(همزه ):
يَنْاَوْنَمَنْ امَنَرَسُولٌ اَمينٌ
(هاء): مِنْهُمْاِنْ هُوَقَوْمٍ هادٍ
(عين ): اَنْعَمْتَمِنْ عِلْمٍسَميعٌ عَليمٌ
(حاء): وَانْحَرْمِنْحَكيمٍعَليماً حَكيماً
(غين ): فَسَيُنْغِضُونَيَكُنْ غَنِيّاًاِلهٍ غَيْرِهِ
(خاء): وَالْمُنْخَنِقَةٌمِنْ خَيْرٍقَوْمٌ خَصِمُونَ
ادغام
نـون سـاكـن و تـنـويـن در شش حرف (يرملون ) ادغام مى
شود و اين ادغام در دو حرف (راء و لام )، بدون غُنّه و در چهار حرف بقيّه (يَنْمُو)
با غُنّه است .
غُنّه : صوتى است كه از خيشوم (فضاى بينى ) خارج مى شود.
دو حـرف (مـيم ) و (نون ) داراى اين حالت هستند، بويژه چنانچه مشدّد باشند و نيز در
هنگام ادغامِ با غُنّه و اخفاى اين دو حرف ، غُنّه به ميزان دو حركت ادامه دارد،
مانند:
(راء): مَنْ رَحِمَغَفُورٌ رَحيمٌ
(لام ): مِنْ لَدُنْرِزْقاً لَكُمْ
(ميم ): مَنْ مَعِىَفَتْحاً مُبيناً
(نون ): اِنْ نَشَاْحِطَّةٌ نَغْفِرْ
(واو): مِنْ وَلَدٍاُمَّةً واحِدَةً
(ياء): مَنْ يَقُولُيَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ
# يـادسـپـارى : در كلمات (قِنْوان ـ صِنْوان ـ دُنْيا ـ بُنْيان ) به سبب آنكه نون
ساكن و حروف يرملون (واو، ياء) در يك كلمه قرار گرفته اند، ادغام انجام نمى شود.
تمرين :
فى لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ ـ كُلُّ اَمْرٍ حَكيمٍ ـ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ ـ وَ اِنْ
يَرَوْا ـ فى شَكٍّ يَلْعَبُونَ ـ عَذابٌ اَليمٌ ـ فـَوَيـْلٌ يـَوْمـَئِذٍ
لِلْمـُكـَذِّبينَ ـ وَ لكِنْ لا ـ فَقالُوا اَبَشَراً مِنّا واحِداً نَتَّبِعْهُ
اِنّا اِذاً لَفى ضَلالٍ وَ سُعُرٍ
پرسش و تمرين
1 ـ احكام نون ساكن و تنوين نزد حروف بيست و هشتگانه را توضيح دهيد.
2 ـ حروف حلقى را نام ببريد.
3 ـ ادغـام نـون سـاكـن و تـنـويـن چـنـد نـوع دارد؟ بـا ذكـر مثال توضيح دهيد.
4 ـ كلماتى را كه از ادغام نون ساكن مستثنا هستند نام ببريد.
درس شانزدهم
احكام نون ساكن و تنوين (2)
اقلاب يا قلب
در اينجا مراد تبديل نون ساكن و تنوين به حرف (ميم ساكن ) است و آن هم در
صورتى است كه نون ساكن و تنوين پيش از حرف (باء) واقع گردند، با توجّه به اين نكته
كه ميم ساكن ايجاد شده ، در نزد باء (اخفاء) مى شود كه باغُنّه همراه است ، مانند:
اَنْبِئْهُمْ ـ سَميعاً بَصيراً ـ مِنْ بَعْدِهِمْ ـ واقِعٌ بِهِمْ
تمرين :
حِكْمَةٌ بالِغَةٌ ـ مُنْبَثًّا ـ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ ـ فَانْبَجَسَتْ ـ اَمَدًا
بَعيداً ـ مِنْ بَعْدِهِمْ ـ مَشّآءٍ بِنَميمٍ ـ اَنْ بُورِكَ ـ سَميعٌ بَصيرٌ ـ
فَانْبِذْ ـ مِنْ بُطُونِ ـ بَصيرٌ بِالْعِبادِ ـ مِنْ بَقْلِها ـ مَنْ بَعَثَنا
اخفـا
اخفا به معناى (پوشاندن )، حالتى است ميان اظهار و ادغام ، همراه با غُنّه
بگونه اى كه تشديد ايجاد نشود.
نون ساكن و تنوين در نزد پانزده حرف باقيمانده (اخفا) مى شوند.
