اما كج دلان براى فتنه جويى و در طلب تاويل [ دلخواه خود ] پيگير متشابهات مى
شوند , حال آنكه تـاويـل آن را جز خداوند و راسخان در علم - كه مى گويند به آن
ايمان آورده ايم , همه از پيشگاه خداوند است - نمى دانند. ( آل عمران , آيه 7 ).
بـعضى وجود متشابهات را عيب قرآن مى دانند و مى گويند اگر تمام آيات و عبارات آن
روشن و محكم و بدون تشابه بود , برتر بود. در پاسخ بايد گفت كه قرآن در قالب و بر
وفق موازين كلام طبيعى انسانى نازل شده است . و در كلام بشرى از ساده ترين تعبيرات
روزمره گرفته تا عاليترين تعبيرات و عبارات ادبى و هنرى , انـواع تـعـبـيرات مجازى
و استعارى و تمثيلى و كنايى راه دارد و هر جا كه مجاز باشد , لا محاله تشابه و
متشابه پيش مى آيد. زمـخـشـرى در حكمت وجود متشابهات مى گويد : اگر تمامى آيات قرآن
محكمات بود , همه مـردم از روى آسـانـگـيـرى بـه آن اكـتفا مى كردند و از آنچه
لازمه بحث و فحص و تامل و نظر و اسـتـدلال اسـت , رويگردان مى شدند ... و هم از
آنجا كه علما به روشنگرى برمى خيزند , و ذهن و ضمير خود را در جست و جوى معانى درست
و باز بردن متشابهات به محكمات به كار مى اندازند , فـوايـد بـسـيارى حاصل مى شود ,
و علم به پيش مى رود و كوشندگان در نزد خداوند ارج و اجر افـزونـترى مى يابند ... و
نيز آنگاه كه [ سرانجام و يا بحث و فحص علمى ] مطابقه محكم و متشابه براى آنان مسلم
مى گردد , طمانينه قلبى شان بيشتر و ايمانشان استوارتر مى شود. ( كشاف , ذيل تفسير
آيه 7 سوره آل . عمران ). امـيـرالمؤمنين على (ع ) فرموده اند : ان القرآن حمال ذو
وجوه ( قرآن دربردارنده وجوه معانى گوناگون است ). در ايـنكه متشابهات را بايد
تاويل كرد , بين اكثر قرآن پژوهان مخصوصا معتزله و شيعه اتفاق نظر است . فـقط
ظاهرگرايان و بعضى از اشعريان افراطى و حشويه برآنند كه بايد از تاويل پرهيز كرد و
آيات متشابه را حمل بر معناى ظاهرى كرد و در چون و چند آن ژرفكاوى نكرد. چـنانكه
درباره يك عده از آيات قرآنى كه مربوط به استواء خداوند بر عرش است ( از جمله يونس
, 3 ) مـالـك بـن انـس گفته است : استوا معلوم است , و كيفيت آن مجهول است [ و
ايمان به آن واجب است ] و سؤال از آن بدعت است . ( ـ تفسير قرطبى , ذيل آيه 54 سوره
اعراف ). حـال آنـكـه خود عرش الهى و استواء خداوند بر آن , و بودن عرش بر آب ( هود
, 7 ) و حمل عرش توسط فرشتگان همه از متشابهات مهم قرآن است و متكلمان و مفسران در
اطراف آن و معناى آن , بحث و تحقيق كرده اند. ديگر از متشابهات قرآنى , آيات مربوط
به رؤيت الهى است و تعبيراتى كه در آن از چشم و دست و آمـدن خداوند سخن گفته مى شود
, معروفترين كتاب از آثار قدما در زمينه تشريح متشابهات , متشابه القرآن , اثر قاضى
عبدالجبار همدانى ( م 415 ق ) متكلم بزرگ معتزلى است . بـعـضـى از آثـار قـديـمـى
شـيـعـه عبارتند از : حقائق التاويل اثر شريف رضى ( م 406 ق ) جامع نهج البلاغة كه
فقط مجلد پنجم آن محفوظ مانده و به طبع رسيده است . تفسير نعمانى كه منسوب به شريف
مرتضى ( م 436 ق ) هم هست , هم جداگانه به نام المحكم و الـمـتـشـابه و هم تماما در
مجلد 93 بحار الانوار به طبع رسيده است , متشابه القرآن و مختلفه , تاليف ابن
شهرآشوب مازندرانى ( م 588 ق ). در عـصر جديد دو اثر از آثار قرآن پژوهان شيعه در
اين زمينه عبارت است از اضواء على متشابهات الـقـرآن , تـالـيف شيخ خليل ياسين , و
ديگر مجلد سوم از كتاب التمهيد فى علوم القرآن , تاليف استاد محمد هادى معرفت .
14 - تحدى و اعجاز قرآن .
