وقتى از دنيا رفت شوهرش
((اسحاق )) مى خواست
جنازه آن بانو را از مصر به مدينه منتقل كند. مردم تقاضا كردند او را
نزد آنان دفن نمايد تا از قبرش بركت جويند، ((اسحاق
))، قبول نمى كرد. شب حضرت رسول (صلى الله عليه
و آله ) را در خواب ديد كه به او فرمود: اى ((اسحاق
))! نفيسه را نزد مردم مصر بگذار تا بركت بر
آنان نازل شود او هم قبول كرد و جنازه آن خانم را در مصر دفن نمود.(224)
انس پرهيزكاران با قرآن
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) درباره انس پرهيزكاران با قرآن
چنين مى فرمايد:
آن ها در دل شب بر پا ايستاده ، قرآن را شمرده و با تدبر تلاوت مى
كنند. جان خود را با آن محزون و داروى درد خود را از آن مى گيرند. هر
گاه به آيه اى كه در آن تشويق است مى رسند، با علاقه فراوان به آن روى
آورده و چشم جانشان با شوق بسيار در آن خيره شده و آن را نصب العين خود
مى سازند. هرگاه به آيه اى كه در آن بيم و انذار است مى رسند، گوش هاى
دلشان را براى شنيدن آنها باز كرده ، فكر مى كنند كه صداى ناله آتش
سوزان دوزخ و به هم خوردن زبانه هايش در گوش جانشان طنين انداز است .(225)
در خطبه ديگر مى فرمايد: هيچ كس با قرآن همنشين نمى شود مگر اين كه از
كنار آن با فزونى يا نقصان برمى خيزد. فزونى در هدايت و نقصان از
گمراهى .(226)
انس امام خمينى به قرآن
امام خمينى علاقه فراوانى به تلاوت قرآن و تحقق آرمانهاى آن
داشت . به عظمت آن توجه عميق و مداوم مى كرد، به طور جدى مقيد بود تا
در ظاهر و باطن ، به قرآن احترام گذاشته شود.
آن رهبر الهى ، همواره قرآن را كتاب كامل انسان ساز معرفى مى كرد، با
آن انس بسيارى داشت و به آن احترام خاصى مى گذاشت .
ايشان در شبانه روز، به خصوص هنگام نماز شب ، به تلاوت قرآن مى پرداخت
، در هر فرصتى كه به دست مى آورد، مشغول تلاوت آن مى شد.
علاوه بر اين ، هر سال چند روز قبل از ماه مبارك رمضان ، دستور مى داد
براى افرادى كه مورد نظر مباركش بود، چند بار قرآن قرائت شود.
حتى در روزهاى آخر عمر، كه در بستر بيمارى بود، دوربين مخفى لحظه هاى
دشوار زندگى اش را ثبت كرد و همه دريافتند كه در نيمه هاى شب ، قرآن به
دست داشتند و مشغول تلاوت آن بود.
آرى ، او در ظاهر و باطن به قرآن انس داشت و در سايه همين ويژگى ،
توانست آن همه عزت و افتخار براى اسلام و مسلمين به ارمغان آورد.(227)
انس مرضيه با قرآن
يكى ديگر از كسانى كه دائما با قرآن مانوس بود و حتى آيات در
روح او چنان اثر مى كرد كه او را بى هوش مى ساخت (مرضيه ) دختر زاده
فضه (خادمه حضرت زهرا (عليه السلام )) بوده است و ما داستان كامل او را
نقل مى كنيم .
عبدالله مبارك گويد: در يكى از سالها، عازم مكه بودم ؛ در وسط بيابان
هنگام نماز صبح ، صدايى به گوشم رسيد كه گفت :
امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء(228)
آيا آن كيست كه دعاى بندگان بيچاره و مضطر را به اجابت مى رساند، و رنج
و غم آنان را برطرف مى سازد؟
عبدالله مى گويد: خودم را به گوشه اى كشيدم و دقت كردم ، ديدم گوينده ،
زنى است كه به خداوند التجا مى كند و مى نالد. به او سلام كردم ، او
جواب سلام مرا داد. پرسيدم : اى خواهر! از كجا مى آيى ؟ جواب داد:
يخرج من بين الصلب و الترائب
(229)
انسان از ميان پشت (و صلب ) پدر و سينه و رحم مادر بيرون مى آيد.
