ج. مدارسه قرآن
مدارسه مصدر باب
مفاعله از ريشه درس است كه
مراد از ساختهاى گوناگون آن درباره قرآن، آموختن، فراگرفتن، پيوسته خواندن (براى
حفظ كردن آسان و فراموش نكردن(456))،
با هم خواندن و بررسى كردن و براى يكديگر خواندن است(457).
ابن منظور، اصلى معنايى
دراسة را تمرين و ممارست و تعاهد بر آن مىداند(458).
راغب اصفهانى، باقى ماندن اثر يك شىء را اصل
معنايى درس دانسته و آورده است:
وقتى گفته مىشود درست
العلم يعنى اثر آن علم را با حفظ كردن آن دريافتم و چون دريافت اثر علم و
باقى ماندن آن در ذهن و قلب آدمى با پى در پى خواندن و مداومت بر آن امكان دارد، از
خواندن مداوم به واژه درس
تعبير شده است(459).
در كتاب التحقيق فى كلمات
القرآن الكريم آمده است:
جريان عمل و تكرار استعمال به قصد بهرهگيرى و
استنتاج، اصل معنايى ماده درس است كه درباره قرآن، اين
جريان منجر به ضبط و حفظ آن مىشود. بنابراين حقيقت معنايى اين ريشه، همان كوشش و
ممارست و مداومت در عمل است تا اثر عمل و آنچه بر آن مترتب است، تحصيل و محقق شود؛
پس مفاهيمى همچون: باقى ماندن، حك شدن و حفظ، از آثار و نتايج حقيقت معنايى ريشه
درس است(460).
بنابراين صيغههاى:
تدرسون(461)،
يدرسونها(462)،
درسوا(463)
و دراستهم(464)
كه در قرآن به همراه واژه كتاب به كار رفته است، همگى
بيانگر مفهوم واحدى است كه همان تكرار مراجعه به كتاب و مداومت بر قرائت آن براى به
دست آوردن بهرههاى شايسته و بايسته از آن است. پس مداومت در عمل (خواندن) و تكرار
نظر (در متن مكتوب) ملحوظ در ريشه درس به هنگام كاربرد
واژه كتاب به همراه آن است(465).
مسجد، نخستين نهاد آموزشى، اجتماعى و عبادى بود
كه پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در بدو ورود به مدينه، آن را براى تقويت
بنيانهاى نظام نوپاى اسلامى طرحريزى و اجرا كردند(466).
مسجد كه مركز اجتماع، شورا، تعاون، برنامهريزى
و راه اندازى امور مسلمين بر مبناى تعاليم قرآن است(467)،
به كانون مهم و اصلى تعليم و تعلم قرآن و ترويج و تثبيت آن در مدينه نيز تبديل شد.
با اقامه نمازهاى جماعت، جمعه و عيدين، اكثر
مسلمانان در طول هر شبانه روز، پنج نوبت در مسجد جمع مىشدند و آيات و سورههاى
فراوانى را استماع و قرائت مىكردند و بعد از اقامه نماز يا در فرصتهاى ديگر، به
گروههاى كوچكتر تقسيم مىشدند و با تشكيل حلقههايى(468)،
به آموزش، يادگيرى، و مقارئه و مدارسه قرآن مىپرداختند.
انس بن مالك مىگويد:
انما كانوا اذا صلوا
الغداة قعدوا حلقا يقرأون القرآن و يتعلمون الفرائض و السنن(469).
عقبة بن عامر نيز مىگويد:
نحن فى المسجد نتدارس القرآن(470).
عبادة بن صامت نيز مىگويد:
كنا فى المسجد نتقرأ، يقرأ بعضنا على بعض(471).
ابو سعيد خدرى مىگويد:
كان أصحاب رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) اذا اجتمعوا تذاكروا العلم، و
قرأوا سورة(472).
او در روايت ديگرى با همين مضمون مىگويد:
كان أصحاب رسول الله (صلى
الله عليه و آله و سلم) اذا قعدوا يتحدقون، و كان حديثهم الفقه الا أن يأمروا رجلا
فيقرأ عليهم سورة أو يقرأ رجل سورة من القرآن
(473)؛
صحابه (قرآنآموزان) در هر فرصتى كه در كنار هم
قرار مىگرفتند، به قرائت و مقارئه سورههاى قرآن مىپرداختند و قرائت آيات قرآن
محور عمده فعاليتهاى آنان بود.
