سيرى در علوم قـرآن

آيت الله يعقوب جعفرى مراغى

- ۲ -


عظمت وقداست قرآن

در ميان كتب آسمانى متعددى كه از جانب خداوند متعال براى بشر نازل شده، قرآن كريم از ارزش واعتبار ويژه‏اى برخوردار است وموقعيت ممتاز وبرجسته‏اى دارد. با صرف‏نظر از اينكه كتابهاى آسمانى ديگر مانند توارت وانجيل، تحريف شده وسودجويان در آنها دست برده‏اند وآيات آنها را جابه‏جا كرده ويا تغيير داده‏اند، قرآن در مقايسه با تورات وانجيل واقعى نيز در جايگاه والائى است وعظمت واعتبار خاصى دارد همچنانكه پيامبراسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نيز در مقايسه با پيامبران ديگر چنين است. دليل روشن اين مطلب خاتميت اسلام است. اديان پيشين جنبه موقت داشتند ولى اسلام به عنوان آخرين پيام الهى، دين جاودانى بشراست.

روى همين اصل، عظمت وعلو مقام قرآن وقداست وكرامت اين كتاب آسمانى مورد تأكيد بسيار است واين معنى در آيات قرآنى بطور مكرر مورد عنايت قرار گرفته است ودسته‏اى از نام‏هاى وصفى قرآن ناظر به همين جنبه از ابعاد قرآن مى‏باشد كه در زير بدانها اشاره مى‏شود:

1 ـ احسن الحديث:

هر چيز نو وتازه‏اى را حديث مى‏گويند، اما بيشتر به سخن نو ابتكارى حديث گفته مى‏شود ولذا به روايات وارده از معصومين حديث اطلاق مى‏شود، زيرا كه سخنان نو وبى‏سابقه در ميان عرب‏ها بود. يكى از صفات قرآن حديث است واين به خاطر مضمون‏هاى تازه وابتكارى قرآن ونيز تازگى اسلوب وشيوه بيان قرآن است كه ميان عربها سابقه نداشت.

مضامين موجود در ميان عرب قبل از اسلام بيشتر تفاخر به نياكان وتعريف از اسب وشمشير وچيزهائى از اين قبيل بود وشيوه بيان آنها نيز يا نثر بود ويا نظم اما قرآن هم از لحاظ مضمون ومحتوا وهم از لحاظ شيوه بيان به صورت كاملاً جديد وتازه ارائه شد، بگونه‏اى كه مايه تعجب ادبا وسخنرانان وسخن شناسان آن زمان قرار گرفت. آنها مى‏گفتند: قرآن نه شعر است و نه نثر بلكه چيز ديگرى است.

اطلاق صفت "حديث" به قرآن در آيات متعددى آمده كه ازآنجمله است:

فلعلك باخع نفسك على آثارهم ان لم‏يؤمنوا بهذا الحديث اسفا (66)

نزديكست كه اى پيامبر از شدت تأسف جان خود را به دنبال آنان هلاك كنى از اينكه آنان به اين حديث ايمان نمى‏آورند.

فذرنى ومن يكذب بهذالحديث سنستدرجهم من حيث لايعلمون (67)

كيفر كسانى را كه اين حديث را تكذيب ميكنند به من واگذار كن بزودى آنان را از جائى كه نمى‏دانند، عذاب خواهيم كرد.

در آيه‏اى كه ذيلاً مى‏خوانيم قرآن نه‏تنها حديث بلكه احسن‏الحديث وزيباترين سخن نو معرفى شده است كه بيانگر مجد وعظمت قرآن است:

الله نزل احسن‏الحديث كتابا متشابها مثانى تقشعر منه جلودالذين يخشون ربهم ثم تلين جلودهم وقلوبهم الى ذكرالله (68)

خداوند قرآن را كه نيكوترين سخن است نازل كرد، كتابى كه آياتش باهم مشابهت دارد ودوتا دوتا است كه ازتلاوت آن لرزه بر اندام خداترسان مى‏افتد، سپس آرامش مى‏يابند وبه ذكر خدا مى‏پردازند.

در اين آيه، قرآن به عنوان زيباترين سخنى معرفى شده كه خاصيت عجيبى دارد بگونه‏اى كه در دلهاى مؤمنان نفوذ مى‏كند وآنها را دچار هيجان واحساسات مى‏سازد وسپس به آنان آرامش واطمينان مى‏بخشد.

2 ـ كريـم

اين صفت كه بيانگر كرامت وقداست قرآن است تنها يك بار در قرآن به خود قرآن اطلاق شده است:

انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون لايمسه الاالمطهرون تنزيل من رب‏العالمين (69)

همانا كه آن قرآن كريم است در كتابى نهان (لوح محفوظ) كه جز دست پاكان به آن نرسد فرستاده شده از جانب پروردگار عالميان.

3 ـ مجيـد

مجد به معناى عظمت وكرامت فراگير وگسترده است ومجيد هم صفت خداست كه داراى فضل وكرم بى‏پايان است وهم صفت قرآن است كه معانى ومعارف فراوانى را دربرگرفته است.

اين صفت چهار بار در آيات قرآنى آمده، يكبار به عنوان صفتى براى خدا ويك‏بار به عنوان صفتى براى عرش خذا ودوبار هم به عنوان صفتى براى كلام خدا وقرآن.

ق - والقرآن المجيد بل عجبوا ان جائهم منذر منهم فقال الكافرون هذا شيئى عجيب (70)

قسم به قرآن با مجد وعظمت بلكه آنان از اينكه بيم‏دهنده‏اى از خودشان آمده است تعجب مى‏كنند وكافران مى‏گويند كه اين چيز شگفتى است.

بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ (71)

بلكه اين كتاب، قرآن با مجد وعظمت است كه در لوح محفوظ (صفحه علم ازلى الهى) نگاشته شده است.

4 ـ عزيـز

صفت عزيز در قرآن معمولاً به خداوند اطلاق شده وبيشتر همراه با صفت ديگرى از خداوند مانند حكيم وقوى وذوانتقام وغفار ورحيم وحميد وغفور آمده است ودر اين مورد عزيز به معناى صاحب قدرت قاهره‏اى است كه هيچ قدرتى نمى‏تواند او را مقهور سازد.

اما اطلاق صفت عزيز به قرآن فقط در يك مورد از آيات قرآنى آمده است:

وانه لكتاب عزيز لاياتيه الباطل من بين يديه ولامن خلفه تنزيل من حكيم حميد (72)

وهمانا آن كتاب عزيزى است كه نه از مقابل ونه از پشت‏سر باطل نمى‏تواند به او راه يابد فرستاده شده از جانب خداوند حكيم وحميد است.

عزيز بودن قرآن به خاطر قدرت منطق واستدلال واتقان واستحكام معارف آنست كه هيچگاه مقهور ومغلوب واقع نمى‏شود. البته مى‏توانيم معناى ديگر واژه عزيز را هم لحاظ كنيم. يكى از معانى عزيز چيز كمياب نادرالوجودى است كه به دست آوردن آن سخت ودشوار باشد. اطلاق عزيز به قرآن مى‏تواند از همين مقوله باشد.

5 ـ مبـارك

بركت ومبارك وتبرك از يك خانواده است وبه معناى محل اجتماع خيرات وفيوضات است. مبارك بودن قرآن نيز ناظر به همين معناست وقرآن كريم منبع خيرات وسرچشمه فيوضات است وملتى كه قرآن را برنامه زندگى خود قرار دهد به همه خوبى‏ها دست خواهد يافت واز بركات زمين وآسمان برخوردار خواهد شد وشايستگى آن را خواهد داشت كه از افاضات الهى بهره‏مند شود.