به او گفتم : اى زن ! همراه تو زاد و توشه و مركب (و راحله اى ) نمى
بينم . در جواب گفت :
و فى السماء رزقكم و ما توعدون
(230)
رزق و روزى شما و تمام وعده هايى كه (پيامبران ) به شما داده اند در
آسمان مى باشد و به امر خداوند مقدر شده است .
رزق دهنده خداوند است و روزى من از آسمان مى رسد هر جا كه باشم . گفتم
: در اين بيابان تنها و بى كس چه مى كنى ؟ در جوابم اين آيه را تلاوت
نمود.
و من يضلل الله فلا هادى له
(231)
هر كس را كه خدا گمراه كند هيچ كس راهنماى او نباشد.
عبدالله گويد: فهميدم كه او گم شده است . گفتم : آيا سوار شتر مى شوى
تا به قافله برسى ؟ اين آيه را در جوابم تلاوت نمود.
((ان احسنتم احسنتم لانفسكم ))(232)
هر كس نيكى و احسان كند به خود كرده است .
گفتم : پس بيا و ترك من سوار شو. او اين آيه را خواند:
لو كان فيها الهه الا الله لفسدتا(233)
اگر در آسمان و زمين به جز خداى يكتا خدايان ديگرى وجود داشت همانا خلل
و فساد در آسمان و زمين به وجود مى آمد.
فهميدم كه راضى نيست دو نفر بر شتر سوار شويم . پياده شدم و شتر را پيش
آوردم تا سوار شود، ديدم كه چادر خود را بر خود پيچيده و اين آيه را
خواند.
سبحان الذى سخرلنا هذا و ما كنا له مقرنين
(234)
پاك و منزه است آن خدايى كه اين چهار پايان را مسخر ما گردانيد، وگرنه
هرگز قادر بر سوار شدن آنان نبوديم .
از آن زن پرسيدم نامت چيست ؟ اين آيه را در جوابم خواند.
ارجعى الى ربك راضيه مرضيه
(235)
اى نفس مطمئين بر حضور پروردگارت بازگرد كه تو خشنود (به نعمتهاى ابدى
) هستى و او هم از اعمال تو راضى است .
از اين آيه فهميدم كه اسم او مرضيه است . مرا در اين حال رقتى دست داده
با خود گفتم : اگر در راه دين دارى و آموختن علم و قرآن اين خانم است
پس من كيستم . بعد از آن گفتم : اى مرضيه ! آيا مرا به برادرى قبول مى
كنى ؟
اين آيه را تلاوت فرمود:
((انما المومنون اخوه ))(236)
حقيقتا همه مومنون برادر يكديگرند
گفتم : چند روز است كه از قافله عقب مانده اى ؟ جواب داد:
((فى سته ايام ))(237)
شش روز است
گفتم : آيا از براى تو فرزندى هست ؟ اين آيه را تلاوت نمود،
((سيقولون ثلاثه ))(238)
مى گويند سه نفر
گفتم : اى خانم ! نام فرزندانت چيست ؟ در جواب اين آيه را خواند:
و اتخذ الله ابراهيم خليلا(239)
و وهبنا له اسحق و يعقوب
(240)
دانستم كه مى گويد: نام فرزندان من ابراهيم اسحق و يعقوب است .
گفتم : اى خواهر، بدون اطلاع از راه ها و بدون راهنما و رفيق چگونه در
شب ها مسافرت مى كردى ؟ جواب را با اين آيه داد:
و علامات و بالنجم هم يهتدون
(241)
ستارگان همه نشانه راهند و خداوند متعال رفيق همه مردم است .
چون قدرى راه رفتيم گفتم : از كدام راه بايد برويم ؟ در جواب گفت :
((و اصحاب اليمين ))(242)
فهميدم كه از طرف راست بايد رفت .
چون قدرى ديگر راه پيموديم ، به قافله اى رسيديم وقتى چشم او به قافله
افتاد گفت :
انما اموالكم و اولادكم فتنه
(243)
دانستم كه مى گويند: مرا در اين قافله مال و فرزندان است پس از آن شتر
پياده شد و گفت :
بسم الله مجريها و مرسيها(244)
و به سوى قافله روان شد. در اين بين ديدم فرزندان او از ميان قافله
بيرون آمدند و به استقبال او شتافتند. چون فرزندان خود را ديد گفت :
الحمد لله الذى اذهب عنا الحزن ان ربى لغفور
شكور(245)
حمد مخصوص آن خداوندى است كه ما را از غم و اندوه بيرون آورد و نجات
داد، به درستى كه پروردگار ما آمرزنده و شكرگذار است .
