ح جمع قرآن مجيد در يك مصحف ( قرآن پس از رحلت
پس از رحلت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و
آله على (عليه السلام ) كه بنص قطعى و تصديق پيغمبر اكرم صلى الله
عليه و آله از همه مردم بقرآن مجيد آشناتر بود، در خانه خود بانزوا
(68) پرداخته قرآن مجيد را بتريب نزول در يك مصحف جمع
فرمود و هنوز ششماه از رحلت نگذشته بود كه فراغت يافت و مصحفى كه نوشته
بود بشترى بار كرده پيش مردم آورده نشان داد.(69)
و پس از يكسال
(70) و خورده اى از رحلت گذشته بود جنگ يمامه در گرفت و
در اين جنگ هفتاد نفر از قراء كشته شدند مقام خلافت از ترس اينكه ممكن
است جنگ ديگرى براى مسلمانان پيش آمد كند و بقيه قراء كشته شوند و در
اثر از بين رفتن حمله قرآن خود قرآن از بين برود بفكر افتاد كه سور و
آيات قرآنى را در يك مصحف جمع آورى كند.
بدستور مقام خلافت جماعتى از قراء صحابه با تصدى مستقيم زيدبن ثابت
صحابى سور و آيات قرآنى را از الواح و سعف ها و كتفها كه در خانه
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله بخط كتاب وحى يا پيش قراء صحابه بود
جمع آورى كرده در يك مصحف قرار دادند و نسخه هائى از آن باطراف و اكناف
فرستاده شد.
پس از چندى در زمان خلافت
(71) خليفه سوم باطلاع خليفه رسانيدند كه در اثر مساهله
و مسامحه اى كه مردم در استنساخ و قرائت قرآن كرده اند اختلافاتى بوجود
آمده و ازين راه كتاب خدا باتحريف و تغيير بشدت تهديد ميشود.
مقام خلافت براى جلوگيرى ازين خطر دستور داد كه مصحفى را كه براى اولين
بار بامر خليفه اول نوشته شده بود و پيش حفصه زوجه پيغمبر اكرم صلى
الله عليه و آله و دختر خليفه دوم بود بامانت گرفتند و پنج نفر از قراء
صحابه را كه يكى از ايشان باز زيدبن ثابت متصدى جمع آورى مصحف اول بود
ماءموريت داد كه نسخه هائى از آن بردارند كه اصل ساير نسخ قرار گيرد و
دستور داد كه قرآنهائى كه در ولايات در دست مردم است جمع آورى شده
بمدينه فرستاده شود، ازين قرآنها هر چه بمدينه ميرسيد بامر خليفه مى
سوزانيدند (يا بقول برخى از مورخين ميجوشانيدند).
بالاخره نسخه چندى نوشته شد كه يكى از آنها را در مدينه نگهداشتند و
يكى از آنها را بمكه و يكى بشام و يكى بكوفه و يكى ببصره فرستادند و
گفته ميشود كه غير ازين پنج نسخه يك نسخه نيز بيمن و يك نسخه ببحرين
فرستاده اند و اين نسخه ها است كه مصحف امام ناميده ميشوند و اصل ساير
نسخه ها ميباشند.
اختلافى
(72)
كه اين نسخه ها با مصحف اولى در ترتيب دارند تنها اينست كه در مصحف اول
سوره برائت در ميان مئين گذاشته شده بود و سوره انفال نيز در ميان
مثانى جاى داشت و در مصحف امام سوره انفال و برائت را يكجا در ميان
سوره اعراف و سوره يونس ثبت كردند.
ط اهتمام مسلمين در امر قرآن مجيد
چنانكه پيشتر اشاره شد در زمان جمع آورى قرآن براى بار اول و
بار دوم سور و آيات قرآنى در دست عامه مسلمانان بود و براى نگهدارى
آنچه داشتند كمال جديت بخرج ميدادند علاوه بر آن گروه زيادى از صحابه و
تابعين قادرى قرآن كه كارى جز آن نداشتند و جمع آورى قرآن در يك مصحف
جلو چشم همه انجام ميگرفت و همگان مصحفى را كه آماده نموده در دسترشان
گذاشتند پذيرفتند و نسخه هائى از آن برداشتند و رد و اعتراض نكردند.
