سيرى در علوم قـرآن

آيت الله يعقوب جعفرى مراغى

- ۷ -


بخش هفتم: شيوه‏هاى پيام‏رسانى قرآن

شيوه‏هاى پيام‏رسانى قرآن

قرآن كريم در بيان مفاهيم و معانى بلند خود و ابلاغ پيامهاى خاصى كه براى بشريت دارد شيوه‏هاى ويژه‏اى را به كار برده و باقالبها و شكلهاى متنوعى با مردم ارتباط معنوى برقرار كرده است.

در اين بخش بر سر آنيم كه در باره شيوه‏هاى پيام رسانى قرآن و روشهائى كه قرآن در القاء مطالب خود به كار بسته است صحبت كنيم و ببينيم كه قرآن براى نفوذ و تاثير بيشتر در احساس و انديشه مردم از چه راههائى وارد شده است.

مثل‏هاى قرآن

يكى از شيوه‏هاى معمول در پيام رسانى قرآن عينيت بخشيدن و تجسم دادن به مفاهيم عقلى است كه در قالب مثل‏هاى گوناگونانى آمده است. قرآن در موارد متعددى براى پائين آوردن سطح مطلب و قرار دادن يك مطلب عقلى در دسترس فكر بشر از مثل استفاده كرده است و با تشبيه معقول به محسوس مطالب مهمى را در اختيار مردم قرار داده است.

مثل زدن و تشبيه كردن مطلب به امور مادى، از روشهاى متداولى است كه قرآن كريم به وفور از آن استفاده كرده و مطالب بلند خود را در پوششى از شيرينى و جذابيت مثل بيان نموده است. قرآن، هدف خود را از زدن اين مثلها به كار انداختن فكر وانديشه مردم معرفى مى‏كند:

و لقد ضربنا للناس فى هذا القران من كل مثل لعلهم يتذكرون (334)

همانا براى مردم در اين قرآن از هر مثلى زديم شايد كه ياد آور بشوند.

وتلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون (335)

و اين مثلهائى است كه ميزنيم شايد آنها بينديشند.

وتلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الاالعالمون (336)

و اين مثلهائى است كه بر مردم مى‏زنيم و نمى‏فهمند آنرا مگر دانايان.

از اين آيات استفاده مى‏شود كه هر چند كه مثل زدن مطلب را آسان مى‏كند و در دسترس عقل وانديشه قرار مى‏دهد اما اينطور نيست كه مثل زدن آنچنان مطلب را مبتذل و ساده كند كه همگان حتى آنها كه درست نمى‏انديشند از آن استفاده كنند بلكه در عين حالى كه مثل زدن به درك بهتر مطلب كمك مى‏كند، تنها دانايان و انديشمندان از آن بهره مى‏برند و آنها نيز بايد عقل وانديشه خود را به كار اندازند ودرست بينديشند تا بهتر استفاده كنند.

در اينجا توجه خوانندگان محترم را به مثلهائى كه در قرآن آمده و مشتمل بر حدود پنجاه مثل است جلب مى‏كنيم. البته ما در اينجا قصد توضيح و تفصيل نداريم و تنها آياتى را كه مشتمل بر ذكر مثل است با ترجمه آن مى‏آوريم و براى تتميم فائده، هر مثلى را در چند خط بطور بسيار مختصر توضيح مى‏دهيم باشد كه براى خوانندگان عزيز مفيد فائده گردد.

1 - مثل كسى كه آتش روشن كرده بود:

مثلهم كمثل الذى استو قد نارا فلما اضائت ما حوله ذهب اللّه‏ بنورهم و تركهم فى ظلمات لا يبصرون (337)

مثل آنها مثل كسى است كه آتشى افروخت و چون اطراف خود را روشن كرد خداوند نور آنها را از بين برد وآنها را در تاريكى رها ساخت كه نبينند.

اين مثل در باره منافقان است كه برق ايمانى در دل آنها مى‏جهد ولى بزودى خاموش مى‏شود و در تاريكى ضلالت و گمراهى باقى مى‏مانند همانند كسى كه در بيابان تاريكى آتشى روشن كند تا با استفاده از نور آن راه بيفتد ولى آن آتش خاموش گردد و آن شخص مانند سابق در تاريكى بماند.

2 - مثل باران ورعد و برق:

او كصيب من السماء فيه ظلمات و رعد وبرق يجعلون اصابعهم فى آذانهم من الصواعق حذر الموت واللّه‏ محيط بالكافرين يكاد البرق يخطف ابصارهم كلما اضاء لهم مشوا فيه و اذا اظلم عليهم قاموا ولو شاءاللّه‏ لذهب بسمعهم و ابصارهم ان‏اللّه‏ على كل شى‏ء قدير (338)

يا مانند بارانى از آسمان است كه در آن تاريكى‏هائى و رعد و برقى است از شدت صاعقه‏ها از ترس مرگ انگشتان خود را در گوش‏هايشان مى‏گذارند و خدا بر كافران محيط است نزديك است كه برق چشمان آنها راببرد هر وقت به آنها روشنائى مى‏دهد در نور آن راه مى‏روند و هر وقت كه تاريكى بر آنها غالب مى‏شود مى‏ايستند. و اگر خدا مى‏خواست گوش آنها و ديدگان آنها را از بين مى‏برد كه خدا بر هر چيزى تواناست.

اين مثل نيز كه بلا فاصله پس از مثل اول آمده مربوط به منافقان است و حال تحير و سرگردانى آنها به بارانى تشبيه شده كه داراى رعد و برق است و اينان مانند كسى هستند كه باهراس و دلهره در بيابانى تاريك قرار گرفته هر وقت برقى از آسمان مى‏جهد با استفاده از نور آن قدرى راه مى‏رود و سپس مى‏ايستد طبيعى است كه شخص با چنين وضعى كه در هراس و رعب و وحشت است نمى‏تواند راه به جائى برد اگر چه گهگاه روشنائى‏هائى بتابد و بطور موقت اطراف را روشن كند.

