علوم قرآنى

آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

- ۳۶ -


وجوه اعجاز قرآن

انديش مندان در مورد اعجاز قرآن بحث‏هاى دامنه دارى كرده و در اين زمينه‏ابعاد گوناگونى را مطرح كرده‏اند.البته در اين موضوع برخى اختلاف نظرها نيزوجود دارد.پيشينيان به گونه‏اى انديشيده‏اند و متاخرين به گونه ديگر و چيزهايى براقوال گذشته افزوده‏اند.ذيلا به نظريات گوناگون در باب اعجاز قرآن اشارت‏مى‏شود:

1.ارباب ادب و سخن دانان عرب،اعجاز قرآن را در گرو فصاحت و بلاغت‏والاى آن دانسته‏اند. رسا بودن بيان و روان بودن عبارات كه در چينش واژه‏هارعايت‏شده و گزينش كلمات كه دقيق انجام گرفته،نظم كلمات كه هر يك در جاى‏مناسب خود قرار گرفته،آن چنان تركيبى به وجود آورده كه از لحاظ تعبير و آواى‏الفاظ و كلمات بافتى به هم پيوسته و پيوند خورده فراهم آورده به گونه‏اى كه گويى‏سر تا سر هر آيه و سوره،واحد منسجمى را تشكيل داده و غير قابل تفكيك‏اند،تمامى اين‏ها بر قدرت و قوت اين سخن الهى دلالت دارند.به علاوه، ويژگى‏هاى‏كلمات انتخاب شده به گونه‏اى است كه جا به جايى كلمات يا تبديل آن‏ها هرگزامكان پذير نيست.اين سرى است كه بزرگان علم و ادب به آن پى برده و گفته‏اند:

هرگاه كلمه‏اى از قرآن را از جاى خود بردارى،آن گاه تمامى لغت عرب را جستجوكنى تا كلمه ديگرى را بتوان جاى گزين آن نمايى هرگز نخواهى يافت.زيرا كلمه‏ديگرى كه هم از لحاظ معنا و محتوا،و هم از لحاظ آوا و هماهنگى با كلمات رديف‏يافته آن(كه دو طرف آن قرار گرفته‏اند)با آن،يكى باشد يافت نمى‏شود.اين‏مى‏رساند كه در كلمات انتخابى هر جمله و جمله‏هاى انتخابى هر آيه،آن اندازه‏دقت‏به كار رفته كه از توان بشر بيرون مى‏باشد،زيرا اين گونه رعايت دقيق كلمات وجملات انتخابى،به احاطه كامل و حضور ذهنى بالفعل نياز دارد و انسان هر اندازه‏كه در شناخت ويژگى‏هاى لغت پيش رفت كرده و آمادگى داشته باشد،اين گونه‏احاطه وسيع و حضور ذهنى دائم نخواهد داشت،و احيانا-هر چند كه قوى ونيرومند باشد-اشتباه مى‏كند و واژه‏ها يا جملاتى را به كار مى‏برد كه مورد خرده گيرى‏قرار مى‏گيرد. اين خاصيتى است كه در نوع سخن سرايان آزموده و عبارت پردازان باسابقه يافت مى‏شود. ولى قرآن-با آن گستردگى و طول زمان نزول-بر همان قوت وقدرت كلامى خود استوار و يك سان است.

درباره دقت در چينش و انتخاب حساب شده كلمات گفته‏اند:«لو انتزعت منه‏لفظة ثم ادير بها لغة العرب كلها على ان يوجد لها نظير في موضعها الخاص لم يوجدالبتة‏» (1) .

2.اسلوب بيان و سبك و شيوه نظم قرآن،جمله بندى‏هاى و چينش الفاظ وعبارات،در قالبى نو و اسلوبى تازه بر عرب عرضه شده،كه كاملا بى‏سابقه بوده وپس از آن نيز كسى مانند آن نياورده است.با اين كه اين گونه نظم و تاليف كلام تازگى‏داشت،ولى از چارچوب اسلوب‏هاى كلامى عرب بيرون نبود.انواع كلام كه درميان فصحاى عرب متداول بود يا شعر است‏يا نثر يا سجع (2) ،كه هر يك داراى‏محاسنى و در كنار آن نيز معايبى بود.