پس آن جوانان ، پيش آمدند و در خاك قدم مادر افتادند و از او احترام
نمودند، بعد به خيمه آمدند، آن خانم رو به فرزندان كرد و گفت :
تزودوا فان خير الزاد التقوى
(246)
توشه و خرجى راه آخرت تقوا و پرهيزكارى است ، و آن بهترين زاد و توشه
است .
آن گاه رو به من كرد و گفت :
((ادخلوها بسلام آمنين ))(247)
داخل شو به سلامت و امان .
من به درون خيمه آمدم و نشستم ، ديدم آن زن دو ركعت نماز به عنوان نماز
شكر به جاى آورد، طعام حاضر كردند روى به من كرد و اين آيه را تلاوت
نمود:
كلوا واشربوا من رزق الله
(248)
بخوريد و بياشاميد از چيزهايى كه خدا به شما عنايت فرموده است .
چون به خوردن طعام مشغول شديم ، ديدم آن زن چند لقمه تناول كرد و دست
از غذا خوردن كشيد. گفتم : شما از راه دور آمده ايد چرا كم غذا ميل
كرديد؟ در جواب گفت :
((و لا تسرفوا))(249)
اسراف نكنيد.
برخاستم با او وداع كردم و از خيمه بيرون آمدم . فرزندان او به مشايعت
من بيرون آمدند. از آنان پرسيدم :
مادر شما چند روز است كه از قافله جدا شده است . گفتند: شش روز.(250)
با حفظ قرآن به مقامات
رسيد
شيخ على شيرازى گويد: روزى با جمعى از دوستان ، خدمت شيخ بهايى
(ره ) بوديم ، سيّاحى به نام شيخ محمد كه حافظ قرآن بود در محضر شيخ
بهايى ، حاضر شد، شيخ به او فرمود: هر روز به منزل شيخ على شيرازى برو
و يك جزو قرآن بخوان .
على شيرازى گويد: آن سياح روز اول و دوم آمد و قرآن خواند و هيچ صحبتى
نكرد و رفت . روز سوم بعد از تلاوت گفت : من شيراز نرفته ام تو وصف
مشايخ آنها را براى من بيان كن ، من هر چه از مشايخ در شيراز بودند آن
ها را نام بردم .
گفت : نام زهاد و گوشه نشينان را هم ببر، نام ايشان را نيز بردم .
ناگهان سياح بى هوش شد، طورى كه گفتم شايد مرده باشد؛ زيرا نفسش بند
آمده بود، و زمان طولانى در حال بى هوشى بود. بعد از آن به هوش آمد و
گفت :
اى شيخ على شيرازى ! الان رفتم شيراز و همه را ديدم . اكنون آنان را يك
به يك باز گوى تا براى تو وصف ايشان را بيان كنم . نام هر يك را كه مى
بردم ، خصوصيات او را بيان مى كرد و مى گفت : وضع زندگى و لباس و خانه
اش چگونه است . گويا در برابر او و در خانه او نشسته و سال ها با او
بوده است و من از برنامه او تعجب مى كردم .
بعد از آن گفت : يكى از زهاد شيراز را كه من اكنون ديدم نشانه اى براى
تو فرستاده و الان آن را همراه دارى آن را بياور تا ملاحظه كنم . من هر
چه فكر كردم چيزى به خاطرم نيامد! او نگاه به كفش من كرد و گفت : اين
چيست ؟ ناگهان به خاطرم آمد كه زاهدى در شيراز كفاش بود، چون به شيراز
مسافرت كردم يك جفت كفش به من داد و گفت : اين نشانه اى باشد كه مرا از
دعا فراموش نكنى .(251)
مرحوم نهاوندى مى گويد: علت رسيدن سياح به آن مقامات اين بود كه او
حافظ قرآن بود و به تمام احكام آن عمل مى نمود.
