تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن

دكتر محمد باقر سعيدى روشن

- ۱ -


مقدمه ناشران

نياز گسترده جوامع علمى حوزوى و دانشگاهى به تحقيقات و متون متقن در زمينه هاى نو پديد در قلمرو دين پژوهى و علوم انسانى ، حقيقتى است انكار ناپذير. با اين وصف ، امكانات محدود مراكز علمى در ايفاى وظيفه پاسخگويى بدين نياز، ايجاد مى كند داشته هاى موجود فكرى و مادى مراكز علمى پژوهشى ، با همكارى در مسير اهداف مشترك ، به خدمت گرفته شود تا افزون بر رُقاى كيفى و كمى آثار پژوهشى ، از تكرار و موازى كارى پيشگيرى شود.

از اين رو، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى و مؤ سسه پژوهشى حوزه و دانشگاه ، در راستاى بر آمدن اهداف ياد شده نخستين كار مشترك خود را با انتشار كتاب تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن آغاز كردند. اين كتاب به عنوان منبع علمى براى دانشجويان مقطع كارشناسى ارشد و دكترى رشته الهيات و ديگر علاقه مندان حوزه تفسير و قرآن پژوهى تدوين يافته است . اميد آنكه مورد عنايت استادان و صاحب نظران قرار گيرد و پيشنهادهاى نكته سنجانه آنان دست اندركاران اين دو نهاد علمى را در تكميل و تعميق اين اثر يارى رساند.

بر خود فرض مى دانيم از اعضاى محترم شوراى علمى گروه هاى قرآن پژوهى دو مركز و عزيزانى كه در تكميل مباحث و آماده سازى اين اثر سهيم بوده اند، به ويژه از تلاشهاى مؤ لف فاضل ، جناب حجت الاسلام والمسلمين دكتر محمد باقر سعيدى روشن تقدير و تشكر نماييم .

پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى

مؤ سسه پژوهشى حوزه و دانشگاه

پيشگفتار

زبان در مفهوم استعداد نطق و رسانايى معانى پنهان و حقايق دور از دسترس با جايگزينى سخن و كلام ، ويژه انسان است . اين عنصر در كنار توانمنديهاى ديگرى چون قوه درك حقايق و رفتار ارادى ، آدمى را مخاطب وحى تشريعى خداوند قرار مى دهد. دين وحيانى مجموعه اى از گزاره ها و آموزه هاى الهى است كه در راستاى اكمال آگاهى بشر در باب چيستى جهان و انسان و بهينه سازى مناسبات درونى و پيرامون وى در جهت بسط و تعالى فرود آمده است .

تاءمل در زبان متون دينى و چگونگى فهم گزاره هاى گوناگون اين متون را مى توان از مشغله هاى ديرين دين پژوهان و دينداران دانست . اما در روزگار جديد به ويژه پس از رنسانس و فتح باب نگرشهاى انتقادى به متون دينى يهودى - مسيحى اين موضوع اهميتى صد چندان يافت . دشواريهاى درونى متون عهدين ، و باورهاى دينى نشاءت يافته از اين متون ، و تعميم روش معرفت شناختى تجربى و پيدايش فلسفه هاى چالشهايى جدى را فراروى مساءله زبان دين و فهم آن در غرب آفريد. ديدگاههاى : سلب معنا از گزاره هاى دينى ، كاركردگرايى محض ، نمادانگارى و واقع نگرى انتقادى از زبان دين ، ناديده گرفتن قصد مولف و محتواى متن و وابسته نمودن معنا به ذهنيت خواننده ، ارمغان اين شرائط و دوره فكرى است .

اكنون اساسى ترين پرسش آن است كه آيا ضرورتا همين رهيافتهاى زبان دينى و هرمنوتيكى ، تنها گزينه هاى ممكن در پيش روى ما مسلمانان است و در نتيجه بر قرآن نيز تحميل مى گردد؟ يا چنين الزامى وجود ندارد؟