در هنگام شروع اخفا بدون اينكه زبان به محلّ اداى نون برسد، حرف بعدى به محلّ تلفّظ
خود نزديك شده ، در اين حال ، صوت بصورت غُنّه دو حركت ، ادامه پيدا كرده و آن گاه
حرف مابقى به سهولت و آسانى تلفّظ مى گردد.
لازم بـه يـادسـپـارى اسـت كـه كـيفيت اخفا بستگى به نوع حرف مابقى دارد، بدين معنا
كه اگر حـرف مـابـقـى از حـروف اسـتـعـلا بـاشـد، اخـفـاى نون ساكن و تنوين ، درشت
و پرحجم بوده و چنانچه از حروف استفال باشد، اخفا رقيق و نازك خواهد بود.
از مـطـالب فـوق ، روشـن مى شود كه اخفاى نون ساكن و تنوين در نزد هر يك از اين
حروف با ديگرى تفاوت دارد و چه بسا فردى اخفا در نزد حرفى را صحيح انجام دهد، ولى
در نزدِ حرف ديگر نتواند بخوبى اخفا نمايد. بنابراين ، بايد تمامى موارد حروف
پانزده گانه ، تمرين شود.
(ت ): اَنْتُمْمَنْ تابَجَنّاتٍ تَجْرى
(ث ): وَالاُْنْثى اَنْ ثَبَّتْناكَخَيْرٌ ثَواباً
(ج ): اَنْجَيْتَنااِنْ جَعَلَخَلْقٍ جَديدٍ
(د): عِنْدَهُمْمِنْ دُونِهِكَاْساً دِهاقاً
(ذ): فَاَنْذَرْتُكُمْمِنْ ذَهَبٍفى يَوْمٍ ذى مَسْغَبَةٍ
(ز): اَنْزَلَفَاِنْ زَلَلْتُمْنَفْساً زَكِيَّةً
(س ): فَاَنْسيهُمْوَ لَئِنْ سَاَلْتَهُمْفَوْجٌ سَاءَلَهُمْ
(ش ): يَنْشُرْاِنْ شآءَرُكْنٍ شَديدٍ
(ص ): فَانْصُرْناوَ لَمَنْ صَبَرَقَوْماً صالِحينَ
(ض ): مَنْضُودٍمَنْ ضَلَّعَذاباً ضِعْفاً
(ط): قِنْطاراًاِنْ طَلَّقَكُنَّكَلِمَةٍ طَيِّبَةٍ
(ظ): يَنْظُرُونَمِنْ ظَهيرٌقَوْمٍ ظَلَمُوا
(ف ): اَنْفُسَهُمْكُنْ فَيَكُونُخالِداً فيها
(ق ): تَنْقِمُونَمِنْ قَبْلُسَميعٌ قَريبٌ
(ك ): اَلْمُنْكَرِمَنْ كانَعُلُوّاً كَبيراً
پرسش و تمرين
1 ـ نون ساكن و تنوين نزد چه حرفى قلب به ميم مى شوند؟
2 ـ اخفا يعنى چه ؟
3 ـ نون ساكن و تنوين نزد چه حروفى اخفا مى شوند؟
4 ـ سوره واقعه را تلاوت و موارد اخفاى آن را مشخص فرماييد.
درس هفدهم
احكام ميم ساكن
ميم ساكن نزد حروف الفبا سه حالت پيدا مى كند: (ادغام ، اخفا، اظهار).
ادغام
مـيـم سـاكـن در حـرف (ميم ) بعد از خود ادغام مى شود (ادغام متماثلين بوده
و با غُنّه همراه است )، مانند:
وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (وَ هُمُّهْتَدُونَ) ـ كَمْ مِنْ (كَمِّنْ)
اخفـا
ميم ساكن قبل از حرف (باء) اخفا مى گردد.
در هـنـگـام اخـفـاى مـيـم ، لبـهـا را به هم نزديك مى كنيم ، بحدّى كه فاصله اندكى
بين دولب ، موجود باشد. در اين حال ، صوت به حالت غُنّه به ميزان دو حركت ، كشيده
مى شود، مانند:
رَبَّهُمْ بِهِمْ ـ اَمْ بِهِ جِنَّةٌ ـ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ
يـادسـپـارى : مـيـان مـيـم سـاكـن اصـلى و نـون سـاكـن و تـنـويـن كـه قبل از حرف
باء تبديل به ميم ساكن مى گردد، تفاوتى وجود ندارد.
