عظمت وقداست قرآن
در
ميان كتب آسمانى متعددى كه از جانب خداوند متعال براى بشر نازل شده، قرآن كريم از
ارزش واعتبار ويژهاى برخوردار است وموقعيت ممتاز وبرجستهاى دارد. با صرفنظر از
اينكه كتابهاى آسمانى ديگر مانند توارت وانجيل، تحريف شده وسودجويان در آنها دست
بردهاند وآيات آنها را جابهجا كرده ويا تغيير دادهاند، قرآن در مقايسه با تورات
وانجيل واقعى نيز در جايگاه والائى است وعظمت واعتبار خاصى دارد همچنانكه
پيامبراسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم نيز در مقايسه با پيامبران ديگر چنين است.
دليل روشن اين مطلب خاتميت اسلام است. اديان پيشين جنبه موقت داشتند ولى اسلام به
عنوان آخرين پيام الهى، دين جاودانى بشراست.
روى همين اصل، عظمت وعلو مقام قرآن وقداست وكرامت
اين كتاب آسمانى مورد تأكيد بسيار است واين معنى در آيات قرآنى بطور مكرر مورد
عنايت قرار گرفته است ودستهاى از نامهاى وصفى قرآن ناظر به همين جنبه از ابعاد
قرآن مىباشد كه در زير بدانها اشاره مىشود:
1 ـ احسن الحديث:
هر چيز نو
وتازهاى را حديث مىگويند، اما بيشتر به سخن نو ابتكارى حديث گفته مىشود ولذا به
روايات وارده از معصومين حديث اطلاق مىشود، زيرا كه سخنان نو وبىسابقه در ميان
عربها بود. يكى از صفات قرآن حديث است واين به خاطر مضمونهاى تازه وابتكارى قرآن ونيز تازگى اسلوب وشيوه
بيان قرآن است كه ميان عربها سابقه نداشت.
مضامين موجود در ميان عرب قبل از اسلام بيشتر
تفاخر به نياكان وتعريف از اسب وشمشير وچيزهائى از اين قبيل بود وشيوه بيان آنها
نيز يا نثر بود ويا نظم اما قرآن هم از لحاظ مضمون ومحتوا وهم از لحاظ شيوه بيان به
صورت كاملاً جديد وتازه ارائه شد، بگونهاى كه مايه تعجب ادبا وسخنرانان وسخن
شناسان آن زمان قرار گرفت. آنها مىگفتند: قرآن نه شعر است و نه نثر بلكه چيز ديگرى
است.
اطلاق صفت "حديث" به قرآن در آيات متعددى آمده كه
ازآنجمله است:
فلعلك باخع نفسك على آثارهم ان لميؤمنوا
بهذا الحديث اسفا (66)
نزديكست كه اى پيامبر از شدت تأسف جان خود را به دنبال
آنان هلاك كنى از اينكه آنان به اين حديث ايمان نمىآورند.
فذرنى ومن يكذب بهذالحديث سنستدرجهم من
حيث لايعلمون (67)
كيفر كسانى را كه اين حديث را تكذيب ميكنند به من واگذار
كن بزودى آنان را از جائى كه نمىدانند، عذاب خواهيم كرد.
در
آيهاى كه ذيلاً مىخوانيم قرآن نهتنها حديث بلكه احسنالحديث وزيباترين سخن نو
معرفى شده است كه بيانگر مجد وعظمت قرآن است:
الله نزل احسنالحديث كتابا متشابها
مثانى تقشعر منه جلودالذين يخشون ربهم ثم تلين جلودهم وقلوبهم الى ذكرالله (68)
خداوند قرآن را كه نيكوترين سخن است نازل كرد، كتابى كه
آياتش باهم مشابهت دارد ودوتا دوتا است كه ازتلاوت آن لرزه بر اندام خداترسان
مىافتد، سپس آرامش مىيابند وبه ذكر خدا مىپردازند.
در
اين آيه، قرآن به عنوان زيباترين سخنى معرفى شده كه خاصيت عجيبى دارد بگونهاى كه
در دلهاى مؤمنان نفوذ مىكند وآنها را دچار هيجان واحساسات مىسازد وسپس به آنان
آرامش واطمينان مىبخشد.
2 ـ كريـم
اين صفت كه
بيانگر كرامت وقداست قرآن است تنها يك بار در قرآن به خود قرآن اطلاق شده است:
انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون لايمسه
الاالمطهرون تنزيل من ربالعالمين (69)
همانا كه آن قرآن كريم است در كتابى نهان (لوح محفوظ) كه
جز دست پاكان به آن نرسد فرستاده شده از جانب پروردگار عالميان.
3 ـ مجيـد
مجد به معناى
عظمت وكرامت فراگير وگسترده است ومجيد هم صفت خداست كه داراى فضل وكرم بىپايان است
وهم صفت قرآن است كه معانى ومعارف فراوانى را دربرگرفته است.
اين صفت چهار بار در آيات قرآنى آمده، يكبار به
عنوان صفتى براى خدا ويكبار به عنوان صفتى براى عرش خذا ودوبار هم به عنوان صفتى
براى كلام خدا وقرآن.
ق - والقرآن المجيد بل عجبوا ان جائهم
منذر منهم فقال الكافرون هذا شيئى عجيب (70)
قسم به قرآن با مجد وعظمت بلكه آنان از اينكه
بيمدهندهاى از خودشان آمده است تعجب مىكنند وكافران مىگويند كه اين چيز شگفتى
است.
بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ (71)
بلكه اين كتاب، قرآن با مجد وعظمت است كه در لوح محفوظ
(صفحه علم ازلى الهى) نگاشته شده است.
4 ـ عزيـز
صفت عزيز در
قرآن معمولاً به خداوند اطلاق شده وبيشتر همراه با صفت ديگرى از خداوند مانند حكيم
وقوى وذوانتقام وغفار ورحيم وحميد وغفور آمده است ودر اين مورد عزيز به معناى صاحب
قدرت قاهرهاى است كه هيچ قدرتى نمىتواند او را مقهور سازد.
اما اطلاق صفت عزيز به قرآن فقط در يك مورد از
آيات قرآنى آمده است:
وانه لكتاب عزيز لاياتيه الباطل من بين
يديه ولامن خلفه تنزيل من حكيم حميد (72)
وهمانا آن كتاب عزيزى است كه نه از مقابل ونه از پشتسر
باطل نمىتواند به او راه يابد فرستاده شده از جانب خداوند
حكيم وحميد است.
عزيز
بودن قرآن به خاطر قدرت منطق واستدلال واتقان واستحكام معارف آنست كه هيچگاه مقهور
ومغلوب واقع نمىشود. البته مىتوانيم معناى ديگر واژه عزيز را هم لحاظ كنيم. يكى
از معانى عزيز چيز كمياب نادرالوجودى است كه به دست آوردن آن سخت ودشوار باشد.
اطلاق عزيز به قرآن مىتواند از همين مقوله باشد.
5 ـ مبـارك
بركت ومبارك
وتبرك از يك خانواده است وبه معناى محل اجتماع خيرات وفيوضات است. مبارك بودن قرآن
نيز ناظر به همين معناست وقرآن كريم منبع خيرات وسرچشمه فيوضات است وملتى كه قرآن
را برنامه زندگى خود قرار دهد به همه خوبىها دست خواهد يافت واز بركات زمين وآسمان
برخوردار خواهد شد وشايستگى آن را خواهد داشت كه از افاضات الهى بهرهمند شود.