و حتى در جمع عثمانى (جمع دوم ) ميخواستند آيه كريمه
((و الذين يكنزون الذهب و الفضة
))))سوره
توبه آيه 34 را در مصحف بدون واو ثبت كنند مانع شدند و ابى بن كعب
(73) صحابى در مقام تهديد سوگند ياد كرد كه اگر و او را
اسقاط كنند شمشير كشيده با ايشان خواهد جنگيد و بالاخره واو را ثبت
كردند.
خليفه دوم
(74) در زمان خلافت خود روزى جمله
((و الذين اتبعوهم باحسان
))))سوره
توبه آيه 100 بدون و اوعطف خواند باوى بمقام مخاصمه بر آمدند تا
بالاخره خليفه را وادار كردند كه با واو بخواند.
على (عليه السلام ) با اينكه خودش پيش از قرآن مجيد را بتريب نزول جمع
آورى كرده بود و بجماعت نشان داده بود و مورد پذيرش نشده بود و در
هيچيك از جمع اول و دوم وى را شركت نداده بودند با اينحال هيچگونه
مخالفت و مقاومت بخرج نداد و مصحف دائر را پذيرفت و تا زنده بود حتى در
زمان خلافت خود دم از خلاف نزد.
و همچنين ائمه اهل بيت كه جانشينان و فرزندان آنحضرتند هرگز در اعتبار
قرآن مجيد و حتى بخواص شيعيان خود حرفى نزده اند بلكه پيوسته در بيانات
خود استناد بآن جسته اند و شيعيان خود را امر كرده اند كه از قرائت
مردم پيروى كنند
(75) و بجرات ميتوان گفت كه سكوت على (عليه السلام ) با
اينكه مصحف معمولى با مصحف او در ترتيب اختلاف داشت از اين جهت بوده كه
در مذاق اهل بيت تفسير معمولى با مصحف او در ترتيب اختلاف داشت از اين
جهت بوده كه در مذاق اهل بيت تفسير قرآن بقرآن معتبر است و در اين روش
ترتيب سور و آيات مكى و مدنى نسبت بمقاصد عاليه قرآن تاءثيرى ندارد و
در تفسير هر آيه مجموع آيات قرآنى بايد در نظر گرفته شود زيرا كلامى كه
جهانى و هميشگى باشد در كليات مقاصد و مطالب آن خصوصيات زمان و مكان و
حوادث وقت نزول كه اسباب نزول ناميده ميشوند نبايد مؤ ثر باشد.
آرى در دانستن اين خصوصيات فوائدى را از قبيل روشن شدن تاريخ پيدايش
معارف و احكام و قصص جزئى كه مقارن نزول بوده اند و چگونگى پيشرفت دعوت
اسلامى در مدت بيست و سه سال روزگار بعثت و نظاير آنها ميتوان بدست
آورد.
ولى حفظ وحدت اسلامى (چنانكه پيوسته منظور ائمه اهل بيت بوده ) از اين
فوائد جزئيه مهمتر مى باشد.
ى قرآن مجيد از هر گونه تحريفى محفوظ است
تاريخ قرآن مجيد از روز نزول تا امروز كاملا روشن است پيوسته
سور و آيات قرآنى ورد زبان مسلمانان بوده و دست بدست مى گشته است .
و همه ميدانيم كه قرآنى كه در دست ما است همان قرآن است كه چهارده قرن
پيش به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله تدريجا نازل شده است .
با اين وصف نبايد قرآن مجيد در اعتبار و ثبوت واقعيت خود نيازمند تاريخ
باشد اگرچه تاريخش روشن هم هست زيرا كتابى كه مدعى است كه كلام خدا است
و در اين دعوى بمتن خودش استدلال مى كند و بمقام تحدى برآمده همه انس و
جن را از آوردن مثل خود عاجز ميداند، ديگر نميشود در اثبات اينكه كلام
خدا است و تحريف و تغييرى بآن عارض نشده و چنانكه بود مى باشد نياز
بدليلى يا شاهدى غير از خودش پيدا كند يا در ثبوت اعتبار بتصديق و
تاءييد شخصى يا مقامى پناهنده شود.
آرى ، روشن ترين برهان براينكه قرآنى كه امروزه در دست ما است همان
قرآن است كه به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نازل شده و هيچگونه
تغيير و تحريفى بر نداشته همين است كه اوصاف و امتيازاتى كه قرآن مجيد
براى خود بيان نموده هنوز هم باقى است و چنانكه بوده هست :
قرآن مجيد ميگويد من كتاب نور و هدايتم و بشر را بسوى حق و حقيقت راه
نمايى ميكنم .