3 - مثل پشه:

ان اللّه‏ لا يستحيى ان يضرب مثلا ما بعوضة فما فوقها فاما الذين آمنوا فيعلمون انه الحق من ربهم و اما الذين كفروا فيقولون ماذا اراداللّه‏ بهذا مثلا يضل به كثيرا ويهدى به كثيرا و ما يضل به الاالقوم الفاسقين (339)

خداوند پروا ندارد از اينكه مثلى بزند پشه يا برتر از آنرا پس كسانى كه ايمان آورده‏اند مى‏دانند كه آن حق است و از جانب پروردگارشان مى‏باشد ولى كافران مى‏گويندخداوند از اين مثل چه اراده كرده است. با آن مثل جمعى را گمراه مى‏كند و جمعى را هدايت مى‏كند و گمراه نمى‏كند با آن مگر فاسقان را.

اين، مثلى است براى بيان مقام تسليم مؤمن و عناد كافر در مقابل خدا كه اگر خداوند به چيز حقير و پستى مانند پشه مثل بزند و از آن سخن به ميان آورد مؤمن در برابر آن تسليم است ولى كافر آنرا تحقير مى‏كند و بدينسان آن ضرب المثل باعث گمراهى كافران و هدايت مؤمنان مى‏شود.

4 - مثل سنگ:

ثم قست قلوبكم من بعد ذلك فهى كالحجارة او اشد قسوة و ان من الحجارة لما يتفجر منه الانهار و ان منها لما يشقق فيخرج منه الماء و ان منها لما يهبط من خشية‏اللّه‏ و ماللّه‏ بغافل عما تعملون (340)

آنگاه دلهاى شما بعد از آن سخت شد پس آن مانند سنگ يا از آن سختتر شد و همانا بعضى از سنگهاست كه از آن جويها روان گردد و بعضى از سنگهاست كه بشكافد و از آن آب خارج شود و بعضى از آنها از خشيت خدا فرود مى‏آيد و خدا از آنچه كه مى‏كنيد غافل نيست.

اين آيه خطاب به بنى‏اسرائيل است و سختى دل آنها را در مقام قبول سخنان حق به سنگ و يا چيزى از آن سختتر تشبيه مى‏كند.

5 - مثل كران و گنگان و كوران:

و مثل الذين كفروا كمثل الذى ينعق بما لا يسمع الاّ دعاء و نداء صمّ بكم عمى فهم لا يعقلون (341)

مثل كسانى كه كافر شدند مثل كسى است كه بانگ مى‏زند به حيوانى كه نمى‏شنود مگر خواندن وصدا را. كران و گنگان و كورانند پس آنها نمى‏فهمند.

مثلى است براى كافران كه مانند حيواناتى هستند كه وقتى با آنها سخن گفته شود معنى آنرا نمى‏فهمند و تنها صدائى را مى‏شنوند و كافران مانند همانند حيوانات از شنيدن سخن حق كر و در گفتن حق لال و در ديدن جلوه حق كورند.

6 - مثل هفت سنبل:

مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل اللّه‏ كمثل حبة انبتت سبع سنابل فى كل سنبلة ماة حبة واللّه‏ يضاعف لمن يشاء واللّه‏ واسع عليم (342)

مثل كسانى كه اموال خود رادر راه خدا انفاق مى كنند مانند مثل يك دانه است كه هفت سنبل از آن برويد و در هر سنبلى صد دانه باشد و خداوند براى هر كس كه بخواهد چند برابر مى‏كند و خدا گشاينده داناست.

قرآن كريم اين مثل را براى پاداش كسانى كه اموال خود را در راه خدا احسان مى‏كنند آورده كه براى آنها چندين برابر پاداش خواهد داد مانند يك دانه كه در زمين كاشته شود و از آن هفت خوشه ودر هر خوشه‏اى صد دانه برويد در واقع هفتصد مقابل آنچه كه كاشته شده بهره بردارى مى‏شود.

7 - مثل سنگى كه بر روى آن خاك باشد:

يا ايها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن والاذى كالذى ينفق ماله رئاء الناس و لا يؤمن باللّه‏ واليوم الاخر فمثله كمثل صفوان عليه تراب فاصا به وابل فتركه صلدا لا يقدرون على شى‏ء مما كسبوا واللّه‏ لا يهدى القوم الكافرين (343)

اى گروه مؤمنان صدقه‏هاى خود را بامنت گذاشتن و اذيت كردن باطل نكنيد مانند كسى كه مال خود را براى رياى مردم انفاق مى‏كند و به خدا و روز قيامت ايمان ندارد پس مثل او مانند مثل سنگ لغزانى است كه بر روى آن خاكى است پس باران به آن رسيده وآنرا لغزنده كرده است پس آنها بر هيچ چيزى از آنچه كه فراهم كره‏اند قدرت ندارند و خدا قوم كافر را هدايت نمى‏كند.

در اينجا كسى كه مال خود را جهت خود نمائى و ريا به ديگران مى‏بخشد مورد مثل است و كار او از لحاظ بى ارزشى و بى ثباتى به سنگ لغزنده‏اى كه خاكى بر روى آن است و بارانى بر آن باريده و سنگ لغزنده‏تر شده، تشبيه گرديده است.

8 - مثل باغ و باران:

مثل الذين ينفقون اموالهم ابتغاء مرضات‏اللّه‏ و تثبيتا من انفسهم كمثل جنة بربوة اصابها وابل فاتت اكلها ضعفين فان لم يصبها و ابل فطلّ واللّه‏ بما تعملون بصير (344)

مثل كسانى كه اموال خود را جهت خشنودى خدا و استوار كردن نفوس خود انفاق مى‏كنند مانند مثل باغى بر پشته‏اى است كه بر آن بارانى سخت رسيده باشد پس ميوه خود را چهار برابر بدهد و اگر هم باران سختى نرسد پس باران نرمى رسيده باشد و خدا به آنچه كه مى‏كنيد بيناست.

در اين آيه كار كسانى كه بخاطر خدا اموال خود را احسان مى‏كنند به باغى تشبيه شده كه در زمين مساعدى باشد بارانهاى مفيدى هم به او برسد و در نتيجه ميوه‏هاى فراوانى برويد.

