ويژگی هاى بندگان خدا در قرآن

محمد محمدى اشتهاردى

- ۶ -


پرهيز از گواهى دروغ و مجالس گناه‏

قرآن در مورد نهمين ويژگى بندگان خدا چنين مى‏فرمايد:

والذين لا يشهدون الزور؛

آنها از گواهى به باطل (و شركت در مجالس باطل) دورى مى‏كنند.

اين ويژگى از صفات برجسته بندگان ممتاز خداوند است كه باعث رعايت حقوق ديگران، و آلوده نشدن به هرگونه بيهوده گرايى و امور باطل و پوچ مى‏گردد، و نيز نقش بسزايى در واقع گرايى و استفاده مفيد از وقت و به سازى خواهد داشت.

واژه زور در اصل به معناى انحراف از حق است و اين معناى داراى مصاديق متعددى، مانند باطل، دروغ موسيقى حرام، ظلم و تعدى مى‏باشد، اما بر اساس روايات، اين واژه بيشترى در مورد دروغ، تهمت و مجالس بيهوده و غنا و باطل استعمال شده است.

در معناى شهادت زور مفسران دو معنا ذكر كرده‏اند كه هيچ مانعى ندارد كه منظور از آيه فوق، هر دو معنا باشد:

1. آنان گواهى به دروغ نمى‏دهند، امضاى ناحق نمى‏كنند، امور باطل را تاييد نمى‏نمايند.

2. آنها در مجالس عياشى و ساز و آواز باطل شركت نمى‏كنند و با حضور خود، مجالس اين چنين و پديد آوردگان آن رإ؛""ّّ تأييد نمى‏نمايند.

بنابراين، اين آيه بيان گر پرهيز از دو آفت بزرگ و ويران گر حقوقى و اجتماعى است كه اگر وارد جامعه شود، بزرگ‏ترين ضربه را بر امنيت، روابط حسنه و عدالت مى‏زند، و انسان‏ها را به راه‏هاى خطرناك انحرافى مى‏كشاند.

بنابراين لازم است به شرح هر يك از معنا بپردازيم تا زشتى اين دو گناه و آفت بزرگ روشن‏تر گردد.

1. پرهيز از گواهى دروغ‏

گواهى دروغ يا امضاى ناحق، همان تهمت است كه از گناهان كبيره و حق الناس بوده و در زبان آيات و روايات به عنوان بهتان مطرح است كه گناه مضاعف مى‏باشد، زيرا هم دروغ است و هم با گواهى به آن حقى را باطل و باطلى را حق جلوه مى‏دهد و سبب پايمال شدن حقوق ديگران مى‏شود.

آفت گواهى دروغ به قدرى زشت و مفسده‏انگيز است كه قرآن آن را در كنار بت پرستى قرار داده و به شدت از آن نهى فرموده است، آن جا كه مى‏فرمايد:

فاجتنبوا الرجس من الاوثال و اجتنبوا قول الزور(108)؛

از پليدى‏هاى بت‏ها اجتناب كنيد و از سخن باطل بپرهيزيد.

بزرگى گناه بهتان و تهمت - كه همان گواهى به دروغ است - آن چنان در نابودى ايمان اثر دارد كه امام صادق (عليه السلام) فرمود:

اذا اتهم المومن اخاه، انماث الايمان فى قلبه، كما ينماث الملح فى الماء (109)؛

كسى كه به برادر دينى اش تهمت بزند، ايمان در قلب او چنان ذوب مى‏شود كه نمك در ميان آب ذوب مى‏گردد:

و از رسول اكرم (صلى الله عليه آله و سلم) نقل شده است كه فرمود:

من شهد شهاده زور على رجل مسلم او ذمى اومن كان من الناس غلق بلسانه يوم القيامه و هو مع المنافقين فى الدرك الاسفل من النار(110)؛

كسى كه گواهى دروغ بر مسلمان يا كافر ذمى و يا هر انسان ديگرى بدهد، در روز قيامت به زبانش بسته مى‏شود و او همراه منافقان در پايين‏ترين دركه‏هاى دوزخ مى‏باشد.