وهذاكتاب انزلناه مبارك فاتبعوه واتقوا
لعلكم ترحمون (73)
واين كتاب بابركتى است كه نازل كرديم از آن پيروى كنيد
وتقوا داشته باشيدتا مورد رحمت قرار گيريد.
كتابانزلناهاليك مبارك ليدبرواآياته
وليتذكراولواالالباب (74)
كتاب مباركى است كه به تو نازل كرديم تا در آيات آن تدبر
كنند وصاحبان انديشه متذكر شوند.
جالب
اينكه قرآن هم خود مبارك است وهم در شب مباركى نازل شده است، «شب قدر».
انا انزلناه فى ليلة مباركة انا كنا
منذرين (75)
ما قرآن را در شب مباركى نازل كرديم، ما بيمدهندگانيم.
6 ـ علــى
صفت على كه
از علو مشتق شده از جمله آن گروه از صفات قرآن استكه ناظربه بعدعظمت وقداستآن
مىباشد وبرترىقرآن وعلومرتبه آن را نسبت به ديگر كتابهاى آسمانى بيان مىكند.
علومرتبه قرآن چيزى است كه در مخزن علم الهى وامالكتاب ثبت شده است.
انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون
وانه فى امالكتاب لدينا لعلى حكيم (76)
همانا ما آن را قرآن عربى قرار داديم تا شما انديشه كنيد
وهمانا قرآن در امالكتاب نزد ما بلندپايه واستوار است.
7 و8 و9 ـ
مكرمه، مرفوعه،مطهره
اين سه عنوان
پشت سرهم در يك آيه از قرآن به قرآن اطلاق شده ونشانگر اوج عظمت وقداست وبلندپايگى
ووالائى قرآن است.
مكرمه ـ داراى كرامت وبزرگى
مرفوعه ـ داراى مرتبهاى بلند
ووالا
مطهره
ـ پاك ومنزه از هر شائبه
كلا انها تذكرة فمن شاء ذكره فى صحف
مكرمة مرفوعة مطهرة بايدى سفرة كرام بررة (77)
همانا قرآن براى تذكر است تا هركس كه بخواهد پندگيرد در
صحيفههاى مكرم نگاشته شده كه بس بلند مرتبه وپاك است بدست سفيران حق كه عالى رتبه
ونيكو هستند.
اتقان واستحكام قرآن
يكى
از ويژگيهاى مهم وبرجسته قرآن كه مىتواند يكى از وجوه اعجاز آن باشد، اتقان
واستحكام واستوارى وقاطعيت اين كتاب آسمانى است.
همچنانكه جهان آفرينش وكتاب تكوينى خدا بر اساس
حق وعدل استوار است ودر قانون خلقت هيچگونه سستى وضعف مشاهده نمىشود، قرآن نيز كه
كتاب تشريعى خداوند است برهمان اساس نازل شده وآيات آن محكم ومتقن وغيرقابل خدشه
است.
خداوند در مورد عالم خلقت مىفرمايد:
ما خلق الله السموات والارض وما بينهما
الا بالحق (78)
خداوند آسمانها وزمين وآنچه را كه در آنهاست نيافريد مگر
بر اساس حق.
مشابه
همان تعبير را در مورد آيات قرآنى هم آورده است.
تلك آيات الله نتلوها عليك بالحق وانك
لمن المرسلين (79)
اين آيات خداست كه بر اساس حق بر تو تلاوت مىكنيم همانا
تو از فرستادگانى.
اينست
كه قرآن كريم اوصافى را براى خود ذكر مىكند كه همگى بيانگر اتقان واستحكام قرآن
ودورى آن از هرگونه ضعف وسستى مىباشد. اينك آن اوصاف را مورد مطالعه قرار مىدهيم.
1 ـ قيّـم
«قيم» به
معناى استوار ودرست واز لحاظ ادبى يك از اوزان صفت مشبهه از ماده قام يقوم مىباشد.
در قرآن كريم اين صفت گاهى براى دين اطلاق شده
وگاهى براى خود قرآن وگاهى براى صحف مطهره واين مىرساند كه ارتباط تنگاتنگى ميان
اين سه وجود دارد:
ذلك الدين القيم ولكن اكثر الناس
لايعلمون (80)
اين، دين استوار است ولى بسيارى از مردم نمىدانند.
الحمدلله الذى انزل على عبده الكتاب ولم
يجعل له عوجا قيما لينذر باسا شديدا من لدنه ويبشر المؤمنين (81)
سپاس خداوند را كه بر بنده خود كتاب را نازل كرد ودر آن
كجى قرار نداد كتابى استوار تا بوسيله آن مردم را از عذابى سخت بترساند ومؤمنان را
بشارت بدهد.
رسول من الله يتلوا صحفا مطهرة فيها كتب
قيمة (82)
رسولى از جانب خدا كه كتابهاى آسمانى پاك را تلاوت مىكند
ودرآن كتابهاست نامههاى استوار.
اكنون
ببينيم كه منظور از "قيم" بودن قرآن چيست؟ در اينباره وجوهى ذكر شده:
* قيم به معناى مستقيم است ودر قرآن هيچگونه كجى
وجود ندارد. (تأكيد كلمه ماقبل)
* قيم به معناى تضمين كننده مصالح مردم از طريق
بيان احكام و شرايع.
* قيم به معناى تدبيركننده امور وقرآن كريم از
آنجهت كه متضمن بيان دين قيم است در واقع تدبيركننده امور دنيوى واخروى مردم
مىباشد. (شبيه معناى قبلى)
* قيم به معناى معتدل وقرآن كتابى است كه در آن
افراط وتفريط نشده است.
* قيم به معناى نگهبان وقرآن با تصديق كردن
كتابهاى آسمانى ديگر در حقيقت آنها را حفظ مىكند.
به نظر ما همه اين وجوه را مىتوان به قرآن حمل
كرد ومانعى از آن نيست.
2 ـ قول فصل
اين تعبير به
معناى سخن جدى وقاطعى است كه ميان حق وباطل فاصله مىاندازد وهرگز قابل نقض وابرام
نيست اين تعبير را بيشتر در حل اختلافات ودر قضاوتهاى مهم به كار مىبرند ومىتوان
گفت كه قول فصل، آن سخن آخرى است كه چون وچرا ندارد وجاى شك وترديد باقى نمىگذارد.
قرآن كريم قول فصل است وحق وباطل را از هم جدا
مىكند.سخنى است كه بالاى آن سخنى نيست وحكم آن قاطع وغير قابل ترديد است:
انه لقول فصل وما هو بالهزل (83)
همانا كه قرآن قول فصل است وهرگز سخنى بيهوده نيست.
همانگونه
كه قرآن «قول فصل» است روز قيامت هم «يوم فصل» مىباشد وقضاوتهائى كه در آن روز
مىشود قابل تشكيك وترديد نيست.
هذا يوم الفصل جمعناكم والاولين (84)
اين، روز فصل است كه شما وپيشينيان را در آن جمع كرديم.
3 ـ برهـان
برهان آن
دليل محكمى است كه مطلب را به ثبوت مىرساند وطرف مقابل در برابر آن عاجز وناتوان
مىشود. زيرا كه مقدمات آن برچيزهاى يقينى وعينى استوار است. اطلاق صفت «برهان» بر
قرآن از آنجهت است كه مجموع قرآن به خاطر اعجازى كه دارد دليل محكمى برحقانيت
پيامبر اسلام است ومىتوانيم بگوئيم كه معارفى كه در آيات قرآنى آمده است همه
برهانى ومطابق دليل ومنطق مىباشد.