حسن شعر در گيرا بودن آن است كه مايه جذب و نفوذ در اعماق قلب مى‏گردد،ولى قيد قافيه و رعايت وزن خاص،آزادى صاحب سخن را تا حدودى سلب‏مى‏كند.حسن نثر در آزاد بودن صاحب سخن است.هر گونه كلمات و الفاظى كه‏متناسب با معناى مراد خود مى‏داند آزادانه انتخاب و به كار مى‏برد،ولى آن گيرايى وجذبه شعرى را ندارد.سجع گرچه احيانا به ظاهر زيبا است و يك گونه هنر نمايى‏سخن ورى به شمار مى‏رود،ولى تكلف و دشوارى و احيانا به كار بردن كلمات‏نا مناسب،از زيبايى آن مى‏كاهد.

قرآن ميان اين سه نوع كلام جمع كرده،داراى محاسن هر يك و فاقد معايب آن‏هامى‏باشد. اين از شگفتى‏هاى سبك قرآنى است.جذابيت‏شعر،هم راه با آزادى كامل‏نثر و زيبايى سجع بدون تكلف را دارا مى‏باشد.اين ويژگى عجيب براى سخن دانان‏و سخن سنجان عرب از همان آغاز آشكار بوده و هم واره براى علماى ادب مشهودبوده است.

بسيارى از بزرگان علم و ادب،برجسته‏ترين جنبه اعجاز قرآن را در همين جهت‏ياد كرده‏اند،از جمله،شيخ عبد القاهر جرجانى،سكاكى و راغب اصفهانى،كه درجاى خود آورده‏ايم.پيش از اين نيز سخنان بزرگان عرب را ياد آور شديم،از جمله‏سخن وليد كه گفته بود:«ان له لحلاوة،و ان عليه لطلاوة...و انه يعلو و ما يعلى‏».

3.متاخرين افزوده‏اند كه اين نظم و شيوه سبك چنان صورت گرفته كه نغمه‏آفرين و داراى آواى جان بخش و روح افزا است.هماهنگى حروف هر كلمه نسبت‏به حروف كلمات هم رديف آن،چنان هم ساز و دم سازند كه از آهنگ‏هاى و زين ونواهاى متين و افسون‏گر حكايت دارد. تمامى انواع جذبه‏هاى شعرى در اين نثرمسجع جلوه‏گر است.

جمله بندى‏هاى كوتاه و بلند قرآن به گونه‏اى تنظيم يافته كه با الحان و نغمه‏هاى‏صوتى هم گون مى‏باشد و تا قارى و تلاوت كننده قرآن با آهنگ‏هاى والاى صوتى‏آشنايى نداشته باشد نمى‏تواند آن گونه كه جمله بندى‏هاى قرآن شكل يافته،تلاوت‏نمايد.اين حقيقتى است كه از روز نخست،پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بدان تصريح فرموده وائمه هدى عليهم السلام بر آن تاكيد داشته و امروزه به خوبى به آن پى برده‏اند.(تفصيل آن‏در«التمهيد»ج 5 بيان شده است).

4.مهم‏تر از همه،قرآن شامل معارف عاليه و تعاليم.حكيمانه‏اى است كه تا آن‏روز،در توان بشريت نبوده كه بدان دست‏يابد و كسى را ياراى چنين انديشه‏هاى بلندى نبوده است.ژرف نگرى و عمق بينش آورده‏هاى قرآن،براى بشريت‏بى‏سابقه بود:شناخت‏هاى شگرف قرآن از راز هستى و اسرار وجود،شرح و بسط‏آن در معرفت صفات جمال و جلال،علت آفرينش جهان و انسان،ودايع الهى كه‏در نهاد انسان نهفته است،از كجا آمده و چرا آمده و به كجا مى‏رود، هدف و مقصدنهايى چيست،مسايلى هستند كه تا آن روز به آن خوبى كه قرآن بيان داشته آشكارنبود.بعد از آن هم در سايه تعاليم قرآن راه رسيدن به اين حقايق براى انسان بازگرديد.

