4. تكرار و
استمرار اقرا و قرائت در حضور مسلمانان
همگام با ابلاغ و نزول تدريجى قرآن، پيامبراكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم) از هر فرصتى براى اقرا و قرائت آيات نازل شده به منظور
ابلاغ (اسماع)، آموزش، ترويج و تثبيت آنها استفاده مىكرد. نبوت و رسالت آن حضرت
نيز مشروط به استمرار و مداومت بر قرائت قرآن توسط ايشان بود؛ به طورى كه حتى
خودشان با همه آگاهى و اشراف كاملى كه بر جميع ما انزل الله
داشتند، بىنياز از قرائت قرآن و اسماع آن نبودند:
يا أيها المزمل * قم
الليل الا قليلا * نصفه أو انقص منه قليلا * أو زد عليه و رتل القرآن ترتيلا(299)؛
أتل ما أوحى اليك
(300)؛
و اتل ما أوحى اليك(301)؛
انما أمرت أن أعبد رب هذه البلدة الذى حرمها و له كل شىء و
أمرت أن أكون من المسلمين * و أن أتلوا القرآن(302).
بر پايه گزارشهاى سيره و روايات، آن حضرت در
بيشتر صحنهها و لحظات زندگى، در دل شب، در روز، در سفر، سواره يا پياده، در ميدان
جنگ و صحنه دفاع، از قرائت قرآن غافل نبودهاند.
حضرت امام على (عليه السلام) مىفرمايد:
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) اغلب در حال قرائت
قرآن بود، مگر هنگام جنابت
(303).
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر قرائت سوره معارج
مداومت داشت و آن را در آخر شب يا در تعقيبات نماز مىخواند(304).
عبدالله بن مغفل مىگويد:
در روز فتح مكه، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هنگامى كه سوار بر مركب خويش
بود، سوره فتح را قرائت مىكرد(305).
ابن عباس مىگويد:
شبى را در منزل خالهام ميمونه، همسر
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مهمان بودم كه در نيمههاى شب يا قبل از
آن، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از بستر برخاست و در همان حالى كه براى
وضو گرفتن آماده مىشد، ده آيه سوره آل عمران (ركوع يا واحد موضوعى آخر اين سوره)
را قرائت نمود، سپس به نماز ايستاد
(306).
ابوذر غفارى نيز مىگويد:
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از خواب
برخاست، در حالى كه آيه ان تعذبهم فانهم عبادك و ان تغفر لهم
فانك أنت العزيز الحكيم(307)
را تا صبح به تناوب زمزمه و تكرار مىكردند(308).
عبدالله بن عمر، خطاب به سعيد بن يسار و با
اشاره به اسوه بودن پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مىگويد:
آن حضرت هنگام سفر، نافلهاى نماز را بر روى
مركب مىخواند و به خاطر انجام نوافل، همسفران خود را منتظر نمىگذاشت(309).
ام سلمه نيز مىگويد:
موسم حج و هنگام طواف كعبه، رسول خدا (صلى الله
عليه و آله و سلم) به من فرمود: در حالى كه سوار بر مركب هستى، از پشت سر مردم طواف
كن. من در حال طواف بودم كه آن حضرت در كنار كعبه به نماز ايستاد و سوره
والطور * و كتاب مسطور را در نماز قرائت نمود(310).
همو در روايتى ديگر مىگويد:
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در
اواخر، در حال نشستن و برخاستن و در رفت و آمد، ذكر سبحان
الله و بحمده، استغفرالله و اتوب اليه را تكرار مىكرد؛ علت آن را پرسيدم،
فرمود: به اين ذكر امر شدهام. سپس سوره اذا جاء نصر الله و
الفتح را قرائت كرد(311).
عايشه نيز مىگويد: رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) برخى از آيات و سورههاى قرآن را به صورت دعا و
ذكر در ركوع و سجود قرائت مىكرد(312).
ابوامامه نيز مىگويد: با
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نماز را گزاردم، آن حضرت سوه
لا أقسم بيوم القيامة را در نماز يا بعد از آن، فراوان
قرائت مىكرد(313).
از عرباض بن ساريه نيز روايت شده است كه آن
حضرت قبل از رفتن به بستر، سورههاى مسبحات را مىخواند(314).
