فصل ششم: داستان قوم لوط
فساد قوم لوط
قبلاً يادآور شديم كه ابراهيم(ع) از شهر حَرّان، واقع در شمال سرزمين
بينالنهرين مهاجرت نموده و به همراهى همسر و كسانى كه به او گرويده بودند، و در
رأس آنها برادرزادهاش لوط بن هاران به فلسطين آمد.
بعد از آن كه قحطى و خشكسالى فلسطين را فرا گرفت، ابراهيم به همراهى لوط رهسپار
مصر گرديدند و پس از آن كه فشار قحطى فروكش نمود از مصر بازگشتند، در حالى كه
گوسفندان زيادى را كه پادشاه مصر بدانها داده بود، به همراه داشتند، و از آنجا كه
چراگاهها براى گوسفندان فراوان آنها، گنجايش نداشت، و سبب اختلافاتى ميان شبانهاى
ابراهيم و لوط شده بود. ابراهيم(ع) مصلحت ديد كه براى رفع اختلاف، زمينها را با
لوط تقسيم كند. به لوط پيشنهاد كرد، جايى را كه مورد پسند اوست، انتخاب كند، و او
سرزمين اردن - كه دو شهر سَدوم و عَموره در آن قرار داشتند - و اطراف آنها را
انتخاب كرد و در شهر سدوم اقامت گزيد.
مردم شهر سدوم از تبهكارترين و خدانشناسترين انسانها بوده و از نظر اخلاقى
بدترين مردم به شمار مىآمدند، آنها براى راهزنى و دزدى راهها را بسته و در مراكز
فساد، مرتكب اعمال ناروا مىشدند و از ارتكاب هيچ عمل ناروا و پليدى، دريغ
نمىكردند، و عمل زشتى را [لواط] بنا گذاشته بودند كه هيچ كس از فرزندان آدم مانند
آن را انجام نداده بود و خداوند پيامبر خويش لوط(ع) را با رسالت الهى براى ارشاد و
هدايت آنها و بيم دادن از كارهاى زشت آنان به سويشان فرستاد.
رسالت لوط
لوط(ع) قوم خود را به ايمان به خدا دعوت كرد و آنها را از عذاب او برحذر داشت، و
آنها را بر ترك معصيتها و گناهانى كه مرتكب مىشدند، تشويق و ترغيب نمود و بدانها
گفت: من فرستاده خدا به سوى شما بوده و در تبليغ رسالت او امين هستم، از عذاب خدا
بترسيد و به آنچه شما را بدان دعوت مىكنم، گردن نهيد و من در قبال ارشاد و هدايتم
از شما اجر و پاداشى نمىخواهم و از خدا كه مالك جهانيان و آفريدگار آنان است پاداش
خواهم گرفت، پسنديده نيست كه شما طبيعت و سرشت خويش را به تباهى كشانده و با نظام
طبيعى زندگى مخالفت ورزيده و با مردان، عمل ناروا انجام دهيد، و از زنان كه خداوند
آنها را همسران شما آفريده است، دست برداريد؛ زيرا مقتضاى طبيعت اين است كه مرد با
زن آميزش نمايد، چگونه شما با تباه ساختن سرشت خود، دست به چنين كار زشتى زدهايد؟
شما با انجام اين گناه، از حدود الهى تجاوز كردهايد.
ولى قوم او به جاى اين كه به سخن پيامبر خود حضرت لوط(ع) گوش فرا دهند، وى را
تهديد كرده و گفتند: اگر از نكوهش ما دست برندارى، تو را از شهرمان بيرون خواهيم
كرد. لوط در پاسخ آنها گفت: من از عمل زشت و ناپسندى كه شما انجام مىدهيد بيزار و
خشمگين هستم. خداى متعال فرمود:
كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ المُرْسَلِينَ * إِذ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلا
تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ *
وَما أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلّا عَلى رَبِّ
العالَمِينَ * أَتَأْتُونَ الذُّكْرانَ مِنَ العالَمِينَ * وَتَذَرُونَ ما خَلَقَ
لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ * قالُوا لَئِنْ
لَمْ تَنْتَهِ يا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ المُخْرَجِينَ * قالَ إِنِّى
لِعَمَلِكُمْ مِنَ القالِينَ؛(1)
قوم لوط پيامبران خود را تكذيب كردند، آنگاه كه پيامبر مهربان آنها لوط بدانان
گفت: آيا از خدا نمىترسيد، من فرستاده امين از ناحيه خدا برايتان هستم. از او
بترسيد و از من اطاعت كنيد و من در برابر زحماتم از شما پاداشى نمىخواهم و
پروردگار جهانيان به من پاداش خواهد داد. آيا شما اين عمل را با مردان انجام
مىدهيد و از زنان كه خداوند آنها را براى همسرى شما آفريده است دست برداشتهايد،
شما مردم تجاوزكاريد. آنان گفتند: اى لوط، اگر از اين نهى دستبرندارى تو را از شهر
بيرون مىكنيم، لوط گفت: من از عمل زشت و شنيع شما بيزار و باآن مخالفم.
