بررسى نظريه «صرفه» در اعجاز قرآن

يعقوب جعفرى

- ۱ -


بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم

دانشمندان اسلامى در مورد وجوه اعجاز قرآن و اينكه قرآن كريم از چه جهت و يا جهاتى داراى اعجاز است، بحث‏هاى مفصلى كرده‏اند و جوانب گوناگون مسئله را مورد بررسى قرار داده‏اند.

بحث درباره وجوه اعجاز قرآن، هم در كتب كلامى آمده و هم در تفاسير و كتب مربوط به علوم قرآن عنوان شده است و اين مسئله به لحاظ اهميتى كه دارد، مورد توجه خاص صاحب نظران قرار گرفته است و با وجود اينكه اين موضوع از ديرباز به طور تفصيل محل بحث و بررسى واقع شده، هنوز هم زمينه براى بحث‏هاى بيشتر موجود است و به طورى كه خواهيم ديد، متأخران وجوه جديدى را عنوان كرده‏اند كه در كلام پيشينيان نيامده است. البته در اين مقاله هدف ما نقد و بررسى همه وجوه اعجاز قرآن نيست، ما تنها يكى از آن وجوه را كه در كلام شيخ مفيد و سيد مرتضى و بعضى ديگر از بزرگان آمده است، بررسى خواهيم كرد و آن قول به «صرفه» است. اما پيش از آن مناسب مى‏دانيم وجوه گوناگونى را كه درباره اعجاز قرآن گفته شده بياوريم و آنگاه با تفصيل مسئله «صرفه» را مورد بحث قرار دهيم.

وجوه اعجاز قرآن

با مراجعه به كتب كلامى و تفسيرى و كتاب‏هايى كه درباره علوم قرآنى و يا منحصراً راجع به اعجاز قرآن نوشته شده، به‏نظر مى‏رسد كه بحث درباره وجوه اعجاز قرآن به صورت يك مسئله اعتقادى به اوائل قرن سوم مربوط مى‏شود و از آن فراتر نمى‏رود. هر چند در كلمات پيامبر و ائمه(ع) و بعضى از متقدمين از صحابه و تابعين اشاراتى به اين موضوع شده است، اما طرح آن به صورت يك مسئله آن هم به روش كلامى، بعدها صورت گرفته و شايد بتوان گفت: نخستين كسى كه اين مسئله را عنوان كرده و راجع به آن كتاب نوشته، جاحظ (متوفى 255) است كه كتاب «نظم القرآن» را پديد آورد. البته اين كتاب در دست نيست، اما خود وى در كتاب «الحيوان» از آن كتاب ياد مى‏كند و مى‏گويد: من كتابى نوشته‏ام كه در آن آياتى از قرآن را جمع كرده‏ام اگر آن را بخوانى برترى قرآن را در ايجاز و جمع معانى بسيار با الفاظ اندك در مى‏يابى. سپس قطعه‏هايى از آن را نقل مى‏كند(1) همچنين بعضى از كسانى كه پس از جاحظ درباره اعجاز قرآن و يا بلاغت آن كتاب نوشته‏اند از نظم القرآن جاحظ نام برده‏اند و مثلا باقلانى در كتاب خود از آن ياد مى‏كند و جاحظ را به قصور يا تقصير متهم مى‏سازد. زيرا كه او چيز تازه‏اى نياورده و همان مطالب متكلمان پيشين را تكرار كرده است.(2)

پس از جاحظ كسانى اين مسئله را دنبال كردند و كتاب‏هايى نوشتند كه از جمله آنهاست كتاب «اعجاز القرآن فى نظمه و تأليفه»(3) نوشته محمد بن زيد واسطى (متوفى 307) است. اين كتاب نيز در دست نيست، ولى مطالبى از آن را عبدالقاهر جرجانى (متوفى 471) در كتاب خود «دلائل الاعجاز» آورده است. همچنين كتاب «اعجاز القرآن»(4) تأليف على بن عيسى رمّانى (متوفى 384) كه از متكلمان بود و كتاب «بيان اعجاز القرآن» از خطابى (متوفى 388) و كتاب «اعجاز القرآن» ابوبكر باقلانى كه از شهرت و معروفيت بيشترى برخوردار است.