گويا مراد از مذاكره علم،
يادآورى آيات و سورههاى قبلى يا يادآورى مسائل و مباحث مربوط به شناخت قرآن و
سورههاست؛ مانند شناخت وقوف، تعداد آيات و چگونگى املاى كلمات قرآن. منظور از
فقه نيز يا قرائت سورهاى از قرآن و بررسى فهمها و
برداشتهاى مختلف از آن است (معناى لغوى(474))
يا آشنايى با احكام عملى است كه پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) آنها را
به همراه اقرا و قرائت قرآن به قرآنآموزان، آموزش مىدادند؛ چنان كه پيامبراكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم) بعد از ورود به مدينه، با اقرا و قرائت آيات 14 و 15
سوره اعلى: قد أفلح من تزكى * و ذكر اسم ربه فصل كه در
مكه نازل شده بود، زكات فطره، نماز عيد فطر و... را آموزش مىدادند(475).
ابن عباس مىگويد: كان
رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) يعلمنا التشهد كما يعلمنا القرآن(476).
عبدالله بن سخيره نيز مىگويد: از ابن مسعود
شنيدم كه مىگفت: علمنى رسول الله التشهد - كفى بين كفيه -
كما يعلمنى السورة من القرآن
(477).
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بر
مدارسه قرآن نظارت داشتند و فعاليتهاى آنان را هدايت و هماهنگ مىكردند. ابو سعيد
خدرى مىگويد:
به همراه گروهى از قرآنآموزان نشسته بوديم و
فردى از گروه، قرآن را بر ما قرائت مىكرد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)
وارد شد و با ديدن اين صحنه آموزشى، خدا را شكر گفت و به جمع ما پيوست. سپس از ما
خواست كه به چند گروه كوچكتر تقسيم شويم و در اين بين، آن حضرت به گونهاى در وسط
ما نشست كه صورتهاى همه ما را مىديد(478).
عبدالله بن عمرو نيز مىگويد: گروهى از
قرآنآموزان در مسجد به تعليم و تعلم مشغول بودند و رسول خدا (صلى الله عليه و آله
و سلم) با ورود به مسجد، به جمع آنان پيوست و فرمود: انما
بعثت معلما(479).
سهل بن سعد انصارى نيز مىگويد:
خرج علينا رسول الله (صلى
الله عليه و آله و سلم) و نحن نقترى بعضنا بعضا فقال: الحمدلله، كتاب الله واحد و
فيكم الأحمر و الأسود، اقرأوا القرآن، اقرأوا القرآن قبل أن يجىء أقوام يقيمونه،
كما يقام القدح لا يجاوز تراقيهم يتعجلون أجره و لا يتأجلونه(480)؛
گروهى از ما (صحابه) در حال قرائت، مقارئه،
استقراء و اقراى بر يكديگر (مدارسه قرآن) بوديم كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) بر جمع ما وارد شد و فرمود: خدا را سپاس (با اينكه) كتاب خدا يكى است و در
ميان شما تفاوتهايى از نظر نژاد، رنگ پوست و لهجه و زبان وجود دارد (با اين حال،
اين تفاوتها سبب تفاخر و تبعيض و كنارهگيرى افراد از اهداف و فعاليتهاى آموزشى
قرآن نشده است). قرآن را بخوانيد و بر قرائت آن مداومت و استمرار داشته باشيد، قبل
از اين كه زمانى برسد و مردمانى بيايند كه اقامه قرآن ايشان و عنايت و توجه خاص
آنان به قرآن، همانند عنايت مسافر به قدح و جامى (يا قدح و تيرى) است كه آن را به
كوله بار خود بسته است و فقط در برخى مواقع از آن استفاده مىكند. قرآن از گلوى
اينان عبور نمىكند (و در جايگاه اصلى خود قرار نمىگيرد)؛ با اين حال، در به دست
آوردن اجر و ثواب و محصول قرائت خويش عجله مىكنند، بدون اينكه عنايت و زمان لازم و
كافى را به قرآن بدهند!
جابر بن عبدالله انصارى نيز مىگويد:
خرج علينا رسول الله (صلى
الله عليه و آله و سلم) و نحن نقرأ القرآن و فينا الأعجمى و الأعرابى فاستمع، فقال:
اقرأ و فكل حسن(481)؛
در حال قرائت قرآن بوديم و در جمع ما عرب و غير
عرب در كنار هم قرار داشتند كه رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر ما وارد شد
و به قرائت ما گوش فرا داد؛ سپس فرمود: به قرائت خود ادامه دهيد كه قرائت همه شما
نيك و قابل ستايش است.
