بسم اللّه الرحمن الرحيم
دانشمندان اسلامى در مورد وجوه اعجاز
قرآن و اينكه قرآن كريم از چه جهت و يا جهاتى داراى اعجاز است، بحثهاى مفصلى
كردهاند و جوانب گوناگون مسئله را مورد بررسى قرار دادهاند.
بحث درباره وجوه اعجاز قرآن، هم در
كتب كلامى آمده و هم در تفاسير و كتب مربوط به علوم قرآن عنوان شده است و اين مسئله
به لحاظ اهميتى كه دارد، مورد توجه خاص صاحب نظران قرار گرفته است و با وجود اينكه
اين موضوع از ديرباز به طور تفصيل محل بحث و بررسى واقع شده، هنوز هم زمينه براى
بحثهاى بيشتر موجود است و به طورى كه خواهيم ديد، متأخران وجوه جديدى را عنوان
كردهاند كه در كلام پيشينيان نيامده است. البته در اين مقاله هدف ما نقد و بررسى
همه وجوه اعجاز قرآن نيست، ما تنها يكى از آن وجوه را كه در كلام شيخ مفيد و سيد
مرتضى و بعضى ديگر از بزرگان آمده است، بررسى خواهيم كرد و آن قول به «صرفه» است.
اما پيش از آن مناسب مىدانيم وجوه گوناگونى را كه درباره اعجاز قرآن گفته شده
بياوريم و آنگاه با تفصيل مسئله «صرفه» را مورد بحث قرار دهيم.
وجوه اعجاز قرآن
با مراجعه به كتب كلامى و تفسيرى و
كتابهايى كه درباره علوم قرآنى و يا منحصراً
راجع به اعجاز قرآن
نوشته شده، بهنظر مىرسد كه بحث درباره وجوه اعجاز قرآن به صورت يك مسئله اعتقادى
به اوائل قرن سوم مربوط مىشود و از آن فراتر نمىرود. هر چند در كلمات پيامبر و
ائمه(ع) و بعضى از متقدمين از صحابه و تابعين اشاراتى به اين موضوع شده است، اما
طرح آن به صورت يك مسئله آن هم به روش كلامى، بعدها صورت گرفته و شايد بتوان گفت:
نخستين كسى كه اين مسئله را عنوان كرده و راجع به آن كتاب نوشته، جاحظ (متوفى 255)
است كه كتاب «نظم القرآن» را پديد آورد. البته اين كتاب در دست نيست، اما خود وى در
كتاب «الحيوان» از آن كتاب ياد مىكند و مىگويد: من كتابى نوشتهام كه در آن آياتى
از قرآن را جمع كردهام اگر آن را بخوانى برترى قرآن را در ايجاز و جمع معانى بسيار
با الفاظ اندك در مىيابى. سپس قطعههايى از آن را نقل مىكند(1) همچنين
بعضى از كسانى كه پس از جاحظ درباره اعجاز قرآن و يا بلاغت آن كتاب نوشتهاند از
نظم القرآن جاحظ نام بردهاند و مثلا باقلانى در كتاب خود از آن ياد مىكند و جاحظ
را به قصور يا تقصير متهم مىسازد. زيرا كه او چيز تازهاى نياورده و همان مطالب
متكلمان پيشين را تكرار كرده است.(2)
پس از جاحظ كسانى اين مسئله را دنبال
كردند و كتابهايى نوشتند كه از جمله آنهاست كتاب «اعجاز القرآن فى نظمه و تأليفه»(3)
نوشته محمد بن زيد واسطى (متوفى 307) است. اين كتاب نيز در دست نيست، ولى مطالبى از
آن را عبدالقاهر جرجانى (متوفى 471) در كتاب خود «دلائل الاعجاز» آورده است. همچنين
كتاب «اعجاز القرآن»(4) تأليف على بن عيسى رمّانى (متوفى 384) كه از
متكلمان بود و كتاب «بيان اعجاز القرآن» از خطابى (متوفى 388) و كتاب «اعجاز
القرآن» ابوبكر
باقلانى كه از شهرت و
معروفيت بيشترى برخوردار است.