9 - مثل آدم و عيسى:

ان مثل عيسى عنداللّه‏ كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون (345)

همانا مثل عيسى نزد خداوند مانند مثل آدم است كه او را از خاك آفريد سپس گفت باش پس شد.

جريان ولادت حضرت عيسى است كه بدون پدر زاده شد. خلقت او به خلقت حضرت آدم تشبيه شده كه بدون پدر ومادر آفريده شد.

10 - مثل كشتزار و باد سموم:

مثل ما ينفقون فى هذه الحياة الدنيا كمثل ريح فيها صرّ اصابت حرث قوم ظلموا انفسهم فاهلكته و ما ظلمهم اللّه‏ و لكن انفسهم يظلمون (346)

مثل چيزى كه در اين زندگى دنيا خرج مى‏كنند مانند مثل بادى است كه در آن سرمائى سخت باشد و به زراعت قومى بوزد كه برخود ظلم كرده‏اند پس آن را نابود سازد. خدابه آنها ظلم نكرده بلكه بر نفس خود ظلم كرده‏اند.

اين مثل در باره دنيا پرستانى است كه مال خود را براى دنيا خرج مى‏كنند و طبيعى است كه هيچگونه استفاده معنوى از آن نخواهند كرد. مانند كشتزارى كه باد سموم برآن بوزد و محصول را نابود سازد آنها نيز محصولى به دست نخواهند آورد.

11 - مثل نور و ظلمت:

او من كان ميتا فاحيييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها كذلك زين للكافرين ما كانوا يعملون (347)

آيا آنكس كه مرده‏اى باشد و ما او را زنده كنيم و براى او نورى قرار بدهيم كه در روشنائى آن ميان مردم راه برود، چنين كسى مانند كسى است كه در تاريكى‏هاست و از آن بيرون نمى‏شود. بدينسان براى كافران اعمالى كه انجام مى دهند آراسته شده است.

منظور از اين مثل مقايسه ميان مؤمن و كافر است كه اولى زنده است و روشنائى دارد و دومى غرق در ظلمات است و نمى‏تواند خود را از آن برهاند.

12 - مثل رفتن شتر در سوراخ سوزن:

ان الذين كذبوا باياتنا و استكبروا عنها لا تفتح لهم ابواب السماء ولا يدخلون الجنة حتى يلج الجمل فى سم الخياط و كذالك نجزى المجرمين (348)

كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند و از آن سر پيچيدند، درهاى آسمان براى آنها باز نخواهد شد و داخل بهشت نخواهند شد تا وقتيكه شتر در سوراخ سوزن برود وبدينسان مجرمان را جزا مى‏دهيم.

طبق اين آيه تكذيب كنندگان آيات الهى هرگز نجات نخواهند يافت و وارد بهشت نخواهند شد اين كار به همان اندازه محال است كه فى المثل شتر با آن بزرگى از سوراخ يك سوزن معمولى عبور كند!

13 - زمين پاك و زمين ناپاك:

والبلد الطيب يخرج نباته باذن ربه والذى خبث لا يخرج الاّ نكدا كذلك نصرف الايات لقوم يشكرون (349)

وشهر پاك روئيدنى‏هايش به اذن پروردگارش بيرون مى‏آيد و آنكه پليد است بيرون نمى‏آورد مگر چيز حقير و پست. بدينسان آيات را براى قومى كه سپاسگزارند بر مى‏گردانيم.

زمين پاك و ناپاك كه در اولى گياه مى‏رويد و در دومى نمى‏رويد مثل دو نوع از طينتهاى انسانى است كه يكى مستعد دريافت نور الهى است و ديگرى چنين استعدادى را ندارد.

14 - مثل سگ:

فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث ذلك مثل القوم الذين كذبوا باياتنا فاقصص القصص لعلهم يتفكرون (350)

پس مثل او مانند مثل سگ است كه اگر به او حمله كنى زبانش را بيرون مى‏آورد و اگر او را رها كنى باز زبانش را بيرون مى‏آورد اينست مثل گروهى كه آيات ما را تكذيب كردند پس داستانها را بگو شايد آنها بينديشند.

اين مثل در مورد شخص دانشمندى است كه بر خلاف دانش خود تابع شيطان شده و از خدا روى گردانيده است كه طبق تفاسير منظور بلعم باعور و يا امية بن ابى الصلت مى‏باشد. چنين شخصى مانند سگ است همانگونه كه به سگ حمله كنى يانكنى زبانش را بيرون مى‏آورد او نيز در مقابل دعوت حق بى تفاوت است.

15 - مثل چهارپايان:

ولقد ذرأنا لجهنم كثيرا من الجن والانس لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم اعين لا يبصرون بها ولهم آذان لايسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضلّ اولئك هم الغافلون (351)

همانا آفريديم براى جهنم بسيارى از جن وانس را آنها دل‏ها دارند ولى با آن نمى‏فهمند و چشم‏ها دارند ولى با آن نمى‏بينند و گوشها دارند ولى باآن نمى‏شنوند آنها مانند چهارپايانند بلكه آنها گمراه‏ترند آنان همان غافلان هستند.

مثلى است براى كافران كه خداوند به آنها ابزار فهم و درك داده ولى آنها از آن ابزار كه همان دل و چشم و گوش است استفاده صحيح نمى‏كنند. مثل آنها مثل چهارپايان است كه آنها نيز دل و چشم و گوش دارند ولى نمى‏فهمند و در واقع كافران از حيوانات هم گمراه‏ترند زيرا به حيوانات عقل داده نشده ولى به اينان عقل داده شد و در عين حال نمى‏فهمند.