وهذاكتاب انزلناه مبارك فاتبعوه واتقوا لعلكم ترحمون (73)

واين كتاب بابركتى است كه نازل كرديم از آن پيروى كنيد وتقوا داشته باشيدتا مورد رحمت قرار گيريد.

كتاب‏انزلناه‏اليك مبارك ليدبرواآياته وليتذكراولواالالباب (74)

كتاب مباركى است كه به تو نازل كرديم تا در آيات آن تدبر كنند وصاحبان انديشه متذكر شوند.

جالب اينكه قرآن هم خود مبارك است وهم در شب مباركى نازل شده است، «شب قدر».

انا انزلناه فى ليلة مباركة انا كنا منذرين (75)

ما قرآن را در شب مباركى نازل كرديم، ما بيم‏دهندگانيم.

6 ـ علــى

صفت على كه از علو مشتق شده از جمله آن گروه از صفات قرآن است‏كه ناظربه بعدعظمت وقداست‏آن مى‏باشد وبرترى‏قرآن وعلومرتبه آن را نسبت به ديگر كتابهاى آسمانى بيان مى‏كند. علومرتبه قرآن چيزى است كه در مخزن علم الهى وام‏الكتاب ثبت شده است.

انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون وانه فى ام‏الكتاب لدينا لعلى حكيم (76)

همانا ما آن را قرآن عربى قرار داديم تا شما انديشه كنيد وهمانا قرآن در ام‏الكتاب نزد ما بلندپايه واستوار است.

7 و8 و9 ـ مكرمه، مرفوعه،مطهره

اين سه عنوان پشت سرهم در يك آيه از قرآن به قرآن اطلاق شده ونشانگر اوج عظمت وقداست وبلندپايگى ووالائى قرآن است.

مكرمه ـ داراى كرامت وبزرگى

مرفوعه ـ داراى مرتبه‏اى بلند ووالا

مطهره ـ پاك ومنزه از هر شائبه

كلا انها تذكرة فمن شاء ذكره فى صحف مكرمة مرفوعة مطهرة بايدى سفرة كرام بررة (77)

همانا قرآن براى تذكر است تا هركس كه بخواهد پندگيرد در صحيفه‏هاى مكرم نگاشته شده كه بس بلند مرتبه وپاك است بدست سفيران حق كه عالى رتبه ونيكو هستند.

اتقان واستحكام قرآن

يكى از ويژگيهاى مهم وبرجسته قرآن كه مى‏تواند يكى از وجوه اعجاز آن باشد، اتقان واستحكام واستوارى وقاطعيت اين كتاب آسمانى است.

همچنانكه جهان آفرينش وكتاب تكوينى خدا بر اساس حق وعدل استوار است ودر قانون خلقت هيچگونه سستى وضعف مشاهده نمى‏شود، قرآن نيز كه كتاب تشريعى خداوند است برهمان اساس نازل شده وآيات آن محكم ومتقن وغيرقابل خدشه است.

خداوند در مورد عالم خلقت مى‏فرمايد:

ما خلق الله السموات والارض وما بينهما الا بالحق (78)

خداوند آسمانها وزمين وآنچه را كه در آنهاست نيافريد مگر بر اساس حق.

مشابه همان تعبير را در مورد آيات قرآنى هم آورده است.

تلك آيات الله نتلوها عليك بالحق وانك لمن المرسلين (79)

اين آيات خداست كه بر اساس حق بر تو تلاوت مى‏كنيم همانا تو از فرستادگانى.

اينست كه قرآن كريم اوصافى را براى خود ذكر مى‏كند كه همگى بيانگر اتقان واستحكام قرآن ودورى آن از هرگونه ضعف وسستى مى‏باشد. اينك آن اوصاف را مورد مطالعه قرار مى‏دهيم.

1 ـ قيّـم

«قيم» به معناى استوار ودرست واز لحاظ ادبى يك از اوزان صفت مشبهه از ماده قام يقوم مى‏باشد.

در قرآن كريم اين صفت گاهى براى دين اطلاق شده وگاهى براى خود قرآن وگاهى براى صحف مطهره واين مى‏رساند كه ارتباط تنگاتنگى ميان اين سه وجود دارد:

ذلك الدين القيم ولكن اكثر الناس لايعلمون (80)

اين، دين استوار است ولى بسيارى از مردم نمى‏دانند.

الحمدلله الذى انزل على عبده الكتاب ولم يجعل له عوجا قيما لينذر باسا شديدا من لدنه ويبشر المؤمنين (81)

سپاس خداوند را كه بر بنده خود كتاب را نازل كرد ودر آن كجى قرار نداد كتابى استوار تا بوسيله آن مردم را از عذابى سخت بترساند ومؤمنان را بشارت بدهد.

رسول من الله يتلوا صحفا مطهرة فيها كتب قيمة (82)

رسولى از جانب خدا كه كتابهاى آسمانى پاك را تلاوت مى‏كند ودرآن كتابهاست نامه‏هاى استوار.

اكنون ببينيم كه منظور از "قيم" بودن قرآن چيست؟ در اين‏باره وجوهى ذكر شده:

* قيم به معناى مستقيم است ودر قرآن هيچگونه كجى وجود ندارد. (تأكيد كلمه ماقبل)

* قيم به معناى تضمين كننده مصالح مردم از طريق بيان احكام و شرايع.

* قيم به معناى تدبيركننده امور وقرآن كريم از آنجهت كه متضمن بيان دين قيم است در واقع تدبيركننده امور دنيوى واخروى مردم مى‏باشد. (شبيه معناى قبلى)

* قيم به معناى معتدل وقرآن كتابى است كه در آن افراط وتفريط نشده است.

* قيم به معناى نگهبان وقرآن با تصديق كردن كتابهاى آسمانى ديگر در حقيقت آنها را حفظ مى‏كند.

به نظر ما همه اين وجوه را مى‏توان به قرآن حمل كرد ومانعى از آن نيست.

2 ـ قول فصل

اين تعبير به معناى سخن جدى وقاطعى است كه ميان حق وباطل فاصله مى‏اندازد وهرگز قابل نقض وابرام نيست اين تعبير را بيشتر در حل اختلافات ودر قضاوتهاى مهم به كار مى‏برند ومى‏توان گفت كه قول فصل، آن سخن آخرى است كه چون وچرا ندارد وجاى شك وترديد باقى نمى‏گذارد.

قرآن كريم قول فصل است وحق وباطل را از هم جدا مى‏كند.سخنى است كه بالاى آن سخنى نيست وحكم آن قاطع وغير قابل ترديد است:

انه لقول فصل وما هو بالهزل (83)

همانا كه قرآن قول فصل است وهرگز سخنى بيهوده نيست.

همانگونه كه قرآن «قول فصل» است روز قيامت هم «يوم فصل» مى‏باشد وقضاوتهائى كه در آن روز مى‏شود قابل تشكيك وترديد نيست.

هذا يوم الفصل جمعناكم والاولين (84)

اين، روز فصل است كه شما وپيشينيان را در آن جمع كرديم.

3 ـ برهـان

برهان آن دليل محكمى است كه مطلب را به ثبوت مى‏رساند وطرف مقابل در برابر آن عاجز وناتوان مى‏شود. زيرا كه مقدمات آن برچيزهاى يقينى وعينى استوار است. اطلاق صفت «برهان» بر قرآن از آنجهت است كه مجموع قرآن به خاطر اعجازى كه دارد دليل محكمى برحقانيت پيامبر اسلام است ومى‏توانيم بگوئيم كه معارفى كه در آيات قرآنى آمده است همه برهانى ومطابق دليل ومنطق مى‏باشد.