يا ايهاالناس قدجائكم برهان من ربكم
وانزلنا اليكم نورا مبينا (85)
اى مردم همانا براى شما برهانى از پروردگارتان آمده است
وبه سوى شما نورى آشكار نازل كرديم.
قرآن
كريم كه خود برهان ومطالب آن برهانى است در چندين مورد از مشركان وكافران طلب برهان
مىكند واز آنها مىخواهد كه اگر راست مىگويند، براى ادعاى خود برهانى اقامه كنند
به عنوان نمونه به اين آيه توجه كنيد:
ءاله مع الله قل هاتوا برهانكم ان كنتم
صادقين (86)
آيا خدائى جز الله وجود دارد؟ برهان خود را بياوريد اگر
از راستگويانيد.
4 ـ بيّنـه
«بينه» در
اصطلاح فقهى فقط به شاهد عادل گفته مىشود ولى معناى لغوى آن اعم از اين معناست وبه
دليل روشن وآشكار گفته مىشود ودر قرآن كريم هم بينه به معناى دليل وحجت وبرهان
ومعجزه استعمال شده واز معجزات پيامبران به عنوان بينات نام برده شده وگاهى اين
كلمه توأم با واژه "زبر" آمده است كه منظور كتابهاى آسمانى است.
همه پيامبران داراى بينه بودند وقرآن از قول بعضى
از انبياء از جمله صالح وشعيب وموسى نقل مىكند كه آنها به قوم خود گفتهاند كه ما
داراى بينه هستيم كه منظور اينست كه دليل روشنى بر صدق نبوت خود داريم. پيامبراسلام
صلىاللهعليهوآلهوسلم نيز صاحب بينه است وبينه مهم او همان قرآن است.
فقد جائكم بينة من ربكم وهدى ورحمة فمن
اظلم ممن كذب بايات الله وصدف عنها (87)
همانا براى شما از طرف پروردگارتان حجت آشكار وهدايت
ورحمت آمده است اكنون كيست ستمكارتر از كسى كه آيات خدا را تكذيب كند واز آن روى
برگرداند.
5 ـ ام الكتـاب
مىدانيم كه
آيات قرآنى دو دسته است دستهاى را محكمات ودستهاى را متشابهات مىگويند بطوريكه
در بحث محكم ومتشابه خواهد آمد براى فهم درست آيات متشابه بايد آنها را به آيات
محكم عرضه كرد ودر واقع كليد فهم درست متشابهات قرآن، محكمات آن است.
قرآن كريم به آيات محكمات كه مرجع آيات متشابهات
است صفت "امالكتاب" را داده است كه در حقيقت محكمات مادر همه معارف قرآنى است. اين
آيات علاوه بر اينكه خود معنى روشنى دارند، آيات ديگر را هم تغذيه مىكنند وبا
تركيب محكمات با متشابهات معانى جديدى بهدست مىآيد واين رمز جاودانگى قرآن است
(توضيح مطلب را در بحث محكم ومتشابه خواهيد خواند).
هوالذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات
هن ام الكتاب واخر متشابهات (88)
خداوند كسى است كه كتاب را برتو نازل كرد كه قسمتى از آن
محكمات است كه مادر كتاب است وقسمتى ديگر متشابهات مىباشد.
بطوريكه
بارها گفتهايم قرآن كه كتاب تشريعى خداست مشابهتهائى با عالم آفرينش كه كتاب
تكوينى خداست دارد. همانگونه كه قرآن محكمات ومتشابهات دارد عالم آفرينش نيز اين
حالت را دارا مىباشد كه در قرآن از آن به عالم محو واثبات وعالم امالكتاب تعبير
آورده مىشود. عالم محو واثبات عالم تغييرات وتبدلات است كه مشابه آيات متشابهات
قرآن است وعالم ام الكتاب عالم ثبوت وعلم حضورى خداوند است كه آنهم مشابه آيات
محكمات قرآن مىباشد.
يمحو الله مايشاء ويثبت وعنده امالكتاب (89)
خداوند آنچه را كه بخواهد محو ويا اثبات مىكند
وامالكتاب در پيش اوست.
6 ـ حق اليقيـن
اين تعبير به
معناى يقين بايسته ودرجه بالاى يقين واطمينان مىباشد ودر دو مورد از آيات قرآن به
خود قرآن اطلاق شده است از جمله در اين آيه:
وانه لحق اليقين فسبح باسم ربك العظيم (90)
وهمانا كه آن (قرآن) حقاليقين است پس به نام پروردگار
بزرگت تسبيحكن.
در
آياتى كه قبل از اين دو آيه آمده است در اينباره صحبت مىكند كه قرآن از جانب
خداوند نازل شده واگر پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم سخنانى را به دروغ به خدا
نسبت مىداد، خدا شاهرگ گردن او را مىزد. آيات ماقبل قرينه است بر اينكه منظور از
حقاليقين بودن قرآن اينست كه آيات قرآنى بطور يقين سخنان خداست وهرگز شائبهاى در
آن نيست وچون از عالم بالا واز سرچشمه وحى الهى منشاء گرفته بدون شك سخنى است محكم
واستوار وهيچ ترديد وشكى در آن راه ندارد.
7 ـ حكيـم
از آنجا كه
قرآن كريم از جانب خداوند حكيم نازل شده، خود نيز لقب حكيم دارد. حكمت به معناى
رسيدن به حق ومعرفت حقايق عالم مىباشد وقرآن از آن جهت حكيم است كه معارف آن دقيقاً مطابق با حقايق هستى وبر
اساس فطرت انسانى است وآيات حكيمانه آن هماهنگ با نظام خلقت مىباشد ولذا قرآن
كتابى براى همه انسانها در همه قرنها تا روز قيامت است زيرا هرگونه تغييرى وتبديلى
در جامعههاى بشرى به وجود بيايد خارج از فطرت انسان نيست وفطرت بشرى تغيير
نمىيابد.
ذلك نتلوه عليك من الايات والذكر الحكيم (91)
آن را (قرآن را) بر تو تلاوت مىكنيم كه عبارت است از
آيات وذكر حكيم.
الم تلكايات الكتاب الحكيم (92)
اين آيات كتاب حكيم است.
لازم
است توجه كنيم كه آيات قرآنى مشتمل بر مطالب گوناگونى در موضوعات مختلف مىباشد.
اما در عين حال قاعده واحدى در همه آن آيات حاكم است وآن اينكه تمام آيات مطابق با
حقائق هستى است ومىتوانيم چنين بگوئيم كه آيات قرآنى در عين اشتمال بر مطالب
مختلف، حقيقت واحدهاى است وهمين است معناى حكيم بودن قرآن (وحدت در كثرت وكثرت در
وحدت) با توجه به اين مطلب مىتوانيم درباره اين آيه بيانديشيم:
الر كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن
حكيم خبير (93)
قرآن كتابى است كه آيات آن محكم نازل شده وسپس تفصيل داده
شده است از جانب خداوند حكيم وآگاه.
جنبههاى عاطفى قرآن
«عقل»
و «عاطفه» به عنوان دو عامل نيرومند، انسان را به حركت وتلاش وادار مىسازند وبه
زندگى او معنا ومفهوم مىدهند وا را در "انتخاب" و "سازندگى" كه دو خصيصه مهم
انسانى هستند كمك مىكنند.
