل كرده است، تا همه آن را بشناسند و هدف از شناخت آن تذكر و تنبه
و آموختن و عمل است.
قرآن كريم درباره مسووليت دوم (عمل به قرآن)
نيز مىفرمايد:
انما المومنون الذين اذا
ذكر الله وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا و على ربهم يتو كلون(138)؛
مومنان تنها كسانى هستند كه هرگاه نام خدا برده
شود، دل هايشان ترسان مىگردد، و هنگامى كه آيات او بر آنان خوانده مىشود،
ايمانشان فزونتر مىگردد و تنها بر پروردگارشان توكل دارند.
آرى، قلب مومنان در برابر قرآن، اين گونه خاشع
و ترسان است. به گونهاى كه شنيدن آيات قرآن باعث افزايش ايمان قلبى و رابطه استوار
و تنگاتنگ مومن با خدا مىگردد.
نيز مىفرمايد:
يا ايها الناس قد جائتكم
موعظه من ربكم و شفاء لما فى الصدور و هدى و رحمه للمومنين(139)؛
اى مردم! كتابى از سوى صاحب شما (خدا) براى
(نجات) شما آمد كه مايه پند و شفاى دلهاى شما، و هدايت و رحمت براى مومنان است.
و مىفرمايد:
كتاب انزلناه اليك لتخرج
الناس من الظلمات الى النور(140)؛
قرآن كتابى است كه آن را به سوى تو (اى پيامبر)
فرستاديم، تا به وسيله آن مردم را از تاريكىها (ى شرك و جهل) به سوى نور (ايمان و
عدل و آگاهى) در آورد.