عقبة بن عامر روايت مىكند:
خرج علينا رسولالله يوما
و نحن فى المسجد نتدارس القرآن(482).
أن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) قال: تعلموا كتاب الله تعالى و تعاهدوه،
و اقتنوه و تغنوا به، فوالذى نفسى بيده لهو أشد تفلنا من المخاض فى العقل(483)؛
گروهى از ما در حال تدريس و آموختن و تكرار و
تمرين قرآن در مسجد بوديم كه رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر جمع ما وارد
شد و فرمود: كتاب خدا (متن مكتوب قرآن) را نيز بياموزيد و آن را سياه و پر رنگ
بنويسيد(484)
تا قرآن، ذكر و زمزمه شما گردد
(485)، زيرا سوگند به آنكس كه
جانم در دست اوست! اگر به شيوهاى درست به تكرار و تمرين قرآن پرداخته نشود تا ذكر
و زمزمه زبان گردد و اگر قرآن به نگارش در نيايد و قرآنآموز از مصحف استفاده نكند،
فرا گرفتن قرآن از شتر جوانى كه پاى او را بستهاند و با اين حال، تلاش مىكند كه
خود را از بند آن برهاند، فرارتر است.
بر پايه اين تعليم پيامبراكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم) قرآنآموزان در مدارسه قرآن بايد به مسئله نوشتن و رعايت آداب و شروط آن
و خواندن از روى نوشته (مصحف) نيز براى تثبيت قرائت قرآن و فراگيرى كامل آن توجه
اهتمام جدى داشته باشند و فعاليتهاى آموزشى بايد به گونهاى تنظيم، هدايت و هماهنگ
شود كه منجر به تغنى قرآن از سوى قرآنآموزان گردد؛ يعنى قرآن، ذكر و زمزمه زبان و
قلب آنان گردد تا در همه احوال، آن را با خود داشته باشند و قرائت آن در همه جا
براى آنان ميسر باشد. رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مىفرمايند:
و اتلوه حق تلاوته آناء اليل و النهار و أفشوه و تغنوا به، و
تدبروا ما فسه لعلكم تفلحون(486).
بنابراين هدف از مدارسه و به طور كلى، نظام
تعليم و تعلم قرآن، حفظ قرآن خصوصا به معناى مصطلح
امروزى نبود، بلكه همان طور كه در اصل و حقيقت معناى ماده درس
و ساير تعاليم پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) آمده است، حفظ قرآن از آثار
و نتايج فرعى نظام آموزشى قرآن بود. آن چه هدف اوليه نظام آموزشى قرآن را تشكيل
مىداد، حمل تدريجى قرآن در قلب و مداومت و استمرار و تعاهد بر قرائت و مقارئه آن
بود تا قرآن، ذكر زبان گردد.
به بيانى ديگر، قرآن به عنوان يك زبان، آموزش
داده مىشد تا جزئى از وجود آدمى گردد؛ به طورى كه انسانها در كاربرد و فهم آن
مشكلى نداشته باشند. از اين رو پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مهارت نوشتن
و خواندن را بعد از مهارتهاى گوش فرا دادن (استماع) و بازگو كردن و تكرار
قرائت عن ظهر القلب قرار مىدادند، تا سير صحيح آموزش
زبان قرآن طى شود و منجر به تغنى قرآن و كاربر آن در همه احوال گردد
(487).
براى ايجاد انگيزه و بيان آثار و بركات مدارسه
قرآن، بيانات مختلفى از رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده است:
- عن أبى هريرة قال
رسولالله (صلى الله عليه و آله و سلم):... و من يسر على معسر يسر الله عليه فى
الدنيا و الآخرة، والله فى عون العبد ما كان العبد فى عون أخيه، و من سلك طريقا
يلتوس فيه علما سهل الله له طريقا الى الجنة، و ما قعد قوم فى مسجد يتلون كتاب الله
و يتدار سونه بينهم الا نزلت عليهم السكينة، و غشيتهم الرحمة، و حفتهم الملائكة، و
من أبطأ به عمله لم يسرع به نسبه(488).