همين حقايق ارائه شده از جانب قرآن،والاترين جنبه اعجاز آن را مى‏رساند.بامختصر مراجعه به انديشه‏هاى سامان نيافته انسان آن روز و مقايسه آن با معارف‏قرآنى و نيز گفته‏هاى متضاد انديش مندان برون دينى امروز،به خوبى برترى تعاليم‏قرآن و دليل اعجاز آن روشن مى‏گردد. (شرح آن در«التمهيد»ج 6 آمده است).

5.هم چنين در راستاى احكام و دستور العمل‏هاى فراگير كه قرآن عرضه داشته،سلامت جامعه و سعادت زندگى را نيز براى انسان فراهم مى‏سازد.رابطه او را باخدا و جهانى فراتر از جهان خاكى نيز استوار مى‏دارد.

انسان در اين جهان در رابطه با شؤون خاص خود(مصالح فردى)مى‏كوشد و به‏ناچار رابطه ديگرى نيز با شؤون عام(مصالح اجتماعى)دارد كه بايد مد نظر قراردهد،زيرا او زندگى مشتركى با ساير انسان‏ها دارد و به صورت تعاونى ادامه زندگى‏مى‏دهد و نمى‏تواند تنها به مصلحت‏خويش بيانديشد و مصلحت عامه را ناديده‏بگيرد.حيات اجتماعى حيات داد و ستد است كه حتما بايد رعايت‏شود و رعايت‏آن با حاكميت قانون امكان پذير است.

قوانين ساخته دست‏بشر،تنها در راستاى تنظيم حيات فردى و حيات اجتماعى‏قرار دارد و محدوده تصرفات آحاد را در شؤون خاص و شؤون عامه مشخص‏مى‏سازد،تا از تجاوز يا كوتاهى در انجام وظايف جلوگيرى كند.

ولى انسان وابستگى سومى نيز در حيات دارد و آن رابطه او با خدا و جهان ديگراست.همين رابطه است-كه اگر مستحكم باشد-«وازع نفسانى‏»(باز دارنده درونى)

او را تشكيل مى‏دهد و او را از افراط و تفريط باز مى‏دارد و در زندگى كاملا معتدل مى‏سازد.

قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين.يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام ويخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و يهديهم الى صراط مستقيم (3) ،از جانب خداوندچراغى فروزان و شريعتى تابناك آمد،تا آن كس را كه در پى خشنودى خداونداست،به راه‏هاى سلامت آميز و سعادت بخش هدايت كند و او را[در زندگى]به‏طريقه مستقيم رهنمون باشد».

لذا تمامى احكام و قوانين الهى-كه قرآن و اسلام عرضه داشته-سه بعدى‏است.يعنى در اين احكام و قوانين شؤون فرد و شؤون جامعه و نيز رابطه با خدا ومعنويت-كه حافظ كرامت انسانيت است-رعايت گرديده است.قرآن سعى بر آن‏دارد،علاوه بر سعادت.در اين حيات، سعادت اخروى و جاويد انسان را نيز تامين‏كند.اين در حالى است كه قوانين مدون غير الهى، هر چند خالص و بدون‏گرايش‏هاى منحرف كننده بوده باشد،ولى از بعد سوم حيات انسانى تهى است.

همين سه بعدى بودن قوانين شرع،اعجاز و مافوق بشرى بودن آن را مى‏رساند.(درج 6«التمهيد»شرح آن آمده است).