عايشه نيز مىگويد: رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نمىخوابيد مگر اينكه سورههاى زمر و بنى اسرائيل
(اسراء) را قرائت مىكرد(315).
عبدالله بن شخير از فردى روايت مىكند كه گفته
است: ما با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در سفرى
همراه بوديم، هنگام ظهر، آن حضرت در حالى كه دستى بر شانهام كشيد، سوره
قل أعوذ برب الفلق و قل أعوذ برب
الناس را قرائت كرد و من نيز همراه آن حضرت، آن دو را خواندم. سپس فرمود:
اين دو سوره را در نماز نيز بخوان(316).
از عياض بن حمار مجاشعى نيز روايت شده است كه
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
خداوند مرا دستور داده تا آنچه را به من تعليم
فرموده است، به شما نيز تعليم دهم. از جمله فرمود: كتابى را بر تو نازل كردم كه هيچ
آبى توان شستن و از بين بردن آن را ندارد و تو در همه حال، در خواب و بيدارى آن را
قرائت مىكنى(317).
در توصيف قوم پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله
و سلم) نيز آمده است: و أنا جيلهم فى صدورهم(318)
كنايه از اينكه جايگاه قرآن به عنوان خاتم الكتب در سينه و قلب خاتم النبيين و
عامه مردم است و ديگر هرگز نقشههاى دشمنان ديرين خدا براى تغيير متن كتب آسمانى
پيشين، درباره قرآن كارگر و مؤثر نيست و خاتم الكتب از گزند آنان مصون و محفوظ است.
يكى ديگر از بايستههاى نبوت و رسالت
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)، لزوم اقرا و قرائت آيات نازل شده بر مردم
و تبيين آنهاست:
و قرآنا فرقناه لتفرأه
على الناس على مكث و نزلناه تنزيلا(319)؛
كذلك أرسلناك فى أمة قد خلت من قبلها أمم لتتلو عليهم الذى
أوحينا اليك(320)؛
هو الذى بعث فى الأميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و
يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة
(321)؛
و أنزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم
(322).
جامعه آن روز مكه مانند هر جامعه ديگر، اسير
فرعونها و طاغوتهايى همچون ابولهبها، ابوجهلها و ابوسفيانها شده بود كه با سوء
استفاده از جهل و خرافهپرستى و اختلاف مردم، خود را عملا مالك و ارباب مردم
مىدانستند و طوق بندگى و بردگى را بر گردن آنان آويخته بودند و با حاكم كردن يك
نظام سلطه فرهنگى و اقتصادى بر جامعه آن روز، مردم را به خفت و مذلت كشانده بودند.
ابلاغ و قرائت اولين سورههاى قصار قرآن؛ مانند
سوره ناس، فلق، اخلاص و مسد به مثابه شعار و سرود آزادى و رهايى مردم از چنگال اين
نظام سلطه بود و آنان را به سوى مالك،
رب، اله،
صمد و پناهنگاه و پناه دهنده اصلى و حقيقى همه
انسانها؛ يعنى الله أحد و الله
الصمد رهنمون مىساخت.
به بيانى ديگر، سورههاى آغازين نزول (حزب
مفصل) پايه گذار يك انقلاب و تحول بزرگ زبانى - فكرى - فرهنگى و در عين حال، الهى و
تدريجى در زندگى فردى و اجتماعى انسانها بود كه بر مبناى قل
و ترويج و تثبيت آن بر گوش و قلب و زبان مردم بنا شده بود.
ظاهرا ابن مسعود، اولين مسلمانى بود كه براى
نخستين بار بعد از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر فراز كوه صفا شد و قرآن
را با صدايى رسا و روان، در منظر همگان قرائت و اسماع كرد و مشركان قريش سخت
برآشفتند و با ضرب و شتم، او را از ادامه قرائت قرآن بازداشتند(323).
سران قريش كه از مشاهده تأثير روز افزون قرآن
بر مردم سخت ناراحت و پريشان شده بودند و منافع و مطامع نامشروع خود را در خطر سقوط
مىديدند، با اضطراب و سراسيمگى، با ترفندهايى همچون: تطميع، تهديد، شكنجه، محاصره
و بالاخره تبعيد و اخراج، به گمان باطل خويش، مىكوشيدند از گسترش و ترويج قرآن در
ميان مردم، به ويژه در خارج از مكه جلوگيرى كنند(324).