ميگويد: من كتابى هستم كه بيان كننده دو چيزم و هرچيزم و هر چه بشر در
زندگى خود نيازمند آنست و فطرت انسان با آن سازگار است روشن ميسازم .
ميگويد من سخن خدا هستم و اگر بگوئيد كلام غير خدا است انس و جن جمع
شوند و چنين كلامى بياورند يا از شخصى مانند پيغمبر اكرم صلى الله عليه
و آله كه درس نخوانده و خط ياد نگرفته و در مثل محيط جاهليت در حال
يتيمى و نبودن مربى نشو و نما يافته است چنين كتابى بياورند يا در اين
كتاب مانند هر سخنى كه بشر ميگويد اختلاف و تفاوتى در اسلوبش يا در
معارف و احكامى كه بيان نموده پيدا كنند.
اين اوصاف و امتيازات در قرآن مجيد بحال خود باقى است اما راجع
براهنمائى كه قرآن مجيد بسوى حق و حقيقت مى كند همين قرآنى حاضرى كه در
دست رس ما است با بيان شيوا و رساى خود يكدوره جهان بينى كامل را كه
مطابق دقيق ترين براهين عقلى است و تكيه گاه مهمترين زندگى سعادتمندانه
بشر مى باشد، روشن ميسازد و با كمال خير انديشى و عاقبت بينى مردم را
بسوى ايمان بآن دعوت مى كند.
و اما راجع ببيان همه نيازمنديهاى زندگى انسان قرآن مجيد با واقع بينى
خود توحيد خداى جهان را اساس اصلى خود قرار داده همه معارف اعتقادى را
از آن نتيجه ميگيرد و در اين مرحله از كوچكترين نكته اى فروگذارى و
غفلت نكرده است .
پس از آن اخلاق فاضله انسانى را از اين جمله نتيجه گرفته بروشن ساختن
آنها ميپردازد.
پس از آن بمرحله اعمال و افعال فردى و اجتماعى انسان پرداخته طبق آنچه
فطرت و آفرينش انسان نشان ميدهد كليات وظائف انسانى را بيان مى كند و
جزئيات و خصوصيات آنها را بسنت پيغمبر اكرم احاله ميدهد.
و از مجموع كتاب و سنت دين وسيع اسلام با آن وسعت حيرت انگيز خودش بدست
ميآيد دينى كه بهمه دقائق و جهات فردى و اجتماعى زندگى انسان براى همه
و براى هميشه رسيدگى نموده حكم مثبت صادر مى كند بى اينكهخ كمترين تضاد
و تدافعى در ميان اجزاء و موارد آن پيش آيد.
دينى كه تنها تصور فهرست مسائل آن از عهده نيرومندترين حقوق دانان جهان
در تمام مدت زندگانيش بيرون است .
و اما اعجاز قرآن مجيد در بيان خود، اگرچه اسلوب خارق عادت قرآن از سنخ
لهجه عرب دوران فصاحت و بلاغت امت عرب مى باشد كه در تاريخ زبانها قطعه
مشعشعى است كه اختصاص بعرب داشته و اين لهجه در دوره فتوحات اسلامى كه
در قرن اول هجرى بود در اثر آميزش زبان عرب با زبانهاى بيگانه سپرى شده
و اكنون لهجه تخاطب عربى مانند ساير زبانها از لهجه شيواى آنروز دور و
بيگانهخ است .
ولى قرآن مجيد تنها با اسلوب لفظ خود تحدى نميكند بلكه باجهات معنوى
خود نيز مانند جهات لفظى تحدى و دعوى اعجاز مينمايد.
با اينحال كسانى كه آشنائى بزبان عربى دارند و در نظم و نثر اين زبان
تتبعى كرده اند هرگز نميتوانند ترديد كنند كه لهجه قرآن لهجه شيوا و
شيرينى است كه درك انسان را از زيبائى خود مبهوت و زبان را از وصف آن
الكن و زبون ميسازد نه شعر است و نه نثر بلكه اسلوبى وراى هر دو كه
جذبه و كششى مافوق شعر و سلامت و روانى مافوق نثر را دارد، آيه اى از
قرآن يا جمله اى از آن در ميان خطبه اى از خطب بلغا، و فصحاى گذشته يا
از نويسندگان تواناى امروز كه يافت ميشود مانند چراغى است كه در شبستان
تاريكى قرار گرفته و آنرا تحت شعاع خود قرار ميدهد.