به هر حال، بحث درباره وجوه اعجاز
قرآن، بحث رائجى شد و علاوه بر كتابهاى مستقل، به كتب كلامى و تفسيرى نيز راه يافت
و البته اين بحث بيشتر در زمينه نظم و اسلوب و فصاحت و بلاغت قرآن بود. بعدها وجوه
ديگرى نيز مطرح شد و بر تعداد آن افزوده گرديد، تا جايى كه سيوطى گفته است: بعضىها
وجوه اعجاز قرآن را به هشتاد وجه رسانيدهاند(5) زركشى در كتاب «البرهان
فى علوم القرآن» دوازده وجه براى اعجاز قرآن نقل كرده كه به اختصار عبارتند از:
1. خداوند مردم را از معارضه با قرآن
منصرف كرده (اين همان قول به صرفه است كه به تفصيل مورد بحث قرار خواهيم داد.)
2. اعجاز قرآن مربوط به تأليف خاص آن
مىباشد.
3. اعجاز قرآن به خاطر خبرهاى غيبى و
پيشگويىهاى آن است.
4. اعجاز قرآن به سبب قصهها و اخبارى
است كه از گذشتگان آورده است.
5. اعجاز قرآن به سبب خبر دادن از
باطن افراد است (نمونههايى از اينگونه آيات را آورده)
6. اعجاز قرآن به خاطر نظم و صحت
معانى و فصاحت الفاظ آن است.
7. وجه اعجاز قرآن فصاحت و غرابت
اسلوب و سلامت آن از هر گونه عيب است.
8. وجه اعجاز قرآن نظم و تأليف خاص آن
است، به گونهاى كه در كلام عرب سابقه نداشت.
9. وجه اعجاز قرآن چيزى است كه
نمىتوان از آن تعبير كرد. به اين معنى كه وجه اعجاز قرآن چيزى است كه درك مىشود،
ولى قابل توصيف نيست.
10. اعجاز قرآن به علت استمرار فصاحت
و بلاغت در همه قرآن است.
11. اعجاز قرآن به علت بلاغتى است كه
ذوق آن را مىفهمد و نفس آن را مىپذيرد.
12. اعجاز قرآن به سبب همه آن وجوهى
است كه گفته شد و نبايد وجه واحدى
را در نظر گرفت.
زركشى پس از نقل دوازده وجه بالا به
وجوه ديگرى نيز اشاره مىكند.(6)
در اينجا نظرات بعضى از متكلمين از
معتزله و اشاعره و شيعه را در مورد وجوه اعجاز قرآن به اختصار نقل مىكنيم و سپس به
بحث اصلى كه همان بررسى قول به صرفه است مىپردازيم:
ـ قاضى عبدالجبار معتزلى معتقد است كه
وجه اعجاز قرآن اين است كه قرآن عرب را به معارضه طلبيد ولى آنان با وجود اينكه در
فصاحت به نهايت آن رسيده بودند، با قرآن معارضه نكردند و اين هيچ علتى نداشت جز
آنكه از آوردن مانند قرآن عاجز بودند. بنابراين همان ترك معارضه دليل اعجاز قرآن
است.(7)
ـ خطابى پس از نقل بعضى از وجوه
مىگويد: اعجاز قرآن از اينجهت است كه با فصيحترين لفظها و زيباترين نظم و
تاليف، صحيحترين معانى را در بر گرفته است.(8)
ـ بسيارى از معتزله فصاحت و بلاغت را
جهت اعجاز قرآن مىدانستند و مىگفتند، عربها همواره در مقابل فصاحت و بلاغت قرآن
تعظيم مىكردند.(9)
ـ باقلانى اعجاز قرآن را در دو جهت
مىداند: يكى نظم و اسلوب غريب آن و ديگرى فصاحت و بلاغتى كه در سطح بسيار بالايى
در قرآن وجود دارد.(10)
ـ ايجى و جرجانى بلاغت قرآن را جهت
اعجاز آن مىدانند. جرجانى مىگويد: در قرآن تمام فنون بلاغت به كار برده شده و هيچ
يك از بلغا هر چند هم به قله آن رسيده باشند، قادر نيستند همه وجوه بلاغت را در سخن
خود به كار گيرند.(11)
ـ شيخ طوسى مىگويد: قوىترين قول در