آنان از نفوذ قرآن بر خود نيز هراس داشتند و به يكديگر سفارش مىكردند كه نه تنها
به قرآن گوش نسپارند، بلكه هنگام قرائت قرآن، با ايجاد همهمه، مانع شوند نواى قرآن
به گوش خودشان و ديگران، به ويژه مسافران و زائران تازه وارد به شهر مكه، برسد
(325): و قال
الذين كفروا تسمعوا لهذا القرآن و الغوا فيه لعلكم تغلبون(326).
اما با رفتار و تدابير حكيمانه پيامبراكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم) در مقابله با آنان، نقشهها و توطئههاى دشمنان خنثى شد؛
مثلا پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) قرآن را در قالب نماز كه از آغاز بعثت
تشريع و تعليم شده بود(327)
ابلاغ و ترويج مىكرد.
عمر بن خطاب مىگويد:
روزى به قصد طواف كعبه به مسجد الحرام رفتم.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در حال نماز بود كه آيات قرآن (سوره حاقه) به
گوشم رسيد. بىاختيار در جا ماندم و به صدا و نواى دلانگيز قرآن گوش فرا دادم. در
قلبم انقلابى به پا شد و در مقابل قرآن احساس رقت و خضوع كردم. اشك از ديدگانم جارى
شد و اسلام آوردم(328).
طفيل بن عمرو دوسى (د 11 ق) شاعرى از اشراف
قبيله دوس وارد مكه شد. مشركان قريش از او و ساير تازه
واردان خواستند به سخنان محمد گوش ندهند. او مىگويد:
سپيد دم وارد مسجد الحرام شدم؛ در حالى كه رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در كنار كعبه به نماز ايستاده بود. نزديك او شدم و
از ترس اين كه مبادا چيزى از كلام او را بشنوم، در گوشهايم پنبه گذاشته بودم، ولى
با اين حال، خدا خواست كه قسمتى از كلام او را بشنوم؛ آن را كلام نغز و دل پسند
يافتم. با خود گفتم: من فردى اديب و سخن شناس هستم؛ چه مانعى دارد كه كلام اين مرد
را كامل بشنوم! اگر درست و زيبا بود، قبول مىكنم و اگر زشت و ناروا بود،
نمىپذيرم.
لحظاتى صبر كردم تا محمد به سمت منزلش روان شد.
خود را به او رساندم و خواستم كه امرش را بر من نيز عرضه بدارد. امرش را با سلام بر
من آغاز كرد. آنگاه سورههاى قل هو الله أحد،
قل أعوذ برب الفلق و قل أعوذ برب
الناس را بر من تلاوت كرد. والله! تا آن زمان سخن و كلامى را زيباتر و امرى
را استوارتر و عادلتر از قرآن نشنيده و نيافته بودم؛ پس اسلام آوردم و شهادت و
گواهى به حقانيت آن دادم. پس از آن، همواره اسلام را در ميان قبيلهام تبليغ كردم و
به تدريج، افراد بسيارى از قبيلهام مسلمان شدند(329).
خشم مشركان قريش از مشاهده نفوذ روزافزون قرآن
در قلوب مردم به جايى رسيد كه با شنيدن صداى قرآن، به دشنام و سب قرآن و رسول خدا
(صلى الله عليه و آله و سلم) مىپرداختند تا اين كه بر پايه روايات اسباب نزول،
خداوند سبحان به رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) ابلاغ فرمود كه:
ولا تجهر بصلاتك و لا
تخافت بها و ابتغ بين ذلك سبيلا(330).
ابن عباس در سبب نزول اين آيه گفته است:
هنگامى كه بدخواهان قريش قرآن را مىشنيدند،
قرآن و نازل كننده آن و رسول خدا را مورد دشنام قرار مىدادند؛ آيه نازل شد كه
و لا تجهر بصلاتك؛ يعنى هنگام قرائت قرآن، صدايت را نه
آن قدر بالا ببر كه باعث جلب توجه مشركان به آن شود و آن را دشنام دهند و
لا تخاف بها و نه آن قدر پايين بياور (مخفى كن) كه گوش
فرا دادن به آن براى مسلمانان و مشتاقان آن سخت و ناممكن باشد:
و ابتغ بين ذلك سبيلا، بلكه با صدايى متوسط كه ما بين
اين دو حالت است، قرآن را قرائت كن(331).
