بررسى نظريه «صرفه» در اعجاز قرآن

يعقوب جعفرى

- پى‏نوشت‏ها -


(1) - جاحظ، الحيوان، ج 3، ص 86.
(2) - باقلانى، اعجاز القرآن، ص 6.
(3) - ابن نديم، الفهرست، ص 63، داوودى، طبقات المفسرين، ج 2، ص 148.
(4) - اين كتاب تحت عنوان «النكت فى اعجاز القرآن» به ضميمه كتاب «بيان اعجاز القرآن» از خطابى و «الرسالة الشافية» از جرجانى با تحقيق محمد خلف اللّه‏ و محمد زغلول سلام در قاهره از طرف دارلمعارف چاپ شده، گفتنى است كه نام كتاب رمانى را ياقوت در معجم الادباء، ج 14، ص 75 و داوودى در طبقات المفسرين، ج 1، ص 425، همان «اعجاز القرآن» ذكر كرده‏اند.
(5) - قاضى طباطبائى، تعليقه بر اللوامع الالهيه، ص 220 به نقل از كتاب «معترك الاقرآن» سيوطى.
(6) - بدر الدين زركشى، البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 93، 107، همين مطالب را سيوطى نيز به صورت پراكنده آورده: الاتقان، ج 1، ص 118.
(7) - عبدالجبار همدانى، شرح الاصول الخمسه، ص 586.
(8) - خطابى، بيان اعجاز القرآن ص 27، چاپ شده در مجموعه ثلاث رسائل فى اعجاز القرآن.
(9) - فاضل مقداد، اللوامع الالهيه، ص 219.
(10) - باقلانى، اعجاز القرآن، ص 35.
(11) - شرح المواقف، ج 8، ص 245.
(12) - شيخ طوسى، الاقتصاد الهادى الى الرشاد، ص 173، البته شيخ در تمهيد الاصول قول به صرفه را تقويت كرده ولى بعدها از نظر خود برگشته است. شرح مطلب به زودى خواهد آمد.
(13) - ابن ميثم بحرانى، قواعد المرام، ص 123.
(14) - علامه حلى، مناهج اليقين، نسخه خطى آستان قدس رضوى برگ 120.
(15) - فاضل مقداد، اللوامع الالهية، ص 221.
(16) - رجوع شود به: رافعى، تاريخ آداب العرب، ج 2، ص 225.
(17) - رافعى، اعجاز القرآن، ص 241 به بعد.
(18) - رجوع شود به تفسير پرتوى از قرآن جلد مربوط به تفسير جزء آخر آن.
(19) - رجوع شود به، عبدالرزاق نوفل، الاعجاز العددى فى القرآن.
(20) - ابواسحق ابراهيم بن سيار نظام (متوفى 231) يكى از پيشوايان مكتب اعتزال و از شاگردان ابوالهذيل علاف بود. او در بصره پرورش يافت و سپس به بغداد رفت و مكتب كلامى معتزله را تقويت نمود و از آنجا كه كتب فلاسفه را مطالعه كرده بود، مسائل جديدى را وارد علم كلام كرد و صاحب مكتب خاصى شد. او در فن جدل توانايى بسيارى داشت. از او كتابى در دست نيست ولى مطالبى از كتب او در كتاب الحيوان جاحظ و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد و منابع ديگر آمده است. رجوع شود به: خطيب، تايخ بغداد، ج 6، ص 97؛ بغدادى، الفرق بين الفرق، ص 79؛ فؤاد سزگين، تاريخ التراث العربى، ج 1، جزء 4، ص 68؛ زهدى حسن، المعتزله، ص 120 و منابع ديگر.
(21) - ابن الراوندى، فضيحة المعتزله، پاراگراف 17.
(22) - خياط، الانتصار، ص 27.
(23) - ابوالحسن اشعرى، مقالات الاسلاميين، ج 1، ص 271.
(24) - عبدالقاهر بغدادى، الفرق بين الفرق، ص 143 و اصول الدين ص 184.
(25) - شهرستانى، الملل و النحل، ج 1، ص 57.
(26) - ابوعثمان عمرو بن بحر الحاحظ متوفى سال 255 از نويسندگان و ادباء معروف عرب و ركنى از اركان معتزله بود، او از شاگردان نظام و ثمامة بن اشعرس بود و كتب فلاسفه را مطالعه كرده بود و با قلم توانا و عبارات بليغ خود مؤلفات بسيارى را پديد آورد كه بعضى از آنها بر جاى مانده است او در اعتزال مكتب خاص خود را داشت و در عين حال از عثمانيه مسحوب مى‏شد. رجوع شود به: ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج 3، ص 140؛ ابن عماد حنلى، شذرات الذهب، ج2، ص 121؛ شهرستانى، الملل و النحل، ج1، ص 75؛ ريحانة الادب، ج 1، ص 277.