از راه جهات معنوى غير لفظى نيز اعجاز قرآن كماكان باقى است ، سازمان
وسيع معارف اعتقادى و اخلاقى و قوانين عملى فردى و اجتماعى اسلام كه
اصول و كليات آن در قرآن مجيد است تنظيم غير قابل خدشه و تضاد و تناقض
ناپذير آن از عهده بشر بيرون است و خاصه بدست كسى كه در شرائطى همانند
شرائط زندگى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله قرار گرفته باشد.
و هم نزول كتابى كه مانند قرآن يكنواخت و متشابه الاجراء باشد و در ظرف
بيست و سه سال در زمينه اوضاع و شرائطى در كمال اختلاف در حال آسودگى و
رفاهيت و سختى و ترس و ناامنى در حال جنگ و سلم در حال خلوت و تنهائى و
ميان جماعت وازدحام مردم در حال سفر و در حضر سوره سوره و آيه آيه بدون
هيچگونه اختلاف نازل شود محال است .
و خلاصه همه اوصافى كه قرآن پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله داشته
همين قرآن دارد پس هيچگونه تغيير و تحريفى بقرآن مجيد راه نيافته است .
علاوه خدايمتعال خود از مصونيت قرآن خبر داده است چنانكه مى فرمايد:
((انا نحن نزلنا الذكر و انا له
لحافظون ))))
سوره حجر آيه 9.
(ترجمه : تحقيقا ما خودمان اين ذكر و يادآورى قرآن را نازل كرديم و
تحقيقا ما نگهدار آن خواهيم بود).
و مى فرمايد: ((و انه لكتاب
عزيز لاياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد))
سوره حم سجده آيه 42.
(ترجمه : تحقيقا اين ذكر و يادآورى كتابى است كه هيچ گزندى را بخود راه
نميدهد، باطل و پوچى بآن راه پيدا نميكند نه از پيش و نه از پس ، از
خداى حكيم و ستوده تدريجا نازل شده ).
بمقتضاى اين آيات قرآن مجيد و مخصوصا ازين جهت كه يادآورى خدا و راه
نماى معارف حقه مى باشد با مصونيت خدائى مصون و از گزند پيش آمدهاى
تباه كننده در پناه خداى نگهدار مى باشد.
و در اثر همان وعده الهى است (آيه حفظ قرآن ) كه قرآن مجيد تاكنون كه
چهارده قرن از نزولش ميگذرد با وجود صدها و هزارها مليون دشمن مصون و
محفوظ مانده و تنها كتاب آسمانى است كه روزگارى دراز با مصونيت در ميان
بشر گذرانيده است .
يا قرائت قرآن و حفظ و روايت آن
چنانكه بارها اشاره كرديم در زمان حيات پيغمبر اكرم صلى الله
عليه و آله جمعيت متشكلى در مدينه بقرائت قرآن و تعليم و تعلم آن
اشتغال داشتند آيات قرآنى را كه تدريجا نازل ميشد از زبان پيغمبر اكرم
صلى الله عليه و آله استماع ميكردند و گاهى در پيشش خوانده بوى عرض
ميكردند.
عده اى در قرائت مصدر تعليم و آموزش بودند و كسانى كه از ايشان اخذ
ميكردند كيفيت قرائت خود را در شكل روايت باستاد خود اسناد ميدادند و
غالبا بحفظ آنچه اخذ كرده بودند ميپرداختند.
و طبعا وضع موجود نيز چنين حفظ و روايت را اقتضا ميكرد زيرا از يكطرف
خطى كه آنروز براى كتاب دائر بود خط كوفى بود كه نقطه و اعراب نداشت و
هر كلمه را با اشكال مختلف ميشد خواند.
و از طرف ديگر عامه مردم بيسواد بودند زيرا راهى جز حفظ و روايت براى
ضبط كلام نداشتند و همين روش سنت متبعه شده براى اعصار آينده نيز
بيادگار ماند.