ابن هشام نيز آورده است:
هنگامى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) آيات قرآن را با صدايى رسا و بلند در نماز قرائت مىكرد، مردم سكوت مىكردند و
به قرائت ايشان گوش فرا مىدادند. مشركان قريش با ديدن اين حالت، مردم را از نزد
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) دور مىكردند و اگر كسى خواهان استماع قرآن
بود، مىبايست دور از چشم مشركان، طورى كه شناخته نشود، به استماع قرآن بپردازد،
وگرنه مورد آزار و اذيت آنان واقع مىشد(332).
مسلمانان نيز در نماز به ابلاغ و ترويج قرائت
قرآن مىپرداختند؛ چنان كه ابوبكر در نزديكى درب منزل ابن الدغنه در محله بنى جمح
مسجدى داشت كه در آن جا شبها به نماز و قرائت قرآن مشغول مىشد و همين امر موجب
جلب توجه و توقف رهگذران، به ويژه زنان، كودكان، غلامان و كنيزان مىشد و به استماع
قرآن مىپرداختند و به اسلام و قرآن گرايش مىيافتند(333).
خبيب بن عدى كه پس از واقعه رجيع در دست مشركان
قريش اسير بود، شبها قرآن مىخواند و زنها با شنيدن قرائت او مىگريستند(334).
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) از هر
فرصتى براى ابلاغ و ترويج قرآن بهره مىبرد. جابر بن عبدالله مىگويد:
رسول خدا پس از طواف كعبه، نزد مقام دو ركعت نماز خواند؛ سپس
آيه واتخذوا من مقام ابراهيم مصلى را با صداى بلند
قرائت كرد تا مردم آن را بشنوند(335).
حضرت امام على (عليه السلام) مىفرمايند:
كان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) يقرئنا القرآن على
كل حال(336).
به طور كلى از يك سو ابلاغ تدريجى آيات و
سورههاى قرآن در موقعيتهاى گوناگون و تنوع آن از لحاظ كميت و موضوع و هماهنگى و
انسجام و ارتباط و تناسب درونى آيات قرآن با يكديگر و با نيازهاى قرآنآموزان و از
سوى ديگر، اقرا و قرائت پيوسته و مكرر آيات قرآن در منظر مردم و اهتمام و تدابير
حكيمانه پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) براى ايجاد نظام و محيط آموزشى
آسان و روان و براساس اصل همكارى و هميارى، سبب مىشد كه افراد بيشترى، در زمانهاى
متناوب، در معرض و مسمع آيات قرآن قرار گيرند و روز به روز بر تعداد مسلمانان
(قرآنآموزان) افزوده شود و هر قرآن آموزى، به فراخور حال خود و با مجهز شدن به
شناخت و انگيزههاى لازم در حال يادگيرى و تكرار قرائت قرآن و كاربرد آن در
صحنههاى مختلف زندگى و تعليم و اقراى آن به ديگران باشد كه همين امر موجب شكلگيرى
يك نظام تعليم و تعلم عمومى و فراگيرى شد كه همه قرآنآموزان (صحابه) در آن، فعالان
شركت مىجستند و خود را در آن، صاحب نقش و كارآيى مىدانستند.
به بيانى ديگر، نزول تدريجى گسترده و عميق
تعاليم قرآن با زندگى فردى و اجتماعى قرآنآموزان و حضور فعال و خلاق رسولخدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) در متن زندگى آنان و همراهى و هميارى در حل مشكلات و مسائل
مختلف زندگى قرآنآموزان براساس آموزههاى قرآن، چنان آنان را فعالانه با آيات نازل
شده و موقعيتهاى يادگيرى درگير كرده بود كه اغلب مسلمانان به طور فعال در صحنه و
فرآيند يادگيرى و ترويج قرآن مشاركت داشتند.
بر همين اساس، مىتوان گفت كه يك وجه تأكيدات
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بر حضور مسلمانان در نماز جماعت، پيمان
برادرى و بسط شورا و تعاون، براى افزايش سطح ارتباطات قرآنآموزان با معلمان و با
يكديگر و بالا بردن ميزان مشاركت آنان در ترويح و تثبيت قرآن بوده است.