تمرين :
نـَجَّيـْنـاهـُمْ بِسَحَرٍ ـ صَبَّحَهُمْ بُكْرَةً ـ اَنْتُمْ مُدْهِنُونَ ـ
اَنْتُمْ بِهِ ـ رَبَّهُمْ مُشْفِقُونَ ـ هُمْ مِنْها ـ وَ هُمْ بـارِزُونَ ـ
اَنَّهـُمْ بـادُونَ ـ لَهـُمْ مـُوسـى ـ هـُمْ بـَدَؤُوكُمْ ـ جُلُودُهُمْ ـ
بَدَّلْناهُمْ ـ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ ـ يُمَتِّعْكُمْ مَتاعاً
اظهـار
ميم ساكن در نزد بقيّه حروف ، اظهار مى گردد. بايد دقّت نمود كه ميم ساكن ،
حركت نگرفته و روى آن مـكـث نـيز نشود و در نزد دو حرف (فاء ـ واو) توجّه بيشترى
لازم است تا ميم ساكن ، اخفا يـا ادغـام نـشـده و صـوت نـيـز قطع نگردد. بدين منظور
پس از تلفّظ ميم بدون اينكه صوت ، قـطـع گـردد يا لبها بشدّت از يكديگر جدا شود
لبها با ظرافت به حالت اداى حرف (فاء و واو) درآيد، مانند:
لَكُمْ فيها ـ يَمُدَّهُمْ فى ـ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ
جمع بندى موارد غُنّه
در پـايـان ، مـوارد غُنَّه را كه در درسهاى گذشته بطور پراكنده تشريح شده ،
جمع بندى مى كنيم .
1 ـ نون و ميم مشدّد، مانند:
اِنَّ ـ كُنّا ـ عَمَّ ـ اُمَّةً
2 ـ ادغام ميم ساكن در ميم ، مانند:
لَهُمْ مُوسى ـ وَ هُمْ مِنْها
3 ـ ادغام نون ساكن در چهار حرف (يَنْمُو) يا (يَمُون ) مانند:
مَنْ يَشاءُ ـ مِنْ نَفْسٍ ـ مِنْ مالٍ ـ مِنْ وَلِي
4 ـ كلّيّه (اخفا)ها (كه شامل اخفاى نون ساكن نزد (حروف مابقى ) و همچنين اخفاى ميم
ساكن در نزد حرف (باء) مى باشد)، مانند:
عَنْكُمْ ـ كُنْتُمْ ـ مِنْ بَعْدِ ـ اَمَدًا بَعيداً
پرسش و تمرين
1 ـ مـيـم سـاكـن نـزد حـروف الفـبـا چـه احـكـامـى دارد؟ بـراى هـر مـورد مثال
بزنيد.
2 ـ در چه مواردى از احكام ميم ساكن ، با غُنّه همراه است ؟
3 ـ در اظهار ميم چه نكاتى را بايد رعايت كنيم ؟
درس هجدهم
مدّ و قصر (1)
مـدّ در لغـت ، بـه مـعـنـاى (زيـادت )، (افزونى و كشش ) مى باشد، و در اصطلاح
عبارت است از: (امتداد و كشيدن صوت در حروف مدّى بيش از مقدار طبيعى ).
قـصـر در لغـت ، بـه مـعناى (كوتاهى ) و ضد مدّ مى باشد، و در اصطلاح ، عبارت است
از: (اداى حروف مدّى به اندازه طبيعى و معمولى آن ).
حروف و سبب مدّ
براى مدّ، حروف مدّى و سبب مدّ لازم است .
الف ـ حـروف مـدّى : عـبـارت اسـت از: (الف مـاقـبـل مـفـتـوح ، يـاء ماقبل مكسور،
واو ماقبل مضموم ).
ب ـ سـبـب مـدّ: عـبـارت اسـت از (هـمـزه و سكون ) و تشديد هم به خاطر آنكه يك حرف
ساكن در آن نهفته است ، سبب مدّ به حساب مى آيد.
چـنـانچه حروف مدّى ، بدون سبب باشد، يعنى بعد از آنها همزه يا سكون نباشد، (مدّ
ذاتى ) نام دارد و به ميزان دو حركت كه حداقلِ كشش حروف مدّى است ، كشيده مى شود،
مانند:
اتُونى ـ اُوذينا
كـشـش صـوت را در حروف مدّى به ميزان دو حركت
(24) (قصر)، و سه حركت را(فوق قـصـر) و چـهـار حـركـت را(تـوسـّط) و
پـنـج حـركـت را (فـوق تـوسـّط) و شـش حـركـت را(طول ) نامند.