اگر اين دو نيرو از انسان گرفته شود ويا به صورت
درستى اعمال نگردد انسان موجود بىمحتوا وبىخاصيتى مىشود كه فرقى ميان او وجماد
نيست. انسان با عقل انتخاب مىكند وبا عاطفه مىسازد. يافتن راه وظيفه عقل وايجاد
حركت، كار عاطفه واحساس است. اين دو نيرو كه مكمل يكديگرند بايد پابهپاى هم ودر
كنار هم مورد توجه قرار بگيرند.
قرآن كريم بهعنوان كتاب هدايت انسان همواره دو
نيروى عقل وعاطفه را زير چتر حمايت خود دارد ودست انسان را مىگيرد وبه او راه درست
استفاده از اين دو نيرو را ياد مىدهد وبا آيات حكيمانه ومعارف بلند وتعبيرات شيرين
وزلال خود اين هردو را سيراب مىكند ولذا مىبينيم مطالب ومعارف قرآنى گاهى به صورت
استدلالى وبرهانى آمده واز انسان خواسته شده كه عقل وانديشه خود را به كار گيرد
وگاهى به صورت عاطفى وبا تعبيرهائى آمده كه احساس خواننده را برمىانگيزد واو را به
حركت ونشاط وادار مىكند.
اين يكى از روشهاى تعليم وتربيت در قرآن كريم است
كه هم در بيان احكام وهم در طرح مسائل عقيدتى، علاوه بر راه عقل از طريق احساس
وعاطفه هم وارد مىشود وانسان را در دنياى شيرين وهيجان انگيزى قرار
مىدهد كه او را سرسپرده خود مىسازد. دنيائى كه هيچ دليل وبرهانى قدرت آفرينش آن
را ندارد ايمانى كه از اين طريق بدست مىآيد ايمان عشق وايثار وجهاد وشهادت است
وگرنه ايمان بدستآمده از برهان واستنتاجات عقلى، تنها به كار مجادله ومجاب كردن
طرف مقابل مىآيد البته چنين ايمانى مىتواند پاسخگوى سؤالات واشكالات عقلى انسان
باشد واو را از حيرت وضلالت نجات بدهد اما نمىتواند خاصيت ديناميكى وحركت آفرينى
داشته باشد.
بنگريد كه قرآن كريم چگونه در مباحث توحيد
وخداشناسى علاوه بر استدلالات عقلى از راه احساس وعاطفه وارد شده وبا برقرارى
پيوندهاى عاطفى ميان خدا ومردم در آنها ايمانى بوجود آورده است كه حاضرند همه چيز
خود را در آن راه فدا كنند. ايمان عشق وشور وحركت وتلاش؛ ايمان عاشقان وخودباختگان؛
ايمان بدست آمده از برهان صديقين. نمونههائى از اين نوع آيات را مىخوانيم:
ذلك بانالله مولى الذين امنوا وان
الكافرين لامولى لهم (94)
اين بدان جهت است كه خداوند دوست وحامى مؤمنان است اما
كافران دوست وحامى ندارند.
ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم
واموالهم بان لهم الجنة (95)
همانا خداوند از مؤمنان جانها ومالهايشان را خريدارى كرد.
لاتجد قوما يؤمنون بالله واليوم الاخر
يوادون من حادالله ورسوله ولو كانوا آبائهم او ابنائهم او اخوانهم او عشيرتهم اولئك
كتب الله فى قلوبهم الايمان وايدهم بروح منه ويدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار
خالدين فيها رضىالله عنه ورضواعنه اولئك حزبالله الاان حزبالله همالمفلحون (96)
هرگز مردمى را نخواهى يافت كه ايمان به خدا وروز قيامت
داشته باشند ولى با دشمنان خدا ورسول او دوستى كنند هرچند كه پدران يا فرزندان يا
برادران يا خويشان آنها باشند. چنين مردمى هستند كه خداوند در دلهايشان ايمان را
نگاشته وآنان را بوسيله روحالقدس تأييد كرده است ونيز آنها را به بهشتى داخل
مىكند كه نهرها از زير آن جارى است وجاويدان در آنجا هستند. خدا از آنان راضى
وآنان از خدا خوشنودند آنها حزب خدايند وبدانيدكه حزب خدا همان رستگارانند.
ملاحظه
مىكنيد كه در آيات بالا چگونه احساسات وعواطف مؤمنان مورد توجه قرار گرفته وقرآن
با طرح موضوعاتى از قبيل مولى بودن خداوند بر مؤمنان وداد وستد ويژه او با آنان
وبريدن مؤمنان از دشمنان خدا هرچند كه نزديكترين فاميل آنها باشد وتأييد روحالقدس
از مؤمنان وخشنودى متقابل خدا وآنان، اطلاق لقب حزب خدا بر آنان وتضمين رستگارى
آنان وموضوعات ديگرى از اين نوع، رابطه خاصى ميان خدا ومؤمنان برقرار مىكند واز
اين گونه آيات در قرآن كريم بسيار است.
اكنون با توجه به جنبه هاى عاطفى كه در بعضى از
آيات قرآنى آمده است، مىتوانيم بگوئيم كه چند صفت از اوصاف قرآن ناظر به اين بعد
از ابعاد قرآن است كه عبارتند از:
1 ـ بشــرى
بشرى وبشارت
به معنى خبر دادن از چيزى است كه شنونده را خوشحال مىكند يكى از عنوانهائى كه در
خود قرآن به قرآن اطلاق شده عنوان "بشرى" است. در واقع
آيات قرآنى وپيامهائى كه در آن آمده است، مژدهها
ونويدهائى است كه هر فرد باايمانى را خوشحال مىكند ودر او روح اميد مىآفريند
وباعث دلگرمى واطمينان خاطر وآرامش او مىگردد.
اين صفت در آيات متعددى بر قرآن اطلاق شده كه به
عنوان نمونه، دو مورد را مىآوريم. آيات قرآن وكتاب مبين است كه هدايت ومژده براى
مؤمنان مىباشد:
قل نزله روح القدس من ربك بالحق ليثبت
الذين آمنوا وهدى وبشرى للمسلمين (97)
بگو كه اين آيات را روح القدس از جانب پروردگارت به حق
وراستى نازل كرده تا اهلايمان را ثابتقدمكند وهدايتكننده ومژدهاى
براىمسلماناناست.
در
مورد اين صفت قرآن توجه خوانندگان عزيز را به دو نكته جلب مىكنيم:
الف ـ درست است كه قرآن بشارت دهنده است اما نه
براى همه بلكه بشارت قرآن به مؤمنين اختصاص دارد ولذا در هركجا كه از قرآن به عنوان
«بشرى» ياد شده قيدى براى آن آمده كه يكى از اين سه تعبير است: مؤمنين، مسلمين
ومحسنين.
