پيش گفتار
(1)
قرآن، سرشار از حقايقى است كه آدمى جز در پرتو
وحى، از آن نصيبى نخواهد داشت. نعمت بزرگى كه پروردگار هستى، عطاى آن را بر زمينيان
منتى بزرگ مىداند.(2)
قرآن، چشمه سار بىپايان و فوران آب حيات است.(3)
قرآن، شورانگيزترين نغمهاى است كه جانهاى
مشتاق را به خويش ميخواند. آواى آسمانىاش در اعماق وجود حق پويان طنين انداز است و
نقبى به سوى نور و آگاهى مىگشايد. مرواريد اشك -اين مستوره مقدس -دلهاى پاك را
همچون لطافت شبنمى با طراوت بر گونهها جارى مىسازد.(4)
و سرود وجد و ابتهاج را در دلها مىسرايد.(5)
انذارهايش تن و جان خاشعان را به لرزش و اضطراب مىآورد و بشارتهايش، اميد و شوق به
رحمت و فضل الهى را بارور مىسازد.
قرآن، حزن، شادى، بيم و اميد را در هم مىآميزد
و فروغ بىپايان و شور و شتاب را در دلها مىتاباند و در پرتو اين تحول شگرف، جانها
از هدايت و ايمان سرشار مىشوند.(6)
قرآن از محبس ظلمانى ملك تا اوج تابناك و
طربناك ملكوت، راه رستگارى و صراط مستقيم را در آيينه آيههاى نور، تصوير مىكنند و
حق پويان پاك نهاد را به ضيافت خويش فرا مىخواند.
چون به جان در رفت جان ديگر شود
|
|
جان كه ديگر شد جهان ديگر شود
|
همچو حق پنهان و هم پيداست اين
|
|
زنده و پاينده و گوياست اين(7)
|
امروزه در جهان معاصر، با تراكم دانش و انفجار اطلاعات، شاهد شبهات
و پرسشهاى فراوان و موضوعات متنوعى هستيم كه جهان پر التهاب كنونى، بويژه جوامع
اسلامى را به چالش فرا خوانده و دين مداران پر سوز را به دفاع از ساحت قرآن دعوت
ميكند.حوزههاى علميه، پاسخ گويى به سوالات و شبهات اعتقادى را از اصلىترين رسالت
خود دانسته و همواره اين نقش خطير را ايفا كردهاند.
گروه پاسخ به پرسشها و شبهات قرآنى در
مركز فرهنگ و معارف قرآن از زير مجموعههاى دفتر
تبليغات اسلامى، يكى از واحدهاى بر خواسته از حوزه علميه در سال 1377 با هدف
پاسخگويى به سوالات عقيدتى كار خود را آغاز كردم.
حاصل تلاش اين واحد، پاسخدهى به حدود 50 هزار پرسش در زمانى كمتر
از 8 سال بود. تنوع و گستردگى پرسشها كه از حدود دويست شهر از سراسر كشور ارسال شده
است، رابطه مطلوب اين مركز با قشرهاى مختلف جامعه اسلامى را نويد مىدهد.
اين تلاش صادقانه كه به گسترش و تداوم ارتباطى صميمى و پرثمر، ميان
حوزويان و آحاد مردم انجاميد، حاصل سفارشهاى موكد مقام معظم رهبرى، مراجع تقليد و
مسئولان بلند پايه نظام جمهورى اسلامى ايران است.
از آنجا كه اين پرسشها از متن جامعه برخاسته و مىتواند نمايانگر
شبهات و سوالات اعتقادى رايج عصر ما باشد، مركز فرهنگ و معارف قرآن تصميم گرفت، تا
اين سوالات را در مجموعههاى موضوعى و صنفى
(8)مستقل چاپ و منتشر نمايد و در
دسترس جويندگان حقايق دينى قرار دهد. در اين راستا چندين جلد از مجموعهها چاپ و
منتشر شد كه برخى از آنها عبارتند از: 1. پرسمان علوم قرآنى؛ 2.پرسمان قرائت قرآن؛
3. پرسمان معاد؛ 4. امام حسين (عليه السلام) و قرآن.
قابل توجه است كه:
1. اختلاف سطح علمى، تفاوتهاى سنى و تنوعفرهنگى پرسشگران، محققان
را ملزم مىساخت كه پاسخها را با توجه به ويژگيهاى پرسشگر، سامان دهند؛ گاه با
زبانى ساده و بيانى عاميانه، پاسخ را فهيمپذير مىساختند و زمانى با بيان علمى
تخصصى، بلاغت و مطلوبيت پاسخ فراهم مىشد، با اين حال در تدوين اين مجموعه سعى بر
اين شدكه پاسخها تا حد امكان يكدست شود.
رسيدن به نظمى كاملا منطقى و تدوينى آرمانى با توجه به اهداف اين
مجموعه، كارى بس دشوار مىنمود كه مهم با حساسيت فراوان و جلسات متعددكارشناسى از
سوى اين مركز پيگيرى شد و تا حد امكان تامين گرديد.