روزى پيامبر (صلى الله عليه آله و سلم) جان كندن سخت كافران را به هنگام مرگ، براى حضرت على (عليه السلام) بيان مى‏كرد و مى‏فرمود:

عزرائيل سيخى آتشين نزد كافران بياورد، و به وسيله آن روح كافران را از كالبدش خارج سازد و در اين هنگام جهنم صيحه مى‏كشد.

حضرت على (عليه السلام) پرسيد: آيا از امت تو كسى هست كه اين گونه به سختى قبض روح گردد؟

پيامبر (صلى الله عليه آله و سلم) در پاسخ فرمود:

نعم، حاكم جائره، و آكل مال اليتيم ظلما و شاهد زور(111)؛

آرى (سه كس اين گونه قبض روح مى‏شوند) حاكم ستمگر، و خورنده مال يتيم از روى ظلم، و كسى كه گواهى دروغ بدهد.

براى تكميل اين بحث نظر شما را به ماجراى آموزنده زير جلب مى‏كنيم:

امام صادق (عليه السلام) دوستى كه از او جدا نمى‏شد، او روزى به يكى از غلامان حضرت كه از اهالى هند بود گفت: اى زنازاده كجا بودى؟

امام صادق (عليه السلام) از اين بد زبانى او به قدرى ناراحت شد كه دستش را محكم بر پيشانى‏اش زد و فرمود: سبحان الله! آيا نسبت به زنا به مادرش دادى؟ من فكر مى‏كردم و تقوا دارى، اكنون دانستم كه بى تقوا هستى.

او عرض كرد: قربانت گردم، مادر اين غلام اهل سند (از ايالت‏هاى هند) است.

او مشرك بود و در حال شرك اين غلام را به دنيا آورده، بنابراين، غلام زنازاده است.

امام صادق (عليه السلام) فرمود: آيا نمى‏دانى كه هر ملتى نزد خود قانون ازدواج دارد!؟ از من دور شو كه ديگر تو را نبينم.

آن شخص بد زبان رفت و امام تا آخر عمر، ديگر او را نپذيرفت‏(112).

2. پرهيز از شركت در مجالس باطل‏

يكى از مصداق‏هاى گواهى زور كه ترك آن در آيه مورد بحث از صفات ويژه بندگان ممتاز خدا معرفى شده، شركت در مجالس بيهوده و باطل و حضور در آن مجالس است؛ زيرا اين حضور، نوعى تاييد باطل و رونق دادن به مجالس لهو و لعب است.

هم چنين همنشينى با افراد ناصالح كه معمولا گناه خواهد شد، مگر اين كه فريضه نهى از منكر اقتضا كند كه انسان در آن مجالس شركت نمود و باعث تغيير آن مجالس گردد.

در قرآن مجيد، با تعبيرات گوناگون از شركت در مجالس لهو نهى شده است، از جمله مى‏خوانيم:

و قد نزل عليكم فى الكتاب ان اذاسمعتم آيات الله يكفر بها و يستهزا بها فلا تقعدوامعهم حتى يخوضوا فى حديث غيره‏(113)...؛

و خداوند در قرآن اين فرمان را به شما داده است كه هرگاه بشنويد افرادى آيات خدا را انكار و استهزار مى‏كنند و در كنار آنها ننشينيد، تا به سخن ديگرى بپردازيد، وگرنه شما هم مثل آنها خواهيد بود، خداوند همه منافقان و كافران را در دوزخ جمع مى‏كند.

امام كاظم (عليه السلام) فرمود:

من كان يوم الله و اليوم الاخر فلا يجلس فى مجلس يسب فيه امام، او يغتاب فيه مسلم‏(114)؛

كسى كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد در مجلسى كه در آن به امام حق ناسزا گفته شود و يا مسلمانى در آن غيبت گردد، نمى‏نشيند.

سپس امام كاظم (عليه السلام) آيه 68 سوره انعام را به عنوان شاهد گفتارش تلاوت فرمود.

در تاريخ مى‏خوانيم: منصور دوانيقى (دومين طاغوت عباسى) به مناسب ختنه سوران يكى از فرزندانش، مجلس شاهانه با شكوهى تشكيل داد و امام صادق (عليه السلام) را نيز به آن دعوت كرد و به گونه‏اى كه آن حضرت ناگزير در آن مجلس شركت نمود.

