سيرى در علوم قـرآن

آيت الله يعقوب جعفرى مراغى

- ۱ -


مقدمه:

حضور در خلوت قرآن وكشف راز ورمزهاى آن، كار هركس نيست واين امر در اختيار خاصّان درگاه الهى است كه از سرچشمه عصمت آب نوشيده اند. اما نمى توان دست روى دست گذاشت زيرا اگر هم چنين حضورى ميسور نباشد، مى توان بر گستره علوم ومعارف قرآن نشست وقطره اى زلال از جارى قرآن چشيد ودل وجان را با آن نوازش داد.

وجود انسانهاى مختلف با استعدادهاى گوناگون، مانند جدولها و نهرها ورودخانه هاست كه هر يك به اندازه سعه وجودى خود از آب باران پر مى شوند. آيات قرآنى با خيرات وبركاتى كه دارد، مانند باران رحمت الهى است كه بايد هر كسى مطابق استعدادها وشايستگى هاى خود از آن برخوردار باشد وآن باران پرفيض را در خود جريان بدهد.

فرزانگان ومتفكران بزرگى در طول چهارده قرن كنار اين سفره گسترده الهى نشسته اند وهر كس به اندازه فهم ودرك خود از آن تغذيه كرده اند وبهره ها برده اند اما هنوزهم اين سفره پر خير وبركت باز است وهركس بايد مطابق استعداد خود از آن استفاده نمايد مهم اينست كه انسان در خود احساس نياز كند وهرچه اين احساس شديدتر باشد، دسترسى به معارف وعلوم قرآنى آسانتر خواهد بود:

آب كم جو تشنگى آور بدست * * * تا بجوشد آبت از بالا وپست

همنشينى با قرآن وگوش جان سپردن به نواى آن، معرفت وبصيرت انسان را بالا مى برد وسبب مى شود كه انسان از آيات دلنواز آن بهره برگيرد ودر فضاى عطرآگين قرآنى نفس بكشد.

آنچه در پى مى آيد سير كوتاهى است در معارف بلند اين كتاب عظيم الهى كه نگارنده طى چند سال در فرصت هائى كه پيش مى آمد، انجام داده است ودر اين لحظه هاى خوش دمسازى با قرآن، از نكات جالب وآموزنده آن ره توشه اى گرفته است كه لذت گوارائى آن را با خواننده تقسيم مى كند واو را به مطالعه اين برگها كه به سبب وجود آيات قرآنى نورانى شده است، فرا مى خواند.

روش ما در اين سفر قرآنى بدين گونه است كه خود را سرسپرده قرآن مى كنيم وآنچه كه از آيات قرآنى وكنارهم چيدن آنها بدست مى آيد، اصل قرار مى دهيم ومطالب ديگر را به صورت جنبى بر آن مى افزائيم وبسيار كوشيده ايم كه هرگز افكار پيش ساخته اى بر قرآن تحميل نشود تا خداى نكرده به دره خطرناك "تفسيربه رأى" سقوط نكنيم.

در اين رساله نخست نامها واوصاف قرآن را كه در خود قرآن آمده به مدد آيات قرآنى برشمرده ايم واين اسماء را كه همانند اسماء حسنى الهى است مورد بررسى قرار داده ايم ودر صدد راهيابى به معانى بلندى كه در پشت اين الفاظ نهفته است برآمده ايم سپس كيفيت نزول قرآن وعكس العمل هائى كه از سوى مخاطبين قرآن در عهد رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) به عمل آمده، با استناد به آيات قرآنى مورد بحث قرار گرفته آنگاه در بخش بعدى آداب تلاوت قرآن بدانگونه كه خود قرآن از ما خواسته است بررسى شده ودر بخش هاى بعدى نكات جالبى از ويژگيهاى قرآن وشيوه هاى پيام رسانى آن آورده شده ودر آخر براى آشنائى بيشتر وبهتر با مفاهيم قرآنى، چند اصطلاح قرآنى با سبك خاصى مورد بحث قرار داده شده است.

اميد است كه خداوند ما را از متمسكين به قرآن وعترت قرار بدهد.

قم ـ يعقوب جعفرى

25/1/1373

بخش اول: نامهاى قرآن

هركدام از كتابهاى آسمانى براى خود نام خاصى داشته است،قرآن نيز كه مجموعه آياتى است كه از طريق وحى به جان ودل پيامبر گرامى اسلام نازل شده، داراى نام ويا نام‏هايى است كه در خود قرآن آمده است.

البته درست روشن نيست كه درزمان حيات پيامبر از قرآن به چه نام مشخصى ياد مى‏شد، اما تكرار كلمه قرآن در جاى جاى مجموعه وحى الهى، اين گمان را تقويت مى‏كند كه اين مجموعه به همان نام قرآن خوانده مى‏شد.

همچنين در رواياتى كه از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم وائمه عليهم‏السلام درباره فضل قرآن نقل شده نام "قرآن" و"مصحف" و"كتاب الله" تكرار شده است.

به هرحال براى قرآن اين كتاب آسمانى مسلمانان، نام‏هاى گوناگونى در خود قرآن اطلاق شده است كه هركدام بيانگر بعد خاصى از قرآن وداراى بار ويژه‏اى است.

درمورد تعداد نام‏هاى قرآن بعضى‏ها افراط كرده وهر صفتى را كه در قرآن براى قرآن ذكر شده است،به عنوان "نام" تلقى كرده‏اند مثلاً از قاضى شيظله نقل شده كه قرآن پنجاه وپنج اسم دارد (1) در مقابل بعضى‏ها هم گفته‏اند قرآن فقط يك اسم دارد وآن قرآن است وبقيه همه صفات قرآن مى‏باشد.

ما تصور مى‏كنيم همانگونه كه قول اول نمى‏تواند قابل قبول باشد ومثلاً نمى‏توانيم يكى از اسامى قرآن را عربى ويكى را امر ويا حبل بدانيم، همچنين قول دوم نيز با واقع تطبيق نمى‏كند زيرا نام‏هائى مانند فرقان وذكر وكتاب اگر هم در قرآن به عنوان صفت ذكر شده باشد لااقل در عرف مسلمين به عنوان نام تلقى شده است ومى‏توان آنها را "علم منقول" دانست همانگونه كه خود كلمه "قرآن" نيز همين حكم را دارد.

اينك صفاتى را كه ميتوان از آنها به عنوان نام‏هاى قرآن ياد كرد، مورد بحث قرار مى‏دهيم:

1 ـ قـرآن

معروفترين نام مجموعه وحى محمدى همان قرآن است واين نام بيشتر از همه نام‏هاى ديگر، در خود قرآن آمده ودر طول قرن‏ها ونسل‏ها كاملاً جاافتاده است اين كلمه شصت وهشت بار در قرآن تكرار شده كه درهمه جا به معنى همين كتاب آسمانى است جز در دو مورد كه به صورت قرآن الفجر ذكر شده منظوراز آن نماز صبح مى‏باشد(سوره الاسراء آيه 78).