6.شيوه استدلال قرآن از ويژگى خاصى برخوردار است كه مى‏توان آن را يكى ازوجوه اعجاز بيانى به شمار آورد و آن جمع ميان دو شيوه برهان و خطابه است.

اصولا اين دو شيوه متضاد مى‏نمايند،زيرا استدلال برهانى بر مقدمات يقينى(فطريات و بديهيات)استوار است،در اين شيوه روى سخن با خاصه است تااثبات قطعى كند.ولى شيوه خطابه بر مقدمات ظنى(مشهورات و مقبولات‏عمومى)تكيه دارد و هدف آن اقناع عامه است. قرآن ميان اين دو شيوه به ظاهرمتضاد جمع كرده و در بيان مطالب و استدلالات خويش، روى سخن با هر دو گروه‏را دارد،بدين ترتيب كه با يك سخن توانسته است،اخضاع(اذعان قطعى)خاصه واقناع عامه،هر دو را هدف گيرد.لذا استدلال‏هاى قرآن،در عين سادگى بيان، ازعمق و ژرف نگرى به سزاى برخوردار است.عامه مردم كه از رموز استدلالات‏عقلانى آگاهى چندانى ندارند،به همان ظاهر ساده قانع شده پذيرا مى‏گردند.ولى‏خاصه،از دقت‏بيان و رموز به كار رفته بهره مى‏گيرند.

ابن رشد اندلسى-فيلسوف و دانش‏مند معروف-در كتاب پر ارج خود«الكشف‏عن مناهج الادلة‏» (4) كه در همين زمينه نوشته،در اين باره مثال روشنى آورده،گويد:

«قرآن براى شناسايى ذات حق تعالى،تشبيه به نور كرده الله نور السماوات والارض (5) كه جهان تاب و فراگير است و درخشش و نمود هر چيز به وسيله آن‏مى‏باشد.همين اندازه تشبيه براى شناسايى ذات حق تعالى و جاى گاه او در جهان‏هستى،براى عامه مردم كفايت مى‏كند و آنان را قانع مى‏سازد.ولى در عين حال،اين‏تشبيه آن قدر دقيق و روشن‏گر ذات حق تعالى است،كه در راستاى تشبيه غيرمحسوس به محسوسات،شيواترين و دقيق‏ترين تشبيه به شمار مى‏رود،تشبيهى كه‏نمايان‏گر تمام عيار ويژگى‏هاى ذات حق تعالى مى‏باشد.

ذات حق،واجب الوجود و وجود او ذاتى و از حقيقت ذات او برخاسته است وهستى همه موجودات از او است.كنه ذاتش در غايت‏خفاء و از همه پنهان است،در عين حالى كه هستى او و وجودش در نهايت ظهور و بر همه آشكار مى‏باشد.

مفهومه من اعرف الاشياء و كنهه في غاية الخفاء

در عالم محسوس اگر خواسته باشيم چيزى را بيابيم كه عين اين ويژگى‏ها را داراباشد،جز نور،نمى‏توان مثالى آورد.پرتو آن سراسر موجودات را فرا گرفته و همه‏اشيا را نمود داده و نمود هر چيز به نور است،ولى نمود نور،ذاتى و از خود آن‏مى‏باشد.كنه و حقيقت نور،ناشناخته است، ولى درخشش و آثار وجودى آن برهمه آشكار و پيدا است.هر حكيم فرزانه‏اى اگر خواسته باشد براى شناساندن ذات‏حق مثالى بياورد،از اين تشبيه قرآنى بهتر نخواهد آورد».

7.اخبار غيبى كه در قرآن آمده و گوشه‏اى از اعجاز قرآن را تشكيل مى‏دهد،برسه گونه زمانى(گذشته،حال و آينده)است:

الف-خبر از گذشته،سر گذشت انبياى سلف و امت‏هاى گوناگون كه در بسترزمان بوده‏اند. سر گذشت آنان كم و بيش در كتاب‏هاى پيشين آمده و بر سر زبان‏هامتداول بوده،ولى كاملا آلوده و تحريف شده و افسانه وار است.