16 - مثل باران و گياه:

انما مثل الحيوة الدنيا كماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض مما ياكل الناس والانعام حتى اذا اخذت الارض زخرفها و ازينت وظن اهلها انهم قادرون عليها اتيها امرنا ليلا او نها را فجعلناها حصيدا كان لم يغن بالامس كذلك نفصل الايات لقوم يتفكرون (352)

همانا مثل زندگى دنيا مانند آبى است كه آنرا از آسمان نازل كرديم پس گياه زمين از آنچه مردم و حيوانات مى‏خوردند، با آن آب مخلوط شد و چون زمين زيور خود را برگرفت و زينت يافت ومردم پنداشتند كه بر آن قدرت يافته‏اند ناگهان شبى يا روزى امر ما بر آن رسيد و آنرا تباه ساختيم چنانكه گوئى ديروز نبوده است. بدينسان آيات خود را براى قومى كه مى‏انديشيدند تفصيل مى‏دهيم.

در اين آيه شريفه زندگى دنيا و دلخوشكنك‏هاى آن به زراعتى تشبيه شده كه باران بر آن ببارد و خوب رشد كند و باطراوت شود اما ناگهان آفتى آنرا بزند و نابودش كند. زندگى و مظاهر آن نيز مانند همان زراعت است كه ناگهان پژمرده خواهد شد و از بين خواهد رفت به صورتيكه گويا چنين شخصى اصلاً نبوده است.

17 - مثل كور و كر:

مثل الفريقين كالاعمى و الاصم و البصير والسميع هل يستويان مثلا افلا تذكرون (353)

مثل دو گروه مانند كور و كر و بينا و شنوا است آيا اين دو در مثل يكسان هستند چرا متذكرنمى شويد.

اينهم مثلى است براى دو گروه گمراهان و هدايت يافته‏گان كه گروه اول به كور وكر وگروه دوم به بينا وشنوا تشبيه شده‏اند.

18 - مثل كسيكه مى‏خواهد آب بخورد:

له دعوة الحق و الذين يدعون من دونه لا يستجيبون لهم بشى‏ء الاّ كباسط كفيه الى الماء ليبلغ فاه و ما هو ببالغه و ما دعاء الكافرين الا فى ضلال (354)

براى اوست دعوت حق و كسانيكه جز او را مى‏خوانند چيزى به آنها پاسخ نخواهند داد مگر مانند كسى كه دو كف دست خود را به سوى آب باز كرده تا به دهانش برساند در حاليكه به آن نخواهد رسيد و دعوت كافران چيزى جزگمراهى نيست.

مشركان و بت پرستان كه جز خدا را مى‏خوانند به كسى تشبيه شده‏اند كه دست خود را دراز كرده تا پر آب كند و بخورد ولى هرگز آبى به دست نمى‏آورد و در تشنگى باقى مى‏ماند.

19 - مثل آب و كف آب:

انزل من السماء ماء فسالت او دية بقدرها فاحتمل السيل زبدارابيا و مما يوقدون عليه فى النار ابتغاء حلية او متاع زبد مثله كذلك يضرب اللّه‏ الحق و الباطل فاما الزبد فيذهب جفاء و اما ما ينفع الناس فيمكث فى الارض كذلك يضرب اللّه‏ الامثال (355)

از آسمان آبى نازل كرد پس سيلى از دره‏ها روان گشت به اندازه آنها و آن سيل كف بر آمده‏اى را با خود برداشت. همچنين از آنچه كه مى‏سوزانند به خاطر زيور يا متاعى كفى مانند كف آب به وجود مى‏آيد. بدينگونه خداوند حق و باطل را مى‏زند اما كف به كنارى مى‏رود و اما آنچه كه به مردم نفع مى‏رساند در زمين مى‏ماند و بدينگونه خداوند مثل‏ها را مى‏زند.

در اينجا براى پايدارى حق و ناپايدارى باطل دو مثل زده شده در مثل اول حق به آب باران و باطل به كفى كه روى سيل است تشبيه شده و در مثل دوم حق به فلزى كه براى درست كردن زيور آلات گداخته مى‏شود و باطل به كف روى آن مثال زده شده است به اين بيان كه هر دو كف هر چند خودى مى‏نمايد ولى از بين رفتنى است ولى آب باران و فلز گداخته شده هر چند كه كف روى آنها راگرفته است بهر حال مى‏مانند و به مردم منفعت مى‏رسانند.

20 - مثل خاكستر و باد:

مثل الذين كفروا بربهم اعمالهم كرماد اشتدت به الريح فى يوم عاصف لايقدرون مما كسبوا على شى‏ء ذلك هو الضلال البعيد (356)

مثل كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند اعمال آنها مانند خاكسترى است كه در يك روز تند بادى بر آن بوزد. آنها از آنچه كه فراهم كرده‏اند بر چيزى قادر نباشند. اين همان گمراهى دور است.

اعمال كافران در اين آيه به خاكسترى تشبيه شده است كه در يك روز طوفانى تند بادى بر آن بوزد معلوم است كه آن خاكستر نابود مى‏شود و در فضا پراكنده مى‏گردداعمال خير كافران نيز در اثر كفر و بى ايمانى تباه خواهد شد.

21 - مثل درخت پاك و درخت ناپاك:

الم تر كيف ضرب اللّه‏ مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء تؤتى اكلها كل حين باذن ربها و يضرب اللّه‏ الامثال للناس لعلهم يتذكرون و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثه اجتثت من فوق الارض مالها من قرار (357)

آيا نديدى چگونه خداوند مثلى زد؟ سخن پاك مانند درخت پاك است كه ريشه آن ثابت و شاخه آن در آسمان است ميوه خود را در هر زمانى به اذن پروردگارش مى‏دهد. و خدا مثل‏ها را براى مردم مى‏زند شايد كه متذكر شوند. و مثل سخن ناپاك مانند درخت ناپاك است كه از روى زمين خارج شده و قرارى ندارد.

اين آيات مشتمل بر دو مثل است در مثل اول سخن پاك و مفيد به درخت اصيلى تشبيه شده كه هم ريشه دارد وهم شاخه وهم در هرزمانى ميوه مى‏دهد سخن حكيمانه وحق نيز همان حالت را دارد. در مثل دوم سخن ناپاك و باطل به درخت بى ريشه تشبيه شد كه رشد و نمو ندارد سخن باطل نيز رشد ندارد ومفيد نيست.