- عن ابن عباس قال: سمعت
رسولالله (صلى الله عليه و آله و سلم) يقول، و قد سأله رجل فقال: أى العمل أفضل؟
قال: ذكر الله، فأعادها عليه ثلاثا، ثم قال: ما جلس قوم فى بيت من بيوت الله يدرسون
كتاب الله و يتعاطونه بينهم الا كانوا أضياف الله تعالى، و أظلت عليهم الملائكة
بأجنحتها ماداموا فيه حتى يخوضوا فى حديث غيره
(489).
- عن معاذ بن جبل ثال:
كنا مع رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) فى سفر، فقلت: يا رسول الله! حدثنا
بما لنا فيه، فقال: ان أردتم عيش السعداء و موت الشهداء و النجاة يوم الحشر و الظل
يوم الحرور، و الهدى يوم الضلالة، فادرسوا القرآن، فانه ذكر الرحمن، و حرز من
الشيطان، ورجحان فى الميزان(490).
در مجموع مىتوان ثمرات مدرسه قرآن را چنين
برشمرد:
1. سبب مىشود كه قرآنآموزان در گروههاى كوچك
يادگيرى و فضايى كاملا آرام و طبيعى و متناسب با سطح توانايى و علايق مشترك خويش به
تكرار، تمرين، يادآورى و فراگيرى آيات و سور قرآن و به رونويسى آن بپردازند(491).
2. فرصتى فراهم مىآورد كه قرآنآموزان بتوانند
آموختههاى خود را به كار گيرند و هر يك نقش فعال و مؤثرى را پذيرا شوند و
آموختههاى خود را مورد ارزيابى قرار دهند.
3. دقت، توجه و تمركز قرآنآموزان را نسبت به
آموختههايشان مىافزايد و سطح توانايىهاى آنان را در كسب مهارتهاى آموزشى،
افزايش مىدهد.
4. فرصتى فراهم مىآورد كه قرآنآموزان به
مسائل، مشكلات، تجربيات و توانايىهاى خويش در امر آموزش و يادگيرى آگاه شوند و
آنها را به يكديگر منتقل كنند و براى ارائه راه حل مناسب و غلبه بر مشكلات، به
يكديگر يارى رسانند و در مسائل و تجربيات يكديگر سهيم شوند و اشتباهات و خطاهايشان
به صورت غير مستقيم تصحيح شود
(492).
5. مسير رسيدن به اهداف آموزشى - تربيتى در سه
حيطه: عاطفى، شناختى و روانى را آسان و تسهيل مىكند.
6. اصل شورى و
مشورت(493)
و روحيه تعاون و همكارى گروهى(494)و
رابطه دوستى و برادرى(495)
و ايجاد ارتباط اجتماعى مطلوب را ميان مسلمانان تقويت مىكند.
7. فرصتى را در اختيار قرآنآموزان قرار مىدهد
كه هر يك از آنان فهم، درك، شناخت، احساس، يافتهها و برداشتهاى تدبرى خود را از
آيات و سورههاى قرآن بيان كنند و بدين ترتيب، روح تدبر و انديشيدن را در آنان
تقويت مىكند(496).
8. براى رعايت نظم و ترتيب و به منظور سازمان
دهى و اداره مدارسه قرآن، هر يك از قرآنآموزان در هر جلسه، اداره و رهبرى گروه را
بر عهده مىگيرد و همين امر موجب ايجاد و تقويت و توان مديريتى و رهبرى در
قرآنآموزان مىشود كه اصطلاحا به مدير و اداره كننده گروه،
امير القراءة يا عريف مىگويند(497).
5. عرضه
قرائت
عرض؛ يعنى در معرض
نهادن چيزى به منظور خاصى همچون توجه و مراقبت يا بررسى و ارزيابى. در عرضه قرائت،
قرآنآموز، سوره يا آياتى را كه آموخته است، بر معلم عرضه مىكند؛ يعنى براى او
مىخواند (از روى نوشته يا از حفظ) و معلم با دقت به قرائت او گوش فرا مىدهد، اگر
قرائت او درست باشد، مورد تأييد واقع مىشود، وگرنه معلم، همان سوره يا آيات را
براى قرآنآموز مىخواند و قرآنآموز با گوش دادن دقيق به قرائت معلم، به موارد
اشتباه يا ديگر نكاتى كه بايد در قرائت رعايت كند، پى مىبرد. اين عمل به اندازهاى
تكرار مىگردد تا قرائت قرآنآموز تصحيح شود و صحت آن مورد تأييد معلم قرار گيرد.