يب طبقات قراء
نخستين طبقه از طبقات قراء همان صحابه را شمرده اند كه در عهد
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله بتعليم و تعلم آن اشتغال داشتند و
جمعى از ايشان همه قرآن را جمع كرده بودند و از آن جمله زنى است بنام
او ورقه دختر عبدالله بن حارث
(76)
(مراد از جمع كردن قرآن كه در بعضى از آثار بچهار تن از انصار و در
بعضى بپنج و در بعضى بشش و در بعضى به بيشتر نسبت داده شده تعلم و حفظ
همه قرآن مى باشد نه تاءليف و ترتيب سور و آيات آن وگرنه هيچ موجبى
براى دو فقره جمع و ترتيب مصحف كه در عهد خليفه اول و خليفه سوم باشد
نبود.
و همچنين آنچه در برخى از روايات وارد شده كه جاى هر يك از سور و آيات
قرآن مجيد بدستور خود پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله معين و مشخص بود
مطلبى است كه بقيه روايات عموما آنرا تكذيب مى كند).
و چنانكه
(77) بعضى از علماء گفته اند چند تن ازين طبقه بتعليم
قرائت قرآن شهرت داشتند: عثمان و على (عليه السلام ) و ابى بن كعب و
زيدبن ثابت و عبدالله بن مسعود و ابوموسى اشعرى .
طبقه دوم شاگردان طبقه اول كه عموما از تابعين ميباشند و معروفين شان
كه در شهرهاى مكه و مدينه و كوفه و بصره و شام حوزه هاى قرائت داشتند و
بتعليم قرآن ميپرداختند و البته اين پنج شهر جاهائى مى باشد كه مصاحف
عثمانى در آنها بود:
در مكه عبيد بن عمير و عطاء بن ابى رياح و طاوس و مجاهد و عكرمه و ابن
ابى مليكه و غير ايشان بود.
و در مدينه ابن مسيب و عروه و سالم و عمر بن عبدالعزيز و سليمان بن ---
و عطاء بن يسار و معاذ قارى و عبدالله بن اعرج و ابن شهاب زهرى و مسلم
بن جندى و زيد بن اسلم .
و در كوفه علقمه و اسود و مسروق و عبيده و عمروبن شرحبيل و حارث قيس و
ربيع بن خثيم و عمر و بن ميمون و ابو عبدالرحمن سلمى و زر بن حبيش و
--- بن نضله و سعيد بن جبير و نخعى و شعبى .
و در بصره ابوعاليه و ابورجاء و نصر بن عاصم و يحيى بن يعمر و حسن بصر
و ابن سيرين و قتاده
و در شام مغيرة بن ابى شهاب از اصحاب عثمان و خليفه بن سعد از اصحاب
ابودرداء صحابى .
طبقه سوم كه تقريبا بنصف اول قرن دوم منطبق است جماعتى از مشا--- ائمه
قرائت كه از طبقه دوم اخذ كرده اند:
در مكه عبدالله بن كثير (يكى از قراء سبعه ) و حميد بن قيس اعرج و محمد
ابى محيصن .
و در مدينه ابوجعفر يزيد بن قعقاع و شبية بن نصاح و نافع بن نفيم (---
از قراء سبعه ) .
و در كوفه يحيى بن وثاب و عاصم بن ابى النجود (يكى از قراء سبعه ).
سليمان اعيش و حمزه (يكى از قراء سبعه ) و كسائى (يكى از قراء سبعه ).
و در بصره عبدالله بن ابى اسحق و عيسى بن عمر و ابو عمر و بن علاء (يكى
از قراء سبعه ) و عاصم جحدرى و يعقوب حضرمى .
و در شام عبدالله بن عامر (يكى از قراء سبعه ) و عطية بن قيس كلا---
اسماعيل بن عبدالله بن مهاجر و يحيى بن حارث و شريح بن يزيد حضرمى .
طبقه چهارم شاگردان و روات طبقه سوم ميباشند مانند ابن عياش و --- و
خلف كه ذكر معروفين شان در فصل آينده خواهد آمد.
طبقه چهارم طبقه اهل بحث و تاءليف است و چنانكه گفته اند اول كسى
(78) كه در قرائت بتاءليف پرداخت ابو عبيد قاسم بن سلام
است پس از آن احمد بن جبير كوفى پس از آن اسماعيل بن اسحاق مالكى از
اصحاب قالون راوى پس از آن ابوجعفر ابن حرير طبرى پس از آن داجونى پس
از آن مجاهد.