كـفـار مـكه و قتى كه با دعوت پيامبر (ص ) و كلام الهى روبه رو شدند , يا از
استماع آن خوددارى مى كردند و ديگران را هم بازمى داشتند ( فصلت , 26 ) يا مى گفتند
اين جز سخن انسان نيست . ( مدثر , 25 ) يا مى گفتند اگر مى خواستيم همانند اين مى
گفتيم . اين جز افسانه هاى پيشينيان [ اساطيرالاولين ] نيست . ( انفال , 31 ) در
اينجاست كه خداوند تحدى مى فرمايد. يـعـنـى از منكران و معاندان مى خواهد كه اگر
قرآن را غير و حيانى و غير الهى مى دانند نظيرى بـراى آن بـياورند ( طور , 33 ـ 34
) همچنين : يا مى گويند اين [ قرآن ] را برساخته است بگو اگـر راست مى گوييد ده
سوره برساخته همانند آن بياوريد , و هركسى را كه مى توانيد , در برابر خـداونـد ,
بـه يارى بخوانيد , آنگاه اگر از عهده پاسخ شما بر نيامدند , بدانيد كه آن به علم
الهى نازل شده است .... ( هود , آيات 13 و 14 ) و سرانجام مى فرمايد : و اگر از
آنچه بر بنده خويش فرو فرستاده ايم , شك داريد , اگر راست مى گوييد سوره اى همانند
آن بياوريد , و از ياورانتان در برابر خداوند يارى بخواهيد. ولـى اگـر چـنين نكرديد
- كه هرگز نخواهيد كرد - از آتشى كه هيزم آن انسان و سنگ است , و براى كافران آماده
شده است , بترسيد. ( بقره , 23 ـ 24 ). ( نيز ـ اسراء , 88 ) و اين تحدى عام است .
يـعـنـى خـطـاب بـه همه انسانها اعم از همعصران پيامبر (ص ) و اعم از عربها و همه
ادوار و همه سرزمينهاست . در عصر نزديك به عصر رسالت و قرون بعدى , عده اى از جمله
مسيلمه كذاب , در مقام معارضه با قـرآن برآمده اند و فقط كلماتى سست پيوند , بدون
معناى بلند يا حتى معناى عادى , كه نه نظير قرآن است , و نه نظير كلام متعارف ,
چيزهايى سر هم بندى كرده اند. و بدينسان معجزه بودن قرآن تحقق يافته است . زيـرا
مـعـجـزه عبارت است از امرى خارق العاده كه مقرون به تحدى و مصون از معارضه باشد و
خداوند آن را به دست پيامبرانش ظاهر سازد كه دليل بر صدق رسالت آنان باشد. و
مـشـركـان عرب , براى ابراز مخالفت با پيامبر (ص ) دهها جنگ به راه انداختند و
سالها خود و جـامعه را گرفتار بحران كردند كه امرى بسيار شاق بود , ولى نتوانستند
به راه ساده تر كه آوردن نظير قرآن و لذا ابطال دعوى حقانيت آن بود , نرفتند. (
التمهيد , محمد هادى معرفت , 4/16 ). در مـعناى اعجاز قرآن چند وجه گفته اند : 1 )
فصاحت شگرف و بلاغت بيمانند كه نظير و بديلى ندارد [ نظريه اعجاز زبانى ]. 2 )
موسيقى و آهنگ آن . 3 ) بيمانندى معارف و تعاليم قرآن . 4 ) تشريعات آن كه موافق
فطرت و عقل سليم است و سعادت دو جهانى دربردارد. 5 ) براهين آن قاطع و داراى فصل
الخطاب است . 6 ) مشتمل بر اخبار غيبى است , چه غيب مربوط به گذشته , چه آينده . 7
) مشتمل بر اشارات علمى بر اسرار آفرينش است . 8 ) اسـتـقـامت بيان دارد و خالى از
تناقض و اختلاف است , با آنكه در هنگامه حوادث بسيار و در طول بيست و سه سال نازل
شده است . 9 ) قـول بـه اينكه خداوند دلها و همتهاى مخالفان را از آوردن نظير قرآن
, منصرف داشته است [ نظريه صرفه ]. مـعجزات پيامبران پيشين بيشتر حسى بوده است ,
ولى قرآن كه معجزه الهى و معجزه جاودانه و مستمر اسلام و پيامبر اسلام (ص ) محسوب
مى گردد , معجزه اى عقلى - علمى ( فرهنگى ) است . به گفته اى مشهور معجزه هر
پيامبرى مناسب با پيشرفتهاى زمانه اش بوده است , و چون در عصر پـيـامبر ما (ص ) ,
شعر و ادب در ميان قوم عرب , هنرى والا محسوب مى گرديده , خداوند براى پيامبر اسلام
(ص ) , معجزه زبانى - ادبى انتخاب فرموده است . از ميان وجوه مختلف اعجاز قرآن كه
برشمرديم , دو وجه برجسته تر است . الـف ) اعجاز زبانى - ادبى , كه اكثريت قاطع
علماى اماميه برآنند و نيز بسيارى از قرآن پژوهان و ادب شـنـاسـان اهل سنت از جمله
جاحظ و قاضى عبدالجبار , و زمخشرى و عبدالقاهر جرجانى و سكاكى و قرآن پژوه و هنرمد
بزرگى چون خواجه شمس الدين محمد حافظ. ب ) نظريه صرفه . طبق اين نظريه اعجاز قرآن
كريم در خود قرآن و از جمله در فصاحت بى نظير و هنر ادبى - زبانى آن نيست , بلكه در
اين است كه خداوند صرف همم فرموده است . يـعـنى انديشه كسانى را كه قصد برابرى و
نظيره آورى با قرآن كريم داشته اند , منصرف گردانده است . از علماى اماميه , سيد
مرتضى علم الهدى و شيخ مفيد طرفدار اين نظريه اند. امـا ايـن نظريه , نظريه اى ضعيف
و خدشه پذير است , زيرا ارزش ذاتى و ادبى - زبانى و محتوايى و سبكى قرآن را براى
معجزه بودن آن كافى نمى داند. شـايد علت گرايش اين بزرگان و نيز نظام معتزلى ( كه
واضع اين نظريه شمرده مى شود ) و ابن حـزم ظاهرى و برخى ديگر از اشاعره كه از نظريه
صرفه دفاع مى كنند , اين باشد كه نظريه اعجاز زبـانـى - ادبـى را نارسا مى دانند و
برآنند كه فى المثل آثار ادبى شامخ هر قوم و ملتى معجزه آسا و معارضه ناپذير و بى
همانند است . ( بـراى تـفـصـيـل دربـاره ساير وجوه اعجاز ـ مقاله اعجاز القرآن
نوشته دكتر اصغر دادبه , در دايرة المعارف تشيع , 2/562 ـ 265. همچنين فصل اعجاز
القرآن در البيان تاليف آيت اللّه خويى . هـمـچـنـيـن مجلد چهارم از كتاب التمهيد ,
تاليف استاد محمد هادى معرفت كه سراسر درباره تحدى و اعجاز قرآن است ).