3. علاوه بر پاسخ گويى بر شبهات و پرسشهاى گسترده، از اهداف ديگر
اين مجموعه، ارائه گزارشى از تلاش محققان براى راهيابى به پاسخى گويا، و منطبق با
سطح علمى، ويژگيهاى سنى، فضاى روحى و نيازهاى عاطفىپرسشگر است،.
4. ممكن است مستند، يا متن ارجاعى برخى از پاسخها در نگاه فرزانگان
و استادان با كاستى هايى همراه باشد. اين ملاحظات غالبا از نگاه ناظران علمى مركز
نيز دور نمانده، اما با توجه سطح مخاطبان و اصولى كه مىبايست در پاسخدهى رعايت
شود، اين پاسخها براى ارسال به پرسشگر و نيز انتشار آن براى عموم، مناسب ارزيابى
شده است.
5. عطوفت، شيوايى، اتقان، سادگى، اختصار، استناد و نيز ارجاع پرسش
گر به نوشتههاى قابل فهم و در دسترس، اصول مورد توجه در مسير
شكلگيرى اين پاسخهاست.
6. مجموعهاى كه هم اكنون پيش روى شماست، پاسخ به پرسشهاى مربوط به
معارف قرآن است كه از سوى نوجوانان مطرح شده و به مركز فرهنگ و معارف قرآن رسيده
است.
از كليه افرادى كه در تهيه اين مجموعه، مركز را يارى كردهاند، به
ويژه آقاى محمد على محمدى كه كار بازنگارى و تدوين را عهده دار بودهاند و آقاى سيد
مجيد پور طباطبايى كه نظارت بر طرح را بر عهده داشتند، كمال تشكر و قدر دانى را
داريم.
على خراسانى
مسئول مركز فرهنگ و معارف قرآن
يك - خداشناسى
1) اين كه مىگويند: در دين
اجبارى نيست يعنى چه؟
اگر كسى نقاشى كشيده باشد و به نظر شما نقاشى او زيبا نباشد آيا
ميتواند شما را مجبور كند كه نقاشى او را زيبا ببينيد؟ ممكن است او شما را مجبور
كند، تا بگوييد آن اثر زيباست، ولى نظر قلبى و واقعى شما با زور و اجبار عوض
نمىشود. چنانچه كه اگركسى را دوست نداشته باشيد آيا مىتواند شما را آنقدر بزند تا
او را واقعا دوست داشته باشيد؟ جواب روشن است. چيز هايى كه به نظر و عقيده افراد
بستگى دارد مانند زيبايى، زشتى، دوستى، دشمنى و... از چيز هايى است كه با زور
نمىتوان آن را به كسى تحميل كرد. دين و خداشناسى نيز همين طور است. اگر كسى وجود
داشتن خداوند برايش ثابت نشده نمىتوان به او آنقدر كتك زد، تا برايش ثابت شود و
يقين كند كه خداوند وجود دارد. چنانچه اگر كسى فكر كند در روى زمين سه خدا وجود
دارد نمىتوان با زور به او ثابت كرد كه خدا يگانه است، بلكه بايد به دليلهاى
عقلى، نظر او را اصلاح كرد. اين كه مىگويند در دين اجبارى نيست، ترجمه آيه:
لا اكراه فى الدين... است و معناى آن اين است كه دين
از امور اعتقادى بوده و بايد با دليل و عقل ثابت شود.(9)
براى آگاهى بيشتر، مطالعه كتاب آزادى از ديدگاه علامه طباطبايى، نوشته عليرضا
خراباتى منش، مناسب است.
2) اگر در دين اجبارى نيست آيا
هر كس مىتواند بگويد پس من كافر شدهام و قانونهاى اسلامى را زير پا بگذارد؟
اگر كسى وارد گل خانه يا وارد مغازه گل فروشى شد و از بعضى از
گلها خوشش نيامد، آيا حق دارد گلهايى را كه دوست ندارد بشكند و دور بريزد؟ اگر كسى
وارد مغازه لباس فروش شد و بعضى از لباسها را دوست نداشت آيا مىتواند آنها را آتش
بزند؟
دين نيز همين طور است، در جامعه اسلامى كسى حق ندارد به بهانه
آزادى، قانونهاى اسلامى را زير پا بگذارد و جامعه اسلامى را به تباهى بكشاند. پس
هيچ مسلمانى حق ندارد كافر شود و به قانون و شريعت اسلامى پشت پا بزند؛ چنانچه خدا
مىفرمايد: و هر كس كه به غير از اسلام دينى بر گزيند، از او پذيرفته نخواهد شد واو
در آخرت از زيان كاران خواهد بود.(10)
براى كسب آگاهى بيشتر علاوه بر كتاب آزادى از ديدگاه علامه
طباطبايى، مىتوانيد كتاب قرآن و دستورات اجتماعى، نوشته سيد على كمالى دزفولى را
بخوانيد.