آنها در كنار عمل زشت لواط، به اعمال نارواى ديگرى نيز دست مىزدند. چه اين كه
كارهاى زشت و ناپسند را در مجامع خود به طور علنى و آشكار مرتكب مىشدند و راه را
بر مسافران بسته و اموال و دارايى آنها را غارت كرده و سپس با آنان عمل ناروا انجام
مىدادند. لوط(ع) از عمل زشتى كه قومش مرتكب مىشدند، نگران بوده و آنها را از عذاب
الهى به عنوان كيفر كارشان برحذر داشت، ولى قوم او با كبر و نخوت از دستور او تمرد
و سرپيچى كرده و به لوط گفتند: اگر در تهديد ما به عذاب، راست مىگويى، پس شتاب كن
و عذاب را بر ما بفرست، خداى سبحان فرمود:
وَلُوطاً إِذ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ
بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ العالَمِينَ * أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ
وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَتَأْتُونَ فِى نادِيكُمُ المُنْكَرَ فَما كانَ جَوابَ
قَوْمِهِ إِلّا أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ
الصّادِقِينَ؛(2)
آنگاه كه لوط به قوم گفت: عمل زشتى را انجام مىدهيد كه هيچ يك از جهانيان قبل
از شما دست به چنين عملى نزده است. شما با مردان عمل زشت انجام مىدهيد و راه طبيعى
فطرت را قطع مىكنيد و در مجالس خود كارهاى زشت انجام مىدهيد، ولى قومش بدو پاسخ
دادند: اگر راست مىگويى عذاب خدا را بر ما فرو فرست.
فرشتگان در راه سَدوم
قبلاً در ماجراى ابراهيم(ع) يادآور شديم كه فرشتگان به عنوان ميهمان به صورت
ناشناس و در چهره گروهى جوان وارد بر آن حضرت شدند، از جملهخبرهايى كه به
ابراهيم(ع) دادند اين بود كه آنها به سبب ادامه كارهاى زشت قوم لوط براى هلاكت آنها
آمدهاند. وقتى ابراهيم(ع) از ناحيه فرشتگان پى برد كه آنها به زودى ساكنان شهر
سدوم را به هلاكت مىرسانند، نگران شد، چون برادرزادهاش حضرت لوط(ع) در آن به سر
مىبرد، از اين رو به فرشتگان گفت: لوط در شهر سدوم به سر مىبرد. فرشتگان پاسخ
دادند: آرى، ما مىدانيم لوط در آن شهر است، ولى هلاكت، جز بر كافران، آنان كه به
خدا ايمان نياوردند، وارد نمىشود و لوط و خانوادهاش و همه كسانى كه به او
گرويدهاند، رهايى مىيابند، جز همسرش كه در زمره كافران به هلاكت خواهد رسيد، و
صِرف همسر لوط بودن، او را نجات نمىدهد، چرا كه او هم با كارهاى نارواى خود، به
شوهرش خيانت ورزيد و بر عناد و كفر خويش اصرار داشت. خداى متعال مىفرمايد:
وَلَمّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى قالُوا إِنّا مُهْلِكُوا
أَهْلَ هذِهِ القَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَها كانُوا ظالِمِينَ * قالَ إِنَّ فِيها
لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيها لَنُنَجِّيَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلّا
امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الغابِرِينَ؛(3)
و آنگاه كه فرستادگان ما، ابراهيم را مژده دادند، گفتند: ما مردم اين شهر را به
هلاكت خواهيم رساند؛ زيرا مردم اين سامان افرادى ستمكار و ظالمند. ابراهيم گفت: لوط
هم در همين شهر است. آنها گفتند: ما بهتر مىدانيم چه كسى در اين شهر وجود دارد، ما
لوط و خانواده او را نجات خواهيم داد، مگر همسر او كه با مردم به هلاكت خواهد رسيد.