22 - مثل بنده و آزاد:

ضرب اللّه‏ مثلا عبدا مملوكا لا يقدر على شى‏ء و من رزقناه منا رزقا حسنا فهو ينفق منه سرّا و جهرا هل يستوون الحمدللّه‏ بل اكثرهم لا يعلمون (358)

خداوند مثل زد بنده مملوكى را كه بر چيزى توانائى ندارد و كسى را كه از طرف خود به او روزى نيكو داده‏ايم و او از آنچه داده‏ايم پنهان و آشكار انفاق مى‏كند آيا اين دو مساوى هستند؟ سپاس خداى را بلكه بسيارى از آنها نمى‏دانند.

در اين مثل دو نفر با يكديگر مقايسه شده‏اند يكى بنده مملوكى كه چيزى ندارد و ديگرى مرد آزادى كه داراى امكانات است و همواره احسان مى‏كند معلوم است كه اين دو مساوى نيستند اين مثل يا براى مقايسه ميان معبودهاى باطل كه هيچ قدرتى ندارند و ذات بارى تعالى كه منشاء همه قدرتهاست مى‏باشد و يا براى مقايسه ميان كافر و مؤمن است كه اولى هيچ عمل ارزنده‏اى ندارد ولى دومى داراى اعمال حسنه و كارهاى با ارزش است.

23 - مثل گنگ و سخنور:

وضرب اللّه‏ مثلا رجلين احدهما ابكم لا يقدر على شى‏ء و هو كل على موليه اينما يوجّهه لايأت بخير هل يستوى هو ومن يأمر بالعدل و هو على صراط مستقيم (359)

و خدا مثل زد دو مرد را يكى از آنها گنگ است و توانائى بر چيزى را ندارد و او سربار صاحب خويش است كه هركجا او را بفرستد چيزى نياورد آيا چنين شخصى باكسى كه امر به عدالت مى‏كند و خود نيز بر راه راست است، مساوى هستند؟

بيان حال دو گروه از انسانهاست گروهى كه هيچ خيرى در وجودشان نيست و گروه دوم كسانى كه با دعوت به عدل همواره در فكر صلاح جامعه هستند و آنها در عين حاليكه مردم را به عدل دعوت مى كنند خود نيز به راه راست قدم بر مى‏دارند.

24 - مثل زنى كه ريسمان تابيده‏اى را باز مى‏كرد:

ولا تكونوا كالتى نقضت غزلها من بعد قوة انكاثا تتخذون ايمانكم دخلا بينكم ان تكون امة هى اربى من امة انما يبلوكم اللّه‏ به وليبيننّ لكم يوم القيمة ماكنتم فيه تختلفون (360)

و نباشيد مانند آن زنى كه باز مى كرد رشته خود را پس از محكم شدن تارها. شما سوگندهاى خود را نيرنگى ميان خود قرار مى‏دهيد تا گروهى از گروهى ديگر بالاتر باشد همانا خداوند شما را به وسيله آن آزمايش مى‏كند و در روز قيامت آنچه را كه در آن اختلاف مى كرديد به شما بيان خواهد نمود.

كسانى كه پيمان شكنى مى‏كنند و حتى سوگندها ى خود را وسيله نيرنگ مى‏كنند، به زنى تشبيه شده‏اند كه پنبه را مى‏ريسد و به آن تاب مى‏دهد سپس رشته‏هائى را كه تابانده است دو باره از هم باز مى‏كند.

25 - مثل جامعه ناسپاس:

و ضرب اللّه‏ مثلا قرية كانت آمنة مطمئنة يأتيها رزقها رغدا من كل مكان فكفرت با نعم اللّه‏ فاذا قها اللّه‏ لباس الجوع و الخوف بما كانوا يصنعون (361)

و خدا مثل زد آبادى‏اى را كه آسوده وآرام بود روزى آن به طور فراوان از هر جائى مى‏رسيد پس به نعمتهاى خدا كافر شد و خدا لباس گرسنگى و ترس را به آن چشانيد به سبب كارهائى كه كرده بودند.

شهرى كه از هر نعمتى برخوردار بود ولى در اثر ناسپاسى و كفران نعمت وضع آن عوض شد و مردم آن به گرسنگى و نا امنى افتادند، مثلى است براى جامعه‏هائى كه چنين كنند و سپاس نعمتهاى الهى را بجا نياورند.

26 - مثل فقير و غنى:

واضرب لهم مثلا رجلين جعلنا لاحدهما جنتين من اعناب و حففناهما بنخل وجعلنا بينهما زرعا... (362)

و براى آنها مثل بزن دو مرد را كه به يكى از آنها دو تا باغ انگور داده بوديم و آنها را درميان درختان خرما قرار داده بوديم و ميان آن دو زراعتى قرارداده بوديم...

اين مثل در ضمن يازده آيه كه ما همه آنها را نياورديم بيان شده و مثلى است براى دو نوع زندگى كه يكى مربوط به شخص ثروتمند باغدارى مى‏شود كه در آمد زيادى دارد ولى به خود مغرور است وبه فقيران فخر مى‏فروشد و ديگرى فقير است ولى اميدش به خداست ميان اين دو نفر سخنانى رد و بدل مى‏شود و بالاخره آفت عظيمى بر باغ مرد ثروتمند مى‏افتد و محصول او نابود مى‏شود.

27 - مثل باران و گياه:

و اضرب لهم مثل الحيوة الدنيا كماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض فاصبح هشيما تذروه الرياح و كان اللّه‏ على كل شى‏ء مقتدرا (363)

و براى آنها مثل بزن زندگى دنيا را مانند آبى كه آنرا از آسمان نازل كرديم پس گياه زمين با آن مخلوط شد پس آن خرد شد و بادها پراكنده‏اش ساخت و خدا بر هر چيزى تواناست.

زندگى دنيا به بارانى تشبيه شده كه از آسمان بيايد و گياهان برويند آنگاه آن گياهان خشك و خرد شده و بوسيله باد پراكنده شوند. منظور اينستكه عاقبت زندگى دنيا همين است.