تاءمل در زبان قرآن هرچند امروز به اقتضاى طرح مسايل نوپديد بيرونى ضرورتى مضاعف يافته است ، لكن اين حقيقت را نمى توان ناديده انگاشت كه ضرورتهاى داخلى از ديرباز منشاء مباحثات جدى مسلمانان در اين زمينه بوده است . طرح حقايق متافيزيكى در باب آغاز و پايان هستى ، صفات و افعال خدا، چگونگى آفرينش ، گزاره هاى توصيفى از پديده هاى عالم غيب و شهود، فرشته و شيطان ، پيدايش نظام كيهانى ، ابر و باد و باران ، حركت كوه ها، اشراط ساعت ، پايان عالم ، برزخ ، حساب ، كتاب ، ميزان ، بهشت ، جهنم ، پاداش ، كيفر، خلود، داستان امتها و پيامبران و مانند اينها از يك سو، توجه به مفاهيم ذوابعاد و سبك آميخته و وجود تمثيل و كنايه و تشبيه ، محكم و متشابه ، تفسير و تاءويل ، ظهر و بطن و حروف رمزى در سوره هاى قرآن از دگر سو؛ باعث كاوشهاى ژرف انديشمندان مسلمان در منطق و فلسفه اسلامى ، كلام و عرفان ، علوم ادبى ، قرآنى و تفسير در باب زبان قرآن و هرمنوتيك فهم آن بوده است .

اما اين همه براى مسلمانان نه از سر ناچارى و گريز از بن بستهاى فكرى ، بلكه به منظور تبيين و تدوين راهكارهاى استوار و خلل ناپذير در فهم حقايق قرآنى بوده است . به سخن ديگر، با توجه به تمايزهاى بنيادين پايه هاى انديشه دينى - قرآنى و مبانى فكرى مسلمانان با مبانى فكرى - دينى غرب ، همسان انگارى روشها، و رهيافتهاى معرفت دينى و زبان دين اين دو جريان فكرى ، دور از واقعيت است . البته اين سخن هرگز به معناى چشم پوشى از چالشهاى مطرح در پيش روى معرفت دينى در عصر حاضر نيست ، بلكه ايده ما آن است كه مسلمانان بايد براساس مبانى و زيرساختهاى دينى - كلامى خود و با تكيه بر ميراث علمى ارزشمند گذشته و بهره گيرى از تجربه ها و ابزارهاى مناسب جديد به تحليل موضوعات دينى خود بپردازند. اين اثر با چنين نگاهى به موضوع زبان قرآن نگريسته است .

به سخن ديگر، برخى از پرسشهاى اصلى در زبان قرآن كه ضرورت اين پژوهش پاسخگويى به آن پرسشها و گره گشايى آنها از مبانى فهم قرآن به شمار مى آيد به قرار ذيل است :

1. اصلى ترين پرسش آن است كه زبان قرآن از چه هويتى برخوردار است ؟ خداوند در مخاطبه تشريعى قرآن و ابلاغ پيام هدايت انسان از چه سبك و شيوه اى استفاده كرده است ؟

آيا قرآن در قالب زبان تخصصى ، علمى ، فلسفى و... بيان شده و يا به زبان متعارف و معمول بشر و اساسا داراى يك زبان است يا آنكه به تناسب تنوع و فراوانى موضوعات طبيعى و ماوراى طبيعى از يك سو و سطوح و لايه هاى تودرتوى معانى جاويدانش از ديگر سو، داراى زبانهاى تركيبى و متعدد است ؟

2. پرسش ديگر آنكه آيا زبان قرآن در ساحات متنوع گزاره ها و آموزه ها، توصيف جهان و انسان ، آغاز و فرجام هستى ، طبيعت و ماوراى طبيعت و ذكر اجزاى ريز و درشت پديده هاى آسمانى و زمينى و تبيين على رخدادها و سنتهاى الهى در سرنوشت انسان و شرح حوادث امتها، امر و نهى و دعوت و توصيه و جز اينها زبان واقع گويانه و معرفت بخش ‍ است و يا صرفا زبانى كاركردگرايانه و احساس برانگيز يا نمادين و غيره ؟

3. اين پرسش نيز در جاى خود بسيار مهم است كه آيا زبان قرآن قاعده مند است يا هنجارشكن ؟ به بيان ديگر، زبان قرآن را هرچه بدانيم ، تبيين اين موضوع كليد حل بسيارى از معضلات در پيش روى فهم قرآن است كه معلوم شود آيا زبان قرآن و ارتباط لفظ و معنا و كشف معانى در جملات قرآن به يك سلسله قواعد منطق محاوره عقلائى و احيانا قواعد ويژه خود وابسته است و از اين لحاظ زبانى فيصله بخش است ، نه جدلى الطرفين ، يا آنكه اين زبان شالوده شكن و قاعده گريز است ؟ پژوهش حاضر مى كوشد تا پرسشهايى اينچنين و موضوعات مرتبط به آنها را پاسخ دهد.