تلاوت قرآن غذاى شيخ
بهايى
نه تنها امثال سياح به واسطه انس با قرآن و حفظ كردن آن به
مقامات عاليه رسيده اند، بلكه كسانى هستند كه در اثر انس با قرآن به
جايى رسيدند، كه تلاوت قرآن ، علاوه بر غذاى روح آنان ، بلكه غذاى
جسمشان نيز بوده است . از جمله آنان مرحوم شيخ بهايى (عليه الرحمه ) مى
باشد، به اين قضيه توجه فرماييد.
در كتاب روح و ريحان آمده است :
يكى از ائمه جماعت تبريز كه در نزد صاحب كتاب مسلم العداله بوده است ،
نقل مى كند: در روزى مجلسى مقايسه بين تفسير صافى و شرح بيضاوى پيش آمد
(شرح بيضاوى را شيخ بهايى ((ره
)) نوشته است ) و من تفسير صافى را بر شرح بهايى ترجيح دادم و
گفتم : مرحوم شيخ در اين شرح عبارت پردازى و قافيه سازى را بسيار اعمال
كرده است .
همان شب در عالم خواب ديدم ، كه به من گفتند: شيخ بهايى در ميان اين
حجره است . با خود گفتم : خوب است بروم و ايشان را زيارت كنم . چون
وارد حجره شدم ديدم شخصى نشسته در حالى كه ضعف اندام و باريك قامت بود
و عمامه كوچكى بر سرش بسته است .
جلو رفتم و سلام كردم . جواب سلام را داد و سر خود را پايين انداخت .
فهميدم از آن حرفى كه روز گذشته درباره شرح بيضاوى گفته ام از من
ناراحت است . خواستم به هر نحوى او را به حرف درآورم ، بلكه بتوانم
ناراحتيش را برطرف كنم .
عرض كردم : يا شيخ ! مطلبى دارم . همان طور كه سرش را پايين انداخته
بود فرمود: چه چيز است .
عرض كردم : مطلبى كه به شما نسبت داده اند آيا صحيح است يا آن كه صوفيه
آن را به شما نسبت داده اند؟ فرمود: چه مطلبى ؟
گفتم : مردم مى گويند: شما فرموده ايد: در يك ماه مبارك رمضان غذاى من
منحصر به كلام الله مجيد بوده است و غير از تلاوت قرآن غذاى ديگر ميل
نفرموده ايد! همان طور كه سرش پايين بود گفت : بلى صحيح است و من آن را
گفته ام .
گفتم : اى شيخ ! اطباء مى گويند اگر آدمى ، سه شبانه روز غذا و چيز
ديگرى نخورد، مى ميرد. همين كه اين را گفتم : سرش را بلند كرد و گفت :
خير، آدم نمى ميرد.(252)
بخش پنجم : تاثير قرآن بر جسم انسان
درباره تاثير سوره ها و آيات قرآن در جسم و جان انسان و ديگر
موجودات در دو عنوان مطرح مى شود.
عنوان اول درباره تاثير قرآن در جسم انسان ، شفا بودن آن ، شفا يافتن
قلب از صفات پست ، شفا پيدا كردن جسم از امراض گوناگون و صعب العلاج ،
كسانى كه از قرآن و سوره ها و آياتش شفاى دردهاى خود را گرفته اند،
توسل به قرآن ، شهادت و شفاعت آن و بى نيازى مردم به واسطه آن بحث شده
است .
عنوان دوم درباره تاثير قرآن ، بر قلب و جان انسانهاى مومن و كافر،
انسان هاى ظالم و ستم گر، انسان هاى عياش و هرزه ، حاكمان و سلاطين و
مردان و زنان بحث شده است .
قرآن شفا است
خداوند مى فرمايد: قرآن شفاى هر دردى است . شفاى ظاهر و باطن ،
شفاى جسم و روح ، شفاى برون و درون .
ابتدا آياتى كه شفا بودن قرآن را با صراحت بيان مى دارند در اينجا ذكر
مى كنيم و بعد روايتى را كه از معصومين (عليه السلام ) در اين زمينه
نقل شده است . كلمه شفا در قرآن ، سه بار بيان شده است كه عبارت از:
و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمته للمومنين
(253)
ما قرآن را نازل كرديم در حالى كه آن ، شفا و رحمت است از براى مومنين
.