كلمه قرآن بيشتر به صورت تنها ذكر شده وگاهى هم با صفت‏هائى چون حكيم، مبين، مجيد، كريم، عظيم، ذى‏الذكر، عربى ودر مواردى به صورت هذاالقرآن آمده است كه در بخش‏هاى آينده به آنها خواهيم پرداخت.

بحث مهمى كه در اينجا وجود دارد بحث در اشتقاق واژه قرآن است واينكه آيا اساساً كلمه قرآن يك واژه عربى اصيل است ويا از واژه‏هاى دخيل مى‏باشد؟ وبه فرض اول ماده اشتقاق آن چيست؟

بعضى از نويسندگان معاصر به پيروى از برخى مستشرقان غربى احتمال داده‏اند كه واژه قرآن يك واژه غير عربى است كه مانند بسيارى از واژه‏هاى سريانى وآرامى وعبرى در اثر مجاورت عرب‏ها با اين زبانها وارد زبان عربى شده است. «بلاشر» و«كرنكو» گفته‏اندكه قرآن از كلمه "قريانا" كه يك واژه سريانى يا عبرانى است وبه معنى خواندنى وخوانده شده، آمده؛ گرفته شده است. (2) بعضى از نويسندگان معاصر عربى اين احتمال را بعيد ندانسته وآن را پذيرفته‏اند. (3)

ما تصور مى‏كنيم به مجرد مشابهت واژه‏اى با واژه‏اى نبايد آنها را همريشه ويكى را متخذ از ديگرى دانست مگر اينكه دليلى در دست باشد زيرا اگر اين باب باز شود ادبيات دچار هرج ومرج خواهد شد وكسانى از آن سوء استفاده خواهند نمود همانگونه كه اخيراً چنين چيزى اتفاق افتاده وكسانى گفته‏اند قريش از "كورش" ومكه از "مهكه" وابراهيم از "بهرام" وچاه زمزم از "زمزمه" گرفته شده است. (4)

شك نيست كه در زبان عربى وحتى قرآن واژه‏هاى دخيل وبيگانه وجود دارد اما بايد در اين موضوع دقت واحتياط لازم را به عمل آورد وبه قدر متيقن بسنده كرد.

به هرحال ادباء ودانشمندان اسلامى واژه قرآن را يك واژه اصيل عربى مى‏دانند ولى در ريشه اشتقاق آن اختلاف دارند، اكنون ماگفتار چند تن از صاحبنظران را در اين باره نقل مى‏كنيم وسپس به جمع‏بندى آن مى‏پردازيم.

ابن اثير مى‏گويد:

معنى اصلى واژه «قرآن» جمع كردن است. قرآن را قرآن گفتند به اين جهت كه آن، قصه‏ها وامرونهى ووعده ووعيد را جمع كرده ونيز آيات وسوره‏ها را به يكديگر پيوسته است وقرآن مصدر است مانند غفران وكفران... (5)

ابن منظور مى‏گويد:

ابواسحق نحوى گفته‏است كه كلام خداوند را كه به پيامبرش نازل كرده، كتاب وقرآن وفرقان مى‏نامند. اين كتاب را از آنجهت قرآن مى‏نامند كه سوره‏ها را جمع كرده وآنها رابه‏هم پيوسته است... واز شافعى نقل شده كه قرآن اسم است وهمزه ندارد واز ماده "قرئت" اخذ نشده است بلكه قرآن اسم كتاب خداست مانند تورات وانجيل.

طبرسى مى‏گويد:

قرآن در اصل به معنى خواندن است وآن مصدر قرئت به معنى تلاوت كردم مى‏باشد اين معنى از ابن عباس نقل شده وبعضى‏ها گفته‏اند كه قرآن به معنى مقروء آمده از باب استعمال مصدر به معنى مفعول مانند كتاب وحساب كه به معنى مكتوب ومحسوب آمده است.

راغب اصفهانى مى‏گويد:

قرائت به معنى پيوند دادن حروف وكلمات به يكديگر در مقام ترتيل مى‏باشد كلمه قرآن به كتابى كه بر محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نازل شده اختصاص يافته است، همچنانكه تورات بر كتاب موسى وانجيل بر كتاب عيسى اطلاق مى‏شود. بعضى از علماء گفته‏اند كه در ميان كتب آسمانى به اين كتاب قرآن گفته شده از آن‏جهت كه قرآن ثمره همه آن كتابها بلكه ثمره همه علوم را جمع كرده است (6)

دكتر صبحى صالح مى‏گويد:

فراء گفته است كه قرآن از قرينه مشتق شده زيرا آيات آن شبيه يكديگر وگويا كه قرينه هم هستند واشعرى گفته است قرآن از "قرن" مشتق شده كه به معنى ضميمه كردن چيزى به چيزى است زيرا كه سوره‏ها وآيات قرآن ضميمه يكديگرند... ولحيانى گفته است قرآن مصدر مهموز بروزن غفران مى‏باشد واز قرء به معنى تلاوت كردن مشتق شده ومصدر به معنى مفعول است. (7)

از اين‏گونه تعبيرات در كتب لغت وتفسير وعلوم قرآن بسيار است وما نمونه‏هائى از آن را نقل كرديم بقيه تكرار همين مطالب است از جمع‏بندى اين گفته‏ها، نظريات واقوال زير بدست مى‏آيد:

1 ـ قرآن اسم خاص كتاب خداست ونه مشتق است ونه مهموز (شافعى)

2 ـ قرآن از قرن به معنى ضميمه كردن آمده (اشعرى)

3 ـ قرآن از قرء به معنى جمع كردن آمده است (ابن اثير وابواسحق)

4 ـ قرآن از قرء به معنى خواندن وقرائت كردن آمده است (طبرسى ولحيانى)

به اين اقوال دو قول هم از مستشرقين اضافه مى‏كنيم:

1 ـ قرآن به معنى تبليغ كردن است (بلاشر) (8)

2 ـ قرآن به معنى باصداى بلند وخوش خواندن است (پطروفشسكى) (9)

ما تصور مى‏كنيم كه قرآن اسم خاص كتاب آسمانى اسلام است وهمه معانى ذكر شده را مى‏توان در آن لحاظ كرد. وقتى كسى قرآن مى‏خواند هم كلمات وآيات آن را به يكديگر ضميمه كرده وجمع نموده وهم مى‏خواند وهم تبليغ مى‏كند وهم با صداى بلند وخوش مى‏خواند. (چون مطالعه بى‏صدا را نمى‏توان قرائت ناميد)

2 ـ فرقـان:

يكى ديگر از نام‏هاى قرآن «فرقان» است كه در چندين آيه از قرآن كريم اين اسم آمده است پيش از آنكه به بحث‏هاى ادبى ولغوى درباره فرقان بپردازيم، دو نكته را خاطرنشان مى‏كنيم:

1 ـ فرقان اسم خاص قرآن نيست وبه كتب آسمانى ديگر نيز اطلاق مى‏شود بطوريكه در خود قرآن به كتاب آسمانى موسى فرقان اطلاق شده است.

