مقدمه ...
قال اللّه تبارك و تعالى :
(وَ رَتِّلِ الْقُرْانَ تَرْتيلاً)
(مزّمّل ، آيه 4)
بـا سـلام خـدمت تمام پيروان راستين قرآن كريم ، آنانى كه روزها در پى تعليم و
تعلّم و به كارگيرى احكام نورانى قرآن بوده ، در اعتلاى هرچه بيشتر قرآن كريم و
نظام قرآنى جمهورى اسلامى ايران ، تلاش و كوشش مى كنند.
سـلام بـه تـمـام پـاسداران قرآن ، آنان كه قرآن را در سينه هاى خود حفظ داشتند و
در نبرد با اهريمنان و مستكبران ، محافظ قرآن بودند.
سـلام و درود بـر حـضـرت امام خمينى (رحمة اللّه عليه ) آن بزرگ پاسدار قرآن كه راه
و رسم حفاظت از قرآن را به ما آموخت .
كـتـاب حـاضـر در رابـطـه بـا نظام آموزش عقيدتى سياسى سپاه براى عزيزانى كه با
مدرك سـيـكـل وارد سـپـاه مـى شـونـد، تـهـيـه شـده اسـت . در تـهـيـه بـخـش اول و
دوم اين كتاب ، دو هدف عمده مورد توجه بوده است :
هدف اول : روان خواندن قرآن
افـراد بـسـيـارى هـسـتند كه قرآن را مى توانند بخوانند، ولى در سليس و روان
خواندن آن دچار مشكل هستند و چه بسا اين امر، باعث نخواندن قرآن و در نتيجه دلسردى
آنان شده است ، در حالى كه علاقه به خواندن و انس با اين كتاب الهى دارند.
بـايـد دانست افرادى كه قرآن را به زحمت تلاوت مى كنند، دو گروه اند؛ عده اى كه در
جلسات قـرائت قـرآن بـصـورت (سـنّتى ) قرآن را فراگرفته اند و دسته اى كه در
كلاسهاى آموزش قرآن شركت كرده و قرآن را آموخته اند.
مشكل خواندن قرآن براى آنها دو علّت مى تواند داشته باشد:
الف ـ عـدم مـمـارسـت با قرآن : اين افراد دستورها و قواعد روخوانى قرآن را مى
دانند، ولى به عـلّت عـدم كـوشـش در جـهـت تـلاوت مـداوم قـرآن ، آن را روان نـمـى
خـوانـنـد. توصيه ما به چنين دوسـتـانـى ايـن اسـت كـه سـعـى كـنـنـد ضـمـن
بـرنـامـه اى مـنـظـم ، حداقل روزى پانزده دقيقه از سوره هاى جزء سى ام قرآن تلاوت
كنند و اين برنامه را تا جايى كه مشكل روان خوانى آنان حل شود، ادامه دهند.
بـايـد تـوجـه داشت كه هر مسلمانى شايسته است روزانه مقدارى از وقت خود را به تلاوت
قرآن اختصاص دهد.
در قـرآن و احـاديـث مـعـصومين عليهم السلام در اين رابطه تاءكيد زيادى شده است ،
بطورى كه خداوند به همه پيروان اسلام توصيه مى كند:
(فَاقْرَءُوا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْانِ)(1)
پس هرچه ميسر شود از قرآن بخوانيد
در احاديث ائمه معصومين عليهم السلام فضيلت بسيارى براى تلاوت قرآن بيان شده است ،
تا جـايـى كـه تـعـداد آيـاتـى كـه هـر مـسلمان خوب است در شبانه روز بخواند تعيين
گرديده است .(2)
ب ـ نـدانـسـتـن قواعد روخوانى : اين افراد يا اين قواعد را نمى دانند و يا به علت
عدم تمرين ، فـرامـوش نـمـوده انـد. بـديـن جهت ، هنگام تلاوت ، وقتى با كلماتى كه
داراى اين گونه قواعد هـسـتـند برخورد مى كنند دچار مشكل شده و نمى توانند سليس
بخوانند. براى چنين افرادى بايد بطور كلاسيك ، قواعد روخوانى تدريس شود و با ارائه
تمرينهاى زياد اين كاستى بر طرف شود.
هـدف اول ايـن كـتـاب ، ابتدا كمك به افرادى است كه به علّت ندانستن قواعد روخوانى
قادر به روان خـوانـدن قـرآن نـيـسـتـنـد، كـه ايـن مـهـم بـه وسـيـله (بـخـش اوّل
) كتاب ، تاءمين خواهد شد و سپس با تمرينهايى كه ضمن دروس (تجويد) در نظر گرفته شده
تا حدودى مشكل عدم ممارست با قرآن نيز از بين خواهد رفت ، البته به شرطى كه توصيه
(خواندن منظّم روزانه قرآن ) به كار بسته شود.
هدف دوّم :آموزش علم (تجويد)
عـلم يـاد شـده طرز تلفّظ صحيح حروف و كلمات قرآن را مى آموزد كه نتيجه آن
صحيح خواندن قرآن و عدم تغيير معانى آيات مى باشد. همچنين با رعايت دستورهاى تجويدى
مى توان قرآن را بـه گونه اى دلنشين و زيبا قرائت كرد. به اين مساءله در قرآن و
احاديث زيادى اشارت رفته است كه در اينجا از چند مورد به عنوان زينت كلام ياد مى
شود.
(وَ رَتِّلِ الْقُرْانَ تَرْتيلاً)(3)
قرآن را بطور شمرده و روشن بخوان .