يا ايهاالناس قدجائكم برهان من ربكم وانزلنا اليكم نورا مبينا (85)

اى مردم همانا براى شما برهانى از پروردگارتان آمده است وبه سوى شما نورى آشكار نازل كرديم.

قرآن كريم كه خود برهان ومطالب آن برهانى است در چندين مورد از مشركان وكافران طلب برهان مى‏كند واز آنها مى‏خواهد كه اگر راست مى‏گويند، براى ادعاى خود برهانى اقامه كنند به عنوان نمونه به اين آيه توجه كنيد:

ءاله مع الله قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين (86)

آيا خدائى جز الله وجود دارد؟ برهان خود را بياوريد اگر از راستگويانيد.

4 ـ بيّنـه

«بينه» در اصطلاح فقهى فقط به شاهد عادل گفته مى‏شود ولى معناى لغوى آن اعم از اين معناست وبه دليل روشن وآشكار گفته مى‏شود ودر قرآن كريم هم بينه به معناى دليل وحجت وبرهان ومعجزه استعمال شده واز معجزات پيامبران به عنوان بينات نام برده شده وگاهى اين كلمه توأم با واژه "زبر" آمده است كه منظور كتابهاى آسمانى است.

همه پيامبران داراى بينه بودند وقرآن از قول بعضى از انبياء از جمله صالح وشعيب وموسى نقل مى‏كند كه آنها به قوم خود گفته‏اند كه ما داراى بينه هستيم كه منظور اينست كه دليل روشنى بر صدق نبوت خود داريم. پيامبراسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نيز صاحب بينه است وبينه مهم او همان قرآن است.

فقد جائكم بينة من ربكم وهدى ورحمة فمن اظلم ممن كذب بايات الله وصدف عنها (87)

همانا براى شما از طرف پروردگارتان حجت آشكار وهدايت ورحمت آمده است اكنون كيست ستمكارتر از كسى كه آيات خدا را تكذيب كند واز آن روى برگرداند.

5 ـ ام الكتـاب

مى‏دانيم كه آيات قرآنى دو دسته است دسته‏اى را محكمات ودسته‏اى را متشابهات مى‏گويند بطوريكه در بحث محكم ومتشابه خواهد آمد براى فهم درست آيات متشابه بايد آنها را به آيات محكم عرضه كرد ودر واقع كليد فهم درست متشابهات قرآن، محكمات آن است.

قرآن كريم به آيات محكمات كه مرجع آيات متشابهات است صفت "ام‏الكتاب" را داده است كه در حقيقت محكمات مادر همه معارف قرآنى است. اين آيات علاوه بر اينكه خود معنى روشنى دارند، آيات ديگر را هم تغذيه مى‏كنند وبا تركيب محكمات با متشابهات معانى جديدى به‏دست مى‏آيد واين رمز جاودانگى قرآن است (توضيح مطلب را در بحث محكم ومتشابه خواهيد خواند).

هوالذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب واخر متشابهات (88)

خداوند كسى است كه كتاب را برتو نازل كرد كه قسمتى از آن محكمات است كه مادر كتاب است وقسمتى ديگر متشابهات مى‏باشد.

بطوريكه بارها گفته‏ايم قرآن كه كتاب تشريعى خداست مشابهت‏هائى با عالم آفرينش كه كتاب تكوينى خداست دارد. همانگونه كه قرآن محكمات ومتشابهات دارد عالم آفرينش نيز اين حالت را دارا مى‏باشد كه در قرآن از آن به عالم محو واثبات وعالم ام‏الكتاب تعبير آورده مى‏شود. عالم محو واثبات عالم تغييرات وتبدلات است كه مشابه آيات متشابهات قرآن است وعالم ام الكتاب عالم ثبوت وعلم حضورى خداوند است كه آنهم مشابه آيات محكمات قرآن مى‏باشد.

يمحو الله مايشاء ويثبت وعنده ام‏الكتاب (89)

خداوند آنچه را كه بخواهد محو ويا اثبات مى‏كند وام‏الكتاب در پيش اوست.

6 ـ حق اليقيـن

اين تعبير به معناى يقين بايسته ودرجه بالاى يقين واطمينان مى‏باشد ودر دو مورد از آيات قرآن به خود قرآن اطلاق شده است از جمله در اين آيه:

وانه لحق اليقين فسبح باسم ربك العظيم (90)

وهمانا كه آن (قرآن) حق‏اليقين است پس به نام پروردگار بزرگت تسبيح‏كن.

در آياتى كه قبل از اين دو آيه آمده است در اين‏باره صحبت مى‏كند كه قرآن از جانب خداوند نازل شده واگر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم سخنانى را به دروغ به خدا نسبت مى‏داد، خدا شاهرگ گردن او را مى‏زد. آيات ماقبل قرينه است بر اينكه منظور از حق‏اليقين بودن قرآن اينست كه آيات قرآنى بطور يقين سخنان خداست وهرگز شائبه‏اى در آن نيست وچون از عالم بالا واز سرچشمه وحى الهى منشاء گرفته بدون شك سخنى است محكم واستوار وهيچ ترديد وشكى در آن راه ندارد.

7 ـ حكيـم

از آنجا كه قرآن كريم از جانب خداوند حكيم نازل شده، خود نيز لقب حكيم دارد. حكمت به معناى رسيدن به حق ومعرفت حقايق عالم مى‏باشد وقرآن از آن جهت حكيم است كه معارف آن دقيقاً مطابق با حقايق هستى وبر اساس فطرت انسانى است وآيات حكيمانه آن هماهنگ با نظام خلقت مى‏باشد ولذا قرآن كتابى براى همه انسانها در همه قرنها تا روز قيامت است زيرا هرگونه تغييرى وتبديلى در جامعه‏هاى بشرى به وجود بيايد خارج از فطرت انسان نيست وفطرت بشرى تغيير نمى‏يابد.

ذلك نتلوه عليك من الايات والذكر الحكيم (91)

آن را (قرآن را) بر تو تلاوت مى‏كنيم كه عبارت است از آيات وذكر حكيم.

الم تلك‏ايات الكتاب الحكيم (92)

اين آيات كتاب حكيم است.

لازم است توجه كنيم كه آيات قرآنى مشتمل بر مطالب گوناگونى در موضوعات مختلف مى‏باشد. اما در عين حال قاعده واحدى در همه آن آيات حاكم است وآن اينكه تمام آيات مطابق با حقائق هستى است ومى‏توانيم چنين بگوئيم كه آيات قرآنى در عين اشتمال بر مطالب مختلف، حقيقت واحده‏اى است وهمين است معناى حكيم بودن قرآن (وحدت در كثرت وكثرت در وحدت) با توجه به اين مطلب مى‏توانيم درباره اين آيه بيانديشيم:

الر كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير (93)

قرآن كتابى است كه آيات آن محكم نازل شده وسپس تفصيل داده شده است از جانب خداوند حكيم وآگاه.

جنبه‏هاى عاطفى قرآن

«عقل» و «عاطفه» به عنوان دو عامل نيرومند، انسان را به حركت وتلاش وادار مى‏سازند وبه زندگى او معنا ومفهوم مى‏دهند وا را در "انتخاب" و "سازندگى" كه دو خصيصه مهم انسانى هستند كمك مى‏كنند.