ولقد آتينا موسى وهارون الفرقان (10)

همانا به موسى وهارون فرقان را داديم.

2 ـ بعضى از روايات ائمه معصومين عليهم السلام استفاده مى‏شود كه فرقان به همه قرآن اطلاق نمى‏شود بلكه به محكمات آن اختصاص دارد.

امام صادق عليه‏السلام فرمود:

القرآن جملة الكتاب والفرقان المحكم الواجب العمل به (11)

قرآن همه كتاب است وفرقان محكماتى است كه عمل به آن واجب است.

واژه «فرقان» بدون شك از ماده (فرق) مشتق شده كه به معنى جدا كردن وفاصله انداختن ميان دو چيز است وقرآن از آن نظر فرقان ناميده مى‏شود كه ميان حق وباطل ودرست ونادرست فرق مى‏گذارد وتمييز مى‏دهد. در اينجا نيز مصدر به معنى فاعل آمده است.

بعضى از نويسندگان معاصر درباره واژه فرقان نيز (مانند قرآن) احتمال داده‏اند كه مأخوذ از ريشه آرامى ويا سريانى بوده باشد (12) ، اما همانگونه كه پيش از اين گفتيم چنين امرى دليل مى‏خواهد ومجرد تشابه كافى نيست. گستردگى اشتقاقات اين ماده در زبان عربى، اصل عربى بودن آن را تأييد مى‏كند. (13)

صدرالمتألهين شيرازى در مورد قرآن وفرقان وفرق ميان اين دو ومرتبه وجودى هركدام از آنها بيانى دارد كه خلاصه آن چنين است:

قرآن در لغت به معنى جمع كردن وفرقان به معنى جداكردن است، قران اشاره به علم اجمالى است كه به عقل بسيط معروف است كه عبارت است از علم به همه موجودات به نحو بسيط واجمالى. وفرقان اشاره است به علم نفسانى كه در نفوس فاضله تكثر پيدا كرده است ونفس گرامى پيامبراسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در يك مقام، عقل بسيط قرآنى است كه با همه معقولات متحد است ودر يك مقام، لوح نفسانى است كه در آن تفاصيل همه علوم وصور حقايق قرار گرفته است واين مصحفى كه هم‏اكنون در دست ماست از جهتى قرآن واز جهتى فرقان است. (14)

شايد بتوان گفت كه حقايق آيات الهى در مقام جمع الجمعى قرآن ودر مقام شهود وعينيت فرقان است ويا بگوئيم در نسبت به حق تعالى قرآن در نسبت به بندگان فرقان ويا بگوئيم در مقام اعتقاد قرآن ودر مقام عمل فرقان است...

تبارك الذى نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا (15)

مبارك است كسى كه فرقان را بر بنده خود نازل كرد تا به همه جهانيان نذير وبيم دهنده باشد.

3 ـ صحف ـ مصحف

يكى ديگر از نام‏هائى كه در قرآن براى قرآن ذكر شده «صحف» مى‏باشد كه بعدها به صورت مصحف رواج يافت، البته در قرآن كريم به همه كتاب‏هاى آسمانى «صحف» اطلاق شده مانند صحف ابراهيم وموسى، اين واژه در هشت مورد در قرآن استعمال شده كه از جمله آنها اين آيه است:

رسول من الله يتلوا صحفاً مطهره (16)

پيامبرى از خدا كه صحف پاك را تلاوت مى‏كند.

مصحف به مجموعه صحيفه‏هاى نوشته شده اطلاق مى‏شدو ولذا پس از رحلت رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به نسخه‏هايى از قرآن كه مربوط به شخص خاصى مى‏شد گفته مى‏شد مانند: مصحف ابن مسعود، مصحف عثمان ومصحف معاذ؛ بنابراين مصحف وجود كتبى قرآن است ولذا رواياتى در فضيلت خواندن قرآن از روى مصحف وارد شده واينكه نور چشم را زياد مى‏كند (17)

به نظر مى‏رسد كه مصحف به مجموعه اوراقى گفته مى‏شود كه در آن متون مذهبى ومقدسى نوشته شده باشد اگرچه كتاب آسمانى پيامبران هم نباشد ولذا مى‏بينيم كه به كتاب حضرت فاطمه عليهاالسلام دختر گرامى پيامبر، مصحف فاطمه گفته مى‏شود كتابى كه در آن علوم اولين وآخرين آمده ودر اختيار ائمه معصومين عليهم‏السلام بوده وبدون شك منظور از آن قرآن نيست (18) .

4 ـ ذكـر:

اين نام نيز در قرآن به قرآن اطلاق شده است. با ملاحظه بعضى از آياتى كه در آنها ذكر به معناى قرآن آمده چنين استنباط مى‏شود كه ذكر به معنى رابطه پيامبر با خداست ومنظور ثبت شدن حقايق غيبى در خاطره وذهن پيامبر است حقايقى كه از طريق وحى الهى دريافت مى‏كند همانگونه كه وجود لفظى اين حقايق كلام ووجود كتبى آنها كتاب است، وجود ذهنى وعقلى آنها هم ذكر است با اين تفاوت كه كلام وكتاب هردو كار خداست ولذا كلام‏الله وكتاب‏الله گفته مى‏شود ولى ذكر كار پيامبر است وبهمين جهت به قرآن ذكرالله گفته نمى‏شود.

البته اين برداشتى كه ما از ذكر كرديم منافات ومغايرتى با اين ندارد كه بگوئيم ذكر بودن قرآن به معناى يادآورى وتذكر احكام ومعارف الهى به مردم است ويا بگوئيم قرآن از آنجهت ذكر است كه علو وشرف دارد. همچنانكه در لغت به اين معانى آمده است. (19)

از جمله مواردى كه از قرآن به عنوان ذكر ياد شده است آيات زير مى‏باشد:

انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون (20)

ما ذكر (قرآن) را نازل كرديم وما نيز نگهبان آن هستيم.

وهذا ذكر مبارك انزلناه (21)

واين ذكر مباركى است كه نازل كرديم.