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) براى
آموزش عملى عرضه قرائت و اهميت ترويج آن، قرآن را بر قرآنآموزان عرضه مىكرد. انس
بن مالك روايت مىكند كه رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم)
به ابى بن كعب گفت: از جانب خداوند سبحان مأمور شدهام كه قرآن را بر تو عرضه كنم.
ابى گفت: آيا خداوند متعال اسم مرا نزد تو ياد كرد؟ رسولخدا (صلى الله عليه و آله
و سلم) فرمود: آرى. چشمان ابى از اشك لبريز شد. آن حضرت سوره
لم يكن الذين كفروا را بر ابى عرضه كرد (خواند(498)).
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) از ابن
مسعود مىخواهد كه قرآن را براى آن حضرت بخواند. ابن مسعود با تعجب مىپرسد: من بر
شما قرآن بخوانم، در حالى كه قرآن بر شما نازل مىشود و ما آن را از شما فرا
مىگيريم؟! فرمود: آرى، با اين حال، دوست دارم قرآن را از زبان
ديگران نيز بشنوم(499).
همچنين بر پايه روايتى كه بخارى از حضرت فاطمه
زهرا (س) نقل كرده و ابن سعد در الطبقات الكبرى از ابن عباس و ابن شبه از ابن مسعود
آوردهاند، جبرئيل (عليه السلام) در هر ماه رمضان قرآن را يك بار بر پيامبراكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم) عرضه و مرور مىكرد و در سالى كه آن حضرت رحلت فرمود،
قرآن را دو بار بر ايشان عرضه كرد
(500).
اين روايات، علاوه بر تأكيدى كه بر الهى و
وحيانى بودن الفاظ قرآن و مراقبت، نظارت و هدايت كامل خداوند حكيم بر جريان ابلاغ،
آموزش، ترويج و تثبيت قرآن و تأييد و تثبيت بيشتر قلب پيامبراكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم) دارند، تعليم مىدهند كه قرآنآموز در هر سال، دست كم يك بار آن مقدار
از قرآن را كه فرا گرفته است، بر معلمان و مقريان قرآن عرضه كند يا به معارضه قرآن
با يكديگر بپردازند؛ يعنى به طور مساوى، مقدارى از قرآن را نفر اولى به دومى عرضه
كند، سپس متقابلا نفر دوم، مقدارى ديگر از قرآن را به او عرضه كند و او تحويل بگيرد
تا آيات و سور قرآن بيش از پيش به طور منظم بر زبان و در قلب و ذهن آنان روان و
تثبيت گردد.
ابن مسعود مىگويد: بعد از
هر بار كه قرآن در ماه رمضان بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) عرضه مىشد،
من نيز آن مقدار را كه فرا گرفته بودم، براى آن حضرت مىخواندم(501).
عرضه قرائت، بخشى از جريان آموزشى و يادگيرى و
نوعى بازيابى و ارزيابى مرحلهاى و مداوم در نظام آموزشى قرآن و يك خودآزمايى
تشخيصى - پيشرفتى است كه هدف از آن، ايجاد فرصتى مناسب براى انعكاس اطلاعات لازم و
مرتبط با يادگيرى قرآنآموزان است تا هم هر قرآنآموزى از ميزان پيشرفتش آگاه گردد
و نسبت به مهارتهايى كه بايد بر آنها تسلط يابد، مطلع شود؛ به طورى كه در تمرينها
و مرورهاى بعدى بتواند دقت و كوشش خود را براى كسب آن مهارتها متمركز كمد و هم
معلم، قادر به كشف ريشه مسائل و مشكلات خاص يادگيرى قرآنآموز گردد و بتواند از
شيوههاى متنوع آموزشى براى تكميل يادگيرى قرآنآموز بهره ببرد.
6. تشويق به
كتابت قرآن و خواندن مصحف
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) صحابه
را تشويق مىفرمودند كه سواد نوشتن را همراه با فراگيرى شفاهى قرآن بياموزند(502)
تا بتوانند آيات و سورهها را بنويسند؛ زيرا نگارش قرآن و استفاده از نسخه مكتوب با
رعايت آداب و شرايط آن، موجب انس عميقتر با قرآن و تمركز و تدبر در تلاوت و تثبيت
و تحكيم آموختهها در قلب قرآنآموز مىگردد.
براى اين منظور، پيامبراكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم) صحيفههاى قرآن را كه توسط كتاب مخصوص وحى و تحت تعليم و نظارت آن حضرت
نوشته مىشد، در مسجد قرار مىدادند تا قرآنآموزان بتوانند از روى اين صحيفهها
استنساخ كنند(503).