هنگامى كه سفره نهادند.

امام بى درنگ برخاست و با خشم و اظهار ناراحتى فرمود:

معلون من جلس على مائده يشرب عليها الخمر(115)؛

كسى كه در كنار سفره‏اى بنشيند كه در آن شراب نوشيده مى‏شود، مشمول لعنت خداست.

نتيجه و جمع بندى‏

يك فرد مسلمان، از نظر قرآن و پيامبر و امامان (عليهم السلام) مسؤول است كه در تاييد حق و دفع از آن بكوشد و جامعه را به سوى خدا و مظاهر دين سوق دهد، چنين وظيفه‏اى مى‏كند كه هرگز شاهد زور نباشد؛ يعنى نه گواهى به دروغ بدهد و نه سبب تاييد و تشويق گناه شود، چنان كه در قرآن مى‏فرمايد:

و تعاونوا على! لبر و التقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان‏(116)؛

در راه نيكى و پرهيزكارى با هم همكارى كنيد و براى گناه و تعدى همكارى نكنيد.

بايد توجه داشت كه يكى از مصداق‏هاى بارز زور، شركت در مجلسى است كه در آن ساز و آواز و غنا باشد، چنان كه در بعضى از جشن‏ها به خصوص جشن‏هاى عروسى مرسوم است: قطعا حضور در اين گونه مجالسش حرام و موجب تاييد فسق فجور و تشويق كارهاى حرام است.

در حديثى مى‏خوانيم: عبدالا على از امام باقر (عليه السلام) پرسيد: منظور از آيه كه مى‏فرمايد: و اجتنبوا قول الزور(117)؛ از سخن زور اجتناب كنيد چيست؟ فرمود: الغناء؛ منظور غنا (موسيقى حرام) است‏(118).

نيز طبق روايات متعددى كه از امام باقر و امام صادق (عليه السلام) نقل شده، منظور از واژه زور در آيه مورد بحث لا يشهدون الزور غناست و در ذيل اين آيه فرمودند: يعنى بندگان ممتاز خدا از شركت در مجالس فاسثان و حضور در مجالس باطل و بيهوده، پرهيز مى‏كنند(119).

كرامت و بزرگوارى و مبارزه با بيهوده گرايى‏

قرآن در بيان دهمين ويژگى بندگان بر جسته خدا مى‏فرمايد:

واذا مروا باللغو مروا كراما؛

(از ويژگى‏هاى بندگان خاص خدا اين است كه) هرگاه با امور لغو و بيهوده روبه رو شوند با بى اعتنايى و بزرگوارانه از كنار آن مى‏گذرند.

اين ويژگى، بيان گر آن است كه بندگنان ممتاز خدا، نه تنها با هرگونه باطل و بيهودگى مبارزه مى‏كنند و براى از بين بردن آن تلاش مى‏نمايند، بلكه با مبارزه سلبى با باطل و بيهودگى، - كه يكى از مراحل مبارزه است - بى اعتنايى و ناخشنودى خود را ابراز مى‏دارند و به هيچ وجه و تحت هيچ عنوان - مانند تسامح و تساهل - حاضر نيستند در برابر باطل، سرخم كنند و آن را تاييد نمايند.

آنها داراى هدف معقول هستند، همه حركت‏ها و فعاليت‏ها و گفتارشان، منطقى و حساب شده است و هرگونه بيهودگى در فضاى فكر و عمل آنها نفوذ ندارد و به طور كلى، اين كار يكى از مراحل نهى از منكر است.

وظيفه مهم نهى از منكر، اقتضاى مبارزه شديد دارد، ولى راهى براى مبارزه نمانده است نوبت به مبارزه سلبى كه نوعى قهر و اعتصاب است مى‏رسد.

اين ويژگى حاكى است كه بندگان ممتاز خدا نه تنها هيچ گونه روى خوش به باطل و محيطهاى فاسد نشان نمى‏دهند، بلكه به طور جدى و با موضع‏گيرى قاطع در برابر آن مى‏ايستند.