به هر حال، بحث درباره وجوه اعجاز قرآن، بحث رائجى شد و علاوه بر كتاب‏هاى مستقل، به كتب كلامى و تفسيرى نيز راه يافت و البته اين بحث بيشتر در زمينه نظم و اسلوب و فصاحت و بلاغت قرآن بود. بعدها وجوه ديگرى نيز مطرح شد و بر تعداد آن افزوده گرديد، تا جايى كه سيوطى گفته است: بعضى‏ها وجوه اعجاز قرآن را به هشتاد وجه رسانيده‏اند(5) زركشى در كتاب «البرهان فى علوم القرآن» دوازده وجه براى اعجاز قرآن نقل كرده كه به اختصار عبارتند از:

1. خداوند مردم را از معارضه با قرآن منصرف كرده (اين همان قول به صرفه است كه به تفصيل مورد بحث قرار خواهيم داد.)

2. اعجاز قرآن مربوط به تأليف خاص آن مى‏باشد.

3. اعجاز قرآن به خاطر خبرهاى غيبى و پيشگويى‏هاى آن است.

4. اعجاز قرآن به سبب قصه‏ها و اخبارى است كه از گذشتگان آورده است.

5. اعجاز قرآن به سبب خبر دادن از باطن افراد است (نمونه‏هايى از اينگونه آيات را آورده)

6. اعجاز قرآن به خاطر نظم و صحت معانى و فصاحت الفاظ آن است.

7. وجه اعجاز قرآن فصاحت و غرابت اسلوب و سلامت آن از هر گونه عيب است.

8. وجه اعجاز قرآن نظم و تأليف خاص آن است، به گونه‏اى كه در كلام عرب سابقه نداشت.

9. وجه اعجاز قرآن چيزى است كه نمى‏توان از آن تعبير كرد. به اين معنى كه وجه اعجاز قرآن چيزى است كه درك مى‏شود، ولى قابل توصيف نيست.

10. اعجاز قرآن به علت استمرار فصاحت و بلاغت در همه قرآن است.

11. اعجاز قرآن به علت بلاغتى است كه ذوق آن را مى‏فهمد و نفس آن را مى‏پذيرد.

12. اعجاز قرآن به سبب همه آن وجوهى است كه گفته شد و نبايد وجه واحدى را در نظر گرفت.

زركشى پس از نقل دوازده وجه بالا به وجوه ديگرى نيز اشاره مى‏كند.(6)

در اينجا نظرات بعضى از متكلمين از معتزله و اشاعره و شيعه را در مورد وجوه اعجاز قرآن به اختصار نقل مى‏كنيم و سپس به بحث اصلى كه همان بررسى قول به صرفه است مى‏پردازيم:

ـ قاضى عبدالجبار معتزلى معتقد است كه وجه اعجاز قرآن اين است كه قرآن عرب را به معارضه طلبيد ولى آنان با وجود اينكه در فصاحت به نهايت آن رسيده بودند، با قرآن معارضه نكردند و اين هيچ علتى نداشت جز آنكه از آوردن مانند قرآن عاجز بودند. بنابراين همان ترك معارضه دليل اعجاز قرآن است.(7)

ـ خطابى پس از نقل بعضى از وجوه مى‏گويد: اعجاز قرآن از اين‏جهت است كه با فصيح‏ترين لفظ‏ها و زيباترين نظم و تاليف، صحيح‏ترين معانى را در بر گرفته است.(8)

ـ بسيارى از معتزله فصاحت و بلاغت را جهت اعجاز قرآن مى‏دانستند و مى‏گفتند، عرب‏ها همواره در مقابل فصاحت و بلاغت قرآن تعظيم مى‏كردند.(9)

ـ باقلانى اعجاز قرآن را در دو جهت مى‏داند: يكى نظم و اسلوب غريب آن و ديگرى فصاحت و بلاغتى كه در سطح بسيار بالايى در قرآن وجود دارد.(10)

ـ ايجى و جرجانى بلاغت قرآن را جهت اعجاز آن مى‏دانند. جرجانى مى‏گويد: در قرآن تمام فنون بلاغت به كار برده شده و هيچ يك از بلغا هر چند هم به قله آن رسيده باشند، قادر نيستند همه وجوه بلاغت را در سخن خود به كار گيرند.(11)

ـ شيخ طوسى مى‏گويد: قوى‏ترين قول در نزد من قول كسى است كه مى‏گويد: معجز بودن و خارق العاده بودن قرآن به‏خاطر فصاحت بالاى آن با نظم مخصوصى كه دارد، مى‏باشد. فصاحت به تنهايى و نظم به تنهايى و همين طور صرفه نمى‏تواند وجه اعجاز قرآن باشد.(12)