درباره سر گذشت نوح عليه السلام و حادثه طوفان مى‏خوانيم: تلك انباء الغيب نوحيها اليك‏ما كنت تعلمها انت و لا قومك من قبل هذا (6) ،اين از خبرهاى غيب است كه بر تو وحى‏مى‏كنيم.پيش از اين،نه تو آن را مى‏دانستى و نه قوم تو».سرگذشت نوح و حادثه‏طوفان، در نوشته‏هاى پيشين به ويژه در سفر پيدايش (7) تورات به تفصيل آمده،ولى‏نه به آن گونه كه در قرآن پاك و منزه آمده است.

در باره سرگذشت‏يوسف عليه السلام نيز مى‏خوانيم: ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك (8) باآن كه در سفر پيدايش (9) به تفصيل شرح آن آمده است،ولى نه به درستى و پاكى بيان‏قرآن.هم چنين درباره موسى و هارون و بنى اسرائيل و فرعون (10) و نيز درباره حضرت‏مريم و زكريا (11) اين گونه تعبيرها آمده،كه حاكى از امانت در نقل و حفظ قداست مقام‏انبيا و اولياى خدا است. ولى اين جهت در تورات هرگز رعايت نشده،بلكه برعكس،از مقامات عاليه آنان كاسته است.

ب-خبر از حاضر،خبرهاى غيبى است كه قرآن از دسيسه‏هاى و توطئه‏هاى‏منافقان و هم دستان آنان،مشركان و يهوديان پرده برداشته و آنان را رسوا ساخته‏است.اين گونه آيات در قرآن فراوان است (12) .

پ-خبر از آينده،خبر از پيش آمدهايى است كه در آينده دور يا نزديك واقع‏مى‏گرديد،به ويژه حوادث قريب الوقوع تا آن كه اخبار غيبى قرآن مشهود گردد.مانندخبر از فتح و پيروزى‏ها و گسترش اسلام و نابودى و سركوب شدن دشمنان كه يك‏به يك و پى در پى تحقق يافت.خبر از غلبه روم بر فارس پس از اندى سال و هم من‏بعد غلبهم سيغلبون في بضع سنين (13) از اين قبيل است.اين جنگ ميان ايران و دولت‏بيزانس از سال 603 م تا سال 622 م(سال هجرت پيامبر به مدينه)ادامه داشت.

ابتدا برترى با خسرو پرويز بود و سوره روم كه در مكه نازل گشته،خبر از تغيير وضع‏جنگ داد.با گذشت چند سال نوبت‏برترى بيزانس رسيد و اين برترى تا پايان‏سلطنت‏خسرو پرويز(سال 228 م)،كه به دست اشراف و سرداران لشكر به قتل‏رسيد،ادامه داشت (14) ،اين امر موجب خوشنودى مسلمانان گرديد،زيرا همسايه‏قدرت مند آنان به ضعف گراييده بود.از همه شگفت آورتر اخبار از ناتوانى‏هميشگى بشر از هم آوردى با قرآن است فان لم تفعلوا و لن تفعلوا (15) ،كه هم واره‏شاهد صدق اعجاز قرآن به شمار مى‏رود (16) .

8.اشاره‏هاى علمى گذرا،بدين معنا كه احيانا از لابلاى تعابير قرآن به برخى‏اشارات زود گذر برخورد مى‏كنيم،كه حاكى از احاطه صاحب سخن به اسرار نهفته‏طبيعت است.

قل انزله الذي يعلم السر في السماوات و الارض (17) بگو:قرآن را كسى فرو فرستاده كه‏از راز آسمان‏ها و زمين آگاهى دارد».