لوط و ميهمانى فرشتگان
فرشتگان، ابراهيم(ع) را به قصد شهر سَدوم ترك گفتند و به عنوان ميهمان، بر
لوط(ع) وارد شدند، و او از حقيقتِ امر آنان بىاطلاع بود و از آمدن آنها بسيار
نگران شد؛ زيرا آنان جوانانى خوش سيما بودند و در مورد اعمال نارواى قومش، بر جان
آنها بيمناك شد و بر ميزبان لازم بود كه به طور جدّى در دفع هر گونه آزار و اذيّتى
از آنان حمايت نموده و هر عمل ناراحت كنندهاى را از آنها دفع نمايد، خطرهايى كه
لوط به خاطر پذيرش اين ميهمانان به زودى با آن مواجه مىشد، به خاطرش گذشت و با خود
گفت: امروز، روز مصيبتبار و دردآورى خواهد بود.
خبر ورود ميهمانانى زيبا چهره بر حضرت لوط(ع) ميان مردم منتشر شد و آنان به سرعت
خود را به خانه حضرت رساندند و اطراف خانه تجمع كرده و خواستار انجام عمل ناروا با
ميهمانان او شدند. وقتى لوط(ع) ديد مردم، اطراف خانهاش گرد آمدهاند، به هدف پست و
پليد آنها پى برد و به سران و رؤساى آنها پيشنهاد كرد كه به جاى ارتكاب عمل ناروا
با ميهمانانش، با دختران وى ازدواج كنند و اميد آن داشت كه ميان آنها يك فرد عاقل
وجود داشته باشد تا به حق رهنمون شده، و از كارهاى باطل و بيهوده پشيمان گشته باشد
و براى منصرف كردن مردم، از سركشى خود، وى را يارى رساند. مردم به سخن لوط تن در
نداده، بلكه بدو پاسخ دادند: تو خود مىدانى كه ما تمايلى به ازدواج با دخترانت
نداريم و تو -بىترديد - مى دانى ما چه مىخواهيم.
لوط ناگزير، ميهمانان خود را در جريان خطرى كه آنها را احاطه كرده بود، قرار داد
و بدانها گفت: اگر با من همراهى كنيد و بدين وسيله بر قدرت و نيروى من افزوده
گردد، مىتوانم در برابر اين مردم، مقاومت كرده و از شما دفاع نمايم، و اگر ياران و
نزديكان توانمندى مىداشتم، براى حمايت و پشتيبانى شما از آنان كمك مىگرفتم، ولى
اينك جهت مقاومت در برابر آنان و دفاع از شما، چارهاى نمىبينم، خداى متعال فرمود:
وَلَمّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِىءَ بِهِمْ وَضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَقالَ هذا
يَوْمٌ عَصِيبٌ * وَجاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِنْ قَبْلُ كانُوا
يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِى هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلا تُخْزُونِ فِى ضَيْفِى أَلَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ *
قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِى بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما
نُرِيدُ * قالَ لَوْ أَنَّ لِى بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِى إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ؛(4)
و زمانى كه فرستادگان ما نزد لوط آمدند، ازحضور آنان ناراحت شد و توانايى دفاع
از آنها را در خود نديد و با خود گفت: امروز، روز بس دشوارى است. قوم او شتابان به
سويش آمدند و اينان كسانى بودند كه قبلاً كارهاى زشت انجام داده و مرتكب گناه
مىشدند. لوط گفت: اى مردم، اينك اين دختران من كه ازدواج با آنها برايتان
پاكيزهتر از ارتكاب اين عمل زشت است، از خدا بترسيد و مرا نزد ميهمانانم رسوا
نسازيد. آيا ميان شما يك فرد عاقل وجود ندارد!؟ گفتند: تو مىدانى كه ما به دخترانت
كارى نداشته و خوب مىدانى كه مقصود ما چيست. وى گفت: اگر قدرت و نيروى بزرگى داشتم
و يا به پايگاه محكمى پناه مىجستم، با شما مبارزه مىكردم.
كيفر قوم لوط
و آنگاه كه در برابر خانه او هرج و مرج بالا گرفت، و لوط موفق نشد قومش را قانع
ساخته و آنها را از عمل زشتى كه تصميم بر آن داشتند منصرف سازد، فرشتگان بينايى را
از آنها سلب كرده و به نابينايى و كورى مبتلا گشتند، و بدين وسيله انسجام خود را از
دست داده و از همان راهى كه آمده بودند با خوارى و ذلّت بازگشتند. خداى متعال
فرمود:
«وَلَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَيْفِهِ فَطَمَسْنا أَعْيُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذابِى
وَنُذُرِ»(5).