15 - تفسير و تاويل .
تفسير در لغت يعنى شرح و بيان و توضيح و تبيين , و در قرآن يك بار هم به اين
معنى به كار رفته اسـت ( فـرقـان , 32 ) و در اصطلاح علوم قرآنى , چندين تعريف براى
آن به دست داده اند : 1 ) عـلم فهم قرآن ( قانون تفسير , سيد على كمالى , 27 ) (
تفهيم مراد اللّه تعالى از قرآن است در حد مستطاع بشر , مستند به قواعد لسان عرب ,
و اسلوب آن , و كتاب اللّه و اثر مرفوع پيغمبر اكرم (ص ) و اوصياء او , غير معارض
با عقل و كتاب و سنت و اجماع . ( پيشين , 46 ـ 47 ). 3 ) عـلـمـى اسـت كه درباره
قرآن كريم از حيث دلالتش بر مراد اللّه تعالى به قدر طاقت بشرى بحث مى كند. (
مـنـاهل العرفان , زرقانى , 1/471 ) 4 ) علمى است كه در آن از احوال قرآن از جهت
نزول و سند و اداء و الفاظ و معانى متعلق به الفاظ و متعلق به احكام بحث مى كند. (
پيشين , 1/471 ). سيوطى مى نويسد كه براى مفسر لازم است كه در پانزده علم يا فن
مهارت داشته باشد. 1 ) لـغـت 2 ) نحو 3 ) صرف 4 ) اشتقاق 5 , 6 , 7 ) معانى و بيان
و بديع 8 ) علم قرائت [ و اختلاف قراآت ] 9 ) اصول دين [ و توسعا علم كلام ] 10 )
اصول فقه 11 ) شناخت اسباب نزول 12 ) شناخت ناسخ و منسوخ 13 ) فقه 14 ) احاديثى كه
مجمل و مبهم را بيان [ و روشن ] مى كند. 15 ) علم موهبت ; و آن علمى است كه خداى
تعالى به كسى كه به آنچه دانست عمل كند , به ارث مـى سپارد و اشاره به همين است
حديث هر كس به آنجه مى داند عمل كند , خداوند علم آنچه نمى داند را به او خواهد
سپرد. ( تـرجـمـه اتـقان , 2/570 ـ 572 ) و به دنبالش مى افزايد كه هر كس بدون
شناختن اين علوم و فنون اقدام به تفسير قرآن كند , تفسير به راى كرده است ; كه از
آن نهى شده است . مصادر تفسير : عبارت است از الف ) خود قرآن ( چنانكه گفته اند
القرآن يفسر بعضه بعضا ) كه چه بسيار آيه هايى كه دربردارنده تفصيل براى اجمال آيه
ديگر , يا تخصيص براى اطلاق آن است . ب ) سنت رسول اللّه (ص ) و در عرف شيعه سنت
معصومين عليهم السلام . اهل سنت قول صحابى و قول تابعى را نيز جزو مصادر تفسير مى
شمارند. شيعه در پذيرفتن احاديث تفسيرى از صحابه و تابعين تسامح بيشترى دارد تا
ساير احاديث آنان . و احاديث تفسيرى صحابه اى چون ابن عباس و ابن مسعود و تابعانى
چون مجاهد و سعيد بن جبير را به حسن قبول تلقى مى كند. تاويل , لغتا از اول به
معناى رجوع است ( قاموس ). اين كلمه در قرآن مجيد به كار رفته است ( آل عمران , 7 ;
نساء , 59 و چند آيه ديگر ). در قرون اوليه بين تفسير و تاويل فرقى نبوده است .