واژه لغو در اصل به معناى بيهودگى، پوچى و سختى است كه از روى بى فكرى و هرزگى گفته شود، و نيز به معناى عو عو سگ و شكستن سوگند، و سوگند بى جهت و دروغين نيز مى‏آيد(120).

بنابراين لغو به معناى هرگونه بيهودگى و اعمال پوچ و سرگرمى‏هاى زيان بخش يا بى هدف است كه باعث تباهى وقت انسان و به هرز رفتن و انرژى‏هاى مثبت و بر باد رفتن عمر و عزيز انسان مى‏شود و لذا هرگونه عاملى كه موجب اتلاف و به هدر رفتن فرصت‏ها شود، شامل مى‏گردد.

اعراض از لغو از نظر قرآن و حديث‏

در قرآن علاوه بر آيه مورد بحث، در دو مورد ديگر سخن از اعراض و دورى از لغو و دورى از لغو به ميان آمده و چنين اعراضى را از ويژگى‏ها و خصال مومنان و حق طلبان دانسته است:

والذين هم عن اللغو معرضون‏(121)؛

مومنان از كارهاى بيهوده، روى گردان هستند.

و در وصف حق طلبان مى‏فرمايد:

و اذا سمعوا لغوا اعرضوا عنه‏(122)؛

آنها وقتى سخن لغو و بيهوده‏اى بشوند، از آن روى بر مى‏گردانند.

پيامبر اكرم (صلى الله عليه آله و سلم) فرمود:

اعظم الناس قدرا نت ترك ما لا يعنيه‏(123)؛

ارزشمند ترين انسان‏ها كسى است كه كارهاى بيهوده را ترك كند.

امام صادق (عليه السلام) فرمود:

اياك و الدخول فى ما لا يعنيك فتضل‏(124)؛

از ورود به كارهاى بى هدف و بيهوده دورى كن كه ورود در آن كارها موجب ذلت و خوارى تو گردد.

اميرمومنان على (عليه السلام) فرمود:

من اشتغل بالفضول، فاته من مهمه المعمول‏(125)؛

كسى كه خود رابه كارهاى زائد و غير مهم مشغول سازد، كارهاى مهم مورد توجه را از دست خواهد داد.

از دعاهاى امام سجاد (عليه السلام) است كه عرضه مى‏دارد:

وعمرنى ما كان عمرى بذله فى طاعتك؛ فاذا كان عمرى مرتعا للشيطان فاقبضنى اليك‏(126)؛

خدايا! تا هنگامى كه عمرم در راه انجام فرمان تو به كار رود، به من عمرده، و هرگاه چراگاه شيطان گردد، مرا بميران.

در روايت آمده است: در عصر امام سجاد (عليه السلام) در مدينه دلقكى بود كه با كارهاى بيهوده، مردم را مى‏خندانيد و گاه اظهار مى‏كرد كه اين مرد (اشاره به امام سجاد (عليه السلام)) مرا خسته كرده است، و هر چه سعى كردم نتوانستم او را بخندانم.

روزى همين دلقك از پشت سر امام سجاد (عليه السلام) حركت كرد و عباى آن حضرت را از دوش مباركش گرفت، امام (عليه السلام) به او اعتنا نكرد.

همراهان امام به دنبال او دويدند و عبا را از دستش گرفتند و به محضر امام آوردند.

امام سجاد (عليه السلام) پرسيد: اين شخص كيست؟

عرض كردند: دلقكى از اهالى مدينه است كه مردم را به اين گونه كارها مى‏خنداند.

امام سجاد (عليه السلام) فرمود: به او بگوييد:

ان لله يوما يخسر فيه المبطلون‏(127)؛

خداوند را روزى است (قيامت) كه بيهوده كاران در آن روز زيان مى‏بينند.

وقت‏شناسى و ارزش آن‏

بيهوده گراى و رويكرد به زندگى تو خالى و هيچ و پوچ، آفت و بلاى خانمان سوز و ويرانگردى است كه همچون موريانه تار و پود شخصيت انسان و ارزش‏هاى والاى انسانى را از بين مى‏برد، و نه تنها او را از رشد و تعالى باز مى‏دارد و بى هويت مى‏كند، بلكه موجب عقب گردد و سقوط و هلاكت انسان مى‏شود.