مقدار مدّ از دو حركت ، كمتر نبوده و از شش حركت نيز بيشتر نمى باشد.
انواع مدّ
مـدّى كـه سـبـب آن هـمـزه بـاشـد، بـر دو قـسـم اسـت : (مـدّ متّصل ) و
(مدّ منفصل ).
مدّى كه سبب آن سكون باشد نيز بر دو قسم است . (مدّ لازم ) و (مدّ عارض ).
الف ـ مدّ متّصل : آن است كه حرف مدّ و همزه در يك كلمه باشد و مقدار مدّ آن از
چهار تا شش حركت خواهد بود، مانند:
يَشاءُ ـ سيئَتْ ـ سُوءُ
ب ـ مـدّ منفصل : آن است كه حرف مدّ در آخر كلمه و همزه در ابتداى كلمه بعد قرار
گيرد و مقدار آن از دو تا پنج حركت مى باشد، مانند:
بِما اُنْزِلَ ـ فى اَنْفُسِهِمْ ـ كَفَرُوا اِلى ـ عِلْمِهِ اِلاّ ـ مَا لَهُ
اَخْلَدَهُ
در دو مـثـال اخـيـر، حـرف مـدّ از اشـبـاع (سـير كردن ) هاء ضمير، توليد شده است
كه آنها را (مدّ اشباع ) نيز ناميده اند.
چند نكته
1 ـ ميزان مدّ منفصل نبايد بيشتر از ميزان مدّ متّصل باشد.
2 ـ در مـيـزان كـشـش مـدّهـاى مـتـّصـل و مـنـفـصـل ، رعـايـت توازن لازم است ،
بدين معنى كه اگر مدّ مـتـّصـل را بـه طـول خـوانـديـم ، بـايـد تـمـام مـدّهـاى
مـتـّصـل را بـه طـول بـخـوانـيـم و يـا اگـر بـراى مـثال ، مدّ منفصل را به قصر
خوانديم ، در مورد ساير مدّهاى منفصل نيز به همين طريق عمل كنيم .
3 ـ در مـوارد فـوق بـراى راهـنـمـايـى قـارى قـرآن ، عـلامـتـى بـه ايـن شكل (َّ )
بالاى حروف مدّى قرار داده اند.
تمرين :
اِنْ هِىَ اِلاَّّ اَسْم آءٌ سَمَّيْتُمُوه آ اَنْتُمْ وَ ا ب آؤُكُمْ م آ اَنْزَلَ
اللّ هُ بِه ا مِنْ سُلْط انٍ ـ وَ م ا تَش آؤُونَ اِلاّ اَنْ يَشآءَ
اللّهُ ـ عـَسـى رَبُّنـا اَنْ يـُبـْدِلَنـا خـَيـْراً مـِنْهآ اِنّا اِلى
رَبِّنْا راغِبُونَ ـ اَمْ لَهُمْ شُرَكآءُ فَلْيَاْتُوا بِشُرَكآئِهِمْ
اِنْ كانُوا صادِقينَ ـ اِنَّ هؤُلاَّء يُحِبُّونَ الْع اجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَ ر
آءَهُمْ يَوْماً ثَقيلاً ـ قُلْ اِنَّم آ اَدْعُوا
رَبّى وَ لاَّ اُشْرِكُ بِهِ اَحَداً
پرسش و تمرين
1 ـ مدّ را تعريف كنيد.
2 ـ سبب مدّ چيست ؟
3 ـ چه فرقى ميان مدّ متّصل و منفصل مى باشد؟
4 ـ توازن در مدّ يعنى چه ؟
5 ـ نوع مدّ در كلمات زير را مشخص كنيد.
اُولئِكَ ـ سُوءُ ـ لاَِهْلِهِ اِنّى انَسْتُ ـ جآءَها ـ بَيْضآءَ ـ يا مُوسى
اِنَّهُ اَنَا اللّهُ ـ هؤُلاءِ ـ حَتّى اِذا اَتَوْا ـ لا اَرى
درس نوزدهم
مدّ و قصر (2)
مدّ لازم
مدّ لازم ، مدّى است كه سبب آن (سكون ذاتى ) باشد.
سـكون ذاتى آن است كه هميشه جزو كلمه بوده باشد، مانند سكون (لام ) در كلمه (آلاْ
نَ) در مقابلِ سـكـون عـارضـى كـه بـه هـنـگـام وقـف ايـجـاد مـى شـود، مثل
(نَسْتَعينُ) كه هنگام وقف ، آن را (نَسْتَعينْ) مى خوانيم .
مدّ لازم فقط به طول خوانده مى شود.