اگر اين دو نيرو از انسان گرفته شود ويا به صورت درستى اعمال نگردد انسان موجود بى‏محتوا وبى‏خاصيتى مى‏شود كه فرقى ميان او وجماد نيست. انسان با عقل انتخاب مى‏كند وبا عاطفه مى‏سازد. يافتن راه وظيفه عقل وايجاد حركت، كار عاطفه واحساس است. اين دو نيرو كه مكمل يكديگرند بايد پابه‏پاى هم ودر كنار هم مورد توجه قرار بگيرند.

قرآن كريم به‏عنوان كتاب هدايت انسان همواره دو نيروى عقل وعاطفه را زير چتر حمايت خود دارد ودست انسان را مى‏گيرد وبه او راه درست استفاده از اين دو نيرو را ياد مى‏دهد وبا آيات حكيمانه ومعارف بلند وتعبيرات شيرين وزلال خود اين هردو را سيراب مى‏كند ولذا مى‏بينيم مطالب ومعارف قرآنى گاهى به صورت استدلالى وبرهانى آمده واز انسان خواسته شده كه عقل وانديشه خود را به كار گيرد وگاهى به صورت عاطفى وبا تعبيرهائى آمده كه احساس خواننده را برمى‏انگيزد واو را به حركت ونشاط وادار مى‏كند.

اين يكى از روشهاى تعليم وتربيت در قرآن كريم است كه هم در بيان احكام وهم در طرح مسائل عقيدتى، علاوه بر راه عقل از طريق احساس وعاطفه هم وارد مى‏شود وانسان را در دنياى شيرين وهيجان انگيزى قرار مى‏دهد كه او را سرسپرده خود مى‏سازد. دنيائى كه هيچ دليل وبرهانى قدرت آفرينش آن را ندارد ايمانى كه از اين طريق بدست مى‏آيد ايمان عشق وايثار وجهاد وشهادت است وگرنه ايمان بدست‏آمده از برهان واستنتاجات عقلى، تنها به كار مجادله ومجاب كردن طرف مقابل مى‏آيد البته چنين ايمانى مى‏تواند پاسخگوى سؤالات واشكالات عقلى انسان باشد واو را از حيرت وضلالت نجات بدهد اما نمى‏تواند خاصيت ديناميكى وحركت آفرينى داشته باشد.

بنگريد كه قرآن كريم چگونه در مباحث توحيد وخداشناسى علاوه بر استدلالات عقلى از راه احساس وعاطفه وارد شده وبا برقرارى پيوندهاى عاطفى ميان خدا ومردم در آنها ايمانى بوجود آورده است كه حاضرند همه چيز خود را در آن راه فدا كنند. ايمان عشق وشور وحركت وتلاش؛ ايمان عاشقان وخودباختگان؛ ايمان بدست آمده از برهان صديقين. نمونه‏هائى از اين نوع آيات را مى‏خوانيم:

ذلك بان‏الله مولى الذين امنوا وان الكافرين لامولى لهم (94)

اين بدان جهت است كه خداوند دوست وحامى مؤمنان است اما كافران دوست وحامى ندارند.

ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم واموالهم بان لهم الجنة (95)

همانا خداوند از مؤمنان جانها ومالهايشان را خريدارى كرد.

لاتجد قوما يؤمنون بالله واليوم الاخر يوادون من حادالله ورسوله ولو كانوا آبائهم او ابنائهم او اخوانهم او عشيرتهم اولئك كتب الله فى قلوبهم الايمان وايدهم بروح منه ويدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها رضى‏الله عنه ورضواعنه اولئك حزب‏الله الاان حزب‏الله هم‏المفلحون (96)

هرگز مردمى را نخواهى يافت كه ايمان به خدا وروز قيامت داشته باشند ولى با دشمنان خدا ورسول او دوستى كنند هرچند كه پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشان آنها باشند. چنين مردمى هستند كه خداوند در دلهايشان ايمان را نگاشته وآنان را بوسيله روح‏القدس تأييد كرده است ونيز آنها را به بهشتى داخل مى‏كند كه نهرها از زير آن جارى است وجاويدان در آنجا هستند. خدا از آنان راضى وآنان از خدا خوشنودند آنها حزب خدايند وبدانيدكه حزب خدا همان رستگارانند.

ملاحظه مى‏كنيد كه در آيات بالا چگونه احساسات وعواطف مؤمنان مورد توجه قرار گرفته وقرآن با طرح موضوعاتى از قبيل مولى بودن خداوند بر مؤمنان وداد وستد ويژه او با آنان وبريدن مؤمنان از دشمنان خدا هرچند كه نزديكترين فاميل آنها باشد وتأييد روح‏القدس از مؤمنان وخشنودى متقابل خدا وآنان، اطلاق لقب حزب خدا بر آنان وتضمين رستگارى آنان وموضوعات ديگرى از اين نوع، رابطه خاصى ميان خدا ومؤمنان برقرار مى‏كند واز اين گونه آيات در قرآن كريم بسيار است.

اكنون با توجه به جنبه هاى عاطفى كه در بعضى از آيات قرآنى آمده است، مى‏توانيم بگوئيم كه چند صفت از اوصاف قرآن ناظر به اين بعد از ابعاد قرآن است كه عبارتند از:

1 ـ بشــرى

بشرى وبشارت به معنى خبر دادن از چيزى است كه شنونده را خوشحال مى‏كند يكى از عنوانهائى كه در خود قرآن به قرآن اطلاق شده عنوان "بشرى" است. در واقع آيات قرآنى وپيامهائى كه در آن آمده است، مژده‏ها ونويدهائى است كه هر فرد باايمانى را خوشحال مى‏كند ودر او روح اميد مى‏آفريند وباعث دلگرمى واطمينان خاطر وآرامش او مى‏گردد.

اين صفت در آيات متعددى بر قرآن اطلاق شده كه به عنوان نمونه، دو مورد را مى‏آوريم. آيات قرآن وكتاب مبين است كه هدايت ومژده براى مؤمنان مى‏باشد:

قل نزله روح القدس من ربك بالحق ليثبت الذين آمنوا وهدى وبشرى للمسلمين (97)

بگو كه اين آيات را روح القدس از جانب پروردگارت به حق وراستى نازل كرده تا اهل‏ايمان را ثابت‏قدم‏كند وهدايت‏كننده ومژده‏اى براى‏مسلمانان‏است.

در مورد اين صفت قرآن توجه خوانندگان عزيز را به دو نكته جلب مى‏كنيم:

الف ـ درست است كه قرآن بشارت دهنده است اما نه براى همه بلكه بشارت قرآن به مؤمنين اختصاص دارد ولذا در هركجا كه از قرآن به عنوان «بشرى» ياد شده قيدى براى آن آمده كه يكى از اين سه تعبير است: مؤمنين، مسلمين ومحسنين.

ب ـ بايد ديد كه متعلق ومضمون مژده‏هاى قرآن به مؤمنان چيست وقرآن چه چيزهائى را نويد مى‏دهد؟ با مراجعه به آيات قرآنى معلوم شد كه در چند آيه متعلقى براى بشارت ذكر نشده كه مى‏تواند شامل همه خيرات وبركات باشد ودر چند آيه متعلق بشارت ذكر شده وقرآن مؤمنان را به موضوعات ياد شده در زير مژده مى‏دهد:

1 ـ اجركبير يا پاداش بزرگ (سوره اسراء آيه 9)

2 - اجر حسن يا پاداش نيكو (سوره كهف آيه 2)

3 ـ اجركريم‏ومغفرت ياپاداش‏گرامى‏وبخشش (سوره يس آيه11)

4 ـ رحمت ورضوان خدا وبهشت پرنعمت (سوره توبه آيه 21)

5 ـ قدم صدق در نزد پروردگار (سوره يونس آيه 2)

6 ـ فضل كبير (سوره احزاب آيه 47)

7 ـ پيروزى از جانب خدا وفتح نزديك (سوره صف آيه 13)

با توجه به اين موضوعات وموضوعات ديگرى كه در آيات تبشيرى قرآن آمده است پر واضح است كه قرآن جوامع بشرى را به سعادت دنيا وآخرت مژده مى‏دهد واين همان مطالبى است كه پيامبرگرامى‏اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در مجلسى كه براى خويشاوندان خود ترتيب داده بود ذكر كرد.