3) چرا ما بايد خدا بشناسيم و
دين داشته باشيم؟
دليلهاى زيادى وجود دارد كه نشان مىدهد ما وظيفه داريم خدا را
بشناسيم و دين دار باشيم، كه فقط دو دليل آن را برايتان مىنويسيم:
1) براى آنكه ضرر را از خودمان دور كنيم؛ اگر روزى بخواهيد به
همراه پدر و مادر يا دوستانتان به اردوى شمال برويد و قبل از حركت، راديو اعلام كند
هوا در مناطق شمالى كشور سرد و برفى خواهد بود، وقتى اين خبر را شنيديد چه مىكنيد؟
آيا لباس گرم همراه خود بر نمىداريد؟ اگر وقت حركت صدها نفر ديگر آمدند و گفتند
هواى شمال سرد و برف و باران بود، مطمئن نمىشويد كه اين افراد راست مىگويند؟ پس
بايد خودت را مجهز كنيد. با شنيدن اين خبرها هيچ عاقلى ترديد نمىكند كه بايد خودش
را براى سفر آماده كند و پوشاك گرم بردارد. خداشناسى و ديندارى نيز همين طور است،
زيرا 124000 نفر از بهترين و راستگوترين افراد روى زمين يعنى پيامبران يكى پس از
ديگرى آمدهاند و گفتهاند: اى مردم خدا را بشناسيد و خودتان را براى سفر آخرت
آماده كنيد. اگر براى سفر آخرت، توشه و وسايل كافى برداريد، شما به سلامت به مقصد
مىرسيد و وارد بهشت مىشويد، ولى اگر خدا را نشناسيد و خودتان را براى اين مسافرت
آماده نكنيد به قعر پرتگاه جهنم سقوط مىكنيد. حالا با شنيدن حرف اين همه پيامبر
راستگو، نبايد خدا و صفتهاى خدا را بشناسيم و خودمان را براى مسافرت آخرت آماده
كنيم؟ هيچ عاقلى شك ندارد كه با ديدن اين همه آثار خداوند در روى زمين و با سخنان
پيامبران راستگو همه ما وظيفه، خدا پيامبر، معاد و... را بشناسيم.
دليل دوم: آيا تا به حال فكر كردهايد كه چه قدر نعمت در اختيار
ماست؟ اگر هوا و اكسيژن براى تنفس ما نبود چه مىكرديم؟ اگر نمىتوانستيم ببينيم،
بشنويم، حرف بزنيم، فكر بكنيم، راه برويم و... چه زندگى دردآورى داشتيم؟ آيا ما
نبايد كسى كه اين همه نعمت را به ما داده بشناسيم و از او تشكر نكنيم؟ اگر كسى را
كه اين همه نعمت به ما داده نشناسيم و از او تشكر نكنيم، انسان ناسپاس و بدى
نيستيم؟پس به خاطر اين همه نعمتى كه به ما داده شده مابايد خدا را بشناسيم و از او
تشكر كنيم.
4) خدا چيست؟
اجازه بدهيد قبل از آنكه درباره خدا، كه آفريننده همه چيز است سخن
بگوييم، اندكى درباره برخى از مخلوقات الهى صحبت كنيم.
1. شما با جاذبه زمين آشنا هستيد و به خوبى مىدانيد كه اگر جسمى
را از بلندى رها كنيم به زمين سقوط مىكند، ولى ذات و حقيقت نيروى جاذبه چيست؟اين
سؤالى است كه دانشمندان نيز نتوانستهاند به آن پاسخ دقيقى بدهند. پس ما از روى
آثار نيروى جاذبه مىتوانيم به وجود نيروى جاذبه اطمينان پيدا كنيم، ولى حقيقت آن
را نمىتوانيم درك كنيم.
2. مااز روشن شدن لامپ چراغ، پى مىبريم كه در سيم برق، نيروى
الكتريسيته وجود دارد، ولى حقيقت نيروى الكتريسيته چيست؟ ما نمىتوانيم ذات و حقيقت
آن را درك كنيم. تنها با ديدن آثارش، مانند روشن شدن لامپ آن، پى مىبريم كه در
جايى نيروى الكتريسيته وجود دارد.
اين مثالها را برايت نوشتم تا توجه شما را به اين نكته مهم جلب
كنم، كه چون ما انسانها محدود و كم ظرفيت هستيم، نمىتوانيم ذات خدا را بشناسيم،
بلكه تنها از راه مخلوقات مىتوانيم به وجود ذاشتن خداوند يقين پيدا كنيم؛ از
آفرينش جهان پى به وجود آفريننده مىبريم.
از اين كه ما علم داريم مى فهميم كه خداوند عالم بوده كه به ما
داده و از اينكه ما قدرت و توان داريم، مىفهميم كه خداوند قادر و تواناست.(11)
پس ما ذات خداوند را درك نمىكنيم، ولى به وجود داشتن خداوند و اين
كه داراى صفتهاى علم، قدرت، حيات و... است يقين داريم و مطمئن هستيم كه هر جا كه
باشيم او با ماست (محمد، آيه 35 / حديد، آيه 4)به همه كارهاى ما آگاهى دارد، (هود،
5/بقره، آيه 235)نسبت به ما از همه [حتى از پدر و مادرمان ]مهربانتر است و...
(يوسف، آيه 64)
5) دو راه به سوى خداشناسى را
توضيح دهيد.