گاهى در تعابير قرآن به برخى از اسرار طبيعت اشارت رفته،اين اشارت حالت‏«تراوشى‏»دارد كه از لابه‏لاى سخن پروردگار سرزده است،و گرنه مقصود ذاتى وهدف اصلى از سخن،بيان آن جهت نبوده است.لذا هيچ گاه در اين گونه اشارات‏درنگ نشده و به طور كامل بيان نگرديده است،زيرا هدف اصلى قرآن،ارائه‏رهنمودهاى هدايتى و تعليم و تربيت دينى و معنوى است و تنها نكته سنجان‏هستند كه به اين رموز و اشارات گذرا پى مى‏برند،اين نكات براى دانش مندان دربستر زمان،دليل اعجاز قرآن مى‏باشد.

البته در اين زمينه بايد به اين مطلب توجه نمود كه نبايد دست آوردهاى علمى رابر قرآن تحميل كرد،زيرا دست آوردهاى علمى حالت ثبات ندارند،در حالى كه‏مسايل قرآنى حقايقى ثابت‏اند و هرگز نبايد چيزى را كه حالت ثبات ندارد،باحقيقتى ثابت مطابقت داد.آرى مسايل علمى كه حالت ثبات يافته و قطعيت پيداكرده،مى‏تواند ابزارى باشد براى فهم برخى اشارات علمى قرآن آن هم نه به طورحتم،بلكه با اضافه شدن عباراتى نظير«شايد چنين باشد».اين بدان جهت است كه اگر همين نظريه علمى به ظاهر ثابت تغيير يابد خدشه‏اى به قوت و استوارى قرآن‏وارد نسازد.قطعا هرگاه آيه‏اى از قرآن با فرضيه علمى يا نظريه ابت‏شده-فرضامخالفتى داشت،قرآن را حاكم و آن نظريه يا فرضيه علمى را خطا مى‏دانيم.از نظر مادانش مندانى كه چنين نظريه‏اى را پذيرفته‏اند دچار اشتباه شده‏اند.

ما در جاى خود موارد بسيارى را ياد آور شده‏ايم كه با ابزار قطعى علم،از روى‏برخى اشارات علمى قرآن پرده برداشته شده است (18) و در پايان نمونه‏هايى را ارائه‏مى‏دهيم.

9.استوارى در بيان،گويش قرآن به گونه‏اى يك نواخت و در سطحى بالا قرارگرفته،از هر گونه اختلاف گويى يا تضاد در گفتار به دور است.با آن كه قرآن به صورت‏پراكنده در زمان‏هاى متفاوت و جاهاى مختلف و مناسبت‏هاى گوناگون و در بسترزمانى نسبتا طولانى نازل گرديده و در بسيارى از موارد برخى قضايا را مكررا به‏جهات مختلف بيان داشته،ولى هيچ گاه اختلاف و تضادى در گفتارش رخ نداده‏است.در صورتى كه اگر كلام بشرى بود،عادتا بايستى در اين طول زمان ومناسبت‏هاى مختلف و تكرار برخى مطالب اختلافى رخ دهد.اين مقتضاى طبيعت‏انسانى است كه خواه و ناخواه دچار اختلاف و تفاوت در گفتار مى‏گردد،زيرا حافظه‏انسان اين كشش را ندارد كه سخن امروز را با سخن بيست‏سال پيش،كه در شؤون‏متفاوت گفته شده است،كاملا مطابقت دهد.قرآن يكى از دلايل اعجاز خود راهمين جهت‏شمرده،آن جا كه گفته:

ا فلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا (19) ،آيا درباره‏قرآن نمى‏انديشند،اگر از جانب غير خدا بود قطعا تفاوت گويى بسيار در آن‏مى‏يافتند» (20) .

10.مساله صرفه،شمارى از بزرگان از جمله ابو اسحاق نظام(متوفاى 231)وشاگرد وى جاحظ(متوفاى 255)و سيد مرتضى(متوفاى 436)و ابن سنان خفاجى(متوفاى 466)بر اين گمانند كه سر اعجاز قرآن در مساله‏«صرفه‏»نهفته‏است،بدين معنا كه خداوند خود بازدارنده كسانى است كه بخواهند با قرآن مقابله‏كنند.گرچه ممكن است كسانى توان مقابله را داشته باشند ولى اراده قهرى‏خداوندى جلوى انجام آن را از هر كس كه در صدد مقابله بر آيد مى‏گيرد.