چـنانكه حتى طبرى همواره در تفسير خود از كلمه تاويل استفاده مى كند و مرادش همان
تفسير است . غزالى در مستصفى مى نويسد : تاويل گاه در تاويل كلام و معنى به كار مى
رود. چنانكه در مورد آيات متشابه , و گاه در تاويل رؤيا و احلام , چنانكه در قصه
يوسف هست , و گاه در تـاويل اعمال ,چنانكه در قصه موسى با رجل صالح ( خضر ) هست , و
اصطلاحا عبارت است از اخـراج دلالـت لـفظ از دلالت حقيقى به دلالت مجازى بى آنكه از
عادت و عملكرد زبان عربى در تـجـوز عدول شود و بايد بر وفق قواعد علاقه هاى مجازى
باشد مانند تسميه شى ء به شبه آن يا به سبب آن يا به لاحق آن يا مقارن آن , يا
نظاير آن . بـعـضـى تاويل را عبارت از توجيه متشابهات دانسته اند و كشف معناى ثانوى
كلام كه آن را بطن گويند , در برابر معناى آشكار كه آن را ظهر گويند. (
الـتـمـهـيـد , 3/28 ) استاد معرفت در تعريف ديگر از تاويل مى گويد عبارت است از
معنى و مفهوم نهفته و پنهان از ظاهر كلام است كه نياز به دلالت صريحى از خارج آن
لفظ دارد. ( التمهيد , 3/30 ـ 31 ). راغـب در مـفـردات مـى گـويد : اكثر استعمال
تفسير در الفاظ است و موارد استعمال تاويل در معانى . تفسير در مفردات الفاظ است و
تاويل در جمله ها. بعضى گفته اند تفسير با وضع عبارت كار دارد و تاويل با معانى
مستفاد از اشارات ( قانون تفسير , 31 ). محمد حسين ذهبى پس از بيان انواع تعريفها و
فرقها بين تفسير و تاويل مى نويسد : تفسير راجع به روايت است , و تاويل راجع به
درايت . ( التفسير و المفسرون , 1/22 ). در لـزوم تـاويل , هم قرآن ناطق است و هم
ائمه (ع ) و صحابه و هم قرآن پژوهان اعصار بعد , ولى تاويل قرآن , كار هركسى نيست .
زيرا تفسير چنانكه اشاره شد به دانستن پانزده علم و فن و اخذ از چهار مصدر احتياج
دارد , و تاويل از آن فراتر و دشوارتر است . و طـبـق قـرائت شـيـعه اماميه و بعضى
از بزرگان اهل سنت از آيه هفتم سوره آل عمران چنين مستفاد مى شود كه راسخان در علم
داناى تاويل قرآنند. و احاديثى هست كه ائمه فرموده اند : ما راسخان در علميم و
تاويل قرآن را مى دانيم . نـخستين مفسر قرآن در تاريخ اسلام , شخص پيامبر اكرم (ص )
شمرده مى شوند كه در پاسخ به سؤال صحابه , بسيارى از مفردات و تعبيرات قرآنى را
تفسير فرموده اند. در كتب احاديث فريقين و نيز در اتقان سيوطى ( آخرين فصل ) نمونه
هاى بسيارى از تفسير نبوى منقول است . پس از حضرت رسول (ص ) , بزرگترين قرآن شناس ,
حضرت اميرالمؤمنين (ع ) است . مبالغه نيست اگر گفته شود كه تاريخ تفسير قرآن به
قدمت خود تاريخ قرآن است . و تـفـسير بعضى از صحابه مانند ابن عباس و بعضى از
تابعان , مانند مجاهد , علاوه بر آنكه در دل تفسير طبرى به نحو پراكنده , محفوظ است
, جداگانه هم به طبع رسيده است . تفسير به دو نوع عمده تقسيم مى گردد. الف ) تفسير
نقلى [ بالماثور , روايى ] كه عمدتا متشكل از احاديث تفسيرى است . ب ) تـفـاسـيـر
عـقـلـى [ يـا درايى ] كه متكى به احاديث نيست بلكه به بحث عقلى و علمى آزاد مى
پردازد. تفاسير را طبع موضوعشان نيز شناسايى و طبقه بندى مى كنند. تـفـاسـيـر نحوى
مانند تفسير فراء و ابوحيان غرناطى , تفاسير كلامى كه اشهر آنها , تفسير كشاف
زمـخـشـرى و مفاتيح الغيب امام فخر رازى است ; تفاسير عرفانى , مانند تفسير سهل
شوشترى و سـلـمـى و قشيرى و ميبدى و ابن عربى ; تفاسير فقهى مانند احكام القرآن ابن
عربى و جصاص و كنزالعرفان سيورى و زبدة البيان اردبيلى , نخستين تفسير مهم اهل سنت
جامع البيان طبرى ( م 310 ق ) است . در شـيعه , تفسير على بن ابراهيم قمى ( از
اعلام قرن سوم و چهارم هجرى ) و تفسير عياشى ( از اعـلام اواخـر قرن سوم هجرى ) يا
تفسير فرات كوفى ( معاصر كلينى ) كه هر سه روايى است , چه بسا قديمترين تفسيرها به
شمار آيند. ولـى مهمترين تفسير در ميان تفاسير اوليه شيعه , تبيان شيخ طوسى ( م 460
ق ) كه آميزه اى از شيوه عقلى و نقلى است . در ميان اهل سنت چند تفسير هست كه اهميت
علمى بسيارى دارد و خوشبختانه از آنجا كه قرآن كريم و قرآن پژوهى و علوم قرآنى مابه
الاتفاق فريقين وحدت بخش مذاهب اسلامى است , شيعيان نيز از ديرباز به تفاسير اهل
سنت توجه و استناد كرده اند. اهل سنت نيز ( مخصوصا در عصرهاى جديدتر ) به تفاسير
شيعه نظر داشته اند. مهمترين تفاسير اهل سنت پس از تفسير روايى عظيم طبرى عبارتند
از تفسير ميبدى ( م 520 ق ) ( كشف الاسرار و عدة الابرار ) كه از امهات متون عرفانى
به زبان فارسى به شمار مى آيد ; تفسير كشاف زمخشرى ( م 538 ق ) كه مهمترين ميراث