از پرسش فهميده مىشود كه درباره پاسخ سؤال خود مطالبى مىدانى و
حالا مىخواهى داشتههايت را تكميل كنى. بر نوجوانى اين چنينآفرين، صد آفرين. قرآن
نيز دو راه كلى براى شناخت خدا معرفى مىكند كه آن دو راه در اين آيه آمده است:
سنريهم ايتنا فى الافاق وفى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق؛
به زودى نشانههاى خود را در جهان و در درون خودشان به آنهانشان مىدهيم تا[برايشان
]روشن شود كه به يقين خداوند حق است (فصلت آيه 53). يك بار ديگر آيه را با ترجمهاش
بخوانيد، سپس، در زير بنويسيد كه آن دو راه خداشناسى كدامند. حالا آنچه را كه
نوشتهايد من توضيح مىدهم.
فكر كنم جلوى اولى نوشتهايد: نشانههاى خدا
در جهان.
جلوى دومى مىبايد نوشته باشيد: نشانههاى خدا در وجود انسان.
حالا ببينيم اين دو چگونه مىتوانند دليل خداشناسى باشند.
1. انسان باديدن خورشيد، آسمان و زمين آنچه در آسمان و زمين است در
مىيابد كه آفريدگار اين موجودات، خداى بزرگ است.
از طرفى انسان با نگاهى به ساختمان بدن خودش مىتواند به وجود خدا
پى ببرد.دستگاههاى مختلف خارجى و داخلى بدن انسان كه هر يك به خوبى وظايف خودشان را
انجام مىدهند، همگى نشان دهنده خداى قادر و دانا هستند؛ از پوست بدن گرفته تا نظام
حيرتانگيز مغز و قلب و... به گونهاى كه بدن انسان خودش مانند يك دنيا عظمت دارد.
براى آگاهى بيشتر مىتوانيد كتاب شيرين نشانههايى از او نوشته سيد رضا صدر را
بخوانيد.
6) از كجا بفهيم كه خداوند وجود
دارد؟
فرض كنيد در كنار خانه خودتان نسشتهايد، از عمو يا يكى از اقوام
مىپرسيد: اين خانه ما را چه كسى ساخته است؟
او در پاسخ مىگويد هيچ كس! خانه شما خود بخود ساخته شده است. يكى
بود يكى نبود زير گنبد كبود، اين جا هيچ خانهاى نبود. گرد بادى وزيد و پى خانه
كنده شد. طوفان شديدى به پا شد و آجرها از كوره آجر پزى و سيمانها از كارخانه
سيمان به اين جا پرتاب شدند. باران آمد سيمان ساخته شد باد آجرهارا روى هم چيد و...
و سقف زده و گچ كارى و لوله كشى شد. در و پنجرهها و شيشه هايش نصب شد و خانه خود
به خود ساخته شد.
آيا اين داستان را باور مىكنيد؟ آيا امكان دارد خانهاى بدون بنا
و كارگر ساخته شود؟ كتابى بدون نويسنده نوشته شود؟ باغى بدون باغبان كاشته شود؟
كارخانهاى بدون مهندسى و... ساخته شود.
وقتى وسايل بسيار كوچكى مانند خانه و كتاب و اتومبيل سوارى و... به
سازنده نياز دارد، آيا آسمان و زمين با اين عظمت و نظم دقيق، به سازنده نياز ندارد؟
آيا تا به حال به وجود خودتان فكر كردهايد كه چه قدر منظم و دقيق
است؟ قلب نازنينتان چه قدر بادقت مى تپد! اگر تپش قلبتان صد برابر مىشد چه مىشد؟
مىدانيد اگر قلبتان در هر دقيقه فقط يك بار مىتپيد چه مىشد؟! آيا ممكن است چنين
قلبى سازنده آگاه نداشته باشد؟ يك بار ديگر به ساختمان بدنتان نگاه كنيد و ببينيد
چه قدر منظم و دقيق هريك از اعضاى بدن شما در جاى خودش قرار گرفته، چشم در كف پا
قرار نگرفته، پاهاى انسان روى سرش قرار نگرفته، چشمهاى انسان از كمرش بيرون نزده،
دستهاى انسان ده مترى آفريده نشده كه هنگام راه رفتن به زمين بكشد، اندازه لاله
گوش يك متر و نيم نيست، تا آدمى از شر گوشهاى خودش فلج مىشود و... آيا اينها
همهنشانه هايى از وجود آفرينندهاى دانا و آگاه نيست؟ آن آفريننده دانا، آگاه،
قادر و هميشگى، مهربان و بى نياز، كسى جز خدا نيست. اين نظم و دقت كه در ساختمان
بدن ما هست در جهان نيز وجود دارد.
خلاصه اين كه: جهان آفرينش داراى نظم است. نظم جهان نشان دهنده
ناظم براى جهان است و خدا نظم دهنده و آفريننده جهان هستى است.
خداى بزرگ و امامان معصوم (عليه السلام) نيز از مردم خواستهاند،
با مطالعه كتاب آفرينش -كه همه صفحههاى آن با نظم دقيقى طراحى شده است - به وجود
خداپى ببرند، از اين در بسيارى از موارد بهگوشه هايى از نظم هستى اشاره كردهاند.(12)
و به گفته سعدى:
برگ درختان سبز در نظر هوشيار *** هر ورقش دفترى است معرفت كردگار
دليلى كه برايتان نوشتم برهان نظمنام
دارد.