ايـن آيـه ما را به شمرده خواندن و با درنگ تلاوت نمودن كلام خدا دعوت مى كند. امام
على عليه السلام در تفسير اين آيه مى فرمايد:
(اَلتَّرْتيلُ تَجْويدُ الْحُرُوفِ وَ مَعْرِفَةُ الْوُقُوفِ)(4)
تـرتـيـل عـبـارت اسـت از اداى نـيـكـو و صـحـيـح حـروف و شـنـاخـت محل وقفهاى قرآن
.
از ايـن كـلام امـيـر مـؤ مـنـان نـتـيـجـه گـرفـتـه مـى شـود كـه تـرتـيـل هـمـان
عـلم تـجـويـد اسـت كه در بر گيرنده صحيح ادا كردن حروف (در نتيجه صحيح خـوانـدن
كـلمـات و عـدم تـغـيـيـر مـعـانـى آيـات ) و رعـايـت قـواعـد وقـف و ابـتـدا مـى
بـاشـد. رسول خدا (ص ) فرمود:
(اِقْرَءُوا الْقُرْانَ بِاَلْحانِ الْعَرَبِ وَ اَصْواتِها)(5)
قرآن را با لهجه و صوت عربى بخوانيد.
از ايـن رو، روا نـيـسـت كه قرآن را با لهجه غير عربى خواند. اگر خواسته باشيم قرآن
را با لحن و صوت عربى بخوانيم بايد علم تجويد را بدانيم .
پيامبر اسلام (ص ) در جاى ديگر مى فرمايد:
(اِنَّ لِكُلِّ شَىْءٍ حِلْيَةٌ وَ حِلْيَةُ الْقُرْانِ الصَّوْتُ الْحَسَنُ)(6)
براى هر چيزى زينتى است و زينت قرآن ، صداى نيكوست .
احـتـرام بـه گـفـتار پروردگار و رسولش ايجاب مى كند كه خوانندگان قرآن ، صداى زيبا
و دلنـشـيـن را بـا قـرائت قـرآن هـمـراه كـنند و پيام خدا را به زيباترين صوتها
آراسته ، تقديم رهروان كويش نمايند.
# يك نكته مهم :
بـا تـوجـه به اينكه اگر كلمات حمد، سوره و ذكرهاى واجب نماز را صحيح نخوانيم ،
مثلاً اگر كلمه اى را كه (ضاد) دارد با (زاء) تلفظ كنيم مانند كلمه
(وَ لاَ الضـّاَّلّيـنَ) را (وَ لاَ الزّاَّلّيـنَ) بـخـوانـيـم نـمـاز بـاطـل مـى
شـود.(7)
مـعـلوم مـى شـود كه دانستن مقدارى از تجويد (در حد شناخت مخارج بعضى از حروف و
...) ضرورى است و به ما كمك مى كند كه به هنگام قرائت ، كلمات را صحيح اداء كنيم .
پس هنگام تلفّظ كلمات بايد دقّت داشت كه هر حرفى با حروف مشابه خود اشتباه نشود،
زيرا در بـسـيارى از موارد باعث تغيير معناى كلمه مى شود و در اذكار نماز نيز چنين
كلماتى يافت مى شـود كـه بـايـد بـطـور صـحـيـح اداء شـود و گـرنـه نـمـاز باطل مى
شود. براى نمونه به چند مورد اشاره مى شود.
اشتباه صحيح
هَمْد هلاك شده حَمْد ستايش
سَمَدْ كود زراعتى صَمَدْ بى نياز
سَلّ شمشير بكش صَلّ درود فرست
بـا عـنـايـت بـه آنـچـه كـه در بـالا ذكـر شـد، ايـن كـتـاب شامل دو بخش است :
1 ـ بخش (روان خوانى ): شامل قواعد مشكل و ضرورى روخوانى و قواعد رسم الخط عربى .
2 ـ بخش (تجويد): مشتمل بر فشرده اى از دستورها و قواعد علم تجويد.
امـيـد اسـت بـا راهنمايى هاى استادان و مربيان محترم ، قرآن آموزان عزيز بتوانند
قرآن را بدون غـلط، روان ، صـحـيـح ، زيـبـا و دلنـشـيـن قـرائت كـنـنـد. خـداونـد
هـمـه مـا را عـالم و عـامـل بـه قـرآن گـردانـد و قـلبـهـاى مـا را ظـرف معارف
قرآن ، قرار داده ، به نور قرآن منوّر فرمايد.
مـربيان محترم در بدو تشكيل كلاس ، قرآن آموزان را از جهت روان خوانى قرآن مورد
آزمايش قرار دهـنـد. اگـر افـرادى بـودنـد كـه در روان خـوانـى دچـار مـشـكـل
بـودنـد، بـخـش اوّل كـتـاب بـراى آنـهـا تـدريـس شـود و چـنـانـچـه مشكل روان
خوانى نداشتند، بخش دوم آن تدريس شود.
بـا آمـوزش بـخش اوّل كتاب (براى افراد ضعيف در روانخوانى )، پيش بينى مى شود كه
افراد كـلاس تا حدود زيادى هم سطح شده باشند، بدين جهت بقيه ساعات كلاس به آموزش
بخش دوّم كـتـاب ، (تـجـويـد) اخـتـصـاص يـافـتـه اسـت . ايـن بـخـش شامل پانزده
ساعت تدريس متن و تمرين مى باشد.
تـوضـيـح ايـن نـكـتـه ضـرورى اسـت كه تبلور يادگيرى قواعد علم تجويد، در تلفظ صحيح
حـروف و كـلمـات قـرآن اسـت ، كـه نـتـيـجه آن خواندن قرآن با لحن عربى است و اين
مهم جز با تمرين ميسور نيست .