يكى از بارزترين آثار اين آفت، اتلاف وقت طلايى و سرمايه اصلى زندگى است، در نتيجه، نبرد با پديده شوم بيهوده گرايى و پرهيز از هرگونه لغو و امور باطل، باعث نگهدارى وقت و بهترين نتيجه‏گيرى از اين سرمايه گران سنگ خواهد شد.

با توجه به اين كلام كه اسلام و عقل و خرد، براى وقت ارج و ارزش بسيار قائلند و استفاده شايسته و صحيح از آن باعث پيشرفت‏هاى مختلف در ابعاد گوناگون خواهد شد، اسلام به شناخت و تاكيد فراوان نمود، و آن را از نعمت‏هاى بزرگ خدا شمرده است كه در روز قيامت از آن بازخواست مى‏شود.

چنان كه رسول خدا (صلى الله عليه آله و سلم) فرمود:

انسان در قيامت قدم از قدم بر نمى‏دارد مگر اين كه از او درباره چهار چيز سوال مى‏شود: از عمرش كه در چه راهى به پايان رسانده؛ از جسدش (يا جوانى اش) كه در چه موردى تباه ساخته؛ از اموالش كه از كجا به دست آورده و در كجا به مصرف رسانده؛ و از حب ما و خاندان ما(128).

طبق اين روايات، نخستين سوال و بازخواست خدا در قيامت از عمر، يعنى از اوقات زندگى انسان كه در چه راهى آن را از دست داده و با چه چيزى عوض كرده است؟ آيا در راه بيهودگى و باطل صرف كرده و يا در راه علم و رشد و تقوا و كارهاى مثبت؟ وقت؛ همان ساعات عمر انسان است كه به تعبير دانشمند معروف فخر رازى همانند يخ است كه آب مى‏شود و به پايان مى‏رسد(129).

بايد از يخ استفاده بهينه كرد و آن، آب‏ها و نوشابه‏هاى گوارا را خنك نمود و تشنگان را سيراب كرد و از تباه شدن غذاها جلوگيرى نمود.

ولى اگر يخ را در هواى داغ تابستان در زمين شوره زار بگذاريم، آب شده و يا ممكن است با آن مشروبات الكلى را كه مايه تخريب عقل و انديشه است و پيامدهاى شومى دارد، خنك نمود.

بايد با نظم و برنامه ريزى و پرهيز جدى از بيهودگى و امور پوچ و بى ارزش، از همه لحظه‏ها، ثانيه‏ها و دقيقه‏ها اكثر استفاده را نمود، چنان كه اميرمومنان على (عليه السلام) فرمود:

مؤمن ساعات شبانه روزى خود را بر سه بخش تقسيم مى‏كند: يك بخش آن را در راه اصلاح معاش زندگى به مصرف مى‏رساند؛ بخش دوم را به استراحت و بهره‏گيرى از لذت‏هاى حلال و اندوختن انرژى مصرف مى‏نمايد؛ و بخش ديگر را صرف مناجات پروردگار و اصلاح بين خود و خدا (خودسازى و به سازى در ابعاد مختلف) مى‏كند(130).

در اهيمت و ارزش وقت همين بس كه بعضى از مفسران در تفسير آيه والعصر گفته‏اند: منظور از عصر در اين جا - كه خداوند به آن سوگند ياد نمود - وقت است.

آرى، سوگند به وقت! چرا كه اگر انسان از آن حسن استفاده نمايد، سرمايه بى نظيرى است و استفاده شايسته از آن بستگى به دورى از بيهودگى و امور لغو و منفى دارد.

اگر ما به جاى كارهاى لغو و امور منفى، استفاده مطلوب و صحيح از وقت كنيم، وقت عزيز خود را تلف ننموده‏ايم، وگرنه نتيجه آن در پايان عمر و قيامت جز حسرت و اندوه جانكاه نيست، چنان كه در قرآن مى‏فرمايد:

واتبعوا احسن ما انزل اليكم من ربكم من قبل ان ياتيكم العذاب بغته و انتم لاتشعرون. ان تقول نفس يا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله و ان كنت لمن الساخرين‏(131)؛

و از بهترين دستورهايى كه از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب ناگهانى به سوى شما آيد، در حالى كه از آن خبر نداريد.