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نگارش
قرآن و روخوانى آن را زمانى توصيه مىكردند كه قرآنآموز پس از حمل تعدادى از آيات
و سور قرآن در قلب خويش، آنها را ذكر و زمزمه زبان خود كرده بود؛ به طورى كه
مىتوانست آنها را در هر زمان و مكانى به راحتى از قلب بر زبان آورد و بخواند:
تعلموا القرآن و غنوا به، و اكتبوه، فوالذى نفسى بيده لهو أشد
تفصيا من المخاض فى العقل(504)؛
قرآن را بياموزيد و آن را ذكر و زمزمه زبان خود كنيد، سپس آن را بنويسيد؛ زيرا
سوگند به آنكس كه جانم در دست اوست! فرا گرفتن قرآن از شتر جوانى كه پاى او را
بستهاند و با اين حال، تلاش مىكند كه خود را از بند آن برهاند، فرارتر است. از
اين رو براى ايجاد انگيزش بيشتر مىفرمودند:
- فضل قراءه القرآن نظرا
على من يقرأه ظاهرا كفضل الفريضة على النافلة(505).
- قراءتك نظرا تضاعف على
قراءتك ظاهرا كفضل المكتوبة على النافلة(506).
- أعطوا أعينكم حظها من
العبادة، قالوا: و ما حظها من العبادة يا رسول الله؟ قال: النظر فى المصحف، التفكر
فيه، و الاعتبار عند عجائبه
(507).
- النظر فى المصحف عبادة(508).
- من سره أن يحب الله و
رسوله فليقرأ فى المصحف(509).
- ما من عين فاضت من
قراءة القرآن الا فرت يوم القيامة(510).
- ان أصفر البيوت بيت ليس
فيه من كتاب الله شىء(511).
- أفضل العبادة القراءة
فى المصحف(512)
- أفضل عبادة أمتى تلاوة
القرآن نظرا(513).
منظور از نظرا
قرائت از روى نسخه مكتوب و مراد از ظاهرا،
قرائت عن ظهر القلب (خواندن از روى قلب) است.
7. عرضه
مصحف
قرآنآموز، آيات و سورههايى را فرا گرفته و
نوشته بود، بر معلم يا مصحف او عرضه مىكرد تا ضمن توجه بيشتر قرآنآموزان به تفاوت
قرائت و كتابت قرآن و ويژگىهاى رسم الخط آن، خطاهاى نگارشى و كاستىها و
افزودههاى احتمالى مصحف او براساس مصحف معيار معلوم گردد.
ابوادريس خولانى مىگويد:
ابودرداء (د 32 ق) و گروهى از اهل دمشق به مدينه رفتند و مصحف اهل دمشق را بر ابى
بن كعب، زيد بن ثابت، على و اهل مدينه عرضه كردند(514).
سفيان نيز گويد: در ماه
رمضان زبيد (زيد بن ثابت) قرآن را عرضه كرد و افراد بسيارى با مصحفشان نزد او جمع
مىشدند(515).
ابو ظبيان نيز از عرضه مصاحف نزد علقمه سخن
گفته است
(516).
هانى بن (نيار) نيز مىگويد:
نزد عثمان بودم كه مصاحف را عرضه كردند و ابى بن كعب برخى
خطاهاى نگارشى را تصحيح كرد(517).
حكم گويد: مجاهد و عبدة بن
ابى لبابه و گروهى از مردم، مصاحف را عرضه مىكردند(518).
ابو الاحوص مىگويد: گروهى از ياران پيامبر از جمله ابن مسعود
در خانه ابوموسى به عرضه مصحف مىپرداختند(519).
فصل چهارم:
زبان قرآن
رسالت پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)
در سرزمينى آغاز شد كه مردمان آن در قبايل مختلف و داراى صدها لهجه و گويش بودند كه
به طور كلى به همه آنها زبان عربى اطلاق مىشد. پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم) در مكه به دنيا آمد و مدتى از دوران كودكى را ميان قبيله سعد بن بكر و دوران
جوانى و ميان سالى را در قبيله قريش گذراند(520)تا
اين كه در سن چهل سالگى به رسالتى جهانى مبعوث شد(521)
كه همه مردم جهان در هر عصر و مكانى، مخاطب پيام و رحمت او شدند.