روش تمرين روى كلمات : ابتدا مربّى محترم كلمات را به روش (تحقيق )(8)
مى خواند و قـرآن آمـوزان استماع مى كنند. در مرحله بعد استاد، كلمات را جدا جدا،
قرائت مى نمايد و پس از او قرآن آموزان به روش (جمع خوانى ) تكرار مى كنند.
در مـرحـله سـوم هـر يـك از قـرآن آمـوزان مـقـدارى از تمرينها را به تنهايى مى
خواند تا مربّى گرامى از صحّت تلفّظ آنان اطمينان حاصل كند.
تـمـريـن آيـات يـا سـُوَر: در ايـن مورد باز مربّى گرامى آيات يا سوره انتخابى را
يكبار به روش (تحقيق ) مى خواند (سور انتخابى مربوط به جزء سى ام قرآن است كه براى
در دسترس بـودن در آخـر جـزوه چـاپ شـده اسـت . هـمـچـنـيـن در قـرائت سـوره ها مى
توان از نوارهاى (تحقيق آمـوزشـى ) اسـتـاد مـحـمـود خليل حُصَرى و ساير اساتيد
استفاده نمود). مرتبه دوم مربّى محترم آيـات را قـرائت مـى كـند و قرآن آموزان به
صورت (هم خوانى ) ايشان را همراهى مى نمايند. در مرحله آخر قرآن آموزان آيات يا
سوره انتخابى را به روش (تحقيق ) مى خوانند كه اين روش تا پايان كلاس ادامه خواهد
يافت .
در صـورتـى كـه مربّى محترم براى تمرين در خارج از كلاس ، تكليفى را براى قرآن
آموزان مـعـيـن مـى كـنـنـد پـيـشـنـهـاد مـى شـود ايـن تـمـريـن (در صـورت امـكـان
) بـه شكل گروهى در گروههاى سه تا پنج نفره باشد تا بازدهى تمرين بيشتر گردد.
از كـليـه اسـاتـيـد و مـربيان محترم قرآن تقاضا مى شود در صورت صلاحديد، نتيجه
تدريس كـتـاب را هـمـراه پـيـشـنـهـادهـا و انـتـقـادات سـازنـده بـراى ايـن مـركـز
ارسال دارند تا در چاپهاى بعدى كتاب مورد استفاده قرار گيرد.
براى تماس با ما مى توانيد با اين آدرس مكاتبه نماييد:
قم ـ صندوق پستى 641 ـ 37185، مركز تحقيقات اسلامى .
در پـايـان ، ضـمـن آرزوى مـوفـقـيّت مربيان بزرگوار قرآن ، اميدواريم نكات ياد شده
از جانب ايـشـان ، مـورد دقـّت و تـوجه قرار گرفته و با توجه به اهميت آنها، به
عنوان روش تدريس به كار گرفته شود.
موفق باشيد
معاونت متون آموزشى و كمك آموزشى
مركز تحقيقات اسلامى
بخش اوّل
روان خوانى قرآن
درس اول
حركات
از ميان علامتها، حركات مهمترين نقش را در تلفّظ صحيح حروف و كلمات قرآن دارند.
حـركـات ، سـه نـوع اسـت : (فـتـحـه ، كـسـره ، ضـمـّه ) كـه بـه تـرتـيـب بـا شكل
و اسم و چگونگى تلفّظ آنها آشنا خواهيد شد.
فتحه
به اين علامت (ـَ) در فارسى (زِبَر) و در عربى (فتحه ) مى گويند.
فتحه از كلمه (فَتْحْ) گرفته شده و در اصل (فَتْحَةٌ) بوده ، يعنى يك بار گشودن .
در هنگام وقف بر آخر آن ، (طبق قواعد وقف ) تاء (ة ) تبديل به هاء ساكن (ه ) مى
شود.
صـداى فـتـحـه ، مـتـمـايـل بـه صـداى (حـرف الف ) اسـت . از ايـن رو، بـراى نـشـان
دادن شـكـل آن از حـرف الف كـمـك گـرفـته اند و براى اينكه با الف اصلى كلمه ،
اشتباه نشود به شكل الف كوچك و خوابيده روى حرف قرار داده اند (ـَ ، ـ ، ا).
علّت نامگذارى آن به فتحه اين است كه در هنگام تلفّظ حروفى كه داراى اين علامت
هستند، لبها حالت گشودن به خود مى گيرد(9)،
مانند:
كـَتـَبَ ـ خـَسـَفَ ـ مـَكَرَ ـ زَهَقَ ـ كَفَرَ ـ وَلَدَ ـ وَسَقَ ـ فَخَرَجَ ـ
خَلَقَكَ ـ سَاَلَكَ ـ فَقَدَرَ ـ فَخَلَقَ ـ وَ قَذَفَ ـ وَ وَجَدَكَ ـ فَعَدَلَكَ
ـ وَ يَذَرَكَ ـ عَقَبَةَ ـ فَحَشَرَ.
كسره
بـه ايـن عـلامـت (ـِ) در فـارسـى (زيـر) و در عـربـى (كـسره ) مى گويند.
كسره از كلمه (كَسْر) گـرفـتـه شـده و در ا صل (كَسْرَةٌ) بوده ، يعنى يك بار شكستن
. در هنگام وقف بر آخر آن ، (طبق قواعد وقف ) تاء (ة ) تبديل به هاء ساكن (هْ) مى
شود.
صداى كسره ، متمايل به صداى (حرف ياء) است . بدين خاطر، براى نشان دادن آن از حرف
ياء كـمـك گـرفـتـه انـد و بـراى ايـنـكـه بـا يـاء اصـلى كـلمـه ، اشـتـبـاه
نـشـود بـه شـكـل يـاء كـوچـك و بـدون نـقـطـه در زيـر حـرف قـرار داده انـد (ـِ ،
ي ، ى ) شكل كسره ، نخست داراى دندانه بود؛ بعدها به خاطر كاربرد زياد و اختصار،
دندانه آن را نيز حذف كردند (ـِ).