مدّ لازم گاهى حرفى است ، يعنى در حروف مقطّعه آغاز سوره ها قرار دارد، و زمانى
كلمه اى است ، يـعـنـى در كـلمـات قـرآن يـافـت مـى شـود و سـبـب مـدّ لازم ،
گـاهـى مـُخـفَّف (سـكـون ) و زمـانى مُثَقَّل (تشديد) مى باشد.
بنابراين مدّ لازم چهار نوع است :
1 ـ مدّ لازم حرفى مخفَّف ، مانند: نَّ (نُوَّنْ) ـ قَّ (قآفْ)
2 ـ مدّ لازم حرفى مُثقَّل ، مانند: الَّمَّ (الف ، لام مّيم )
3 ـ مدّ لازم كلمه اى مُخفّف ، مانند: آلاْ نَ
4 ـ مدّ لازم كلمه اى مُثقَّل ، مانند: حآجَّ ـ اَتُحاجُّوَّنّى
مدّ عارض
مـدّ عارض ، مدّى است كه سبب آن سكون عارضى باشد كه در اثر وقف پديد مى آيد
و جايز است از دو تا شش حركت كشيده شود، مانند:
تُكَذِّبانِ (تُكَذِّبانْ) ـ تَعْلَمُونَ ـ (تَعْلَمُونْ) ـ عَليمٌ (عَليمْ)
در مدّهاى عارضى رعايت توازن ، لازم نيست .
مدّ لين
در صـورتـى كـه بـعـد از حـروف ليـن (واو سـاكـن مـاقـبـل مـفـتـوح ، يـاء
سـاكـن مـاقـبـل مفتوح ) حرف ساكنى واقع شود، مى توان حروف لين را تا شش حركت
امتداد داد، (فرقى نمى كند كه سكونش ذاتى باشد يا عارضى ).
مثال سكون لازم : (عَيْنْ) در (كهيعص ) و (حم عسق )
مثال سكون عارضى : خَوْفٍ (خَوْفْ) ـ خَيْرٌ (خَيْرْ)
تمرين :
وَ حـآجَّهُ قـَوْمـُهُ قـالَ اَتـُحـاجُّوَّنـّى فـِى اللّهِ وَ قَدْ هَدينِ ـ
كَّهيعَّصَّ ـ يُوآدُّونَ مَنْ حآدَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ ـ وَاللّهُ خَلَقَ كُلَّ
دآبَّةٍ مِنْ مآءٍ ـ ذلِكَ بِاَنَّهُمْ شآقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ
يُشآقِّ اللّهَ فَاِنَّ اللّهَ شَديدُ الْعِقابِ ـ وَالصّآفّاتِ صَفًّا ـ وَ لَيْسَ
بِضآرِّهِمْ شَيْئاً ـ اَلْحآقَّةُ، مَاالْحآقَّةُ
# يـاد سـپـارى : از مـجـمـوع چـهارده حرف مقطّع قرآن ، پنج حرف (حَىُّ طُهْر)
داراى مدّ ذاتى و هفت حـرف (سـَنـَقُصُّ لَكُمْ) داراى مدّ لازم و يك حرف (عَيْن )
داراى مدّ لين مى باشد و الف ، فاقد مدّ است .
پرسش و تمرين
1 ـ چه فرقى ميان مدّ لازم و عارض مى باشد؟
2 ـ مدّ لازم بر چند نوع است ؟
3 ـ انواع مدّ در حروف مقطّع زير را مشخّص كنيد.
حم عسق ـ المص ـ طه ـ كهيعص ـ المر
4 ـ انواع مدّ در كلمات زير را مشخص كنيد.
ها اَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ ـ يُحادُّونَ ـ حَدائِقَ ـ اَتُحاجُّونَنا ـ
آلذَّكَرَيْنِ ـ اِلَى الْحَوْلِ (در هنگام وقف ) ـ وَ الْجُوعِ (در هنگام وقف )
بيستم
وقف و ابتدا
معناى وقف
وقـف در لغـت ، بـه مـعـنـاى (بـازداشـتن ، درنگ كردن ) مى باشد، و در
اصطلاح ، عبارت است از: (قـطـع صـوت در هـنـگـام قـرائت براى تازه كردن نفس و سپس
ادامه قرائت ) (كه ابتدا ناميده مى شود).