و مى فرمايد:
قل هو للذين آمنوا هدى و شفاء(254)
اى پيامبر! به مردم بگو، اين قرآنى كه در ميان شما است ، از براى آن
كسانى كه ايمان آورده اند هدايت و شفاى درد آن هاست .
و در آيه ديگر مى فرمايد:
يا ايها الناس قد جاءتكم موعظه من ربكم و شفاء
لما فى الصدور و هدى و رحمه للعالمين
(255)
اى مردم دنيا! حقيقتا از جانب خداوند براى شما موعظه اى آمد (قرآن ) و
آن شفاى دردهايى است كه در سينه هاست ، و همان هدايت و رحمت است از
براى مومنين .
اين سه آيه درباره تمام قرآن است . و اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در
چند جاى نهج البلاغه مى فرمايد: قرآن شفا است . از جمله فرموده است :
از اين كتاب ، براى بيمارى هاى خود شفا بخواهيد، در مشكلات ، از آن
يارى طلبيد؛ چرا كه در اين كتاب ، درمان بزرگترين دردهاست .
((درد جسم و جان ، درد كفر و نفاق ، درد گمراهى
و ظلالت )).(256)
در جاى ديگر فرموده : بر شما باد بر كتاب خدا ((قرآن
))، به درستى كه آن ريسمان محكم الهى و نورى
روشن و شفايى ، سودمند است .(257)
(ريسمانى كه چنگ زنندگان به آن ، از بدبختى و آتش جهنم نجات پيدا مى
كنند، نور روشن عقلى كه به وسيله آن ، احوال مبدا و معاد كشف مى شود و
از تاريكيهاى جهالت و كفر بيرون مى آيد، شفاى سودمندى است كه به واسطه
آن امراض باطنيه و نفسانيه معالجه مى شوند).
و در جاى ديگر فرمودند: آگاه باشيد! بدرستى كه قرآن است ، علم آنچه
خواهد آمد (از قبيل موت ، برزخ ، بعث و نشور، قيامت ، بهشت و جهنم ،
درجات بهشت و دركات جهنم و غيره ) و در آن است ، خبر از گذشته (از قبيل
پيدايش آسمان و زمين ، درخت و گياه و سنگ ، انسان و حيوان ، داستانهاى
پيامبران گذشته و امت هايشان ، پادشاهان و گردنكشان و غير). و اين قرآن
، دواى درد شما است ؛(258)
((زيرا به وسيله آن ، دردهاى جسمانى و روحانى
شما شفا پيدا مى كند.))
و حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) فرمود: بر شما باد به قرآن و تلاوت
آن ؛ زيرا قرآن شفا دهنده نافع و دواى مباركى است .(259)
اما روايتى كه درباره شفا بودن آن از معصومين (عليه السلام ) نقل شده
است : زياد مى باشد و بيشتر آنها راجع به سوره هاى قرآن است . براى
نمونه به چند روايت درباره شفا بودن بعضى از سوره ها اشاره مى كنيم .
سوره حمد شفاى هر دردى
است
درباره شفا بودن سوره مباركه حمد روايتى از پيامبر اسلام (صلى
الله عليه و آله ) و ائمه هدى (عليهم السلام ) نقل شده است :
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: اگر كسى سوره حمد را هفتاد بار بر
صاحب دردى بخواند درد او ساكت مى شود.(260)
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به جابر فرمود:
اى جابر! آيا مى خواهى سوره اى را به تو بياموزم كه شفاى هر دردى باشد
مگر مرگ ؟ عرض كرد: بفرمايد. فرمود: آن سوره حمد است .(261)
نيز امام صادق (عليه السلام ) فرمود: قرائت سوره مباركه حمد شفاى هر
دردى است مگر مرگ ((كه آن را علاجى نيست
)).(262)
امام باقر (عليه السلام ) در اين باره فرمود: كسى را كه سوره شريفه حمد
شفا ندهد ((و سالم نگرداند))
چيز ديگرى نمى تواند شفا دهد.(263)
در حديث ديگر از امام صادق آمده است كه ايشان فرمود: هر كسى درد و مرضى
پيدا كند بايد سوره مباركه حمد را هفت مرتبه در يقه خود قرائت نمايد،
اگر شفا پيدا نكرد هفتاد مرتبه بخواند و من ضامن هستم كه شفا پيدا مى
كند.(264)
سوره حمد و شفاى چشم
به اين داستان توجه كنيد: محمد بن على عراقى نقل مى كند كه در
ميان مژگان من قطعه گوشت خطرناكى روئيده بود. مرا براى معالجه به يك
نفر يهودى جراح كه در بغداد مطب داشت ، راهنمايى كردند، گفتم : هرگز
خود را تسليم دشمنان خدا و اسلام نمى كنم .