علّت نامگذارى آن به كسره اين است كه به هنگام تلفّظِ حروفى كه داراى اين علامت است
، لبها حالت شكستگى به خود مى گيرد.
لازم بـه يـاد آورى اسـت كـه صـداى كـسـره عـربـى با صداى (اِ) فارسى كمى تفاوت
دارد. در عـربـى صـداى كـسـره مـتـمـايـل بـه (يـاء) مى باشد، شبيه صداى (اى ) امّا
با كشش كمتر، چنين صدايى در بعضى از كلمات فارسى نيز وجود دارد، مانند:
خِيابان ، نِياز، زِيان .
وليـكـن در فـارسـى ، هـرگـاه بـعـد از صـداى (اِ) حـرف يـاء قـرار بـگـيـرد صـداى
(اِ) مـتـمـايـل بـه (يـاء) مـى شـود، ولى در عـربـى هـمـيـشـه صـداى كـسـره متمايل
به (ياء) تلفّظ مى شود(10)،
مانند:
اِبِلِ ـ بَلَدِ ـ شَهِدَ ـ سَمِعَ ـ بَرِقَ ـ نَسِىَ ـ مَلِكِ ـ نَفِدَ ـ رَدِفَ ـ
فَرِحَ ـ فَصَعِقَ ـ اَفَاَمِنَ ـ اَفَحَسِبَ ـ بِيَدِكَ ـ قِبَلَكَ ـ تَبِعَكَ ـ
كَمَثَلِ ـ فَلَبِثَ ـ قِرَدَةَ ـ بَلَغَتِ ـ
وَ رَجِلِكَ
ضمّه
بـه ايـن عـلامـت (ـُ) در فـارسـى (پـيـش ) و در عـربـى (ضـمـّه ) مى گويند.
ضمّه از كلمه (ضَمّ) گرفته شده و در اصل (ضَمَّةٌ) بوده ، يعنى يك بار به هم پيوستن
يا جمع شدن . در هنگام وقف بر آخر آن ، (طبق قواعد وقف ) تاء (ة ) تبديل به هاء
ساكن (هْ) مى شود.
صـداى ضـمـّه ، مـتمايل به صداى (حرف واو) است . بدين جهت ، براى نشان دادن آن از
حرف واو كـمـك گـرفـتـه انـد و بـراى ايـنـكـه بـا واو اصـلى كـلمـه ، اشـتـبـاه
نـشـود بـه شكل واو كوچك و روى حرف قرار داده اند (ـُ، و، و).
عـلّت نـامگذارى آن به ضمّه اين است كه در هنگام تلفّظ حروفى كه داراى اين علامت
است ، لبها به هم پيوسته و غنچه مى شود.
لازم بـه يـاد آورى اسـت كـه صـداى ضـمـّه عـربـى بـا صداى (اُ) فارسى كمى تفاوت
دارد. در عـربـى صـداى ضـمـّه ، مـتـمـايـل بـه (واو) مـى بـاشد، شبيه صداى (او)
امّا با كشش كمتر، چنين صدايى در بعضى از كلمات فارسى نيز وجود دارد، مانند:
بُلوك ، هُلو ، خُروس .
لكـن در فـارسـى هـرگـاه بـعـداز صـداى (اُ) حـرفـى بـا صـداى (او) قـرار بـگيرد،
صداى (اُ) مـتـمـايـل بـه (واو) مـى شـود، ولى در عـربـى هـمـيـشـه صـداى ضـمـه
متمايل به (واو) تلفّظ مى شود(11)؛
مانند:
جُعِلَ ـ كُتُبِ ـ سُبُلِ ـ خُلِقَ ـ قُتِلَ ـ نُفِخَ ـ تَزِرُ ـ وُجِدَ ـ لاََجِدُ
ـ عُنُقِكَ ـ سَتَجِدُ ـ كَلِمَتُ ـ فُتِحَتِ ـ سَنَسِمُ ـ يَعِدُهُمُ ـ بَصَرُكَ ـ
اَعِظُكَ ـ فَطُبِعَ ـ اَتَذَرُ ـ لَنُبِذَ
پرسش :
1 ـ فتحه و كسره و ضمّه را تعريف كنيد.
2 ـ علت نامگذارى حركات سه گانه را توضيح دهيد.
3 ـ شكل حركات سه گانه از چه حروفى گرفته شده و چرا؟
درس دوم
حروف مدّى
هرگاه بعد از حركات (فتحه ، كسره ، ضمه ) حرف همجنس آنها قرار بگيرد، آن حرف ، باعث
دو برابر شدن مدّ و كشش صداى حركات مى شود؛ از اين رو به آن ، حرف مدّى مى گويند.
حروف مـدّى سـه تـا اسـت : (الف مـدّى ، يـاء مـدّى ، واو مـدّى ) كـه بـه تـرتـيـب
دربـاره شكل ، اسم و چگونگى تلفّظ آنها توضيح مى دهيم .
الفِ مدّى
هـر گـاه بـعـد از حـرف مفتوح ، الفى قرار گيرد (ـَ ا) اين الف باعث دو
برابر شدن مدّ و كشش صداى فتحه مى شود بدين جهت به آن ، الف مدّى مى گويند.
در قـرآنـهـايـى كـه بـا رسـم الخـط ايـرانـى نـوشـتـه شـده ، فـتـحـه قـبل از الف
مدّى را به صورت ايستاده علامت گذارى كرده اند (ـ ا) تا نشانگر تلفّظ فتحه با صداى
كشيده باشد.