ـ ابن ميثم بحرانى اظهار مى‏دارد كه حق اين است كه جهت اعجاز قرآن مجموع سه چيز است فصاحت بالا و اسلوب خاص و اشتغال بر علوم شريفه. وى اضافه مى‏كند كه منظور از علوم شريفه‏اى كه در قرآن موجود است عبارت است از علم توحيد و علم اخلاق و سياسات و كيفيت سلوك الى الله و علم احوال پيشينيان...(13)

ـ علامه حلى معتقد است كه جهت اعجاز قرآن همان فصاحت بالغه آن است و لذا عرب‏ها همواره فصاحت قرآن را تعظيم مى‏كردند و به همين جهت است كه افرادى مانند «نابغه» وقتى با فصاحت قرآن آشنا شدند اسلام آوردند.(14)

ـ فاضل مقداد پس از نقل اقوال در مسئله، اين قول را كه جهت اعجاز قرآن مجموع اسلوب و فصاحت و اشتمال بر علوم شريفه است، تقريب مى‏كند.(15)

اين بود اجمالى از نظريه‏ها و اقوال متكلمان گذشته در مورد وجوه اعجاز قرآن. البته وجوه ديگرى نيز به طور جسته و گريخته گفته شده كه متكلمان كمتر به آنها توجه كرده‏اند، مانند نبودن تناقض در قرآن، شيرينى و حلاوت قرآن، تازگى قرآن در گوش شنوندگان هر چند مكرر هم باشد و از اين قبيل.

علاوه بر وجوهى كه نقل كرديم و متكلمان گذشته قرن‏ها روى آن بحث كره‏اند و به تكرار مكررات پرداخته‏اند، اخيراً نويسندگان معاصر به‏خصوص نويسندگان مصرى وجوه تازه‏اى را عنوان كرده‏اند كه به آنها نيز اشاره مى‏كنيم.

نويسندگانى مانند شيخ محمد عبده و رشيد رضا و طنطاوى و مصطفى صادق رافعى و سيد قطب و عبدالرزاق نوفل و همين طور سيد هبة الدين شهرستانى و صبحى صالح و مانند آنها مطالب تازه‏اى درباره زيبايى‏هاى قرآن و روش‏هاى فنى و تكنيكى ويژه‏اى كه در آن به كار گرفته شده است آورده‏اند كه بعضى از آنها به همان اسلوب قرآن باز مى‏گردد كه از قديم مطرح بوده، ولى اينها به صورت جديدى ارائه كرده‏اند و اما بعضى از آنها كاملاً تازه و بى سابقه است كه از جمله آنها موارد زير را مى‏توان نام برد:

1. اعجاز در آهنگ و موسيقى كلمات. شايد نخستين كسى كه به اين موضوع پرداخت رافعى بود كه نخست در كتاب «تاريخ آداب العرب» و سپس در كتاب «اعجاز القرآن» خود، اين مطلب را عنوان كرد. به عقيده او انتخاب كلمات و حتى حروف براى معانى گوناگون از لحاظ آهنگ و موسيقى لفظ، كاملاً حساب شده است و الفاظ قرآن در شدت و رخوت و ترقيق و تفخيم با معانى آن متناسب است.(16) او معتقد است كه تركيب كلمات و حروف در قرآن بر اساس موسيقى خاصى است كه با معانى آن هماهنگ است.(17)

اين موضوع را مرحوم طالقانى نيز در تفسير خود مورد توجه قرار داده است.(18)

2. اعجاز در كشف اسرار خلقت كه گاهى از آن به اعجاز علمى قرآن تعبير مى‏شود. نويسندگانى مانند عبد الرحمان كواكبى، طنطاوى، فريد وجدى و مرحوم شهرستانى، روى اين مسئله بسيار كار كرده‏اند و البته غثّ و ثمين را در هم آميخته‏اند و بعضى از آيات قرآن را با علوم روز و اكتشافاتى كه اخيراً در پديده‏هاى هستى شده، تطبيق كرده‏اند.