ب ـ بايد ديد كه متعلق ومضمون مژدههاى قرآن به
مؤمنان چيست وقرآن چه چيزهائى را نويد مىدهد؟ با مراجعه به آيات قرآنى معلوم شد كه
در چند آيه متعلقى براى بشارت ذكر نشده كه مىتواند شامل همه خيرات وبركات باشد ودر
چند آيه متعلق بشارت ذكر شده وقرآن مؤمنان را به موضوعات ياد شده در زير مژده
مىدهد:
1 ـ اجركبير يا پاداش بزرگ (سوره اسراء آيه 9)
2 - اجر حسن يا پاداش نيكو (سوره كهف آيه 2)
3 ـ اجركريمومغفرت ياپاداشگرامىوبخشش (سوره يس
آيه11)
4
ـ رحمت ورضوان خدا وبهشت پرنعمت (سوره توبه آيه 21)
5 ـ قدم صدق در نزد پروردگار (سوره يونس آيه 2)
6 ـ فضل كبير (سوره احزاب آيه 47)
7 ـ پيروزى از جانب خدا وفتح نزديك (سوره صف آيه
13)
با توجه به اين موضوعات وموضوعات ديگرى كه در
آيات تبشيرى قرآن آمده است پر واضح است كه قرآن جوامع بشرى را به سعادت دنيا وآخرت
مژده مىدهد واين همان مطالبى است كه پيامبرگرامىاسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم
در مجلسى كه براى خويشاوندان خود ترتيب داده بود ذكر كرد.
در آن مجلس پيامبر پس از بيان مطالبى فرمود:
انى قد جئتكم بخير الدنيا والاخرة
من براى شما خير دنيا وآخرت آوردهام.
2 ـ شفــاء
يكى ديگر از
صفات قرآن صفت «شفاء» است قرآن نسخه شفابخش همه دردهاى بشرى است وتمام بيماريهاى
روحى واجتماعى واخلاقى را درمان مىكند وجامعهاى سالم وبهينه مىسازد. قرآن تمام
كينهها وعداوتها وخودخواهىها وجاهطلبىها را مىزدايد وبا سالمسازى افراد
ومحيط، اجتماع سعادتمندانهاى را به ارمغان مىآورد.
قرآن در سه آيه خود را به عنوان «شفاء» معرفى
مىكند:
يا ايها الناس قد جائكم موعظة من ربكم
وشفاء لما فىالصدور وهدى ورحمة للمؤمنين (98)
اى مردم همانا به سوى شما آمده است موعظهاى از جانب
پروردگارتان وشفاى آنچه در سينههاست وهدايت كننده ورحمتى
است بر مؤمنان.
وننزل من القرآن ماهو شفاء ورحمة للمؤنين
ولايزيد الظالمين الاخسارا (99)
ونازل مىكنيم از قرآن آنچه را كه شفا ورحمت براى مؤمنان
است ولى ظالمان را جز ضرر وزيان چيزى نمىافزايد.
قل هو للذين آمنوا هدى وشفاء والذين
لايؤمنون فى آذانهم وقروهو عليهم عمى (100)
بگو كه قرآن براى مؤمنان مايه هدايت وشفا است وكسانى كه
ايمان نياوردهاند در گوشهاى آنان پردهايست وقرآن براى آنها مايه كورى مىباشد.
بطوريكه
ملاحظه مىفرمائيد در آيه دوم وسوم اين حقيقت به روشنى بيان شده كه هرچند قرآن براى
مؤمنان شفا ورحمت است اما براى كافران وظالمان نهتنها مايه شفا نيست بلكه باعث
خسران وكورى نيز هست. شايد منظور اين باشد كه كافران وظالمان با كفر وظلم خود دچار
ضرر وزيان وگمراهى شدهاند چون آيات قرآنى بر آنها خوانده مىشود وآنها در مقام
تكذيب وانكار قرار مىگيرند، اين خود ضرر وزيان وگمراهى جديد ومضاعفى براى آنها
محسوب مىشود.
3 ـ رحمـت:
اطلاق صفت
«رحمت» به قرآن، به طور مكرر در آيات متعددى آمده است واين صفت بيشتر با صفت هدايت
ودر يك مورد با صفت شفاء همراه بوده وهميشه بعد از هدايت وشفاء آمده است بنظر
مىرسد كه مفهوم رحمت متفرع بر هدايت وشفاء وچيزى بالاتر از آنهاست ويك فرد يا
جامعه نخست بايد راه را پيدا كند وناخالصىها را بريزد وسپس به مرحله رحمت قدم
بگذارد وشايسته دريافت رحمت وفيضهاى خداوند رحمان ورحيم گردد.
بهرحال اين صفت در آيات گوناگونى آمده كه دو
نمونه از آنرا ذكر مىكنيم:
هذا بصائر من ربكم وهدى ورحمة للمؤمنين (101)
اين (قرآن) بصيرتهائى است از طرف پروردگارتان وهدايت
ورحمتى است بر مؤمنان.
تلك آيات الكتاب الحكيم هدى ورحمة
للمحسنين (102)
اين آيات كتاب حكيم وهدايت ورحمتى براى نيكوكاران است.
جامعيت قرآن
يكى
از ويژگيهاى بسيار مهم قرآن اين است كه اين كتاب آسمانى، جامع تمام علوم ومعارف است
چه علومى كه بشر تا كنون به آن دست يافته وچه علومى كه هنوز در دسترس بشر قرار
نگرفته است وبه شرحى كه خواهيم گفت همه يافتههاى علمى وكل دانش بشر به اضافه علومى
كه هنوز بشريت پى به آن نبرده است در قرآن كريم آمده وتمام آنچه كه شده است ومىشود
وخواهد شد در اين سفره گسترده الهى موجود است.
از آنجا كه اين بحث بحث مهمى است ونياز به توضيح
بيشترى دارد ما قبلاً آن قسمت از صفات قرآن را كه ناظر به جامعيت قرآن است مىآوريم
وسپس درباره جامعيت قرآن وچگونگى آن بحث مىكنيم اينك آيات:
1 ـ تبيان كل شىء
«تبيان» مصدر
از باب تفعيل وبه معناى كثرت بيان مىباشد قرآن كريم در آيهاى كه مىخوانيم خودش
را تبيان كل شىء معرفى كرده كه در اينجا مصدر به معناى فاعلى است ومنظور اين است
كه قرآن بسيار بيان كنندهاست:
ونزّلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شىء
وهدى ورحمة وبشرى للمسلمين (103)
وقرآن را بر تو نازل كرديم كه بيان كننده همهچيز ومايه
هدايت ورحمت ومژده براى مسلمانان است.
2 ـ تفصيل كل شىء
تفصيل به
معناى بيان مطلب به طور مشروح است به گونهاى كه شامل جزئيات مطلب هم باشد اين صفت
را نيز قرآن براى خود آورده است:
ما كان حديثا يفترى ولكن تصديق الذى بين
يديه وتفصيل كلّ شىء وهدى ورحمة لقوم يؤمنون (104)
قرآن سخن دروغى نيست، بلكه تصديق كننده كتابهاى آسمانى
است كه پيشروى اوست وتفصيل همه چيز ومايه هدايت ورحمت براى گروهى است كه ايمان
آوردهاند.
3 ـ مفصـل
يكى ديگر از
صفات قرآن كه ناظر به جامعيت آن است، صفت مفصل است كه در اين آيه آمده است:
وهو الذى انزل اليكم الكتاب مفصلاً
والذين آتينا هم الكتاب يعلمون انه منزل من ربك بالحق فلاتكونن من الممترين (105)
خداوند كسى است كه كتاب را براى شما به طور مفصل نازل كرد
وكسانى كه كتاب را به آنها داديم مىدانند كه آن از جانب پروردگارت به حق نازل شده
پس، از ترديدكنندگان مباش.