شبى در خواب ديدم ، يك نفر به من گفت : اگر بخواهى اين گوشت از مژگان
تو برطرف شود، به دنبال هر وضويى كه مى گيرى ، سوره مباركه حمد را
تلاوت نما. من هم بعد از اين خواب ، مداومت به خواندن سوره حمد كردم .
روزى در وقت وضو ساختن دست بر آن گوشت زدم ناگاه به بركت تلاوت سوره
حمد بر زمين افتاد و من راحت شدم .(265)
در حديثى آمده است : سوره حمد را چهل مرتبه بر ظرفى پر از آب بخوانيد و
آن آب را به سر و صورت و بدن مريض بريزيد او را نفع دهد و شفا حاصل
گردد.(266)
نقل شده است : يكى از دستهاى هشام بن عدى همدانى در جنگ صفين قطع شد.
حضرت على (عليه السلام ) آن دست را به جاى خود گذاشت و آهسته دعايى
خواند، به طورى كه فقط لبهاى ايشان حركت مى كرد و مقدارى از عباى خود
را پاره كرد و بر آن پيچيد، فى الفور دست او سالم شد. بعد از مدتى آن
شخص پيش حضرت على آمد و گفت :
يا على ! آن روز چه دعايى خوانديد كه دست بريده من سالم شد؟ فرمود:
سوره مباركه حمد را خواندم . هشام با حالت توهين آميزى گفت : سوره حمد
را خواندى !؟ تا اين جمله را گفت فورا دست او قطع شد. اميرالمؤ منين
(عليه السلام ) هم ، بدون اين كه عملى انجام دهد او را به حال خود
گذاشت و رفت و تا آخر عمر دست او قطع بود.(267)
سوره حمد مريضى را شفا
داد
مردى از دوستان و ارادتمندان امام جعفر صادق (عليه السلام ) كه
از بيمارى و دردمندى رنج مى برد نزد او آمد. حضرت فرمود: چه شده است ،
مى بينم رنگ تو تغيير كرده است ، عرض كرد: فدايت شوم ، يك ماه است كه
سخت بيمارم و تب از من قطع نگشته و پزشگان آنچه را دستور داده اند به
كار بردم و از هيچ يك سودى نبردم . حضرت فرمود: يقه پيراهنت را باز كن
و سرت را در آن فرو بر، اذان و اقامه بگو و هفت بار سوره حمد را بخوان
.
آن مرد گفت : دستور امام صادق (عليه السلام ) را به جاى آوردم ، گويا
از ريسمانى كه مرا بدان بسته بودند رهايى يافتم و تب من قطع شد.(268)
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: اگر كسى سوره حمد را هفتاد مرتبه بر
مرده اى بخواند و او زنده شود، نبايد تعجب نمود.!(269)
سوره حمد كودكى را از مرگ
نجات داد
در ايام جوانى ، در هواى سوزان تابستان ( حدودا سال 1346 هجرى
شمسى )) نزديك ماه محرم بوده ، پياده با ساك و
كتاب ، به دنبال محلى مى گشتم كه براى امام حسين (عليه السلام ) روضه
خوانى برپا كنم و مردم آن منطقه را ارشاد و تبليغ نمايم .
آخرالامر گذارم به يكى از دهات اطراف ((نجف آباد
اصفهان )) افتاد به نام ((آب
پونه )) مردم آن آبادى ، جهت كار و فعاليت به
باغات و مزرعه هاى بيرون رفته بودند و از مردان كسى داخل آبادى نبود.
بنده هم حيران و سرگردان بودم و راه به جايى نمى بردم . نزديك ظهر بود
ناگهان خانمى را ديدم ، ((بعدا معلوم شد از
اقوام خانواده ام مى باشد)) كودكى را گويا در
اثر گرمازدگى بى هوش و در شرف مرگ بود، روى دست داشت . ناراحت و
سرگردان از اين سو به آن سو در حركت بود. ((نه
وسيله اى ، نه دارو و درمانى ، نه دكتر و طبيبى و نه كسى كه او را براى
معالجه به جايى هدايت كند.))