براى آگاهى بيشتر پيشنهاد مىكنم كتاب پايههاى ايدئولوژى در اسلام
را كه پاسخهاى آيتالله محمد يزدى هست بخوانيد.
7) يكى از راههاى عقلى اثبات
وجود خدا را بنويسيد.
در اين پاسخ، يكى از دليلهاى خداشناسى كه به آن
قانون عليت گفته مىشود برايت توضيح مىدهم.
بدون ترديد همه پديده هايى كه ما روى زمين با
آن برخورد مىكنيم، علتى دارد. علت بوجود آمدن درخت، دانه آن است، علت بوجود آمدن
مرغ، تخم مرغ است و علت بوجود آمدن فرزند، پدر و مادر او هستند. پس اگر فرزندى به
نام حسن موجود است بايد حسن مادرى داشته باشد، مادر حسن نيز به مادر نياز دارد.
(مادر مادر حسن)اين مادر، خودش به مادر نياز دارد (مادر مادر مادر حسن )و همين طور
هر كدام از مادرها، به مادرى نياز دارند و اين سلسله همين طور ادامه پيدا مىكند.
در اين صورت ما چند راه پيش رو داريم.
1- يا به مادرى مىرسيم كه او ديگر به مادر
نياز ندارد، بلكه خدا او را آفريده است (مثل حضرت حوا) كه ثابت مىشود خدايى وجود
داشته كه يك مادر را آفريد (يعنى حضرت حوا را) و آن مادر، فرزند به دنيا آورده و
فرزندش فرزند به دنيا آورده، تا به حسن مثال ما رسيده است. پس علت آفرينش اولين
مادر، خدا بوده است. همان خدايى كه درختها، گياهان و حيوانات اوليه را آفريده، سپس
از تخم آن درختها و گياهان اوليه، درختها و گياهان بعدى بوجود آمده است.
2- يا بايد بگوييم آن مادر اوليه (مادر بزرگ...
مادر بزرگها) بدون علت بوجود آمده، كه اين باطل است، چون محال است پديدهاى پديد
آورنده نداشته باشد.
3- يا بايد بگوييم مادر اوليه (مادر بزرگ...
مادربزرگها) خودش خودش را به وجود آورده، كه اين هم ممكن نيست.
4- يا بايد بگوييم مادر اوليهاى وجود ندارد،
بلكه اين سلسله علت و معلول تا بى نهايت پيش مىرود. اين هم نادرست است، زيرا، تا
اولين مادرى (مادر بزرگترين مادر بزرگهاى دنيا) نباشد اصولا نسل بعدى به وجود
نمىآيد، تا به نسل بعدى برسد. پس، از اين كه نسلها وجود دارند پى مىبريم. پس
اولين مادر بزرگى وجود داشته كه بقيه از او بوجود آمدهاند. و اولين مادر بزرگ
نيازمند آفريننده است. و آفرينندهاى كه خودش به علت ديگرى نياز نداشته باشد و
هميشگى باشد و او خدا است.(13)
8) آيا برهان
نظم در قرآن آمده است؟
مهمترين اصل برهان نظم اين است كه جهان نظم
دقيقى دارد كه از اين راه پى مىبريم، خدا به اين جهان نظم بخشيده است خداى بزرگ
نيز از انسانها مىخواهد به آسمان و زمين و نظم موجود در آن بنگرند و از اين راه
يقين پيدا كنند كه خداوند آفريننده جهان است، در آيهاى مىخوانيم: [خداى توانا]
همان كسى است كه هفت آسمان را بر فراز يك ديگر آفريد. در آفرينش خداوند رحمان هيچ
تضاد و عيبى نمىبينى. بار ديگر نگاه كن آيا هيچ شكاف و خللى مىبينى؟ (ملك، آيه 3)
اين بهترين دليل بر وجود خداست.
هم چنين خداى بزرگ در برخى از آيات از انسانها
مىخواهد به برخى از موجودات و دنياى شگفتانگيز آفرينش آنان نگاه كنند و از اين
طريق به وجود خدا پى ببرند:
آيا به شتر نمىنگرند كه چگونه آفريده شده است؟
و به آسمان نگاه نمىكنند كه چگونه بر افراشته شده؟ و به كوهها كه چگونه در جاى
خود نصب شده و به زمين كه چگونه گسترده و هموار گشته. (غاشيه، آيه 17-20) اين آيا
همگى مىتوانند بخشى از برهان نظم را تشكيل دهند.
9) اگر علت
بوجود آمدن همه چيز خداست، علت بوجود آمدن خدا چيست؟
پيش ازاين نوشتم كه هر
پديدهاى نيازمند سه علت است؛ نه هر موجودى. پديده به موجودى گفته مىشود كه
قبلا نبوده بعدا بوجود آمده. چنين پديدهاى به علت نياز دارد ولى موجودى كه هميشگى
باشد او پديد آورنده علت هاست و نيزى به علت ندارد. اصلا خدا
يعنى خود آ يعنى كس ديگرى او را به وجود نياورده. حال
اگر خدا را كس ديگرى بوجود آورده باشد ديگر خودآ نيست.