نزد من قول كسى است كه مىگويد: معجز بودن و خارق العاده بودن قرآن بهخاطر فصاحت
بالاى آن با نظم مخصوصى كه دارد، مىباشد. فصاحت به تنهايى و نظم به تنهايى و همين
طور صرفه نمىتواند
وجه اعجاز قرآن باشد.(12)
ـ ابن ميثم بحرانى اظهار مىدارد كه
حق اين است كه جهت اعجاز قرآن مجموع سه چيز است فصاحت بالا و اسلوب خاص و اشتغال بر
علوم شريفه. وى اضافه مىكند كه منظور از علوم شريفهاى كه در قرآن موجود است عبارت
است از علم توحيد و علم اخلاق و سياسات و كيفيت سلوك الى الله و علم احوال
پيشينيان...(13)
ـ علامه حلى معتقد است كه جهت اعجاز
قرآن همان فصاحت بالغه آن است و لذا عربها همواره فصاحت قرآن را تعظيم مىكردند و
به همين جهت است كه افرادى مانند «نابغه» وقتى با فصاحت قرآن آشنا شدند اسلام
آوردند.(14)
ـ فاضل مقداد پس از نقل اقوال در
مسئله، اين قول را كه جهت اعجاز قرآن مجموع اسلوب و فصاحت و اشتمال بر علوم شريفه
است، تقريب مىكند.(15)
اين بود اجمالى از نظريهها و اقوال
متكلمان گذشته در مورد وجوه اعجاز قرآن. البته وجوه ديگرى نيز به طور جسته و گريخته
گفته شده كه متكلمان كمتر به آنها توجه كردهاند، مانند نبودن تناقض در قرآن،
شيرينى و حلاوت قرآن، تازگى قرآن در گوش شنوندگان هر چند مكرر هم باشد و از اين
قبيل.
علاوه بر وجوهى كه نقل كرديم و
متكلمان گذشته قرنها روى آن بحث كرهاند و به تكرار مكررات پرداختهاند، اخيراً
نويسندگان معاصر بهخصوص نويسندگان مصرى وجوه تازهاى را عنوان كردهاند كه به آنها
نيز اشاره مىكنيم.
نويسندگانى مانند شيخ محمد عبده و
رشيد رضا و طنطاوى و مصطفى صادق رافعى و سيد قطب و عبدالرزاق نوفل و همين طور سيد
هبة الدين شهرستانى و صبحى صالح و مانند آنها مطالب تازهاى درباره زيبايىهاى قرآن
و روشهاى فنى و تكنيكى ويژهاى كه در آن به كار گرفته شده است آوردهاند كه بعضى
از آنها به همان
اسلوب قرآن باز مىگردد
كه از قديم مطرح بوده، ولى اينها به صورت جديدى ارائه كردهاند و اما بعضى از آنها
كاملاً تازه و بى سابقه است كه از جمله آنها موارد زير را مىتوان نام برد:
1. اعجاز در آهنگ و موسيقى كلمات.
شايد نخستين كسى كه به اين موضوع پرداخت رافعى بود كه نخست در كتاب «تاريخ آداب
العرب» و سپس در كتاب «اعجاز القرآن» خود، اين مطلب را عنوان كرد. به عقيده او
انتخاب كلمات و حتى حروف براى معانى گوناگون از لحاظ آهنگ و موسيقى لفظ، كاملاً
حساب شده است و الفاظ قرآن در شدت و رخوت و ترقيق و تفخيم با معانى آن متناسب است.(16)
او معتقد است كه تركيب كلمات و حروف در قرآن بر اساس موسيقى خاصى است كه با معانى
آن هماهنگ است.(17)
اين موضوع را مرحوم طالقانى نيز در
تفسير خود مورد توجه قرار داده است.(18)
2. اعجاز در كشف اسرار خلقت كه گاهى
از آن به اعجاز علمى قرآن تعبير مىشود. نويسندگانى مانند عبد الرحمان كواكبى،
طنطاوى، فريد وجدى و مرحوم شهرستانى، روى اين مسئله بسيار كار كردهاند و البته غثّ
و ثمين را در هم آميختهاند و بعضى از آيات قرآن را با علوم روز و اكتشافاتى كه
اخيراً در پديدههاى هستى شده، تطبيق كردهاند.