روش وقف در كلمات قرآن
به هنگام وقف ، تغييراتى در آخر كلمات به شرح زير داده مى شود:
1 ـ كـلمـاتـى كـه بـا (تـاء) گـرد (ة ) خـتـم شـده اسـت بـا هـر حـركـتـى كـه
بـاشـنـد، تبديل به هاء ساكن (هْ)مى شود، مانند:
تُقيةً (تُقيهْ) ـ زَكوةِ (زَكوهْ) ـ مَرَّةٍ (مَرَّهْ)
كلماتى كه با تاء كشيده (ت ) نوشته شده است ، فقط ساكن مى شود، مانند:
رَحْمَتُ (رَحْمَتْ) ـ سُنَّتَ (سُنَّتْ) ـ نِعْمَتَ (نِعْمَتْ)
2 ـ تنوين كلمات منصوب ، تبديل به الف مدّى مى شود، مانند:
رَحيماً (رَحيما) ـ ماءً (ماءا) ـ هُدىً (هُدى )
3 ـ بقيه كلمات ، ساكن مى گردد، مانند:
يـَقـْتـَلُونَ (يـَقـْتـَلُونْ) ـ فـَاتَّقـُونِ (فـَاتَّقـُونْ) ـ هـُوَ (هـُو) ـ
نـَسـْتَعينُ (نَسْتَعينْ) ـ مُسْتَقيمٍ (مُسْتَقيمْ) ـ نَهَرٌ (نَهَرْ) ـ هِىَ (هى
)
مورد اوّل و دوّم ، وقفِ ابدال و سومين مورد، وقف به اسكان نام دارد.
لازم بـه يـادسپارى است كلماتى كه در آخر آنها (الف ، واو، ياء مدّى ) يا حرف ساكن
مى باشد به هنگام وقف ، تغييرى در آنها داده نمى شود، مانند:
كَلاّ ـ يُدْعى ـ رَبّى ـ كُلُوا ـ قُمْ فَاَنْذِرْ
اقسام وقف
وقف بر دو نوع است : اختيارى ، اضطرارى .
الف ـ وقـف اخـتـيـارى : وقـفـى است كه به اراده و تشخيص ، صورت گيرد كه طبعاً بايد
كلام ، تمام باشد و بر سه قسم است : تامّ، كافى ، حَسَنْ.
وقـف تـامّ: وقـفـى اسـت كـه كـلام از نـظـر لفـظ (دسـتـور زبـان ) و مـعـنـى
كـامـل بـوده و بـه كـلام بـعـد از خـود، بـسـتـگـى نـداشـتـه بـاشـد، مـانـند وقف
بر (وَ اُولَّئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) و ابتدا از (اِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا...).
وقـف كـافـى : وقـفـى اسـت كـه كـلام از نظر لفظ كامل ، ولى از جهت معنى ارتباط به
كلام بعد داشته باشد، مانند وقف بر (رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا) و ابتدا از (اِنَّكَ
اَنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ).
وقـف حـَسـَن : وقـفى است كه كلام از نظر معنى كامل و از نظر لفظ ناقص باشد، بدين
صورت كه عبارت دوّم از نظر دستور زبان به عبارت اوّل بستگى دارد. اين نوع وقف را
چون تغييرى در مـعـناى كلام نمى دهد، حَسَن ناميده اند، ولى ابتدا كردن از كلام بعد
جايز نمى باشد، مانند وقف بر (اَلْحَمْدُلِلّهِ) و ابتدا از (رَبِّ الْعالَمينَ).
ب ـ وقف اضطرارى : وقفى است كه به سبب اتمام نفس ، عطسه ، سرفه ، فراموشى آيه و
غيره در موردى كه كلام از نظر لفظ و معنى ، ناقص بوده اتّفاق مى افتد و به آن وقف
قبيح نيز مى گويند كه لازم است از محلّ قبلى كه مناسب باشد، ابتدا شود.
ابـتـدا: ابـتـدا، هـمـيـشـه اخـتـيـارى اسـت و بـايـد از مـحـلى ابـتـدا نـمـود
كـه داراى مـعـنـى مـسـتقل و رساننده مقصود باشد و اين نكته بايد در نظر باشد كه با
توجه به شرايط نفس و طولانى بودن آيه از بهترين محل ممكن ابتدا شود.
علامات وقف
چـون شـنـاخـتـن مـحـلهـاى وقـف و ابـتـدا بـستگى به آموزش زبان عربى دارد و
معمولاً مردم با آن آشـنـايـى نـدارنـد، از ايـن رو، بـراى شناسايى موارد آن ،
علامتهايى مقرّر گرديده تا در هنگام تلاوت قرآن ، بدانها توجّه شده و خللى در معناى
آيات ، پديد نيايد.