به
طورى كه ملاحظه مىفرمائيد در اين آيات بخصوص در آيه نخستين، قرآن خودش را
بيانكننده همه چيز معرفى مىكند اكنون بايد ديد كه منظور از اين مطلب چيست وقرآن كريم چگونه تفصيل همه اشياء را در بر دارد؟
بسيارى از مفسران در توجيه وتفسير اين مطلب
گفتهاند: از آنجا كه قرآن يك كتاب هدايت است وبا هدف ارشاد وتربيت انسانها نازل
شده بنابراين منظور از بيان همه چيز اين است كه قرآن تمام مسائل مربوط به هدايت
وتربيت انسانها را بيان نموده وچيزى را فروگذار نكرده است اين مطلب به اين مىماند
كه يك نفر كتاب مفصلى درباره شيمى تأليف كند وبگويد همه چيز در اين كتاب آمده،
منظور او از همه چيز، آن چيزهائى است كه مربوط به شيمى است، واو هرگز نمىگويد كه
حتى مسائل ادبى هم در كتاب او آمده قرآن نيز اعلام مىكند تمام چيزهائى كه مربوط به
هدايت وتربيت بشر است در اين كتاب آمده است.
ما تصور مىكنيم كه اين تفسير هرچند راحت وقانع
كننده است اما با ظواهر اين آيات وآيات ديگرى كه خواهيم آورد سازگار نيست، به نظر
ما اين آيات بيانگر يك حقيقت والائى است كه درك آن براى ما مشكل وحتى گيجكننده است
اما حق نداريم براى اقناع خودمان از يك حقيقت قرآنى دست برداريم ويا از كنار آن به
آسانى عبور كنيم قرآن در اين آيات اعلام مىكند كه تفصيل همه چيز (كل شىء) در قرآن
بيان شده تعبير (كل شىء) يك تعبير عام است ووسيعترين مفهوم را دارد وحتى علوم
مادى وعلوم خالص را هم در بر مىگيرد وظاهر اين آيات مىرساند كه قرآن بيانكننده
تمام علوم ومعارف حتى آنهائى كه هنوز بشر به آن نرسيده است، مىباشد.
شايد بتوان گفت كه قرآن كريم نسخهاى از لوح
محفوظ وكتاب مبين وامام مبين است كه طبق نص صريح قرآن همهچيز در آن احصاء شده (106)
وهمه چيز حتى چيزى كه به سنگينى ذره يا كوچكتر از آن باشد، در آن وجود دارد (107)
وهيچ خشك وترى نيست مگر اين كه در آن قرار گرفته (108) وهيچ سرنهانى در
آسمان وزمين وجود ندارد مگر اينكه در آن آمده است (109) .
البته به گفته خود قرآن، لوح محفوظ وكتاب مكنون (110) جايگاه قرآن است واين
مىرساند كه نوعى سنخيت ميان اين دو وجود دارد واگر در اينجا به اتحاد ظرف ومظروف
نظر بدهيم كارگزافى نكردهايم (دقتكنيد).
علاوه بر آياتى كه خوانديم آيات ديگرى در قرآن
وجود دارد كه ناظر به همين مطلب است مثلاً در آيهاى پس از بيان اين حقيقت قابل دقت
وتعمق كه تمام حيوانات روى زمين وپرندگان آسمان امتهائى مانند شما هستند، مىگويد:
ما فرّطنا فى الكتاب من شىء (111)
ما در كتاب، هيچ چيز را فروگذار نكرديم.
به
احتمال زياد منظور از «كتاب» در اين آيه همان قرآن است واين كه بعضى از مفسران
احتمال دادهاند كه منظور از آن، كتاب آفرينش باشد احتمال بعيدى است زيرا اطلاق
كتاب به عالم آفرينش در قرآن نيامده بلكه كتاب يا به معنى مكتوب كه شامل قرآن وساير
كتب آسمانى ونامه است آمده ويا به لوح محفوظ اطلاق شده است البته از عالم آفرينش
وپديدههاى هستى به عنوان «كلمه» و«كلمات» ياد شده است ولى بحث ما در واژه «كتاب»
است.
همچنين در آيه ديگرى مىفرمايد:
ولقد صرفنا فى هذا القرآن للناس من كل
مثل (112)
ما در اين قرآن براى مردم همه گونه مثلى را آورديم.
البته
در اين آيه صحبت از مثلهائى است كه براى تربيت مردم آورده مىشود ولى مسأله اين
است كه در قرآن به ظاهر همه مثلها را ما نمىبينيم بنابراين تعبير «كل مثل» هم
مانند تعبير «كل شىء» مىشود كه بايد جاى آن را جستجو كرد.
در
اينجا توجه خوانندگان عزيز را به دو روايت از ائمه معصومين عليهمالسلام جلب
مىكنيم كه در آنها تعبير «تبيان لكل شىء» به علم آنچه كه شده است ومىشود وخواهد
شد، تفسير شده است:
عن ابى عبداللّه عليهالسلام ، قال: انى
لاعلم ما فى السموات وما فى الارض واعلم ما فىالجنة واعلم ما فى النار واعلم ما
كان وما يكون ثم مكث هنيئة فرأى ان ذلك كبر على من سمعه منه فقال علمت ذلك من كتاب
اللّه عز وجل يقول: فيه تبيان كل شىء (113)
امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: من آنچه را كه در
آسمانهاست وآنچه را كه در زمين است مىدانم وآنچه را كه در بهشت است وآنچه را كه در
آتش جهنم است مىدانم وآنچه را كه شده است ويا خواهد شد، مىدانم سپس مقدارى مكث
كرد وديد كه اين مطلب براى شنونده سنگين است پس فرمود: همه اينها را از كتاب خدا
دانستهام خداوند مىفرمايد: بيان همه چيز در آن است.
قال ابو عبداللّه عليهالسلام : انى
لاخبر خبر السماء وخبرالارض وخبر ماكان وخبر ما هو كائن كانه فى كفى ثم قال: من
كتاب اللّه اعلمه ان اللّه يقول: فيه تبيان كل شىء (114)
امام صادق عليهالسلام فرمود: من خبر مىدهم از خبر آسمان
وخبر زمين وخبر آنچه كه شده وخبر آنچه مىشود به طورى كه گويا در كف دست من است سپس
فرمود: اينها را از كتاب خدا دانستهام خداوند مىفرمايد بيان همه چيز در آن است.
با
توجه به اين روايات وروايات ديگرى كه به همين مضمون وارد شده است معلوم مىگردد كه از نظر ائمه معصومين عليهمالسلام
قرآن كريم تمام علوم اولين وآخرين را در برگرفته است ومعارف قرآنى منحصر به مسائل
تربيتى نيست وحتى علوم مادى را هم شامل مىشود.
در قرآن آياتى وجود دارد كه تفكر در آنها
مىتواند در اين زمينه ما را يارى كند در اين آيات با كنايه وتصريح گوشزد شده است
كه به وسيله قرآن مىتوان كارهاى خارقالعادهاى را انجام داد مثلاً در آيهاى كه
ذيلاً مىآوريم دقت كنيد:
ولو انّ قرآنا سيّرت به الجبال او قطعت
به الارض او كلّم به الموتى بلللّه الامر جميعا (115)
اگر قرآنى باشد كه به وسيله آن كوهها به حركت درآيند ويا
زمين قطعه قطعه شود ويا به وسيله آن با مردگان سخن گفته شود (همين قرآن است).
هدف
آيه اين است كه اگر به وسيله قرآن چنين كارهائى هم انجام بگيرد باز اهل عناد ايمان
نخواهند آورد.
اما به هرحال اين آيه مىتواند اشارهاى باشد به
اينكه اگر كسى كليد فهم قرآن وراز ورمزهاى مربوط به آن را به دست آورده باشد
مىتواند در طبيعت اينگونه تصرف كند.