فكرى و مكتبى بازمانده از معتزله است . گـفـتـنى است كه تنزيه القرآن عن المطاعن ,
و متشابه القرآن آثار قاضى عبدالجبار همدانى ( م 415 ق ) نـيز جزو ميراث قرآن پژوهى
معتزله است و هر دو به چاپ رسيده است ; تفسير كبير امام فـخـر رازى ( م 606 ق )
مـوسوم به مفاتيح الغيب كه على الاطلاق مهمترين تفسير كلامى جهان اسـلام بـر وفـق
مشرب اشاعره يعنى مكتب رسمى اهل سنت است ; تفسير قرطبى ( م 671 ق ) ; تفسير نسبتا
كوتاه بيضاوى ( م 685 ق ) موسوم به انوارالتنزيل و اسرار التاويل كه قرآن پژوهان
اهل سـنـت و شـيـعـه دهـها حاشيه بر آن نوشته اند , تفسير روح البيان اسماعيل حقى (
1137 ق ) كه تفسيرى است عرفانى به عربى و آكنده از شعر فارسى ; تفسير روح المعانى
اثر آلوسى ( م 127 ق ) و در عـصـر جـديـد تـفـسـير قاسمى ( م 1332 ق ) موسوم به
محاسن التاويل ; تفسير المنار ( اثر مشترك شيخ محمد عبده و رشيد رضا ) ; تفسير فى
ظلال القرآن سيد قطب و دهها تفسير ديگر. ( براى اطلاع از تفاسير قديم و جديد ـ قرآن
پژوهى , صفحات 166 ـ 285 ). تفاسير عمده شيعه پس از تفسيرهايى كه ياد شد عبارتند از
مجمع البيان شيخ طبرسى ( م 548 ق ) كـه خـوش تـدويـن تـريـن و چه بسا مهمترين تفسير
شيعه در طى اعصار و قرون است , تفسير ابـوالـفـتوح رازى [ روض الجنان و روح الجنان
] ( م 556 ؟
ق ) كه قديمترين تفسير فارسى شيعه اماميه است ; تفسير منهج الصادقين ملا فتح اللّه
كاشانى ( م 988 ق ) ; تفسير صافى اثر ملامحسن فيض ( م 1091 ق ) ; و دو تفسير روايى
( ماثور ) معروف : يكى تفسير برهان اثر سيد هاشم بحرانى ( م 1107 ؟
ق ) , و ديگرى نور الثقلين اثر حويزى ( 1112 ق ) و تفسيرهاى چندگانه شبر ( م 1242 ق
). مـهـمـتـريـن تـفـسـير عرفانى شيعه در قرن چهاردهم تفسير بيان السعادة , اثر
سلطان عليشاه گنابادى ( م 1327 ق ) است , و مهمترين و جامع ترين تفسير جديد شيعه كه
مجموعه متوازنى از تـفـسـيـر عقلى و نقلى است تفسير الميزان اثر علامه محمد حسين
طباطبائى ( م 1360 ش ) در بيست جلد به عربى كه به فارسى هم ترجمه شده است .
16 - تجويد و ترتيل .
بـه تـعـريـفى ساده , تجويد علم و قواعد درست خواندن , و ترتيل , هنر درست
خوانى قرآن مجيد است . تجويد از علوم شرعى و علوم قرآنى است . قـدمـت آن بـه عـصـر
رسـول اللّه (ص ) و مواظبت ايشان بر اداى درست كلمات قرآنى و آموختن درست خوانى
قرآن بازمى گردد. امـت اسـلامـى همچنانكه به فهم معانى قرآن و اقامه حدود آن متعبد
بوده اند , به درست خواندن الفاظ و اصطلاحا اقامه حروف آن هم به صفتى كه از ائمه
قرائت دريافت مى كردند , كوشا بودند و ايـن تـلـقـى شفاهى سينه به سينه از طريق
قاريان و مقريان و نهايتا به سنت و قرائت رسول اكرم (ص ) مـنـتهى مى شده است كه
مخالفت با آن يا عدول از آن جايز نيست و تشبه به آن و پيروى هر چه دقيقتر از آن ,
هدف اعلاى علم تجويد است . تـجـويد از شعب علم قرائت است , فرق آن با قرائت اين است
كه علم قرائت متصدى ضبط صحيح كلمات قرآن است كه هم اعراب آن درست باشد و هم ثبت و
ضبط كلمات كه مثلا طلح درست اسـت يـا طلع , اما تجويد بعد از علم قرائت و ضبط متن
مجال ظهور مى يابد و به اداى شفاهى درست كلمات مربوط مى گردد. ابن الجزرى ( م 833 ق
) قرآن شناس و قرائت پژوه معروف در تعريف ديگرى از تجويد مى نويسد : تـجـويـد
آرايـه تلاوت و پيرايه قرائت است و عبارت است از اعطاى حقوق حروف به آنها و حفظ
ترتيب و مراتب آنها و باز آوردن حرف به مخرج و اصل آن و پيوستن آن به نظيرش و تصحيح
تلفظ و تلطيف نطق با نظر به صيغه و ساختمان هر كلمه بدون اسراف و تكلف و افراط. (
النشر , ابن الجزرى , 1/211 ). مبحث وقف و ابتدا هم از مباحث تجويد است . وقف يعنى
درنگ كردن و در اصطلاح تجويد جدا ساختن كلمه است از مابعدش . تـرتيل يعنى هنر درست
و شمرده و شيوا خواندن قرآن مجيد و در قرآن چند بار و روشنتر از همه در آيه سوم
مزمل به آن توصيه شده است : ( و رتل القران ترتيلا ) ( و قرآن را شمرده و شيوا
بخوان ). وقـتـى دربـاره همين آيه قرآنى از اميرالمؤمنين (ع ) پرسيدند فرمود :
الترتيل تجويد الحروف و معرفة الوقوف ( ترتيل , خوب ادا كردن حروف و آشنايى به
وقفهاى قرآن است ). ( النشر , ابن الجرزى , 1/209 ). همين ابن الجزرى در تعريف
ترتيل مى نويسد : پيوسته و آهسته خواندن بدون شتاب است و قرآن بدون شتاب و به تانى
نازل شده است [ و بايد به همان نحو با تانى خوانده شود ] ( پيشين , 1/207 ـ 208 )
كتاب .