ناشناس بودن فرشتگان به طول نينجاميد، بلكه از حقيقت خود، براى لوط پرده
برداشتند و علت آمدن خود را به اطلاع وى رساندند، كه براى هلاك كردن قوم او
آمدهاند و نابينا كردن قوم او به همين دليل بوده است كه آنها قادر بر نجات خويش
نباشند، و سپس لوط(ع) را از شر آنها رهايى بخشند.
فرشتگان به لوط(ع) گفتند: اين مردم هرگز نخواهند توانست آسيبى به تو رسانده و يا
آبرويت را در نزد ما بريزند، اينك تو سرشب با خانوادهات از اين شهر خارج شو و هيچ
كدام از شما، پشت سر خود را ننگرد، تا هراس و وحشت عذاب را ببيند، مبادا بدو آسيبى
برسد، ولى همسرت را كه به تو خيانت ورزيد،با خود بيرون مبر؛ زيرا او نيزبايد مانند
قومت به هلاكت برسد، و زمان هلاكت آنها صبح است و صبح نزديك است.
و آنگاه عذابى كه قضا و قدر الهى بر آن تعلق گرفته بود، فرا رسيد و شهرى را كه
قوم لوط در آن زندگى مىكردند، زيرورو كرد، و در همان بين، سنگ پارههايى از گِل
چون سنگ سخت به صورت پىدرپى و منظم بر آنها باريدن گرفت، كه خود، شكنجه و عذابى از
ناحيه خداوند بر آنها بود و عذاب الهى بر ستمكارانِ فاسق، بعيد نيست. خداى تعالى
فرمود:
«قالُوا يا لُوطُ إِنّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ
بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَلا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلّا
امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ
أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ * فَلَمّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها
وَأَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ * مُسَوَّمَةً عِنْدَ
رَبِّكَ وَما هِىَ مِنَ الظّالِمِينَ بِبَعِيدٍ».(6)
سرزمينى كه عذاب بر آن وارد شد، امروزه به سرزمين «بحرالميّت» و يا درياچه لوط
معروف است. برخى از دانشمندان معتقدند كه بحرالميّت قبل از اين ماجرا وجود نداشته و
پس از حادثه زلزلههايى كه آن شهر را زيرورو كرد، حدود چهارصد متر از سطح دريا فرو
نشست، و در سالهاى اخير خبرهايى حاكى از كشف آثار شهرهاى قوم لوط در حاشيه
بحرالميّت، منتشر شده است.(7)
فصل هفتم: نكته ها
هشدار از عمل زشت لواط
در داستان حضرت لوط(ع) گناه لواط تقبيح و زشت شمرده شده، و خداوند در دنيا و
آخرت انجام دهنده آن را به عذابى شديد، تهديد فرموده است.
اين عمل، از زشتترين و فجيعترين اعمال نارواست، و دلالت بر بيمارى و انحراف
طبيعت انسانى داشته وخطرات جبران ناپذيرى بر جامعه اسلامى وارد آورده و آدمى را به
مرحلهاى پستتر از چهارپايان تنزّل مىدهد.
قرآن، قوم لوط را به صفات ناپسند فراوانى از جمله تجاوزگرى توصيف فرموده است:
«أتَأْتُونَ الذُّكْرانَ مِنَ الْعالَمين وَتَذَرونَ ما خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُم
مِنْ أزواجِكُم بَلْ أَنْتُم قَومٌ عادُون».
يعنى آنها از حدود دين و آيين الهى و ارزشهاى واقعى و شايسته، تجاوز كرده و در
زمره تبهكارانى درآمدند كه براى جلوگيرى از اعمال زشتشان، لازم بود عذابى بر آنان
وارد شود.
يكى ديگر از صفات ناپسند اين قوم، جهل و نادانى بود. آن جا كه مىفرمايد: «إنّكم
لَتَأْتُون الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنتُم قَومٌ
تَجْهَلُون». منظور از جهل و نادانى جهلى است كه در برابر علم و دانش مىباشد. اين
نوع جهل، حماقت و سبك مغزى را نيز شامل مىشود. از اين رو نبايد به انسان نادان و
سبك مغز، فرصت گشت و گذار داده، بلكه بايد او را از كارهاى جاهلانه منع نموده و او
را بر جهل و نادانىاش توبيخ كرد.