ساصرف عن آياتي الذين يتكبرون في الارض بغير الحق (21) ،كسانى كه ناروا راه خودخواهى و استكبار را در پهناى زمين برگزيده‏اند،از هر گونه گزند و آسيب رسانى به‏آيات خويش باز مى‏دارم‏»،كه از ديدگاه قايلين به‏«صرفه‏»،مقصود از گزند و آسيب‏رسانى همان مقابله و معارضه به مثل است،كه موجب تباه شدن جنبه اعجاز قرآن‏مى‏گردد.

ولى مفسران-عموما-آيه را به گونه ديگر تفسير كرده‏اند و مقصود آيه را دفع‏شبهات ايراد شده مستكبرانى دانسته‏اند كه با هدف تباه ساختن آيات بينات الهى‏شبهاتى القاء مى‏كنند.ولى خداوند با عنايت‏خود،دلايل خود را به گونه‏اى روشن ومستحكم مطرح مى‏سازد كه راه هر گونه شبهه را بسته و از هر گونه تباهى جلوگيرى‏مى‏كند (22) .اساسا«صرفه‏»را بدان معنا كه گفته‏اند سلب هر گونه امتيازى از قرآن است‏و اعجاز قرآن تنها از خارج و به صورت قهرى تحقق مى‏يابد.اين گفته با ظاهر بلكه باصراحت قرآن منافات دارد كه جنبه اعجاز و خصوصيات آن را در خود قرآن دانسته‏است.

قول به‏«صرفه‏»را مى‏توان به سه گونه تفسير نمود-چنان كه امير يحيى بن حمزه‏علوى زيدى(متوفاى 749)بيان داشته است (23) :اولا،مقصود از«صرفه‏»آن باشد كه‏خداوند انگيزه كسانى را كه در صدد مقابله بر آيند سلب مى‏كند.يعنى آن انگيزه وداعيه‏اى كه آنان را براى مقابله با قرآن وا داشته،هنگام عمل فرو كش مى‏كند وحالت‏سردى و بى‏تفاوتى به آنان دست مى‏دهد.

ثانيا،خداوند امكاناتى را كه براى مقابله با قرآن نياز است،از آنان سلب مى‏كند واين بر دو گونه است‏يك-آن كه آن امكانات(علوم و معارف و ادبيات لازم)كه در حالت عادى دارند را،به هنگام اراده مقابله با قرآن،از آنان مى‏ستاند و آنان را در آن‏هنگام خلع سلاح مى‏كند و از دارا بودن شرايط مقابله به حالت ندارى تبديل‏مى‏كند.در حقيقت‏يك گونه دگرگونى صفت درونى بر ايشان رخ مى‏دهد.

دو-اساسا آن امكانات در اختيار بشر قرار نگرفته تا بتوانند با قرآن مقابله كنند ومعناى‏«صرف‏»در آيه فوق الذكر همين است.خداوند جايى براى شبهه و تباه‏ساختن آيات خود باقى نگذارده،يعنى اساسا اين گونه امكانات كه كسى بتواندآيات الهى را تباه سازد،براى بشر فراهم نيست.آيه: بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه (24) ،بلكه تكذيب نمودند آن چه را كه توانايى احاطه به فهم و درك آن را نداشتند»نيز به‏همين حقيقت اشارت دارد.هم چنين آيه ثم انصرفوا صرف الله قلوبهم بانهم قوم لايفقهون (25) ،از آيات الهى روى گردان شدند.خداوند دل‏هاى آنان را[از پذيرش حق]برگرداند.زيرا آنان گروهى بودند كه توانايى درك و فهم حقيقت را نداشتند».در اين‏آيه،صرف قلوب را معلول عدم شايستگى درك حقايق گرفته است كه خود موجب‏گرديده‏اند.