اقرا و قرائت پيوسته پيامبراكرم (صلى الله عليه
و آله و سلم) چنان حكيمانه صورت پذيرفت كه نه تنها در آن هيچ شائبه تحميل و اجبار
ديده نمىشد، بلكه همواره انگيزه قرآنآموزان و تازه مسلمانان را براى فراگيرى هر
چه بيشتر قرآن و قرائت و اقراى مداوم آن مىافزود و آن گونه نبود كه موجب يكنواختى
و ساده جلوه شدن قرآن براى قرآنآموزان و در نهايت، مايه دل زدگى آنان گردد.
رسولاكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) همواره عملا مواظب حفظ عظمت، عزت، كرامت،
حكمت و مجد قرآن و ابلاغ مبين آن و رسول الله بودن خودشان بودند(337).
بدين سان، فضا و محيط قرآنى، به گونهاى فراهم
آمد كه آواى قرآن از منازل(338)،
مساجد، نمازهاى جماعت، جمعه(339)،
نافلهها، خطبهها، در سفر
(340)، در حضر، در دل شب
(341)، در ميدان جنگ و صحنه دفاع(342)،
در گفت و گوهاى روزمره و در جلسات و اجتماعات، بلند بود و به گوش مىرسيد به طور كه
ذكر و زمزمه اصلى مردم، آيات و سورههاى قرآن بود.
بنابراين روايات نظير:
معه (رسول الله) قوم، صدورهم أناجيلهم
(343) و
فيقرؤوه (القرآن) قياما و قعودا و مشاة، و على كل الأحوال
يسهل الله عزوجل حفظه عليهم(344)
رامى توان مؤيد و توصيف كننده اين نظام و محيط آموزشى دانست.
همين امر موجب مىشد كه بسيارى در روند طبيعى و
تدريجى، خود به خود آيات و سور قرآن را بياموزند و حامل آن شوند؛ چنان كهام هشام،
دختر حارثه بن نعمان مىگويد:
چون رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)
معمولا در نماز صبح و خطبههاى نماز جمعه سوره ق و القرآن
المجيد را قرائت مىكرد، من اين سوره را از زبان پيامبراكرم (صلى الله عليه
و آله و سلم) فرا گرفتم و حفظ شدم(345).
عمر به سلمة جرمى نيز مىگويد:
در سنين كودكى در منطقهاى زندگى مىكرديم كه
به علت نداشتن آب، محل عبور عبور و مرور كاروانيان و رهگذران بود و من هر آنچه از
قرآن از زبان آنان مىشنيدم، حفظ مىشدم؛ به گونهاى كه احساس مىكردم آيات قرآن در
درون سينهام (قلبم) حك مىشود و به آن مىچسبد و همراه و ملازم آن مىگردد. به
مرور زمان بعد از مدتى بسيارى از آيات و سورههاى قرآن را فرا گرفتم و آنها را در
سينه خود جمع كردم، تا اين كه بعد از فتح مكه، گروهى از قبيله ما نزد رسول خدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) رفتند و در آن جا قرآن و نماز و اذان و مانند آن را فرا
گرفتند. هنگام برگشت و با اقامه نماز، مرا كه از همه آنان به قرآن آگاهتر بودم، به
امام جماعت برگزيدند؛ چرا كه پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به آنان
فرموده بود: ليومكم أكثركم قرآنا؛ يعنى امام جماعت را
كسى به عهده بگيرد كه از همه شما قرآن خوانتر و قرآن دانتر است(346).
ابن مسعود مىگويد:
با پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در
منى به سر مىبرديم كه سوره والمرسلات نازل شد و رسولخدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) بلافاصله به قرائت آن پرداخت و من در حالى كه زبان مباركش به قرائت آن سوره تر
و تازه بود، آن را از دهان مباركش تلقى كردم و آموختم(347).
بنابراين مىتوان گفت كه در اين فضا و محيط
قرآنى، دو شيوه قرآنآموزى وجود داشت:
1. قرآنآموزى طبيعى.
2. قرآنآموزى هدايت شده.