صداى الف مدّى نزد تمامى حروف ، يكسان نيست ؛ بعد از هشت حرف (خ ـ ص ـ ض ـ ط ـ ظ ـ
غ ـ ق ـ ر) به صورت درشت (شبيه صداى (آ) فارسى ) و بعد از بيست حرف ديگر به صورت
نازك ادا مى شود(12)،
مانند:
جـاهـَدَ ـ نـاصـِرُ ـ مالِكِ ـ اَحاطَ ـ فَاِذا ـ عَذابُ ـ ناقَةُ ـ تَبارَكَ ـ
اَماناتِ ـ ضَلا لَةَ ـ شَهاداتِ ـ نَمارِقُ ـ تالِياتُ ـ يُضاعَفُ ـ زاجِراتِ ـ
ماذا اَرادَ ـ بِعَصاكَ ـ صالِحاتُ
# نكته : در نوشته هاى قديم ، الف مدّى بعضى از كلمات را به جهاتى نمى نوشتند بعدها
كه قرآن را براى صحت تلاوت علامت گذارى كردند.
اين امر به دو صورت انجام پذيرفت :
1 ـ بعضى با اضافه كردن يك الفِ كوچك در كنار فتحه (ـَ) علامت گذارى كردند، مانند:
ذَلِكَ ـ سَمَواتُ ـ رَحْمَنِ ـ هَذَا ـ قِيَمَةِ
2 ـ عده اى ديگر با ايستاده نوشتن فتحه ( ) علامت گذارى نمودند، مانند:
ذلِكَ ـ سَمواتُ ـ رَحْمنِ ـ هذا ـ قِيمَةِ
ياى مدّى
هـرگـاه بـعـد از حـرف مـكـسـور، يـاء قرار گيرد (ـِ ى ) اين ياء باعث دو
برابر شدن مدّ و كشش صداى كسره مى شود و از اين رو به آن ، ياء مدّى مى گويند.
در قـرآنـهـاى با رسم الخط ايرانى ، كسره قبل از ياء مدّى را به صورت ايستاده علامت
گذارى كرده اند (ـى ) تا نشانگر تلفّظ كسره با صداى كشيده باشد.
صداى ياء مدّى همانند صداى (اى ) فارسى مى باشد، مانند:
عـِبادى ـ قَمِيصى ـ يُريدُ ـ كَبيرُ ـ اَرادَنى ـ ايمانُها ـ سَفيهُنا ـ فى جيدِها
ـ حافِظينَ ـ لاِ يلا فِ ـ خ الِدينَ ـ الِهَتى ـ وَسيلَةَ
واو مدّى
هرگاه بعد از حرف مضموم ، واو قرار گيرد (ـُ و) اين واو باعث دو برابر شدن
مدّ و كشش صداى ضـمـه مـى شـود بـديـن جـهـت بـه آن واو مـدّى مـى گـويـنـد. شكل
واو مدّى در قرآنهاى با رسم الخط ايرانى و يا عربى ، تفاوتى با هم ندارند.
صداى واو مدّى همانند صداى (او)فارسى مى باشد، مانند:
اُوذيـنـا ـ يـَطـُوفُ ـ يـُوفـُونَ ـ نُوحيها ـ قُلُوبُنا ـ يُوعَدُونَ ـ
تَخافُونَ ـ يَقُولُونَ ـ يَتَخافَتُونَ ـ فَعَقَرُوها ـ يُقيمُونَ
تمرين :
سـوره (شـمـس ) را بـصـورت روان بخوانيد و در تلفظ الف مدّى دقت كنيد تا مواردى كه
بايد نازك و كم حجم خوانده شود با مواردى كه بايد درشت و پرحجم خوانده شود، اشتباه
نگردد.
پرسش :
1 ـ حروف مدّى را تعريف كرده و علّت نامگذارى آنها را توضيح دهيد.
2 ـ الف مـدّى بـعـد از چـه حـروفـى نازك و رقيق و بعد از چه حروفى درشت و غليظ
تلفّظ مى شود.
3 ـ فرق بين علائم حروف مدّى در رسم الخط ايرانى و عربى را بيان كنيد.
درس سوم
ساير علامتها
بغير از علامت حركات (و حروف مدّى ) علامتهاى ديگرى براى نشان دادن حرف ساكن ،
مشدّد، مُنَوَّن و هـمـچنين علامت مدّ (براى نشان دادن مدّ و كشش بيش از مقدار
طبيعى ) قرار داده اند كه به ترتيب درباره شكل ، اسم و چگونگى تلفّظ آنها توضيح
خواهيم داد.
سكون
حرفى كه هيچ گونه حركتى نداشته باشد، ساكن ناميده مى شود.
بـراى نـشـان دادن حـرف سـاكـن از علامتى به اين شكل (ح )(13)
استفاده مى شود. اين شـكـل (ح ) از حـرف اوّل كلمه خفيف گرفته شده (خـ ) و نشانگر
خفيف تلفّظ شدن حرف ساكن در مـقـابل حرف متحرّك (يا مشدّد) مى باشد. بعدها به خاطر
كاربرد زياد و اختصار، نقطه و دنباله آن را حذف كرده اند ( ـ خ ـ خفيف )(14)
حـرف سـاكـن ، چـون فـاقـد حـركـت اسـت ابـتـدا كـردن بـه آن مـحـال يـا بـسـيـار
مـشـكـل خـواهـد بـود از ايـن رو، بـه كـمـك حـرف مـتـحـرّك قبل از خود و به يك بخش
، خوانده مى شود، مانند:
مَنْ ـ قُمْ ـ خِفْتُمْ ـ اَنْزَلْنا ـ يَمْشُونَ ـ خَلْفَهُمْ
تشديد
اگـر حـرفـى پـشـت سـر هـم تكرار شود (اوّلى ساكن و دومى متحرّك ) تلفّظ آن
براى اندامهاى گـفـتـارى انسان ، مشكل و سنگين خواهد بود، چرا كه مى بايست زبان دو
بار به مخرج يك حرف برخورد كند، مانند:
رَبْ،بَ ـ مَدْ،دَ
بـراى رفـع اين سنگينى ، اوّلى را در دوّمى ادغام مى كنند، در نتيجه زبان يك بار،
ولى محكم و بـا شـدّت بـه مخرج آن حرف برخورد كرده و جدا مى شود (در هنگام برخورد
با حالت سكون و در هنگام جدا شدن با همان حركتى كه آن حرف دارا مى باشد).