ثالثا،آن كه جبرا و قهرا آنان را باز دارد،با آن كه توانايى لازم را دارند،ولى درموقع مقابله الت‏سستى و رخوت به آنان دست دهد و بدين جهت از معارضه باقرآن فرو نشينند.

فرق ميان اين تفسير و تفسير نخست در آن است كه در آن تفسير،انگيزه و شور وشوق آنان سلب مى‏شود و در اين تفسير انگيزه هم چنان داغ است،ولى جرات‏اقدام را از دست مى‏دهند، مانند كسى كه جلوى او-به رغم كوشش و وجود انگيزه‏قهرا گرفته شود.

البته معناى اول و سوم،و قسمت اول از معناى دوم،بر خلاف ضرورت است وبا تصريحات عرب آن زمان منافات دارد.زيرا اگر چنين بود بايستى عرب ازدگرگونى حالت درونى خود به شگفت آيد،نه آن كه شگفتى خود را نسبت‏به‏جاذبيت آواى دل انگيز و فرح بخش قرآن بروز دهد.به ويژه آن كه كسانى از قريش‏مانند ابو جهل و ديگران در گوش افراد قبايل عرب به هنگام ورود مسجد الحرام پنبه مى‏گذاردند يا آنان را از نزديك شدن و شنيدن آواى قرآن منع مى‏كردند،خودشاهدى است‏بر دل ربايى قرآن و جاذبيت روحانى آن تا سر حد اعجاز و عدم امكان‏مقابله به مثل با آن.

آرى قسمت دوم از تفسير دوم،تا حدودى معقول به نظر مى‏رسد و ظاهر كلام‏سيد و برخى از بزرگان كه بر اين راه رفته‏اند همين است.در حقيقت تمامى امتياز درذات قرآن نهفته است كه ديگران از مقابله با آن عاجزند،زيرا چنين امكاناتى ازاختيار بشر بيرون است (26) .


پى‏نوشتها:

1.سخنى است از ابو سليمان حمد بن محمد بستى و ابن عطيه غرناطى صاحب تفسير المحرر الوجيز و شيخ‏عبد القاهر جرجانى و ديگر بزرگان علم و ادب كه تفصيل آن را در التمهيد ج 4 و 5 آورده‏ايم.

2.شعر:سخن موزون و داراى قافيه است.نثر:سخن پراكنده(فاقد وزن و نظم خاص).سجع: جملات كوتاه وداراى قافيه ولى فاقد نظم و وزن خاص.

3.مائده 5:16 15.

4.ر.ك:ص 93-92.

5.نور 24:35.

6.هود 11:49.

7.عهد عتيق-سفر تكوين،اصحاح 6.

8.يوسف 12:102.

9.عهد عتيق-سفر تكوين،اصحاح 50-37.

10.قصص 28:3.

11.آل عمران 3:44.

12.ر.ك:التمهيد،ج 6،صفحات 197-190.

13.روم 30:4-3.

14.ر.ك:تاريخ ايران،نوشته حسن پيرنيا،ص 227-222.

15.بقره 2:24.

16.التمهيد،ج 6،ص 210-197.

17.فرقان 25:6.

18.ر.ك:التمهيد،ج 6،بخش اعجاز علمى.

19.نساء 4:82.

20.در التمهيد،ج 7،بخش دفع شبهات،به ويژه شبهه وجود اختلاف ميان آيات در اين باره بحث كرده‏ايم.

21.اعراف 7:146.

22.ر.ك:مجمع البيان،ج 4،ص 478-477.

23.ر.ك:الطراز،نوشته امير يحيى علوى،ج 3،ص 392-391.

24.يونس 10:39.

25.توبه 9:127.

26.ر.ك:التمهيد،ج 4،ص 190-135.