3. اعجاز عددى قرآن. اين موضوع را
شايد نخستين بار شخصى به نام «رشاد خليفه» عنوان كرد و با استفاده از كامپيوتر
چيزهايى را ارائه داد، اما چون بعدها حسن نيت و وثاقت او مورد ترديد قرار گرفت، كار
او ارزش خود را از دست داد. ژس از وى عبدالرزاق نوفل به شيوه ديگرى اعجاز عددى قرآن
را مطرح كرده كه قابل توجه و بررسى است.(19)
به طورى كه ملاحظه مىفرماييد، هم
پيشينيان و هم معاصران بيشتر به الفاظ قرآن توجه كردهاند و كمتر به معانى آن
پرداختهاند. به نظر مىرسد كه اگر به همان
اندازه كه روى الفاظ
قرآن كار شده است، در مورد معانى بلند و معارف عميق قرآن كار مىشد، وجوه بهترى در
اعجاز قرآن به دست مىآمد.
اين بود نگاهى گذرا و اجمالى به وجوهى
كه در اعجاز قرآن گفته شده است و اينك به بحث اصلى كه هدف اين مقاله است
مىپردازيم.
قول به «صرفه» در اعجاز قرآن
يكى از وجوه اعجاز قرآن كه از ديرباز
مورد بحث و بررسى و رد و قبول دانشمندان اسلامى قرار گرفته، اين است كه بگوييم:
عاجز بون مردم از آوردن مانند قرآن به جهت فصاحت و بلاغت و نظم و امثال آنها نيست،
بلكه اعجاز قرآن از اين جهت است كه خداوند نمىگذارد مردم دست به چنين كارى بزنند و
آنها را از اين عمل باز مىدارد و افكارشان را از انديشه اينكه چيزى مانند قرآن
بياورند منصرف مىكند. اين همان «صرفه» است كه گروهى از علماى اسلام آن را مطرح
كردهاند.
براى بررسى اين نظريه لازم است كه چند
موضوع را مورد بحث قرار بدهيم نخست قائلين اين قول را بشناسيم سپس بدانيم كه اساساً
منظور از صرفه چيست و آنگاه به بررسى ادله موافقان و مخالفان اين نظريه بپردازيم.
اينك تفصيل مطلب:
قائلين به «صرفه»
با مراجعه به كتب كلامى و تفسيرى به
خصوص كتابهايى كه از قرن پنجم به بعد نگارش يافته است، چنين به نظر مىرسد كه قول
به «صرفه» قول شاذى است و نوع علماى اسلام آن را رد كردهاند، اما اگر قدرى فراتر
برويم و كتابهاى پيشينيان را بررسى كنيم، خواهيم ديد كه اين نظريه در دو قرن چهارم
و پنجم نه تنها قول شاذ نبوده، بلكه در ميان دانشمندان اين دو قرن طرفداران بسيارى
داشته و شايد بتوان گفت كه در برههاى از زمان، نظريه حاكم و مشهور ميان علما همين
نظريه بوده است.
اكنون ما در اينجا اسامى كسانى را كه
طرفدار اين نظريه بودهاند و يا به آن اظهار تمايل كردهاند مىآوريم و سخنان آنان
را نقل مىكنيم. مستند ما در اينجا كتابهايى است كه از خود اين افراد بر جاى مانده
و يا منابع معتبرى است كه اين نظريه را به كسانى نسبت دادهاند. ضمناً بگوييم: از
آنجا كه اين نظريه، هم از معتزله و هم از
اشاعره و اهل سنت و هم
از شيعه طرفدارانى داشته است، ما آنها را به سه گروه تقسيم مىكنيم و اسامى آنها را
جداگانه مىآوريم:
الف ـ معتزله
در ميان دانشمندان معتزله، چند تن از
سران آنها را مىشناسيم كه قائل به صرفه در اعجاز قرآن شدهاند و شايد بتوان گفت كه
آنها نخستين كسانى هستند كه اين نظريه را مطرح كردهاند. اينك اسامى آنها:
1. ابراهيم بن سيار نظام(20)