3. اعجاز عددى قرآن. اين موضوع را شايد نخستين بار شخصى به نام «رشاد خليفه» عنوان كرد و با استفاده از كامپيوتر چيزهايى را ارائه داد، اما چون بعدها حسن نيت و وثاقت او مورد ترديد قرار گرفت، كار او ارزش خود را از دست داد. ژس از وى عبدالرزاق نوفل به شيوه ديگرى اعجاز عددى قرآن را مطرح كرده كه قابل توجه و بررسى است.(19)

به طورى كه ملاحظه مى‏فرماييد، هم پيشينيان و هم معاصران بيشتر به الفاظ قرآن توجه كرده‏اند و كمتر به معانى آن پرداخته‏اند. به نظر مى‏رسد كه اگر به همان اندازه كه روى الفاظ قرآن كار شده است، در مورد معانى بلند و معارف عميق قرآن كار مى‏شد، وجوه بهترى در اعجاز قرآن به دست مى‏آمد.

اين بود نگاهى گذرا و اجمالى به وجوهى كه در اعجاز قرآن گفته شده است و اينك به بحث اصلى كه هدف اين مقاله است مى‏پردازيم.

قول به «صرفه» در اعجاز قرآن

يكى از وجوه اعجاز قرآن كه از ديرباز مورد بحث و بررسى و رد و قبول دانشمندان اسلامى قرار گرفته، اين است كه بگوييم: عاجز بون مردم از آوردن مانند قرآن به جهت فصاحت و بلاغت و نظم و امثال آن‏ها نيست، بلكه اعجاز قرآن از اين جهت است كه خداوند نمى‏گذارد مردم دست به چنين كارى بزنند و آنها را از اين عمل باز مى‏دارد و افكارشان را از انديشه اينكه چيزى مانند قرآن بياورند منصرف مى‏كند. اين همان «صرفه» است كه گروهى از علماى اسلام آن را مطرح كرده‏اند.

براى بررسى اين نظريه لازم است كه چند موضوع را مورد بحث قرار بدهيم نخست قائلين اين قول را بشناسيم سپس بدانيم كه اساساً منظور از صرفه چيست و آنگاه به بررسى ادله موافقان و مخالفان اين نظريه بپردازيم. اينك تفصيل مطلب:

قائلين به «صرفه»

با مراجعه به كتب كلامى و تفسيرى به خصوص كتاب‏هايى كه از قرن پنجم به بعد نگارش يافته است، چنين به نظر مى‏رسد كه قول به «صرفه» قول شاذى است و نوع علماى اسلام آن را رد كرده‏اند، اما اگر قدرى فراتر برويم و كتاب‏هاى پيشينيان را بررسى كنيم، خواهيم ديد كه اين نظريه در دو قرن چهارم و پنجم نه تنها قول شاذ نبوده، بلكه در ميان دانشمندان اين دو قرن طرفداران بسيارى داشته و شايد بتوان گفت كه در برهه‏اى از زمان، نظريه حاكم و مشهور ميان علما همين نظريه بوده است.

اكنون ما در اينجا اسامى كسانى را كه طرفدار اين نظريه بوده‏اند و يا به آن اظهار تمايل كرده‏اند مى‏آوريم و سخنان آنان را نقل مى‏كنيم. مستند ما در اينجا كتاب‏هايى است كه از خود اين افراد بر جاى مانده و يا منابع معتبرى است كه اين نظريه را به كسانى نسبت داده‏اند. ضمناً بگوييم: از آنجا كه اين نظريه، هم از معتزله و هم از اشاعره و اهل سنت و هم از شيعه طرفدارانى داشته است، ما آنها را به سه گروه تقسيم مى‏كنيم و اسامى آنها را جداگانه مى‏آوريم:

الف ـ معتزله

در ميان دانشمندان معتزله، چند تن از سران آنها را مى‏شناسيم كه قائل به صرفه در اعجاز قرآن شده‏اند و شايد بتوان گفت كه آنها نخستين كسانى هستند كه اين نظريه را مطرح كرده‏اند. اينك اسامى آنها:

1. ابراهيم بن سيار نظام(20) . او نخستين كسى است كه اين نظريه را عنوان كرد. قديمى‏ترين منبعى كه در اين مورد مطلبى را ارائه داده است كتاب ابن راوندى است كه در آنجا چنين آمده:

ابراهيم نظام گمان مى‏كرد كه نظم و تأليف قرآن حجتى براى پيامبر نيست و مردم توانايى آوردن مانند آن را دارند.(21)