در قرآن كريم حدود بيست بار واژه ذكر به معنى قرآن آمده است.

5 ـ كتـاب:

شايد بتوان گفت در قرآن كريم پس از واژه قرآن بيشتر از هر واژه‏اى كلمه كتاب در مورد قرآن بكار رفته است. اين كلمه گاهى به صورت مفرد وگاهى با اضافه وبه صورت كتاب‏الله وگاهى همراه با صفاتى مانند مبين وحكيم ومنير ومسطور ومتشابه وغير اينها ذكر شده است.

دانشمندان علم لغت واژه كتاب را به معناى جمع كردن چيزى بر چيزى دانسته‏اند (22) وعلت اينكه به نوشتار كتاب گفته مى‏شود اين است كه حروف وكلمات با يكديگر ضميمه مى‏شوند. البته مى‏دانيم كه كتاب به معناى مكتوب است. اطلاق كتاب بر قرآن نيز از آن نظر است كه قرآن كلمات وحروف را در سطرها جمع كرده ويا سوره‏ها وآيه‏ها را جمع كرده است.

در قرآن كريم به همه كتاب‏هاى آسمانى كه بر پيامبران نازل شده كلمه كتاب اطلاق گرديده است ولى بيشتر در مورد قرآن بكار رفته كه از براى نمونه به دو آيه اشاره مى‏كنيم:

الحمدلله الذى انزل على عبده الكتاب ولم يجعل له عوجا (23)

سپاس خداوندى راكه بربنده خود كتاب‏را نازل‏كرد ودرآن كجى قرارنداد.

ونزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى‏ء وهدى ورحمه (24)

وبرتونازل‏كرديم‏كتاب‏راكه‏بيان‏كننده‏همه‏چيز ومايه‏هدايت ورحمت‏است.

در عرف دانشمندان اسلامى وفقهاء واصوليين ومتكلمين منظور از كتاب‏الله همان قرآن است واصطلاح كتاب وسنت ناظر به همين است وگاهى هم كتاب‏الله گفته مى‏شود همانطور كه اين تعبير در حديث معروف ثقلين آمده است.

آيا كتاب خدا با كلام خدا تفاوت دارد؟

مرحوم صدرالمتألهين مى‏گويد: فرق ميان كلام خدا وكتاب خدا مانند فرق ميان بسيط ومركب است وگفته شده است كه كلام از عالم امر وكتاب از عالم خلق است وكلام وقتى تشخص يافت كتاب مى‏شود. (25)

طبق اين نظر كلام اصل وريشه كتاب است وطبعاً از حيث رتبه مقدم بر آن مى‏شود اما ما تصور مى‏كنيم كه عكس اين مطلب درست است وريشه واساس ومادر كلام خدا كتاب خداست زيرا كه اين كتابى كه بر جان ودل پيامبر نازل شده وهم‏اكنون در اختيار ماست صورتى است از حقيقت والائى كه نزد خداست واز آن حقيقت به لوح محفوظ وكتاب مكنون وكتاب مبين ورقّ منشور وام‏الكتاب تعبير مى‏شود. جايگاه علوم ودفتر علم ازلى خداوند، رمز اصلى وكليد فهم اينكه چگونه قرآن بيان كننده همه چيز (تبيان كل شى‏ء) است نيز در همين است اين مطلب را بطور مشروح در آينده بحث خواهيم كرد.

حال مى‏گوئيم وقتى كتاب تشخص پيدا مى‏كند وتنزل مى‏يابد، به صورت كلام به گوش رسول مى‏رسد وكتاب خدا كلام خدا مى‏شود مگر اينكه كتاب را به معناى كاغذ ومركبى بگيريم كه كلمات خدا در آن وبا آن نوشته شده است.

بخش دوم: صفات قرآن

قرآن كريم براى معرفى خود وبيان ويژگى‏هاى خاصى كه دارد در آيات متعددى اوصاف وعناوين گوناگونى را ذكر كرده كه مطالعه وتفكر در يك‏يك آنها ما را با دنياى شگفت‏انگيز ونورانى قرآن آشنا مى‏كند وبه تحرك وتدبر وادار مى‏سازد.

عناوينى كه به صورت اوصاف قرآن در آيات قرآنى آمده بيش از پنجاه عنوان است ما براى سهولت كار ونيز جهت استفاده بيشتر وبهتر، آنها را به چند دسته تقسيم مى‏كنيم كه هر دسته‏اى بيانگر بعد خاصى از قرآن است، با توجه به مجموع عناوين واوصافى كه ذكر شده مى‏توان آنها را تحت چند موضوع مورد مطالعه قرار داد:

1 ـ قرآن در رابطه با خداوند

2 ـ هدايتگرى وروشنگرى قرآن

3 ـ قداست وعظمت قرآن

4 ـ اتقان واستحكام قرآن

5 ـ جنبه‏هاى عاطفى قرآن

6 ـ جامعيت قرآن

7 ـ هشداردهندگى قرآن در رابطه با گمراهان

8 ـ قرآن در مقام تصديق كتابهاى آسمانى پيشين

9 ـ جنبه‏هاى لفظى قرآن

اينك هركدام از اين موضوعات را كه شامل چند عنوان وصفت براى قرآن مى‏باشد مطرح مى‏كنيم وآيات مربوطه را مورد تدبر ودقت قرار مى‏دهيم.

قرآن در رابطه با خداوند

قرآن كريم به عنوان مجموعه وحى الهى وبه عنوان يك حقيقت از چند رابطه ونسبت برخوردار است: رابطه قرآن باخدا، رابطه قرآن با پيامبر ورابطه قرآن با مردم. آنچه كه اكنون مورد نظر ماست رابطه نخستين است واينكه قرآن چه نسبت‏هائى با خدا دارد.

در آيات قرآنى اوصافى براى قرآن ذكر شده كه پيوند ونسبت قرآن را باخداوند بيان مى‏كند.

اين هم نمونه‏هائى از آن اوصاف:

1 ـ آيات الله

در موارد متعددى قرآن به عنوان آيات‏الله توصيف شده است. آيات جمع آيه است وآن در لغت به معنى علامت ونشانه ومعجزه وكارى شگفت‏انگيز وهم به معنى جماعت آمده است (26) .

تمام پديده‏هاى جهان آفرينش آيات خدا ونشانه‏هاى علم وقدرت اوست، قرآن كريم هم، از آنجهت كه معجزه است وهيچكس توانائى آوردن نظير آن را ندارد، آيات‏الله شمرده شده است وبه بيان ديگرى مى‏توانيم بگوئيم كه موجودات عالم آيات تكوينى خدا است وقرآن نيز از لحاظ دلالت بر قدرت الهى آيات تكوينى واز لحاظ اشتمال بر معارف واحكام، آيات تشريعى خداوند است.