در جايى ديگر، خداى متعال آنها را به اسراف كارى ياد كرده است: «إنّكم لَتأتونَ
الرِّجالَ شَهْوةً مِنْ دون النِّساءِ بَلْ أنْتُمْ قَوْمٌ مُسرِفُونَ» يعنى در
شهوات و در حدود الهى كه خداوند براى آنها معين فرموده بود اسراف نموده و از حد خود
تجاوز نمودند.
وقتى ما نكوهش قرآن از اين عمل زشت را ملاحظه كنيم و بعد مىشنويم و مىبينيم كه
انسان متمدن قرن بيستم، اين عمل زشت را آشكارا در بعضى از كشورهاى غربى به بهانه
آزادى شخصى و با سوءاستفاده از بىتوجهى قانون گذاران مرتكب مىشود، چنين چيزى آدمى
را به شگفتى وامىدارد.
آيا آزادى شخصى، يعنى رواج اين عمل ناروا كه زنها را به واسطه بىرغبتى
مردانشان به آنها، به فساد بكشد و نظام خانواده را كه پايه و اساس آن مسؤوليت و
عاطفه و گذشت است، به نابودى سوق داده و متلاشى سازد؟
آيا آزادى شخصى، يعنى به تعطيلى كشاندن نسل، كه خداوند آن را براى آباد كردن
جهان هستى، قرار داده است؟ آزادى شخصى، يعنى رها گذاشتن شهوات بىحساب و كتاب؛
اينها امورى است كه همبستگى جامعه و سلامت آن را به طور كلى به كام نابودى فرو
مىبرد.
زيانهاى بهداشتى
اين عمل زشت، علاوه بر زيانهاى اجتماعى، آثار ناگوارى در بهداشت و سلامت انسان
دارد. عمل پليد لواط، همان بيمارىهايى را كه از راه زنا به انسان منتقل مىشود، به
آدمى انتقال مىدهد، مانند سفليس، سوزاك، زخم و سستى، و بيمارىهاى پوستى، مانند
خارش پوست و غير آن.... از سويى اين عمل، در مقعد، نشانهها و علاماتى را به وجود
مىآورد، از جمله: سستى عضله دستگاه گوارش، تا آنجا كه قدرت بر عمل دافعه را از
دست داده و بدون اختيار از او حدث سر مىزند. يكى ديگر از نشانهها، پارگى معقد است
كه بافتههاى اطراف آن از بين رفته و شيارهاى قيفگونهاى در آن به وجود مىآيد،
مقعد پر از ميكروبهايى است كه گاهى به آلت تناسلى فاعل انتقال يافته و در مجراى
ادرار وى، ايجاد سوزش مىكند، و گاهى مفعول، اگر از سنين كم داراى اين عادت شده
باشد، حالت مردى خود را از دست داده و گاهى برعكس، اين حالت در او بيشتر پديدار
مىشود، تا كاستى او را جبران كند.
و بدين گونه، براى ما روشن مىشود كه خداوند به آنچه در آن سلامت و سعادت انسان
بوده، دستور داده و آنچه را كه در آن ضرر و زيان بوده، حرام گردانيده است.
كيفر مرتكبين
قرآن، كيفر شديدى را كه سزاوار مرتكب شونده اين عمل زشت است، بيان كرده تا
بدينوسيله مردم را از خطر اين عمل برحذر داشته و از شرّ آن نگاهدارد، لذا قرآن
عذابى راكه بر سدوم - شهرى كه اين عمل ناروا در آن انتشار يافته بود - فرود آمد،
بيان فرمودهاست:
«فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَأَمْطَرْنا عَلَيْهم حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ»(8)
قرآن، همه ملتها را از ارتكاب اين عمل پست و سكوت در برابر آن برحذر مىدارد،
تا مانند قوم لوط گرفتار عذاب الهى نشوند، قرآن آنگاه كه از قوم لوط و عذابى كه بر
آنان وارد شده خبر داده، در پى آن فرموده است: «وَما هِىَ مِنَ الظّالِمِينَ
بِبَعِيدٍ؛ عذاب خدا از هركسى كه عمل قوم لوط را انجام دهد دور و بعيد نيست» بلكه
عذاب خدا بر هر كس كه مرتكب عمل آنها شود فرود خواهد آمد.