ابوالحسين خياط پس از نقل اين سخن ابن راوندى، در مقام دفاع از نظام مى‏گويد: از نظر ابراهيم قرآن از چند وجه حجت پيامبر است كه يكى از آنها خبرهاى غيبى قرآن است. آنگاه نمونه‏هايى از آياتى كه در آنها اخبار غيبى آمده است مى‏آورد.(22)

اشعرى گزارش كامل‏ترى از عقيده نظام در اين باره مى‏دهد و مى‏گويد:

نظام گفته است: آيه و اعجوبه در قرآن همان خبر دادن از غيوب است و اما تأليف و نظم قرآن چيزى است كه بندگان هم قادر بر آن هستند ولى خدا آنها را از اين كار بازداشته و در آنها ايجاد عجز نموده است.(23)

بغدادى در دو كتاب خود به نظام نسبت مى‏دهد كه او اعجاز قرآن را تنها از جهت اشتمال بر اخبار غيبى مى‏دانست و معتقد بود كه نظم و تأليف قرآن چيزى است كه مردم هم مى‏توانند مانند آن را بياورند.(24)

شهرستانى عقيده نظام را درباره اعجاز قرآن را به صورتى مشروح نقل مى‏كند:

نظام عقيده داشت كه اعجاز قرآن از لحاظ اخبارى است كه از گذشته و آينده داده است و هم از اين جهت است كه داعى مردم از معارضه با قرآن برداشته شده و اعراب از اهتمام بر چنين كارى به‏طور جد منع شده‏اند، بگونه ايكه اگر به حال خود رها مى‏شدند، قادر بودند كه سوره‏اى را بياورند كه از لحاظ بلاغت و فصاحت و نظم همانند قرآن باشد.(25)

علاوه بر متونى كه آورديم، در بسيارى از كتب تفسيرى و كلامى و ادبى نيز قول به صرفه به نظام نسبت داده شده و اين امر را از مسلمات دانسته‏اند.

2. جاحظ(26). يكى ديگر از سران معتزله كه قول به صرفه را عنوان كرده، جاحظ مى‏باشد كه از شاگردان نظام بود. با اينكه جاحظ خود درباره نظم فصاحت و بلاغت قرآن كتاب نوشته و به‏طورى كه پيش از اين گفتيم كتاب «نظم القرآن» او شايد نخستين كتاب در نوع خود باشد، در عين حال او در كتاب «الحيوان» به مناسبت صحبت از هدهد، بحثى را مطرح مى‏كند و آن اينكه چگونه سليمان با مقام نبوتى كه داشت و جن و انس در خدمت او بود از ملك سبا و ملكه آن اطلاعى نداشت؟ در پاسخ به اين پرسش موضوع جالبى را عنوان مى‏كند و آن اينكه گاهى خداوند به خاطر مصلحتى ذهن انسان را از چيزهاى واضحى منصرف مى‏كند و انسان را از مسائلى كه خيلى روشن است غافل مى‏سازد. آنگاه مثال هايى از زندگى انبيا و ديگران مى‏زند سپس به مناسبت اين بحث مى‏گويد:

مثال ديگر آن چيزى است كه خداوند از اوهام عرب برداشت و نفوس آنها را از معارضه با قرآن منصرف كرد، بعد از آنكه پيامبر با آنها به وسيله نظم قرآن تحدى مى‏كرد و لذا نديديم كسى را كه در معارضه با قرآن طمع كند.(27)

البته جاحظ در حالى اين سخن را مى‏گويد كه معتقد است قرآن داراى نظم بديعى است كه مردم توانايى آوردن مانند آن را ندارند.(28) البته به‏طورى‏كه خواهيم گفت، طرفداران نظريه صرفه در اينكه قرآن در اوج فصاحت و بلاغت است ترديد ندارند.