همچنين حروف مقطعه كه تا كنون كسى با قاطعيت
معناى آنها را بيان نكرده، براى خود عالمى دارد وبا كشف اسرار آنها مىتوان با
دنيائى از علوم ومعارف آشنا شد واحتمال اين كه اين حروف كليدهائى براى راهيابى به
درون قرآن وبطون گوناگون آن باشد احتمال بعيدى نيست.
اتفاقا در بعضى از روايات مطالبى درباره حروف
مقطعه آمده كه تفكر وتدبر بسيارى را مىطلبد امام باقر عليهالسلام به ابولبيد
مخزومى فرمود:
يا ابالبيد ان فى حروف القرآن المقطعة
لعلما جمّا (116)
اى ابولبيد در حروف مقطعه قرآن علم سرشارى وجود دارد.
همچنين
در بعضى از روايات برداشتهاى عجيبى از حروف مقطعه قرآن شده است مثلاً در چند روايت
امام صادق عليهالسلام سال انقراض حكومت بنىاميه را از «المص» كه در اول سوره
اعراف آمده، پيشبينى كرده است (117)
ونيز روايات متعددى كه درباره ظاهر وباطن ويا
ظهر وبطن قرآن آمده واين كه قرآن بطنى دارد وبطن آن نيز بطنى دارد بسيار قابل تعمق
ودقت است.
به طورى كه بارها گفتهايم قرآن كريم كه كتاب
تشريعى خداوند است درست مانند عالم آفرينش است كه كتاب تكوينى خداست همان گونه كه
طبيعت از عناصر گوناگونى تشكيل شده كه تا كنون حدود صد وهشت نوع عنصر كشف شده است
وهر يك از آنها به تنهائى براى خود خواصى دارد وچون چند تا از آنها با هم تركيب
مىشوند خاصيت جديدى پيدا مىكند ومىتوان از تركيبهاى گوناگون آنها خواص بىشمارى
را به دست آورد، قرآن كريم نيز به همين صورت است آيات قرآنى به تنهائى معنائى
مىدهد ودر تركيب با آيه ديگرى معناى جديد پيدا مىكند وبا چيدن چند آيه در كنار هم
مىتوان به مطلبى پى برد كه آن آيات در تنهائى چنين مطلبى را بيان نمىكند.
در حقيقت آيات قرآنى عناصرى هستند كه مىتوانند
دستمايهاى براى ساختن پديدههاى علمى جديدى باشند كه از تركيب دوتائى وسهتائى
وچندتائى آنها مفاهيم ومعارف بىشمارى به دست مىآيد.
چيزى كه هست اين است كه چنين كارى از عهده هر كس
برنمىآيد وتنها با تأييد الهى وبا تدبير عميق در آيات قرآن انجام مىپذيرد واين
ائمه معصومين عليهمالسلام هستند كه مىتوانند تمامى راز ورمزها وظهر وبطنهاى قرآن
را كشف كنند البته اين مانع از آن نيست كه افراد ديگرى هم به قسمتى از اسرار خفيه
قرآن پىببرند وبا تدبر مداوم در آيات قرآن، گنجينههائى از علوم آن را استخراج
كنند.
چند صفت ديگر براى قرآن
تا
كنون تعداد زيادى از صفات قرآن را كه در خود قرآن آمده است با تبويب و دسته بندى
خاصى بيان كرديم و بطور اجمال توضيحاتى را در باره هر كدام از آنها داديم اكنون چند
صفت از اوصاف قرآن را كه خارج از تقسيم بندىهاى گذشته هستند، در اينجا مىآوريم و
اين بخش از بحث را كه مربوط به صفات قرآن است به پايان مىبريم.
قرآن در مقام تصديق كتابهاى آسمانى پيشين
از آنجا كه
پيامبران الهى همگى از يك منبع الهام مىگيرند و همگى از طريق وحى الهى پيامهاى
آسمانى را دريافت مىكنند، روشن است كه كتابهاى آسمانى آنها مكمل و مصدق يكديگرند و
در ميان آنها قرآن كريم كه آخرين و كاملترين كتاب آسمانى است، تصديق كننده همه
كتابهاى آسمانى پيشين مىباشد اين مطلب در آيات متعددى از قرآن مجيد بيان شده و لذا
يكى از صفات قرآن كه در خود قرآن آمده عبارت است از: مصدق.
بايد ديد كه قرآن چگونه كتابهاى آسمانى پيشين را
تصديق مىكند و منظور از آن چيست؟ پيش از آن كه به پاسخ اين پرسش بپردازيم
نمونههائى از آياتى را كه اين مطلب در آنها آمده است با هم مىخوانيم:
و هذا كتاب انزلناه مبارك مصدق الذى بين
يديه و لتنذر امالقرى ومن حولها (118)
و اين كتابى است كه ما فرستاديم با بركت است و تصديق
كننده چيزى است كه در مقابل اوست تا مردم مكه و اطراف آنرا بيم دهى.
و ما كان هذا القرآن ان يفترى من دون
اللّه و لكن تصديق الذى بين يديه و تفصيل الكتاب لا ريب فيه من رب العالمين (119)
اين قرآن طورى نيست كه از طرف غير خدا به افتراء آمده
باشد بلكه آن تصديق چيزى است كه در آن شكى نيست و از جانب پروردگار جهانيان است.
بدون
شك منظور از چيزى كه پيش روى قرآن است و قرآن آنها را تصديق مىكند تورات و انجيل و
كتابهاى آسمانى ديگر است. حال بايد ديد كه منظور ازتصديق كردن قرآن چيست و چگونه
قرآن آن كتابها را كه در عصر نزول قرآن همگى تحريف شده بودند و قرآن از تحريف آنها
خبر داده است، تصديق مىكند؟
معمولاً گفته مىشود كه قرآن اصل و اساس نزول
تورات و انجيل را از جانب خداوند تصديق و گواهى مىكند. واين به معنى آن نيست كه
تورات و انجيل تحريف شده مورد تأييد و تصديق قرآن است.
اين سخن براى خود سخن درستى است اما با توجه به
اين كه در آيات مربوطه قرآن تصديق كننده چيزى كه پيش روى اوست (الذى بين يديه) و يا
تصديق كننده چيزى كه با اهل كتاب است (معهم) معرفى شده، اين توجيه جاى تأمل است
زيرا از اين آيات استفاده مىشود كه قرآن همين تورات و انجيلى را كه در دست مردم و
در اختيار اهل كتاب است، تصديق مىكند.
ديگر اين كه اين آيات در مقام محاجّه با اهل كتاب
آمده و اين كه بگوئيم قرآن حقانيت نزول تورات و انجيل را قبول دارد، چه چيزى را به
نفع پيامبر اسلام ثابت مىكند؟
به نظر مىرسد كه حقيقت ديگرى در اينجا مورد توجه قرآن است و منظور اين است كه نزول
قرآن و بعثت پيامبر اسلام، وعدهها و پيشگوئيهاى اين كتابها را كه از آمدن پيامبر
خاتم خبر دادهاند، تحقق بخشيده و عينيت داده است. و در واقع قرآن و وحى الهى بر
پيامبراسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم ، تصديق و تأييد و گواه صدق وعدههاى كتب
آسمانى است.
جالب اين كه با وجود تحريفاتى كه در انجيل و
تورات به عمل آمده اين حقيقت كه پيامبرى در آينده مبعوث خواهد شد در همين كتب تحريف
شده موجود است. (120) و يهود و نصارى با توجّه به تعليمات كتب آسمانى خود،
همواره در انتظار منجى و تسلى دهندهايكه از طرف خداوند خواهد آمد، هستند.