در قرآنآموزى طبيعى، قرآنآموز بدون هيچ آموزش
مستقيم، قرآن را به طور طبيعى و از راه ارتباطهاى عادى و اجتماعى فرا مىگرفت؛ به
اين ترتيب كه قرآنآموز در يك جلمعه، و محيط قرآنى به سر مىبرد كه اعضاى آن در
اكثر اوقات مشغول اقرا و قرائت قرآن و كاربرد آن در صحنههاى مختلف زندگى بودند و
قرآنآموز به تدريج به علت قرار گرفتن در معرض دادههاى زبان قرآن كه همواره در
منظر و مسمع او بود، قرآن را مىآموخت و بر قرائت و كاربرد آن توانا مىشد.
اما در قرآنآموزى هدايت شده، فرا گرفتن قرآن
با آموزش منظم و هدايت شده بود. به اين ترتيب كه معلم، آموزش قرآن را با
حزب مفصل و از سوره ناس
آغاز مىكرد و قرآنآموز به تدريج اين سورهها را يكى پس از ديگرى فرا مىگرفت و با
مقارئه و مدارسه عرضه قرائت خود بر معلم، آموختههاى خود را تثبيت مىكرد.
ابن عباس مىگويد: هنگام
رحلت پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) ده سال سن داشتم و حزب مفصل را كاملا
فرا گرفته بودم(348).
با اين حال، در هر دو گونه، فرآيند يادگيرى، كم
و بيش يكسان بوده است، جز اين كه سرعت يادگيرى برخى مهارتها متفاوت بود.
5. تعليم و
تعلم همزمان
نظام آموزشى قرآن با بهرهگيرى از روش آموزش
سمعى - شفاهى اقرا به گونهاى طراحى شد كه هر فردى، هم زمان، هم معلم قرآن بود و هم
متعلم آن. معلم آيات و سورههايى كه فرا گرفته بود و متعلم نسبت به آيات و
سورههايى كه هنوز نازل نشده يا فرصت فراگيرى آنها فراهم نيامده بود و اين يكى از
معيارهاى فضيلت هر مسلمانى نزد خدا و رسول او محسوب مىشد:
خيركم من تعلم القرآن و علمه(349)؛
خيركم من قرأ القرآن و أقرأه
(350).
اين نظام تعليم و تعلم، از روزهاى نخست بعثت،
به تدريج عمومى و فراگير شد. با افزايش سختگيرى و فشار مشركان، مسلمانان در منزل
ارقم بن ابى ارقم (د 55 ق) جمع مىشدند و پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)
در جمع آنان به آموزش قرآن مىپرداخت. بسيارى از جوانان، مردان و زنان همچون: عمار
ياسر، صهيب رومى، مصعب بن عمير (جوانى از خانوادههاى متنعم و مرفه) در آن جا به
جمع مسلمانان و قرآنآموزان پيوستند(351)
و از همين جا هستههاى اوليه تعليم و تعلم قرآن در مكه شكل گرفت و هر يك از آنان به
صورت مخفيانه به آموزش قرآن به ساير علاقهمندان و شيفتگان قرآن مىپرداختند.
خباب بن ارت به منزل سعد بن زيد، شوهر فاطمه،
خواهر عمر بن خطاب رفت و آمد داشت و به آن دو قرآن آموزش مىداد(352)؛
روزى عمر بن خطاب وارد منزل خواهرش شد و با شنيدن صداى قرائت قرآن، به اسلام گرايش
يافت و از خباب خواست كه همان آيات را براى او نيز بخواند؛ با استماع دوباره همان
آيات، اسلام آورد و خود را به منزل ارقم رساند و اسلام خود را به پيامبر (صلى الله
عليه و آله و سلم) و ساير مسلمانان حاضر در آن جا اعلام كرد(353).
به طور كلى هر مسلمانى با فراگرفتن هر مقدارى
(هر چند يك آيه) خود را موظف مىدانست كه آن را به صورتى حكيمانه، به ديگران برساند
و به كسانى كه خواهان فراگيرى آن هستند، آموزش دهد. در اين ميان، آموزش قرآن به
كودكان، نوجوانان، جوانان(354)،
زنان(355)،
اعضاى خانواده و همسايهها
(356) نقش عمدهاى در ترويج و
تثبيت قرائت قرآن و گسترش اسلام در عهد نبوى داشت.