3. ابواسحاق نصيبى.(29) او كه از شاگردان ابوعبداللّه‏ بصرى و معاصر شيخ مفيد بود و از دانشمندان معروف معتزله در عصر خود به شمار مى‏آمد، نيز در مسئله وجوه اعجاز قرآن قائل به صرفه است. البته از ابواسحاق نصيبى كتابى در دست نيست، اما در منابع مختلفى اين قول را به او نسبت داده‏اند. از جمله شيخ طوسى و يحيى بن حمزه يمنى نقل مى‏كنند كه گويا نصيبى قائل به صرفه بوده است.(30)

4. على بن عيسى الرمانى.(31) اين دانشمند معتزلى درباره اعجاز قرآن كتابى دارد كه پيشتر از آن ياد كرديم. او در اين كتاب يك جا وجوه اعجاز قرآن را هفت چيز مى‏شمارد كه يكى از آنها صرفه است و در جايى مى‏گويد: بعضى از اهل علم در اعجاز قرآن به اين مطلب تكيه مى‏كردند كه همت‏ها از معارضه قرآن منصرف شده و اين به نظر ما يكى از وجوه اعجاز است.(32)

غير از اين چهار نفر كسان ديگرى از معتزله نيز قائل به صرفه بوده‏اند و اين قول به بسيارى از معتزله نسبت داده شده. هر چند غير از چهار نفرى كه نام برديم از افراد ديگرى بخصوص ياد نشده است. البته از عباد بن سليمان و هشام فوطى نقل شده كه آنها قرآن را حجت بر نبوت پيامبر نمى‏دانستند(33) و اين امر سبب شد كه بعضى‏ها آنها را هم از جمله قائلين به صرفه قلمداد كنند كه جاى تأمل است. به هر حال بغدادى گفته است: نظام و اكثر قدريه معتقدند كه مردم بر آوردن مانند قرآن قادرند.(34) منظور او از قدريه همان معتزله است. تفتازانى اظهار مى‏دارد كه نظام و بسيارى از معتزله قائل هستند كه اعجاز قرآن در صرفه است.(35)

ب. اهل سنت و اشاعره

هر چند كه خاستگاه قول به صرفه مكتب معتزله است، اما اين نظريه ميان پيروان مكتب‏هاى كلامى ديگر نيز طرفدارانى دارد. حتى در ميان اهل سنت و اشاعره كه مخالف سرسخت معتزله هستند، افرادى از نظريه صرفه جانب‏دارى كرده‏اند و آن را تقويت نموده‏اند كه از جمله آنهاست:

1. خطابى بستى.(36) اين شخص كه از اهل حديث و اهل سنت بوده و ميان آنان به جلالت قدر و علم و فضل معروفيت دارد، كتابى در اعجاز قرآن به نام «بيان اعجاز القرآن» نوشته كه پيش از اين ياد كرديم. او در اين كتاب وجوه متعددى را در اعجاز قرآن مى‏شمارد و در مورد فصاحت و بلاغت و نظم و تأليف قرآن بحث مى‏كند و آن را وجهى بر اعجاز مى‏داند، اما در جايى از همين كتاب قول به صرفه را به عنوان يكى از وجوه اعجاز قرآن مطرح مى‏سازد و آن را تقريب مى‏كند. به عقيده خطابى نظريه صرفه نظريه قابل قبولى است جز اينكه با بعضى از آيات تحدى تناسب ندارد.(37)

2. ابواسحاق اسفرائينى.(38) او از علماى بزرگ اهل سنت و اشاعره در قرن پنجم بود و در ميان آنها به لقب «الاستاذ الامام» ملقب است. او به عنوان يك متكلم برجسته اشاعره، در اعجاز قرآن قائل به صرفه بود. اين مطلب را قاضى عضد الدين ايجى در كتاب المواقف به او نسبت داده و مى‏گويد: در بيان وجه اعجاز قرآن بعضى‏ها به صرفه معتقدند و سپس از طرفداران آن چند تن را نام مى‏برد كه از جمله از ابواسحاق ياد مى‏كند.(39)

3. ابن حزم اندلسى(40). يكى از كسانى كه قائل به صرفه است و بر آن پافشاى مى‏كند، ابن حزم اندلسى است. او در كتاب خود گفته كسانى را كه فصاحت و بلاغت و نظم قرآن را دليل اعجاز آن مى‏دانند به شدت رد مى‏كند و اشكالاتى را بر آنها متوجه مى‏سازد و در نهايت مى‏گويد:

صحيح اين است كه بلاغت قرآن از نوع بلاغت مردم نيست و خداوند مردم را از آوردن مانند قرآن منع كرده و بر آن لباس اعجاز پوشانيده است.(41) ابن حزم به تفصيل درباره نظريه صرفه بحث مى‏كند و اشكالاتى را كه بر اين نظريه كرده‏اند پاسخ مى‏دهد. به زودى بعضى از مطالب او در اين زمينه نقل خواهيم كرد.