در آن مجلس پيامبر پس از بيان مطالبى فرمود:

انى قد جئتكم بخير الدنيا والاخرة

من براى شما خير دنيا وآخرت آورده‏ام.

2 ـ شفــاء

يكى ديگر از صفات قرآن صفت «شفاء» است قرآن نسخه شفابخش همه دردهاى بشرى است وتمام بيماريهاى روحى واجتماعى واخلاقى را درمان مى‏كند وجامعه‏اى سالم وبهينه مى‏سازد. قرآن تمام كينه‏ها وعداوتها وخودخواهى‏ها وجاه‏طلبى‏ها را مى‏زدايد وبا سالم‏سازى افراد ومحيط، اجتماع سعادتمندانه‏اى را به ارمغان مى‏آورد.

قرآن در سه آيه خود را به عنوان «شفاء» معرفى مى‏كند:

يا ايها الناس قد جائكم موعظة من ربكم وشفاء لما فى‏الصدور وهدى ورحمة للمؤمنين (98)

اى مردم همانا به سوى شما آمده است موعظه‏اى از جانب پروردگارتان وشفاى آنچه در سينه‏هاست وهدايت كننده ورحمتى است بر مؤمنان.

وننزل من القرآن ماهو شفاء ورحمة للمؤنين ولايزيد الظالمين الاخسارا (99)

ونازل مى‏كنيم از قرآن آنچه را كه شفا ورحمت براى مؤمنان است ولى ظالمان را جز ضرر وزيان چيزى نمى‏افزايد.

قل هو للذين آمنوا هدى وشفاء والذين لايؤمنون فى آذانهم وقروهو عليهم عمى (100)

بگو كه قرآن براى مؤمنان مايه هدايت وشفا است وكسانى كه ايمان نياورده‏اند در گوشهاى آنان پرده‏ايست وقرآن براى آنها مايه كورى مى‏باشد.

بطوريكه ملاحظه مى‏فرمائيد در آيه دوم وسوم اين حقيقت به روشنى بيان شده كه هرچند قرآن براى مؤمنان شفا ورحمت است اما براى كافران وظالمان نه‏تنها مايه شفا نيست بلكه باعث خسران وكورى نيز هست. شايد منظور اين باشد كه كافران وظالمان با كفر وظلم خود دچار ضرر وزيان وگمراهى شده‏اند چون آيات قرآنى بر آنها خوانده مى‏شود وآنها در مقام تكذيب وانكار قرار مى‏گيرند، اين خود ضرر وزيان وگمراهى جديد ومضاعفى براى آنها محسوب مى‏شود.

3 ـ رحمـت:

اطلاق صفت «رحمت» به قرآن، به طور مكرر در آيات متعددى آمده است واين صفت بيشتر با صفت هدايت ودر يك مورد با صفت شفاء همراه بوده وهميشه بعد از هدايت وشفاء آمده است بنظر مى‏رسد كه مفهوم رحمت متفرع بر هدايت وشفاء وچيزى بالاتر از آنهاست ويك فرد يا جامعه نخست بايد راه را پيدا كند وناخالصى‏ها را بريزد وسپس به مرحله رحمت قدم بگذارد وشايسته دريافت رحمت وفيض‏هاى خداوند رحمان ورحيم گردد.

بهرحال اين صفت در آيات گوناگونى آمده كه دو نمونه از آنرا ذكر مى‏كنيم:

هذا بصائر من ربكم وهدى ورحمة للمؤمنين (101)

اين (قرآن) بصيرتهائى است از طرف پروردگارتان وهدايت ورحمتى است بر مؤمنان.

تلك آيات الكتاب الحكيم هدى ورحمة للمحسنين (102)

اين آيات كتاب حكيم وهدايت ورحمتى براى نيكوكاران است.

جامعيت قرآن

يكى از ويژگيهاى بسيار مهم قرآن اين است كه اين كتاب آسمانى، جامع تمام علوم ومعارف است چه علومى كه بشر تا كنون به آن دست يافته وچه علومى كه هنوز در دسترس بشر قرار نگرفته است وبه شرحى كه خواهيم گفت همه يافته‏هاى علمى وكل دانش بشر به اضافه علومى كه هنوز بشريت پى به آن نبرده است در قرآن كريم آمده وتمام آنچه كه شده است ومى‏شود وخواهد شد در اين سفره گسترده الهى موجود است.

از آنجا كه اين بحث بحث مهمى است ونياز به توضيح بيشترى دارد ما قبلاً آن قسمت از صفات قرآن را كه ناظر به جامعيت قرآن است مى‏آوريم وسپس درباره جامعيت قرآن وچگونگى آن بحث مى‏كنيم اينك آيات:

1 ـ تبيان كل شى‏ء

«تبيان» مصدر از باب تفعيل وبه معناى كثرت بيان مى‏باشد قرآن كريم در آيه‏اى كه مى‏خوانيم خودش را تبيان كل شى‏ء معرفى كرده كه در اينجا مصدر به معناى فاعلى است ومنظور اين است كه قرآن بسيار بيان كننده‏است:

ونزّلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى‏ء وهدى ورحمة وبشرى للمسلمين (103)

وقرآن را بر تو نازل كرديم كه بيان كننده همه‏چيز ومايه هدايت ورحمت ومژده براى مسلمانان است.

2 ـ تفصيل كل شى‏ء

تفصيل به معناى بيان مطلب به طور مشروح است به گونه‏اى كه شامل جزئيات مطلب هم باشد اين صفت را نيز قرآن براى خود آورده است:

ما كان حديثا يفترى ولكن تصديق الذى بين يديه وتفصيل كلّ شى‏ء وهدى ورحمة لقوم يؤمنون (104)

قرآن سخن دروغى نيست، بلكه تصديق كننده كتاب‏هاى آسمانى است كه پيش‏روى اوست وتفصيل همه چيز ومايه هدايت ورحمت براى گروهى است كه ايمان آورده‏اند.

3 ـ مفصـل

يكى ديگر از صفات قرآن كه ناظر به جامعيت آن است، صفت مفصل است كه در اين آيه آمده است:

وهو الذى انزل اليكم الكتاب مفصلاً والذين آتينا هم الكتاب يعلمون انه منزل من ربك بالحق فلاتكونن من الممترين (105)

خداوند كسى است كه كتاب را براى شما به طور مفصل نازل كرد وكسانى كه كتاب را به آنها داديم مى‏دانند كه آن از جانب پروردگارت به حق نازل شده پس، از ترديدكنندگان مباش.