براى نشان دادن حرف مشدّد از علامتى به اين شكل (ـّ ) استفاده مى كنند.
ايـن عـلامـت از شـين كوچك (شـ ) در ابتداى كلمه (شِدَّ) گرفته شده و دلالت بر شديد
و محكم ادا شدن حرف در هنگام تلفّظ مى كند، نقطه ها و دنباله آن را با گذشت زمان
حذف كرده و دندانه آن را باقى گذاشته اند (ـّ ، ش ، شِدّ).
ايـن عـلامـت ، هـمـيشه بالاى حرف قرار مى گيرد و يكى از حركات سه گانه نيز ضميمه
آن مى شود، مانند:
حَقُّ ـ صَلِّ ـ اَنَّ ـ اِنّا ـ يُصَلُّونَ ـ رَبّى
تنوين
تـنـوين ، نون ساكن زائدى است كه به آخر بعضى از اسمها اضافه مى شود. براى
اينكه اين نـون زائد بـا نـون اصـلى كـلمـه ، اشـتـبـاه نـشـود آن را نـمـى
نـويـسـنـد و در عـوض ، شـكـل حـركـت حـرف آخـر را تـكـرار مـى كـنـنـد (ــًــٍـٌ).
ايـن تـكـرار شـكـل ، نـشانگر تلفّظ نون ساكنى است كه در هنگام نوشتن نوشته نشده
ولى خوانده مى شود، مانند:
كِتابٌ ـ ماءً ـ ذِكْرٍ ـ راضِيَةً ـ سُرُرٌ ـ جِهادٍ
كه خوانده مى شود:
كِتابُنْ ـ ماءَنْ ـ ذِكْرِنْ و ...
# نكته :
عده اى بعد از كلماتى كه به تنوين فتحه ختم شد، الفى اضافه كرده اند، مانند
(كِتاباً)، و اين بدان جهت است كه در هنگام وقف بايد بصورت الف مدّى خوانده
شود(كِتابا).
در سه مورد زير الف آورده نشده است :
1 ـ كـلمـاتـى كـه بـه تـاء گـرد ختم شده باشد، مانند رَحْمَةً ـ حَياةً، چرا كه در
هنگام وقف ، تاء تبديل به هاء ساكن مى شود (رَحْمَهْ ـ حَياهْ).
2 ـ كـلمـاتـى كـه الف مـدّى آن بصورت ياء نوشته شده باشد، مانند: (هُدًى ـ ضُحًى
). در بحث حروف ناخوانا با علّت آن ، آشنا خواهيد شد.
3 ـ بـعـضى از كلماتى كه به همزه ختم شده باشند، مانند (ماءً ـ سَماءً). ان
شاءاللّه در بحثهاى آينده علت آن را توضيح خواهيم داد.
# نكته :
در بـعـضـى از قـرآنـهـا تـنـويـن را بـه دو صورت (ًــٍـٌ)،(ََــِِـُُ) علامت گذارى
كرده اند كه در بحث تجويد با علّت آن آشنا خواهيد شد.
مـدّ
هـرگاه بعد از حروف مدّى ، حرف ساكن يا مشدّد و يا همزه قرار گيرد، حروف
مدّى را بايد بيش از حالت طبيعى مدّ و كشش داد؛ در بعضى از قرآنها در چنين مواردى
براى راهنمايى قارى علامتى به اين شكل ( ـَّ ) روى حروف مدّى قرار داده اند، مانند:
ضآلّينَ ـ سُوَّءِ ـ فىَّ اَنْفُسِهِمْ ـ الَّمَّ
ايـن عـلامـت از كـلمـه (مـدّ) گـرفـتـه شـده كـه قـسـمـت زيـريـن مـيـم و طـرف
بـالاى دال را براى اختصار، حذف كرده اند. ( ـَّ ، مدّ).
ان شاءاللّه درباره انواع مدّ و ميزان كشش آن در بحث تجويد، توضيح خواهيم داد.
پرسش
1 ـ علامت سكون از چه حرفى گرفته شده ، چرا؟
2 ـ علامت تشديد از چه حرفى گرفته شده ، چرا؟
3 ـ تنوين را تعريف كرده ، براى هر يك از انواع آن مثالى بزنيد.
4 ـ در چه مواردى بعد از تنوين فتحه ، (الف ) نيامده است ؟
5 ـ علامت مدّ روى چه حروفى قرار مى گيرد و باعث چه تغييرى در تلفّظ مى شود؟
درس چهارم
حروف ناخوانا
در قرآن كريم به چهار حرف (ا ـ ل ـ و ـ ى ) بر مى خوريم كه در بعضى از كلمات نوشته
شده ولى خـوانـده نـمـى شـونـد. در اين مبحث با موارد آنها و علّت نوشتن و خوانده
نشدنشان نيز آشنا خواهيد شد.