28 - مثل افتادن از آسمان:

ومن يشرك باللّه‏ فكانما خرّ من السماء فتخطفه الطير او تهوى به الريح فى مكان سحيق (364)

وكسى كه به خدا شريك قرار بدهد مانند اينستكه از آسمان افتاده پس پرنده او را ربوده است و يا اينكه باد او را در مكانى دور دست پراكنده ساخته است.

مثلى است براى مشركان كه سر انجام آنها نابودى است.

29 - مثل مگس:

يا ايهاالناس ضرب مثل فاستمعوا له ان الذين تدعون من دون اللّه‏ لن يخلقوا ذبابا ولو اجتمعو له و ان يسلبهم الذباب شيئا لا يستنقذوه منه ضعف الطالب والمطلوب (365)

مثلى زده شد پس آنرا بشنويد آنها كه جز خدا مى‏خوانيد نمى‏توانند مگسى بيافرينند هر چند كه دور هم جمع شوند و اگر مگس چيزى از آنها سلب كند نمى‏توانند آنرا از او بگيرند. ناتوان است طالب و مطلوب!

اين مثل در مورد بت‏هائى است كه بت‏پرستان و مشركان مى‏پرستيدند خداوند در اين آيه ناتوانى آنها را مجسم مى‏كند تا مشركان به خود آيند و از خود بپرسند كه چگونه اين اشياء ضعيف ونا توان را شريك خدا قرار مى‏دهند.

30 - مثل نور:

اللّه‏ نور السموات والارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح فى زجاجة الزجاجة كانها كوكب درى يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية ولا غربية يكاد زيتها يضى‏ء ولو لم تمسسه نار نور على نور يهدى اللّه‏ لنوره من يشاء و يضرب اللّه‏ الامثال للناس واللّه‏ بكل شى‏ء عليم (366)

خدا نور آسمانها وزمين است مثل نور او مانند قنديلى است كه در آن چراغى است آن چراغ در بلورى است آن بلور مانند ستاره‏اى درخشان است كه از درخت مبارك زيتون برافروخته مى‏شود نه مربوط به شرق است ونه مربوط به غرب روغن آن نور مى‏دهد هر چند كه آتشى به آن نرسد. نورى است بالاى نور. خداوند هر كسى را كه بخواهد به نور خود هدايت مى‏كند و خدامثل‏ها را براى مردم مى‏زند و خدا به همه چيز داناست.

در اين آيه مثلى براى نور خدا كه فراگير آسمانها وزمين است زده شده و آن قنديلى است كه در آن چراغى بسيار نوارانى روشن است با آن مشخّصاتى كه در آيه ذكر شده است.

31 - مثل سراب:

والذين كفروا اعمالهم كسراب بقيعة يحسبه الظمئان ماء حتى اذا جائه لم يجده شيئا و وجداللّه‏ عنده فوفّيه حسابه واللّه‏ سريع الحساب (367)

و كسانى كه كافر شدند اعمالشان مانند سرابى است در خشكزارى كه آدم تشنه آنرا آب مى‏پندارد. تا وقتيكه پيش آن بيايد آنرا چيزى نيابد و خدا را نزد آن بيابد كه حسابش را به او بدهد و خدا شتابنده در حساب است.

سراب زمين نمكزارى است كه از دور آب مى‏نمايد. در اينجا خداوند اعمال كافران را به سراب تشبيه مى‏كند از اينجهت كه آنها نيز اعمال خود را چيز قابلى مى‏دانند در حاليكه چنين نيست و اعمالشان هيچ‏گونه ارزشى ندارد.

32 - مثل تاريكى‏ها:

او كظلمات فى بحر لجى يغشيه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض اذا اخرج يده لم يكديريها و من لم يجعل اللّه‏ له نورا فماله من نور (368)

يا مانند تاريكى‏هائى است در دريائى عميق كه آنرا موجى بالاى موج بپوشاند و از فراز آن آن ابرى باشد ظلماتى است كه بعضى بالاى بعضى ديگر است وقتى دستش را بيرون كند نتواند كه آنرا ببيند و كسى كه خداوند براى او نورى قرار نداده پس او نور ندارد.

اين آيه كه بلافاصله پس از آيه قبلى آمده، مثل دومى براى اعمال كافران وبى ارزش بودن آن ذكر شده است در اين مثل اعمال كافران به تاريكيهاى مضاعف تشبيه شده است همانگونه كه در تاريكى محض نمى‏توان چيزى را ديد، كافران نيز نتيجه اعمال صالح خود را نخواهند ديد.

33 - مثل چهار پايان:

ام تحسب ان اكثرهم يسمعون او يعقلون ان هم الاّ كالانعام بل هم اضل سبيلا (369)

آيا گمان مى‏كنى كه بيشتر آنان مى‏شنوند و مى‏انديشند آنان نيستند مگر مانند چهار پايان بلكه آنها گمراه‏ترند.

مثلى است براى خود پرستان كه مانند حيوانات سخن حق را نمى‏شنوند و در آن انديشه نمى‏كنند.

34 - مثل خانه عنكبوت:

مثل الذين اتخذوا من دون اللّه‏ اولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتا و ان اوهن البيوت لبيت العنكبوت لو كانوا يعلمون (370)

مثل كسانيكه جز خدا را دوستان خود قرار دادند مانند مثل عنكبوت است كه خانه‏اى برگرفت و همانا سست‏ترين خانه‏ها خانه عنكبوت است اگر بدانند.

پناهگاهى كه مشركان براى خود اتخاذ كرده‏اند مانند خانه عنكبوت سست و بى پايه است و با اندك تكانى از بين مى‏رود.

35 - مثل برده‏هاى شريك:

ضرب لكم مثلا من انفسكم هل لكم من ما ملكت ايمانكم من شركاء فيما رزقناكم فانتم فيه سواء تخافونهم كخيفتكم انفسكم كذلك نفصل الايات لقوم يعقلون (371)

براى شما مثلى از خودتان زد آيا براى شما شريكانى از برده‏هاى خودتان در آنچه كه به شما روزى داديم، وجود دارد كه با شما در آن مساوى باشد؟ بگونه‏ايكه از آنها بترسيد مانند ترستان از خودتان. بدينسان خداوند آيات را تفصيل مى‏دهد بر قومى كه مى‏انديشند.