. او نخستين كسى است كه اين نظريه را عنوان كرد. قديمىترين منبعى كه در اين مورد
مطلبى را ارائه داده است كتاب ابن راوندى است كه در آنجا چنين آمده:
ابراهيم نظام گمان مىكرد كه نظم و
تأليف قرآن حجتى براى پيامبر نيست و مردم توانايى آوردن مانند آن را دارند.(21)
ابوالحسين خياط پس از نقل اين سخن ابن
راوندى، در مقام دفاع از نظام مىگويد: از نظر ابراهيم قرآن از چند وجه حجت پيامبر
است كه يكى از آنها خبرهاى غيبى قرآن است. آنگاه نمونههايى از آياتى كه در آنها
اخبار غيبى آمده است مىآورد.(22)
اشعرى گزارش كاملترى از عقيده نظام
در اين باره مىدهد و مىگويد:
نظام گفته است: آيه و اعجوبه در قرآن
همان خبر دادن از غيوب است و اما تأليف و نظم قرآن چيزى است كه بندگان هم قادر بر
آن هستند ولى خدا آنها را از اين كار بازداشته و در آنها ايجاد عجز نموده است.(23)
بغدادى در دو كتاب خود
به نظام نسبت مىدهد كه او اعجاز قرآن را تنها از جهت اشتمال بر اخبار غيبى
مىدانست و معتقد بود كه نظم و تأليف قرآن چيزى است كه مردم هم مىتوانند مانند آن
را بياورند.(24)
شهرستانى عقيده نظام را درباره اعجاز
قرآن را به صورتى مشروح نقل مىكند:
نظام عقيده داشت كه اعجاز قرآن از
لحاظ اخبارى است كه از گذشته و آينده داده است و هم از اين جهت است كه داعى مردم از
معارضه با قرآن برداشته شده و اعراب از اهتمام بر چنين كارى بهطور جد منع شدهاند،
بگونه ايكه اگر به حال خود رها مىشدند، قادر بودند كه سورهاى را بياورند كه از
لحاظ بلاغت و فصاحت و نظم همانند قرآن باشد.(25)
علاوه بر متونى كه آورديم، در بسيارى
از كتب تفسيرى و كلامى و ادبى نيز قول به صرفه به نظام نسبت داده شده و اين امر را
از مسلمات دانستهاند.
2. جاحظ(26). يكى ديگر از
سران معتزله كه قول به صرفه را عنوان كرده، جاحظ مىباشد كه از شاگردان نظام بود.
با اينكه جاحظ خود درباره نظم فصاحت و بلاغت قرآن كتاب نوشته و بهطورى كه پيش از
اين گفتيم كتاب «نظم القرآن» او شايد نخستين كتاب در نوع خود باشد، در عين حال او
در كتاب «الحيوان» به مناسبت صحبت از هدهد، بحثى را مطرح مىكند و آن اينكه چگونه
سليمان با مقام نبوتى كه داشت و جن و انس در خدمت او بود از ملك سبا و ملكه آن
اطلاعى نداشت؟ در پاسخ به اين پرسش موضوع جالبى را عنوان مىكند و آن اينكه گاهى
خداوند به خاطر مصلحتى ذهن انسان را از چيزهاى واضحى منصرف مىكند و انسان را از
مسائلى كه خيلى روشن
است غافل مىسازد. آنگاه مثال هايى از زندگى انبيا و ديگران مىزند سپس به مناسبت
اين بحث مىگويد:
مثال ديگر آن چيزى است كه خداوند از
اوهام عرب برداشت و نفوس آنها را از معارضه با قرآن منصرف كرد، بعد از آنكه پيامبر
با آنها به وسيله نظم قرآن تحدى مىكرد و لذا نديديم كسى را كه در معارضه با قرآن
طمع كند.(27)
البته جاحظ در حالى اين سخن را
مىگويد كه معتقد است قرآن داراى نظم بديعى است كه مردم توانايى آوردن مانند آن را
ندارند.(28) البته بهطورىكه خواهيم گفت، طرفداران نظريه صرفه در اينكه
قرآن در اوج فصاحت و بلاغت است ترديد ندارند.