با توجه به گزارش منابع لغوى و زبانشناسى، هر
يك از اين لهجهها داراى ويژگىهاى آوايى خاصى چون كشكشه،
تلتله، عنعنه و....
بودهاند(522)
در حالى كه در قرائت متواتر قرآن تا به امروز از اين پديدهها خبرى نيست.
حال اين سؤال مطرح مىشود كه چگونه پيامبراكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم) توانستند قرائت قرآن را به شكل واحدى ميان صدها لهجه و
گويش، ترويج و تثبيت كنند؟ به طورى كه به پديدهاى شفاهى تبديل گردد كه نسل به نسل
و به صورتى متواتر، جريان و سريان يابد! آيا رسولاكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)
قرآن را به زبان و لهجه قريش اقرا و قرائت مىكرده است؟ و منظور از
لسان عربى مبين(523)
كه خداوند، قرآن را نازل شده به آن زبان اعلام مىفرمايد، چيست؟
1. نزول قرآن
به لهجه قريش
نظر مشهور در ميان دانشمندان متقدم علوم قرآنى
و زبان عربى اين است كه قرآن كريم به لهجه قبيله قريش نازل شده است(524).
در مقابل، برخى معتقدند كه قرآن به زبان و لهجه اغلب قبايل عرب؛ مانند
هوازن، هذيل،
تميم، ازد،
ربيعه، سعد بن بكر،
قريش و... نازل شده است؛ زيرا در قرآن از ويژگىهاى
ساير لهجهها نيز استفاده شده است
(525).
2. نزول قرآن
به زبان عربى فصيح (شمالى)
زبانشناسان معاصر معتقدند زبان عربى كه
شاخهاى از خانواده زبانهاى سامى است، به دو شاخه جنوبى و شمالى تقسيم مىشود(526)
و زبان عربى شمالى به سه دوره متقدم (باستانى يا قبل از اسلام)، ميانى (كلاسيك يا
ادبى) و نو (عربى بعد از اسلام) قابل تقسيم است كه در اين ميان، قرآن به زبان عربى
شمالى كلاسيك نازل شده است. به آثار باقيمانده از اين دوره؛ يعنى اشعار جاهلى، قرآن
كريم و برخى كتيبهها، نامهها و خطبههاى محدود، العربية
الباقية يا العربية الفصحى نيز گفته مىشود.
قبل از نزول قرآن، زبان فصيح و ادبى ميان
عربها رايج شد كه بيشتر به طبقه برتر قبايل عرب تعلق داشت و قرآن براساس آن نازل
شد. عربى فصيح، نه زبان قبيله قريش بود و نه زبان ديگر قبايل عرب، بلكه زبانى تشكيل
شده از همه آنها بود كه بر اثر تعامل افراد اين قبايل در موسم حج و تجارت در
بازارهاى مختلف آن روز تأسيس شد. اديان هر قبيله از زبان فصيح به عنوان يك زبان
مشترك استفاده مىكردند. آنان اشعار خود را به اين زبان مىسرودند و خطبهها را با
آن بيان مىكردند با اين همه، لهجه قبيله قريش به علت شرايط دينى و اقتصادى مكه و
قريشيان، سهم به سزايى در تشكيل ويژگىهاى زبان فصيح داشت. بنابراين زبان عربى فصيح
(مشترك)، هم در سطحى بالاتر از زبان عامه بود و زبان آثار ادبى به شمار مىرفت و هم
زبانى مشترك، منسجم و خالى از خصوصيات محلى و قبيلهاى بود.
با اين حال، درباره چگونگى پيدايش و انتشار اين
زبان در كنار صدها لهجه گوناگون، نظريات مختلفى ارائه شده است كه از حد فرضيه فراتر
نمىرود؛ به طورى كه برخى از صاحب نظران بر اين باورند كه هيچ يك از آنها آن طور
كه بايد، مسئله را حل نكردهاند و رابطه ميان زبان عربى فصيح و لهجههاى گوناگون را
پيچيده و مبهم مىدانند و معتقدند كه تاكنون در اينباره به سؤالهاى اساسى، پاسخى
قاطع و مقبول داده نشده است. يكى از آن سؤالها اين است كه چطور در سرزمينى چنين
گسترده و با داشتن آن وضعيت فرهنگى و جغرافيايى و در حالى كه اين سرزمين قبل از
اسلام هيچگاه داراى حكومت مركزى واحدى نبوده است، زبانى مشترك و ادبى، نضج يافته و
همگان نيز بر آن اتفاق كردهاند؟
انگيزههاى دينى، اقتصادى و سياسىاى كه برخى
آن را در شكلگيرى و رشد آن زبان مؤثر دانستهاند، هيچ كدام چنين نيست كه بتواند آن
اثر عظيم را كه باعث يگانگى صدها زبان قبل از نزول قرآن در سرزمين وسيع عربستان شد،
به وجود آورد(527)!