پس از اينان دامنه بحث و تحقيق وسيعتر شده امثال
(79) دانى وشاطبى كتب و رسائل بيشمار نظما و نثرا
نوشتند.
يج - قراء سبعه
هفت تن از قراء طبقه سوم در ميان مردم شهرت بسزائى بدست آورده مرجعيتى
پيدا كرده كه ديگران را تحت الشعاع قرار داد و همچنين روات اينان با
اينكه بسيار بودند در هر كدام دو راوى از ميان روات تعين بدست آوردند.
قراء سبعه و راويان شان بترتيب زيرين ميباشند.
اول ابن كثير
(80) مكى راويان وى قنبل وبزى ميباشند بيك واسطه .
دويم نافع
(81) مدنى و راويان وى قالون و ورش ميباشند.
سيم عاصم
(82) كوفى و راويان وى ابوبكر شعبة بن عياش و حفص
ميباشند و قرآنى كه امروزه در ميان مردم دائر است مطابق قرائت عاصم است
بروايت حفص .
چهارم حمزه كوفى
(83) و راويان وى خلف و خلاد هستند بيك واسطه .
پنجم كسائى كوفى
(84) و راويان وى دورى و ابوالحارث ميباشند.
ششم ابوعمرو بن علاء
(85) بصرى و راويان وى دورى وسوسى ميباشند بيك واسطه
هفتم ابن عامر
(86) راويان وى هشام
(87) و ابن ذكوان با يك واسطه .
و تالى قرائات سبع در شهرت قرائت قراء ثلاثه است كه عبارت اند از ابو
جعفر
(88) و يعقوب
(89) و خلف
(90).
و قرائتهاى ديگرى نيز نقل شده مانند قرائتهائى كه بطور متفرقه از اصحاب
رسيده و همچنين قرائتهاى شاذكه كه مورد اعتنا قرار نگرفته اند و همچنين
قرائتهائى متفرقه از ائمه اهل بيت عليهم السلام روايت شده ولى
روايتهائى ديگر از ايشان رسيده كه امر باتباع قرائتهاى مشهور مينمايد.
جمهور علماء عامه قرائات سبع را متواتر ميدانند و حتى جماعتى روايت
نبوى معروف
(91) معروف : ((
((نزل القرآن على سبعة احرف
))را (ترجمه : قرآن روى هفت حرف
نازل شد) بقرائات سبع تفسير كرده اند و برخى از علماء شيعه نيز باين
قول تمايل كرده اند لكن جمعى تصريح كرده اند كه قرائات سبع مشهورند نه
متواتر.
زركشى
(92) در كتاب برهان گويد:
((حق اينست كه اين قرائتهاى
هفتگانه از قراء سبعه بطور تواتر بما رسيده است ولى تواتر آنها از
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم مورد نظر و تامل است زيرا سندهاى
قراء سبعه باين قرائتها در كتاب قرائت موجود است و همه اين اسناد از
قبيل نقل واحد از واحد مى باشد)).
و مكى
(93) در كتاب خود گويد هر كه گمان برد كه قرائت اين
قراء مانند نافع و عاصم همان هفت حرف است كه در حديث نبوى وارد مى باشد
دچار غلط فاحشى گرديده و لازمه اين گمان اينست كه قرائت غير اين هفت
قارى از پيشوايان ، قرائت قرآن نباشد و اين خطاء بزرگى است زيرا قدماء
علما كه قراءتها را جمع كرده تاءليف نموده اند مانند ابو عبيد قاسم بن
سلام و ابو حاتم سجستانى و ابو جعفر طبرى و اسماعيل قاضى چندين برابر
اين هفت قارى را ذكر كرده اند.
در سر دويست هجرى مردم در بصره قرائت ابو عمر و يعقوب را معمول
ميداشتند و در كوفه قرائت حمزه و عاصم و در شام قرائت ابن عامر و در
مكه قرائت ابن كثير و در مدينه قرائت نافع دائر بوده و زمانى بهمين حال
بودند تا در سر سيصد هجرى ابن مجاهد اسم يعقوب را برداشت و نام كسائى
را بجاى وى گذاشت .