آيا مىتوان عدد چهارى تصور كرد كه زوج نباشد؟
و عدد پنجى باشد كه فرد نباشد، يا عدد (بر دو قابل قسمت نباشد؟ پاسخ همه سؤالها
روشن است. حالا آيا مىتوانيد خدايى را تصور كنيد كه علت به وجود آورنده همه چيز
باشد (دقت كن!) ولى خودش را ديگرى بوجود آورده باشد؟ پاسخ روشن است اگر چيز ديگرى
پيدا شود كه او خدا را بوجود آورده باشد ديگر خدا، خدا نيست. پس همه
پديدهها به علت نياز دارند، ولى خداوند
پديده نيست كه به علت نيازمند باشد.
اگر مىخواهيد چيزهاى بيشترى در اينباره
بدانيد كتاب معارف قرآن، جلد1، نوشته آيت الله مصباح را بخوانيد.
10) فطرت
يعنى چه و چگونه با فطرت، ثابت مىكنند كه خدا وجود دارد؟
فرزند عزيز! فطرت به معناى نهاد و سرشت است؛
برخى از چيزها در نهاد و اعماق جان همه انسانها قرار داده شده است، به اين چيزها
امورفطرى گفته مىشود، مثلا شما به يك گل علاقه داريد،
از ديدن جنگل سرسبز خوشحال مىشويد، با شنيدن روضه امام حسين (عليه السلام) ناراحت
مىشويد و ممكن است گريه كنيد، به چيزهايى مانند عشق و علاقه، خوشحالى و اندوه
چيزهاى فطرى گفته مىشود. چيزهاى فطرى را انسان خودش درك مىكند و نياز نيست كسى به
او بگويد و ياد بدهد. اگر شما ناراحت باشيد خودتان متوجه مىشويد و اگر خوشحال
باشيد باز هم خودتان مىفهميد.
يكى از امور فطرى
علاقه مذهبى و حس خدا جويى است. در نهاد همه انسانها
احساس و تمايلى وجود دارد كه خود به خود او را به سوى خدا مىكشاند.
آيه فطرت، آيه 30 سوره قرآن است؛ يعنى(30/30
=روم، آيه 30)در اين آيه مىخوانيم:[اى پيامبر] پس روى خودت را متوجه دين خالص
پروردگار كن. اين فطرتى است كه خدا، انسانها را بر آن آفريده است، دگرگونى در
آفرينش الهى نيست؛ اين است آيين استوار، ولى اكثر مردم نمىدانند.
در اين آيه تاكيد كرده است كه:
در آفرينش خداوند، دگرگونى نيست يعنى چيزى كه در اعماق
وجود انسان ريشه دوانده، همواره انسان رابه سوى خدا مىكشاند و او را به طرف خدا
هدايت مىكند.
ممكن است ما انسانها اين جاذبه را در شرايط
عادى كمتر احساس كنيم، اما در مواقع خطر به خوبى اين جاذبه را درك مىكنيم و متوجه
مىشويم نيروى مرموزى ما را به سوى خدا راهنمايى مىكند.
11) خدا چند
نام دارد و كدام يك از نامهاى خدا در قرآن آمده است؟
شايد شبهاى قدر ماه مبارك رمضان به مسجد يا
حسينيه محل زندگى تان رفته باشيد.يكى از دعاهايى كه در شب قدر مىخوانند دعاى
جوشن كبير است كه صد بند دارد. اين دعا دربردارنده هزار
نام از نامهاى خدا است؛ يعنى در هر بند از دعا، ده نام از نامهاى خدا آمده است:
1000=100*10. اين دعا در مفاتيح الجنان آمده است. حتى دانشمندان علوم اسلامى
معتقدند، نامهاى خداوند در عدد خاصى محدود نمىشود، بلكه هر اسمى كه بهترين نام
باشد و دلالت بر هيچ نقص و كمبودى نكند از آن خداست؛ چنان كه در قرآن مىخوانيم:
(الله لا الا هو الاسماءالحسنى) (طه، آيه 8)؛ خدايى كه جز او معبودى نيست، نامهاى
نيكو به او اختصاص دارد.
البته معناى اينكه هر اسمى
كه بهترين اسم باشد از آن خداوند است اين نيست كه ما بتوانيم هر اسمى را كه
دوست داريم بتراشيم و بر خدا نسبت بدهيم بلكه بايد خدا را به نامهايى بخوانيم كه
در قرآن يا دعاها آمده است. يكصد و بيست و هفت نام از نامهاى خداوند در قرآن آمده
كه من چند نام از اسمهايى كه هم در قرآن و هم در دعاى جوشن كبير آمده برايتان
مىنويسم.
1- الله (خدا) 2- احد(يكتا) 3- ارحم
الراحمين(مهربان ترين مهربانان) 4- احكم الحاكمين (بهترين داوران (حكم كنندگان) 5-
احسن الخالقين (بهترين آفرينندان) 6- بصير(بينا) 7- سميع (شنوا) 8- عزيز(تواناى بى
همتا) 9- حليم (بردبار) 10- غفور (آمرزنده) 11- تواب (توبهپذير) 12- رحمان
(بخشنده) 13- رحيم (مهربان و بخشايشگر) 14- رزاق (روزى دهنده) 15- عليم (دانا) 16-
عظيم (بلند مرتبه) 17- غنى (بى نياز) 18- غفار(آمرزنده) 19- قادر(توانا) 20-
كريم(بزرگوار).