اين مثل بدانجهت آورده شد كه همانگونه كه انسان از برده‏هاى خود براى خود شريكى در اموال خود نمى‏داند و به آن راضى نمى‏شود، خداوند نيز براى خود شريكى نمى‏داند و به آن رضايت نمى‏دهد.

36 - مثل اصحاب قريه:

اضرب لهم مثلا اصحاب القرية اذ جائها المرسلون ... (372)

وبراى آنها مثل بزن مردم آبادى را كه پيامبران به سوى آنان آمدند...

اين مثل كه در شانزده آيه آمده مشتمل است بر جريان آن سه نفرى كه از جانب خداوند براى هدايت قومى آمدند و چون آنها به سخنان فرستادگان اعتنائى نكردند خداوند بر آنها بلا نازل كرد و همگى هلاك شدند.

37 - مثل نوكر چند آقا:

ضرب اللّه‏ مثلا رجلا فيه شركاء متشاكسون و رجلا سلمالرجل هل يستويان مثلاً الحمدللّه‏ بل اكثرهم لا يعلمون (373)

خداوند مثل زد مردى را كه در او چند نفر شريك ستيزه جو هستند و مردى را كه مختص يك مرد است آيا اين دو در مثل با هم مساوى هستند؟ سپاس خدا را بلكه بسيارى از آنها نمى‏دانند.

مثلى است براى مشركان كه بت‏هاى متعددى را شريك خدا قرار مى‏دادند مثل آنها مانند مثل نوكرى است كه چندين آقا داشته باشد هر كدام از آنها به چيزى امر مى‏كنند و او نمى‏داند كه چكار بكند ولى مؤمن فقط بنده خداى واحدى است و تكليف خود را بخوبى مى‏داند.

38 - مثل بهشتيان و دوزخيان:

مثل الجنة التى وعد المتقون فيها انهار من ماء غيرآسن و انهار من لبن لم يتغير طعمه و انهار من خمر لذة للشاربين و انهار من عسل مصفى و لهم فيها من كل الثمرات و مغفرة من ربهم كمن هو خالد فى النار و سقوا ماء حميما فقطع امعائهم (374)

مثل بهشتى كه اهل تقوا به آن وعده داده شده‏اند كه در آن نهرهائى از آبى است كه رنگ آن تغيير نمى‏كند و نهرهائى از شيرى است كه طعم آن تغيير نمى‏كند و نهرهائى از شرابى است كه براى نوشندگان گوارا است و نهرهائى از عسل مصفا است و براى آنها در آنجا از هر ميوه‏اى است و آمرزشى است از جانب پروردگارشان آيا مثل اينها مانند كسى است كه جاودانه در آتش است آبى جوشان مى‏خورند كه امعاء آنها را قطعه قطعه مى‏كند.

اين مثل يا به صورت مثل مقابله‏اى است كه يعنى آيا حال بهشتيان با آنهمه نعمت مانند حال دوزخيان است با اينهمه عذاب؟ و يا اين دو از جهت خلود و جاويدان بودن به هم تشبيه شده‏اند يعنى همانگونه كه بهشتيان در نعمت الهى جاويدانه‏اند دوزخيان نيز در عذاب الهى جاويد هستند.

39 - مثل گياهيكه قوى شد:

و مثلهم فى الانجيل كزرع اخرج شطئه فآزره فاستغظ فاستوى على سوقه يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار (375)

و مثل آنها (اصحاب پيامبر) در انجيل مانند زراعتى است كه بوته‏هاى خود را بيرون دهد پس آنرا استوار كند پس بر ساقه‏هاى خود بايستد بگونه‏ايكه برزگران را دچار شگفتى سازد تا كافران به آنها به خشم آيند.

در اينجا خداوند اصحاب رسول اللّه‏ را به زراعتى تشبيه مى‏كند كه بوته‏هاى قوى ونيرومندى داشته باشد و با هر بادى از جاكنده نشود. آنان نيز در ايمان خود استوار و محكم بودند و مشكلات و شدائد آنان را شكست نمى‏داد.

40 - مثل خوردن گوشت برادر مرده:

و لا يغتب بعضكم بعضا ايحب احدكم ان ياكل لحم اخيه ميتا فكرهتموه و اتقوااللّه‏ ان اللّه‏ تواب رحيم (376)

و غيبت نكند بعضى از شما بعضى ديگر را. آيا يكى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ شما آن را ناخوش مى‏داريد. و از خدابترسيد همانا خداوند توبه پذير و مهربان است.

در اينجا غيبت و بد گوئى از ديگران به خوردن گوشت او در حاليكه مرده است تشبيه شده گويا كسى كه در غياب كسى از او بد مى‏گويد و از شخصيت او كم مى‏كند مانند اينست كه گوشت او را مى‏خورد آنهم در حاليكه مرده است چون غيبت شونده حضور ندارد تا از خود دفاع كند مانند مرده‏اى كه قدرت دفاع از خود راندارد.

41 - مثل ياقوت و مرجان:

فيهن قاصرات الطرف لم يطمثهن انس قبلهم ولا جان فباى آلاء ربكما تكذبان كانهن الياقوت و المرجان (377)

در آنهاست كوتاه چشمانى كه پيش از آنها (بهشتيان) نه انسى با آنان در آميخته و نه جنى. پس به كدامين نعمتهاى پروردگارتان تكذيب مى‏كنيد؟ آنها مانند ياقوت و مرجان هستند.

زيبائى حوريان بهشتى را به ياقوت و مرجان مثل زده است.

42 - مثل مرواريد پوشيده:

و حور عين كامثال اللؤ لؤ المكنون (378)

و زنان سفيد كه مانند مرواريد پوشيده هستند

اين مثل نيز براى بيان زيبائى حوريان بهشتى است.