اهتمام پژوهنده بر آن بوده است كه پس از تبيين مفهوم زبان و فلسفه و كاركردهاى آن ، با ورود به حوزه زبان دين ، چشم اندازى نسبتا گويا از رهيافتهاى جديد زبان دينى در غرب و زمينه هاى بروز و ظهور آنها را روشن سازد، تا جست و جوهاى وى در زبان قرآن ناظر به مسائل نوپديد و چالشهاى اين حوزه ملاحظه گردد؛ همچنان كه جايگاه زبان قرآن در بستر فرهنگ اسلامى و فراشد دانش مسلمين نيز از نقاط مورد اهتمام آن است .

التفات به تمايز و تفارق مبانى و مبادى جهان شناختى ، انسان شناختى ، معرفت شناختى ، متن شناختى و زبان شناختى و بسترها و زمينه هاى انديشه دينى غرب كه منشاء پيدايش رويكردهاى جديد زبان دينى و فهم متون آن است ، با مبانى ، زير ساختها و باورهاى فكرى مربوط به زبان قرآن و ساز و كار فهم آن نيز، عطف توجه اين نوشتار است ؛ همچنان كه مى توان ورود به عرصه مصاديق آيات و جستجوى رهيافت زبان قرآن در متن آيات و پرهيز از كلى گويى ، بدون نظر داشت نمودهاى گونه گون متن را از ويژگيهاى مورد نظر اين پژوهش دانست .

با توجه به اين رويكرد، فصل نخست تمهيدى است بر مسئله زبان ، كه مفهوم زبان ، فلسفه زبان ، و كاركردها و نقشهاى گونه گون زبان به ويژه زبان هنرى - ادبى را از زبان متعارف و علمى ، باز مى نمايد.

فصل دوم ، يعنى زبان دين ، گامى نزديك تر به موضوع اصلى و مدخل آن تلقى مى شود.

مطالعات پر گستره و دشوار فصل سوم به واقع نگاهى است بر مهم ترين عناصر فكرى سه قرن اخير غرب ، به ويژه معرفت شناسى تجربى ، فلسفه تحليلى و هرمنوتيك فلسفى ، و چالشهايى كه اين عناصر در فراروى معرفت دينى و زبان دين قرار مى دهد.

فصل چهارم گزارشى است از چهار طيف از رهيافتهاى زبان دينى معاصر غرب كه در عين حال بر معضلهاى بنايى يا مبنايى هر يك نيز فى الجمله اشارتى گويا رفته است .

در فصل پنجم كوشش شده است تا ريشه ها، زمينه ها و علل بروز نظريات زبان دينى جديد غرب واكاوى شود، و اين موضوع از جهات گوناگون مورد بررسى واقع گردد كه آيا همان ريشه ها و زمينه هاى دينى - فكرى بر مسلمانان نيز حاكم است و ناگزير همان گزينه ها نيز در پيش روى آنها قرار دارد، يا آنكه چنين نيست ؟

فصل ششم كه در حقيقت به طور مستقيم به حوزه زبان قرآن وارد مى شود، گذرى بر مآخذ و ميراث گرانسنگ دانشهاى اسلامى و توجه انديشمندان مسلمان بر مسئله زبان قرآن است كه بى گمان زمينه اى بسيار شايسته در اختيار پژوهشگر امروز قرار داده ، كوشش و همت والاى قرآن پژوهان و قرآن باوران ديروز مسلمان را نشان مى دهد.

فصل هفتم كه نگاهى دقيق تر بر ساحت مفردات قرآن انداخته ، به تحليل اين پرسش اساسى مى پردازد كه : آيا زبان قرآن ناظر بر معانى ويژه و وضع عرفى خاص است ، يا ناظر به همان معناى عام لغوى - عرفى ؟ و يا آنكه نوعى تفصيل در اين زمينه قابل طرح خواهد بود؟

در فصل هشتم نيز ديدگاهها و انظار گوناگون در زبان گزاره هاى قرآن تحليل و ارزيابى مى شود.