پايه و كرسى همزه
هـمـزه از حـروفـى اسـت كـه در نـوشـتـه هـاى قـديـمـى عـربـى شـكـل خـاصـى
نداشت . در ابتداى كلمه بصورت الف و در وسط و آخر كلمه با توجّه به حركت هـمـزه يـا
حـركـت حـرف قـبلش ، آن را به صورت (ا،و،ى ) مى نوشتند، بعدها كه قرآن را براى
صـحـت قـرائت ، عـلامت گذارى كردند، اين شكل (ء) را براى همزه وضع نمودند و آن را
روى سه حـرف مـذكـور قـرار دادنـد (اء ـ ؤ ـ ئُ) تـا قـارى قـرآن چگونگى تلفّظ صحيح
آن سه حرف را تـشـخـيص دهد. بنابراين ، طبق نوشته هاى امروزى ، اين سه حرف (ا ـ و ـ
ى ) ديگر خوانده نمى شوند و در حكم پايه و كرسى همزه محسوب مى شوند، مانند:
سـَاءَلَ ـ فـُؤ ادُ ـ يـُبـْدِئُ ـ اءُمِرْتُ ـ يَسْتَهْزِئُ ـ مُؤْصَدَةٌ ـ
مُؤْمِنٌ ـ تُؤْوى ـ اءَنْشَاءْناهُنَّ ـ يُؤ اخِذُكُمْ ـ يُنْشِئُ ـ لُؤْلُؤًا ـ
اءَفَتُؤْمِنُونَ
لازم بـه يـادآورى اسـت كه بعضى وقتها ياء كوچك (يـ) پايه و كرسى همزه واقع مى شود،
در اين صورت نقطه آن را نمى نويسند (ئ)، مانند:
حَدائِقَ ـ تَسْئَلُونَ ـ شانِئَكَ ـ اَنْبِئْهُمْ ـ جِئْتُكَ ـ ذائِقَةُ
پايه و كرسى الف مدّى
واو و يـاء در بـعـضـى از كـلمـات بايد بصورت الف خوانده شوند، مانند: (صلوة
ـ موسى )كه خـوانـده مـى شـونـد (صـلاة ـ مـوسـا). در چنين مواردى براى راهنمايى
قارى روى واو و ياء، الف كـوچـكـى قـرار داده انـد تـا قارى قرآن متوجّه تلفّظ صحيح
اين دو حرف باشد، ( ـَ ى ـَ و) و با تـوجـّه بـه ايـنكه در كليّه اين موارد، حرف
قبل ، مفتوح است ، اين الف باعث دو برابر شدن مدّ و كـشـش صداى فتحه قبل مى شود و
واو و ياء در حكم پايه و كرسى براى الف مدّى خواهد بود مانند:
صَلَوة ـ ضُحَى ـ تَلَيها
در قـرآنـهـاى بـا رسـم الخـط ايـرانـى ، فـتـحـه حـرف قبل را بصورت ايستاده و واو
و ياء را بدون علامت نوشته اند، مانند:
صـَلوةُ ـ ضـُحـى ـ مِشْكوةُ ـ اُولى ـ غَداوةُ ـ لِلْعُسْرى ـ مَنوةُ ـ تَلَظّى ـ
زَكوةُ ـ يَتَزَكّى ـ اَلْحَيوةُ ـ فَتَدَلّى ـ نَجوةُ ـ اِسْتَعْلى
لازم بـه يـادسـپـارى اسـت كـه بـعـضى وقتها ياء كوچك (يـ) پايه و كرسى الف مدّى
واقع مى شود؛ در اين صورت نقطه آن را نمى نويسند (ب)، مانند:
ضُحبها ـ ذِكْربهُمْ ـ دَسّبها ـ مَثْوبكُمْ ـ فَسَوّبها ـ نَربكَ
الفِ جمع
افـعـالى كـه آخـر آنـهـا بـه حـرف واو جـمـع ، خـتم مى شود، در صورتى كه
بعد از واو جمع ، ضـمـيـرى نـيـامـده بـاشـد لازم است بعد از آن واو، الفى آورده
شود تا واو جمع با واو غير جمع اشتباه نشود، مانند:
نَصَرُوا ـ فَرِحُوا ـ امَنُوا ـ كانُوا ـ صَبَرُوا ـ تَعْثَوْا
به اين الف ـ اضافه بر الف جمع ـ الف فارقه نيز مى گويند، چرا كه اين الف تميز
دهنده واو جمع از غير جمع مى باشد.
واو مدّى در شش كلمه
در قرآن به شش كلمه برمى خوريم كه با واو مدّى (اُو) نوشته شده ، ولى واو
مدّى آنها خوانده نـمـى شود هيچ قاعده و ضابطه اى در مورد اين كلمات ذكر نشده است .
چگونگى نوشتن و قرائت اين شش كلمه عبارت است از:
نوشته شده :
اُولِى ـ اُولُوا ـ اُولاءِ ـ اُولاتِ ـ اُولئِكَ ـ سَاُوريكُمْ
خوانده شده :
اُلِى ـ اُلُوا ـ اُلا ءِ ـ اُلا تِ ـ اُل ئِكَ ـ سَاُريكُمْ
لازم به يادسپارى است كه در بعضى از قرآنها براى راهنمايى قارى ، روى الف جمع و واو
اين شـش كـلمـه دايـره كـوچكى قرار داده اند (ـْ)(15)
تا بر عدم تلفّظ اين دو حرف دلالت كند، مانند:
اَقِيمُواْ ـ عَمِلُواْ ـ سَاُوْريكُمْ ـ اُوْلئِكَ ـ اُوْلُواْ ـ اُوْلاءِ ـ
اُوْلى
همزه وصل در درج كلام
تلفّظ كلماتى كه ابتداى آنها ساكن باشد، مشكل و يا غير ممكن است ، مانند:
(نْصُرْ ـ هْبِطْ).