اين حقيقت را ما از يكى از آياتى كه صفت مصدق
بودن قرآن را ذكر كرده است استفاده كرديم. اكنون آن را نقل مىكنيم:
ولما جائهم كتاب من عنداللّه مصدق لما
معهم و كانو من قبل يستفتحون على الذين كفروا فلما جائهم ما عرفوا كفروا به فلعنة
اللّه على الكافرين (121)
و چون كتابى از جانب خدا (قرآن) به سوى آنها آمد كه تصديق
كننده چيزيكه با آنها بود مىباشد و با آنكه پيشتر (پيش از بعثت پيامبر اسلام) در
مقابل كافران وعده فتح و نصرت مىدادند، پس چون آنچيزيكه آنها خود مىشناختند
بسويشان آمد، بر آن كافر شدند پس لعنت خدا بر كافران باد.
تدبر
و دقت در مضمون اين آيه بخوبى ما را به آن حقيقتى كه در بالا گفتيم رهنمون مىشود و
روشن مىسازد كه مصدق بودن قرآن به اين معنا نيست كه قرآن حقانيت كتب آسمانى ديگر
را تصديق مىكند (هر چند كه اين مطلب فى نفسه درست است) بلكه منظور اين است كه
وعدهها ونويدهاى مكررى كه در تورات و انجيل آمده بود و ظهور پيامبرى نجات دهنده
پيشگوئى شده بود و يهود و نصارى بخوبى با اين وعده آشنائى داشتند و با آن زندگى مىكردند، با نزول قرآن و
بعثت حضرت محمد صلىاللهعليهوآلهوسلم اين وعدهها تحقق پيدا كرد و به واقعيت
رسيد و بدينگونه آمدن قرآن گواهى بر درستى آن وعدهها كه در تورات و انجيل آمده
بود، گرديد.
عربى بودن قرآن
يكى
ديگر از اوصافى كه در قرآن براى قرآن آمده عربى بودن قرآن است اين مطلب در يازده
آيه از قرآن آمده است كه از جمله آنها است:
انا انزلنا قرآنا عربيا لعلكم تعقلون (122)
ما آنرا قرآن عربى نازل كرديم تا شما انديشه كنيد.
قرآنا عربيا غير ذى عوج لعلهم يتقون (123)
قرآنى عربى كه در آن كجى وجود ندارد شايد آنها پرهيز كار
شوند.
اين
كه قرآن بر عربى بودن خود تأكيد دارد مىتواند علتهاى مختلفى داشته باشد كه ما به
دو علت اشاره مىكنيم:
1- درست است كه قرآن كتاب آسمانى همه ملتها از
عرب و غير عرب مىباشد ولى چون مخاطبين اوليه قرآن عرب بودند و بايد آنها بخوبى
قرآن را مىفهميدند تا بتوانند مفاهيم آنرا به اقوام ديگر هم برسانند، قرآن به زبان
عربى نازل شد. حال با وجود اينكه قرآن به زبان عربى بود باز بعضى از مخالفان و
مشركان و كفار، در فهم و درك قرآن تعلل مىكردند و از انديشيدن در معارف و حقائق
قرآن كوتاهى مىنمودند. اين بود كه قرآن به آنها گوشزد مىكند كه اين كتاب به زبانى
عربى يعنى همان زبان خود شماست و ديگر جائى براى بهانه جوئى نيست و اگر قرآن به
زبان ديگرى بود آنهامىتوانستند بهانه جوئى كنند و با اين عذر كه زبان قرآن را
نمىفهمند، توجهى به قرآن نكنند.
اين مطلب را از آيهاى كه مىخوانيم مىتوان بدست
آورد:
و لو جعلناه قرآنا اعجميا لقالوا لولا
فصلت آياته ءاعجمى و عربى قل هو للذين آمنوا هدى و شفاء (124)
و اگر ما قرآن را به زبان عجمى نازل مىكرديم مىگفتند
چرا آيات آن مفصل و روشن نيست آيا كتاب عجمى بر امت عربى نازل مىشود بگو اين قرآن
براى مؤمنان مايه هدايت و شفاست.
2ـ
علت ديگرى كه سبب شد قرآن بر عربى بودن خود تاكيد كند اين بود كه بعضى از مخالفان
اسلام وقتى در مقابل معارف بلند قرآن قرار گرفتند، براى اين كه از عظمت آن بكاهند
گفتند كه اين مطالب از خود محمد صلىاللهعليهوآلهوسلم نيست بلكه آنها را ازكسان
ديگرى مىآموزد و چون در ميان خود كسى را نمىيافتند كه قرآن را به او نسبت بدهند و
لذا مىگفتند محمد صلىاللهعليهوآلهوسلم اين مطالب را از كاهنان و افراد ديگرى
كه براى عربها ناشناخته بود ياد گرفته است.
قرآن كريم در مقام ردّ اين تهمت خاطرنشان مىسازد
كه اشخاص مورد ادعاى آنها عرب نبودند در حاليكه قرآن به زبان عربى روشنى نازل شده
است و يكى از مهمترين وجوه اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت آنست و هيچ بشرى نمىتواند
مانند آنرا بياورد و اين خصيصه قابل يادگيرى از ديگران بخصوص كسانيكه خود عرب
نيستند نمىباشد:
و لقد نعلم انهم يقولون انما يعلّمه بشر
لسان الذى يلحدون اليه اعجمّى و هذا لسان عربى مبين (125)
ما مىدانيم كه آنها مىگويند اين آيات را بشرى به او ياد
مىدهد در حاليكه زبان كسى كه اينها را به او نسبت مىدهند عجمى است ولى اين قرآن به زبان عربى آشكار است.
نكتهاى
را كه در اينجا بايد تذكر بدهيم اين است كه عربى بودن قرآن به اين معناست كه اسلوب
و شيوه بيان و جمله بندى و نوع كلمات قرآن عربى است و اين مانع از آن نيست كه در
قرآن گاهى كلمات غير عربى هم استعمال شدهباشد البته بعضىها مانند ابن جرير و
ابوعبيده و شافعى معتقدند كه در قرآن هرگز الفاظ غير عربى به كار نرفته و تمام
الفاظ آن عربى است (126) ولى اين سخن با واقعيت تطبيق نمىكند و الفاظ
متعددى در قرآن آمده كه عربى نيست و از زبانهاى ديگرى مانند فارسى و عبرى وارد
ادبيات عرب شده است و اين هيچ گونه نقصى به حساب نمىآيد زيرا قرآن بر اساس محاوره
و ادبيات موجود نازل شده منتهى در فصاحت و بلاغت به حد اعجاز رسيده است و چون پيش
از قرآن اين كلمات در ميان عربها استعمال مىشد، در قرآن نيز آمده است.
بعضى از ادباء درباره كلمات غير عربى كه در قرآن
آمده كتابهاى مستقلى نوشتهاند از جمله سيوطى دركتابى به نام «المهذب فيما و قع فى
القرآن من المعرّب» به اين مسئله پرداخته است و در الاتقان نيز بعضى از آن كلمات را
آورده مانند: اباريق - ارائك- اسباط- استبرق- تنور- جبت- جهنم- حوب- دينار- رس-
زنجبيل- سجل سجيل- سجين- سنا- سندس- شطر- صراط- فردوس- قنطار- كافور- متكا- مرجان و
كلمات ديگر... (127)