قرآن زبان نمادها يا حقايق متعالى ؟ عنوان فصل نهم اين نوشتار است كه با تفكيك مسئله بسيار مهم حقيقت و مجاز عرفى - لغوى ، با حقيقت و مجاز فلسفى ، به اين موضوع مى پردازد كه تمثيل ، كنايه ، استعاره و گونه هاى مجاز ادبى در قرآن ، هرگز در مفهوم ، نمادانگارى حقايق متعالى قرآن نمى شود. به سخن ديگر مبانى جهان شناختى ، انسان شناختى ، معرفت اسلامى ، در بُعد وجودشناختى و تعبير زبانى ، خود را ناگزير نمى بيند كه زبان قرآن را در قلمرو مفاهيم متافيزيكى و فراطبيعى ، صرفا شبحى از حقيقت بداند، نه خود حقيقت .

فصل دهم پاسخى است به اين پرسش كه آيا زبان قرآن تنها اثر كاركردى و تعهدبرانگيزى دارد يا آنكه گزاره ها و آموزه هاى اين متن در قلمرو موضوعات گوناگون ، تمامى برخاسته از واقعيت است و حكايت از حقيقت دارد؟ راقم از اين نظريه دفاع مى كند كه جمله هاى قرآنى در عين برخوردارى از پيام فرا تاريخى و سازنده براى انسان ، همه ارجاع به حقيقت دارد.

در فصل يازدهم راه هاى گوناگون پيشادينى و درون دينى كه زمينه هاى كشف زبان قرآن را فراهم مى نمايند بررسى شده است .

فصل دوازدهم ديدگاه نويسنده را در زبان قرآن مى نمايد. اين ديدگاه در پرتو مطالعه ويژگيهاى زبان قرآن ، بر آن است كه زبان قرآن را اگر نامى بايد، آن زبان همان زبان هدايت و دعوت به كمال است كه فراگير عموم مردم و خواص از انديشمندان و متوجه تمامى مراتب حركت معنوى انسانها (ناس )، اعم از دورافتادگان طريق سعادت (كافران ، معاندان ، مشركان ، منافقان )، تا مومنان متوسط و كاملان واصل و اولياء الله است و براى هر يك از اين طبقات ، به فراخور، پيامى ويژه دارد.

آخرين فصل اين نوشتار را معناشناسى و هرمنوتيك فهم قرآن تشكيل مى دهد. در اين فصل با استناد به اصول و باورهاى پايه ، تعيّن معنايى و هدف متن قرآنى ، امكان فهم عينى از محتواى آن مورد تاءكيد واقع شده ، روشها و معيارهاى دستيابى به معانى و مقاصد گوينده وحى را در پرتو فلسفه نزول قرآن و نظام ارزيابى منطقى بررسى مى كند.

لازم است اشاره شود كه ملاك نويسنده در گزينش و پردازش مطالب ، ميزان ارتباط آنها با موضوع پژوهش بوده است . اين ارتباط يا با لحاظ فراهم سازى مقدمات لازم در جهت پرداخت مناسب موضوع ، يا در شكل ارتباط مستقيم با خود موضوع و يا آنكه از منظر ثمرات و نتايج موضوع نگريسته شده است . با اين همه راقم اين سطور بر آن است كه اين تلاش سرآغاز حركت در مسيرى ناشناخته و طولانى است و همت هاى والايى را مى طلبد تا استوار آيد. از اين رو تذكرهاى عالمانه ارباب معرفت ، خدمتى در ساحت گرامى نامه خداوند و منت بر نويسنده خواهد بود. و سرانجام سپاس خويش را نثار همه اساتيد محترم ، دوستان ارجمند و همه گراميانى مى دارم كه به نحوى در پيدايش و پيرايش ‍ اين اثر سهيم بوده اند، توفيقات همه آن عزيزان با خداى منان باد.

محمد باقر سعيدى روشن

قم ، هشتم خرداد 1381

شانزدهم ربيع المولود 1423

فصل نخست : مفهوم زبان و زبان شناسى

اين فصل ترسيم چشم اندازى ، هر چند اجمالى ، از مفهوم زبان و زبان شناسى ، فلسفه زبان و شيوه ارتباط لفظ و معنا و چگونگى رسانايى گفتار زبانى و بيان قاعده مندى مفاهمه عقلائى و زبان هنجار را مورد نظر دارد.