در قرآن كلمه آيه وآيات بطور مكرر آمده است كه در بسيارى از آنها منظور همان قرآن است ودر سه مورد به صورت "آيات‏الله" آمده كه همراه با تلاوت است از جمله در اين آيه:

تلك آيات الله نتلوها عليك بالحق وانك لمن المرسلين (27)

اين آيات خداست كه به درستى بر تو تلاوت مى‏كنيم وهمانا تو از مرسلين هستى.

به نظر مى‏رسد كه اطلاق واژه آيه وآيات بر قرآن به دوصورت مى‏باشد نخست اينكه همه قرآن نشانه‏هاى خداست وآيات‏الله است وديگر توجهى به آيه اصطلاحى در مقابل سوره نشده ودر اين مقام است كه آيات‏الله داراى دو مرحله است مرحله احكام وايجاز ومرحله تفصيل وبسط، چنانكه مى‏فرمايد:

كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير (28)

كتابى است كه آيات آن مستحكم شده وسپس با تفصيل از جانب خداوند حكيم وخبير بيان شده است.

دوم اينكه آيه به معنى جمله‏هاى خاصى است كه از جائى شروع ودر جائى ختم مى‏شود وواحد تشكيل دهنده سوره است مثلاً مى‏گوئيم سوره حمد داراى هفت آيه مى‏باشد. البته تعيين آيه به اين معنى توقيفى است ومعيار خاصى ندارد وتابع تعليم وارشاد شارع مى‏باشد.

آيه به معنى دوم اصطلاح متأخرى نيست كه مثلاً بوسيله صحابه وتابعين مصطلح بشود بلكه مربوط به زمان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏باشد ودر زمان خود پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم هم اين اصطلاح بود است وهمو مقاطع آيات را تعيين نموده است وبعضى از آيات در همان زمان معروف بوده مانند "آية‏الكرسى" يا آيات هفتگانه سوره حمد كه در قرآن به عنوان «سبعامن‏المثانى» از آن ياد شده است(البته مطابق بعضى از تفسيرها).

2 ـ كلام‏الله:

درباره اين صفت پيش از اين در مقام بحث از كتاب‏الله صحبت كرديم وفرق ميان كتاب‏الله وكلام‏الله را بيان نموديم، اكنون مى‏گوئيم كلام خدا نيز مانند آيات او به دو گونه است كلام تكوينى وكلام تشريعى، همه موجودات عالم كلام تكوينى خداوند است؛ مى‏بينيم كه خداوند از حضرت مسيح عليه‏السلام به عنوان كلمه خود ياد مى‏كند:

ان الله يبشرك بكلمة من اسمه المسيح‏بن‏مريم (29)

خداوند به تو مژده مى‏دهد به كلمه‏اى از خودش كه نام او مسيح فرزند مريم است.

ودر جاى ديگر پايان ناپذيرى قدرت خود را چنين ترسيم مى‏كند:

قل لو كان البحر مدادا لكلمات ربى لنفد البحر قبل از تنفد كلمات ربى ولو جئنا بمثله مددا (30)

بگو اگر دريا مركب شود براى كلمات پروردگار من همانا آن دريا تمام شود پيش از آنكه كلمات پروردگار من تمام شود هرچند همانند آن دريا را هم كمك بگيريم.

واما كلام تشريعى خداوند همان وحى او به انبياء است كه از جمله آيات قرآن كريم مى‏باشد. در چند آيه از قرآن عنوان "كلام‏الله" و"كلمات‏الله" به آيات قرآنى اطلاق شده است:

واتل ما اوحى اليك من كتاب ربك لامبدل لكلماته (31)

وتلاوت كن آنچه بر تو وحى شده از كتاب پروردگارت تغيير دهنده‏اى براى كلمات خدا نيست.

وان احد من المشركين استجارك فاجره حتى يسمع كلام‏الله (32)

واگر يكى از مشركين از تو پناه بخواهد به او پناه بده تا كلام‏الله را بشنود.

درباره حقيقت وچگونگى كلام خدا بحث جنجالى ومعروفى در كتب علم كلام وجود دارد كه در طول تاريخ باعث كشمكش‏ها وحتى خونريزى‏هاى بسيارى شده است اهل حديث وسلفيه معتقدند كه كلام خدا مانند ذات او قديم است ومعتزله عقيده دارند كه كلام خدا حادث ومخلوق است وابوالحسن اشعرى قائل به كلام نفسى است وهر كدام براى خود حرفهائى دارند كه اينجا جاى ذكر آنها نيست (33) وفقط روايتى از امام موسى‏بن‏جعفر عليه‏السلام نقل مى‏كنيم كه از اين روايت موضع ائمه معصومين عليهم‏السلام در اين بحث مشخص مى‏شود.

قلت لابى الحسن موسى بن جعفر يا ابن رسول الله ما تقول فى القرآن فقد اختلف فيه من قبلنا فقال قوم: انه مخلوق وقال قوم: انه غير مخلوق، فقال عليه‏السلام: اما انى لااقول فى ذلك ما يقولون ولكنى اقول انه كلام‏الله. (34)

راوى مى‏گويد به امام كاظم عرض كردم اى فرزند پيامبر درباره قرآن چه مى‏گوئى كه در اين‏باره اختلاف شده است گروهى مى‏گويند كه قرآن مخلوق است وگروهى مى‏گويند كه او مخلوق نيست. حضرت فرمود: اما من در اين‏باره آنچه را كه آنها گفته‏اند نمى‏گويم بلكه مى‏گويم كه قرآن كلام خداست.

3 ـ امرالله:

يكى ديگر از اوصاف قرآن كه در خود قرآن آمده عنوان "امرالله" است اين صفت نيز در مقام لحاظ رابطه ونسبت قرآن با خداست وبيانگر اين معنى است كه قرآن دربرگيرنده دستورات واوامر الهى است.

ذلك امر الله انـزله اليكم ومن يتـق الله يكفـر عنه سيئاته ويعظـم له اجـرا (35)

آن امر خداست كه به سوى شما نازل كرده است وهركس از خدا بترسد بدى‏هاى او را ناديده مى‏گيرد واجر او را بيشتر مى‏كند.

بدون شك منظور از "امرالله" در اين آيه قرآن است ومراد از آن امر تشريعى خداست كه درباره قوانين مربوط به زندگى انسانها است زيرا كه قبل وبعد آيه در مورد مسائل واحكام طلاق مى‏باشد. در مقابل اين امر تشريعى امر تكوينى خداوند است كه مربوط به عالم خلقت وفرمان تخلف ناپذير خداوند در ايجاد پديده‏هاى جهان مى‏باشد كه شامل پديده‏هاى طبيعى واجتماعى است.