اين دستورها براى آن است كه مبادا كسى روز قيامت بگويد افسوس بر من از كوتاهى هايى كه در اطاعت فرمان خدا كردم و از مسخره كنندگان (آيات خدا) بودم.

شايان ذكر است كه در قرآن دو واژه لهو و لعب به طور مكرر آمده، و در پرهيز از آنها هشدار داده شده است.

لهو لعب كه به معناى عياشى و بازهاى غافل كننده و منفى است، از عوامل زمينه ساز كارهاى لغو و بيهوده است و ما از اين دستور قرآن در پرهيز از لهو لعب نيز مى‏توانيم استفاده كنيم كه پرهيز از آنها عامل مهم براى غنيمت شمردن وقت‏ها و فرصت‏ها و بهره‏گيرى بهينه از آنهاست.

لذا مى‏بينيم خسارتى كه از ناحيه بيهوده گرايى - كه مساله اعتياد يكى از مصاديق آن است - به بشر رسيده، خطرناك‏ترين و بالاترين خسارت هاست.

نتيجه درخشان وقت‏شناسى و پرهيز از لغو

انسان وقت شناس علاوه بر اين كه مى‏تواند عالى‏ترين گام‏ها را براى سعادت آخرت خود بردارد و به درجات عالى معنوى دست يابد در همين دنيا نيز مى‏تواند در عرصه‏هاى علم و عمل، له كمال برسد و داراى شخصيت جهانى شده و خدمات ارزنده‏اى را به بشر عرضه كند.

اگر اديسون، برق را كشف كرد و موجب اكتشافات و اختراعات مفيد بسيار گشت و اگر بوعلى سينا علم طب و فلسفه را گسترش داد و تعميق بخشيد و اگر انيشتن به فيزيك رونق بخشيد و به تجزيه و تحليل و گستردگى آن افزود و بسيارى از افراد ديگر كه باعث شكوفايى استعدادها و توسعه علوم در ابعاد گوناگون شدند. همه و همه مرهون استفاده صحيح از وقت بود، چرا كه اگر آنها وقت عزيزشان را در امور لغو و بيهوده مى‏گذارندند، نتيجه‏اش جز هلاكت خود و جامعه بشرى نبود و ما در دايره محيط زندگى خود، علماى بزرگى ديده و مى‏بينيم كه به دليل استفاده از وقت و پرهيز از لغو به عالى‏ترين درجات رسيدند و مايه بركت و خدمات شايان علمى و عملى براى جامعه گشتند. در اين زمينه نظر شما را به دو نمونه زير - به طور اختصار - جلب مى‏كنيم:

1. آيه الله العظمى شيخ محمد حسن نجفى (قدس سره) معروف به صاحب جواهر (متوفاى 1266 ه. ق) كتاب مستدل فقهى جواهر الكلام را كه بالغ بر چهل جلد است و شامل همه ابواب فقه مى‏باشد. به يادگار گذاشت. اين فقيه بزرگ از تمام وقت خود به طور كامل و شايسته بهره گرفت و رسول خدا در پرتو آن شاگردان برجسته‏اى تربيت نمود و كتاب ارزشمند جواهر الكلام را كه از نظر كمى و كيفى در فقه استدلالى شيعه، بى نظير است تاليف كرد، كتابى كه به حق دائره المعارف فقه شيعه است، چنان كه بحارالانوار علامه مجلسى دائره المعارف در حديث و يك كتابخانه كوچك در معارف خاندان رسالت (عليه السلام) است.

مرحوم صاحب جواهر در حدود سال 1192 هجرى قمرى چشم به جهان گشود. در 25 سالگى در سال 1217 هجرى قمرى به پايان رسانيد؛ يعنى اين كتاب را در طول چهل سال بدون وقفه نوشت و به اين توفيق بزرگ دست يافت. سرانجام در سال 1266 در 74 سالگى به لقاء الله شتافت.