در اين ميان چشمش به من ((روحانى
)) كه آشنايى قبلى هم نداشتيم ، افتاد. نور اميدى در دلش روشن
شد. جلو آمد و با التماس گفت :
اى آقا! دستم به دامنت ، به حال اين كودك بى نوا علاجى كن ، فرزندم
دارد از دستم مى رود، و كارى از دستم ساخته نبود، اما چون اميد آن خانم
را به خود ديدم ، توكل بر خدا نمودم و گفتم : كودك را به خانه ات
برگردان تا انشاء الله علاجى كنم و خدا او را شفا دهد.
داخل خانه شدم و گفتم : فورا يك ليوان آب ((يا
چاى )) به من بده ، ليوان آماده شد. آن را گرفتم
و سوره مباركه حمد را با چند آيه ديگر خواندم و بر ليوان دميدم . بعد
آن را به دست خانم دادم و گفتم : به او بنوشان . ايشان هم مقدارى از آن
را به دهان آن كودك در حال مرگ ريخت ، ناگهان تكانى خورد و چشمان خود
را باز كرد گويا، اصلا مريض نبوده است .(270)
سوره حمد و نجات فرزند
نراقى
نقل شده : حاجى ملا احمد نراقى را فرزندى بود كه خيلى علاقه به
او داشت . روزى به گونه اى مريض شد كه پدر از او قطع اميد كرد و بى
اختيار، ديوانه وار از خانه بيرون آمد و در ميان كوچه هاى كاشان راه مى
رفت . ناگاه درويشى پيدا شد و به حاجى سلام كرد. بعد عرض كرد: چرا
پريشانى ؟ فرمود: فرزندم مريض است و از او مايوس گشته ام .
درويش گفت ، اين كه مطلب سهلى است . پس عصاى نيزه دار خود را بر زمين
زد سوره حمد را بدون قرائت صحيح خواند و نفسى دميد و گفت : حاجى برو كه
پسر تو شفا يافت .
حاجى تعجب كرد و احتمال صدق داده ، به خانه مراجعت نمود. ديد فرزندش
صحت يافته است . بسيار در تعجب شد و كسى در عقب درويش فرستاد، همه كوچه
هاى كاشان را گشتند او را پيدا نكردند. بعد از مدتى درويش را ديد. به
او گفت : اى درويش ! تو مردى هستى كه در طريقت قدم مى زنى و صاحب نفس
هستى ولكن آن روز، سوره حمد را خوب تلاوت نكردى و قرائت تو صحيح نبود.
برو قرائت حمد را درست كن .
درويش گفت : اكنون كه حمد ما تو را پسنديده نيامد آن را پس مى خوانيم .
پس عصا را بر زمين زد و دوباره سوره حمد را تلاوت كرد و نفسى كشيد و
گفت : حالا برو.
ملا احمد نراقى به خانه برگشت ، ديد همان پسرش مريض شده و به همان مرض
هم از دنيا رفته است .(271)
سوره حمد و شفاى امام
حسين (عليه السلام )
فقط افراد عادى نيستند كه به وسيله سوره حمد شفا مى گيرند، بلكه
شخصيتهاى مهم مانند حضرت حسين بن على (عليه السلام ) به وسيله سوره
مباركه حمد شفا پيدا مى كنند.
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: روزى حسين (عليه السلام ) مريض
شد. حضرت فاطمه (عليه السلام ) او را به آغوش گرفت و حضور پدر خود حضرت
رسول (صلى الله عليه و آله ) آورد و گفت :
يا رسول الله ! از خدا بخواه تا فرزندم را شفا دهد. فرمود: دخترم ،
خداوند متعال او را به شما عنايت كرده است و خود او هم قدرت آن را دارد
كه حسين (عليه السلام ) را شفا دهد. در اين حال جبرئيل نازل شد و گفت :
يا محمد (صلى الله عليه و آله )! خداوند هر سوره اى از قرآن را به تو
نازل فرموده است در آن ((حرف فا))
وجود دارد بجز سوره مباركه حمد كه در آن ((حرف
فا)) وجود ندارد و ((ف
)) از آفت و بلا مى باشد.