بـراى سـهـولت و امـكـان پـذيـر شـدن تـلفـّظ چـنـيـن كـلمـاتـى از الف مـتـحـرّكى
به نام همزه وصل ، كمك مى گيرند.
همزه وصل در ابتداى كلام خوانده مى شود، ولى در وسط دو كلمه خوانده نمى شود، مانند:
اُدْخُلُواْ ـ يا قَوْمِ ادْخُلُواْ
در مـقـابـل هـمـزه وصـل ، همزه ديگرى است به نام همزه قطع كه در ابتدا و وسط كلام
خوانده مى شود، مانند:
اَرْسَلْنا ـ لَقَدْ اَرْسَلْنا
در مورد همزه وصل و قطع و نحوه نوشتن آنها در بحث تجويد آشنا خواهيد شد.
حروف مدّى نزد همزه وصل
هـرگـاه حـروف مدّى به همزه وصل ، برخورد كنند ميان حروف مدّى (كه ذاتاً
ساكن مى باشند) و حـرف بـعد از همزه وصل (كه هميشه ساكن يا مشدّد مى باشد) التقاء
ساكنين پيش مى آيد. براى رفع التقاء ساكنين ، حروف مدّى خوانده نمى شوند، مانند:
وَ اِذَا الجِبالُ ـ فِى الْمَدِينَةِ ـ ذُوالْعَرْشِ
كه خوانده مى شوند:
وَ اِذَلْجِبالُ ـ فِ لْمَدِينَةِ ـ ذُلْعَرْشِ
لام (ال ) تعريف نزد حروف شمسى
(ال ) تـعـريـف ، شـامـل دو حـرف الف و لام مـى بـاشـد كـه الف آن ، هـمـزه
وصـل است (در ابتداى كلام خوانده مى شود و در وسط جمله خوانده نمى شود) و لام آن
نزد حروف دو حالت دارد: نزد چهارده حرف قمرى كه در اين كلمات خلاصه شده : (عجبا كه
خوف حق غمى ) اظـهـار و نزد چهارده حرف شمسى ، تبديل به حروف شمسى شده و در هم
ادغام مى شوند. براى راهـنـمـايـى قـارى در چـنـيـن مـواردى لام را بـدون علامت
سكون ، و در عوض ، حرف بعدى را مشدّد نوشته اند.
ال در حروف قمرى مانند:
وَالْمُطَلَّقاتُ ـ وَالْيَوْمِ الاْ خِرِ ـ مِنَ الْكِتابِ ـ وَالْحِكْمَةَ ـ
وَالْوالِداتُ
ال در حروف شمسى مانند:
اِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ـ اَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ ـ عَلَى الصَّلَواتِ ـ
وَاللّهُ عَليمٌ بِالظّالِمينَ
پرسش و تمرين
1 ـ شش كلمه اى را كه واو مدّى آنها خوانده نمى شوند بنويسيد.
2 ـ همزه وصل در چه موقعى خوانده نمى شود؟
3 ـ حروف مدّى در چه موقعى خوانده نمى شوند، چرا؟
4 ـ لام (ال ) تعريف بعد از چه حروفى خوانده نمى شود؟
درس پنجم
حروفى كه نوشته نشده ولى بايد خوانده شوند
در قـرآن بـه سـه حـرف (ا ـ و ـ ى ) بر مى خوريم كه در كتابت بعضى از كلمات قرآن
نوشته نشده ، ولى بايد خوانده شوند. بطور كلّى ، مى توان آنها را به دو دسته تقسيم
كرد:
مواردى كه جزء اصل كلمه نيست .
مواردى كه جزء اصل كلمه هست .
در اين مبحث با جزئيّات و چگونگى نوشتن و علامت گذارى آنها آشنا مى شويد.
مواردى كه جزء اصل كلمه نيست :
(واو) و (ياء) كه بر اثر اشباع هاء ضمير به وجود مى آيد.
نخست به معناى اشباع و هاء ضمير توجّه فرماييد:
اشباع : در اصطلاح قرائت ، به معناى سير كردن حركت است بگونه اى كه از فتحه ، الف
مدّى و از كسره ، ياء مدّى و از ضمّه ، واو مدّى توليد شود.
هاء ضمير: عبارت است از حرف (ـه ـ ه ) كه در آخر كلمه مى آيد و معنى (او ـ آن ) مى
دهد، مانند:
لَهُ (براى او)فِيهِ(در آن ).
هـاء ضـمير در صورتى كه حرف قبل از آن متحرك باشد، اشباع مى گردد؛ بدين معنى كه اگر
حـركـت هـاء، كـسـره باشد (ـه ـ هِ) تبديل به ياء مدّى مى شود (هِى ) و در صورتى كه
حركت هاء ضمّه باشد (ـه ـ هُ) تبديل به واو مدّى مى شود (هُو)، مانند:
بِهِ ـ لَهُ ـ مالُهُ ـ ماله كه خوانده مى شوند: بِهِى ـ لَهُو ـ مالُهُو
# يـادسـپـارى : در بـعـضـى از قـرآنـهـا براى راهنمايى قارى ، حرف واو و ياء توليد
شده از اشباع را بصورت كوچك بعد از هاء ضمير نوشته اند، مانند:
اَنَّهُو ـ يَرَهُو ـ عِبادُهُو ـ عَبْدَهُو ـ رَبَّهُو ـ فِى بَطْنِهِى ـ
لِقَوْمِهِى ـ مِنْ دُونِهِى
# يادسپارى : هاء ضمير در سه مورد زير اشباع نمى شود:
1 ـ حرف قبل از هاء ضمير، ساكن باشد، مانند:
مِنْهُ ـ اِلَيْهِ ـ لَدُنْهُ ـ فَاعْبُدْهُ ـ يَعْلَمْهُ