و سبب اينكه مردم بقراء سبعه با اينكه مانند ايشان يا بهتر از ايشان در
ميان قراء بسيار بوده اعتنا نكرده بقرائت ايشان روى آوردند اين بود كه
روات ائمه بسيار زياد شدند و همتها از ضبط اينهمه روايات قرائت كوتاه
شد بنا گذاشتند كه چند نفر از كسانى كه قرائت شان با رسم خط مصحف موافق
و از جهت ضبط و حفظ آسان تر است انتخاب كنند.
ازين روى با رعايت عدد مصاحف پنجگانه كه عثمان بشهرهاى مكه و مدينه و
كوفه و بصره و شام فرستاده بود ازين پنج شهر پنج قارى انتخاب كرده
قرائت شان را معمول داشتند.
چنانكه ابن جبير در كتابى كه مانند ابن مجاهد در قرائات نوشته از قراء
سبعه فقط پنج نفر را از پنج شهر ذكر نموده است .
و پس از آن ابن مجاهد و ديگران بخبر ديگرى كه بموجب آن عثمان دو مصحف
ديگر بيمن و بحرين فرستاده و عدد مصاحف عثمانى هفت تا است ) اعتنا كرده
هفت نفر از قراء را انتخاب نمودند.
و چون از مصحف هائى كه بيمن و بحرين فرستاده شده اطلاعى در دست نيست دو
نفر از قراء كوفه را براى تكميل عدد تعيين نموده بپنج نفر سابق علاوه
كردند و بدين ترتيب عدد قراء هفت شد.
از طرفى نيز تصادفا اين عدد با عددى كه در روايت نبوى
(( ((نزل
القرآن على سبعه احرف ))ذكر شده
مطابقت پيدا كرد و بدست كسانى افتاد كه از اصل قضيه بى اطلاع بودند
ناچار گمان بردند كه مراد از هفت حرف كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و
آله وسلم فرموده همان هفت قرائت مى باشد.
و بهرحال قرائت قابل اعتماد آنست كه سند روايتش صحيح و با قواعد عربيت
موافق و با رسم خط مصحف مطابق باشد (تمام شد كلام مكى ).
و قراب
(94) در مثانى گويد: در اينكه ((بايد
بقرائت هفت نفر از قراء تمسك بجوئيم نه ديگران ))
نه اثرى هست و نه سنتى بلكه بعضى از متاخرين اين هفت قرائت را جمع آورى
كردند و انتشار پيدا كرد، آنگاه اين توهم پيش آمد كه غير آنها را
نميشود خواند در حاليكه كسى چنين سخنى نگفته است .
يد - عدد آيات قرآنى
تعداد آيات قرآنى بزمان پيغمبر اكرم ميرسد و در رواياتى از
آنحضرت آيات با عدد مانند ده آيه از آل عمران ذكر شده و حتى از آنحضرت
شماره آيات برخى از سور قرآنى رسيده مانند اينكه سوره حمد
(95) هفت آيه و سوره ملك
(96) سى آيه است در عدد مجموع آيات قرآنى چنانكه از ابو
عمرودانى
(97) منقول است شش قول است :
برخى گفته اند مجموع آيات قرآنى ششهزار آيه است و گفته شده ششهزار و
دويست و چهار آيه و گفته شده ششهزار و دويست و چهارده آيه و گفته شده
ششهزار و دويست و نوزده آيه و گفته شده ششهزار و دويست و بيست و پنج
آيه و گفته شده ششهزار و دويست و سى و شش آيه است .
و ازين شش قول دو قول از آن قراء اهل مدينه و چهار قول از آن قراء چهار
شهر ديگر كه مصحف عثمانى را داشتند: مكه و مدينه و بصره و شام مى باشد.
اهل هر يك ازين شش قول عدد خود را از راه روايت بعصر صحابه ميرسانند و
آنگاه آنرا روايت موقوفه شمرده بپيغمبر اكرم نسبت ميدهند و ازين روى
جمهور عدد آيات و تشخيص آيه را توفيقى ميدانند.
عدد اهل مدينه
(98) دو عدد است يكى عدد ابى جعفر يزيد بن قعقاع و شيبة
بن نصاح ، و ديگرى عدد اسماعيل بن جعفر بن ابى كثير انصارى است .
و عدد اهل مكه عدد ابن كثير كه از مجاهد از ابن عباس از ابى بن كعب
روايت مى كند و عدد اهل كوفه عدد حمزه و كسائى و خلف است و آنرا حمزه
از ابن ابى ليلى از ابو عبدالرحمن سلمى از على عليه السلام روايت مى
كند و عدد اهل بصره عاصم بن عجاج جحدرى است و عدد اهل شام عدد ابن
ذكوان و هشام بن عمار است و به ابودرداء نسبت ميدهند.