12) آيا وقتى
به جهان آخرت مىرويم مىتوانيم خدا را ببينيم و با او سخن بگوييم؟
دعا كنيد من و شما و ساير مومنان به بهشت
برويم، آن خواهيم ديد كه ديدن خدا محال است و پروردگار به هيچ وجه ديده نمىشود، نه
در دنيا و نه در آخرت.
همين سؤالى كه شما پرسيدهايد را شخصى از امام
صادق (عليه السلام) پرسيد كه: آيا خداوند در قيامت ديده مىشود، امام فرمود:
خداوند از چنين چيزى منزه است... (چنين چيزى
درباره خداوند هرگز نبايد تصور شود) سپس فرمود: چشم ما نمىبيند، مگر چيزهايى كه
رنگ و كيفيتى دارند، در حالى كه خداوند آفريننده رنگهاو كيفيت هاست.(14)
آيا مىدانيد چرا محال است خداوند را با چشم ديد؟ زيرا چشم، چيزهايى را مىبيند كه:
1- ماده باشد، پس اگر چيزى ماده نباشد قابل
ديدن نيست. آيا تاكنون انرژى را ديدهاى؟! الكتريسته را ديدهاى؟! اين گونه چيزها
ماده نيستند تا ديده شوند.
2- جسم باشد، اگر چيزى جسم نباشد و نور را
منعكس نكند قابل ديدن نيست؛ مثلا هوا قابل ديدن نيست، بو را نمىتوان ديد و... .
3- داراى جهت باشد؛ يعنى بتواند مقابل انسان
قرار گيرد، تا با چشم ديده شود، در حالى كه خدا فقط در يك جهت محدود نيست، تا قابل
ديدن باشد.
در پايان اين پاسخ توجه شما را به حديث جالبى
جلب مىكنم.
از على (عليه السلام) پرسيدند: آيا تاكنون
خدايت را ديدهاى؟ حضرت فرمود: آيا كسى را كه نديدهام عبادت
كنم؟ و در ادامه فرمود: چشمهاى ظاهرى هرگز او را نمىبيند، اما قلبها با
حقيقت ايمان او را درك مىكنند.(15)
پس خدا را با چشم سر نمىتوان ديد ولى با چشم
دل مىتوان ديد.
13) توحيد
يعنى چه؟
توحيد يعنى اعتقاد به اين كه هيچ آفريدهاى جز
الله وجود ندارد. يكتا پرستى و توحيد به دو بخش تقسيم ميشود:
1. نظرى يعنى اعتقادى، پس ما بايد معتقد باشيم
كه ذات حق يكى است، در جهان هستى بيش از يك پروردگار وجود ندارد. پروردگارى كه
عالم، قادر، با اراده، حكيم و... مىباشد و اعتقاد به اينكه همه كارهايى كه در جهان
انجام مىشود بااراده و خواست الهى مىباشد و هر چه خدا بخواهد همان مىشود.
2. توحيد عملى يعنى توحيد در عبادت، پس ما بايد
تنها خدا را بپرستيم و معتقد شويم هيچ معبودى جزالله نيست و اين معناى لا اله الا
الله است.
ان شاءالله در سالهاى بعد، درباره توحيد مطالب
بيشترى مىآموزيد؛ چنان كه مىتوانيد در اينباره به مجموعه آثار شهيد مطهرى، جلد
دوم، صفحه 99 تا 100 از انتشارات صدرا مراجعه كنيد.
14) چرا
خداوند در قرآن فرمود: ما زمين و ستارگان را آفريديم؟ مگر خدا يكى نيست؟
اينكه در قرآن كريم در برخى از موارد
مىفرمايد: ما آفريديم چند دليل دارد كه دو دليل آن را
برايتان مىنويسم:
1. اگر بخواهيد با معلم يا پدر و مادرتان صحبت
كنيد مىگوييد تو يا شما؟
روشن است كه نمىگوييد تو بلكه براى احترام معلم
مىگويى شما فرموديد. پس ما در برخى از موارد براى
احترام و بزرگ داشت ديگران از ضميرها و فعلهاى جمع استفاده مىكنيم. هر چند كسى كه
با او سخن مىگوييم يك نفر بيشتر نباشد.