نـخـسـتين شخصى كه اين علامتها را وضع كرد علاّمه سجاوندى بود. بدين خاطر، آن
علامتها به رموز سجاوندى
(25) مشهور گرديد.
بـعد از علاّمه سجاوندى ، علامتهاى ديگرى نيز وضع گرديد، زيادى علامتها باعث سر
درگمى قـاريـان مى شد. بدين جهت ، علماى مصر به منظور اتّحاد و اتّفاق رموز وقف ،
علامتهاى زير را انتخاب كردند كه به توضيح آنها مى پردازيم .
1 ـ (م ): علامت وقف لازم است كه اگر به وصل خوانده شود، بيم تغيير معنى مى رود،
مانند:
اِنَّما يَسْتَجيبُ الَّذينَ يَسْمَعُونَم وَ الْمَوْتى يَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ
اِلَيْهِ يُرْجَعُونَ
2 ـ (لا): نـشـانـه عـدم جواز وقف است كه اگر از روى ناچارى ، در اين محلّ وقف شود،
بايد از محلّ مناسب ما قبل ، ابتدا كرد، مانند:
وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ اَهْوآئَهُمْ بَعْدَ الَّذى جآءَكَ مِنَ الْعِلْمِلا ما لَكَ
مِنَ اللّهِ مِنْ وَلِي وَ لا نَصيرٍ
لازم بـه يـادسـپـارى اسـت كه اين علامت در مورد وقف (حَسَنْ) نيز به كار مى رود تا
بدان توجّه شده و در صورت وقف ، از كلام بعد ابتدا ننمايند.
3 ـ (ج ): عـلامـت وقـف جـايـز مـى بـاشـد كـه در ايـن مـورد، وقـف و وصل يكسان است
، مانند:
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَاَهُمْ بِالْحَقِّج اِنَّهُمْ فِتْيَةٌ امَنُوا
بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدًى
4 ـ (قـلى ): نـشـانـه جـواز وقـف اسـت و اشـاره بـه ايـنـكـه وقـف ، بـهـتـر از
وصل مى باشد.
در بـعـضـى از قـرآنـهـا بـه جـاى آن علامت (ط) استفاده مى كنند كه به معنى وقف
مطلق آمده است ، يعنى وقف بر اين كلمه و ابتدا از كلام بعد مطلقاً خوب است ، مانند:
وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَقلى قالَ اِنّى اَعْلَمُ ما لا
تَعْلَمُونَ
5 ـ (صـلى ): عـلامـت وقـف جـايـز اسـت و اشـاره بـه ايـنـكـه وصل ، بهتر از وقف
است و ابتدا از كلام بعد نيز مانعى ندارد.
در برخى از قرآنها به جاى آن از علامت (ز) استفاده مى كنند، مانند:
اُولَّئِكَ عَلى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْصلى وَ اُولَّئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
6 ـ (:. :.): نـشـانـه وقـف مـُعـانقه است كه بر روى دو كلمه نزديك به هم قرار مى
گيرد و نبايد روى هر دو محلّ، وقف شود، مانند:
ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ:. فيهِ:. هُدًى لِلْمُتَّقينَ
چند نكته
موارد (سكت ) در قرآن
سكت يعنى قطع صوت در زمانى كوتاه بدون تجديد نفس .
در چهار مورد از قرآن (سكت ) وجود دارد، و علامت آن (س ) كوچك مى باشد.
1 ـ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاًس قَيِّماً لِيُنْذِرَ(كهف ، آيه 1 ـ 2).
لازم بـه يـادسـپـارى اسـت كه روش انجام سكت ، مانند روش انجام وقف است (بدون تجديد
نفس ). بنابراين ، مورد فوق در هنگام سكت (عِوَجا س قَيِّماً) خوانده مى شود.
2 ـ مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِناس هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ(يس ، آيه 52).
3 ـ وَ قيلَ مَنْس راقٍ(قيامت ، آيه 27).
4 ـ كَلاّ بَلْس رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ(مطفّفين ، آيه 14).
قـابـل توجّه است كه در مورد اوّل و دوّم ، سكت وقتى پيش مى آيد كه روى كلمات
(عِوَجاً وَ مَرْقَدِنا) وقف نگردد و به وصل خوانده شوند.
موارد (هاء سكت ) در قرآن
هـاء سكت ، هاء ساكنى است كه جهت حفظ حركت حرف آخر و توازن آيات مى آيد و تنها در
هفت كلمه قرآن مى باشد.
لَمْ يَتَسَنَّهْ(بقره ، آيه 259).
اِقْتَدِهْ(انعام ، آيه 89).