17 - قصص قرآن .
يـكـى از مضامين سراسرى و تكرار شونده قرآن مجيد , قصص انبياء و اقوام و نيز
ساير قصه هاست , كه غالبا در بردارنده نكته ها و عبرتهاست . بررسى و شناخت قصه هاى
قرآنى , خود يك شعبه از علوم قرآنى را تشكيل مى دهد. چـنـانـكه در اشاره به سبك
قرآن مجيد گفته شد بيان قرآنى پيگير , دنباله دار , پيوسته و متحد المضمون نيست ,
بلكه همچون دسته گلى است از گلهاى رنگارنگ , و تلفيقى است از مضامين مـتعدد و به
ندرت يك داستان از آغاز تا انجام به دنبال هم مى آيد , استثناهاى معروف , يعنى بيان
سـراسـرى , عـبارت است از داستان حضرت يوسف (ع ) و برادرانش كه به صورت يكپارچه
سراسر سوره يوسف را در برمى گيرد. و داستان موسى در سوره طه , و داستان داود (ع )
در سوره ص و داستان سليمان (ع ) در سوره نمل , يا نوح (ع ) در سوره نوح , يا هود (ع
) در سوره هود. ولى داستان يونس در سوره يونس حتى به اندازه چند آيه هم نيست . و
داستان ابراهيم (ع ) فقط در سوره ابراهيم نيست . و در سوره ابراهيم , فقط داستان
ابراهيم (ع ) نيست , بلكه مضامين و قصص ديگر هم هست . و بقيه و بلكه عمده داستان
ابراهيم (ع ) را بايد در سوره بقره و سوره هاى ديگر يافت . اشاره به ابراهيم (ع )
در 15 سوره قرآن پرا كنده است ( فرهنگ موضوعى قرآن , ذيل ابراهيم ) يا همچنين
داستان موسى (ع ) در 21 سوره پراكنده است . ( پيشين , ذيل موسى ). نيز گفتنى است كه
قصص قرآن , اعم از قصص انبياء است , يعنى در قرآن , داستانهايى جز قصص انبياء هم
هست , از جمله داستان اصحاب كهف در سوره كهف , يا داستان قارون در سوره قصص . بعضى
شخصيتها يا اعلام قصص قرآن عبارت است از : آدم , آزر , ابليس , ادريس , ارم ذات
العماد , اسـحـاق , اسـماعيل , اصحاب الاخدود , اصحاب الرس , اصحاب الرقيم ( كه با
اصحاب كهف يكى است ) , اصحاب السبت , اصحاب السفينه , اصحاب الصفه ( بدون بردن نام
آنها ) , اصحاب الفيل , اصـحـاب القريه , اصحاب الكهف , بنى آدم , بنى اسرائيل ,
تبع , ثمود , جالوت , جن , حواء ( بدون بـردن نـام ) , حـواريـون , خضر ( رجل صالح
) , داود , ذوالقرنين , ذوالكفل , روم , زكريا , زليخا ( بـدون اسـم ) , زيـد بن
حارثه , زينب بنت جحش , ( بدون اسم ) سامرى , سبا , سحره , سليمان , شعيب , صالح ,
طالوت , عاد , عزير , عيسى بن مريم , فرعون , قارون , كنعان بن نوح , ( بدون اسم )
لـقـمان , لوط , حضرت محمد بن عبداللّه (ص ) , مدين , مريم , مؤتفكات , (
شهرستانهاى لوط ) مـوسـى , نـصارى , نمرود , نوح , هابيل و قابيل , هاروت و ماروت ,
هارون , هامان , هود , ياجوج و ماجوج , يحيى , يعقوب , يونس , يهود ( براى تفصيل ـ
فرهنگ موضوعى قرآن , ذيل قصص قرآن ). بعضى از قصص قرآ ن , مانند قصه آدم و ابليس و
موسى و فرعون و عيسى و مريم و طوفان نوح در كتاب مقدس ( عهد عتيق ) هم سابقه دارد ,
كه هم قرآن و هم تاريخ فرهنگ رسمى اسلام و شيعه , حضرت رسول (ص ) را بى خبر از آنها
مى داند , در قرآن تصريح شده است كه پيامبر (ص ) فقط از طريق وحى از آنها با خبر
شده و آنها را دريافت كرده است . ( از جـمله آل عمران , 44 ; هود , 49 ; يوسف , 102
; شورى , 52 ) و مى فرمايد : ( بخوبى مى دانيم كه ايشان مى گويند همانا بشرى او را