(27) - جاحظ، الحيوان، ج 4، ص 89.
(28) - همان، ص 90.
(29) - ابواسحاق نصيبى با نصيبينى منسوب به شهر «نصيبين» است كه ميان آمد و ميافارقين در ناحيه ديار بكر بوده. از اين شخص اطلاع روشنى در دست نيست جز اينكه مى‏دانيم او شاگردان ابوعبداللّه‏ بصرى بود كه از سران مكتب بصره از معتزله به شمار مى‏رفت. ابن المرتضى نصيبى را جزء طبقه يازدهم از طبقات معتزله قرار داده و نيز او را از اساتيد سيد مرتضى مى‏داند. رجوع شود به: ابن المرتضى، المنية و الامل، ص 196 و 198.
(30) - شيخ طوسى، تمهيد الاصول، ص 334؛ يحيى بن حمزه، الطراز، ج 3، ص 391.
(31) - ابوالحسن على بن عيسى نحوى رمانى متوفى 384 از مشاهر معتزله بغداد بود كه در كلام و ادبيات عربى مهارت داشت و قريب صد جلد كتاب نوشته كه يكى از آنها تفسير بزرگى بر قرآن است. رجوع شود به: سمعانى، الانساب، ج 3، ص 89؛ ابن عماد، شذرات الذهب، ج3، ص 109.
(32) - رمانى، النكت فى اعجاز القرآن، ص 110.
(33) - اشعرى، مقالات الاسلاميين، ج 1، ص 271.
(34) - بغدادى، اصول الدين، ص 184.
(35) - تفتازانى، شرح المقاصد، ص 2، ص 184.
(36) - ابوسليمان حمد بن محمد ابراهيم خطابى بستى متوفى 388 فقيه و محدث معروف اهل سنت بود و كتاب‏هاى بسيارى در فقه و حديث و علوم ديگر نوشته است او در نيشابور زندگى مى‏كرد و شاگردان بسيارى داشت. رجوع شود به: سمعانى، الانساب، ج2، ص 380؛ ابن كثير، البداية و النهاية، ج 11، ص 346.
(37) - خطابى، بيان اعجاز القرآن، ص 23.
(38) - ابواسحاق ابراهيم بن محمد اسفرائينى، متوفى 418 فقيه و محدث و متكلم سرشناس زمان خود بود و به مرتبه‏اى رسيده بود كه به او «الاستاذ الامام» لقب داده بودند. از عراق به نيشابور رفت و در آنجا شروع به تدريس نمود و براى او مجلس املاء در مسجد عقيل نيشابور برپا كردند او در نيشابور از دنيا رفت و جنازه‏اش را به زادگاهش اسفرائين حمل و در آنجا دفن كردند. رجوع شود به: عبدالغافر الفارسى، تاريخ نيشابور، ص 151؛ ابن عساكر، تبيين كذب المفترى، ص 243.
(39) - جرجانى، شرح المواقف، ج 8، ص 249.
(40) - ابو محمد على بن احمد معروف به ابن حزم متوفى 456 از دانشمندانى است كه در فقه و كلام و فلسفه و ملل و نحل به مرتبه بالايى رسيده بود. او در قرطبه اندلس متولد شد و در همانجا پرورش يافت و كتاب‏هاى بسيارى نوشت. گفته شده است كه او چهار جلد كتاب در علوم و فنون مختلف نگاشته است. او در فقه پيرو داوود بن على ظاهرى بود. كتاب الفصل او از كتب معروف ملل و نحل است. رجوع شود به: ابن خلكان وفيات الاعيان ج 3، ص 13؛ ابن كثير، البداية و النهاية، ج 12، ص 98؛ حاج شيخ عباس قمى، الكنى و الالقاب، ج 1، ص 264.
(41) - ابن حزم، الفصل، ج 3، ص 28.
(42) - علامه حلى، نهج المسترشدين (هداية الطالبين، ص 308) و علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 17، ص 224.