او علاوه بر اين كتاب، كتاب‏هاى ديگرى مانند: نجاه العباد و هدايه الناسكين و كتابى در علم اصول تاليف كرد. به گفته بعضى از بزرگان، اگر تاريخ نويس عصر صاحب جواهر تصميم مى‏گرفت تا حوادث عجيب آن دوران را بنويسد، حادثه‏اى عجيب‏تر و شگفت آميزتر از تاليف كتاب جواهر الكلام را نمى‏يافت‏(132).

جالب اين كه يكى از پسران بسيار شايسته‏اش به نام حميد در زمان حيات او از دنيا رفت، با توجه به اين كه شيخ علاقه‏مند او بود و در تامين معاش و سامان دادن زندگى نياز بسيارى به او داشت، نزد جنازه او آمد، پس از تلاوت چند آيه قرآن، تا جنازه آماده دفن گردد، همان جا بقچه خود را گشود و قلم و كاغذ را در آورد و كار نگارش كتاب جواهر الكلام را ادامه داد. او اين گونه براى وقت خود ارزش قائل بود و از آن بهره مى‏گرفت تا اين كه چنان كتاب گران سنگ در عرصه فقه و فقاهت را تقديم كرد.

حضرت امام خمينى در يكى از بياناتش به اين مطلب اشاره نموده است.

2. فيلسوف بزرگ ملا هادى سبزوارى از فلاسفه و حكماى بزرگ قرن 13 هجرى قمرى و از افتخارات ايران و اسلام است. او در دوران جوانى كه در حوزه علميه اصفهان به تحصيل اشتغال داشت، به قدرى به وقت اهميت مى‏داد كه نامه هايى كه از وطنش مى‏رسيد باز نمى‏كرد و نمى‏خواند تا مبادا خبر ناگوارى در آنها باشد و موجب حواس پرتى او گردد و در نتيجه به تحصيلش صدمه برسد. در پايان تحصيل هنگامى كه مى‏خواست به وطن باز گردد، نامه‏ها را مى‏گشود و مى‏خواند، در يكى از آن نامه‏ها خبر فوت يكى از آشنايان نزديكش ذكر شده بود. علامه سبزوارى گفت: خدا را شكر كه در وقت رسيدن نامه، از اين خبر ناگوار با خبر نشدم كه باعث آسيب به تحصيلم مى‏شد(133) .

بهره بردارى صحيح از قرآن‏

قرآن كريم يازدهمين ويژگى بندگان برجسته خداى رحمان را اين گونه بيان مى‏فرمايد:

والذين اذا ذكروا بايات ربهم لم يخروا عليها صما و عميانا؛

و آنان كسانى‏اند كه هرگاه آيات پروردگارشان (آيات قرآن) به آنان گوشزد شود، كر و كور روى آن نمى‏افتند.

اين ويژگى، از مهم‏ترين ويژگى‏ها و عميق‏ترين شاخصه‏هاى بندگان ممتاز خداست كه رابطه نظرى و عملى خود را با قرآن (بزرگ‏ترين كتاب آسمانى و يگانه معجزه جاويدان پيامبر اسلام (صلى الله عليه آله و سلم) به طور عميق و استوار بر قرار سازند، آن گونه كه روح پر طراوت قرآن در زندگيشان آشكار گردد. چنان كه امام باقر (عليه السلام) فرمود:

1. كسى كه قرآن را تلاوت مى‏كند، ولى آن را وسيله كسب امور مادى و دوشيدن شاهان (صله گرفتن از آنها) قرار داده، و با آن به مردم فخر و بزرگى بفروشد و خودنمايى كند.

2. كسى كه هدفش از قرائت قرآن، حفظ حروف (و تجويد) آن است، اما حدود و قوانين آن را تباه مى‏سازد. خداوند افراد اين گروه را زياد نكند.

3. كسى كه قرآن را تلاوت مى‏كند و دواى آن را بر روى درد قلبش مى‏نهد (و وسيله درمان بيمارى‏هاى معنوى قرار مى‏دهد) با آن شب زنده دارى كند، و روزش را به تشنگى (روزه) به سر آورد.... .