به طورى كه ملاحظه مى‏فرمائيد در اين آيات بخصوص در آيه نخستين، قرآن خودش را بيان‏كننده همه چيز معرفى مى‏كند اكنون بايد ديد كه منظور از اين مطلب چيست وقرآن كريم چگونه تفصيل همه اشياء را در بر دارد؟

بسيارى از مفسران در توجيه وتفسير اين مطلب گفته‏اند: از آنجا كه قرآن يك كتاب هدايت است وبا هدف ارشاد وتربيت انسانها نازل شده بنابراين منظور از بيان همه چيز اين است كه قرآن تمام مسائل مربوط به هدايت وتربيت انسانها را بيان نموده وچيزى را فروگذار نكرده است اين مطلب به اين مى‏ماند كه يك نفر كتاب مفصلى درباره شيمى تأليف كند وبگويد همه چيز در اين كتاب آمده، منظور او از همه چيز، آن چيزهائى است كه مربوط به شيمى است، واو هرگز نمى‏گويد كه حتى مسائل ادبى هم در كتاب او آمده قرآن نيز اعلام مى‏كند تمام چيزهائى كه مربوط به هدايت وتربيت بشر است در اين كتاب آمده است.

ما تصور مى‏كنيم كه اين تفسير هرچند راحت وقانع كننده است اما با ظواهر اين آيات وآيات ديگرى كه خواهيم آورد سازگار نيست، به نظر ما اين آيات بيانگر يك حقيقت والائى است كه درك آن براى ما مشكل وحتى گيج‏كننده است اما حق نداريم براى اقناع خودمان از يك حقيقت قرآنى دست برداريم ويا از كنار آن به آسانى عبور كنيم قرآن در اين آيات اعلام مى‏كند كه تفصيل همه چيز (كل شى‏ء) در قرآن بيان شده تعبير (كل شى‏ء) يك تعبير عام است ووسيع‏ترين مفهوم را دارد وحتى علوم مادى وعلوم خالص را هم در بر مى‏گيرد وظاهر اين آيات مى‏رساند كه قرآن بيان‏كننده تمام علوم ومعارف حتى آنهائى كه هنوز بشر به آن نرسيده است، مى‏باشد.

شايد بتوان گفت كه قرآن كريم نسخه‏اى از لوح محفوظ وكتاب مبين وامام مبين است كه طبق نص صريح قرآن همه‏چيز در آن احصاء شده (106) وهمه چيز حتى چيزى كه به سنگينى ذره يا كوچكتر از آن باشد، در آن وجود دارد (107) وهيچ خشك وترى نيست مگر اين كه در آن قرار گرفته (108) وهيچ سرنهانى در آسمان وزمين وجود ندارد مگر اينكه در آن آمده است (109) .

البته به گفته خود قرآن، لوح محفوظ وكتاب مكنون (110) جايگاه قرآن است واين مى‏رساند كه نوعى سنخيت ميان اين دو وجود دارد واگر در اينجا به اتحاد ظرف ومظروف نظر بدهيم كارگزافى نكرده‏ايم (دقت‏كنيد).

علاوه بر آياتى كه خوانديم آيات ديگرى در قرآن وجود دارد كه ناظر به همين مطلب است مثلاً در آيه‏اى پس از بيان اين حقيقت قابل دقت وتعمق كه تمام حيوانات روى زمين وپرندگان آسمان امت‏هائى مانند شما هستند، مى‏گويد:

ما فرّطنا فى الكتاب من شى‏ء (111)

ما در كتاب، هيچ چيز را فروگذار نكرديم.

به احتمال زياد منظور از «كتاب» در اين آيه همان قرآن است واين كه بعضى از مفسران احتمال داده‏اند كه منظور از آن، كتاب آفرينش باشد احتمال بعيدى است زيرا اطلاق كتاب به عالم آفرينش در قرآن نيامده بلكه كتاب يا به معنى مكتوب كه شامل قرآن وساير كتب آسمانى ونامه است آمده ويا به لوح محفوظ اطلاق شده است البته از عالم آفرينش وپديده‏هاى هستى به عنوان «كلمه» و«كلمات» ياد شده است ولى بحث ما در واژه «كتاب» است.

همچنين در آيه ديگرى مى‏فرمايد:

ولقد صرفنا فى هذا القرآن للناس من كل مثل (112)

ما در اين قرآن براى مردم همه گونه مثلى را آورديم.

البته در اين آيه صحبت از مثل‏هائى است كه براى تربيت مردم آورده مى‏شود ولى مسأله اين است كه در قرآن به ظاهر همه مثل‏ها را ما نمى‏بينيم بنابراين تعبير «كل مثل» هم مانند تعبير «كل شى‏ء» مى‏شود كه بايد جاى آن را جستجو كرد.

در اينجا توجه خوانندگان عزيز را به دو روايت از ائمه معصومين عليهم‏السلام جلب مى‏كنيم كه در آنها تعبير «تبيان لكل شى‏ء» به علم آنچه كه شده است ومى‏شود وخواهد شد، تفسير شده است:

عن ابى عبداللّه‏ عليه‏السلام ، قال: انى لاعلم ما فى السموات وما فى الارض واعلم ما فى‏الجنة واعلم ما فى النار واعلم ما كان وما يكون ثم مكث هنيئة فرأى ان ذلك كبر على من سمعه منه فقال علمت ذلك من كتاب اللّه‏ عز وجل يقول: فيه تبيان كل شى‏ء (113)

امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد: من آنچه را كه در آسمانهاست وآنچه را كه در زمين است مى‏دانم وآنچه را كه در بهشت است وآنچه را كه در آتش جهنم است مى‏دانم وآنچه را كه شده است ويا خواهد شد، مى‏دانم سپس مقدارى مكث كرد وديد كه اين مطلب براى شنونده سنگين است پس فرمود: همه اينها را از كتاب خدا دانسته‏ام خداوند مى‏فرمايد: بيان همه چيز در آن است.

قال ابو عبداللّه‏ عليه‏السلام : انى لاخبر خبر السماء وخبرالارض وخبر ماكان وخبر ما هو كائن كانه فى كفى ثم قال: من كتاب اللّه‏ اعلمه ان اللّه‏ يقول: فيه تبيان كل شى‏ء (114)

امام صادق عليه‏السلام فرمود: من خبر مى‏دهم از خبر آسمان وخبر زمين وخبر آنچه كه شده وخبر آنچه مى‏شود به طورى كه گويا در كف دست من است سپس فرمود: اينها را از كتاب خدا دانسته‏ام خداوند مى‏فرمايد بيان همه چيز در آن است.

با توجه به اين روايات وروايات ديگرى كه به همين مضمون وارد شده است معلوم مى‏گردد كه از نظر ائمه معصومين عليهم‏السلام قرآن كريم تمام علوم اولين وآخرين را در برگرفته است ومعارف قرآنى منحصر به مسائل تربيتى نيست وحتى علوم مادى را هم شامل مى‏شود.

در قرآن آياتى وجود دارد كه تفكر در آنها مى‏تواند در اين زمينه ما را يارى كند در اين آيات با كنايه وتصريح گوشزد شده است كه به وسيله قرآن مى‏توان كارهاى خارق‏العاده‏اى را انجام داد مثلاً در آيه‏اى كه ذيلاً مى‏آوريم دقت كنيد:

ولو انّ قرآنا سيّرت به الجبال او قطعت به الارض او كلّم به الموتى بلللّه‏ الامر جميعا (115)

اگر قرآنى باشد كه به وسيله آن كوهها به حركت درآيند ويا زمين قطعه قطعه شود ويا به وسيله آن با مردگان سخن گفته شود (همين قرآن است).

هدف آيه اين است كه اگر به وسيله قرآن چنين كارهائى هم انجام بگيرد باز اهل عناد ايمان نخواهند آورد.

اما به هرحال اين آيه مى‏تواند اشاره‏اى باشد به اينكه اگر كسى كليد فهم قرآن وراز ورمزهاى مربوط به آن را به دست آورده باشد مى‏تواند در طبيعت اينگونه تصرف كند.