زياد بن لبيد مىگويد: ما
قرآن را فرا مىگيريم و مىخوانيم و آن را به زنان و فرزندان خويش اقرا مىكنيم و
به همين ترتيب، فرزندان ما آن را به فرزندان خود اقرا مىكنند(357).
جابر بن عبدالله انصارى درباره گسترش اسلام و
ترويج قرآن قبل از ورود پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به مدينه مىگويد:
ما پيامبر و رسالت او را تصديق كرديم و هر فردى
كه ايمان خود را اعلام مىكرد، قرآن را نيز فرا مىگرفت و با مسلمان شدن او اهل
بيتش نيز مسلمان مىشدند؛ به طور كه خانهاى در يثرب (مدينه) باقى نمانده بود كه
اسلام خود را اظهار و آشكار نكرده باشد(358).
از اين رو رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) فرمودند: فان المدينة فتحت بالقرآن(359)؛
مدينه با تعليم و تعلم قرآن و گسترش و ترويج همگانى آن در ميان مردم فتح شد.
فرد يا افرادى كه خواهان آشنايى با اسلام
بودند، بلافاصله به واسطه پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) يا صحابه، قرآن
را مىآموختند(360).
عبدالله ذوالبجادين از قبيله مزينه به مدينه
آمد و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به او قرآن آموخت. پس از چندى او
بسيارى از سورهها را فرا گرفت و هنگام آمادگى مسلمين براى غزوه تبوك، در مسجد
مىايستاد و با صداى بلند قرآن مىخواند(361).
در سال عام الوفود (نهم هجرى) با ورود هيئتهاى
نمايندگى قبايل مختلف شبه جزيره به مدينه، تعليم و تعلم قرآن به اوج خود رسيد
(362). با ورود هيئت نمايندگى عبد
القيس به مدينه، رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هر يك از آنان را به يكى از
معلمان قرآن سپرد تا قرآن و نماز را فرا گيرند(363)،
ابى بن كعب نيز مأمور تعليم قرآن به وفد غامد شد(364).
رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) براى
گسترش قرآن در خارج از مدينه، همراه نمايندگان هر يك از قبايل و گروهها، معلم
قرآنى را گسيل مىداشت تا به آنان قرآن را تعليم دهند؛ چنان كه عبيدة بن جراح (د18
ق) را به يمن(365)،
عمرو بن حزم انصارى (د53 ق) را در سال دهم هجرى كه نوجوان هفده سالهاى بود، به
نجران(366)
يا يمن(367)،
مرئد ابى مرثد، خالد بن ابى بكير، عاصم بن ثابت، خبيب بن عدى، زيد بن الدثنه و
عبدالله بن طارق را به قبيله عضل و قارة(368)،
معاذ بن جبل (د17 ق) و ابوموسى اشعرى را به يمن
(369) و پس از فتح مكه، آن دو را
به مكه(370)و
عباد بن بشر (د 12 ق) را همراه گروهى از بنى تميم به ديار آنان فرستاد(371).
فصل سوم:
تثبيت قرآن و مبانى فراگيرى كامل آن
فراگيرى كامل را مىتوان يكى از مبانى مهم در
شكلگيرى نظام آموزشى قرآن دانست؛ يعنى خداوند سبحان و رسول مكرم او به كمك تعاليم
الهى با طراحى و برنامه ريزى يك نظام آموزشى فراگير و عمومى، تعيين اهداف، درجه
بندى و سازماندهى مواد آموزشى (تعيين و تنظيم واحدهاى يادگيرى)، ارائه آنها با
رعايت اصول و ترتيبى حكيمانه، انتخاب روشها و شيوههاى (راهبردهاى) آموزشى، تعريف
يادگيرى و مهارتهاى لازم آن، ايجاد يك نظام بازيابى و ارزيابى مرحلهاى، هدايت،
نظارت و مديريت كامل بر روند آموزش و فرآيند يادگيرى و شناخت وضعيت فراگيران، يك
محيط تعليم و تعلم آسان و روان، پويا و زايا، فعال و خلاق و رو به پيشرفت و كمال
ايجاد كردند تا زمينه فراگيرى كامل قرآن براى قرآنآموزان (صحابه) و تثبيت قرآن در
قلب و زبان آنان فراهم شود.