از سوى ديگر، در اصالت و صحت آثار به جا مانده
از اين دوره از زبان عربى، جز قرآن كريم و برخى كتيبهها، شك و ترديد وجود دارد(528)؛
چنان كه برخى محققان بر اين باورند كه آنچه به نام شعر جاهلى معروف شده است، در
واقع سروده شاعران عصر جاهلى نيست، بلكه پس از ظهور اسلام سروده شده و به شاعران
عصر جاهلى نسبت داده شده است؛ به طورى كه اكثر آنها كمترين ارتباطى با دوره
جاهليت ندارد
(529). نوشتههاى موجود بر
كتيبهها نيز كوتاه است و فقر واژه و جمله و اطلاعات موجود در آنها، به شدت از
اهميت آنها مىكاهد(530).
3. نزول قرآن
به زبان عربى مبين
مطابق بيان قرآن كريم و روايات معتبر نبوى،
قرآن كريم به زبان عربى مبين نازل شده است(531)؛
عربى ويژه، خاص و بىنظيرى كه ويژگىهاى مخصوصى دارد و منحصر به هيچ يك از لهجهها
و گويشهاى زبان عربى گذشته و حال نيست.
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
ان الله لم ينزله
(القرآن) لزمان دون زمان، و لا لناس دون ناس، فهو فى كل زمان جديد، و عند كل قوم غض
الى يوم القيامة(532)؛
خداوند متعال، قرآن را براى زمان و مكان خاصى
نازل نكرده است، بلكه قرآن در هر زمانى و نزد هر قوم و اهل هر زبانى، تا روز قيامت
طراوت و تازگى دارد.
از اين رو فرا زمانى و فرا مكانى بودن قرآن،
اولا: و بالذات، مربوط به ساختار و تركيب لفظى و الهى آن است كه همواره بىنظير و
بى همتاست و اين همه، به سبب كلام الله بودن آن است و رسول خدا (صلى الله عليه و
آله و سلم) در اين باره مىفرمايد:
فضل القرآن على سائر
الكلام كفضل الله على خلقه و ذلك أنه منه(533)؛
برترى و فضيلت قرآن (كه كلام الله است) بر همه
كلامها، مانند برترى خداوند بر مخلوقات اوست؛ چرا كه قرآن از خداست.
ثانيا: چون رسالت پيامبر خاتم (صلى الله عليه و
آله و سلم) جهان شمول و ابدى است و قوم آن حضرت، همه مردم هستند
يا أيها الناس انى رسولالله اليكم جميعا(534)،
بر پايه اصل تطابق لسان رسول و قوم او و ما أرسلنا من رسول
الا بلسان قومه ليبين لهم(535)،
زبان قرآن، زبانى است جهانى و بين المللى. پس اين زبان مانند هر زبان ديگر، نظام
واژگانى، دستورى و آوايى ويژهاى دارد و نكره آمدن هر سه واژه
لسان، عربى و مبين
در آيه بلسان عربى مبين آن را از هر عربى ديگرى متمايز
مىكند(536).
هر زبان از دو شبكه محدود و گسترده تشكيل شده
است: 1- شبكه محدود نشانهها و 2- شبكه گسترده معانى. نظام زبان بين اين دو شبكه
پيوند برقرار مىكند كه نحوه پيوند اين دو در زبانهاى مختلف، متفاوت است. از اين
رو در قرآن كه كلام الله است، اين پيوند را خداوند انجام داده است نه بشر.
بنابراين زبان قرآن نمىتواند زبان عربى معمول
عرب زبانان باشد
(537). از اين رو براى شناخت قرآن
و تبيين آن بايد زبان ويژه و خاص آن را فرا گرفت و در اين باره فرقى ميان عرب و غير
عرب وجود ندارد. چنان كه از همان عصر نزول، شاهد اعترافات گستردهاى مبنى بر تمايز
زبان قرآن (عربى مبين) از عربى معمول عرب زبانان بودهايم! به طورى كه آن را در
سطحى عالى و بىنظير مىدانستند(538).