در مورد خداى بزرگ نيز به خاطر عظمت پروردگار
در برخى از موارد از ضمير جمع استفاده شده و ماآمده
است. مگر با عظمتتر و بزرگتر از خداوند، كسى يافت مىشود؟
2. در برخى از موارد كه افراد ديگرى هم در كارى
همكارى كردهاند، گوينده، از ضمير جمع استفاده مىكند. فرض كنيد در كلاس شما دو تيم
تشكيل شده و قرار شده هر تيم يك انشاء بنويسد، تا بهترين انشا انتخاب شود. انشاء به
وسيله سرپرست تيم نوشته مىشود البته اعضا هم نظرى داشته باشند، نظر خودشان را
مىگويند و سرپرست تيم، انشا را مىخواند. وقتى انشا برگزيده منتشر شد سرپرست تيم
مىگويد انشا ما، برگزيده شد و نمىگويد انشا من. در مورد خدا نيز چنين است. در
برخى از موارد، كارها به فرمان خداوند و به وسيله فرشتگان انجام مىشود. در اين
گونه موارد نيز گاهى در قرآن از ضمير جمع مااستفاده
شده؛ مثلا گرفتن جان انسانها با اراده الهى و به وسيله فرشتگان انجام مىشود؛ چنان
كه روزى دادن، عذاب كردن و... همگى با اراده الهى و به وسيله فرشتگان انجام
مىپذيرد.
برخى از مفسران در اين باره مىنويسند: آوردن
ضمير ما، براى بيان عظمت و قدرت است، زيرا بزرگان
هنگامى كه از خود سخن مىگويند، نه فقط از خود بلكه از مامورانشان نيز خبر مىدهند
و اين، كنايه از قدرت، عظمت و وجود فرمان بردارانى در مقابل دستورهاى فرمانده است.(16)
15) بت پرستى
چگونه بوجود آمده است؟
از زمانى كه خدا حضرت آدم (عليه السلام) را
آفريد تا زمان قوم نوح، بت پرستى وجود نداشت. دراين فاصله زمانى (از زمان آدم تا
نوح)، افراد صالح و خوبى وجود داشتند كه وقتى مردند، شيطان مردم را وسوسه كرد، تا
براى آنها مجسمه هايى ساختند، تا ديگران با ديدن مجسمهها به ياد آن بزرگان
بيفتند(چنان كه هم اكنون مجسمههاى سعدى و فردوسى و ديگران را مىسازند.)سالها
گذشت و كمكم علاقه مردم به اين مجسمهها بيشتر و بيشتر مىشد؛ به گونهاى كه
بسيارى از مردم به اين مجسمهاى ساخته شده احترام مىكردند نسلهاى بعدى به تدريج
رابطه تاريخى و دليل وجود مجسمهها در خانهها و ساير مكانها را از ياد بردند ( و
تنها مىدانستند كه بايد به اين مجسمهها احترام كنند، ولى احترام گذاشتن را
نمىدانستند) و به تدريج تصور كردند، مجسمههاى ساخته شده، موجودات محترمى هستند و
بايد آنها را بپرستند و به اين ترتيب قوم نوح به پرستش بتها سرم گرم شدند. روساى
آن مردم بت پرستى برايشان فايده زيادى داشت، مردم را به بت پرستى تشويق مىكردند و
به فرموده قرآن: و اين رهبران گمراه مگر [ و نيرنگ]
بزرگى به كار بردند و گفتند: دست از خدايان و بتهاى خود بر نداريد، [بويژه]بتهاى
ود، سواع،
يغوث، يعوق، و
نسر را رها كنيد آن گروه بسيارى را گمراه كردند...
(نوح، 22). براى آگاهى بيشتر مىتوانيد به تفسير نمونه، جلد 2، صفحه 214 و جلد 25،
ص 82 مراجعه كنيد.
16) چرا در
موقع مشكلات، به خداوند مراجعه مىكنيم و از او كمك مىخواهيم؟
حقيقت اين است كه ما هميشه به خداوند محتاج
هستيم و در موقع خطر محتاجتر. درپاسخى كه درباره فطرت بود نوشتم كه حس خداجويى و
خدا پرستى در درون همه انسانها وجود دارد و انسان در درون جان خود، تنها تكيه گاه
مطمئن خودش را الله مىداند. در مواقع عادى، اين احساس
گاهى كم رنگتر مىشود و غبار غفلت و گناه بر گوش دل انسان مىنشيند و انسان
نمىتواند صداى دلانگيز فطرت را بشنود، ولى در مواقع
خطر و احتياج و كه غفلتها به هشيارى تبديل مىشود، پردهها كنار مىرود و آدمى با
صداى بلند نداى فطرت را مىشنود كه را به سوى خدا مىكشاند. در چنين مواقعى، فطرت
انسان گواهى مىدهد كه قدرتى مافوق همه قدرتها وجود دارد، كه تنها او مىتواند
مشكل پيش آمده را بر طرف كند. خدا خود در اينباره مىفرمايد:
و هنگامى كه به انسان زيان [وناراحتى]برسد ما
را[در همه حال]درحالى كه به پهلو خوابيده، يا نشسته، يا ايستاده است مىخواند، اما
هنگامى كه ناراحتى او را برساختيم، چنان مىرود كه گويى هرگز ما را براى بر طرف
كردن مشكلى كه به او رسيده نخوانده است. براى اسرافكاران اعمالشان اين گونه زينت
دادهشده.
ما مثل كودكان شيرخوارى هستيم كه تنها در زمانى
كه گرسنه است، گريه مىكند و مادرش را مىطلبد، ولى وقتى مادرش به او شير داد، ديگر
مادرش را فراموش مىكند و به خواب عميقى فرو مىرود. ولى مومنان حقيقى، هميشه خدا
را مىخوانند، چون مىدانند هميشه به خدا نيازمند هستند.