43 - مثل گياه افسرده:

اعلموا انما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال و الاولاد كمثل غيث اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتريه مصفرا ثم يكون حطاما (379)

بدانيد كه زندگى دنيا بازى و بيهودگى و زينت و فخر فروشى در ميان شما و افزون طلبى در اموال و اولاد است مانند بارانى كه برزگران را رويش آن به شگفتى آورد سپس خشك شود و آن را به رنگ زرد ببينى آنگاه كوبيده شود.

در اينجا زندگى اين دنيا به گياهى تشبيه شده كه در اثر باران شكوفا شود و خود را نشان دهد ولى پس از اندك مدتى آن گياه خشك و افسرده گردد وبالاخره زير دست و پا خورد شود. زندگى دنيا نيز هر چند ظاهرى پر زرق وبرق داشته باشد بالاخره از بين رفتنى است.

44 - مثل شيطان:

كمثل الشيطان اذ قال للانسان اكفر فلما كفر قال انى برى‏ءٌ منك انى اخاف اللّه‏ رب العالمين (380)

مانند شيطان هنگامى كه به انسان گفت: كافر باش پس چون كافر شد گفت: من از تو بيزارم من از خداوندى كه پروردگار جهانيان است مى‏ترسم.

در اين آيه منافقان به شيطان مثل زده شده‏اند همانگونه كه شيطان مردم را اغراء و اغواء مى‏كند و چون گمراه شدند از آنها بيزارى مى‏جويد منافقان نيز اين كار را در باره يهود بنى‏نضير كردند(داستان يهود بنى نضير و منافقان در آيات قبل از اين آمده است.)

45 - مثل كوههاى از هم پاشيده:

لو انزلنا هذالقران على جبل لرايته خاشعا متصدعا من خشية‏اللّه‏ و تلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون (381)

اگر اين قرآن را بر كوه نازل مى‏كرديم، آن را خاشع و از هم پاشيده از ترس خداوند مى‏ديدى. و اين مثل‏ها را براى مردم مى‏زنيم شايد انديشه كنند.

در اين آيه عظمت قرآن و نفوذ عميق آن در قالب يك مثل بيان شده و آن اينكه اگر اين قرآن بر كوهها نازل مى‏شد كوهها از هم مى‏پاشيدند قلب مؤمن نيز در برابر قرآن مانند آن كوهها خاشع و با شور و هيجان است.

46 - مثل الاغى با بار كتاب:

مثل الذين حملوا التوراة ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا بئس مثل القوم الذين كذبوا بايات اللّه‏ واللّه‏ يهدى القوم الظالمين (382)

مثل كسانى كه تورات را برداشتند سپس آنرا برنداشتند مانند مثل الاغ است كه كتابهائى را حمل كند. چه بد است مثل گروهى كه آيات خدا را تكذيب كردند و خدا ظالمان را هدايت نمى‏كند.

مثلى است براى علماء يهود كه تورات را مى‏دانستند اما به آن عمل نمى‏كردند درست مانند خرى كه بار كتاب بر او باشد آن كتابها را حمل مى‏كند بدون اينكه بداند در آنها چه چيزى نوشته شده است.

47 - مثل چهار زن:

ضرب اللّه‏ مثلا للذين كفروا امرات نوح و امرات لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتا هما فلم يغنيا عنهما من اللّه‏ شيئا و قيل ادخلا النار مع الداخلين وضرب الله مثلاً للذين آمنوا امرأت فرعون اذ قالت رب ابن لى عندك بيتا فى الجنة و نجنى من فرعون و عمله و نجنى من القوم الظالمين و مريم ابنت عمران التى احصنت فرجها فنفخنا فيها من روحنا و صدقت بكلمات ربها وكتبه و كانت من القانتين (383)

خداوند مثل زده براى كافران زن نوح و زن لوط را كه در اختيار دو مرد از بندگان صالح ما بودند پس به آنها خيانت كردند پس آن دو (نوح و لوط) آنها را هيچگونه از خدا بى نياز نكردند و به آن دو زن گفته شد كه همراه باساير وارد شوندگان به آتش، در آن وارد شويد. و خدا براى مؤمنان مثل زده زن فرعون را هنگامى كه گفت: خدايا پيش خودت در بهشت خانه‏اى براى من بساز و مرا از فرعون و عمل او نجات بده و مرا از ظالمان نجات بده. و نيز مريم دختر عمران را كه فرج خود را نگهداشت پس در آن از روح خود دميديم و او كلمات پروردگارش را و كتب او را تصديق كرد و از فروتنان بود.

در اين چند آيه دو زن كافر كه عبارت بودند از زن نوح و زن لوط براى كافران و دو زن مؤمن كه عبارت بودند از زن فرعون و حضرت مريم براى مؤمنان مثل زده شده است دو زن اولى درحضيض كفر و دو زن دومى در اوج ايمان بودند.

48 - مثل كجان و راستان:

افمن يمشى مكبا على وجهه اهدى امن يمشى على صراط مستقيم (384)

آيا كسى كه افتاده بر روى خويش راه مى‏رود هدايت يافته‏تر است يا آن كسى كه بر صراط مستقيم راه مى‏رود؟

اين هم يك نوع مثل مقابله‏اى است هر چند كه در آن از لفظ مثل و يا كاف تشبيه استفاده نشده در اينجا حال دو نفر با هم مقايسه مى‏شود كسى كه به صورت افتاده و بى آنكه راه را درست ببيند راه مى‏رود و كسى كه بر صراط مستقيم است و درست راه مى‏رود معلوم است كه دومى هدايت يافته‏تر است.

* * *

اين بود مثلهايى كه در قرآن كريم زده شده و در آنها مطالب عقلى كه شايد براى بعضى‏ها قابل فهم و درك نباشد، در قالب مثل‏هائى از محسوسات بيان شده تا آن مطالب مهم در دسترس همه قرار بگيرد و با انديشيدن در مضمون مثل پى به مطالب عاليه‏اى كه در پشت سر آن مثل است ببرند و از آن اخذ توشه كنند. در واقع اين مثل‏ها انگيزه ايست براى متفكران كه درست بينديشند و درست نتيجه‏گيرى كنند.