آموزش مى دهد. [ ايـن سـخن درست نيست چرا كه ] زبان كسى كه اينان كژانديشانه ادعا
مى كنند گنگ و بيگانه است و اين زبان [ زبان قرآن ] عربى [ شيوا و ] روشن است . (
نـحـل , 103 ) بـه هر حال اگر قصه شناسان يا مستشرقان , نظرى جز اين داشته باشند ,
مورد قبول مسلمانان و قرآن پژوهان مسلمان نيست . گفتنى است كه بعضى از صحابه كه
ابتدا از اهل كتاب ( غالبا يهودى ) بودند , سپس اسلام آورده بـودنـد , پس از نزول
قصص قرآن براى شرح و بسط آن قصص , شرح و بسطهايى از فرهنگ خود , نقل مى كردند كه به
آنها در مورد يهود اسرائيليات و در مورد نصارى , نصرانيات گفته مى شود و غـالـبا از
وهب بن منبه و كعب الاحبار , و عبداللّه بن سلام نقل شده و در بعضى تفاسير قرآن ,
راه يافته است و در مورد روا يا ناروا بودن آنها , احاديث مختلفى نقل شده است . ( ـ
اسرائيليات در دايرة المعارف تشيع ). قرآن پژوهان براى قصص قرآن فوايدى برشمرده
اند. 1 ) قـصـص انبياء جزو برترين معارف آن روزگار بوده است , و چيزى كه جز بعضى از
راسخان در علم از اهل كتاب , از آن اطلاع نداشتند , از طريق وحى به پيامبر (ص ) مى
رسيد و دستمايه تحدى آن حـضـرت (ص ) بـود , و ضمنا نشان مى داد كه عربها با اسلام و
اين اخبار و قصص از فرهنگ جاهليت به در آمده اند. 2 ) معرفت به تاريخ گذشتگان . 3 )
شناخت چون و چند حركات [ و به قول امروزيها فلسفه ] تاريخ . 4 ) موعظه و تهديد
مشركان . 5 ) ايـن قصص غالبا با اسلوب محاوره بيان مى شد كه سبك و شيوه اى بكلى
تازه در ادب عرب , و مايه اعجاب و تحسين شنوندگان , و جزو مبانى هنر و اعجاز ادبى
قرآن بود. 6 ) پند و عبرت گرفتن از سرگذشت پيشينيان و سبب هلاك آنان , كه غالبا شرك
و فساد و طرد انبياء عظام الهى بوده است . 7 ) آموختن به مسلمانان كه بر و بحر
وسيعست و آدمى بسيار و فوايد ديگر ( ـ اصول التفسير و قواعد , نوشته خالد عبدالرحمن
العك , 68 ـ 70 ). پـس از احـاديثى كه در بردارنده شرح و بسط قصص انبياء و نيز
اسرائيليات است , كهنترين منابع قـصـص قـرآن , عـبـارت اسـت از تـاريخ طبرى و
تواريخ ديگر مانند يعقوبى و مسعودى ; عرائس الـمـجـالس فى قصص الانبياء , اثر
ابواسحاق احمد ثعالبى ( م 427 ق ) ; قصص الانبياء كسائى ; و تـفـاسير قرآن از جمله
ترجمه تفسير طبرى , قصص برگرفته از تفسير سورآبادى ; قصص الانبياء نـيـشـابـورى ;
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازى , به كوشش عسكر حقوقى كه جلد سوم آن تماما نصوص قصص
قرآن برگرفته از همين تفسير است . و ديـگـر از آثـار قـرآن پـژوهـان شـيعه , قصص
الانبياء قطب الدين راوندى ( به كوشش غلامرضا عرفانيان يزدى كه در مقدمه تصحيح خود
از اين اثر 174 كتاب در قصص قرآنى و قصص الانبياء را معرفى كرده است ). هـمـچـنـين
: قصص قرآن , صدرالدين بلاغى ; اعلام قرآن , محمد خزائلى , تاريخ انبياء , تاليف و
تـرجـمـه سيد محمد باقر موسوى و على اكبر غفارى كه ترجمه و توسعه و تهذيب قصص
القرآن , تـاليف محمد احمد جاد المولى [ و ديگران ] است و اثرى ارزشمند به نام
دراسات فنية فى قصص القرآن , اثر محمود بستانى .
18 - فقه يا احكام قرآن .