كِتابِيَهْ ـ حِسابِيَهْ ـ مالِيَهْ ـ سُلْطانِيَهْ(الحاقّه ، آيه 19 ـ 29).
ماهِيَهْ(قارعه ، آيه 10).
عـدم تـلفـّظ (الف مـدّى ) در حـالوصل
الف مدّى كلمات زير در حالت وصل ، خوانده نمى شود.
اَنَا (در هر جاى قرآن ).
لكِنَّا(كهف ، آيه 38).
اَلظُّنُونَا ـ اَلرَّسُولاَ ـ اَلسَّبيلاَ(احزاب ، آيه 10 ـ 67).
قَواريرَا(دهر، آيه 15، اولين مورد).
سَلاسِلاَ(دهر، آيه 3) در اين مورد بدون الف نيز مى توان وقف كرد.
هاء ضمير
با هاء ضمير و موارد اشباع و عدم اشباع آن در جزوه روخوانى قرآن آشنا شديد.
در اينجا به چند نكته توجّه فرماييد.
1 ـ هاء ضمير در (يَرْضَهُ لَكُمْ) (زمر، آيه 7) اشباع نمى گردد.
2 ـ هاء ضمير در (فيهِ مُهاناً) (فرقان ، آيه 69) اشباع مى شود.
3 ـ حرف هاء در (ما نَفْقَهُ كَثيراً) (هود، آيه 90) ذاتى است و اشباع نمى شود.
4 ـ حرف هاء در آخر كلمه (هذِهِ) با وجود اينكه ذاتى است ، اشباع مى گردد.
5 ـ هاء ضمير در كلمات (وَ ما اَنْسنيهُ) (كهف ـ آيه 63) و (عَلَيْهُ اللّهِ) (فتح
، آيه 10)مضموم است .
6 ـ هـاء ضـمـيـر در كـلمـات (اَرْجـِهْ) (اعـراف ، آيـه 111، شـعـراء، آيـه 36)،
(فـَاَلْقـِهْ) (نمل ، آيه 28) ساكن مى باشد.
چند نكته ديگر:
1 ـ در كـلمـه (بـِئْسَ الاِْسـْمُ) (حـجـرات ، آيـه 11) پـس از حـذف هـمـزه وصـل
(اسْم ) چون دو حرف ساكن (لْ سْ) كنار يكديگر واقع گرديده اند، جهت امكان تلفّظ
(لام ) را مكسور مى خوانند و (بِئْسَ لِسْمُ) خوانده مى شود.
2 ـ كـلمـه (مـَجـْريـهـا) (هـود، آيـه 41) امـاله تـامّ مـى شـود كـه بـايـد
فـتـحـه راء، مـيـل بـه كـسـره و الف ، مـيـل بـه يـاء داده شـود و حـرف راء تـرقيق
شده و الف بصورت كسره فارسى تلفّظ گردد.
3 ـ در كـلمـه (ءَاَعـْجـَمـِىُّ) (فـصـلت ، آيـه 43) هـمـزه دوّم ، تـسهيل مى گردد
كه بايد آن را بين همزه و الف تلفّظ كرد؛ به عبارت ديگر بايد از تيزى و سنگينى و
شدّت همزه ، صرف نظر نمود.
4 ـ در كـلمـه (لا تـَاْمـَنـّا) (يـوسـف ، آيـه 11) كـه در اصـل (لا تـَاْمَنُنا)
بوده و ادغام كبير،(26)
صورت گرفته در هنگام تلفّظ نون مشدّد، لبـهـا را بـصـورت غـنـچـه جـمـع مـى كـنـنـد
تـا اشـاره بـه ضـمـّه اى شـود كـه در اصل ، وجود داشته و اين عمل را (اشمام )
گويند.
پرسش و تمرين
1 ـ معناى وقف چيست ؟
2 ـ چگونگى وقف كردن در آخر كلمات را توضيح دهيد.
3 ـ وقف اختيارى بر چند قسم است ؟
4 ـ هاء سكت را تعريف كنيد و دو مثال براى آن بزنيد.
5 ـ چگونگى وقف كردن در كلمات زير را مشخص كنيد:
صَلواةَ ـ سَنَةٍ ـ رَشَداً ـ ذَكَرَهُ ـ هِىَ ـ سَماءً ـ لِلْعالَمينَ ـ
رَحْمَتُ فِى الْقُبُورِ مِنْ خَوْفٍ
6 ـ هاء در اين كلمات (يَرْضَهُ لَكُمْ ـ فيهِ مُهانا ـ ما نَفْقَهُ كثيراً) به چه
صورت خوانده مى شود؟