درباره پديده‏هاى طبيعى:

انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون (36)

همانا فرمان خدا به اينصورت است كه چون چيزى را اراده كند مى‏گويد موجود باشد پس موجود مى‏گردد.

ودرباره پديده‏هاى اجتماعى:

فاذا جاء امرالله قضى بالحق وخسر هنالك المبطلون (37)

پس چون امر خدا فرا رسيد حكم به حق شدو ودر اين هنگام اهل باطل دچار خسران مى‏شوند.

4 ـ تنزيـل:

از اوصاف ديگر قرآن كه بعضى‏ها آن را به عنوان نام ذكر كرده‏اند صفت تنزيل است كه از باب اطلاق مصدر واراده مفعول مى‏باشد اين صفت از آنجهت در نسبت قرآن با خداست كه بيانگر اين حقيقت است كه قرآن ساخته وپرداخته ذهن بشر نيست بلكه از جانب خداوند نازل شده است.

نزول قرآن هم به صورت تنزيل وهم به صورت انزال آمده وفرق ميان تنزيل وانزال در اين است كه انزال به معنى نزول دفعى ويكبارگى است ولى تنزيل به معنى نزول تدريجى است، مى‏دانيم كه قرآن دوبار نازل شده يكبار به صورت يكپارچه ومشتمل بر همه قرآن كه در ليلة‏القدر در ماه مبارك رمضان نازل شده وبه احتمال زياد مراد از آن نزول حقيقت قرآنى بر جان ودل پيامبر است ويكبارهم به صورت تدريجى در طول 23 سال نازل شده ومراد از آن نزول تفصيلى وجداجداى آيات قرآن است واين همان كثرت در وحدت ووحدت در كثرت است.

البته در اين‏باره ـ بخواست خدا ـ به تفصيل در آينده بحث خواهيم كرد در اينجا منظور اين است كه معناى تنزيل روشن شود.

اطلاق تنزيل به قرآن در موارد متعددى (يازده مورد) از قرآن آمده كه در بعضى از آنها تنزيل به "الكتاب" اضافه شده ودر بعضى اضافه نشده است ولى در همه آن موارد، تنزيل به خداوند نسبت داده شده است آنهم با اوصافى مانند رحمن‏ورحيم، رب‏العالمين، حكيم، حميد، عزيزحكيم وعزيزعليم. دربيشتر موارد پس از بيان تنزيل قرآن از انذار وبيم دادن كافران ودر يك مورد علاوه بر انذار از تبشير هم صحبت شده است به عنوان نمونه دو آيه از آنها را مى‏خوانيم:

وانه لتنزيل رب العالمين نزل به الروح الامين على قبلك لتكون من‏المنذرين (38)

همانا قرآن فرود آورده پروردگار جهانيان است كه روح‏الامين آن را بر قلب تو نازل كرده تا تو از بيم دهندگان باشى.

تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم انا انزلنا اليك الكتاب بالحق فاعبدالله مخلصا له الدين (39)

فروفرستادن كتاب از جانب خداوند عزيز وحكيم. ما كتاب را به حق به سوى تو فرستاديم پس خدا را عبادت كن در حالى كه دين خود را بر او خالص كرده‏اى.

نكته‏اى كه اضافه مى‏كنيم اين است كه در دو آيه از اين يازده آيه، تنزيل بدون همراهى كلمه "من" ولى در بقيه همراه با كلمه من آمده است كه جاى تدبر وتفكر است. مى‏دانيم كه كلمه "من" يكنوع واسطه را تداعى مى‏كن يعنى اين تعبير كه قرآن نازل كرده خداست با اين تعبير كه نازل شده از جانب خداست مى‏تواند اين فرق را داشته باشد كه در تعبير اولى واسطه حذف شده ودر تعبير دوم عنايت به واسطه هم هست البته در يكى از دو آيه‏اى كه تنزيل بدون كلمه "من" آمده در آيه بعدى تصريح به واسطه كه همان روح‏الامين است، شده است؛ دقت كنيد.

5 ـ حبل الله:

در سوره آل‏عمران مى‏خوانيم:

واعتصموا بحبل الله جميعا ولاتفرقوا (40)

همگى به ريسمان خدا چنگ بزنيد ومتفرق نشويد.

بگفته بعضى از مفسران منظور از ريسمان خدا در اين آيه قرآن است بنابراين تفسير يكى از اوصاف قرآن «حبل الله» مى‏باشد. البته در بعضى روايات حبل الله در اين آيه به عترت پيامبر تفسير شده است واين منافاتى با تفسير اولى ندارد ومى‏توان گفت هم قرآن وهم اهل بيت حبل‏الله هستند.

اتفاقاً در روايتى از رسول گرامى، اين معنى به صورت ظريفى بيان شده است كه فرمود:

ايها الناس انى قد تركت فيكم حبلين ان اخذتم بهما لن تضلوا بعدى احدهما اكبر من الاخر كتاب الله حبل ممدود من السماء وعترتى اهل بيتى.

اى مردم من در ميان شما دوتا ريسمان باقى گذاشتم كه اگر آنها را اخذ

كنيد پس از اين گمراه نمى‏شويد يكى از اين دو ازديگرى بزرگتر است، كتاب خداكه ريسمانى‏است كه ازآسمان به‏زمين كشيده‏شده وعترت‏من اهل‏بيت‏من.

6 ـ وحــى:

وحى در لغت به معناى اشاره سريع وبا شتاب ونوشتن والهام وكلام مخفى والقاء مطلب به ديگرى است (41) ودر اصطلاح مطالبى است كه از جانب خداوند به پيامبران القاء مى‏شود وصورت‏هاى مختلفى دارد كه تفصيل آن در كتب كلامى وتفسيرى آمده است.

يكى از صفات قرآن كه در خود قرآن آمده است همان عنوان "وحى" مى‏باشد كه بيانگر رابطه قرآن با خداوند است واينكه آيات قرآنى حقايق والائى است كه از طرف خداوند به پيامبر خود القاء شده است.

ان هو الا وحى يوحى علمه شديد القوى (42)

قرآن چيزى نيست جز وحى كه القاء شده وشديدالقوى آن را تعليم داده است.

قل انما انذركم بالوحى ولايسمع الصم الدعاء اذا ماينذرون (43)

بگو همانا شما را به وسيله وحى الهى هشدار مى‏دهم ولى گوش ناشنوا دعوت حق را هنگامى كه بيم داده مى‏شود، نمى‏شنود.