قـرآن مـجـيـد كـه در اصطلاح فقه و اصول به آن كتاب مى گويند , اولين و مهمترين
مصدر تشريع احكام و منشا فقه اسلامى است . قـرآن , جـامـع قوانين الهى و معيار سنجش
اخبار و احاديث بوده و خواهد بود و بر همين اساس اسـت كه از زمان نزول بر پيامبر
اكرم (ص ) تا به امروز و براى هميشه به عنوان اولين مرجع احكام مورد توجه فقهاى
اسلام بوده و خواهد بود و تاريخ فقاهت و اجتهاد , خود گواه اين مدعاست . ( منابع
اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى , نوشته محمد ابراهيم جناتى ) 6 ). معروف است كه
آيات فقهى يا آيات الاحكام در قرآن مجيد در حدود پانصد آيه است ( پيشين , 13 ـ 14
). ولـى اسـتـنباط از قرآن , نياز به معارف بسيار و احاطه بر علوم زبانى و ادبى (
از جمله لغت و نحو معانى و بيان ) و علوم قرآنى ( از جمله شناخت ناسخ و منسوخ و
محكم و متشابه و اسباب نزول ) و علوم شرعى و مبادى فقه و اصول دارد. تـا فـى المثل
محقق دريابد كه هر امرى در قرآن , حاكى از وجوب نيست , و هر وجوبى با امر بيان نمى
شود. و گاه نهى در قالب نفى و اخبار جانشين انشاء است . عملا اگر كسى به درجه
اجتهاد نرسيده يا لااقل قريب الاجتهاد نباشد , استنباط فقهى اش از قرآن , اتقان و
اعتبار علمى ندارد. هـمين است كه مساله حجيت ظواهر قرآن را كه پيشتر هم از آن بحث
كرديم , به آسانى نمى توان پذيرفت ( نيز ـ در حجيت كتاب , در اصول فقه , تاليف محمد
رشاد , 200 ) و مراد از اين ترديد , تـايـيد يا تقويت موضع اخباريان نيست كه كتاب
را به شرط سنت و فقط از طريق سنت قابل فهم مـى دانـند ; غافل از آنكه ائمه اطهار ,
عليهم السلام , قرآن را ميزان و محك صدق اخبار منقول از خود شمرده اند. بلكه مراد
ما تاييد مواضع اصوليان و بيان ضرورت و اهميت اجتهاد است . و نهايتا چنانكه محققان
گفته اند قرآن مجيد با آنكه قطعى الصدور است , ظنى الدلالة است . ( نيز ـ اصول فقه
, مظفر , ترجمه عليرضا هدايى , 2/47 ـ 48 ). فقها و قرآن پژوهان فقهى مشرب همه
مذاهب اسلامى , كتب بسيارى در فقه قرآن يا احكام القرآن , تاليف كرده اند.
قـديـمترين آيات الاحكام اثر محمد بن سائب كلبى است ( م 146 ق ) و از امهات متونى
كه در اين زمـيـنه موجود و مدار تحقيق و مراجعه است , اين آثار است : فقه القرآن ,
تاليف قطب راوندى ( م 573 ق ) ; كـنـزالـعرفان فى فقه القرآن , تاليف فاضل مقداد
سيورى ( م 826 ق ) كه تحت عنوان تـفـسـيـر شاهى به فارسى درآمده است ; زبدة البيان
, تاليف مقدس اردبيلى ( م 993 ق ) ; قلائد الـدرر فى آيات الاحكام بالاثر , تاليف
احمد بن اسماعيل جزائرى ( م ح 1150 ق ) ; مسالك الافهام فى تفسير آيات الاحكام ,
تاليف فاضل جواد كاظمى ( اواسط قرن يازدهم هجرى ) ; آيات الاحكام , تاليف محمد باقر
قايينى ( م 1352 ق ). و در عصر جديد دو اثر خوش تدوين در اين زمينه از سوى
دانشمندان شيعه عرضه گرديده است . نـخـست , ادوار فقه ( مجلد دوم ) اثر محمد شهابى
, و ديگر احكام قرآن , اثر محمد خزائلى ( نيز ـ مـنـابع اجتهاد , پيشگفته , 9 ـ 10
كه 32 اثر از آثار فقهاى شيعه , و دهها اثر از فقهاى ساير مذاهب اسلامى را معرفى
كرده است ).
19 - ترجمه قرآن .
درباره جواز ترجمه قرآن , قرنها بين علما و فقهاى مذاهب اسلامى بحث بوده است .
چـون اغـلـب فـقـهـا و ائمه اربعه اهل سنت ( جز ابوحنيفه كه قول اولش بر جواز بود
سپس آن را مـوكـول به ندانستن عربى كرد ) حكم داده اند كه خواندن فاتحه و سوره در
نماز جز به عربى روا نيست , بعضى استنباط كرده اند كه شايد اصولا ترجمه قرآن به هيچ
زبانى روا نيست . اما سابقه ترجمه قرآن بسيار كهن است و معروف است كه سلمان فارسى
بسم اللّه الرحمن الرحيم را به به نام يزدان بخشاينده ترجمه كرده بوده است . (
تـاريخ قرآن , راميار , 653 ) بعضى از منكران و مانعان ترجمه قرآن مى گفته اند چون
كلام قرآن معجز است و اين معجزه فقط در عربى است و به زبان ديگر درنمى آيد , در اين
صورت ترجمه قرآن به هر زبان ديگرى , محال و لذا چنين كوششى عبث و بيفايده است .
بعضى نيز بر آن بوده اند كه ترجمه قرآن باعث مى شود كه توجه مسلمانان و مخاطبان از
نص عربى به ترجمه معطوف گردد ; و رفته رفته در طول زمان متن اصلى مهجور بماند. ولـى
طـرفـداران جواز ترجمه به اين آيه از قرآن استناد كرده اند كه ما انزلنا من رسول
الا بلسان قومه ( ابراهيم , 4 ) ( هيچ پيامبرى نفرستاده ايم مگر [ با كتابى ] به
زبان قومش ). چون اگر قرآن ترجمه شود , رسالت قرآن و پيامبر و نيز اتمام حجت بهتر
صورت مى گيرد. زمـخـشـرى در تفسير همين آيه مى نويسد : قرآن لا جرم يا بايد به همه
زبانها نازل مى شد , يا به يكى از آنها. و نيازى به نزول آن به جميع زبانها نيست ,
زيرا ترجمه , جانشين اين امر مى گردد. در سـالـهاى اخير , فتوايى از سوى علماى
الازهر در اين باب صادر شده كه قائل به جواز ترجمه قرآن است .