(43) - ابوعبداللّه‏ محمد بن محمد بن النعمان عكبرى معروف به شيخ مفيد و ابن المعلم (متوفى 413) از اجله مشايخ شيعه و بزرگان متكلمين اماميه بود او با تاليف كتاب‏هاى گوناگون و ترتيب مجالس مناظره در بغداد، حق بزرگى بر گردن شيعه دارد. او در آن عصر كه علوم اسلامى به اوج خود رسيده بود و بغداد مركز تجمع علما و دانشمندان قدرتمند مذاهب مختلف شده بود، با همت بلند و علم سرشار خود مكتب تشيع را احياء نمود و به همين جهت بود كه از طرف مخالفان، بسيار مورد آزار و اذيت قرار گرفت. شرح حال او در اكثر كتب تراجم و رجال و تاريخ از فريقين آمده است.
(44) - شيخ مفيد، اوائل المقالات ص 31.
(45) - توفيق الكفكيكى، مجله رسالة الاسلام سال سوم شماره سوم، ص 301.
(46) - ابوالقاسم ذوالمجدين على بن الحسين الموسوى معروف به سيد مرتضى علم الهدى متوفى 436 از مشايخ عاليمقام شيعه و از نوادر روزگار بود عمر با بركت خود را در راه تقويت مبانى مكتب اهل بيت صرف نمود و كتاب‏هايى بسيار نوشت كه به تعبير علامه حلى، اماميه همواره از كتب او استفاده كرده‏اند. شرح حالش در غالب كتب رجالى و تاريخى و ادبى آمده است.
(47) - سيد مرتضى، الذخيرة فى علم الكلام، ص 378.
(48) - اين كتاب با مقدمه و تحقيق و تعليقات اينجانب اخيراً چاپ شده است.
(49) - سيد مرتضى، شرح جمل العلم و العمل، ص 179.
(50) - نجاشى، الرجال، ص 270.
(51) - سيد هبة الدين شهرستانى، المعجزة الخالدة، ص 92.
(52) - زيرا كه شيخ در اين كتاب از تمهيد الاصول يا همان شرح الجمل خود نام مى‏برد و به آن ارجاع مى‏دهد. از جمله در عبارتى كه در متن خواهد آمد و تمهيد الاصول هم بعد از فوت سيد نوشته شده چون در مواردى كه از سيد ياد مى‏كند، پس از ذكر نام او مى‏گويد: رحمه اللّه‏.
(53) - ابوجعفر محمد بن الحسين الطوسى متوفى 460 فقيه و متكلم و محدث و مفسر عظيم الشأن شيعه است و كمتر كسى مانند او در تقويت مبانى مذهب كوشيده است. دو كتاب تهذيب و استبصار او به عنوان دو متن از چهار متن معتبر حديثى شيعه همواره مورد توجه و مراجعه فقهاى بعدى بوده، به اضافه كتاب‏هاى بسيارى كه در علوم و فنون گوناگون اسلامى نوشته و ميراثى گرانبها از خود به يادگار گذاشته است. شرح حال او نيز در غالب كتب مربوطه آمده است.
(54) - شيخ طوسى، تمهيد الاصول، ص 334 به بعد.
(55) - شيخ طوسى، الاقتصاد الهادى الى الرشاد، ص 173.
(56) - ابوالصلاح تقى الدين بن نجم حلبى متوفى 447 يكى از مشايخ شيعه در قرن پنجم بود و در فقه كلام كتاب‏هاى متعدد و ممتعى دارد. او از شاگردان سيد مرتضى و شيخ طوسى بود. نظرات فقهى او در كتب فقهاى بعدى مورد بحث و بررسى قرار گرفته و همه بر فضل و عظمت او گواهى داده‏اند. رجوع شود به: رضا استادى، مقدمه تقريب المعارف.
(57) - حلبى، تقريب المعارف، ص 106 به بعد.
(58) - ابو محمد عبداللّه‏ بن محمد بن سنان خفاجى متوفى 466 شاعر و اديب سرشناس شيعى بود او در اواخر عمر از طرف حكومت تحت تعقيب قرار گرفت تا اينكه به قلعه‏اى در اطراف حلب به او سم داند و به همين وسيله درگذشت. رجوع شود به: سمعانى، الانساب، ج2، ص 386؛ حاج شيخ عباس قمى، الكنى و الالقاب، ج 2، ص 217؛ مدرس خيابانى، ريحانة الادب، ج 2، ص 152.
(59) - ابن سنان خفاجى، سرّ الفصاحه، ص 89.