اين هشدار الهى همچنان باقى است، همان گونه كه اخيراً برخى از ملتهاى جهان دست
به گريبان بدبختىهاى جنگ اوّل و دوم جهانى شدند و هنوز آثار شوم آنها در اذهان
باقىمانده ومصايب و دشوارىهاى طبيعى كه براى آنان به وجود آمد، پندى است براى
عبرتآموزان.
كيفر لواط در اسلام
اسلام براى كسى كه مرتكب لواط شود، كيفر سختى را مقرر كرده است. برخى از علما
معتقدند كه فرد لواط كننده، سنگسار مىشود، خواه همسر داشته يا نداشته باشد. بر اين
قضيه، شافعى و احمد بن حنبل و گروه زيادى از پيشوايان مذهبى تصريح كردهاند، و به
روايتى كه احمد بن حنبل و صاحبان سنن از ابن عباس از رسول خدا(ص) نقل كرده است
استناد نمودهاند كه حضرت فرمود: «من وجدتموه يعمل عمل قوم لوط فاقتلوا الفاعل و
المفعول به». و ابوحنيفه معتقد است شخص لواط كننده بايد از قله بلند كوه پرت شود، و
در پى آن او را سنگباران كنند، همان گونه كه در مورد قوم لوط اين كار صورت گرفت.
زيرا خداى متعال فرمود: «وَماهِىَ مِنَ الظّالِمِينَ بِبَعِيدٍ».
دفاع از ميهمان
در سرگذشت حضرت لوط(ع) در مورد احترام ميهمان و حمايت او به هر وسيله ممكن، درسى
آموزنده وجود دارد. ميهمان برادر ما به شمار مىآيد كه به طور موقّت به ما پناه
آورده تا آرامشى يافته و از خستگى سفر به در آيد.
ميهماننوازى و حفظ حرمت ميهمان و فداكارى در راه او به گرانبهاترين وسيله ممكن،
فضيلتى است كه در شخصيت لوط پيامبر(ع) پديدار است. زمانى كه آن حضرت ميهمانان خود
را ديد - فرشتگانى كه در چهره جوانان بودند - احساس كرد به خاطر آنها بادشوارىهاى
فراوانى دست به گريبان خواهد شد. وى مىتوانست درهاى خانه خود را بهروى آنها ببندد
و از مشكلاتى كه ممكن بود برايش به وجود آيد، دورى گزيند، و ما مىبينيم باوجود همه
اينها از ميهمانانش استقبال مىكند، ولى درونش مضطرب و آشفته و در انتظار
گرفتارىهاى فراوانى بود و با خود مىگفت: «هذا يَوْمٌ عَصِيبٌ؛ امروز، روز دشوارى
خواهدبود».
قوم او به سرعت به منزل وى آمده و خواستار انجام عمل زشت، با ميهمانان وى بودند.
او براى دفاع از ميهمانان بهپا خاست و با فداكارى و از خودگذشتگى اعلان كرد كه
دخترانش را به جاى انجام عمل ناروا با ميهمانانش به ازدواج آنها در مىآورد، ولى
وقتى ديد كه آنها بر تصميم زشتشان پافشارى مىكنند، در انديشه دفاع از آنان فرو رفت
و نيروى خود و ميهمانانش را در برابر قدرت دشمنان مورد ارزيابى قرار دارد و احساس
كرد كه در برابر آنهإ؛هه ناتوان است، و آرزو مىكرد كه اگر از نيروى بيشترى
برخوردار مىبود، به وسيله آن از ميهمانان خود دفاع مىكرد «لَو أنّ لى بِكُم
قُوَّةٌ أوْ آوى إلى رُكْنٍ شَديدٍ».
در اين سرگذشت، در خصوص احترام ميهمان و حمايت از او براى ما درسى آموزنده وجود
دارد و در اين خصوص ياد آور مىشويم كه رسول خدا(ص) در مورد احترام به ميهمان سفارش
زيادى فرموده است: «مَن كانَ يُؤمِنُ بِاللَّهِ و الْيَومِ الآخرِ فَلْيُكْرِم
ضَيفَهُ».
پىنوشتها:
1- شعراء (26) آيات 160 - 169.
2- عنكبوت (29) آيات 28 - 29.
3- همان، آيات 31 - 32.
4- هود (11) آيات 77 - 80.
5- قمر (54) آيه 37.
6- هود (11) آيات 81 - 83.
7- عبدالوهاب نجار، قصص الانبياء.
8- حجر (15) آيه 74.