زبان چيست ؟

زبان گذشته از مفهوم لغوى ، يعنى اندام ماهيچه اى و متحرك داخل دهان و مهم ترين ابزار گويايى (1) و نيز گفتار مخصوص يك ملت يا جماعت مثل زبان فارسى يا انگليسى ، (2) يكى از جنبه هاى اسرارآميز وجود انسان است كه با توجه به پيچيدگى و گستردگى آن پس از قرنها كاوش هنوز به طور بايسته شناخته نشده است .

البته ، اين مطلب كانون همه جستجوهاست كه : زبان يكى از تواناييهاى ذهن انسان براى ايجاد ارتباط و انتقال پيام است . تكلم و گفتار، نمود آوايى و ظهور خارجى اين توانايى است . (3) ما حتى هنگامى كه در خلوت خويش در حال انديشيدن هستيم و با كسى سخن نمى گوييم ، باز هم از توانايى زبان برخورداريم و از آن بهره مى گيريم ؛ بى آنكه گفتارى در ميان باشد. كسانى كه در اثر سوانح و حوادث و يا به طور مادرزاد از تكلم محروم اند، از نعمت زبان بى بهره نيستند؛ جز اينكه به هنگام استفاده از آن به جاى علائم آوايى يا گفتار، از نمودهاى حركتى (حركت دست و لب ) كمك مى گيرند.

واژه "لسان " نوبتى چند در قرآن كريم كاربرد يافته است . ملاحظه كاربردهاى قرآنى اين كلمه نشان مى دهد گاه قرآن اين واژه را در مفهوم "لغت " استعمال كرده ، چنانكه در آيات ذيل بدين معنا آمده است :

و ما اءرسلنا من رسول الا بلسان قومه ؛ (4)

و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم . (5)

و هذا كتاب مصدق لسانا عربيا؛ (6)

و اين كتابى است كه هم آهنگ (با كتاب موسى ) به زبان عربى .

يقولون انما يعلمه بشر لسان الذى يلحدون اليه اءعجمى و هذا لسان عربى مبين ؛ (7)

آنان مى گويند: كسى به او مى آموزد؛ زبان آن كس كه (اين قرآن را) به او نسبت مى دهند گنگ است و اين (قرآن ) به زبان عربى روشن است )) .

نزل به الروح الاءمين # على قلبك لتكون من المنذرين # بلسان عربى مبين ؛ (8)

روح الامين آن را به زبان عربى روشن بر قلب تو فرود آورده ، تا از بيم دهندگان باشى )) .

از قبيل مفاد همين آيات ، آيه 98 سوره مريم است : (9)

فانما يسرناه بلسانك لتبشر به المتقين و تنذر به قوما لدا؛

همانا اين قرآن را به زبان تو آسان ساختم تا پرهيزگاران را بدان مژده دهى و ستيزه جويان را بيم )) .

مفهوم ديگرى كه مى توان براى كلمه "لسان " در قرآن استفاده كرد، "تكلم و گفتار" است .

و اءخى هارون هو اءفصح منى لسانا فاءرسله معى ردءا؛ (10)

و برادرم از من به زبان - سخن گفتن - شيواتر است پس او را با من به مددكارى بفرست .

لعن الذين كفروا من بنى اسرائيل على لسان داود و عيسى ابن مريم ؛ (11)

كسانى از فرزندان اسرائيل كه كافر شدند، بر زبان داوود و عيسى بن مريم لعنت شدند.

مفهوم سومى كه از كاربرد قرآنى واژه لسان استفاده مى شود "ابزار يا قوه تكلم و اظهار ما فى الضمير" است .

(( و لسانا و شفتين ؛ (12)

و آيا براى او زبانى نساخته ايم كه بدان سخن مى گويد - و دو لب - كه در گفتن و خوردن و آشاميدن او را يارى مى رساند؟ )) .

گويا واژه (( بيان )) در عبارت شريف "علمه البيان " (13) نيز همين مفاد را مى رساند. علامه طباطبايى در شرح اين آيه مى نويسد: "بيان " آشكار نمودن يك چيز است و غرض از آن همان اظهار ما فى الضمير است و اين از شگفت ترين نعمتها و تعليم آن به انسان از عنايتهاى ويژه خدا به آدمى است .

پس سخن و بيان ، تنها به كارگيرى ريه و حنجره و ايجاد صدا نيست ، بلكه انسان با الهام الهى از توالى اصوات و آواها حرف و از تركيب حروف علايمى براى رساندن يك مفهوم مى سازد كه اشياى غايب از ادراك مخاطب را نمودار مى سازد و به گوينده توان مى دهد كه حقايق ريز و درشت و نهان و عيان گذشته و آينده عالم را ترسيم نمايد، همان گونه كه مى تواند منشاء احضار معانى نامحسوس شود كه انسان تنها با فكر خود بدان مى رسد.