(60) - سديد الدين محمد بن على بن حسن حمصى رازى متوفى اوائل قرن هفتم از علماء برجسته عصر خود بود. فخر رازى در تفسير آيه مباهله به مناسبتى از او نام مى‏برد و او را معلم اثنى عشريه مى‏خواند. او در رى و همدان مجالس درس تشكيل مى‏داد و در همدان مدرسه‏اى به نام او براى او ساختند. رجوع شود به، مقدمه المنقذ من التقليد به قلم محمد هادى يوسفى غروى.
(61) - حمصى، المنقذ من التقليد، ص 460 به بعد.
(62) - طبرسى، مجمع البيان، ج 1، ص 83 (مقدمه).
(63) - سوره هود، آيه 13.
(64) - مجمع البيان، ج 5، ص 222.
(65) - كشف المراد، ص 357.
(66) - جرجانى، شرح المواقف، ج 8، ص 246.
(67) - سيد مرتضى، الذخيره، ص 380.
(68) - ابوالصلاح حلبى، تقريب المعارف، ص 107.
(69) - سيد مرتضى، الذخيره، ص 379 ـ 381 (نقل با تلخيص و توضيح).
(70) - همان، ص 401 و 402 (نقل با تلخيص و توضيح).
(71) - همان، ص 385 به بعد. اين مطلب را سيد در جوابات المسائل الرسية الاولى نيز آورده (رسائل الشريف المرتضى، ج 2، ص 325).
(72) - مانند، تمهيد الاصول، ص 335 به بعد و تقريب المعارف، ص 106 به بعد و المنقذ من التقليد، ص 642 به بعد.
(73) - علامه حلى، كشف المراد، ص 357 و همو، نهج المسترشيدن (ارشاد الطالبين، ص 308) اضافه كنيم كه علامه حلى در مناهج اليقين به دليل مربوط به موضوع جن هم اشاره كرده (مناهج اليقين خطى آستان قدس رضوى برگ 120).
(74) - سيد مرتضى، الذخير ص 382؛ شيخ طوسى، تمهيد الاصول، ص 336؛ حمصى، المنقذ، ص 462 و از مخالفان صرفه، باقلانى، اعجاز القرآن، ص 30؛ عبدالقاهر جرجانى، الرسالة الشافية، ص 152.
(75) - الذخيره، ص 382 و تهميد الاصول، ص 336 و المنقذ، ص 462.
(76) - باقلانى، اعجاز القرآن، ص 29؛ فاضل مقداد، اللوامع الالهيه، ص 220. ابن اشكال را سيد و پيروانش در كتبى كه ياد كرديم آورده‏اند.
(77) - الذخيره، ص 384؛ تهميد الاصول، ص 337؛ ابن حزم الفصل، ج 3، ص 28؛ المنقذ، ص 464.
(78) - خطابى، بيان اعجاز القرآن، ص 23؛ زركشى، البرهان، ج 3، ص 94؛ سيوطى، الاتقان، ج 2، ص 118.
(79) - باقلانى، اعجاز القرآن، ص 30.
(80) - ابن حزم اندلسى، الفصل، ج 3، ص 28.
(81) - شرح المواقف، ج 8، ص 249.
(82) - عبدالقاهر جرجانى، دلائل الاعجاز، ص 254؛ يحيى بن حمزه، الطراز، ج 3، ص 393. البته اين اشكال در كتب طرفداران صرفه نيز عنوان شده مانند: الذخيرة، ص 385 و المنقذ، ص 465.
(83) - الذخيره، ص 385؛ تمهيد الاصول، ص 337؛ المنقذ، ص 465.
(84) - جرجانى، شرح المواقف، ج 8، ص 249؛ الطراز، ج 3، ص 393؛ مناهل العرفان، ج2، ص 314.
(85) - الطراز، ج 3، ص 395.
(86) - ابن سلام جهمى، طبقات الشعراء، ص 30.
(87) - عبدالقاهر جرجانى، الرسالة الشافية، ص 146.
(88) - الذخيره، ص 383.
(89) - الذخيره، ص 383؛ تمهيد الاصول، ص 336، المنقذ، ص 463.
(90) - رمانى، النكت فى اعجاز القرآن، ص 155.
(91) - الذخيره، ص 385.
(92) - همان.
(93) - توفيق الفكيكى، مجله رسالة الاسلام، سال 3، شماره 3، ص 301.
(94) - البرهان، ج 2، ص 94، الاتقان، ج 2، ص 118.
(95) - عبدالقاهر جرجانى، الرسالة الشافية، ص 150.
(96) - زرقانى، مناهل العرفان، ج 2، ص 419.
(97) - توفيق الفكيكى، مجله رسالة الاسلام سال سوم، شماره سوم، ص 301.