فوالله لهولاء فى قراء القرآن اعز من الكبريت الاحمر(134)؛

سوگند به خدا! اين گروه در ميان قاريان قرآن از كبريت احمر كمياب‏تر هستند.

ما وقتى به آيات قرآن درباره قرآن مراجعه مى‏كنيم، در مجموع - جز در موارد نادر - نتيجه مى‏گيريم دو مسووليت بزرگ در قبال آن داريم:

1. شناخت محتواى قرآن، 2. عمل به مفاهيم قرآن.

در قرآن مجيد، واژه قرآن 65 بار آمده و تحت عنوان كتاب، ده‏ها بار ذكر شده است و با توجه به آياتى كه در آن از قرآن سخن به ميان آمده، غالبا مراد شناخت قرآن و دريافت محتواى سازنده آن، سپس عمل به دستورهاى قرآن است. چنان كه در آيه مورد بحث (73 فرقان) با تعبير هشدار دهنده به اين مطلب تصريح شده است كه نبايد رابطه شما با قرآن كور كورانه باشد، بلكه بايد با چشمى بينا و گوشى شنوا به آن توجه كرد و به خوبى شناخت و مزرعه روح و روان را با آب زلال قرآن آبيارى نمود. چنان كه در روايت آمده است كه، ابوبصير يكى از شاگردان امام صادق (عليه السلام)، از آن حضرت در باره اين آيه توضيح خواست، امام صادق (عليه السلام) فرمود:

مستبصرين ليسوا بشكاك‏(135)؛

از روى بصيرت و شناخت به قرآن روى كنند و در آن هيچ گونه شك و ترديد نداشته باشند.

بنابراين، قرآن را از جهت نظرى بايد شناخت و به مطالب آن يقين پيدا كرد و اين از ويژگى‏هاى بندگان ممتاز خداست.

در آيات ديگر قرآن نيز در زمينه دو مسووليت ياد شده سن به ميان آمده است كه براى روشن شدن بيشتر به چند آيه اشاره مى‏كنيم.

افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها(136)؛

آيا آنها در قرآن تدبر نمى‏كنند، يا بر دل هايشان قفل نهاده شده است؟

اين آيه ما را با تاكيد به تدبر و تعقل و شناخت دستورها و مفاهيم قرآن دعوت مى‏نمايد.

ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مذكر(137)؛

ما قرآن را براى تذكر، آسان ساختيم، آيا كسى هست كه متذكر شود؟

اين آيه حاكى است كه خداوند قرآن را آسان و روان براى عموم نازل كرده است، تا همه آن را بشناسند و هدف از شناخت آن تذكر و تنبه و آموختن و عمل است.

قرآن كريم درباره مسووليت دوم (عمل به قرآن) نيز مى‏فرمايد:

انما المومنون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا و على ربهم يتو كلون‏(138)؛

مومنان تنها كسانى هستند كه هرگاه نام خدا برده شود، دل هايشان ترسان مى‏گردد، و هنگامى كه آيات او بر آنان خوانده مى‏شود، ايمانشان فزونتر مى‏گردد و تنها بر پروردگارشان توكل دارند.

آرى، قلب مومنان در برابر قرآن، اين گونه خاشع و ترسان است. به گونه‏اى كه شنيدن آيات قرآن باعث افزايش ايمان قلبى و رابطه استوار و تنگاتنگ مومن با خدا مى‏گردد.

نيز مى‏فرمايد:

يا ايها الناس قد جائتكم موعظه من ربكم و شفاء لما فى الصدور و هدى و رحمه للمومنين‏(139)؛

اى مردم! كتابى از سوى صاحب شما (خدا) براى (نجات) شما آمد كه مايه پند و شفاى دل‏هاى شما، و هدايت و رحمت براى مومنان است.

و مى‏فرمايد:

كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور(140)؛

قرآن كتابى است كه آن را به سوى تو (اى پيامبر) فرستاديم، تا به وسيله آن مردم را از تاريكى‏ها (ى شرك و جهل) به سوى نور (ايمان و عدل و آگاهى) در آورد.