سپس علامه طباطبايى با تحليلى فلسفى - جامعه شناختى به اين موضوع مى پردازد كه مدنيت اجتماعى و پيشرفت جامعه بشرى بدون توانمندى انسان بر وضع سخن و گشايش باب تفهيم و تفهم ميسور نمى گرديد، و اگر اين استعداد ويژه براى وى وجود نمى داشت انسان تفاوتى با ساير موجودات نداشت .

سرانجام علامه به ارتباط لفظ و معنا اشاره مى نمايد كه يك امر اعتبارى و لازمه حيات اجتماعى انسان است كه الفاظ را علامت و جانشين معانى قرار مى دهد؛ آن سان كه وقتى لفظى را براى مخاطب بيان كرد، گويى معنا را بر او عرضه كرده است . سپس در مرتبه ديگر آدمى (( خط )) را علامت و نشانه براى الفاظ قرار مى دهد، پس (( خط )) نيز مكمل همان هدف "كلام " و نمودار آن است ، همچنان كه (( كلام )) نمودار معناست . (14)

برابر آنچه گفته شد مى توان نتيجه گرفت كه استعداد زبان و گفتار از مختصات وجود انسان و تابعى از وجود اوست نه پديده اى مستقل چون آب ، هوا و سنگ . همچنان كه مى توان گفت زبان و گفتار امرى خدادادى است كه ريشه در طبيعت انسان دارد و هر انسان سالمى به طور خودكار اين توانايى پيشداده را در قالب نشانه هاى آوايى معين - به تناسب جامعه اى كه در آن زندگى مى كند - مى ريزد، به خلاف خط و نوشتار كه نيازمند اكتساب و آموزش است . به همين دليل برابر يكى از تعاريف كه از سوسور زبان شناسى معروف نقل شده ، زبان مجموعه (ساختار، سيستم =stracture ) به هم پيوسته اى از نشانه هاست كه اجزاى آن به يكديگر وابستگى تام دارند و ارزش هر واحدى تابع وضع تركيبى آن است . (15)

انحاى دلالت و نظام ارتباطى نشانه ها

دانستيم توانايى ارائه معنا و گفتار، از ويژگيهاى هستى آدمى است . جنبه ديگرى از حيات بالفطره اجتماعى انسان نيز خود روى ديگر سكه زبان و گفتار را در ميان مى آورد. اساسى ترين عنصر زندگى اجتماعى بشر ارتباط با ديگران است . از آنجا كه ارتباط مستقيم و بى واسطه ذهنها با يكديگر ميسر نيست ، و انسان براى انتقال داشته هاى ذهنى خود يا گزارش اشياى خارجى نمى تواند به طور مستقيم خود آنها را به مخاطب ارائه نمايد ناگزير براى تاءمين اين منظور، مهمترين و مناسب ترين وسيله تفهيم و تفاهم بهره گيرى از نشانه هاى زبان (الفاظ) است ، هرچند بشر از وسايل ديگرى چون اشاره و علامتها نيز بهره مى برد. (16)

نشانه يا دال ، آن چيزى است كه بر چيز ديگر دلالت مى كند. براى مثال ، اگر بر ديوار كوچه اى اين علامت (-->) را ببينيم ، در مى يابيم مقصود آن است كه : از اين راه بايد رفت . فرايند اين دلالت يعنى انتقال از نشانه به معناى خاص ، به خودى خود صورت نمى گيرد، بلكه ناشى از يك قرارداد پيشين است . با اين حال ، رابطه ميان نشانه و معناى آن هميشه بر حسب وضع و قرارداد نيست . به عنوان مثال هر كس از ديدن تصوير يك پرنده به مفهوم آن پى مى برد و يا از ديدن دود به وجود آتش و از ديدن جاى پا به وجود رونده آن و از صداى زنگ وجود كسى را پشت در احساس ‍ مى كند. بر همين اساس ، در منطق كلاسيك با تحليل نوع ملازمه در هر يك از اين دلالتها، آنها را سه گونه مى دانند. دلالت ذاتى يا عقلى ، كه هر انسان خردمندى عقل خويش را در كار آورد آن را درك مى كند، مانند دلالت اثر بر موثر (دود بر آتش ) برابر نگرش قرآن ، چنانكه اقتضاى برهان عقلى نيز اين است ؛ تمام پديده هاى عالم هستى آيت خداوند و نشان صفات و افعال اويند. دلالت طبعى ، مانند دلالت آخ بر درد، و دلالت وضعى مانند، دلالت لفظ درخت بر معناى حقيقت آن ، دلالت وضعى نيز به دو نوع لفظى ، مانند لفظ انسان بر معناى آن و غير لفظى مانند تابلوها، خطكشيها و تصويرها، تقسيم شده است . (17) همچنين مى توان افزود كه نشانه ها و علائم وضعى ، برخى عمومى و براساس معيارها و قراردادهاى عموم عقلاست و برخى فردى و شخصى و براساس بصيرتهاى باطنى يا تخيلات ذهنى برخى اشخاص است ، مانند زبان رمزى متصوفان .