هدايتگرى وروشنگرى قرآن

استعدادها وامكانات بالقوه‏اى كه در ساختار وجودى انسان به وديعت نهاده شده است، اگر به صورت صحيحى پرورش يابد ودر مسير درستى قرار گيرد، درچنين صورتى است كه انسان به هدف والائى كه براى آن آفريده شده، دست خواهد يافت وبه كمال مطلوب خواهد رسيد.

پيامبران وسفراى الهى براى چنين هدفى مبعوث شده‏اند. آنها معلمانى هستند كه انسانها را در جهت استفاده درست از امكانات وجودى خود تعليم مى‏دهند وراه رسيدن به سعادت وكمال را پيش‏پاى آنها مى‏گذارند وبدينگونه انسان را "هدايت" مى‏كنند.

قرآن كريم به عنوان مهمترين كتاب آسمانى كه براى بشر نازل شده است، عنايت خاصى به مسئله هدايت دارد واساسا هدف نهائى قرآن همان هدايت است. بهمين جهت قرآن به جنبه هدايتگرى وروشنگرى خود تأكيد بسيار دارد واوصاف وعناوين متعددى را براى خود ذكر مى‏كند كه مربوط به اين بعد از ابعاد قرآن است.

اينك عنوان‏هائى را كه ناظر به جنبه هدايتگرى قرآن است واز آنها به عنوان نام‏هاى وصفى ياد مى‏شود مورد تدبر قرار مى‏دهيم:

1 ـ نـور:

نقش تعيين كننده نور در پرورش ورشد گياهان وجانوران امرى واضح است وهمچنين نور سبب مى‏شود كه انسان اشياء را از يكديگر تمييز وتشخيص بدهد وراه را از چاه بشناسد. با توجه به همين خواص نور است كه قرآن خود را به عنوان نور معرفى مى‏كند.

فامنوا بالله ورسوله والنور الذى انزلنا والله بما تعملون خبير (44)

ايمان بياوريد به خداوند وپيامبرش ونورى كه نازل كرديم وخداوند به آنچه كه انجام مى‏دهيد آگاه است.

يا ايها الناس قدجائكم برهان من ربكم وانزلنا اليكم نورا مبينا (45)

اى مردم براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمد وبه سوى شما نورى آشكار نازل كرديم.

در جاى ديگرى مسلمانان صدر اسلام را به خاطر پيروى از نور قرآن مورد ستايش قرار مى‏دهد وآنان را گروه رستگاران معرفى مى‏كند. اشاره به اينكه استفاده از روشنائى قرآن رمز رسيدن به فلاح ورستگاران است:

فالذين آمنوا به وعزروه ونصروه واتبعوالنور الذى انزل معه اولئك هم المفلحون (46)

پس آنانكه به او (پيامبر اسلام) ايمان آوردند واو را گرامى داشتند وكمك كردند واز نورى كه همراه با او نازل شده است پيروى نمودند، آنان همان رستگارانند.

ودر آيه‏اى ديگر هدف از نزول قرآن را چنين بيان مى‏كند:

كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور (47)

اين كتابى است كه به سوى تو نازل كرديم تا مردم را از تاريكى‏ها به سوى روشنائى ببرى.

2 ـ هــدى

يكى ديگر از اوصاف قرآن كه بيانگر جنبه هدايتگرى آنست، "هدى" است كه بطور مكرر در قرآن آمده است. واژه هدى مصدر وبه معنى هدايت است ودر اطلاق به قرآن معنى فاعلى مى‏دهد، البته اين نظر دانشمندان علوم قرآن است (48) ولى ما تصور مى‏كنيم كه لزومى ندارد هدى را به معنى هادى بگيريم، بلكه مى‏توان آن را به همان معناى مصدرى به قرآن اطلاق نمود واراده مبالغه وتأكيد كرد. همانگونه كه كلماتى مانند نور ورحمت وشفاء وبلاغ وبصائر را به قرآن اطلاق مى‏كنيم.

اكنون نمونه‏هايى از آيات مربوطه را مى‏آوريم وبه تدبر در مضامين آنها مى‏نشينيم.

فانه نزله على قلبك باذن الله مصدقا لما بين يديه وهدى وبشرى للمؤمنين (49)

همانا آن را بر قلب تو با اذن خداوند فرود آورد كه تصديق كننده چيزى است كه پيش روى اوست وهدايت وبشارت براى مؤمنان است.

هذا بيان للناس وهدى وموعظة للمتقين (50)

اين بيانى است براى مردم وهدايت وموعظه‏اى است براى متقين.

ونزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيئى وهدى ورحمة وبشرى للمسلمين (51)

ونازل كرديم بر تو كتاب را كه بيان كننده همه چيز وهدايت ورحمت وبشارت براى مسلمانان است.

هذا بصائر للناس وهدى ورحمة لقوم يوقنون (52)

اين بصيرت‏هائى است براى مردم وهدايت ورحمت است براى قومى كه يقين دارند.

بطوريكه ملاحظه مى‏فرمائيد در اين آيات وآيات ديگرى كه مشابه آنهاست وما نياورديم، متعلق هدايت، متقين ومؤمنين ومسلمين واهل يقين است ونه همه مردم بخصوص اينكه ميان عموم مردم ومؤمنين فرق گذاشته مانند آيه 138 آل عمران وآيه 20 جاثيه كه خوانديم. در اين آيات بطوريكه ديديم، قرآن براى عموم مردم بيان وبصائر وبراى متقين واهل يقين هدايت عنوان شده است. بنابراين مى‏توان گفت كه منظور از هدى در اين آيات هدايت خاصى است كه مخصوص اهل ايمان است. البته اين مطلب مانع از آن نيست كه قرآن به نوع ديگرى هدايت‏كننده عموم مردم باشد.

البته در يك آيه از آيات مربوط به موضوع، متعلق "هدى" عموم مردم ذكر شده:

شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن هدى للناس (53)

ماه رمضان كه قرآن در آن نازل شده هدايت‏كننده مردم است.

درست است كه در اين آيه متعلق "هدى"، "ناس" است ولى به نظر مى‏رسد كه منظور از ناس درخصوص اين آيه مؤمنين باشد زيرا در دنباله همين آيه حكم وجوب روزه بيان شده وخطاب به مسلمين است:

ومن شهد منكم الشهر فليصمه

هركس از شما اين ماه را درك كند آن را روزه بدارد.

3 ـ مبيــن:

اين صفت به تنهائى به قرآن اطلاق نشده بلكه به حالت مركب وبه صورت كتاب مبين وقرآن مبين ونورمبين آمده است وبه هرحال يكى از صفات قرآن مى‏باشد ودربرگيرنده اين مطلب است كه قرآن كتابى روشن وآشكار است وانسان مى‏تواند به آسانى از رهنمودهاى آن استفاده كند وبه راحتى خود را در مسير هدايت قرآن قرار بدهد.