همچنين حروف مقطعه كه تا كنون كسى با قاطعيت معناى آنها را بيان نكرده، براى خود عالمى دارد وبا كشف اسرار آنها مى‏توان با دنيائى از علوم ومعارف آشنا شد واحتمال اين كه اين حروف كليدهائى براى راهيابى به درون قرآن وبطون گوناگون آن باشد احتمال بعيدى نيست.

اتفاقا در بعضى از روايات مطالبى درباره حروف مقطعه آمده كه تفكر وتدبر بسيارى را مى‏طلبد امام باقر عليه‏السلام به ابولبيد مخزومى فرمود:

يا ابالبيد ان فى حروف القرآن المقطعة لعلما جمّا (116)

اى ابولبيد در حروف مقطعه قرآن علم سرشارى وجود دارد.

همچنين در بعضى از روايات برداشتهاى عجيبى از حروف مقطعه قرآن شده است مثلاً در چند روايت امام صادق عليه‏السلام سال انقراض حكومت بنى‏اميه را از «المص» كه در اول سوره اعراف آمده، پيش‏بينى كرده است (117)

ونيز روايات متعددى كه درباره ظاهر وباطن ويا ظهر وبطن قرآن آمده واين كه قرآن بطنى دارد وبطن آن نيز بطنى دارد بسيار قابل تعمق ودقت است.

به طورى كه بارها گفته‏ايم قرآن كريم كه كتاب تشريعى خداوند است درست مانند عالم آفرينش است كه كتاب تكوينى خداست همان گونه كه طبيعت از عناصر گوناگونى تشكيل شده كه تا كنون حدود صد وهشت نوع عنصر كشف شده است وهر يك از آنها به تنهائى براى خود خواصى دارد وچون چند تا از آنها با هم تركيب مى‏شوند خاصيت جديدى پيدا مى‏كند ومى‏توان از تركيب‏هاى گوناگون آنها خواص بى‏شمارى را به دست آورد، قرآن كريم نيز به همين صورت است آيات قرآنى به تنهائى معنائى مى‏دهد ودر تركيب با آيه ديگرى معناى جديد پيدا مى‏كند وبا چيدن چند آيه در كنار هم مى‏توان به مطلبى پى برد كه آن آيات در تنهائى چنين مطلبى را بيان نمى‏كند.

در حقيقت آيات قرآنى عناصرى هستند كه مى‏توانند دستمايه‏اى براى ساختن پديده‏هاى علمى جديدى باشند كه از تركيب دوتائى وسه‏تائى وچندتائى آنها مفاهيم ومعارف بى‏شمارى به دست مى‏آيد.

چيزى كه هست اين است كه چنين كارى از عهده هر كس برنمى‏آيد وتنها با تأييد الهى وبا تدبير عميق در آيات قرآن انجام مى‏پذيرد واين ائمه معصومين عليهم‏السلام هستند كه مى‏توانند تمامى راز ورمزها وظهر وبطن‏هاى قرآن را كشف كنند البته اين مانع از آن نيست كه افراد ديگرى هم به قسمتى از اسرار خفيه قرآن پى‏ببرند وبا تدبر مداوم در آيات قرآن، گنجينه‏هائى از علوم آن را استخراج كنند.

چند صفت ديگر براى قرآن

تا كنون تعداد زيادى از صفات قرآن را كه در خود قرآن آمده است با تبويب و دسته بندى خاصى بيان كرديم و بطور اجمال توضيحاتى را در باره هر كدام از آنها داديم اكنون چند صفت از اوصاف قرآن را كه خارج از تقسيم بندى‏هاى گذشته هستند، در اينجا مى‏آوريم و اين بخش از بحث را كه مربوط به صفات قرآن است به پايان مى‏بريم.

قرآن در مقام تصديق كتابهاى آسمانى پيشين

از آنجا كه پيامبران الهى همگى از يك منبع الهام مى‏گيرند و همگى از طريق وحى الهى پيام‏هاى آسمانى را دريافت مى‏كنند، روشن است كه كتابهاى آسمانى آنها مكمل و مصدق يكديگرند و در ميان آنها قرآن كريم كه آخرين و كاملترين كتاب آسمانى است، تصديق كننده همه كتابهاى آسمانى پيشين مى‏باشد اين مطلب در آيات متعددى از قرآن مجيد بيان شده و لذا يكى از صفات قرآن كه در خود قرآن آمده عبارت است از: مصدق.

بايد ديد كه قرآن چگونه كتابهاى آسمانى پيشين را تصديق مى‏كند و منظور از آن چيست؟ پيش از آن كه به پاسخ اين پرسش بپردازيم نمونه‏هائى از آياتى را كه اين مطلب در آنها آمده است با هم مى‏خوانيم:

و هذا كتاب انزلناه مبارك مصدق الذى بين يديه و لتنذر ام‏القرى ومن حولها (118)

و اين كتابى است كه ما فرستاديم با بركت است و تصديق كننده چيزى است كه در مقابل اوست تا مردم مكه و اطراف آنرا بيم دهى.

و ما كان هذا القرآن ان يفترى من دون اللّه‏ و لكن تصديق الذى بين يديه و تفصيل الكتاب لا ريب فيه من رب العالمين (119)

اين قرآن طورى نيست كه از طرف غير خدا به افتراء آمده باشد بلكه آن تصديق چيزى است كه در آن شكى نيست و از جانب پروردگار جهانيان است.

بدون شك منظور از چيزى كه پيش روى قرآن است و قرآن آنها را تصديق مى‏كند تورات و انجيل و كتابهاى آسمانى ديگر است. حال بايد ديد كه منظور ازتصديق كردن قرآن چيست و چگونه قرآن آن كتابها را كه در عصر نزول قرآن همگى تحريف شده بودند و قرآن از تحريف آنها خبر داده است، تصديق مى‏كند؟

معمولاً گفته مى‏شود كه قرآن اصل و اساس نزول تورات و انجيل را از جانب خداوند تصديق و گواهى مى‏كند. واين به معنى آن نيست كه تورات و انجيل تحريف شده مورد تأييد و تصديق قرآن است.

اين سخن براى خود سخن درستى است اما با توجه به اين كه در آيات مربوطه قرآن تصديق كننده چيزى كه پيش روى اوست (الذى بين يديه) و يا تصديق كننده چيزى كه با اهل كتاب است (معهم) معرفى شده، اين توجيه جاى تأمل است زيرا از اين آيات استفاده مى‏شود كه قرآن همين تورات و انجيلى را كه در دست مردم و در اختيار اهل كتاب است، تصديق مى‏كند.

ديگر اين كه اين آيات در مقام محاجّه با اهل كتاب آمده و اين كه بگوئيم قرآن حقانيت نزول تورات و انجيل را قبول دارد، چه چيزى را به نفع پيامبر اسلام ثابت مى‏كند؟

به نظر مى‏رسد كه حقيقت ديگرى در اينجا مورد توجه قرآن است و منظور اين است كه نزول قرآن و بعثت پيامبر اسلام، وعده‏ها و پيشگوئيهاى اين كتابها را كه از آمدن پيامبر خاتم خبر داده‏اند، تحقق بخشيده و عينيت داده است. و در واقع قرآن و وحى الهى بر پيامبراسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ، تصديق و تأييد و گواه صدق وعده‏هاى كتب آسمانى است.