بنابراين اگرچه دال هميشه يك واژه نيست ، اما زبان رايج در ميان عموم عقلا بيش از هرچيز از نشانگان آوايى و واژگان بهره مى گيرد و در خور كاوش و تاءمل ويژه است .

در هر نشانه سه عنصر وجود دارد: دال يا نشانه ، مدلول يا معنا و رابطه ميان آن دو كه دلالت نام دارد. نزد پاره اى از منطقيان براى رسيدن از نشانه به شى ء، يا عين خارجى ، بايد از هر دو مرحله (دلالت ) گذشت : دلالت دال بر مدلول و دلالت مدلول بر شى ء خارجى . خواجه به صراحت مى نويسد: (( و اصناف دلالت به حسب استعمال سه است ؛ اول ، دلالت صور ذهنى بر اعيان خارجى و آن به طبع است ؛ دوم ، دلالت الفاظ و عبارات لفظى بر صور ذهنى و به توسط صور ذهنى بر اعيان خارجى به وضع و سيوم ، دلالت رقوم كتابت بر الفاظ و به توسط آن بر صور ذهنى و به توسط بر اعيان خارجى هم به وضع )) . (18)

سطوح گوناگون در زبان گفتارى

زبان در نمود گفتارى خود داراى سطوحى است كه اشاره مختصر به آن بى ارتباط با مباحث آينده نيست .

الف ) سطح نظام آوايى ؛

صداها و قواعد تركيب آنها كه ساختهاى آوايى را مى سازند نخستين سطح از ظهور گفتار زبان است كه واج شناسى نام دارد. كلمه (( بار )) از حروف (( ب )) ، (( ا )) و (( ر )) تشكيل شده است كه به هر يك از صداهاى اين كلمه ، را به اعتبار تلفظ، واج مى گويند، همان طور كه به اعتبار كتابت حرف مى نامند.

ب ) سطح نظام دستورى ؛

نشانه هاى زبان و قواعد تركى آنها به منظور ساختن كلمات عبارات و جملات ، سطح ديگرى از نمود گفتارى زبان است . اين سطح خود دو بخش صرف و نحو دارد، كه در بخش صرف نشانه هاى ساده مانند: باغ ، بان (باغبان ) و تركيب تك واژه ها تا حد كلمات مشتق مثل (( باغبان )) و كلمات مركب مثل (( كتاب خانه )) ياد مى شود. در بخش نحو نيز شيوه تركيب كلمات تا سطح گروه و انواع آن ، مانند گروه اسمى (( اين كتاب آبى رنگ )) ، فعلى (( گفته بودم ... )) و حرف اضافه اى (( در انتهاى راه )) و جمله ها و انواع آن چون ساده ، مركب ، شرطى ، امرى و بيانى مورد توجه قرار مى گيرد.

جمله مستقل ؛ بزرگ ترين واحد زبانى است كه از واحدهاى كوچك تر ساخته شده است و خود جزئى از يك واحد بزرگ نيست .

جمله ؛ سخنى است تشكيل يافته از يك يا چند گروه كه به دو بخش نهاد و گزاره تقسيم مى شود و پس از جمله مستقل بزرگ ترين واحد زبان است .

گروه ؛ پس از جمله ، بزرگ ترين واحد زبان است كه از يك يا چند واژه ساخته مى شود و در ساختمان جمله به كار مى رود؛ مثل : اجرام ، اجرام آسمانى ، مطالعه اجرام آسمانى .