3. ابواسحاق نصيبى.(29) او
كه از شاگردان ابوعبداللّه بصرى و معاصر شيخ مفيد بود و از دانشمندان معروف معتزله
در عصر خود به شمار مىآمد، نيز در مسئله وجوه اعجاز قرآن قائل به صرفه است. البته
از ابواسحاق نصيبى كتابى در دست نيست، اما در منابع مختلفى اين قول را به او نسبت
دادهاند. از جمله شيخ طوسى و يحيى بن حمزه يمنى نقل مىكنند كه گويا نصيبى قائل به
صرفه بوده است.(30)
4. على بن عيسى الرمانى.(31)
اين دانشمند معتزلى درباره اعجاز قرآن كتابى دارد كه پيشتر از آن ياد كرديم. او در
اين كتاب يك جا وجوه اعجاز قرآن را هفت چيز مىشمارد كه يكى از آنها صرفه است و در
جايى مىگويد: بعضى از اهل علم در
اعجاز قرآن به اين مطلب
تكيه مىكردند كه همتها از معارضه قرآن منصرف شده و اين به نظر ما يكى از وجوه
اعجاز است.(32)
غير از اين چهار نفر كسان ديگرى از
معتزله نيز قائل به صرفه بودهاند و اين قول به بسيارى از معتزله نسبت داده شده. هر
چند غير از چهار نفرى كه نام برديم از افراد ديگرى بخصوص ياد نشده است. البته از
عباد بن سليمان و هشام فوطى نقل شده كه آنها قرآن را حجت بر نبوت پيامبر
نمىدانستند(33) و اين امر سبب شد كه بعضىها آنها را هم از جمله قائلين
به صرفه قلمداد كنند كه جاى تأمل است. به هر حال بغدادى گفته است: نظام و اكثر
قدريه معتقدند كه مردم بر آوردن مانند قرآن قادرند.(34) منظور او از
قدريه همان معتزله است. تفتازانى اظهار مىدارد كه نظام و بسيارى از معتزله قائل
هستند كه اعجاز قرآن در صرفه است.(35)
ب. اهل سنت و اشاعره
هر چند كه خاستگاه قول به صرفه مكتب
معتزله است، اما اين نظريه ميان پيروان مكتبهاى كلامى ديگر نيز طرفدارانى دارد.
حتى در ميان اهل سنت و اشاعره كه مخالف سرسخت معتزله هستند، افرادى از نظريه صرفه
جانبدارى كردهاند و آن را تقويت نمودهاند كه از جمله آنهاست:
1. خطابى بستى.(36) اين شخص
كه از اهل حديث و اهل سنت بوده و ميان آنان به جلالت قدر و علم و فضل معروفيت دارد،
كتابى در اعجاز قرآن به نام «بيان اعجاز القرآن» نوشته كه پيش از اين ياد كرديم. او
در اين كتاب وجوه متعددى را در اعجاز قرآن مىشمارد و در مورد فصاحت و بلاغت و نظم
و تأليف قرآن بحث مىكند و آن را وجهى بر اعجاز مىداند، اما در جايى از همين كتاب
قول به صرفه را به عنوان
يكى از وجوه اعجاز قرآن
مطرح مىسازد و آن را تقريب مىكند. به عقيده خطابى نظريه صرفه نظريه قابل قبولى
است جز اينكه با بعضى از آيات تحدى تناسب ندارد.(37)
2. ابواسحاق اسفرائينى.(38)
او از علماى بزرگ اهل سنت و اشاعره در قرن پنجم بود و در ميان آنها به لقب «الاستاذ
الامام» ملقب است. او به عنوان يك متكلم برجسته اشاعره، در اعجاز قرآن قائل به صرفه
بود. اين مطلب را قاضى عضد الدين ايجى در كتاب المواقف به او نسبت داده و مىگويد:
در بيان وجه اعجاز قرآن بعضىها به صرفه معتقدند و سپس از طرفداران آن چند تن را
نام مىبرد كه از جمله از ابواسحاق ياد مىكند.(39)
3. ابن حزم اندلسى(40). يكى
از كسانى كه قائل به صرفه است و بر آن پافشاى مىكند، ابن حزم اندلسى است. او در
كتاب خود گفته كسانى را كه فصاحت و بلاغت و نظم قرآن را دليل اعجاز آن مىدانند به
شدت رد مىكند و اشكالاتى را بر آنها متوجه مىسازد و در نهايت مىگويد:
صحيح اين است كه بلاغت قرآن از نوع
بلاغت مردم نيست و خداوند مردم را از آوردن مانند قرآن منع كرده و بر آن لباس اعجاز
پوشانيده است.(41) ابن حزم به تفصيل درباره نظريه صرفه بحث مىكند و
اشكالاتى را كه بر اين نظريه كردهاند پاسخ مىدهد. به زودى
بعضى از مطالب او در اين زمينه نقل خواهيم كرد.