1. سازمان
دهى و تقسيم قرآن
الف. تقسيم
به 6236 آيه
آيه(372)
كه جمع آن به صورت آيات در قرآن به كار رفته است،
اصطلاحا به كوچكترين واحد مستقل قرآن اطلاق مىگردد كه از واژگانى معلوم و منظم
تشكيل شده است و هنگام قرائت و تلاوت، از قبل و بعد خود منقطع مىشود. ابتدا و
انتهاى هر آيه از طريق نقل و قرائت متواتر، معين و مشخص شده است.
كوتاهترين آيه (به لحاظ حجم ظاهرى و تعداد
حروف)، يس آيه نخست سوره يس
و طه آيه اول سوره طه و
حتم آيه آغازين سور حواميم است و آيه 282 سوره بقره
آية الدين طولانىترين آيه است.
در شمار آيات، آراى مختلفى بيان شده است كه از
آنها به عدد كوفى، مكى، مدنى، بصرى و شامى ياد مىشود. اين اختلاف از اضافه كردن و
كاستن آيات سورهها نشأت نمىگيرد، زيرا قرآن و سورههاى آن، مجموعهاى مشخص و
متواتر و مورد اتفاق همه مسلمانان است، بلكه اين اختلاف از آن جا نشأت مىگيرد كه
برخى از قراء سبعه، بعضى از آيات قرآن را دو قسمت كرده و دو آيه به حساب آوردهاند
يا دو آيه را به هم وصل كرده و يك آيه دانستهاند.
به هر حال مطابق قرائت متواتر قرآن در ميان
عامه مردم، صحيحترين عدد همان است كه در عدد كوفى مطرح است؛ يعنى قرآن داراى 6236
آيه است.
حضرت امام على (عليه السلام) به نقل از
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده است كه قرآن داراى 6236 آيه و 114
سوره است. اين عدد را از مقرى و معلم بزرگ كوفه، ابو عبدالرحمن سلمى نيز نقل
كردهاند كه گويا آن را از حضرت على (عليه السلام) فرا گرفته است(373).
ب. تقسيم به
114 سوره
سوره كه جمع آن به
صورت سور يك بار در قرآن (سوره هود، آيه 13) به كار
رفته است، اصطلاحا به مجموعهاى از آيات معين و به هم پيوستهاى اطلاق مىگردد كه
حول موضوع گرد هم آمده و با نظم و ترتيبى حكيمانه و جاويدان در پى هم قرار
گرفتهاند.
بنابراين هر سوره داراى اسم و محور موضوعى خاصى
است كه با تلاوت و تدبر و توجه به آيات شاخص و واحدهاى موضوعى آغازز و پايان سوره و
دقت در سورههاى هم گروه و زوج آن سوره مىتوان محور موضوعى سوره را كشف كرد و
تناسب آيات و پيوند آن سوره با سورههاى هم گروه را به دست آورد.
در مبدأ اشتقاق و وجه تسميه سوره، اختلاف نظر
است(374)،
ولى بهترين وجهى كه براى آن ذكر شده، اين است كه سوره
از سور به معناى حصر و باروى محكم اخذ شده است. ديوارى
محكم كه در اطراف قلعهها و شهرها مىكشيدند. بنابراين همين عنوان، انسجام و
پيوستگى آيات در متن سوره را نشان مىدهد.
ج. تقسيم به
555 واحد موضوعى (ركوع)
به اين ترتيب كه سوره حمد و عبس (اعمى) تا
ناس كه شامل 36 سوره است، تك واحدى هستند؛ يعنى در اين
سورهها تقسيمى صورت نپذيرفته است و از سوره بقره تا نازعات، هر سوره 2 تا 40 واحد
موضوعى تقسيم شده است(375).
از ديرباز محدوده ركوع را با علامت
ع در مصاحف مشخص مىكردند. واحدهاى موضوعى هر سوره،
كليد مهمى براى تشخيص محور موضوعى آن سوره و سياق آيات است. قاريان و حافظان نيز
مىتوانند در تلاوت و حفظ قرآن، از اين تقسيم حكيمانه بهره لازم را ببرند.