و البته اختلاف در عدد مجموع آيات قرآنى ناشى از اختلافى است كه در عدد
آيات سو قرآن است و احصائيه هاى ديگرى راجع بعدد حروف و كلمات سورهاى
قرآنى و مجموع قرآن ذكر نموده اند كه تعرض آنها براى ما مهم نيست .
يه - نامهاى سور قرآنى
انقسام قرآن كريم بسوره ها مانند انقسامش بآيه ها ريشه قرآنى
دارد و خدايمتعال در چندين جا از كلام خود اسم سوره برده چنانكه اسم
آيه را برده است ((سورة
انزلناها))سوره نور آيه 1 و
((اذا انزلت سورة
))سوره توبه آيه 86 و
((فاتوا بسورة من مثله
))سوره بقره آيه 23 و نظاير اين
آيات .
تسميه سوره را گاهى با اسمى كه در آن سوره واقع يا موضوعى كه از آن بحث
كرده مى كند چنانكه گفته ميشود سوره بقره سوره آل عمران سوره اسراء
سوره توحيد و چنانكه در قرآنهاى قديمى بسيار ديده ميشود كه در سر سوره
مينويسند ع ع ع ((سورة تذكر فيها البقرة
)) و ((سورة
يذكر فيها آل عمران )).
و گاهى جمله اى از اول سوره ذكر نموده معرف آن سوره قرار ميدهند چنانكه
گفته ميشود ((سوره اقراء باسم ربك
)) و ((سوره لم يكن
)) و نظائر اينها.
و گاهى با وصفى كه سوره دارد بمعرفى آن ميپردازند چنانكه گفته ميشود
((سوره فاتحة الكتاب ))
(99) ((سوره ام الكتاب و سبع
ثانى )) ((سوره اخلاص
))
(100) ((سوره نسبة الرب
)) و نظائر اينها.
اين روشها بشهادت آثار كه در دست است در صدر اسلام نيز دائر بوده است و
حتى در اخبار نبويه در زبان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم
تسميه سور قرآن مانند سوره بقره و سوره آل عمران و سوره هود و سوره
واقعه بسيار ديده ميشود و از ين روى ميتوان گفت بسيارى از اين نامها در
عصر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم در اثر كثرت استعمال تعين
پيدا كرده و هيچگونه جنبه توقيف شرعى ندارند.
يو - خط و اعراب قرآن مجيد
قرآن مجيد در زمان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم و
قرنهاى اول و دويم با خط كوفى استنساخ ميشد و ابهام خط كوفى (چنانكه
گذشت ) پيدايش سازمان حفظ و روايت و قرائت را ايجاب ميكرد در عين حال
اشكال ابهام بطور كليت و عموم حل نميشد و تنها حفاظ و روات بودند كه
تلفظ صحيح قرآن را آشنا بودند و براى هر كسى كه مصحف را باز ميكرد و
ميخواست تلاوت نمايد قرائت صحيح آسان نبود.
از اينروى در اواخر قرن اول هجرى ابوالاسود دئلى
(101) از اصحاب على عليه السلام براهنمائى آنحضرت دستور
زبان عربى را كه نوشته بود بامر عبدالملك خليفه اموى نقطه گذارى حروف
را بنا گذاشت و باين ترتيب ابهام خط تا اندازه اى رفع شد.
ولى باز مشكل ابهام فى الجمله حل ميشد نه بالجمله تا اينكه خليل بن
احمد
(102) نحوى معروف كه واضع علم عروض بود اشكالى براى
كيفيات تلفظ حروف وضع كرد: مد، تشديد، فتحه ، كسره ، ضمه ، سكون ،
تنوين منضم بيكى از حركات سه گانه ، روم ، اشمام . و باين نحو ابهام
تلفظ رفع شد.
و پيش از آن
(103) مدتى با نقطه بحركتهاى حروف اشاره ميشد بجاى فتحه
بالاى حرف در اولش نقطه اى ميگذاشتند و بجاى كسره زير حرف در اول و
بجاى ضمه بالاى حرف طرف آخرش و اين روش گاهى موجب مزيد ابهام ميشد.