جالب اين كه با وجود تحريفاتى كه در انجيل و تورات به عمل آمده اين حقيقت كه پيامبرى در آينده مبعوث خواهد شد در همين كتب تحريف شده موجود است. (120) و يهود و نصارى با توجّه به تعليمات كتب آسمانى خود، همواره در انتظار منجى و تسلى دهنده‏ايكه از طرف خداوند خواهد آمد، هستند.

اين حقيقت را ما از يكى از آياتى كه صفت مصدق بودن قرآن را ذكر كرده است استفاده كرديم. اكنون آن را نقل مى‏كنيم:

ولما جائهم كتاب من عنداللّه‏ مصدق لما معهم و كانو من قبل يستفتحون على الذين كفروا فلما جائهم ما عرفوا كفروا به فلعنة اللّه‏ على الكافرين (121)

و چون كتابى از جانب خدا (قرآن) به سوى آنها آمد كه تصديق كننده چيزيكه با آنها بود مى‏باشد و با آنكه پيشتر (پيش از بعثت پيامبر اسلام) در مقابل كافران وعده فتح و نصرت مى‏دادند، پس چون آنچيزيكه آنها خود مى‏شناختند بسويشان آمد، بر آن كافر شدند پس لعنت خدا بر كافران باد.

تدبر و دقت در مضمون اين آيه بخوبى ما را به آن حقيقتى كه در بالا گفتيم رهنمون مى‏شود و روشن مى‏سازد كه مصدق بودن قرآن به اين معنا نيست كه قرآن حقانيت كتب آسمانى ديگر را تصديق مى‏كند (هر چند كه اين مطلب فى نفسه درست است) بلكه منظور اين است كه وعده‏ها ونويدهاى مكررى كه در تورات و انجيل آمده بود و ظهور پيامبرى نجات دهنده پيشگوئى شده بود و يهود و نصارى بخوبى با اين وعده آشنائى داشتند و با آن زندگى مى‏كردند، با نزول قرآن و بعثت حضرت محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم اين وعده‏ها تحقق پيدا كرد و به واقعيت رسيد و بدينگونه آمدن قرآن گواهى بر درستى آن وعده‏ها كه در تورات و انجيل آمده بود، گرديد.

عربى بودن قرآن

يكى ديگر از اوصافى كه در قرآن براى قرآن آمده عربى بودن قرآن است اين مطلب در يازده آيه از قرآن آمده است كه از جمله آنها است:

انا انزلنا قرآنا عربيا لعلكم تعقلون (122)

ما آنرا قرآن عربى نازل كرديم تا شما انديشه كنيد.

قرآنا عربيا غير ذى عوج لعلهم يتقون (123)

قرآنى عربى كه در آن كجى وجود ندارد شايد آن‏ها پرهيز كار شوند.

اين كه قرآن بر عربى بودن خود تأكيد دارد مى‏تواند علت‏هاى مختلفى داشته باشد كه ما به دو علت اشاره مى‏كنيم:

1- درست است كه قرآن كتاب آسمانى همه ملتها از عرب و غير عرب مى‏باشد ولى چون مخاطبين اوليه قرآن عرب بودند و بايد آنها بخوبى قرآن را مى‏فهميدند تا بتوانند مفاهيم آنرا به اقوام ديگر هم برسانند، قرآن به زبان عربى نازل شد. حال با وجود اينكه قرآن به زبان عربى بود باز بعضى از مخالفان و مشركان و كفار، در فهم و درك قرآن تعلل مى‏كردند و از انديشيدن در معارف و حقائق قرآن كوتاهى مى‏نمودند. اين بود كه قرآن به آنها گوشزد مى‏كند كه اين كتاب به زبانى عربى يعنى همان زبان خود شماست و ديگر جائى براى بهانه جوئى نيست و اگر قرآن به زبان ديگرى بود آنهامى‏توانستند بهانه جوئى كنند و با اين عذر كه زبان قرآن را نمى‏فهمند، توجهى به قرآن نكنند.

اين مطلب را از آيه‏اى كه مى‏خوانيم مى‏توان بدست آورد:

و لو جعلناه قرآنا اعجميا لقالوا لولا فصلت آياته ءاعجمى و عربى قل هو للذين آمنوا هدى و شفاء (124)

و اگر ما قرآن را به زبان عجمى نازل مى‏كرديم مى‏گفتند چرا آيات آن مفصل و روشن نيست آيا كتاب عجمى بر امت عربى نازل مى‏شود بگو اين قرآن براى مؤمنان مايه هدايت و شفاست.

2ـ علت ديگرى كه سبب شد قرآن بر عربى بودن خود تاكيد كند اين بود كه بعضى از مخالفان اسلام وقتى در مقابل معارف بلند قرآن قرار گرفتند، براى اين كه از عظمت آن بكاهند گفتند كه اين مطالب از خود محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نيست بلكه آنها را ازكسان ديگرى مى‏آموزد و چون در ميان خود كسى را نمى‏يافتند كه قرآن را به او نسبت بدهند و لذا مى‏گفتند محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم اين مطالب را از كاهنان و افراد ديگرى كه براى عرب‏ها ناشناخته بود ياد گرفته است.

قرآن كريم در مقام ردّ اين تهمت خاطرنشان مى‏سازد كه اشخاص مورد ادعاى آنها عرب نبودند در حاليكه قرآن به زبان عربى روشنى نازل شده است و يكى از مهمترين وجوه اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت آنست و هيچ بشرى نمى‏تواند مانند آنرا بياورد و اين خصيصه قابل يادگيرى از ديگران بخصوص كسانيكه خود عرب نيستند نمى‏باشد:

و لقد نعلم انهم يقولون انما يعلّمه بشر لسان الذى يلحدون اليه اعجمّى و هذا لسان عربى مبين (125)

ما مى‏دانيم كه آنها مى‏گويند اين آيات را بشرى به او ياد مى‏دهد در حاليكه زبان كسى كه اينها را به او نسبت مى‏دهند عجمى است ولى اين قرآن به زبان عربى آشكار است.

نكته‏اى را كه در اينجا بايد تذكر بدهيم اين است كه عربى بودن قرآن به اين معناست كه اسلوب و شيوه بيان و جمله بندى و نوع كلمات قرآن عربى است و اين مانع از آن نيست كه در قرآن گاهى كلمات غير عربى هم استعمال شده‏باشد البته بعضى‏ها مانند ابن جرير و ابوعبيده و شافعى معتقدند كه در قرآن هرگز الفاظ غير عربى به كار نرفته و تمام الفاظ آن عربى است (126) ولى اين سخن با واقعيت تطبيق نمى‏كند و الفاظ متعددى در قرآن آمده كه عربى نيست و از زبانهاى ديگرى مانند فارسى و عبرى وارد ادبيات عرب شده است و اين هيچ گونه نقصى به حساب نمى‏آيد زيرا قرآن بر اساس محاوره و ادبيات موجود نازل شده منتهى در فصاحت و بلاغت به حد اعجاز رسيده است و چون پيش از قرآن اين كلمات در ميان عربها استعمال مى‏شد، در قرآن نيز آمده است.

بعضى از ادباء درباره كلمات غير عربى كه در قرآن آمده كتابهاى مستقلى نوشته‏اند از جمله سيوطى دركتابى به نام «المهذب فيما و قع فى القرآن من المعرّب» به اين مسئله پرداخته است و در الاتقان نيز بعضى از آن كلمات را آورده مانند: اباريق - ارائك- اسباط- استبرق- تنور- جبت- جهنم- حوب- دينار- رس- زنجبيل- سجل سجيل- سجين- سنا- سندس- شطر- صراط- فردوس- قنطار- كافور- متكا- مرجان و كلمات ديگر... (127)