تلك آيات الكتاب وقرآن مبين (54)

اينست كتاب وقرآن آشكار وروشن.

تلك آيات القرآن وكتاب مبين (55)

اينست آيات قرآن وكتاب روشن.

اين دو آيه را با هم مقايسه كنيد وببينيد چگونه دو كلمه قرآن وكتاب در اين آيات جاى خود رابه يكديگر داده‏اند وشكل جمله‏بندى يكسان است. ضمنا در اين دو آيه وچند آيه ديگر صفت "مبين" مانند موصوف خود به صورت نكره آمده ولى در آيات ديگرى اين تركيب به صورت معرفه آمده است به عنوان نمونه:

والكتاب المبين انا انزلناه فى ليلة مباركه (56)

قسم به همين كتاب روشن كه ما آن را در شبى مبارك نازل كرديم.

در آيه ديگرى، از قرآن به عنوان نور مبين ياد شده است:

قدجائكم برهان من ربكم وانزلنا اليكم نورا مبينا (57)

همانا به سوى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمد ونور روشنى به سوى شما نازل كرديم.

4 ـ بصائـر:

عنوان "بصائر" به همين صورت جمع، به قرآن اطلاق شده است. بصائر جمع بصيرت است كه به معنى بينش درست ودرك صحيح مى‏باشد وناظر به اين مطلب است كه قرآن كريم،بينش انسان را نافذ وتند وتيز مى‏كند وبه او توانائى فهم درست ودرك حقائق عالم را ارزانى مى‏دارد. انسانى كه با هدايت قرآن گام برمى‏دارد، در تفكرات وانديشه‏ها وهمچنين در تصميم‏گيرى‏هاى خود دچار اشتباه وانحراف نمى‏شود.

هذا بصائر من ربكم وهدى ورحمة لقوم يؤمنون (58)

اين بصيرت‏هائى از جانب پروردگارتان مى‏باشد وهدايت ورحمتى است براى قومى كه ايمان آورده‏اند.

هذا بصائر للناس وهدى ورحمة لقوم يوقنون (59)

اين بصيرتهائى است براى مردم وهدايت ورحمتى است براى قومى كه يقين دارند.

به طوريكه در ذيل عنوان "هدى" متذكر شديم به نظر مى‏رسد كه هدايت قرآن مراحل گوناگونى دارد. يك مرحله آن عام است وشامل همه مردم از مؤمن وغير مؤمن مى‏شود ومرحله ديگر آن هدايت خاصى است كه فقط مؤمنين را در برمى‏گيرد. در آيه‏اى كه هم‏اكنون خوانديم، اين مطلب به وضوح ديده مى‏شود.

قرآن در مرحله نخست بصيرت‏ها را باز مى‏كند وانسان را به تفكر صحيح وادار مى‏سازد تا راه مستقيم را دريابد. اين مرحله براى عموم مردم است وچون انسانى راه درست را پيدا كرد وبه خدا ورسول ايمان آورد، چنان نيست كه رسالت قرآن درباره او تمام شده باشد وقرآن او را به حال خود بگذارد بلكه مرحله ديگرى از هدايت آغاز مى‏شود كه ويژه مؤمنان است وآن نيز مراحلى دارد: اسلام وايمان ويقين.

5 ـ بـلاغ:

ازجمله اوصافى كه در قرآن ذكر شده وبه جنبه هدايتگرى قرآن مربوط مى‏شود، عنوان "بلاغ" است. اين واژه كه مصدر از باب تفعيل است به معناى پيام‏رسانى وتبليغ مى‏باشد. قرآن كريم مجموعه‏اى از پيام‏هاى خداوند است كه پيامبراسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مأموريت داشت كه آنها را به مردم ابلاغ كند تا مردم با دريافت اين پيام‏هاى آسمانى وبه‏كارگيرى انديشه‏هاى خود، به آن نوع از زندگى كه شايسته مقام انسانى است برسند.

ابلغكم رسالات ربى وانالكم ناصح امين (60)

پيام‏هاى پروردگارم رابه شما مى‏رسانم ومن نسبت به شما اندرزگوى امينى هستم.

هذا بلاغ للناس ولينذروا به وليعلموا انما هو اله واحد وليذكر اولوالالباب (61)

اين بلاغى است براى مردم تا بدان بيم داده شوند وبدانند كه او خدائى يگانه است وصاحبان خرد اندرزگرند.

در اين آيه سه هدف براى پيام‏هاى قرآن ذكر شده والبته با آوردن حرف واو در اول (ولينذروا به) اشاره به اين كرده كه هدف‏ها منحصر به اين سه‏تا نيست، بلكه هدف‏ها متعدد است كه از جمله آنها اين سه هدف مى‏باشد:

1 ـ انذار وبيم دادن مردم.

2 ـ ايمان آوردن مردم به خداى يگانه.

3 ـ تذكر به صاحبان خرد.

6 ـ ذكر وتذكره

اين دو عنوان كه تقريباً به يك معنى است در موارد متعددى به صورت صفت براى قرآن آمده است وبه خصوص كلمه "ذكر" در آيات بسيارى وارد شده ومنظور از آن جنبه يادآورى واندرزگوئى قرآن است. بايد ديد كه قرآن چه چيزى را يادآورى مى‏كند؟ متعلق ذكر ويادآورى مى‏تواند چند موضوع باشد:

1 ـ يادآورى عظمت خدا ونعمت‏هاى او ونيز وعده‏هاى او.

2 ـ يادآورى تعليمات پيامبران گذشته.

3 ـ يادآورى سرگذشت امت‏هاى پيشين.

4 ـ يادآورى حقايقى كه انسان مى‏تواند باعقل خود آنها را درك كند.

آياتى كه كلمه ذكر وتذكره در آنها به عنوان صفتى براى قرآن آمده بسيار است ونمونه‏هائى از آن را مى‏آوريم:

وانزلنااليك‏الذكرلتبين‏للناس مانزل‏اليهم ولعلهم‏يتفكرون (62)

ونازل كرديم بر تو ذكر را تا به مردم آنچه را كه به آنها نازل شده بيان كنى وشايد آنان بينديشند.

وهذا ذكر مبارك انزلناه افانتم له منكرون (63)

واين ذكر مباركى است كه نازل كرديم، آيا شما آنرا انكار مى‏كنيد؟

وانه لتذكرة للمتقين (64)

وآن تذكره‏اى است براى متقين.

ان هذه تذكرة فمن شاء اتخذالى ربه سبيلا (65)

همانا اين تذكره‏اى است پس هر كس بخواهد، راهى را به سوى پروردگار خويش برمى‏گزيند.